ناسیونالیسم ملیتانت آفریقایی در مصاف کاپیتالیسم نئولیبرال غربی

 ناسیونالیستهای آفریقا در چرخشی امتحان پس داده در برابر نئولیبرالیسم غربی، به سمت کاپتالیسم روسیه و چین روان است. کاپیتالیسم غربی که بحران سرمایه داری جهانی را بر دوش دارد در غارت و چپاول ثروتهای کشورهای آفریقا کماکان بر روشهای خونین و مزورانه همیشگی متکی است. ناسیونالیستهای آفریقا از درندگی تیم سگان وحشی دول غربی که طعمه خود را زنده زنده می بلعند، به اژدهای چینی و خرس روسی پناه برده و حمایت گرفته اند. اما بحران جهانی کاپیتالیسم نه فقط دول غربی، بلکه چین و روسیه و خود ناسیونالیستهای آفریقایی را هم به چالش کشانده است. مردم جهان که قربانیان این بحران جهانی هستند همواره در اعتراض و قیام و فرار و سرکوب بوده و هستند. کشمکش ناسیونالیستهای پرو روسی-چینی آفریقا علیه ناسیونالیستهای پرو غرب نه فقط شورش مردم علیه کاپیتالیسم را در هیچ کجای جهان نمایندگی نکرده است بلکه دقیقا در تداوم این نظام ضد انسانی بوده و هست. در غیاب چپی که منافع طبقات کارگر و زحمتکش همه مردمان آفریقا را نمایندگی کند؛ ناسیونالیستهایی میداندار شده اند که در سیاست بین الملل جانب قطب چین-روسیه را گرفته، و در بهترین حالت چند پالسی عام المنفعه رو بداخل داشته باشند. جناح چپ تر این ناسیونالیسم در طی قرن بیست بارها سعی کرد دولتی دموکراتیک را در گوشه و کنار قاره سیاه تشکیل دهد، اما هربار با مهر نوکر شوروی مورد تهاجم وحشیانه دول غربی قرار گرفتند و در خون خفتند؛ نمونه بارز آن دولت پاتریس لومومبا در کنگو/زئیر بود (۱۹۶۳). اینکه اکنون در طی مدت کوتاهی در چهار کشور کودتای نظامی صورت میگیرد خود اثبات تار و مار شدن احزاب دموکرات و سکولار و نیمه چپی است که در هر جامعه ای سر بر آوردند، با مشت محکم خطر سرخ سرکوب شدند. امروز کودتای نظامیان قبل از آنکه نماینده تنفر مردم آفریقا از جنایات دول غربی در آفریقا باشد؛ محصول بحران کاپیتالیسم جهانی و سر بر آوردن روسیه و چین علیه رقبای غربی است. ناسیونالیستهای ملیتانت آفریقا با تمام استدلالات خود در مورد چپاولگری دول غربی، و دفاعشان از منافع ملی، هنوز منافع مردمان آفریقا را نمایندگی نمی کنند. شورش افسران نظامی، شورش مردم نیست؛ بلکه پوششی بر آن و شیفت کردن از همکاری با غرب، بطرف همکاری با شرق توسط بورژوازی این کشورهاست. ناجی نبودن این افسران و دولتهای کودتاییشان بخاطر ناجی نبودن خط سیاسی بین المللی پوتین و چین نیست؛ بخاطر کاپیتالیسمشان است. نه تعویض سران دولت از مدنی به نظامی، و نه تعویض غارتگران غربی با شرقی -با هر درجه از تخفیف در غارتگری- نمی تواند بحران جوامع آفریقایی را درمان کند؛ چون این بحران سرمایه داری جهانی است که امروز در نیجر و همسایگانش بروز کرده است.    

غارت اقتصادی و دخالت سیاسی و جنایتکاری نظامی، که دول غرب برای پانصد سال در قاره سیاه انجام داده اند قابل تداوم نیست؛ اما در غیاب سوسیالیسم طبقه کارگر، ناسیونالیسم ملیتانت مدعی العموم شده و خود را نماینده نه مردم جا می زند. در بهترین حالت قیام افسران نیجر و همسایگانش علیه چپاول غرب، به دست بدست شدن قدرت دولتی از جناح غربگرا به جناح شرق گرای بورژوازی ملی و انجام اصلاحاتی سطحی (هر چند مهم -مانند حذف زبان فرانسه بعنوان زبان رسمی در مالی) منتهی میشود؛ اما خود کاپیتالیسم مساله است، چه شرقی، چه غربی، چه ملی، چه نوکر بیگانه-چه مستقل، چه نظامی، چه منتخبی و چه اسلامی و آخوندی. بعنوان نتیجه موفقیتهای نسبی کاپتالیسم غربی محصول غارت جهان است؛ باری این را ناسیونالیستهای ایرانی پرو غرب نمی فهمند و نمی خواهند بفهمند، چون بنفعشان نیست؛ و آرزو دارند حامیانشان در جامعه ایران هم نفهمند، و برای خلاصی از حکومت فاشیسم اسلامی دست بدامن اینها شوند.  

کودتای نظامی در نیجر مورد حمایت همسایگانی که در دو ماه پیش با کودتای نظامی قدرت دولتی را در مالی، بورکینافاسو، و بنین بدست گرفته اند قرار گرفته؛ و اعلام کرده اند که غارت ثروت خود را توسط دولتهای غربی را بیش از این نمی پذیرند. همگی یک صدا خواهان خروج امپریالیستها هستند؛ این خواست مورد حمایت هر آزادیخواهی است. خروج فیزیکی امپریالیسم اما هیچ ربطی به استثمار کاپیتالیستی جوامع آفریقا و جهان ندارد؛ ناسیونالیستها این واقعیت را از مردم خود پنهان می کنند، چون بنفعشان نیست.  

یک بلوک اقتصادی از کشورهای غرب آفریقا که به اکوواس معروفند و در حقیقت نماینده سیاسی دولتهای غربی در کشورهای خود هستند، با کودتا در نیجر مخالفت کرده؛ و مدعی شدند رییس جمهور برکنارشده منتخب مردم است، و باید به قدرت برگردانده شود. در غیر این صورت علیه کودتاگران نیجر اقدام نظامی خواهند کرد. خوشبختانه سه روز از ضرب الاجل گذشته و فعلا اقدام نظامی صورت نگرفته است؛ که بیشتر دلیل فنی دارد و نه سیاسی.   

سران کودتا در نیجر هم یک مانور تبلیغاتی در استادیوم ورزشی نیامی، پایتخت، برگزار کردند؛ و اعلام کردند کودتایشان از حمایت مردم برخوردار است و تسلیم امپریالیسم نمی شوند. مخالفانشان هم دولت برکنار شده را منتخب مردم می دانند. دعوا اما سر ثروت و قدرت است و نه نوع دولت. مساله هیچکدام از طرفین دموکراسی و دیکتاتوری و حکومت منتخب مردم و یا حکومت کودتاچیان نظامی نیست؛ دعوا بر سر تصاحب و تقسیم ثروت میان بالایی هاست. نئولیبرالیسم اقتصادی غرب برای تداوم غارت ثروت کشورها با بخشی از طبقه حاکمه آن کشور می سازد و با هم ثروتها را تقسیم می کنند؛ بخش دیگر طبقه حاکمه خودی محروم می ماند و لذا دست به شورش می زند؛ و البته با اطمینان قبلی از حامیان جهانی خود، یعنی رقیبان جهانی غرب، روسیه و چین. مردم هم مثل همیشه ابزاری برای ناسیونالیستها.

ناسیونالیسم این مهارت فریبکارانه را داشته و دارد که؛ اولا، سران طبقه حاکمه خودی را منتخب مردم و یا مورد تایید مردم خود جا بزند. دوما، دست بدست شدن قدرت دولتی برای تصاحب ثروتهای جامعه را بنام مخالفت با امپریالیسم غربی وانمود کند. و سوما، شورش بخشی از طبقه حاکمه خودی علیه بخش رقیب را بجای شورش مردم علیه وضع فاجعه بار فعلی قلمداد کند. و بلاخره این مهارت فریبکارانه را دارد که جریان حرکت ثروت از فقیر به غنی؛ از کشور توسعه نیافته به کشور توسعه یافته؛ و از حوالی/حومه به مرکز را زیر پوشش شرق منصف بهتر از غرب چپاولگر است پنهان کند. تا در نهایت به مردم خودی بگوید ما منافع شما را نمایندگی می کنیم و اگر تو گرسنه ای دلیلش غارتگری امپریالیسم است.   

دولتهای غربی پس از آنکه با بهره گیری از کشمکشهای دوران جنگ سرد، هر تلاش سیاسی دموکراتیک را در کشورهای متعدد آفریقایی را بخاک و خون کشیدند؛ بعد از جنگ سرد با اجرای طرح نظم نوین جهانی به غارتگری خود ادامه دادند. این نظم نوین، که بر اساس ایجاد بی نظمی و سپس دفاع از نظم و حضور نظامی برای ایجاد نظم پیش رفت؛ به آنجا رسید که، در مورد کشورهای غربی آفریقا، خودشان (دول غربی) بوکوحرام را ساختند و جامعه را تروریزه کردند و سپس با توجیه کمک نظامی به این کشورها علیه تروریسم، درواقع پایگاههایی برای حفظ نظم غارتگرانه سازمان دادند. بنا به بعضی آمار فقط فرانسه سالانه پانصد میلیارد دلار از قاره سیاه عایدی دارد. بلوک رقیب؛ روسیه و چین؛ که این بازی را خوب می شناخت و سهیم نشده بود، به رقابت برخاست و طرح دزدی منصفانه، تقسیم به نسبت، هم ما و هم شما، وارد معادلات آفریقا شد و توسط بخش ناراضی ناسیونالیست کشورهای آفریقایی مورد حمایت قرار گرفت.   

در حالیکه ناسیونالیستهای مطیع غرب در کشورهای آفریقایی، شیب جریان تاریخ جهانی را بنفع خود بکار گرفته و موفقیت کشورهای غربی را دورنمای خود به مردم خودی قالب کرده اند، و فرصت مهاجرت را به اقلیت کوچک ناراضی را فراهم کرده اند؛ ناسیونالیستهای ضد امپریالیست زیر شعارهای حقیقتا جذاب مانند آفریقای واحد، اتحادیه کشورهای آفریقایی، و بعضا ایالات متحده آفریقا، و یا بیرون رفتن نیروهای نظامی دولتهای اروپا و ایالات متحده، و مالیات مستعمراتی نمی دهیم، و با افق یک نظم نوین جهانی جدید و غیره به رقابت در کسب قدرت دولتی برخاسته اند. منهای اینکه ناسیونالیستهای ضد امپریالیست قادر نیستند ماموریت ادعایی خود را پیش ببرند؛ حتا موفقیتشان مطالبات سیاسی و اقتصادی مردم را تحقق نمی بخشد. اعتراض ناسیونالیستی همیشه به غارت ثروت توسط بیگانگان و غیرخودیها بوده، و نه به خود غارت و نه به خود استثمار.    

اعتراض کمونیستی نه تنها خواهان پایان هرنوع دخالت سیاسی و اقتصادی و نظامی دولتهای غربی و شرقی علیه کشورهای دیگر؛ بلکه خواهان پایان استثمار و جامعه طبقاتی است؛ لذا ناسیونالیسم در هر شکل و شیوه ای حتا ناسیونالیسم دفاعی مردود و خود بخشی از مساله اکثریت عظیم همه جوامع است. تمام مهارت منطق ناسیونالیستی در این جادو است که منافع طبقه حاکمه خودی را می تواند منافع عمومی، خلقی، ملی، یا همگانی و سراسری جا بزند. 

نهم آگست ۲۰۲۳ اقبال نظرگاهی

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت ۶۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate