ابراهیم گلستان (گلستان نفتی) نمونه روشنفکری مجاز دوران پهلوی

ابراهیم گلستان (گلستان نفتی) نمونه روشنفکری مجاز دوران پهلوی بالاخره مرد!

یک هفته ای می شود که گفتند ابراهیم گلستان بالاخره مرد! فکر می کنم عزرائیل مدتها بود ادرسش را گم کرده بود و شاید اتفاقا این ادم غی شده که در قصرش در انگلستان زندگی خوشی داشت و بقول خودش اخبار ایران را دنبال می کرد و گاهی باهاش مصاحبه ای می کردند و مهملات او  را عده ای هم خانواده او حلوا حلوا می کردند ، بعد بیش از ۱۰۰ سال زندگی مرد.

من ابتدا نمی خواستم چیزی در باره او بنویسم اما از انجا که دیدم تلویزیون انترناشنال دارد بدجوری لانسه اش می کند و در سطح “مهمترین روشنفکر ایرانی” بالایش می برد وظیفه خود دانستم در مورد این پدیده مقداری بویسم.

در این مقاله من قرار ندارم نقدی ادبی یا هنری به او بکنم و فرض می گیرم این بابا نویسنده و کارگردان بود و حتی بهتر بود از انچه حامیانش مدعی هستند.

همانطور که در بحثهای پیشین گفتم تاریخ هرگز یک روایت نخواهد شد تا زمانی که از تاریخ اجتماعی سخن می گوئیم چرا که منظر راوی تاریخ نتیجه ایستگاه طبقاتی اوست . تحلیل شخصیتها هم در کانتکس تاریخ همین مسشیر را طی می کند و لذا من کاملا تاکیید دارم که اگر سراغ این گلستان نفتی می روم از دیدگاه سیاسی و چپ رادیکال است که هنوز بازنویسی تاریخ ایران را باید انجام دهد و در مقابل سایر روایتهای تاریخ بگذارد.(به مقاله من در مورد کودتای ۲۸ مرداد هم توجه کنید به همین تضاد دیدگاه  خواهی رسید)

لذا با توجه به بحث متودولوژیک بالا و اهمیت  لحاظ کردن خواستگاه طبقاتی راوی به چند نکته در مورد ابراهیم گلستان اشاراتی می کنم و ادعا هم ندارم بحثم همه جانبه باشد و هدفم بیشتر نتیجه گیریست از زاویه چپ رادیکال و کمونیستی مدرن و سوسیالیست خواه به این آدم:

(۱)انتخابهای اصلی سیاسی ابراهیم گلستان در کانتکس دوران پهلوی و سناریوی فرهنگی نظام پهلوی: 

از دید من ابراهیم گلستان دقیقا آنچیزی بود که دستگاه پهلوی بعنوان “روشنفکری” حاشیه ای حکومت و مجاز می خواهد بسازد.

دربار پهلوی و بعدا دستگاه دفتر فرح پهلوی و هویدا خصوصا از دهه ۴۰ تلاش داشتند یک نوع “روشنفکر مدرن” بومی شده که با سازوگار دیکتاتوری در آمیزد بسازد.

خصوصیات این روشنفکری بومی شده چه بود؟

از آنجا که حزب توده منبع اصلی روشنفکری جهان سومی پیش از ۲۸ مرداد بود و اکثریت مطلق روشنفکران و هنرمندان ایرانی بخشی در این مسیر پیموده بودند که تکه هائی از ناسیونالیزم و ضد امپریالیزم و چپ استالینی را با مهملات فرهنگ ایرانی یکجا با هم داشتند ، طبیعی بود که بخشی از منبع “روشنفکری مجاز پهلوی” این وازده های توده ای کودتای ۲۸ مرداد بودند.

لذا می بینیم که در دفتر فرح پهلوی در دهه ۴۰ و ۵۰ اینجور وازده ها بسیارند.

ابراهیم گلستان تا کودتای ۲۸ مرداد توده ای بود و در بخش نویسندگی و عکس برداری این حزب استالینیستی فعال و بعد از شکست توده ایزم و کودتای امریکائی انگلیسی این ابراهیم آقا هم وازد و رفت به کمپانی ارباب کودتا یعنی کمپانی نفت انگلیس تا از سر چشمه آب بخورد.

در حالیکه صدها و هزاران فعال چپ بعد کودتا در زندان و شکنجه گاهها بودند و دربدر و در مقابل جوخه اعدام این ابراهیم اقا به حنوب رفت و در شرکت نفت انگلیس چنان کار کرد که از طرف دوستان سابقش به “گلستان نفتی” مشهور شد!

طی دهه ۴۰ و ۵۰ این ابراهیم آقا از کارگردانی به نویسندگی زیر سابه همایون ادامه داد و گفته اند رفیق هویدا بود و چند باری هم خدمت محمد رضا شاه رسید و چوس ناله هائی هم خدمت اغلیحضرت فرمود!

ظاهرا همین دورانهاست که آقا ابراهیم خواب نماشد و فهمید که “پهلوی خیلی چیزهاش خوب بود” و حتی مقادیری به مالیدن بیضه رضا قلدر و پهلوی پرداخت و چند سالی قبل قیام ۵۷ فلنگ میهن را بست و به دیار انگلیس که ارباب دوران نفتیش بود مهاجرت کرد که به یمن مال و منالی که فراهم کرده بود در قصری کنار اموال “ایرونیش” چندین دهه زندگی کرد و به ریش بقیه خندید و سر آخر و بالاخره غزرائیل گردنش را گرفت و جهانی را از وجودش راحت کرد!

اینها را که گفتم بخشهائی از تنه اصلی زندگی اوست و مسیری که از جهت سیاسی رفت.از یک توده ای که بقول خودش شوکه شد که صحنه های ۲۸ مرداد را دید تا به رفتر و رفاقت هویدا تا تلاش برای پافتن جنبه های خوب حکومت پهلوی و رضا قلدر!

همانطور که گفتم این پروفایل دقیقا همان بود که دربار پهلوی می خواست از یک روشنفکری رام و خایه مال و به ظاهر مدرن دور خودش بسازد هم برای فریب مردم خودش و هم برای ادا در آوردن در میان حکومتهای غربی!

می گویند او هنرمند “نقادی ” بوده که البته بد نیست حامیانش بفرمایند این “نقدهای او” دقیقا به مجاست و تا چه حد و تا چه اندازه از مرزهای قرمز ساواک فراتر رفته!

(۲)داستان ابراهیم گلستان و “عشق مدرنش” به فروغ فرخزاد:

شاید ابراهیم گلستان اینقدر سرزبانها نبود اگر معشوق فروغ فرخزاد نمی شد!الانهم وقتی نام او می اید اکثرا یاد فروع فرخزاد می افتند.بیچاره فروغ که گیر چه توهمی افتاده بود که زندگی او را خورد و نابود کرد.

سالهای ۵۰ در ایران همزمان با دوران پیپیزم در اروپا و امریکا بود و جاسازی مدل ارتجاعی “شکستن سنتها” از زاویه هیپیزم مهملی که یک دهه بعدش همین هیپیها شدند امثال استیو جابز و غیره! بچه پولدارهای بی دردی که در امریکا و اروپا چیزی بنام “سکس آزاد” و روابط آزاد” را بجای مدرنیته قالب می کردند و نتایج اون دوران همینست که ما در غرب امروز شاهدیم و دانشمندان رفتارشناسی انرا بخوبی بررسی کرده اند که فروریزی ارزشها باشد و خلاء اخلاقی که فقط نتیجه اش گندابی است که هنوز بنام آزادی قالب می کنند!

به هر صورت ظاهرا مرگ فروغ عامل مهمی شد که گلستان نفتی  کیف پولش را زد زیر بغل و به انگلستان “مهاجرت کرد”!

فروغ فرخزاد که از ازدواج اولش سرخورده بود با ۲۰ سال تفاوت سنی عاشق ابراهیم کلستان شد و این عشق بی معنی و مهمل و فاقد منطق عامل تضادها و بحرانهائی شد که او را بسیار بیشتر از گلستان اذیت کرد و بی تردید در دو اقدام به خودکشی فروغ انجامید.

بله فروغ عاشق ادمی شده بود که زن و دو فرزند داشت و با اینکه در مدیا می گوید که “ما روابط داشتیم و انتقادها را به رفتارمان مسخره می کردیم”! در همانزمان در نامه ای به همسرش قسم می خورد که “فروغ برایش عشق نیست بلکه یک عروسک است ” که این نامه عامل دعوای بین او و فروغ شد و دقیقا همان روز فروغ دست بخودکشی زد!

بحرانی که ابراهیم گلستان در زندگی فروغ ایحاد کرد عامل مهم سرگشتگیهای او و امواج افسردگیها بود.ابراهیم گلستان در زندگیش عملا نشان داد که این “عشقهای” قلابی به ناکحا 

اباد می رسد.گرچه او بعدها گفت که “من می خواستم طلاق بگیرم فروع نگذاشت”! 

به نظر من سالها بررسی جدی لازمست که ماهیت و تاثیرات روابط ابراهیم گلستان و فروغ بررسی تخصصی شود.نه فقط برای تثبیت تاریخ واقعی بلکه درسهائی که می شود از این انالیزها گرفت.

وجه دیگر تاثیرات منفی ابراهیم گلستان در فروغ ، شخصیت زشت و خودمحور ابراهیم گلستان بود که همه اطرافیانش منجمله دو فرزندش که سالها قبل مرگ او از او بریده بودند به آن اذعان داشتند.

اینها زوایائی از زندگی شخصی ابراهیم گلستانست که به خلاف عده ای که دوست دارند “زندگی شخصی” را از حوزه انتقاد بیرون نگه دارند من مدعی هستم خصوصا در بررسی شخصیتها باید همه ابعاد را ازادانه انالیز کرد و نگفت که “زندگی شخصی فلانی به ما مربوط نیست”.

علم رفتارشناسی هرگز جداسازی بعد فردی و اجتماعی انسانها را علمی نمی بیند.و درک مدرن این را باید لحاظ کند.

من همین متد را در نقد لنین و مارکس هم ارائه دادم و در مقالات قبلیم توضیح دادم که هیچ بررسی شخصیتی نباید در استانه زندگی فردی بایستد و سکوت کند.

خلاصه کنم:

ابراهیم گلستان از دید من نمونه شفاف و بی بروبرگرد روشنفکریست که نظام پهلوی می خواست به جامعه حقنه کند.روشنفکری بی ازار برای حکومت و مماشات طلب که ادای مدرن بودن در می اورد و مدرنیته را از درون تهی می کند و می شود ابزار دفتر فرح پهلوی و هویدا که بدنیا هم بگوید که پهلوی روشنفکر دارد و حتی مثل رژیم اسلامی بهش جایزه نخل طلائی بدهند !

امثال ابراهیم گلستان در دوران پهلوی کم نبودند و به تدوام عقب ماندگی جامعه ایران کمک شایانی کردند.اینها همانها هستند که “روشنفکران کافه نشین و محفلی” نامیده شدند و روشنفکری کمونیستی و رادیکال باید همه ا افشایشان کند.در دوران رژیم اسلامی هم همینها هستند عموما توده ایستها که در حلسه افظار خاتمی شرکت می کردند و “هنرمند و شاعر و نویسنده و کارگردان بودند” همانهها که امروز “سلبریتی ها” نامیده می شوند.ابراهیم گلستان از همان نوع بود منتهی در دوران پهلوی!

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate