فدرالیست طلبان

اگر چه مقوله فدرالیسم بدون تبلیغات فدرالیست طلبان، یک ایده و طرح سیاسی متعلق به ایدئولوژی ناسیونالیسم بیش نیست؛ اما ناسیونالیستهای فدرالیست چی، بدون طرح فدرالیسم دست خالی و بی برنامه و بی حرف و نام و بلکه بی کار خواهند ماند. طرح فدرالیسم به حامیانش هویت سیاسی می بخشد؛ و فدرالیست طلبان به فدرالیسم حقانیت سیاسی می دهند. واقعیت این است که امروز و در سپهر سیاسی ایران فدرالیسم یک پروژه سیاسی معین است که حامیانش را به پوپولیستهایی فرصت طلب و بی مسئولیت تبدیل کرده؛ و فدرالیست طلبان با ادعاهای دموکراسی جویانه و حق طلبانه به فدرالیسم وجهه محلل/مشکل گشا داده و این درشکه پوسیده را بعنوان بنز و کادیلاک  به مردم می فروشند. شایان تاکید است که مخالفین فدرالیسم نه فقط در یک سنگر علیه فدرالیست چیها نیستند، بلکه در دو سنگر متضاد و مقابل هم قرار دارند. اگر طرح فدرالیسم از سوی ناسیونالیسم تمامیت خواه ایرانی به عنوان “تهدید مستقیم همبستگی ملی و یکپارچگی سرزمین ایران” بکار می رود؛ برای ما کمونیستها فدرالیسم چیزی جز تلاش برای سهیم شدن بورژوازی محلی/منطقه ای با بورژوازی مرکزی/سراسری، علیه طبقه کارگر و زحمتکش یعنی علیه اکثریت مطلق مردمان جامعه نیست. تاکیدا اینکه اگرچه فدرالیست طلبان همه مخافین خود را (چه ناسیونالیستهای خاک پرست-چه کمونیستها را) در یک صف و مدافع تمامیت ارضی قرار می دهند؛ واقعیت برعکس است، هم فدرالیست خواهان قوم گرا و هم ناسیونالیستهای تمامیت ارضی طلب هردو به صف مدافعین نظام سرمایه داری تعلق دارند. فدرالیسم در اساس طرحی برای بقای نظام سرمایه داری و جلوگیری از سازماندادن امروز سوسیالیسم است. 

با فروپاشی شوروی موج عظیمی از عقبگرد در فضای سیاسی و اجتماعی جهان رخ داد؛ بسیاری از چپ ها و سوسیالیست ها و حتا کمونیست ها پرچم سرخ پرو شوروی خود را از سنگرهای ناسیونالیستی خود پایین کشیدند. در این بزنگاه تاریخی بود که دولت جنایتکار امریکا به بهانه حمله صدام به کویت و درواقع برای اعلان قدرقدرتی خود در جهان پسا شوروی با پرچم “نظم نوین جهانی” به عراق حمله کرد. اگرچه تبعات حمله دولت منفور بوش پدر به عراق فاجعه بار بود، اما برای بخش شمالی عراق یعنی کردستان نوعی گشایش سیاسی-اجتماعی ایجاد کرد. مردم کردستان توانستند نفسی تازه کنند و بدور از خطر نسل کشی صدام، دور تازه ای از زندگی را آغاز کنند؛ اما احزاب ناسیونالیست کرد بیشترین بهره را برده و خود را به حکومت بر مردم با ضرب اسلحه تحمیل کردند. جهان مابعد شوروی به راست چرخید و اوضاع همه جا رو به انحطاط گذاشت. سال ۱۹۹۹ عبداله اوجالان دستگیر شد و متعاقب آن، طرح مبارزه ناسیونالیستی ایشان برای ایجاد کشور کردستان کنار رفت. سال ۲۰۰۰ عبداله مهتدی ده سال بعد از جلال طالبانی کمونیسم را کنار گذاشت، و به صف ناسیونالیسم چپ اولیه خود رجعت کرد.       

عبداله مهتدی که طعم لذیذ فدرالیسم در مقررات اتحادیه میهنی و “حکومت فدرال کوردی” را چشیده بود، و در عین حال شکست اوجالان در استقلال کردستان را دیده بود؛ پرچم فدرالیسم را برداشت. مهتدی با زور اسلحه و کودتای تشکیلاتی امکانات زیادی را از کومه له گرفته و یک سازمان ناسیونالیستی با پرچم فدرالیستی بنام “زحمتکشان” برپا کرد. هنوز صدای فدرالیسم خواهی مهتدی به جایی نرسیده بود که، “سازمان زحمتکشان ایشان” دو شقه شد و پسرعموی مهتدی با جمع قابل توجهی قلدری مهتدی در قبضه رهبری سازمان و تصاحب ثروتهای دریافتی از حکومت فدرال را برنتافت و جدا شد. مهتدی که تا این لحظه لطمات زیادی در زندگی سیاسیش متحمل شده بود؛ برای جبران خسارت و برای پی گیری مقام پرستی و شهرت طلبی خود به سراغ محافل و گروه ها و سازمانهای کوچک و متعدد قوم گرای “عرب و بلوچ و ترک” رفت و آنها را به فدرالیسم مژده داد. عبداله مهتدی برای اعتبار بخشی به پرچم فدرالیسم طلبی خود نزد جریانات ناسیونالیستی قوم گرا در اروپا، به حزب دموکرات کردستان نیاز داشت؛ پس به حزب دموکرات کردستان نزدیک شد و خواهان همکاری و هم راهی آنها برای “آزادی کردستان” گردید. جریانات قوم گرای “عرب و بلوچ و ترک” و غیره که از جامعه خود استقبالی نگرفته بودند، با ایجاد یک نهاد از همه “ملل” ساکن ایران و فدرالیسم برای ایران بخت خود را به آزمایش گذاشته و به طرح مهتدی پیوستند.   

 

سرانجام در بیست فبریه سال ۲۰۰۵ احزاب و سازمانها و نهادها و محافل فدرالیست طلب “سند لندن” را امضا کردند که بموجب آن “کنگره ملیتهای ایران فدرال” ظهور کرد. امضا کنند گان عبارت بودند از جبهه متحد بلوچستان + جنبش فدرال دموکرات آذربایجان + حزب دموکرات کردستان ایران + حزب مردم بلوچستان + حزب همبستگی دموکراتیک اهواز + سازمان دفاع از حقوق ملی خلق ترکمن و سازمان زحمتکشان کردستان ایران.  

عبداله مهتدی به تلاش خود برای “فدرالیزه” کردن جامعه ایران ادامه داد و ابتدا میان حزب دموکرات کردستان و پارت آزادی کردستان دیپلماسی برقرار کرد، و سپس سراغ جریانات دیگر قوم گرا در آذربایجان و لرستان و ترکمن صحرا رفت تا آنها را هم به دور سفره انشاالله رنگین “فدرالیسم برای ایران” جمع نماید. بعد از سالها تلاش ترکیب کنگره رشد و تغییر کرد و اکنون شامل انجمن فرهنگی و مدنی کردهای خراسان + پارت آزادی کردستان + جبهه مردم بلوچستان + جبهه متحد بلوچستان (جمهوریخواهان) + جنبش ملی بلوچستان ایران + حزب دموکرات کردستان ایران +  حزب زحمتکشان عبداله مهتدی + حزب اتحاد بختیاری و لرستان + حزب مردم بلوچستان + حزب همبستگی دموکراتیک الاهواز + حرکت ملی ترکمنستان جنوبی + حرکت بیداری ملی آذربایجان (گاموح) + حرکت ملی-دموکراتیک ترکمن + کانون فرهنگی آذربایجان و کمیسیون دیپلماتیک آذربایجان جنوبی است. 

شاخه اصلی ناسیونالیسم کرد در ایران یعنی حزب دموکرات کردستان ایران هم با گرفتن افق تازه از فدرالیسم در “اقلیم کردستان” شعار قدیمی خود “دموکراسی برای ایران خودمختاری برای کردستان” را در کنگره ۱۳ خود (تیر ۱۳۸۳) کنار گذاشت و طرح فدرالیسم را عملی ترین سناریو ممکن برای ایران دانسته و متعاقبا آن را در ۱۵ اکتبر سال ۲۰۰۵ تصویب کرد. اما آنچه که فدرالیسم طلبی را وارد سپهر سیاسی ایران کرد، نه رفت و آمدهای عبداله مهتدی نزد جریانات ناسیونالیست قوم گرا، و نه چرخش سیاسی حزب دموکرات از “دموکراسی برای ایران” به امید “حمله امریکا به جمهوری اسلامی و تکرار سناریوی عراق”؛ بلکه تحولات نظامی-سیاسی در منطقه بود: سال ۲۰۰۵ برای فدرالیست طلبان سال تعیین کننده ای بود زیرا در این سال و در نتیجه حمله دوم دولت امریکا به عراق (۲۰۰۳) و سقوط صدام، عملا عراق فدرال شد (۲۰۰۵) و شبه دولت حزبی اقلیم کردستان در ۲۰۰۵ تشکیل شد. ناگفته نماند دولت عراق موفق نشد در نزدیک به بیست سال گذشته فدرالیسم را در سایر مناطق عراق به اجرا بگذارد؛ زیرا تنش میان جریانات مسلح و آدمکش منتسب به اقوام و ادیان و مذاهب  و دخالتهای خارجی -بخصوص فاشیسم اسلامی- این فرصت و اجازه را ندادند. بعلاوه، شایان ذکر است که برخلاف ادعای فدرالیست طلبان هیچکدام از دولتهای محلی در ایران مانند “جمهوری سوسیالیستی گیلان” و “جمهوری خودمختار آذربایجان و کردستان” محصول تلاش برای دموکراسی و تقسیم قدرت نبود؛ بلکه قبل از هرچیز محصول غلبه روندهای تاریخی جهانی بر روند کند و غیرپاسخگوی تاریخ داخلی بود.   

در همین مقطع زمانی ترجمه کتب فدرالیست خواهی متعددی بفارسی صورت گرفت، جریان طرد شده و منزوی شده و سرکوب شده خاتمی و اصلاحات چی های اسلامی، آن را بعنوان چالشی سیاسی علیه جریان تمامیت خواه اسلامی در بوق کردند؛ که یعنی اگر اجازه ندهید ما در قدرت سهیم باشیم خطر “عراقیزه” شدن ایران محتمل است. اما نه تلاش عبداله مهتدی و شرکا در خارج، و نه تلاش اصلاحات چی ها در داخل نتوانست فدرالیسم را به طرحی قابل فروش به بازار سیاست جامعه ایران عرضه کند. حاج سید محمد خاتمی سردار شکست خورده اصلاحات چی اسلامی، بکمک فدرالیست طلبان رفت و بقول میدیا تصریح کرد که: “مطلوب‌ترین شیوه حکومت مردمی، اداره فدرالی است که آن زمان (دوران ریاست جمهوری خویش) در وزارت کشور ۱۰ منطقه هم مشخص کردیم، اما از نظر قانون اساسی، نمی‌توانیم فدراتیو باشیم.”    

  

۲۱ آذر ۱۳۹۸ نمایندگان جریانات قوم گرا و فدرالیست چی، در مقر پارلمان اروپا در بروکسل تجمع کردند تا زیر نورافکن تبلیغات میدیا بروند و در شکاف روز افزون اتحایه اروپا و جمهوری اسلامی، ناشی از ترور هواپیمای اکرایینی، لانه کنند. در بروکسل، آنها بجای اینکه جمهوری فاشیسم اسلامی را بزرگترین خطر برای مردم ایران بدانند؛ مرکز گرایی و محروم شدن خودشان از مقامات و ثروتهای مناطق محل سکونتشان، را بعنوان بزرگترین خطر برای ایران ذکر کردند. ناکام از بی نتیجه ماندن این تجمع و بازتاب حداقلی در میان جوامع ایران؛ فدرالیست طلبان در ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ سومین کنفرانس “شورای دموکراسی خواهان ایران” را در استکهلم برگزار کردند، تا بلکه دولتهای اروپایی را متوجه موجودیت خود سازند.

 

بنا به وضعیتی که کرونا ایجاد کرد که، هم همه را خانه نشین کرد، و هم ارتباطات را هرچه بیشتر آنلاینی کرد؛ شاهد حضور بی وقفه فدرالیست طلبان در کلاب هاووس بوده و هستیم. عزیز دادیار (شاید تنها شخصیتی از میان فدرالیست طلبان است که ارزش دارد که نامش برده شود. بقیه با اسامی ساختگی و حماسی مانند کاوه آهنگری در رویای حکومت غرق اند) بعنوان یک نمونه در نشستی وبیناری به معرفی “جبهه متحد بلوچستان ایران” پرداخته (فروردین ۱۳۹۷) و افق فدرالیسم طلبان را با دموکراسی، که فی الحال دهه هاست در جهان شکست خورده و در بحران است، را بعنوان افق مبارزات مردم بیان کرد. جناب دادیار گفتند که “تنها راه نجات کشور باور به چهار اصل است که عبارتند از: «ایران در همین جغرافیایی سیاسی که هست، دموکراسی، حقوق بشر و جدایی دین از دولت» که گره گشای و باعث بر کندن همه حاکمیت سیاسی و استبداد دینی می‌شود.” عبدالله مهتدی و حزب زحمتکشانش و کاوه آهنگری و حزب دموکراتش، رو به جامعه ایران و بفارسی صحبت از دموکراسی و حقوق بشر می کنند، و رو به جامعه کردی و به کردی همه دوستان و هم حزبیهایشان صحبت از آزادی کردستان و بیرون راندن بیگانگان از سرزمین کردستان می کنند؛ در واقع از حق طلب بودن جریانات منتسب به ترک و عرب و بلوچ و لر استقاده می کنند، تا آلترناتیو خود را سراسری کرده و به صحنه سیاست و تقسیم قدرت برسانند، و سپس برای بیرون راندن بیگانگان از خاک کردستان اقدام خواهند کرد. بعبارت دیگر برای فریب مردم محروم و سرکوب شده محلی/خودی، ابتدا لازم می دانند به سازمانهای سایر اتنیکها خدعه بزنند.    

کمونیستها و فدرالیسم:

برخلاف ادعای فدرالیست چی ها که مخالفین فدرالیسم تمامیت ارضی طلب و شوونیست هستند؛ علاوه بر ناسیونالیستهای تمامیت ارضی طلب، کمونیست ها هم مخالف فدرالیسم هستند. فدرالیست چی ها از فرط ضد کمونیست بودن حتا حاضر نیستند مخالفت کمونیستها با فدرالیسم را برسمیت بشناسند، بلکه آن را در همان چهارچوب تمامیت ارضی طلبی و شوونیسم قرار می دهند. برخلاف ادعای فدرالیست طلبان، حکومت شورایی الزاما سنترالیستی نخواهد بود، و دقیقا می تواند بسی بهتر و دقیق تر و مستقیم تر از فدرالیسم، قدرت دولتی هر شهر را به شوراهای همان شهر بسپارد. 

کمونیستها ادعا می کنند که مرز کشی و دیوار سازی جدید میان مردم به بهانه داشتن زبان متفاوت (قوم گرایی) ادامه همان آپارتاید آفریقای جنوبی، به بهانه رنگ پوست (راسیسم) ، و آپارتاید جنسی حکومت نکبت اسلامی (سکسیسم) است. جدا سازی مردم یک جامعه و شهر اگر به بهانه رنگ پوست و جنسیت غلط باشد؛ همانا به بهانه نوع دین و مذهب و یا زبان و لباس هم غلط است. فدرالیسم روی دیگر سکه آپارتاید جنسی حکومت اسلامی است؛ که این بار نه بر مبنای جنسیت شهروندان، بلکه بر حسب زبان متفاوت آنها، قرار داشته و موجب تفکیک و جدایی هر فرد با افراد دیگر و یک شهروند با کل جامعه می شود.   

کمونیستها ادعا می کنند که تمرکز سیاسی فدرالیست طلبان نه بر روی حقوق اجتماعی مانند حقوق زن و کودک و شهروندی و برابری همه آحاد جامعه، حتا فقط از نظر حقوقی، بلکه بر روی تقسیم قدرت و ثروت است. گویا فدرالیست طلبان قصد دارند “ستم ملی و مساله ملی” را حل کنند؛ اما بواقع فقط آن را از شکلی به شکلی دیگر تغییر می دهند. ظاهرا دیگر “ملتی بر ملتی” ظلم و ستم و اجحاف روا نمی دارد؛ اما مدلی تازه از کشمکشی بی پایان در روابط و مناسبات “ملتها” و فدرالهایشان بر سر خاک و نیروی نظامی و تقسیم ثروت و صادرات و واردات فی مابین شروع می شود. در عین حال هیچ فردی یارای مستقل بودن و خود را بیرون از تقسیمبندیهای فدرالی نمی تواند بداند؛ درواقع اتوماتیک برای همه نسلها تعیین می کنند، که به کدام فدرال-ملی تعلق داشته، و منافعشان کدام است، و چهارچوب زندگی مادی و معنوی نسلی که هنوز متولد نشده را از قبل تعیین می کنند. این نمونه دقیقی از اثر کبری“* است؛ که در خوشبینانه ترین حالت (یعنی اگر فرض کنیم که فدرالیست طلبان نخواهند حافظان جدید/آینده نظم سرمایه باشند!) طبق آن نداشتن افق تصمیم‌گیری و انتخاب مناسب در بکارگیری راه‌ حل یک مساله، به شدت آن مسئله افزوده و عواقب ناخواسته‌ و پیش‌بینی نشده‌ای به همراه داشته و به مردم تحمیل خواهد کرد؛ که حل آن ممکن است دهه ها طول کشیده و جامعه را از کاروان تکامل تاریخ جهانی عقب نگاه دارد. 

کمونیستها ادعا می کنند که فدرالیست طلبان با برجسته کردن بحق ستم ملی؛ اما برای اهداف ضد مردمی/ضد اجتماعی خود، صحبت از دموکراسی می کنند؛ چرا که هدفشان تصاحب و قرق کردن یک سرزمین و منطقه جغرافیایی زیر نام حزب خود هستند؛ تا بتوانند بنام و بنمایندگی از “ملت خود” صاحب ثروتهای آن سرزمین گردند. هدف فدرالیست طلبان بدست آوردن حق غارت ثروت “ملت خود” است. اینجاست که طبقه کارگر مخالف فدرالیسم است چون استثمار استثمار است؛ چه توسط یک ابرقدرت استعماری باشد؛ چه توسط یک دولت مرکزگرا باشد؛ و چه، توسط یک یا دو حزب هم-زبان در “دولت فدرال خودی”. برای ناسیونالیستهای قوم گرا/فدرالیست طلبان نه بی کاری و نه استثمار و نه کولبری کارگران کردستان مسئله نبوده و نیست؛ مسئله بر سر رفتن/نرفتن سود آن به جیب سرمایه دار غیرخودی است.  

همانطور که مردم ایران سال ۵۷ مسلمان شیعه نبودند که گویا خواهان یک حکومت اسلامی شیعه هستند، که گویا حکومت شیعه اتوماتیک نماینده آنها خواهد بود؛ همان ادعایی که جریانات اسلامی داشتند. بکار بردن اصطلاح “کردها” “ترکها” “لرها” “عرب ها” بلوچ ها” و غیره  اتوماتیک احزاب کوردستانی و ترکی و عربی و بلوچی را، به نماینده هر فردی که زبان مادریش کردی یا ترکی یا عربی یا بلوچی و غیره باشد تبدیل می کند؛ و این همان ادعایی است که آنها دارند. ما شهروند هستیم، با هر زبانی و هر مذهبی و هر هویت الحاقی و تلقینی و اکتسابی و حتا انتخابی هنوز شهروندان متساوی الحقوق باید باشیم. هیچکس از هیچکس بالاتر یا بهتر یا صاحب خانه تر نیست. احزاب کوردستانی “خاک کردستان” را مال “کردها” می دانند و می گویند «فارسها» و «ترکها» اشغالگرانی هستند که باید بیرون رانده شوند. بنابراین بکار بردن اصطلاحاتی چون “کردها” و “ترکها” و “فارسها” و “عربها” و “بلوچها” و غیره، پذیرش افق سیاسی و رفتن زیر چادر احزاب سیاسی فرصت طلب قوم گرا و فدرالیست چی است. نتیجه چنین روندی در عمل به یوگسلاویزه شدن جامعه ایران می انجامد. 

  

آیا فدرالیست چی ها بعد از رسیدن به فدرالیسم، اسلحه ها را تحویل “دولت فدرال” میدهند؟ و یا خودشان دولت فدرال خواهند بود و مخالفان حزبیشان ترور و یا در زندان می مانند؟ (نمونه دولت حزبی فدرالیست چی ها در اقلیم کردستان با سی سال سابقه قابل توجه و بررسی است!) یعنی احزاب مسلح حاضرند بدون اسلحه فعالیت مدنی داشته باشند؟ مسلما خیر. دموکراسی طلبی فعلی و آویزان شدن به حقوق پایمال شده ملی، برای خام کردن جوانان و کسب قدرت دولتی است؛ بعد از رسیدن به قدرت، نه فقط اسلحه هایشان را تحویل مردم نمی دهند؛ بلکه هر مخالفتی از جانب مردم را با همان اسلحه ها سرکوب خواهند کرد؛ مگر در اقلیم کردستان نکردند؟ مگر اتحادیه ها و شوراهای کارگری و کمونیست ها مورد حمله نظامی احزاب فدرالیست طلب قرار نگرفتند؟ خدعه ناسیونالیسم همینجاست، که به جوانان بقبولاند و به مردم تحمیل کند، که این احزاب و افراد نمایندگان ملت هستند و هرمخالفی ضد ملت و منافع ملی است؛ پس خاین به ملت و میهن است و باید تیرباران شوند.         

در نتیجه: موضع کمونیستی در قبال فدرالیسم برای ایران این است؛ که اولا، اگرچه تمرکز قدرت غلط است؛ اما عبور از تمرکز قدرت نباید به طرح ارتجاعی فدرالیسم حقانیت ببخشد. دوما، برخلاف شایعات و تبلیغات فدرالیست طلبان که مدعی است “فقر، بیکاری،عدم توسعه متوازن، بی عدالتی و نابرابری مخصوصا درمناطق مرزی و قومی ایران تمرکززدایی را به ضرورتی اجتناب ناپذیر برای آینده ایران تبدیل کرده است.” فقر و محرومیت قبل از هر چیزی محصول نظام سرمایه داری است حال آنکه فدرالیست طلبان حتا در ادعا هم مخالف سرمایه داری نیستند؛ بلکه، دولت فدرال خود حافظ و حامی این نظام خواهد بود. سوما، فدرالیسم در بهترین حالت ممکن می تواند پاسخی به ستم “ملی”/قومی باشد؛ اما بطور یقین، پاسخی به نابرابریهای متعدد اجتماعی نیست. راه حل همه مصایب و نابرابریهای اجتماعی سوسیالیسم است. فدرالیسم مانعی جدید از سوی ناسیونالیسم قوم گرا به همراهی ناسیونالیسم تمامیت خواه علیه سوسیالیسم و در دفاع از سرمایه داری است. چهارما، پروژه فدرالیسم طرح ناسیونالیستهاست و لذا محال است از آن حق و حقوق و آزادی برای مردم نتیجه و حاصل شود؛ چرا که ناسیونالیسم آزادیخواه دهه هاست که مرده است. پنجما، فدرالیسم تحمیل یک دوره مجدد از نظام سرمایه داری با روبنای تقسیم قدرت مابین مدافعان سرمایه داری به جامعه و مردمی که فی الحال اسیر یک حکومت فاشیستی اسلامی اند است؛ حکومتی که در انقلاب ۵۷ بورژوازی ایران برای نجات سرمایه داری تن به آن داد. ششم، در انقلاب مشروطیت انجمن های ایالتی (استانی) و ولایتی (شهری) مطرح شد تا جای ملوک الطوایفی شکست خورده را بگیرد؛ اگر حتا صد و بیست سال تجربه تلخ تاریخی را کنار بگزاریم، امروز فدرالیسم ترجمه همان ملوک الطوایفی است، و ترجمه انجمنهای ایالتی و ولایتی می شود شوراهای شهری و احیانا شوراهای استانی. جالب است که کسانیکه خود را آزادیخواه می دانند، و حق ملل را طلب می کنند، می خواهند از سیستم حکومتی دوران قاجار و ماقبل آن الگو بگیرند، و نه از انقلاب مشروطیت. این استدلال فدرالیست طلبان است: “به استثنای دوران معاصر، به‌مدت ۲۵ قرن، ایران را نظام‌هایی اداره کرده‌اند که تا حد زیادی استقلال مناطق زیر‌مجموعه امپراتوری را قبول داشته‌اند. در چنین نظامی، حاکم «شاهنشاه» خوانده می‌شد، بدین معنا که در محدوده امپراتوری، شاهان دیگری نیز زندگی می‌کردند که از استقلال زیادی برخوردار بودند و اغلب فقط از طریق خراج و مالیات با حکومت مرکزی در ارتباط بودند

فروید در آینده یک پندار می نویسد: «قوم پرستی و ملت پرستی همواره آلت دست اقلیت ها بوده تا بدان وسیله اکثریت مردم را به هیجان آورده و منافع طبقه خود را تامین کند.»

ناسیونالیستهای ایرانی و فدرالیسم: 

در مواجهه با فدرالیسم قومی، ناسیونالیستهای ایرانی به دو دسته مخالف و موافق تقسیم می شوند. مخالفین که اغلب بدور رضا پهلوی می چرخند و گاهی هم جمهوریخواه هستند از وحشت تجزیه ایران هرنوع تقسیمات سیاسی را تهدید دانسته و فدرالیسم را نقشه ای برای تجزیه ایران می دانند. موافقین اما منطقی تر فهمیده تر و باسوادتر بوده و می شود آنها را ناسیونال رفرمیستهای جمهوریخواهی دانست که بفکر فریب مردم (و نه سرکوب مردم مانند ناسیونالیستهای تمامیت خواه) هستند و برجسته ترین شخصیت آنها حاج سید محمد خاتمی معروف و یارانش هستند. خاتمی شنبه ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۹۸ می گوید: “شاید در حال حاضر از نظر سیاسی مناسب نباشد اما مطلوبترین شیوه حکومت مردمی اداره فدرالی است؛ که آن زمان (در دوران ریاست جمهوری ایشان) در وزارت کشور ده منطقه هم مشخص کردیم. اما از نظر قانون اساسی نمی توانیم فدراتیو باشیم”. اگرچه نظر خاتمی با مخالفت فوری ۲۰۰ نفر از سیاسیون طیف ملی-اسلامی روبرو شد؛ اما طیفی مشهورتر-باسابقه تر از بیرون راندگان از حکومت اسلامی از توده ایها و اکثریتیها تا جوانان تحکیم وحدتی تا قلم بدستان و سخنگویان خود خوانده “ملیتهای ساکن مجتمع کنگره ملیتهای ایرانی” کماکان حامی ایشان و شیوه حکومتش (فدرالیسم) هستند. این جماعت هفت خط و هفت رنگ که خود را الیت جامعه و مبلغ حقوق بشر می دانند از فدرالیسم استقبال کرده، و راه برون رفت از بن بست موجود سیاسی را فدرالیزاسیون ایران می دانند.

“جمهوری فدرال ایالتهای دموکراتیک ایران” را اصلاحات چی های بیرون رانده شده از نظام اسلامی ابداع واختراع کردند. اصلاحات چی ها برای راضی کردن تمامیت خواهان نظام اسلامیشان مدعی شدند که “قدرتهای بزرگ به خاطر قدرت طلبی و تمامیت خواهی و اقدامات مداخله جویانه جمهوری اسلامی در خاورمیانه به فکر تجزیه ایران و نظم نوین در خاورمیانه هستند. توده-اکثریتیها هم ادعا کردند؛ ایران یا به صورت مسالمت آمیز به صورت حکومت فدرال یا شبه فدرال درمیاید یا تجزیه خواهد شد. راه حلش اینه که ما حکومت لیبرال دمکرات فدرال داشته باشیم”. شاید باید گفت با کلاس ترین حامی فدرالیسم در این طیف، حزب چپ ایران؛ و بی کلاس ترین آنها، سازمان مجاهدین خلق ایران باشند. در حالیکه حزب چپ ایران به فدرالیسم بعنوان یک راه حل برای جذب و قانع نمودن ناسیونالیستهای چپ “ملیتها”ی ایرانی می نگرد؛ سازمان مجاهدین خلق به فدرالیسم بعنوان وسیله ای در گسترش اتوریته سیاسی خود در سراسر ایران نگاه می کند.

یک نمونه مضحک از ناسیونال رفرمیسم ایرانی را دقت کنید: حسین لاجوردی در یک گفتگو خطاب به بیژن افتخاری (در یوتیوب قابل دسترسی است) می گویند: «از بزرگان اقوام ایران در دورتادور ایران دعوت کنید ببینید که چه میخان؟» این ذهنیت یک فدرالیست گرای ناسیونالیسم ایرانی است، که دغدغه تجزیه کشور دارد و بقول خودش دنبال راه حل است! شرم آور است که ایشان هنوز مردم را رعایایی خاموش می پندارد که بزرگانی آنها را نمایندگی می کنند. تصورش سخت نیست که این عقب مانده های ذهنی و سیاسی سال ۱۳۵۷ چگونه به خمینی و لمپنهای روحانی نگریسته باشند. 

ناسیونالیستهای رفرمیست ایرانی مدعی اند که مبرمیت بحث فدرالیسم سه دلیل دارد: اول، «ضعف و ناکارآمدی دولت مرکزی در ارائه خدمات به شهروندان ساکن استان‌های مرزی و مناطق حاشیه‌ای؛ دوم، گرایش شدید برخی ملیت‌ها یا قومیت‌ها به خودمختاری یا جدایی‌طلبی؛ سوم، سرکوب دائمی قومیت‌ها یا ملیت‌ها و نقض سازمان‌یافته حقوق اساسی آن‌ها مانند حق تحصیل به زبان مادری و حق انتخاب مقام‌های محلی.» اینها دلایلی منطقی و آکادمیکی هستند و پاسخش هم ساده است: با سرنگون کردن جمهوری فاشیسم اسلامی همه این موانع، توسط خود مردم رفع خواهند شد، مردم خود میتوانند سرنوشت خود را مستقیما در شوراهایشان بدست بگیرند. اینجاست که با مخالفت فدرالیست طلبان با دولت شورایی مواجه می شویم؛ و همینجاست که آشکار می شود که فرالیسم خواهی طرح و پروژه سیاسی بورژوازی شکست خورده ی ایران، بر متن بحران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایران، زیر سرکوب وحشیانه حکومت اسلامی است؛ تا بار دیگر و این بار با تقسیم قدرت مابین «بزرگان اقوام/ملل»، از سقوط نظام سرمایه داری در ایران جلوگیری کنند. 

وقتی مشروطه سلطنتی توسط رضا خان نادیده گرفته شد و قلدری سیاسی و فردی جای آن را گرفت، در اواخر سلطنت رضا خان در سال ۱۳۱۶ قانون تقسیمات کشوری، ایالات را جایگزین ممالک محروسهدوره قاجار کرد. در سال ۱۳۴۶ این قانون مجددا تغییر کرد، که بموجب آن عنوان استان جانشین ایالات گردید. تعداد استانها در ابتدا ۱۰ و جمهوری اسلامی به ۳۱ استان افزایش داد. البته جمهوری اسلامی تلاش کرد که به عقب برگردد و لذا طرح پنج ایالته کردن استانها را به مجمع تشخیص مصلحت نظام اسلامی داد و بی نتیجه ماند. دولت محمد خاتمی طرح تقسیم کشور به ۹ منطقه بر اساس حوضه آبریز و فدرالیسم را مطرح میکند و آن هم بی نتیجه می ماند. حتا محسن رضایی (طراح سیاست گروگانگیری و اخذ پول در قبال آزادی آنها – یعنی راهزنی محمدی ناب)، طرح فدرالیسم اقتصادی را داده و توسط احمدی نژاد (آن عصاره کراهت اسلامی) به چالش کشیده می شود.

آنچه که فدرالیست چی ها از مردم پنهان می کنند:

 

اول- فدرالیسم میتواند در قیاس با حکومتهای فاشیستی اسلامی در ایران و ناسیونال-اسلامی در ترکیه مطلوب باشد؛ البته. اما در قیاس با یک حکومت جمهوری پارلمانی معمولی رایج در جهان سرمایه داری مطلوب نیست، تا چه رسد به مقایسه فدرالیسم با حکومت شورایی. در نتیجه دموکراسی ادعایی فدرالیست طلبان، در مقایسه با حکومت جنایتکاران اسلامی امروز در تهران مطلوب و بهتر است؛ و نه در مقایسه با حکومت شورایی غیر متمرکز مستقیم مردم بعد از سرنگونی حکومت اسلامی. 

دوم- اگر واقعا هدف تقسیم قدرت میان مردم و جلوگیری از تمرکز آن در یک مکان است؛ آنگاه دولت شورایی غیرمتمرکز، میتواند بهترین آپشن و احتمال ممکن باشد؛ زیرا قدرت و ثروت را میان خود مردم تقسیم می کند و نه مابین نمایندگان خودخوانده مردم و احزابشان.  

سوم- فدرالیست چی ها هیچگاه از انواع و اقسام معضلات و مصایب اجتماعی بطور کنکرت صحبت نکرده و راه حلی ارایه نداده اند؛ زیرا حل این مسایل را در توان خود و آلترناتیو خود نمی بینند. آنها تنها از بی سهم شدن خود بعنوان احزاب ملتهای گوناگون در قدرت دولتی مینالند؛ لذا تماما در برابر آینده ای بهتر برای آحاد طبقه کارگر قرار می گیرند.

چهارم- فدرالیست طلبان پنهان می کنند که چه نوع مدیریت اجرایی، با چه نوع سیستم اقتصادی و قضایی و اجتماعی و آموزشی می خواهند بر مردم تحمیل بکنند. آنها از دموکراسی صحبت می کنند؛ اما مگر همین دموکراسی نبود که پوتین و بایدن و اردوغان و ماکرون و مودی و مرکل و تاچر و ترامپ را به قدرت رساند؟ 

پنجم- فدرالیست طلبان از مردم پنهان می کنند که اگرکه رو به دشمن خارجی خود را و ملت را، متحد جلوه می دهند؛ اما به محض اینکه رویشان را بداخل برمی گردانند، نزاع و جنگی خونین بر سر قدرت و ثروت مابین احزاب سیاسی، و حتا در داخل هر حزب بر سر جاه و مقام و منصب و ثروت شهرت آغاز می گردد. آنها همچنین پنهان می کنند که درحالیکه وانمود می کنند جامعه خودی متحد و یکپارچه است؛ اما در حقیقت تفرقه و تشتت طبقاتی -مذهبی -زبانی -منطقه گرایی و قوم و طایفه و عشیره گرایی غوغا می کنند. 

ششم- فدرالیست طلبان برای کسب حمایت همگانی مردمی در برابر دشمن خارجی همیشه به همه ی فرقه ها میدان داده اند؛ و این حمایت مالی و سیاسی از فرقه های گوناگون است که جامعه ما را از ورود به مدنیت انسانی محروم، و در قرون و اعصار کهن دفن و اسیر می نماید. حال آنکه سوسیالیسم دقیقا برعکس، جامعه را برای دوری از فرقه گرایی سیاسی و مذهبی و قومی و محلی (البته بدون ممنوع کردن آنها) آماده، و زمینه لازم برای ورود به جامعه انسانی را فراهم می سازند.  

هفتم- فدرالیست طلبان از مردم پنهان می کنند که اگرکه به ناچار و در میدیا و رو به جامعه خود را دموکرات، و مدافع حقوق پایمال شده ی ملت ها، و مخالف ظلم و زور و اجحاف و تبعیض، نشان می دهند؛ اما همه اینها برای جلب و جذب و فریب جوانان و مردم است. ناسیونالیستها همیشه و همه جا با دستیابی به قدرت، به زور تفنگ خواهان همه قدرت و همه ثروت بوده اند، و اولین قربانیانشان کمونیستها و تشکلات حق طلب اجتماعی و ناراضیان و مخالفین بوده اند.      

هشتم- فدرالیست طلبان روی واقعیت هایی بزرگ خاک می پاشند، و تاریخ زده گی خود را پنهان می کنند. این واقعیت بزرگ، که جامعه امروز ایران مانند صد سال پیش نیست و مردم دیگر وابسته به زمین و متعلق به آن نیستند، ناسیونالیست ها را هار می کند. ترک زبانها در سراسر ایران پراکنده اند؛ کردزبانها و لر زبانها و حتا عرب زبانها و بلوچ زبانها هم همینطور. شهرهای با بافت جمعیتی ترکیبی دو یا چند زبانه خیلی بیشتر از شهرهای یک زبانه است و اختلاط خونی و فرهنگی وسیعی رخ داده است. فدرالیستهای غضبناک شمشیرها را برای پاکسازی سرزمین مقدس خود از بیگانگان تیز کرده اند؛ اما واقعیات چیز دیگری را بر آنها تحمیل کرده است. با جدی شدن تغییرات جوی و بحران کم آبی و گرمای هوا و ریزگردها و طوفانهای شن؛ میلیونها نفر از نیمه جنوبی و شرقی ایران، مجبور به مهاجرت به نیمه شمالی و غربی هستند، و به این ترتیب فدرالیسم قومی معنای خود را از دست می دهد. این بماند که فدرالیسم قومی درخود بدترین و خطرناکترین نوع فدرالیسم است. 

نهم- فدرالیست طلبان فریبکارانه القا می کنند که گویا دعوایشان بر سر اداره و مدیریت فدرالی و توسعه منطقه‌ای و محلی است؛ که مرکزگراها این حق طبیعی را از آنها ضایع کرده اند. اولا، مدیریت و ادراه شورایی بسی مردمی تر و دموکراتیک تر است؛ پس چرا فدرالیستها از آن متنفرو وحشت دارند. دوما، موضوع خیلی ضد مردمی تر از بیرون نگاه داشتن مردم از اداره شورایی خودشان است؛ موضوع بر سر الف- محفوظ نگاه داشتن نظام سرمایه داری و محدود نگاه داشتن اختلاف در روبنای سیستم است و ب- تقسیم جامعه و مرزکشی مابین مردمان یک جامعه به بهانه داشتن زبان متفاوت است. سوما، توسعه منطقه ای و محلی توسط سرمایه داران آینده فقط یک قول نسیه نیست – بلکه یک فریب رذیلانه نیز است.  

دهم- ایضا فدرالیست طلبان تظاهر می کنند، که گویا فدرالیسم فقط یک شیوه حکومتی دموکراتیک علیه دیکتاتوری است که از تجمع و تمرکز قدرت دولتی جلوگیری می کند؛ و لذا باعث تحقق دموکراسی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی می شود. این ادعاها و فرمایشات نشان دادن درب باغ سبز به مردم تشنه آزادی و رفع ستم و اجحاف است؛ اساس فلاکت عمومی، نه در نوع حکومت و حکومتگران و میزان دموکرات و دیکتاتوربودن آنها، بلکه در طبقاتی بودن نظام اقتصادی جامعه است؛ که خود محصول نظام سرمایه داریست. فدرالیسم هر میزان هم مدعی دموکراتیزه کردن قدرت دولتی باشد؛ هنوز یک فرم حکومتی در نظام سرمایه داری است و به بقای آن متکی است.  

یازده هم- فدرالیست طلبان خواهان حاکمیت هستند، اما به مردم می گویند خواهان حکومت خودی هستند. حاکمیت یک مقوله در حقوق بین الملل است، که بموجب آن حق حاکمیت بر هر کشوری به دولت همان کشور داده شده، و حضور دیگران در حوزه آن دولت، فقط با توافق و اجازه آن دولت ممکن است. بعبارت دیگر حق حاکمیت یک نوع حق انحصاری، را به دولت هر ملتی (و اتوماتیک سرزمین آن ملت) می دهد، که بموجب آن همه دیگران بیگانه محسوب می شوند. حال آنکه حکومت یک مقوله سیاسی است و اشاره به دولت دارد. دولتها نه تنها موقتی هستند؛ بلکه جابجا هم می شوند و انحصاری هم باشد بطور موقت است. ناسیونالیستهای فدرال خواه، با طرح دولت خودی، در واقع خواهان حق حاکمیت بر سرزمین خود هستند. این حق، مالکیت سیاسی-اقتصادی بر یک سرزمین معین را، حق فقط دولت منتخب آن ملت می داند. احزاب سیاسی آن ملت، با تحمیل خود به مردم/ملت خودی، به زور اسلحه، خود را به مالکین سیاسی-اقتصادی آن ملت، و سرزمین آنها (خودشان) می رسانند. پس دعوای ناسیونالیستهای ملت های تحت ستم، نه برای رفع ستم، بلکه برای کسب مقام و ثروت و قدرت است؛ و تنفر آنها از حکومت شورایی هم به همین دلیل است. عین این ماجرای سخیف سیاسی در اقلیم کردستان رخ داده است. 

آیا بعید است که با مرگ خامنه ای، جمهوری اسلامی (به رهبری خاتمی) برای نجات خود از سرنگونی، با طرح فدرالیسم به میدان آید، و ناسیونالیستهای ترک و کرد و عرب و بلوچ را با شریک کردن در قدرت دولتی و دادن اختیار به آنها برای مهار انقلاب در این مناطق به جنگ مدافعین انقلاب اجتماعی (کمونیستها و کل رادیکالها) ، بفرستد؟ خیر بعید نیست. آیا بعید است، عبدالله مهتدی ابتدا با لبخند و شعار حقوق بشری خود را در قدرت دولتی و نظامی مرکز جا دهد، و بعد چهره میلیسویچی خود را آشکار کرده و برای ایجاد نظم و جلوگیری از رادیکالهای وابسته به بیگانه تانک و توپ وارد سنندج و مهاباد و تبریز و زنجان و رشت و اهواز و خرمشهر و زاهدان و ایرانشهر کند؟ خیر بعید نیست. پس مواظب تلاشهای فدرالیست طلبان باشیم. 

 

اقبال نظرگاهی  ۲۲ آگوست ۲۰۲۳

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت ۶۵

* در قرن هجدهم زمانی که انگلیس، هند را به استعمار خود درآورده بود، تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد شده بود و دولت برای مدیریت این شرایط تصمیم گرفت برای هر مار مرده‌ای که مردم تحویل می‌دهند، جایزه نقدی به آنها پرداخت کند.تصمیم در ابتدا با تحویل مارهای مرده زیاد به دولت، بسیار موفق به نظر می‌رسید و به نظر می‌آمد که در طول زمان تعداد مارها کمتر خواهد شد. اما در نهایت تعجب تعداد مارهای مرده‌ای که مردم تحویل می‌دادند روز به روز بیشتر می‌شد. دولت از پیامد این کار غافل شده بود. چرا که بسیاری از مردم فقیر دهلی با تصور اینکه این کار درآمد خوبی دارد به پرورش مار روی آورده بودند. البته این آخر ماجرا نبود. دولت اعلام کرد که دیگر برای مارهای کبری جایزه نمی‌دهد. مردم شهر هم که متوجه شده بودند پرورش مار دیگر برای آنها سودی ندارد، هر کدام مارهای خود را در هر طرف شهر به حال خود رها کردند. بنابراین جمعیت مارهای کبری افزایش پیدا کرد و وضعیت از حالت اولیه نیز بدتر شد. از این پدیده در علوم سیاسی و اقتصادی به نام “اثر کبری” یاد می‌شود.

https://www.radiofarda.com/a/b11-viewpoints-critism-of-former-president–khatami-on-federalism/29957118.html

https://www.facebook.com/people/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%81%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%84-%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%85%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C/100076023513880/

https://www.facebook.com/photo/?fbid=941596402534165&set=pb.100076023513880.-2207520000.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate