«ستم ملی از دیدگاه مارکس و لنین» یا از دیدگاه مازیار رازی؟ 

مقدمه: راستش من هیچ علاقه ای به نقد نظرات مازیار رازی ندارم؛ تنها اهمیت دادن به “خطر ناسیونالیسم” است که مرا وظیفه مند می کند، که بار دیگر سراغ گفتار اخیر آقای رازی رفته و در باب آن چند نکته ای را توضییح دهم. بعلاوه، روی سخن آقای رازی با فردی بنام پیروز است (که ناشناخته بودن ایشان، خط سیاسی، بحثها و جدلهایش با آقای رازی برای من، اصل انتقاد مرا منتفی نمی کند.)

در یک گفتار ویدیویی -که لینک آن در پایان خواهد آمد- آقای رازی تلاش دارند با «نقل قول» مواضع ارتجاعی خود را توجیه کنند. ایشان ابتدا مدعی می شوند که استالینیستها و مائوئیستها تفسیر خاص خود را از مارکس دارند؛ درحالیکه بهتره مستقیم برویم ببینیم خود مارکس چه گفته. اینجا آقای رازی تلویحا آشکار می سازد، که مارکس و سپس لنین پیامبرانی تفسیرناپذیر و نوشته هایشان آیاتی خدشه ناپذیر و ابدیند. که گویا شرایط زمانی و مکانی هم، بر آن آیات نفوذ ناپذیر هستند. این چپ مذهبی؛ این روحانیون کیش مارکسیسم-لنینیسم، با همین نگاه کوته فکرانه و عرفانی بود که سال ۵۷ به مبارزه خمینی با استکبار جهانی، شیطان بزرگ، امپریالیسم جهان خوار پیوستند و حکومت مستضعفین خمینی را حکومت زحمتکشان فهمیدند. ساده ترین و سر راست ترین دلیل منتفی بودن این نوع نقل قول آوردنها چیزی نیست جز بکارگیری متد مارکس. مارکس به ما آموخت که درک و شعور هر فرد محصول شرایط معین اجتماعی ای است که در آن زندگی می کند. در نتیجه هرآنچه مارکس در باره مساله یهود و نیز درباره ایرلند و ملت ها گفته و نوشته است، مهمر زمان معینی را بر خود دارد که قابل کپی برداری و الصاق آن به مسائل امروز در ایران و کردستان نیست. آنچه که از مارکس باید فهمید و امروز بکار گرفت، متد بررسی و تحلیل او، و همچنین پایبندی او به رهایی بشریت از تمام قیود سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فکری است.

آقای رازی می گویند در حالیکه مارکس از مبارزه طبقاتی اطلاع داشته و تضاد کار و سرمایه را می دانسته؛ در نامه ای به انگلس در ۱۸۷۶می نویسد: «تا ایرلند در زنجیر است؛ کارگران انگلستان آزاد نخواهند شد.» سپس آقای رازی ادامه می دهند که «ترجمه اش بکنیم به شرایطی که ما امروز داریم؛ مارکس اگر امروز بود اینو می گفت: تا کردستان در زنجیر است؛ کارگران ایران آزاد نخواهند شد.» این استنباط آقای رازی براستی رومانتیک، مکانیکی، غیردیالکتیکی و عارفانه است. این درک مذهب واره، تحلیل مارکس را همچون مائده ای آسمانی؛ و نزول آیات الهی فرض گرفته شده؛ انگار تخطی از آن را الحاد و کفر می شمارند. دوما- منهای این درک جامد، ایستا، و مذهبی از دریافت مارکس در مورد ایرلند؛ ناتوانی از درک زمان و مکان یکی از اساسی ترین ایرادات این نوع نقل قول آوردنهاست. زمان این گفتار مارکس ۱۸۷۶ یعنی ۱۴۹ سال پیش است. طی این یک قرن و نیم سرمایه داری رشد فوق العاده ای کرده، و استثمار دارای ابعاد جدیدی هم شده است. و حتا بجز استثمار طبقه کارگر- کل جامعه از قبل نظام سرمایه داری به انواع مختلف مورد تعرض قرار گرفته و پیچده تر شده است. معادلات و فعل انفعالات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بر هم تنیده شده و ابعاد جهانی بخود گرفته است. آقای رازی اما، این صد و چهل و نه سال را مانند مذهبیون خرافی، نادیده گرفته و نمی فهمد. دوم اینکه، نه سرمایه داری ایران و وضع طبقه کارگرش، ونه کل جامعه اش مانند و یا شبیه انگلستان سال ۱۸۷۶ است. ایضا، نه جامعه کردستان و مساله ملی امروزش، شبیه و مشابه جامعه ایرلند آن زمان است. لذا نه ستمگر ملی و ابزارهای استثمار و تبعیض انگلستان و ایران، و نه ستم ملی و مساله ملی و واکنش به آنها، در جامعه ایرلند و کردستان شبیه هم هستند.  در چنین شرایطی با کدام استدلال و منطق و استنباط می توان نکته مارکس را تکرار کرد و براحتی ایران را جای انگلستان، و کردستان را بجای ایرلند قرار داد؟ فقط یک انسان تک بعدی نگر مذهب زده می تواند به چنین استنتاجی برسد. سوم- اگر این چپ خرافی میتوانست بیندیشد، اگر میتوانست دینامیسم جامعه انگلستان آن روز را، با جامعه ایران امروز را درک کند، آنگاه منطقا می بایست به این نتیجه می رسید که “طبقه کارگر ایران نمی تواند آزاد شود، مگر اینکه جنگ جنبش زن با جنبش و حکومت اسلام سیاسی، به پیروزی برسد.” چهارم- اگر کسی از همین قبیله آقای رازی، درک ایشان را ادامه دهد و مدعی شود “طبقه کارگر ایران آزاد نمی شود، مگر آنکه آذربایجان و خوزستان (عربستان) و بلوچستان و لرستان و طبرستان و ترکمنستان و قشقاییها هم آزاد شوند؛ آنگاه پاسخ آقای رازی جز تایید چه می تواند باشد؟ و آیا این استدلالات مشعشع، چپ را به زائده ای از جنبش ملی و ناسیونالیستی تبدیل نمی کند؟ و آیا بواقع گرایش تروتسکیستی آقای رازی دنبالچه “ناسیونالیسم حق طلب” نیست؟ آیا با چرخاندن فرمان ماشین نبرد طبقاتی از مسیر بسوی سوسیالیسم، بطرف رفع ستم ملی -که فقط یکی از اشکال ستم در جامعه است- به دنباله رو “احزاب ناسیونالیست ملت ساز” تبدیل نشده ای؟ مشکل آقای رازی و مارکس منجمد شده غیردینامیک ایشان این است که ملت ها را داده اجتماعی، واقعیت تاریخی، و نه مخلوق سیاسی ناسیونالیسم، بعنوان ایدیولوژی سرمایه داری می فهمد و می شناساند. پنجم ودر پایان- آقای رازی این نقل قول را اینگونه فهمیده که انقلاب کارگری ابتدا از مراکز کارگری و صنعتی آغاز نمی شود، بلکه شرط انقلاب سوسیالیستی ابتدا رهایی ملی، رفع ستم ملی، و تحقق حق تعیین سرنوشت ملل است. این درک آقای رازی از گفته مارکس نه فقط غلط است، بلکه غیر منطقی و غیرقابل دفاع عقلی است.  

سپس آقای رازی سراغ نقل قول از لنین می رود و سه نقل از لنین را طرح و دو نتیجه گیری بسیار غلط از آنها را ارائه می دهد.

نقل قول اول از لنین: “این درست است که تحت سلطه سرمایه داری لغو ستم ملی یا هر گونه ستم سیاسی غیرممکن است. زیرا تحقق این امر لزوم لغو طبقاتی یعنی معرفی سوسیالیسم را طلب می کند. اما سوسیالیسم گرچه متکی به اقتصاد است نمی تواند صرفا به اقتصاد خالص و خاص تقلیل یابد. تولید سوسیالیستی به مثابه بنیادین برای لغو ستم ملی ضروری است. اما این اساس بنیادین باید همراه با یک دولت سازمان یافته دموکراتیک تحقق پیدا کند.” (۵:۳۰)

اولا، لغو ستم ملی تحت سلطه سرمایه داری ممکن است؛ بعنوان مثال، با استقلال هندوستان، ستم ملی انگلستان بر هند لغو شد و این در حالی بود که هردو کشور سرمایه داری بودند. بعلاوه، در کشورهای متعددی مانند کشورهای اروپایی ستم ملی لغو شده، در حالیکه در آنها سرمایه داری جاری است. پس لغو ستم ملی به نابودی سرمایه داری گره نخورده است. دوما، سوسیالیسم محدود به اقتصاد نیست. سوسیالیسم بسی فراتر از سرمایه داری، همه تار وپودهای جامعه را بازتعریف و بازتولید می کند. لذا، اگر تولید سوسیالیستی برای انواع و اقسام ستم های اجتماعی ضروری باشد، اتفاقا برای لغو ستم ملی ضروری نیست. امروز اقلیم کردستان آزاد و رها از ستم ملی است و دولتش نه فقط دموکراتیک نیست که بشدت مذهب زده، ضد سوسیالیستی، و پرو سرمایه داریست.

آقای رازی بعنوان برداشت و نتیجه گیری اضافه می کنند که “یکی از مسائل مرکزی آنجاهایی است که ستم مضاعف بوجود میاد. ربطی به استثمار نداره این موضوع. ستم مضاعف. ستم مضاعف مرتبط میشه به بالا رفتن آگاهی ضد سرمایه داری. این الفبای مارکسیسم است. یعنی آگاهی ضد سرمایه داری در جامعه بوجود بیاد. نه اینکه کی بیشتر استثمار میشه. از این بحثهای مائوئیستها.”

واقعا افتضاح است که آقای رازی حتا معنی “ستم مضاعف” را نفهمیده، و آن را “مرتبط به بالا رفتن آگاهی ضد سرمایه داری” معنی کرده است. 

نقل قول دوم از لنین: “انقلاب سوسیالیستی شاید تنها با شعله ور شدن اعتصابات عظیم، تظاهرات خیابانی، و قیام نظامی، آغاز نشود. می تواند در ارتباط با رفراندوم پیرامون جدایی ملل ستمدیده آغاز شود. (۸.۱۵)” ۱۹۱۴ منتخب آثار بزبان انگلیسی جلد بیست صفحه ۳۹۳

مسلم چنین است. انقلاب سوسیالیستی همچنین میتواند از دل یک انقلاب زنانه، یک قیام بر سر بالا رفتن قیمت سوخت یا نان، در ارتباط با یک جنگ داخلی یا یک حمله خارجی، از دل شورش گرسنگان، در نتیجه یک زلزله هم رخ بدهد. اما، یک کمونیست، یک فعال انقلاب سوسیالیستی منتظر هیچ کدام از این احتمالات نمی ماند که هیچ، مبارزه اش را در جهت رخ دادن این احتمالات هدایت نمی کند. یک کمونیست سرراست برای انقلاب سوسیالیستی مبارزه می کند حتا اگر شده با کودتا علیه دولت حاکم توسط یک گروه مسلح پارتیزان. دفاعیات آقای رازی از “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش”، صد سال پس از لنین، نه تنها پیروی از لنین و تروتسکی نیست؛ حتا فهم و درک نوشته های آنها هم نیست. 

نقل قول سوم از لنین: و در فبریه ۱۹۱۶ لنین در مورد جمعبندی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش نوشته: “ما قویا تاکید کرده ایم که عدم پذیرش اجرای تعیین حق سرنوشت برای ملل تحت نظام سوسیالیستی خیانتی است به سوسیالیسم.”

این نقل قول براستی عجیب، بی جا، و نا مفهوم و غیر منطقی است. قبل از هرچیز ثابت می کند، آقای رازی معنی سوسیالیسم را هم نفهمیده است. ساده ترین تعریف سوسیالیسم، برابری و رفع تبعیض از همه آحاد مردم است. چگونه است که “نظام سوسیالیستی” حاکم شده باشد، اما لغو ستم ملی، که فقط یکی از تبعیضات حاکم بر جامعه است، صورت نگرفته باشد؟ مگر اینکه آقای رازی لغو ستم ملی را به معنی حق حاکمیت بورژوازی محلی بر مردم محلی، فهمیده باشد. یعنی ستم ملی بر “کردها” فقط وقتی میسر است که حاکمیت سیاسی “ملت کرد” در دست بورژوازی کرد، یعنی فرضا “حزب دموکرات” قرار بگیرد. از آقای رازی هیچ بعید نیست.

 نتیجه گیری آقای رازی: در دقیقه یازده ۱۱ آقای رازی می گویند: “در طی این مبارزات است که ما توده های وسیع را، باید به جلب برنامه انقلابی، اون حزبی که باید ساخته بشه، به گرد هم می آوریم. همانطور که لنین گفته ما بلانکیست نیستیم که بریم همینطوری انقلاب سازمان بدیم. ما باید نود درصد، هشتاد درصد توده ها را، همراه خود داشته باشیم. و این ربطی نداره به اینکه کی استثمار میشه و کی نمیشه.” 

اولا، توده های مردم از سر جلب شدن به “برنامه انقلابی” نیست که به سوسیالیسم رو می آورند، بلکه از سر کشف تنها مقصد واقعی در بدست آوردن همه خواستها و مطالبات خود است که سوسیالیسم را به آغوش می کشند. دوما، آقای رازی با موکول کردن حزب انقلابی یا حزب طبقه کارگر به آینده، و تحقق سوسیالیسم به بعد از آن، عملا امروز را به حکومت سرمایه داران اسلامی واگذار، و به جنگ کمونیستهایی رفته است که خواهان سوسیالیسم همین امروز هستند. سوما، موکول کردن انقلاب به همراهی نود یا هشتاد درصد از توده ها، چیزی جز موکول کردن انقلاب به قرن ۲۲ نیست. اگر آمدیم و این توده با خمینی همراهی کردند، چه؟ آیا آقای رازی هم مانند سال ۵۷ در میان توده ها همراه خمینی می شود؟ آیا این بازهم درک مکانیکی و مذهب گونه آقای رازی را نشان نمی دهد که خیال می کند منظور از همراهی توده همراهی عددی و فیزیکی توده هاست؟ آیا سوسیالیسم بطور عینی، علمی، واقعی، منطقی، عقلی، قابل اثبات، و حتا قابل مشاهده تحقق خواستها و مطالبات و آرزوهای نود درصد مردم نیست؟ آیا سوسیالیسم  برابر با رفع تبعیضات و برابری همگانی و خوشبختی اجتماعی و آزادی برای همگان نیست؟ پس آیا بار دیگر آن گفته منصور حکمت اثبات نمی شود که گفت “ما (کمونیستها / سوسیالیسم) نماینده اکثریتیم، حتا اگر اکثریت با ما نباشد؟ آقای رازی بقول حافظ “… عرض خود می بری و زحمت ما می داری” رفیق!

نتیجه گیری نهایی: درک و دریافت آقای رازی از ستم ملی در ایران و مساله ملی در کردستان مابه ازائ عینی، واقعی، و خارجی ندارد. ایشان فقط، تز بغایت اصولی لنین “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” که در عصر حاکمیت استعمار بر جهان، یعنی در اوایل قرن بیست، طرح شده بود؛ را تکرار می کند. بدون اینکه بفهمد، آن تز بعدها توسط سازمان ملل اقتباس شد، استعمار برچیده شد، و دویست کشور هم تاسیس شد. اما نه تنها استثمار بشر خاتمه نیافت، نه تنها تبعیضات اجتماعی کم نشد، بلکه همه اینها چند برابر هم شد. لذا امروز تز درست، تزی که مانند تز لنین ضد ظلم و ستم و تبعیض و استثمار باشد، سوسیالیسم همین امروز و لغو نظام سرمایه داری است. امروز شعار حق ملل در دست جریانات ارتجاعی، ضد سوسیالیست، و مدافع کاپیتالیسم است، لذا تزی سوخته و تاریخ مصرف گذشته است.  

اقبال نظرگاهی

۲۷ سپتامبر ۲۰۲۳

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت ۶۸

https://www.azadi-b.com/?p=37530

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate