دوران سپری شدە؛ چشم انداز و برنامەهای آتی

جنبش «چپ گرایی» در ایران، چە بەصورت آحاد، گروهای صنفی و چە بەشکل تحزب حزبی و سازمانی، سرگذشت پیچیدەای داشتە و دارد. از فراز و نشیبی کە این جنبش طی کردە، می‌توان عبرت‌های بسیاری را اندوخت. این عبرت‌ها را می‌توان به‌کار گرفت تا در آینده، اشتباهات و سهوهای تا بە امروز، مجددأ متولد و تکرار نشوند. خصوصأ در شرایط فعلی کە جامعە ایران، در آستانە یک دگرگونی ریشەای قرار گرفتە، چنین درس های، راە را بسوی وحدت و تدوین چشم اندازی همەگیر و روشن، مساعدتر می سازد. برخی از جریانات و یا افراد چپ و کمونیست، مسائل را یک طرفە میبینند و بدین خاطر، یک طرفە حرکت می کنند. این افراد و جریانات، معمولأ یا خطاها را نمی بینند و یا از آنها، چشم پوشی می کنند. در صورتی کە نادیدە جلوە دادن معضلات صنفی و سازمانی، نه فقط بەبهای نابودی بخش قابل توجهی از دست آوردها منجر خواهد شد بلکە موجب می شود کە توان و انرژی نیروهای آرمان‌گرا و جوان و تحصیل کرده‌ی جامعە ما، بەتحلیل برود و از سوی دیگر نیز هزینه‌ مضاعف و همچنین فرصت بسیاری را نیز روی دست ما قرار می دهد و این موجب می گردد کە در عمل نە تنها نتوانیم شانس برقراری سیاست های کلانمان را داشتە باشیم بلکە حتی نمی توانیم یک حکومت سکولار را نیز داشتە باشیم.

بنابر آنچە کە در پاراگراف بالا تعریف شد، برای شرایط کنونی و حتی دور آتی، ضروری ست که با دقت بیشتری تاریخ ناپالوده و عجیبی کە ما  پُشت سر گذاشتەایم، برای اولین بار هم شدە، صادقانە مورد تفحص قرار دهیم تا شاید  بتوانیم زوایای پنهان آن را به کُلی آشکار نمایم و سپس سهم و موقعیت هریک از بازیگران خیزش و خصوصأ جنبش کمونیستی در ایران مشخص تر گردد. تابحال، بسیاری از برجستگان و عناصر جریان چپ ایرانی، در طول یک سده‌ی گذشته، لب گشوده و از منظر خاص خود، قصەی چپ در ایران را بازگفته‌اند، اسناد و مدارک بسیاری هم به چاپ رسیده است و برخی از مورخان خبره و تحلیل‌گران جامعه‌شناسی هم آثاری درباره‌ی درک علل و نتایج نهضت چپ گرایی در ایران را تحریر و منتشر کرده‌اند اما این بەتنهایی نمی تواند راەگشا باشد زیرا از این همە ادبیات ناهمگون، بعید بەنظر میاید کە مخرج مشترکی حاصل شود. اما صرف نظر از این نکتە، مخالف نوشتن خاطرات فردی و جمعی، بررسی این و یا آن اسناد و آثار جمعی و … نیستم زیرا هر کدم از این تلاش ها، می تواند مفید و موثر واقع گردد. در میان همەی اینهای کە تعریف شد، مکتوب کردن خاطرات و بررسی اسنادی تاریخی مهم، موثر خواهد بود کە جنبەی عملی و جنبشی بەخود گرفتە باشد.

برای مثال، مبناء قرار دادن تجربە میدانی کومەلە در جنبش سوسیالیستی و انقلابی کُردستان، بەدرجات زیادی کمک میکند کە جنبش پراکندە چپ در ایران، از این همە تفرقە و پراکندگی خود را بیرون بکشد. خصوصأ در بطن خیزش عمومی دور اخیر کە خود را تحت عنوان «زن – زندگی – آزادی» رونمایی کرد، تجربە میدانی کومولە، نور تازەای بە وحدت و همەگیر شدن مبارزە، میافکند. بدون تردید، درخشیدن چنین نوری، نهایتأ موجب می شود کە روش‌های مبارزاتی نوین و بهتری نیز در سطوح مختلف مبارزە، جوانە بزند و در ابعاد وسیع و گستردەتری نیز ظهور نمایند. در چنین حالتی ست کە مبارزە نظری و تاریخ‌نگاری نیز معنی بەمراتب بهتری پیدا می کند. در غیر این صورت، هیچ سخنی حرف آخر نیست و هیچ تئوری هم مأخذ نهایی و تام و تمام محسوب نمی‌شود زیرا روند مبارزە واقعی، بر اساس پرسش‌های میدانی بە پیش می رود کە بە زندگی محرومان ربط پیدا می کند. مبارزە میدانی، بسیار مهم است چون هر لحظە بەشکل تازهای خود را رونمایی می‌کند و با روش‌های علمی و انتقادی نو نیز پرورده و سخته شده و عیوب و سهل­گیری‌های آن اصلاح می‌گردد. در واقع، در این مسیر است کە پلاتفرم و اسناد کهن و تازه در سطح جامعە جا می گیرند و بەعبارت دیگر رفع مجهولات و نهایتأ وضع مناسب و مفیدتری می‌یابد. بنابراین، حتی نثر و شیوه‌ی نگارشی و سبک تحریر و کیفیت تدوین هر پدیدە و موضوعی، در چنین نگاهی پروسە تکامل خود را طی می کند و متناسب با وضع زندگی محرومان در هر دوره بازنگاشته و آماده می شود. با این وصف، جنبش «زن – زندگی – آزادی» و یا هر جنبش اجتماعی دیگری کە در آیندە ظهور کند، زمانی بەسرانجام انقلابی و رادیکال خود می رسد کە چپ خود را از قید و بند برخی شعارهای دهان پُرکُن دور کند. این بە معنای دست کشیدن از شعارهای کلان نیست بلکە در اینجا بحث بر سر زیر ساختها و نحوە رسیدن بە پلەهای بالاتر است. متاسفانە، چپ سُنتی تمایلی بە ساختن زیر ساختهای مبارزاتی ندارد بلکە فکر می کند کە با تعدادی بە اصطلاح متخصص دنیای سیاست و احزاب و سازمان های خود ساختە، می تواند بە اهداف کلانی کە برای خود تعریف کردەاند، برسند!. اما در سطح ایران و همچنین در سطح بین المللی، ثابت شدە کە با لغزش این و یا آن متخصص و یا حزب و سازمان سیاسی، این و یا آن انقلاب و … بە بیراهە رفتە و انقلاب ١٣٥٧، یکی از این تجارب است. از این رو، اگر مواظب نباشم، در بزنگاهای تاریخی فردا، مُحتمل  است کە مسیر مبارزات، مجددأ بە بیراهە کشاندە شود. آنچە چنین مخاطراتی را کُند و یا مُختل خواهد کرد، مُشارکت ساکنان جامعە و جاانداختن سُنت های پیشرو است. برای شفات شدن بحث، بار دیگر بە تجربە انقلاب ٥٧ برگردیم. در آن ایام، چپ های رنگارنگ فراوانی در صحنە جامعە حضور داشتند، برخی از آنها، بیشتر از یک میلیون نفر را در مرکز تهران، بە میدان می آوردند و با دیدن آن تجمعات، فکر می کردند کە دیگر بە اهداف شان دست میافتند. اما سریعأ ورق عوض شد و آن مردمی کە بە فراخوان آنها جواب می دادند، ناگهان مسیر خود را تغییر دادە و نهایتأ دیدیم کە سر خیلی از چپ های سُنتی آن دورە، بی کُلاە ماند و گام بە گام نیز از صحنە جامعە، محو و یا بی تاثیر شدند. در بطن همین تحول، کومەلە بە عنوان یک سازمان کمونیست، پا بە میدان مبارزە نهاد و در مدت زمان بسیار کوتاهی، نە تنها بە نُقطه امید چپ کُردستان بلکە کُل ایران هم گراید. آری، کومەلە سازمانی نو ظهور بود و تجربە فعالیت در ابعاد وسیع و تودەای نیز نداشت. اما در همان روزهای اولیە، محیط مبارزاتی خود را شناخت و سپس متوجە شد کە تودەهای قیام کنندە و در صحنە، کماکان برای دست یابی بە ابتدائی ترین نیازمندی هایشان مبارزە می کردند و کومەلە بە آن نیازمندیها توجە نمود. سوال این است، اگر در آن مقطع، کومەلە می گفت: آی مردم – بجای ابتدائی ترین نیازمندی هایتان بە موضوعاتی بلند مدت و کلان نظیر سوسیالیسم در یک کشور و لغو مالکیت خصوصی بچسبید، چە رُخ می داد؟ جواب روشن است بە نظرم تبعات اینطور سیاستی، کومەلە را مانند دیگر جریانات چپ گرا، محو می کرد. از این رو، توجە بە زندگی روزمرە مردم و تلاش برای دگرگون ساختن آن، بسیار حائز اهمیت است زیرا در بطن این نوع مبارزات گام بە گام می باشد کە زیر ساخت های مبارزاتی در هر جامعەای نهادینە می شود و فصل برداشتن گام های بلندتر، فرا می رسد. در غیر این صورت، هیچ جریانی نمی تواند بە اهداف بلند مدتش برسد.  

در خوانش و بازگویی مفاهیم مبارزاتی جنبش جاری، مسائلی نیز وجود دارند کە همچون واسطه عمل می کنند. شناخت از اینگونە مسایل و مفاهیم هم کە بعضأ حالت بازدارندگی دارند، در تکاپوی ارادەی فردی و حزبی و یا شعارهای کلان، جواب نمی گیرند بلکە مکانیزمی را باید برایش بوجود آورد کە این و یا آن متخصص و یا احزاب و سازمان های سیاسی، بدون دخالت ساکنان جامعە، تصمیم نگیرند. البتە در ماەهای اخیر، خیلی از گروهای سیاسی و یا روشنفکران، بعضأ بدین مفاهیم اشارە کردە و یا در فلان سند تشکیلاتی مکتوب کردەاند اما مسئلە این است کە در عمل کار دیگری را انجام دادە و می دهند. این ناهمگونی، ما را بە این حقیقت می رساند که نمی‌توان چپ را به عنوان یک سنخ و جریان مشخص و همگون تاریخی بازشناخت و حصر کرد. برای فهم این مساله، شاید لازم و بهتر است کە با دقت و شفافیت بیشتری در باب تمایزات و حتی تضادها و تناقض‌ها و تعارضات سخن بگوییم.

برای مثال، چگونه می‌توانیم میان این همە گروه‌ها و ایده‌ها و نظرات و اعمال و آداب و ویژگی‌ها، به صرف اطلاق عنوان «چپ»، دور هم جمع شویم و یک نگاە مشترک را تشخیص دادە و سپس آن را مبناء قرار دهیم؟ دست یابی بە چنین کاری، بسیار دشوار است و کمااین­که صرف اسم «مسیحیت» نتوانست و نمی‌تواند تفاوت‌ها و حتی تعارض‌های میان ارتودوکس‌ها، ارمنی‌ها، پروتستان‌ها، کاتولیک‌ها، کلیساها و فرقه‌های پرشمار آن‌ها را یگانه سازد.

رویدادهای اخیر، نشان داد کە جدال ایدئولوژیک حول اینکە کی چپ و یا کی کمونیست انقلابی است، نە تنها فایدەای ندارد بلکە بە رفاقت و صمیمیت کارگران و زحمت کشانی کە زیر سقفی علیە کارفرماها و رژیم مبارزە می کنند، صدمە جدی وارد می کند. جدال بر سر مسائل ایدئولوژیک، در بهترین حالت – تنها کلامی کُلی و یا بحثی دایره‌المعارفی، عمومی و بی سرانجام است و نهایتأ نمی تواند سرنوشت خیزش کنونی و آتی را تعیین کند. ولی اگر بە عنوان موضوعی ذیل اصطلاح «جریان‌شناسی» و یا بحث های آکادمیک حول آسیب شناسی، بگراید، هیچ عیبی ندارد و اتفاقاً لازمه‌ی بحث‌های عمومی و کُلی در هر جامعەی ست. اما باید توجە داشتە باشیم کە این گونە جدال، بە زیادتر از ٩٥٪ از ساکنان جامعە، ربط پیدا نمی کند زیرا اصل مسئلە بر سر این است کە با  اصطلاحات رایج در جامعه‌شناسی سیاسی و آن هم با کُلی گویی، هرگز نمی توان تناقضات دنیای واقعی را پاسخ داد و سپس وارد سازماندهی حول ساختن جامعەی آزاد و برابر، شد. این بحث بسیار مُفصلی ست و من قصد ندارم بە بررسی آن بپردازم. کوتاە و مُختصر بگویم، جامعه‌شناسی سیاسی، معکوس عمل می‌کند زیرا به‌جای جمع ویژگی‌ها برای رسیدن به یک قاعده و یا داوری کُلی، اساسأ تمایزات را می‌شکافد و توصیف می‌کند تا بلکە عملکرد و نتایج حاصل آن مشخص گردد. از این رو، شاید بهتر این باشد کە بگویم داوری هم نمی‌کند و اساسأ فکر و اندیشەی کاملأ جامدی دارند و بە نسبت نظریه عمل گرایانە، بر ریشه‌ها، خصایص، کنش‌ها، بنیادهای تئوریک و تأثیر متقابل آن بر سایر نهادهای اجتماعی درنگ می‌کند و بجای این، صرفأ مطالعه و تحقیق را به پیش می‌برند. جملات بالا را بدین معنی بەکار بُردم کە بگویم، با دامن زدن بە بحث های روشنفکرانە و آکادمیک – هرگز نمی توانیم بنیان فکری و اقتصادی یک جامعە آزاد و برابر را بسازیم و یا ساکنان یک جامعە را حول هدفی سازماندهی و رهبری کنیم. مسئلە مورد مناقشە حول گرایش چپ گرایی هم، همیجا معنی پیدا می کند. ما نمی توانیم همەی جریانات چپ، سوسیالیست و کمونیست را در یک تشکیلات واحد، ادغام کنیم، اما صرف نظر از تفاوت های کە با هم داریم، می توانیم حول جنبش مطالباتی مردم کارگر و زحمتکش، در یک جبهە مشترک قرار بگیریم و نیازمندی فوری محرومان را فریاد بزنیم.

رویدادهای چند ماە اخیر، تا حدودی نشان داد کە چپ می تواند حول مطالبات حداقلی، یک صدا عمل کند. این یگانگی، جبهە راست را پریشان و آشفتە کرد. آکادمیک های دست راستی، با تزریق تئوری کاذب، تلاش کردند کە چپ را از میدان بیرون برانند. آنها چنان می پنداشتند کە گویا دلیل عدم موفقیت نارضایتی پی در پی در ایران، نبود بستری همەگیر و از پیش تعیین شدە نظیر «منشور» و یا بە عبارت دیگر در صحنە نبودن شخصیت های «ملی» و قابل «اعتماد» مردم بود! بدین منظور، ابتدا پسر یکی از فاسدترین حاکمان چندین سالە ایران بنام «رضا پهلوی» کە او هم بیش از یک انگل نیست را بە جامعە معرفی کردند و از مردم خواستند کە بە این انگل، رأی «اعتماد» دهند تا او از نمایندگی «مردم» ایران وارد «دیالوگ» با دولت های غربی – عربی گردد. بعد از این سناریو، کنفرانس «جرج تاون» را نیز برگذار کردند و با توسل بە رسانەهای فوق پیشرفتە غربی – عربی، بحث های مربوط بە این کنفرانس را از زبان چهرەهای «ملی» و «مذهبی» نظیر «رضا پهلوی» بە دنیا مخابرە کردە و قول دادند کە در اسرع وقت نیز «منشوری» حول عبور از ج.اسلامی بە جامعە معرفی نمایند. چند روزی طول نکشید، بالاخرە «منشور» وعدە دادە شدە، بیرون آمد. جالب اینجاست کە بعد از یک ماە و نیم، اعضای «شورایی» بە اصطلاح  «همبستگی محسا»، یکی پس از دیگری از هم دور شدند. سوال این است، چە چیزی باعث شد کە این چند نفر دور هم جمع شوند؟ و چە چیزی موجب گشت کە با آن سرعت، متلاشی گردند؟ واقعیت این است کە پُشت پروژە مذکور، کشورهای غربی – عربی قرار داشتند. در حقیقت، هدف این دولت ها، بە زیر کشیدن رژیم اسلامی نبود بلکە تلاشی بود کە ج.اسلامی را از برخی حوزەهای مورد مناقشە، عقب برانند. البتە هیچ کدام از آنها، رژیم را نمی خواهند اما بدیل مناسبی را در خرجین نداشتند کە مانند سال ٥٧، از آن رونمایی کنند. در چنین حالت و موقعیتی، طبعأ آنها تمایلی بە این نداشتە و ندارند کە در سطح خیابان و اساسأ تحت هژمونی سیاسی نیروهای سوسیالیست، تکلیف نظام اسلامی روشن گردد. بدین خاطر، دول غربی ضمن خط و نشان کشیدن، در عالم «دیپلماسی» و اما پنهان، روابط خود با رژیم اسلامی را حفظ کردە و هم زمان نیز پول هنگفتی در اختیار جادە صاف کُن هایشان قرار دادند تا بلکە از طریق دائر کردن تریبون های پیشرفتە، فشارهای حداکثری خود را افزایش دهند و نهایتأ رژیم مجبور شود بە برخی از منافع دول غربی در منطقە، رضایت دهد. اما جادە صاف کنان، بر این باور بودند کە اینترنت جای سازماندهی میدانی را گرفتە و گویا رابطە کنونی مردم با رسانەها مانند رابطە شاگرد و معلم در محیط مدرسە است و بر پایەی این تئوری، گویا رسانەهای پیش رفتە غربی – عربی قادر بود «می نی بوس» شان را بە مقصد برساند اما حرکت نکردە، در گاراج «کاخ سفید» واژگون گشت و سپس موجب شد کە اعضای گرو «جورج تاون» یکی پس از دیگری از هم فاصلە بگیرند. پس لرزەهای این شکست، برخی از این جماعت را بە کُما بُرد و در صفوف بعضی هم بە انشعاب، خون ریزی فیزکی و حتی تیراندازی و جنایت گراید. حالا فرض را بر این بگذاریم کە این شبە فاشیست های پرو غربی، در جنبش “زن -زندگی- آزادی”، دست بالا پیدا می کردند. آن وقت، چە بلای سر مخالفین خود می آوردند؟ در جواب بە این گونە نگرانی و سوالات، تعدادی اظهار داشتەاند کە همین نیروهای کە «منشور» تشکل های کارگری و مدنی داخل ایران را تدوین و بە جامعە معرفی کردند، چنین خطری را خُنثی می کردند. آری، رادیکالیسم انقلابی و بیرون آمدن منشور مورد نظر و سپس هُمایشی کە توسط سوسیالیست های انقلابی ایرانی در شهر کلن آلمان برگذار شد، امید بە فردای خوب را در دل مبارزین داخل فراوان تثبیت کرد اما باید در نظر داشتە باشیم کە این مبارزین در فردای بعد از رفتن رژیم، با دست های خالی و منشور نوشتن، هرگز نخواهند توانست در مقابل گروهای مسلح و مافایایی کە هنوز هیچ نشدە، بە تهدید و جنایت تکیە زدەاند، بیاستند. کنار زدن این مخاطرات، مُستلزم تشکل یابی تودەای و کسب قدرت سیاسی است. صرف نظر از تمام نارسائی کە منشور داخل داشت، صرف نظر توقف فعلی مبارزات خیابانی، تا این لحظە اوضاع بە نفع انسانیت پیش رفتە و صف آرایی کە در بطن جنبش “زن-زندگی- آزادی” شکل گرفت، نشان داد کە فصل نوینی از مبارزە در جامعە ایران پدید آمدە و ثابت کرد کە این بار حذف سوسیالیست ها و مردم محروم این جامعە، برای غرب و شرکا، ناممکن است.

آری، چپ گرایی در سطوح مُختلف جامعە ایران، خصوصأ در کُردستان، نیرویی اجتماعی ست اما برخی چنان استنبات می کنند کە گویا در فردای بعد از سرنگونی رژیم، سوسیالیسم در یک کشور، برقرار میشود. دستەای دیگر، دادەهای اجتماعی را مبناء قرار میدهد و می گویند چنین اتفاقی در فردای بعد رژیم اسلامی، رُخ نخواهد داد زیرا بر این باورند کە زمینەهای تحقق آن، فراهم نشدە و تاکید میکنند کە با حرف های دهان پُر کُن نیز نە تنها سوسیالیسم در یک کشور بلکە هیچ موضوع دیگری تحقق نمیابد. جالب این است، بر سر این دو نگاە، بلافاصلە “چپ” و “راست” شکل می گیرد و سپس راە انشعاب را در پیش می گیرند. مشکل این است کە این نوع از چپ گرایی، با دنیای واقعی و نحوە زندگی ساکنان جامعە، فاصلە دارد و همە چیز را در لابلایی مسائل ذهنی می بیند، در صورتی کە توجە بە واقعیت های انکار ناپذیر، می تواند  راەگُشا باشد و تازە این بەمعنی مخالفت با برقراری جامعە سوسیالیستی هم نیست بلکە بر موانع پیشرو توجە دارد. با این وصف، روشن می شود کە این افکار، وسواسی و تخیلی است و در عمل وحدت بین مبارزین تساوی طلب و روند مبارزاتشان را مُختل میکند. بە باور من، برای هر انسان کمونیست و آزادیخواە، مهم این باید باشد کە جنبش جاری، بەسوی چپ گرایی بگراید. اگر ما بتوانیم، نگرش چپ گرایی را بە گفتمان غالب در جامعە جابیاندازیم، آن وقت زمینە خوبی برای تحقق آرزوهای کلان، فراهم می گردد. متاسفانە، برخی از فعالین عجلە دارند و می خواهند زمان چندین سالە را یک روزە طی کنند. این در حالی است کە «چپ گرایی» هنوز گرایش غالب در سطح جامعە نیست و نمی توانیم با اغراق و با اتوپی کردن موضوع، گرایشات دیگر را سر راە خود و یا بر روی صحنە جامعە، محو کنیم. از این رو، دست کم گرفتن گرایشات غیر سوسیالیستی، اشتباە است و چنین نگرشی، ما را با محاسبات غلط مواجە می سازد و نهایتأ بە وحدت مبارزین و جنبش «چپ گرایی»، ما زیان عمیقی خواهد رساند.

فاکتورهای کە می تواند «چپ گرایی» را از موقعیت کنونی بە پلەهای بالاتر صعود دهد، نە دامن زدن بە بحث های تئوریک و کلیشەای بلکە پروسە وحدت عمل چپ ها، سوسیالیست ها، کمونیست ها، فمینیست ها و … حول خواست های فوری و حداقلی مردم است. بارها تاکید شدە کە چسپیدن بە مطالبات فوری و حداقلی، بەمعنی کنار گذاشتن خواست های حداکثری نیست بلکە تنها با گرفتن خواست های حداقلی ست کە راە را برای تحقق مطالبات کلان فراهم می گردد. این طور نگاهی، سر انجام ما را بە درون جنبشی عظیم و میلیونی می کشاند، اینجاست کە تکالیف هر کدام از ما مشخص میشود، اینجاست کە ارزش مطالبات حداقلی را در زندگی نامطلوب اکثریت جامعە، برایمان ملموس میشود. بعضی از «چپ» ها، بە ظاهر اولویت بە مطالبات حداقلی می دهند اما مسئلە این است کە آنها در عمل همان راهی را می روند کە «چپ»های تخیلی از سر می پرورانند. واقعیت این است کە خیزش چند ماهە اخیر ( زن – زندگی – آزادی)، بە این دستە از «چپ»ها، چنان شوکی وارد کردە کە هنوز هم نمی دانند از چە راهی خود را بە قیام کنندگان برسانند! البتە، گیر تنها «چپ»های تخیلی نیست بلکە در میان چپ های انقلابی هم با دو مشکل رو بە رو هستیم. اینها هم بە دو دستە مختلف یعنی «متشکل» و غیر «متشکل» تقسیم شدەاند. تحزب یافتەگان، جمع های را در بر می گیرند کە تحت پوشش «سازمان» و یا «احزاب» مختلف فعالیت می کنند. بخش دوم هم، جمع ها و آحادی را شکل می دهند کە گویا با تحزب یافتگی «مشکل» دارند! با این وصف، شکاف مضاعف و بزرگی در صفوف انقلابیون جریان دارد و این شکاف مرتبأ در حال افزایش است. در رابطە با پایان دادن بە این تفرقە، گام های برداشتە شدە و بەرغم این تلاش های دلسوزانە، باز مشکل سر جایش است.

در ماەهای اخیر، بحث های خوبی حول آسیب شناسی، صورت گرفتە اما بەرغم این بحث های ارزشمند، هنوز شکاف بزرگی میان «تحزب یافتگان» و بە اصطلاح «تشکل گریزان» وجود دارد. طرفین از پراکندگی، رنج می برند، طرفین خواهان برابری در تمام شئون زندگی اند اما هنوز تشکل مشترکی ندارند! گیر کجاست؟ بە باور من، مشکل این دستە از انقلابیون، بی اعتمادی و بە نوعی گلایە از ساختار حزبی و سازمانی است. برخی بر این نکتە تاکید میکنند کە رهبری، با بدنە هیچ تماسی ندارد، تعدادی می گویند رهبری ثابت و چندین سالە را نمی پذیرند، بعضی بە مسائل روز اهمیت می دهند و تعدادی نیز اولویت را بە مطالبات کلان مبارزاتی می دهند. همان طور کە گفتم، همەی این نکات، قابل حل است زیرا تمایل عمومی بە کار جمعی و ادامە مبارزە ضد سرمایەداری می باشد. همین بە اصطلاح “تشکل گریزان”، در فضای مجازی و میدانی، بدون اما و اگر، مانند “تحزب یافتگان” بە مصاف نظام سرمایەداری می روند و در بطن جدال های اجتماعی، در این و یا آن مکان مبارزاتی، در کنار هم قرار می گیرند و در این مکانها، بە دیالوگ رو میاورند و “تحزب یافتگان” آنها (تشکل گریزان) را بە وحدت تشکیلاتی، دعوت میکنند. آنها هم، کار جمعی را منوط بە پایان محفلیزم و سنت های غیر پیشرو در صفوف این و یا آن حزب و سازمان سیاسی خاص موکول میکنند. متاسفانە برخی از «تحزب یافتگان»، بجای برداشتن گام های عملی حول وحدت، خود را بە حفظ موقعیت بهتر تشکیلاتی و سر دادن شعارهای کلان سرگرم می کنند، انگار با ساختار کهن می شود کار امروز را عملی کرد، انگار بدون حل مسائل پایەای تودەهای محروم و آن هم با تعدادی کادر، می توانند بە آنچە کە در ذهن پروراندەاند، برسند! البتە این پراکندگی، مربوط بە امروز نیست بلکە قامتی بلند و نسبتأ طولانی دارد.

بەرغم مشکلات و پراکندگی کە در پاراگراف بالا بدان پرداختم، هر کدام از این جمع ها، بە نوعی تلاش کردەاند کە بە امر مبارزە ضد سرمایەداری، ادامە دهند. تجربە نشان دادە کە این شکل از مبارزە، حالت فرسایشی دارد و ادامە دادن آن، بی ثمر است. غلبە بر پراکندگی، مستلزم بحث های وحدت بخش حول مبارزات همەگیر می باشد. نمی شود از وحدت حرف زد اما صفوف ما، این طور پراکندە باشد! اگر ما کمونیستها و چپ انقلابی، خود را در قبال مطالبات و آیندە جامعە، مسئول می دانیم، در عمل و بە شکل وسیع، این مسئولیت را باید از خود نشان دهیم. این آمادگی، باید خود را در اتحاد و سازماندهی بەهم پیوستە، رونمایی شود. من شخصأ مخالف دامن زدن بە مبارزە ایدئولوژیک نیستم اما در بطن فضای کنونی، چنین کاری ما را از اشتراکات دور می کند. اکنون فصل پیوند رفاقت و صمیمیت است. معادل رفاقت و صمیمیت، اعتماد است. وقتی بە این کمبودها توجە شود، آن وقت دیدن اشتراکاتمان راحت تر است و اینجاست کە اتحاد پایەدار، معنی پیدا میکند. بخش بزرگی از تشابهات ما، همان درد و رنج خود و دیگر محرومان است و چە خوب کە با هم آن را فریاد بزنیم. تردیدی نیست کە در بطن چنین مبارزەای، دل هایمان بە هم نزدیک تر خواهد شد و در چنین مناسباتی است کە حول مسائل ایدئولوژیک نیز بە تفاهم می رسیم.

این را نیز می پذیرم کە بخشی از انشقاق و پراکندگی در صفوف تشکل های صنفی و همچنین نیرهای سیاسی چپ و کمونیست ایران، بە سرکوب های خشن و سیستماتیک رژیم فاشیست اسلامی و فرار بخش وسیعی از فعالین و خصوصأ خروج نیروهای چپ و کمونیست بە خارج کشور، برمی گردد. جنایت های مداوم رژیم، عملأ کاری کردە کە این دستە از فعالین، کمتر نسل های بعد از انقلاب ٥٧ و سوخت و ساز جامعە کنونی ایران را بشناسند. یکی دیگر از مشکلات هم، این است کە چپ خارج کشور، محوریت چپ داخل را بەرسمیت نمی شناسد و تمام تلاشش این است کە فعالین چپ داخل را زیر سیطرە خود نگاە دارد. در این خصوص، بحث های زیادی بە رشتە تحریز درآمدە و بەرغم این تلاش ها، باز سکتاریسم کور سازمانی، اجازە نمی دهد کە گام های نهایی و بە هم پیوستە و سرتاسری برداشتە شود. تا زمانی کە ریشەهای این معضل تاریخی، با نقد اصولی خشکاندە نشود، تا وقتی سنت های پیشرو همراە با اعتماد و همبستگی ماندگار، جایگذین محفلیزم و فرقەگرایی نگردد، تردیدی نیست کە ثمرە تحولات آتی را نیز از دست خواهیم داد.

در شرایط کنونی کە ما از وحدت حرف می زنیم، طبقە کارگر صاحب تشکل های خود ساختە نیست و از سوی دیگر احزاب و سازمان های کە تحت پوشش «چپ» و یا «کمونیسم»، فعالیت می کنند، مرتبأ در حال انشقاق هستند، این حجم از جدایی، بدین معناست کە بورژوازی در درون این ظروف هم رخنە کردە و در عمل نمی گذارد روند مبارزە واقعی، مسیر طبیعی خود را طی کند. تداوم منظم دست اندازهای کنونی، خودبەخودی نیست بلکە پُشت صحنە هر تفرقە و موانعی، اتاق فکر خاص قرار دارد. تفرقەای کە نمایندگان بورژوازی در درون تشکل های ما ایجاد می کنند، تنها بە صفوف احزاب و یا تشکل های صنفی، محدود نمی ماند بلکە مناسبات میان ساکنان جامعە را نیز چنان مسموم می نمایند کە در عمل کسی اصل مشکل را تشخیص ندهد و نفهمد کدام گرایش، منافع عمومی طبقە کارگر را نمایندگی می کند. تغییر این فصل تاریک ممکن است. من بارها تاکید کردەام کە برای اتحاد – از صفر شروع نمی کنیم بلکە کافی است روی دست آوردهای ولو ناچیز تا بە امروز، تکیە بزنیم، آن وقت متوجە خواهیم شد کە حاصل فعالیت تک بە تک ماست، متوجە می شویم کە همەی ما برایش هزینە جانی و مالی مضاعف دادەایم، متوجە می شویم کە همین رنج و هزینەها، باعث شدە کە خیلی از نگاەها و پارامترهای تاریخی، متحول گردد. خیزش جاری و ایجاد قطب بندیهای نوین و رادیکالش، این واقعیت را بە ما نوید داد کە مصاف های امروز با تحول سال ٥٧، قابل قیاس نیست. نشان داد، تا ما گام های حول شناخت از ریشە مشکلاتمان برنداریم، نمایندگان بورژوازی با خلع دستەجات تازەتری، پوست می اندازند و با مهارت های پروفشنال، بە میدان می آیند و روزی از نو تلاش خواهند کرد کە نفاق و نفرت را از درون جنبش طبقە کارگر نهادینەتر نمایند. در برخی از تند پیچ های تاریخی، ما برخی از دستەجات بورژوازی در درون احزاب و جنبش کارگری را شناسائی کردەایم، دیدەایم کە چطور آن دستەجات با جدیت کامل از «مطالبات صنفی» و حتی «سیاسی» طبقە کارگر «حمایت» کردەاند. آنها مرتبأ با آحاد طبقە کارگر و حتی با بدنە ناراضی احزاب وارد گفت و گو می شوند و بە آنها می گویند از جدایی نترسید زیرا بعد از جدایی و ایجاد فرقە جدیدتر، «همفکری» شکل می گیرد و سپس بر پایە «بستر» نوین تر، کارهایمان را بهتر و قوی تر پیش می بریم!

این گونە معضلاتی کە تعریف شد، اکنون در درون جامعە و احزاب موج می زند و متاسفانە محرومان زیادی از این «کارگر» و «سوسیالیست» نماها، دنبالەروی می کنند. آری، ریشە این معضلات در عدم خودآگاهی طبقاتی محرومان است و دقیقأ در نبود این آگاهی ست کە مرتبأ زمینە برای تفرقە در میان کارگران و زحمت کشان، تولید و باز تولید می شود. برای مثال، بخشی از نگرش «چپ گرایی» در ایران، نە در بطن کشمکش طبقاتی در این جامعە، بلکە وارداتی ست و تحت تاثیر تحولات اروپای شرقی و همچنین رویدادهای درون جامعە چین و الگوهای مبارزاتی آن جوامع، در این دیار باز تکثیر شدەاند. تئوری وارداتی، زمانی در ایران و یا هر جامعە دیگری خریدار پیدا کردە و می کند کە ساکنانش بە خودآگاهی طبقاتی نرسیدە باشند. در بطن این طور مواقع و جوامعی، خیلی راحت کارگران و زحمت کشان فریب تئوری وارداتی نمایندگان بورژوازی قرار می گیرند و بعدأ نیز بە این باور می رسند کە گویا بر اساس الگوهای این و یا آن کشور خارجی، قادرند زندگی بردەوار خود را بهبود ببخشند! برای دست یافتن بە این آرزو، بە انواع و اقسام احزاب و سازمان های بە ظاهر طرفدار طبقە کارگر روی می آورند و بجای اتحاد و یگانگی، پیکر طبقە خود را تیکە تیکە می کنند.

این تفرقە, مانند خورە سالهاست بر پیکر جنبش طبقە کارگر و همچنین در درون نیروهای تحزب یافتە جامعە ما، ریشە دواندە و هر بار بە شکلی، جوانە می زند. در حقیقت، این مشکل مربوط بە امروز نیست بلکە قامتی بلند و نسبتأ طولانی دارد. برای مثال، ١٠٢ سال قبل، در اولین حزب کمونیست ایران کە در بندرانزلی تأسیس شد، خود را رونمایی کرد. البتە شکل گیری گرایشات چپ و راست در درون آن حزب، تنها بە مقطع بنیان گذاری حزب مربوطە، برنمی گردد بلکە شروع آن، بە سالهای قبل و حوزە جنبش کارگری، بودە. این حزب، با چنین مشکلاتی دست و پنجە نرم کرد و بعد از دومین کنگرەاش، متلاشی شد. اما این نقطە پایان فعالیت کمونیستها در ایران نبود بلکە فعالیت کمونیستی در اشکال دیگری تداوم پیدا کردە است. بعد از متلاشی شدن حزب کمونیست ایران، برای مدتی «حزب تودە»، میداندار شد ولی دیری نپایید، کمونیست های راستین، در تقابل «حزب تودە» قد علم کردند. کمونیست های نوین، بەرغم سرکوبگری رژیم »سلطنتی» و همچنین بەرغم خراب کاری جریاناتی مثل «حزب تودە»، از سال های ٤٦ و ٤٧ بە این سو، محافل و گروهای خود را کە عمدتأ فعالین کارگری و «چپ» انقلابی بودند، بە فعالیت حول ایجاد تشکل های صنفی و خودساختە کارگران، زنان، دانشجویان و زحمت کشان، روی آوردند و از این طریق تلاش کردند کە زمینەهای تشکیل حزب واقعی طبقە کارگر را مساعد سازند. سالهای بعد، این جنب و جوش, آهستە و اما پیوستە، کانون های بحران را در قبال رژیم “پهلوی” شکل داد و یواش یواش می رفت کە زیر پای “شاە” را خالی کند. خاندان فاسد پهلوی هم، از ترس گسترش و تودەای شدن نارضایتی محرومان، بە تکاپو افتادند و دستور سرکوبش را صادر کردند.

در آن هنگام، دستەجاتی از آخوندها هم با رژیم پادشاهی، زاویە داشتند اما ترس اصلی ایشان کمونیستها و فعالین چپ گرا بود. بر این اساس، سرکوب های مداوم، آغاز شد اما بعد از مدتی، فهمیدند کە سرکوب نە تنها فعالیت کمونیست ها را محو نکرد بلکە کانون های بحران را افزایش داد و دیدیم کە در نیمەی سال ١٣٥٦، اوضاع بە بحران تازەتری نیز گراید. کشمکش آن زمان، نە تنها برای سرمایەداری ایران بلکە برای دولت وقت آمریکا و دیگر شرکا نیز خبر خوشایندی نبود زیرا آنها بر این باور بودند کە «چپ گرایی» می رفت سیمای جامعە ایران را  دگرگون کند و از سوی دیگر نگران از این بودند کە «شوروی» با توسل بە نیروهای کمونیست و چپ گرا، هژمونی ایران و از آن طریق کُل منطقە را بە کُنترل خود دربیاورند. وقوع چنین تحولی، برای آمریکا و انگلستان غیر قابل تحمل بود زیرا آنها بە چپاول سرمایەهای ایران و کشورهای منطقە عادت داشتند و بە ‌هیچ عنوان نمی خواستند ثروت های کلان در ایران را از دست دهند. استنبات دولت وقت آمریکا، این بود کە نظام پادشاهی، خاصیت خود را از دست دادە بود، مطابق اسناد فوق سری کە ٣١ سال قبل منتشر کردند، این کشور همراە با بریتانیا تصمیم گرفتە بودند کە از طریق اسلام گرایان شیعە، جنبش «چپ گرایی» را بە بیراهە ببرند. برای رسیدن بە این هدف، ابتدا در نظر داشتند کە با تغییرات فیزیکی در درون رژیم «پادشاهی»، کار خود آغاز کنند. در این رابطە، راەحل اولیەشان این بود کە “شاە” تا ١٨ سالە شدن پسرش، قدرت را بە «شورای سلطنت» واگذار کند اما وی چنین پیشنهادی را نپذیرفتە بود. بدنبال این مخالفت، روبط میان “شاە” و دولت وقت آمریکا بە تیرگی کامل انجامید و با قطبی شدن کشمکش های بعدی، آمریکا و متحدینش بە همکاری با آخوندها روی آوردند و نهایتأ در ماەهای منتهی بە انقلاب ٥٧، آخوندها را برای تصرف قدرت سیاسی آمادە کردە و سپس آنها را بە صحنە سیاسی جامعە روانە کردند.

در آن روزهای پُر از التهاب، “شاە” در مصاحبەهای مختلف، پردە بر پارەای نکات برداشت و گفت: «مردم ایران دشمن من نیستند بلکە آمریکا و انگلستان در پی براندازی من هستند». وی در ادامە حرف هایش و با دلی «تنگ» و چشم های پُر از «اشک»، رویکرد دولت های آمریکا و بریتانیا را بە قضیە «ملی شدن نفت» مرتبط کرد و چنان از «ملی» شدن نفت و «پیشرفت اقتصادی»، دم زد کە انگار کارگران و زحمت کشان در ناز و نعمت زندگی می کردند! انگار فقر و فلاکت اقتصادی سرسام آور در میان مردم ایران وجود نداشت، انگار بیش از ٨٠٪ مردم بی سواد نبودند، انگار آزادی بیان در آن جامعە تضمین شدە بود و یا انگار کسی بەخاطر امرار معاش، بە تن فروشی روی نیاوردە بود! و اما برخلاف ریختن «اشک»های تمساحیش، جدا از خانوادە خود ایشان و تعدادی انگل “درباری”، اکثریت قریب بە اتفاق جامعە، در تنگناە سیاسی و اقتصادی بسر می بردند. این اکثریت، تصمیم گرفت بەگونەای دیگر زندگی کنند و بدین منظور پا بە میدان مبارزە نهادند و دست در دست همدیگر، مطالباتشان را در کف خیابان، مراکز کار و مدارس مطرح کردند و در کنار خواست های مطرح شدە خود نیز تاکید کردند کە دیگر اجازە نمی دهند  شرکت های غربی، سرمایەهایشان را چپاول کنند. این کشمکش، بالاخرە رژیم «پادشاهی» را در بطن بحران داخلی و منطقەای فرود بُرد و “شاە” نە تنها راهی برای حل آن بحران پیش رو نداشت بلکە فهمید کە لحظە بە لحظە بە خشم مردم محروم افزودە می شد. در آن هنگام، بار دیگر بر وعدەهای فریب دهندە تکیە زد.

البتە همزمان با ترفند «رفرم»، فرمان سرکوب معترضان را صادر کردە بود و در کف خیابان های شهرها، نیروهای سکوبگر نظیر ارتش، پلیس و ساواک مستقر شدە بودند و جهت متفرق کردن مردم ناراضی – مرتبأ جان معترضان آزادیخواە را پرپر می کردند ولی معترضان ابای از تهدید و خشونت و پرپر شدن جانشان نداشتند و با برپایی صف های بەهم پیوستەتر، از طرفی بە سازماندهی اعتصابات درخشان کارگری پرداختە و از سوی دیگر با ماندن در کف خیابانها و سر دادن شعارهای انقلابی حول آزادی زندانیان سیاسی و برگذاری مراسم یادبود جانباختگان، بر سرنگونی رژیم «سلطنتی» تاکید می ورزیدند. آن گام های استوار و پیوستە، بالاخرە کاخ «سلطنتی» را بە لرزە درآورد و “شاە” وحشت زدەتر شد و ناگهان سر و کلەاش در تلویزیون ظاهر شد و گفت: «صدای مردم را شنیدم» اما معترضان حرف های او را بی محل کردە و در ابعاد وسیع تری بە میدان آمدە و اوضاع را بە سوی انقلاب سوق دادند. البتە برخلاف برخی نظریە، آن رویدادها، اتفاقی و یا خودبخودی نبود بلکە مولفەها و جریانات سیاسی زیادی، در آن نقش اصلی داشتند. در این میان، می توان بە جایگاە و اعتبار «چپ» انقلابی در صفوف کارگران و مردم محروم، اشارە کرد. نیروهای انقلابی «چپ»، سهم بزرگ و تعیین کنندەای در بە میدان آوردن کارگران و زحمت کشان داشتند. بدون این دخالتگری و بدون بە میدان آمدن کارگران، محال بەنظر می رسید کە انقلاب در سال ٥٧ بەثمر می رسید. در حوزە بسیج نیروی محرومان، ما کمونیستها پیشتاز میدان بودیم اما خود را برای تصرف قدرت سیاسی، آمادە نکردە بودیم، همین ضعف بزرگ نهاتیأ موجب گشت کە خیلی سریع بە حاشیە برویم. البتە یکی دیگر از فاکت های کە بە زیان ما مبدل گشت، تنها عدم پلاتفورم ما نبود بلکە بخش زیادی از مردم تحت تأثیر سخنان “خمینی” حول “مبارزە با امپریالیسم” و “حکومت مصتضعفان و همچنین هم گرایی سیاسی «چپ» بورژوایی بود. آری، بورژوازی ملی، از طریق بکار بردن ترفندهای کذایی حول «تمامیت ارضی» و «مقابلە با بی گانە»، توهم در میان مردم رواج داد و خودش عملأ بە جبهە جانیان تازە بە قدرت رسیدە اسلامی پیوست و هزاران نفر از مردم آزادە و خصوصأ فعالین «چپ» انقلابی را مورد شکنجە، تبعید و بە قتل رساندند. ابعاد جنایت، همە جانبە و بسیار وسیع بود و در بطن سرکوبهای آن زمان، «چپ» انقلابی دوام نیاورد، تعدادی بە فعالیت زیر زمینی – محفلی را در پیش گرفتند و تعدادی نیز بە تنها سنگر باقی ماندە انقلاب (کُردستان) پناە آوردند. بدین ترتیب، چپ ایران یکی از فرصت های تاریخی را از دست داد و بعد از آن نیز نتوانست از اشتباهات آن دوران، درس بگیرد.

کُردستان تنها سنگر باقی ماندە انقلاب ٥٧

جمعی از آن کمونیست های کە پس از انقلاب، بە کُردستان آمدند، «اتحاد مبارزان کمونیست» نام داشتند. این جمع، از مدتها قبل، خصوصأ در سیاە چالهای رژیم “پادشاهی”، با تعدادی از رفقای سازمان مرکزی کومەلە، آشنایی داشتند. این آشنایی اولیە، در زمان انقلاب ٥٧، بە دیدار و گفتگو حول مسائل سیاسی انجامید. بەدنبال آن مناسبات و بحث های اولیە، دو طرف متوجە اشتراکات زیادی میشوند و این هم سویی، بعدأ بە بحث های جامع تری حول اتحاد تشکیلاتی نیز می گراید. در این رابطە، اسناد زیادی از طرف کومەلە و کادرهایش در دست نیست اما از جانب کادرهای «سهند»، خرواری مطالب وجود دارد و نشان می دهد کە آنها احتیاج داشتەاند با جریانی اجتماعی مثل کومەلە، ظرفی مشترک ایجاد کنند. از جانب کومەلە، مخالفت چندانی بر سر چنین ظرفی وجود نداشتە اما “عبدللە مهتدی” از کُندی حرکت کادرهای کومەلە، انتقاد کردە و با لحنی تهدید آمیز هم اظهار داشتە کە اگر کومەلە همراە “اتحاد مبارزان” بە سوی تشکیل حزب مشترک، تعجیل نکند، وی و تعدادی از یارانش از کومەلە کنارەگیری می کردند. بە هر حال، آنچە زمینەهای تشکیلات مشترک را مساعد ساخت، مقابلە با ضد انقلاب (ج.سلامی) بود زیرا در آن زمان، رژیم بە دست آوردهای قیام، هجوم آورد و همە انسان های آزادە و قیام کنندە، خصوصأ کمونیستها را بەطوی وحشیانە قتل و عام میکرد. در چارچوب مقابلە با ضد انقلاب و آن هجوم وحشیانە، توافق شد کە کومەلە، اتحاد مبارزان و همچنین جمع های دیگر از کمونیست های بی سازمان، ابزاری سراسری ایجاد نمایند. نتیجتأ، در شهریور ماە سال ٦٢، حزب کمونیست ایران، تأسیس شد. در واقع، حزب کمونیست ایران، تشکل تعدادی از کمونیست های آن زمان بود ولی برای اینکە بە تشکلی تودەای و کارگری بگراید، راە طولانی در پیشرو داشت. صرف نظر از این کمبود، وقتی اسناد آن تحول (انقلاب) را ورق می زنیم، متوجە سە رویت اشتباە میشویم. این سە رویت، عبارت است از: درک نادیق از پدیدە اسلام گرایی، ناسیونالیسم ایرانی و جنگ ایران و عراق.

استنبات و محاسبە چپ انقلابی از رویدادهای دورە انقلاب و بعد از آن، این بود کە مردم قیام کنندە، هژمونی سیاسی و اداری آخوندها را نمی پذیرفتند و رژیم هم با زورگویی، نمی توانست مردم قیام کنندە را مرعوب و پراکندە سازد. خروجی این طور نگاهی، تداوم انقلاب و نهایتأ کنار زدن رژیم تازە بە قُدرت رسیدە، بود. این نگاە، تا حدود زیادی همەگیر بود و جدا از این، ملزوماتی عاجل حول باز پس گرفتن دست آوردهای انقلاب را در دستور کار آنها، قرار داد و نهایتأ تئوری “لرزان” را از آن بیرون کشیدند. در واقع، چپ انقلابی دلیل اصلی بەبیراهە رفتن انقلاب ٥٧ را تنها بە سرکوب خشن رژیم، محدود کرد، این درست بود اما واقعیت های تلخ دیگری نیز دخیل بود. برای مثال، بخش دیگر مشکلات، این بود کە نە قبل از انقلاب و نە در زمان انقلاب، بهینەسازی و یا پلاتفورمی مدون شدە حول کسب قدرت سیاسی از جانب چپ، انجام نگرفت و بەرغم این کمبود جدی، انتظار هم داشتیم کە با پخش تعدادی شب نامە و آنهم با نام های مستعاری کە تعدادی در محوطە دانشگاەها، پخش کردە بودند، اوضاع را در دقیقە ٩٠، تغییر می دادند!.

همانگونە کە در طول بحث هم تاکید کردم، چپ نیروی وسیع اجتماعی بود و در ابعاد میلیونی هم، خود را نمایش داد اما برنامەای جامع حول ادارە سیاسی جامعە، در خرجین نداشت. وقتی چپ، نتواند شمای سیاسی و اداری از جامعە برابر ارائە دهد، وقتی کارگران و زحمتکشان تشکلی فراگیر سیاسی را نداشتە باشند، خیلی سادە نیروی اجتماعی کە دارد، در بزنگاهای تاریخی، از دست می دهد. در بطن چنین شرایطی ست کە خلاء قدرت شکل می گیرد و در بطن این طور فرصتی است کە ارتجاع ملی و مذهبی موفق می شود کە قدرت سیاسی را از آن خود سازند.

چپ و کُردستان انقلابی

اما برخلاف آنچە در مناطق مرکزی ایران رخ داد، روند انقلاب ٥٧ در کُردستان، رنگ و بویی اسلامی نداشت و مردم در پی بنیاد نهادن جامعەای آزاد، سکولار و مرفە بودند. بدین منظور، شوراهای شهرها، بنکەهای محلات، تشکل های زنان، کارگران و … را یکی پس از دیگری ایجاد کردند. این اقدامات، در حالی صورت گرفت کە هنوز نیروهای سیاسی، خود را آشکار نکردە بودند. برای خوانندەای کە آشنایی دقیقی با جنبش انقلابی کُردستان ندارد، ممکن است این پُرسش پیش بیاید:

چطور بدون آمادگی قبلی، این سطح از فعالیت درخشان جمعی، آن هم در کوتاەترین زمان، بە وقوع پیوست؟ جواب سادە و روشن است زیرا سالها قبل از انقلاب، کادرهای خوش نام کومەلە، بەطور مخفی در میان کارگران و زحمتکشان و مدارس فعالیت می کردند و آنچە کە در اوایل قیام و بعد از آن در جامعە کُردستان رونمایی شد، جوانەهای بذری بود کە این کادرها در سطوح مختلف جامعە، کاشتە بودند. آری، بەهم پیوستگی مبارزات رادیکال آن زمان و از سوی دیگر، جوش خوردنش با جنبش سرتاسری در سطح ایران، از این پیشینە، نشات گرفت. قابل ذکر است کە کاشتن آن بذرهای قبل از قیام، بدون هزینە نبود زیرا خیلی از بهترین رفقای ما (بنیان گذار کومەلە)، نظیر کاک فوئاد مصطفی سلطانی، کاک شعیب زکریائی و … دستگیر و سالها در سیاە چالهای رژیم “شاە”، زیر وحشیانەترین شکنجە قرار داشتند. بی دلیل نبود کە “شاە”، طی یک پیام صوتی کە بعد از فرارش رو شد، خطاب بە فرماندهان ارتش، این طور گفتە بود:

“اگر جنبش کُردستان خاموش نشود، ایران تجزیە خواهد شد”. نکتە جالب تر قضیە در این بود کە همین نگرانی، بعدأ بە کابوس سران ریز و درشت رژیم نوپای اسلامی هم تبدیل شد و ٦ روز بعد از انقلاب ٥٧، هیأتی از بلندپایەترین سران رژیم اسلامی، بە کُردستان آمدند و در شهر مهاباد با آقای “شیخ عزالدین حسینی” وارد «گفتگو» شدند. آقای “شیخ عزالدین” هم، سریعأ خبر آمدن آن هیأت را با تعدادی از شخصیت های سیاسی وقت کُردستان از جملە کاک فوئاد مصطفی سلتانی، قاسملو، شیخ جلال حسینی و … در میان می گذارد و در همراهی با آنها، قطعنامەای مشترک و ٨ مادەای پیرامون مطالبات پایەای مردم کُردستان، تنظیم و سپس آن را تحویل آن هیأت می دهند.

در خصوص این رویداد، نکتە تاریخی دیگر این بود کە بخش پیشرو جامعە کُردستان، ضمن تاکید بر ادامە «مذاکرات»، مطمئن بودند کە هیأت رژیم نە برای گفتگو حول بەرسمیت شناختن حقوق حقە مردم کُردستان بلکە برای جمع آوری اطلاعات و در بهترین حالت بمنظور پیدا کردن راەهای بە مهاباد آمدە بودند کە در صفوف نیروهای سیاسی، شکاف بیاندازند اما نیروهای دست راستی نظیر «حزب دمکرات» و …، زنگ خطر بخش پیشرو جامعە را پیش داوری تلقی کرد و بەعناوین مختلف، پیام سازش و مماشات برای رژیم نوپای اسلامی ارسال کردند. هنگام برگشت هیأت رژیم از مهاباد و رسیدنشان بە تهران، بلافاصلە از طریق فرماندە پادگان شهر سنندج و “احمد مفتی زادە”، جنگ ٣ روزە سنندج کە بە نوروز خونین معروف است، شعلەور کردند و جان های بیش از ١٠٠ نفر از انسان های بی دفاع این شهر را پرپر کردند. همزمان با این جنایت، همان هیأتی کە چند روز قبل بە مهاباد رفتە بودند، خود را بە شهر سنندج رساندە و از طرفی عاملان آن جنایت هولناک یعنی “مفتی زادە” و “فرماندە پادگان” را تبرئە می کردند و از سوی دیگر جهت ایجاد تفرقە در میان مبارزین کُردستان، هدفمند و مطابق نقشە قبلی شان، در نظر داشتند کە بەطور جداگانە با اپوزسیون و شخصیت های مطرح در این جامعە، «گفتگو» نمایند. مطابق توافقات قبلی، با «حزب دمکرات» و جماعت “مفتی زادە”، بە پُشت درهای بستە خزیدە و مانند حلقە دراویش دور هم جمع شدند تا بلکە از راە فریب سازی و زورگویی، جنبش کُردستان را بە بیراهە ببرند. خوشبختانە این سناریوی سیاە، خیلی سریع توسط فعالین وقت کومەلە و دیگر مبارزین راە آزادی و سوسیالیسم، بەگونەای افشا و بە چالش کشیدە شد کە آنها از روی ناچاری پُشت درهای بستە بیرون آمدە و اعلام کردند کە با نمایندگان همەی جریانات سیاسی، بە «گفتگو» می نشستند. بالاخرە نشست مشترک برگذار شد و سرانجام قطعنامەای از جانب گروهای سیاسی کُردستان کە در ضدید با جنگ و مطالبە مردم این دیار، تنظیم شدە بود، تحویل هیأت دولت دادە شد.

همزمان با رفت و آمد هیأت رژیم بە کُردستان، مرکزگرایان اسلامی «رفراندمی» قلابی و غیر دمکراتیک حول “جمهوری اسلامی آری یا نە” را طی روزهای دهم و یازدهم فروردین ١٣٥٨ و زیر نظر «دولت موقت»، برگذار و «نتایج» آن را نیز در روز دوازدهم اعلام کردند. با شنیدن این خبر، جریانات دست راستی بە تکاپو افتادە و ضمن لبیک بە “خمینی” و … هیأتی از طرف «حزب دمکرات» بە رهبری “قاسملو” و بدون اطلاع دیگر جریانات سیاسی کُردستان، وارد تهران و قُم شدند. سران رژیم، هیأت «حزب دمکرات» را بەعنوان نمایندە عموم مردم کُردستان نپذیرفتند زیرا آنها پیام مردم را همراە خود نداشتند، آنها خبر دقیق نیز داشتند کە کُردستان انقلابی، بە مضحکە «رفراندوم» رأی نمی داد. همین طور شد و کُردستان انقلابی، «رفراندم» قلابی آنها را تحریم فعال کردند، پیام عدم مشارکت مردم کردستان در آن شعبدە بازی، بدین معنی بود کە مردم از طرفی نمی خواستند زیر سیطرە فاشیستهای اسلامی بروند و از سوی دیگر در نظر داشتند کە بەعنوان شهروندان متساوی الحقوق در ایران باقی بمانند و در همان حال نیز منطقە محل سکونت خود را بە آن گونە کە در نظر داشتند، ادارە کنند. اما بەرغم هشدارهای پی در پی کومەلە، بەرغم تجربە نوروز خونین سنندج، در تاریخ ٢٤ اردیبهشت ٥٨، باز هیأتی از مذهبیون کُردستان، بە سرپرستی “شیخ عزلدین حسینی”، بە تهران و  قُم رفتند. در جریان آن رفت و برگشت، فاشیست های اسلامی، حول تحت فشار قرار دادن جنبش انقلابی کُردستان، ترفند جدیدتری را در پیش گرفتند و این بار توسط “ملا حسنی”جنگ خونین شهر نقدە را شعلەور ساختند، در آن روزهای خونین و بحرانی مردم آزادە این دیار، متوجە تحلیل های درست کومەلە شدند و این بار دریافتند کە رژیم در پی جنگی سرتاسری می گشت.

برای پشت سر گذاشتن آن روزهای حساس و بُر مخاطرە، کومەلە و بخش پیشرو جامعە، یگانە راە را اتحاد در مقابل تاریک اندیشان می دانست و بدین منظور، ایجاد تشکل های خودساختە را بە جامعە توصیە می کردند. در این رابطە، گام های خوب و موثری برداشتە شد. برای مثال، تشکل های خودساختە آن زمان کە عمدتأ توسط فعالین کومەلە شکل گرفتند، از طرفی مردم را از هرگونە خشونت، تخریب و اخلال در امان قرار داد و از سوی دیگر بلحاظ ذهنی و عملی، کمک کرد کە گام های موثرتری در زمینە مسائل سیاسی، اقتصادی و نحوە ادارە جمعی جامعە، برداشتە شود. در مقابل این روند، دار و دستە «احمد مفتی زادە و «حزب دمکرات کُردستان ایران»، کماکان بە سازش و مماشات با رژیم تمایل داشتند. آری، در آن تُند پیچ تاریخی و همزمان با رشد و محبوبیت کمونیسم، همەی این جریانات دست راستی و مذهبی، سریعأ پوست عوض کردند و بالاخرە آقای “احمد مفتی زادە” از نمایندگی جریان «مکتب قرآن»، خواهان اشغال کُردستان توسط رژیم اسلامی شد و ایشان در کمال بی شرمی نیز گفت: «امام خمینی قول دادە چند مادە خودمختاری را بە ما بدهد» و در عین حال، آقای “قاسملو” هم با دور زدن هیأت نمایندگی خلق کُرد و در پیش گرفتن سیاست مماشات، کماکان فکر می کرد کە سران ریز و درشت رژیم، او و «حزب» مطبوعش را بعنوان نمایندە بورژوازی کُرد، بە رسمیت می شناختند و سپس در «مجلس خبرگان» حکومت اسلامی، جای را برایش در نظر گرفتە بودند!

در بطن آن شرایط بُغرنج، کومەلە تمام وقت تلاش کرد کە هزینە جنگ و مخاطرات را سر راە جنبش انقلابی کُردستان خنثی سازد. در این زمینە، مرتبأ همەی واقعیتها را برای مردم توضیح می داد، هدف این بود کە کار بجای باریک و پُر مخاطرە و جبران ناپذیر نیانجامد. برخی خلاف سیاست های کومەلە، عمل کردند و بعدأ روشن شد کە اگر سیاست های کلان کومەلە، مبنای فعالیت و دورنمای کُل جامعە قرار می گرفت، از طرفی دست آوردها چند برابر می شد و از سوی دیگر، رژیم بە آسانی نمی توانست کُردستان متحد و انقلابی آن زمان را اشغال کند زیرا در آن زمان، رژیم سرگرم جنگ با عراق بود و قدرت چندانی هم نداشت کە با کُردستان انقلابی و متحد، مقابلە نماید. رژیم از موقعیت تودەای ما، در هراس بود، فکر می کردند ما از گزینە تسلیح همگانی، استفادە می کردیم. اگر چنین می شد و ما از قدرت تودەای را بکار می بردیم، رژیم از روی ناچاری، بە بخش قابل توجهی از مطالبات مردم کُردستان، تن می داد. قابل ذکر است کە سالهای بعد از این ماجرا، برخی از سران رژیم، پردە بر این نگرانی برداشتند و تاکید کردند کە آنها، نگران تسلیح همگانی مردم کُردستان بودەاند و برای اینکە چنین اتفاقی نیافتد، در جریان رفت و آمدشان بە کُردستان، مرتبأ تلاش کردەاند کە چنین گزینەای اجرایی نشود. ما این ضعف رژیم را تشخیص ندادیم. باید متوجە می شدیم کە اگر رژیم با عراق درگیر جنگ نمی شد و در موقعیتی نامطلوب قرار نداشت، یک لحظە هم بە «مذاکرە» با نمایندگان مردم کُردستان، روی نمی آوردند. بالاخرە، عدم استفادە کردن از همە ظرفیت های جنبش انقلابی کُردستان، موجب گشت کە در جریان «مذاکرات»، آنها شکاف و چند دستگی در میان احزاب کُردستان، ایجاد نمایند. هیأت رژیم، در همان لحظات اولیە، متوجە شدە بود کە بخش پیشرو جامعە کُردستان از طرفی نمی خواستند زیر سیطرە فاشیستهای اسلامی بروند و از سوی دیگر نیز بر دست آوردهای انقلاب و در همان حال هم، بر آزاد زیستن مردم کُردستان، بەگونەای کە خودشان منطقە محل سکونت شان را ادارە کنند، تاکید می ورزید. اما بخش دست راستی احزاب کُردستان، تمایل بە سازش داشتند و رژیم اسلامی، مطالبە جناح چپ جامعە را برنتابید و سرانجام در روز ٢٧ مرداد ماە سال ١٣٥٨، «خمینی» جلاد فرمان حملە نظامی علیە  مردم کُردستان را صادر کرد.

بدنبال این «فتوای» بغایت فاشیستی، نیروهای زمینی و هواییی، تحت فرمان “بنی صدر” و “خلخالی”، روز ٢٩ مرداد ١٣٥٨، بەحرکت درآمدند و همان روز، به کرمانشاه رسیدند و از آنجا نیز عازم شهر پاوه شدە و بلافاصله حکم اعدام ١٨ نفر را در این شهر صادر و سحرگاه روز بعد، همەی آنها را که در میانشان تعدادی نوجوان هم وجود داشت، به جوخه آتش سپردند.

http://zagrospost.com/wp-content/uploads/2017/03/d7.jpg

صحنەای از کار جمعی پیشمرگان کومەلە در شهر سنندج

اوضاع بعدی، متاسفانە بگونەای رقم خورد کە مردم با کمترین امکانات اطلاعاتی و لجستیکی مجبور شدند کە  در مقابل داعشی های مغز مُنجد، پوسیدە و تا دندان مسلح این رژیم فاسد و جنایت کار، بیاستد. پس از جنگ ٢٤  روزە سنندج، ستاد فرماندهی وقت کومەلە، برای حفظ جان مردم و همچنین جلوگیری از ویرانی محیط زیست شان، مسئولانە تصمیم گرفت کە نیروی نظامی خود را بە دهات خارج کند. بەرغم این عقب نشینی، وحشی گری و جنایت رژیم، پایان نیافت و بەمحض ورودشان بە سنندج و سپس شهرهای دیگر، خانە بە خانە آزادی خواهان بی دفاع را تحت تعقیب قرار دادە و سپس بە دستور «صادق خلخالی»، صدها نفر از انسان های بی گناە را اعدام کردند. آن جنایت های دلخراش را برای این انجام دادند کە بە قول خودشان «غائلە» کُرد را پایان دهند. اما نیروی پیشمرگی کە در دل کوها و هچنین در قلب های زحمت کشان انقلابی دهات پناە گرفتە بودند، آرایش جدید بخود گرفتە و با دامن زدن بە جنگ های نامُنظم پارتیزانی، از طرفی جادەهای بین شهرها و همچنین بین مراکز نظامی را بە کُنترل خود درآوردە و از درون شهرها هم مزدوران بدنام محلی کە در اذیت و آزار مردم نقش داشتند، یکی بە یکی بەسزای جنایت شان می رساندند. کار بجای انجامید کە جنایت کاران در کابوس قرار گرفتە و از ترس نیروی پیشمرگ، بە پادگانها خزیدە و بە نُدرت خانوادەهایشان را ملاقات می کردند.

28-gelawecc82j-2.jpg

صحنەهای دلخراش و تکان دهندە از جنایت رژیم در شهر سنندج

بدنبال تحمل ضربات سنگین، بە دهات و کوهای کُردستان نیز یورش آوردند و پس از تلفات سنگین، روستاها را هم بەتصرف خود درآوردە و روی تپەهای مشرف بر تمام دهات، پایگاهای ریز و درشت ایجاد کردند و برای تأمین آنها هم گروهای متحرک بنام «گرو ضربت» مرکب از مزدوران محلی (جاشها) بە حرکت درآوردە و در بین روستاها و کوهای اشغال شدە، مرتبأ در حال مانور و گشت زدن بودند. اما با وجود تصرف دهات و ساختن استحکامات وسیع، باز پایگاها و «گروهای ضربت» و همچنین مزدورانشان در درون شهرها، یکی پس از دیگری توسط پیشمرگان کومەلە، تسخیر، تارومار و بەسزای جنایت شان می رسیدند. آری، در آن ایام، سرتاسر کُردستان آماج حمله جنایت کارانەی تاریک اندیشان رژیم داعشی بود، شهر سنندج که ٢٤ روز زیر شدیدترین حملات قرار داشت، بە یک ویرانە مبدل گشتە بود. در نگاهی دیگر، می توان بە هزاران قتل عام مردم بی دفاع نظیر فجایع روستا های قارنه، قلاتان، صوفیان و به گلوله بستن زندانیان سیاسی در فرودگاه سنندج و پادگان مریوان، محاکمات نمایشی آنچنانی مردم، مخصوصا جوانان در دادگاهی چند دقیقەای توسط “خلخالی” اشاره کرد.

ستونهای نظامی ارتش و سپاه از راه زمین و هوا به کردستان که سنگر ادامه قیام ۵۷ مردم در سراسر ایران بود، سرازیر شدند. با هلیکوپتر، جت و فانتوم بر سر مردم شهر و روستاهای کُردستان بمب و آتش بارانیدند. حمله ۲۸ مرداد توسط رژیم اسلامی، تلاشی برای خفه کردن انقلابی بود که میرفت بساط جنایتکاران اسلامی را در همان روزهای نخست بەقدرت رسیدنشان برچیند. ولی با وجود این همه درد و رنج و سیه روزی و اعمال این همه ترفند و ریاکاری حکومت که کُردستان را به پادگانی نظامی تبدیل کرده – باید گفت، نه قادر به تثبیت این قانون اسلامی در کُردستان شدەاند و نه می توانند جنبش آزادی خواهی این مردم را ضعیف یا از بین ببرند بلکه همواره کُردستان سنگر مبارزه و پرچمدار رویاروی با این حکومت دیکتاتور می باشد.

اکنون با گذشت چهار دهه از عمر این حکومت سرکوبگر، جعلی و جنایتکار، رژیمی که جامعە را به ورطه نابودی کشانیده است، ترفندهایش دیگر کارایی ندارد چرا که شاهد همبستگی و اتحاد مردم در سراسر کشور علیه کلیت نظام اسلامی و سران آن هستیم. دیر یا زود، این حکومت فاشیستی، سرنگون میشود اما در گام های پس از آن، مهم یگانگی حول کسب قدرت سیاسی است. در این زمینە، چپ باید از پایگاە اجتماعی خود بهرە بگیرد و مسئولیت همە جانبە ساکنان جامعە را بعهدە بگیرد.

صدیق جهانی

٢٤ یولی ٢٠٢٣

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate