نگاهی به نظرات مازیار رازی در موضوع فرهنگ و مبارزه و روشنفکر و تئوری و..!

مقدمه:

مازیار رازی از گروه “مارکسیست-لنینیست-تروتسکیتهای انقلابی” برای خوانندگان سایت آزادی بیان اشناست و ایشان سالهاست در تلاش است که جوانان ایرانی مارکسیست بشوند و طبیعتا اون تاویل که ایشان می گوید.

از معضلات این نظریه پردازیها اینست که اینها از بند تاویل و تعبییر صاحبانشان گریز ندارند و همواره ما را بیاد ایت الله ها می اندازند که اونها هم حامیان خود را به تاویلات خود دعوت می کنند و به تعداد ایت الله ها ما اسلام و شیعه داریم!

یکی از حوزه های فعالیت فکری من طی این سالها نقدها به این “گروه” مازیار رازی” بوده و ارشیوی در سایت آزادی بیان در این موضوع دارم که آخرینش(۲)نقد من به فراخوان او به سکوت در مقابل مذهب و نقد آن در میان طبقه کارگر بود! اونهم در این دوره و زمان!

مازیار رازی بیشتر علاقه دارد در “مبانی” بحث کند و مقاله بنویسد و اخیرا مقاله ای در موضوع فرهنگ و رابطه اش با “مبارزه” نوشته (۱) که من از خواننده دعوت می کنم این مقاله را بخواند تا حق مطلب در مقایسه با این نقدهای من بهتر رعایت شود.

از دید من بحثها و نظام فکری مازیار رازی بسیار مفشوش است که دو علت اساسی دارد.اولا او هر پاسخی را می خواهد از مارکس بیرون بکشد و دوما خود ایشان فاقد نظم فکری قابل اعتماد است.لذا بحثهای مازیار رازی عموما دچار سرگمی و حاشیه روی و تداعی معانی است!

در اینجا من به مواضع عمومی سیاسی ایشان و تناقضات نظریه او نمی پردازم که به اندازه کافی نوشته ام و در اینده هم هر از چند گاه خواهم پرداخت و هدف مقاله امروزم بیشتر روی همین مقاله اخیر مازیار رازی است:

(۱)عدم تمرکز روی موضوع مقاله:

خواننده انتظار دارد این مقاله مازیار رازی متمرکز باشد روی تیتر مقاله! اما مازیار رازی بدون اینکه تعریفی جامع از فرهنگ یا مبارزه بدهد و سیر تاریخی این دو عنصر را بررسی کند به متد از این شاخه به اون شاخه پریدن به موضوعاتی مثل “فلسفه” و درک مارکس از فلسفه می پردازد و می رسد به وظیفه روشنفکران!

هر خواننده جدی و عاقل می ماند که چی شد؟! 

آیا مازیار رازی فقط سردرگمی است یا اینکه ایستادنش در “ادبیات مارکسی” او را به این چرخه ها انداخته یا هردو؟!

(۲)تلاش برای بیرون کشیدن پاسخها از روی نظریات مارکس :

از متدهای شناخته شده چپ قدیم ایرونی همینست که مازیار رازی هنوز بهش دچار است.عملکرد ایشان و هم فکرانش اینست که “پاسخها” در ادبیات مارکس است و کار ایشان تنها خواندن اون آثار است و تکرار انها.

حاشیه نویسان هزار ساله اخوندها در ایران و مشابهات انها در سایر ادبیان همینطور است.ازشان هر چه بپرسید “پاسخ در کتاب مقدس است”! 

کمتر از مازیار رازی می توان بحثهائی نو در مقابل مسائل جدید پیش روی جنبش طبقه کارگر دید که حتی وقتی می بینید او خواننده را همچنان به کتب مقدس و بیانات امامها ارجاع می دهد!

“دلیل” در ذهن مازیار رازی عبارتست از نوشته ای از مارکس یا لنین یا تروتسکی!

(۳)”از دید مارکسیزم” “فرهنگ یا تئوری”!

مازیار رازی مثل سایر “مارکسیستها” خیلی دوست دارد که بجای اینکه بگوید “از نظر من” براحتی بگوید “از دید مارکسیزم”!این اشتباه نیست سایر “مارکسیستها” هم بلد نیستند بجای خود حرف بزنند! جا نگذارند که اینها فقط نظرشان را می دهند!

اما بر چه مبنا فرهنگ را ایشان تنزل داد به تئوری؟! آیا مارکس این را گفته؟ کجا؟ سند دارد آقا مازیار؟ من شک دارم!

اما در عالم واقع فرهنگ یک مجموعه بسیار وسیع است از زبان تا ادبیات تا انواع دیگر هنر تا سنتها و افکار نوشته و نانوشته که تعریفش جای این مقاله نیست.

“تئوری” هم در نظریه علم عبارتست از نظام توضیحی قابل سنجش و قابل رد شدن که این یا اون موضوع مشخص از واقعیت را “توضیح” می دهد .

اینکه فرهنگ را “تئوری” بنامیم کشف خود مازیار رازی است حتی ربطی به مارکس ندارد.

(۴)تئوری بورژوائی و تئوری کارگری!

 آیا جداسازی انواع “تئوری” که ربطی به تعریف واقعی تئوری ندارد و فقط در عرصه اجتماعی نیست به دو نوع خوب و بد ربطی به موضوع مقاله مازیار رازی دارد؟!

ضمن اینکه این جداسازی در سطح کلی درست و دقیقا بخاطر کلی بودنش فاقد ارزش عملی است.چرا؟ چون به تعداد مارکسیستها اینکه کدام “تئوری” به نفع طبقه کارگر است ، معنی شده!

(۵)آیا  آگاهی» پرولتاريا، چیزی به‌ جز«فلسفه» يا جهان بينی آن طبقه نیست!

اینجا تک بینی و تقلیل مفهوم آگاهی پرولتاریا به “فلسفه” و جهان بینی آن بسیار مشهور است.این کلمه “بجز” را دقت بیشتر کنید! بعد معادل کردن فلسفه و جهان بینی !

آگاهی پرولتاریا را ابتدا باید تعریف کرد و اشتراک و تمایز آنرا با “اگاهی” سایر طبقات مشخص کرد و اثبات کرد که این آگاهی از جنس فلسفه است و فلسفه یعنی جهان بینی!

هیچکدام از این احکام که ربطی هم به موضوع مقاله مازیار ندارد ثابت نشده بلکه احکام خود ساخته است که لابد “مارکسیزم گفته”!

(۶)روشنفکران کارگری “نقش اطلاعاتی” داشته باشند و سودای رهبری نکنند مگرنه طرد می شوند!

در انتهای مقاله مازیار رازی یک فتوای دیگر می دهد که از دید من بیشتر باید رویش دقت کرد:

سابقه دشمنی با روشنفکران بیشتر به زمانی می رسد که “مارکسیستها” بقدرت رسیدند و دیدند روشنفکان موی دماغ هستند و این شد که کلمه روشنفکر تبدیل شد به یک فحش که می شود به ادبیات لنین و استالین و تروتسکی و مائو مراجعه کرد!

این دشمنی با روشنفکری حتی در سانسور و سرکوب کمونیستها توسعه یافت که تاریخی است مستند.هر مخالف را کافی بود به روشنفکر بودن متهم کنند. (این نویسنده شخصا به “روشنفکر اخته” از سوی فردی بنام بابک یزدی از حزب تقوائی متهم شدم!)

اما سوال اینست که ایا مارکس جائی گفته که روشنفکر کارگری نباید بدنبال قدرت باشد؟ یا اینکه اینهم نمونه دیگری از حکم سازی “مارکسیست هاست”!؟

کجا مرز است بین روشنفکر کارگری و مثلا شخص لنین و مارکس؟ به مازیار رازی کاری ندارم! کدام خط است که یک روشنفکر کارگری بفهمد و اصلا خودش رویای کسب قدرت نکند؟ 

خلاصه و نتچه گیری:

در این مقاله من سعی کردم بطور مختصر “نظریه پردازی” یک مارکسیست لنینیست تروتسکیست را مورد نقد قرار دهم و فکر می کنم در همین حد تناقضاتش مشهود است.

یک بحث جدی در مورد مفاهیمی مثل “فرهنگ” و “بارزه” باید متدیک از تعاریف اغاز شود و بعد به ارتباط اینها و نباید به حاشیه زد .باز کردن این مقولات و ارتباطشان هیچ ربطی به تعیین تکلیف با روشنفکران ندارد بلکه بنظر می رسد نوعی عقده گشائی است از تاریخی که روشنفکران موی دماغ حاکمان “مارکسیست” بودند(مثل همانکه خمینی در مقابل روشنفکران حساسیت داشت و می خواست فلمشان بشکند!)

آیا فرهنگ مقدم است یا مبارزه؟ از دید من اساسا این سوال مهمل است! بخشی از فرهنگ انسانی برای مبارزه است و بخش بزرگی اساسا اهداف دیگر دارد.

آیا “تئوری سیاسی ” لزوما به نوع بورژوائی و کارگری ” تقسیم می شود؟ انهم خیر! دنیای ما و یافته های ما در قرن ۲۱ هزاران برابر قرن ۱۸ می باشد.

تحقیقات نشان می دهد که میزان و عمق و وسعت اگاهی انسان به یمن اینترنت و جهانی شدن اندیشه بطرز بی سابقه در حال رشد است.لذا با اندازه های مارکس هم دیدن زمان ما ظلم است به متدلوژی مارکس!

خوانندگان خودشن قضاوت خواهند کرد که آیا این نحوه تفکر امثال مازیار رازی گره گشاست یا چرخیدن بدور خود.از دید من مارکسیستها از عوامل مهم درجازدگی چپ و کمونیزم و سوسیالیزم خواهی بوده اند و خواهند بود هر قبیلشان!

منابع بیشتر:

(۱)آیا «فرهنگ» بر «مبارزه» تقدم دارد؟(مازیار رازی)

www.azadi-b.com/?p=35751

(2)آرشیو نقد به گروه “مارکسیست انقلابی”(سعید صالحی نیا )

 

نگاهی به مخالف مازیار رازی با مبارزه با مذهب از دیدگاه مارکسیزم لنینیزم تروتسکیزم!

www.azadi-b.com/?p=24507

 تقلاهای مازیار رازی در یافتن علل شکست انقلاب اکتبر در عین دفاع از لنینیزم و تروتسکیزم! , بحث شماره ۴۲ از سری نقد لنینیزم

www.azadi-b.com/arshiw/?p=44290

پاسخی به درد و دلهای علیرضا بیانی از محفل تروتسکیستی احیا کننده مارکسیزم

https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=57628

نمونه دیگر ناتوانی در درک اتحاد چپ توسط مازیار رازی

www.azadi-b.com/arshiw/?p=56775

تلاش محفل مازیار رازی برای قبضه کردن شاهرخ زمانی و حمله متقابل علی رسولی تلاشهائی برای هیچ !

www.azadi-b.com/arshiw/?p=56171

بازهم مازیار رازی و فتواهایش ! نگاهی به درک مازیار رازی از گرایشات درون چپ

www.azadi-b.com/arshiw/?p=55334

محفل “گرایش مارکسیست انقلابی” و “نطفه” جدیدش! 

www.azadi-b.com/arshiw/?p=50805

نگاهی به فتوای آرام نوبخت در مورد “دیالکتیک و تضاد”!

www.azadi-b.com/arshiw/?p=46522

استیصال محفل “گرایش مارکسیت انقلابی” در مناظره سیاسی و تقلاهای علیرضا بیانی!(نگاهی به دعوتنامه علیرضا بیانی!) / سعيد صالحى نيا

www.azadi-b.com/arshiw/?cat=11&paged=45

آرام نوبخت و “طرح تکراری” حکومت کارگری توسط “گرایش مارکسیست انقلابی” نقدی دیگر به لنینیزم-تروتسکیزم

www.azadi-b.com/arshiw/?p=46312

“گرایش مارکسیست انقلابی” و آرزوی بکارگیری تیرهای چراغ برق برای اعدام!

www.azadi-b.com/arshiw/?p=46264

دوریالی علیرضا بیانی و تقاصای عفو از لنین

www.azadi-b.com/?p=2997

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate