ناسیونالیسم نژادگرا و اسلام پناه ایرانی 

ناسیونالیسم نژادگرا و اسلام پناه ایرانی 

اعتقادات ناسیونالیسم ایرانی در اواخر عصر قاجاریه و ابتدا از طریق تحصیلکردگان خارجه وارد جامعه ایران شد؛ و سپس با رشد طبقه بورژوا در دهه های قبل و بعد از مشروطیت قوام یافته؛ و با سقوط قاجاریه اریکه قدرت دولتی را یافت.

این ناسیونالیسم نژاد پرست و اسلام دوست بود. منهای دوره بسیار کوتاهی که شخصیتهای آن را می توان میرزاده عشقی، دهخدا، هدایت، و رضا خان نام برد؛ همواره اسلام پناه بوده. در یک صد سال اخیر این ناسیونالیسم مرتبا وجه نژاد پرستی خود را حفظ کرد، بر عرب و ترک و بلاخره هرچه غیر فارس بود، تاخت. درعین حال بجز مقطع کوتاهی؛ تماما مذهب زده، شیعه گرا، و اسلام پناه بوده است.   

برای درک این خصوصیات ضد انسانی ناسیونالیسم ایرانی، خیلی کوتاه به نکاتی از کتاب دو قرن سکوت آقای زرین کوب می پردازم؛ اما پرداختن به این موضوع -هرچند مهم- در تاریخ، برای من کاری عبث بود، اگر امروز رضا پهلوی و اعیان و انصارش را در همین وادی نمی دیدم.   

آقای زرین کوب که او را باید از مجموعه ناسیونالیستهای عظمت طلب باستان گرا دانست، در ارزیابی خود از دو قرن اول هجری از تاریخ ایران در دوره اسلامی، نه اسلام را بلکه عربها را، مقصر می شمارد. البته این واضح است که این اعراب مسلمان بودند که شمشیر بخون ده ها هزار مردم سرخ کردند؛ اما اگر عرب ها هم نمی آمدند، باز این خونها در جنگهای ناتمام حکومتهای ساسانی چه در کشمکشهای داخلی و چه در لشکرکشیهای خارجی کشته می شدند. پس عامل اصلی و واقعی سقوط جامعه ایران در یک اشل تاریخی و اجتماعی طولانی مدت، نه اعراب که اسلام بود.   

زرین کوب از دلایل غلبه اسلام بر مجوس می نویسد؛ اما از دلایل غلبه سرداران عرب، بر سرداران ایرانی شرح لازم نمی دهد. اگر غلبه اسلام بر مجوس دلایل واقعی و بلکه ضروری داشت؛ غلبه سرداران عرب بر فرماندهان ایرانی هم علتهای روشن و واقعی داشته است. و مقاومتها و سپس قیامهایی که صورت گرفت اگرچه می توانند ضد عرب شمرده شوند -بدلیل اینکه عربها زبان متفاوت داشتند و بیگانه محسوب می شدند-؛ اما چرا و چگونه ضد اسلام نبودند؟

زرین کوب شیعه گرایی خود را در بازگویی جنگ امویان با زید و یحیا نشان می دهد. گویا این نه جنگی بر سر قدرت دولتی؛ بلکه جنگی میان حکومت ستم و یک بی گناه و حق طلب بوده است.

او ایران را سرزمین شهریاران می نامد؛ و حمله مسلمانان به ایران را حمله اعراب می نامد. تمام کشتار و غارت و چپاول و کتابسوزی و تعرض و تبعیضی که صورت گرفت را اسلام نه فقط روا داشته بود، بلکه فرمان داده بود، و مسلمانان در مواجهه با غیر مسلمانان این روش وحشیانه را همواره بکاربسته بودند؛ و لذا ناشی از دشمنی اعراب با ایرانیان نبود، و اگر بود اصل و اساس داستان نبود. زرین کوب مینویسد داستان شعیبیان در تاریخ جالب و خواندنیست؛ عقیده آنها در کوچک شماری اعراب، از حس نفرت و انتقام سرچشمه می گرفت. آنها نه همان عرب را بر عجم برتری نمی نهادند؛ بلکه آنان را از همه اقوام جهان پست تر و فرومایه تر می دانستند.” … “بیایید به سرزمین خویش یعنی حجاز برگردید؛ و به خوردن سوسمار و چرانیدن گوسپند بپردازید.”  

گویا ابومسلم به انتقام از عرب قیام کرد. البته این واقعیت است که اعراب خود را برتر از عجم تلقی می کردند؛ اما همین برتری جویی بدلیل اسلام بود، و نه از جهت نژادی و خونی. اما برتری ایرانی بر عرب در قرن بیست، در دوره پهلوی و توسط افرادی همانند زرین کوب، تماما نژادگرایانه و منفور است. زرین کوب می نویسد: “مادر مامون ایرانی بود و با حمایت ایرانیان مامون بر امین پیروز شد. در دوره مامون بغداد دیگر شهری عربی محسوب نمی شد، و دولت عرب درواقع زوال یافته بود؛ و نوبت دولت فورس فراز آمده بود.” خروج مازیار و بابک صبح کاذب، و دولت طاهرین و صفاریان صبح صادق و رستاخیز ایرانیان تلقی می شوند. تمام شیدایی آقای زرین کوب از اندیشه استقلال جویی ایرانیان در برابر اعراب است و بس؛ وجه ویرانگرانه مادی و معنوی (فرهنگی) حاکمیت دین اسلام در جوامع خاورمیانه و آفریقا، بر کسی پوشیده نیست، اما در بحث زرین کوب غایب است.    

گویا “با قدرت و جلالی که خاندان طاهر در خراسان و بغداد یافته بودند؛ اکنون دیگر بزرگان و بزرگ زادگان بلاد ایران نیز احساس کردند که نوبت دولت آنان نیز فراز آمده است. بدینگونه در بلادی چون طبرستان و آذربایجان و خراسان شاهزادگان و امیران اندک اندک فرصت ملک جویی یافتند”. “در طبرستان مردم نسبت به تازیان نفرت خاصی می ورزیدند … در یک روز، مردم سراسر طبرستان بر عربان بیرون آمدند و آنان را به باد کشتار گرفتند.”

“داستان برتری نژادی عرب دیگر افسانه ای بیش نبود؛ خلفا خود از جانب مادر بیشتر ایرانی بودند؛ وزرا بیشتر از میان ایرانیان انتخاب می شدند. سرداران و سپه سالاران خلیفه بیشتر ترک و ایرانی بودند. از این رو نشر سخنان شعیبه دیگر با مانع برخورد نمی کرد.”  

همسویی زرین کوب با عرب ستیزی و اسلام پناهی دولت آریامهر را می شود از ادبیات و تفاسیر تاریخیش بخوبی دید. اما همه این نژاد گرایی آریاییستی و ضد عرب و ضد ترکی می توانست بتاریخ پیوسته باشد؛ اگر امروز جریان رضا پهلوی و شرکایش یا عرب و ترک ستیز نبودند، و یا این اندازه اسلام پناه و شیعه صفت، و یاور جنایتکاران سپاه و بسیج و اوباش حزب الله نبودند. همسنخی و هم جبهه بودن جریان سلطنت طلب با جریان حکومت اسلامی، در تمامیت ارضی طلبی، در نفرت از ترک و عرب و غیره، در اسلام پناهی و روحانیت دوستی، در درجه دوم پنداشتن زن و حقوق زن، در خودمحوری و خودپرستی سیاسی، در ضدیت با آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، تا آماده گی برای سرکوب مخالفین و سرکوب هر نوع اعتراضی، و در راستای عظمت طلبی ایرانی، بارها و بارها ثابت شده است. درنتیجه، ناسیونالیسم ایرانی تاریخ زده، عقب مانده، ارتجاعی، مذهب زده، استبدادگرا، ضد آزادی، ضد جامعه مدرن و ضد برابری انسانها و شهروندان است. نزدیکی این جریان ارتجاعی به دولت، خطری است که جامعه ایران بعد از جمهوری اسلامی را تهدید می کند. 

اقبال نظرگاهی 

دوم اکتبر ۲۰۲۳

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت ۶۹

https://www.youtube.com/watch?v=UXa77HHMrT4

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate