اردوگاه ۵۷ به رهبری آمریکا علیه خیزش مردم  

 صف بندی سیاسی سال ۵۷، امروز بار دیگر به رهبری آمریکا دارد تکرار می شود. همانطور که در سال ۵۷ جریانات اسلامی و مارکسیستی همه زیر چتر سیاست آمریکا در بردن شاه و آوردن خمینی به صف شدند، حالا باقی مانده آن جریانات به اضافه مجموعه جدیدی که در طی این سال ها توسط رژیم و آمریکا با نام های گوناگون و با اسم های پرطمطراق ساخته و پرداخته شده اند، این بار هم به رهبری آمریکا در دشمنی با تاریخ و هویت ایرانی در یک صف قرار گرفته اند. فقط با این تفاوت که سال ۵۷ آمریکا می خواست حکومت شاه از جا کنده شود، حالا نمی خواهد این حاکمیت ساقط شود و یک حاکمیت مقتدر ملی در ایران بر سر کار بیاید.

با سر بر آوردن حرکت های ملی و هویتی در ایران و  جدا شدن هویت ایرانی با هویت اسلامی، حیات سیاسی و عقیدتی مجاهدین و جریانات چپ و دیگر جریانات ضد ملی و  جهان وطنی با حیات رژیم و خط جهانی سازی آمریکا گره خورده است. اگر در این نقطه رژیم با یک جنبش ملی سرنگون شود، آنها نه تنها جایی در آن ندارند بلکه به لحاظ سیاسی و عقیدتی با رژیم در یک گور می روند. ولی تا این رژیم بر سرکار است، آنها به کمک خود رژیم و اربابان جهانی رژیم زیر پوشش اپوزیسیون تغذیه می شوند.

برای همین امروز درست مثل سال ۵۷، مجاهدین و جریانات چپ و ته مانده حزب توده و فداییان اکثریت و پس مانده های خمینی بنام جبهه ملی همراه با اصلاح طلبان حکومتی، در دشمنی با حرکت های ملی در یک صف کنار خط جهانی سازی آمریکا در بغل رژیم قرار گرفته اند و این دشمنی با هویت و تاریخ ایران را زیر پوشش دشمنی سیاسی با “شاه” پنهان می کنند. مهدی فتاپور و فرخ نگهدار از رهبران فداییان اکثریت که در سال ۶۰ کاسه داغ تر از کمیته چی ها و پاسداران رژیم در دفاع از حکومت اسلامی بوده و هستند، به همراه علی افشاری پادوی وزارت اطلاعات رژیم و پس مانده های خمینی یعنی همان جبهه ملی منشور صادر می کنند. مجاهدین بیانیه می دهد و از منشور آنها حمایت می کند. امروز هم آنها به بهانه نمایش حمله پلیس آلبانی، از مجاهدین حمایت می کنند. تا دیروز مجاهدین علیه فرخ نگهدار مطلب منتشر می کردند و او را مزدور رژیم می دانستند، بارها عبدالله مهتدی را متهم کرده که در کردستان با سپاه پاسداران رژیم همکاری کرده، حالا به مهتدی تبریک می گوید که دو کومله یکی شده اند، بگذریم که این دو تا کومله هنوز یکی نشده به روی هم اسلحه می کشند.

مجاهدین بخاطر اعتقادات اسلامی و سابق درگیری های که با رژیم داشته، حالا بیشتر از جریانات دیگر برای آمریکا و رژیم در مقابله با جنبش های اجتماعی کارکرد تبلیغاتی دارد. با مروری گذرا به نقش مجاهدین بعد از سرنگونی صدام، به ویژه بعد از خیزش پاسارگاد در آبان ۹۵ و دی ماه ۹۶ و قد برافراشتن حرکت های ملی در ایران، نشان می دهد که چگونه حیات سیاسی و ایدئولوژیکی مجاهدین و اردوگاه ۵۷ با حیات رژیم گره خورده است. همانند سال های ۱۳۴۲  به بعد تا ۵۹ که با خمینی و شبکه خمینی پیوندهای عقیدتی، تاریخی و خانوادگی داشتند. حالا بعد از درگیری های دهه شصت، بار دیگر با رژیم منفعت مشترک پیدا کرده و سرنوشت و ضرورت وجودی آنها با همین رژیم گره خورده است.

سرکوب مجاهدین یا پمپاژ مجاهدین برای سرکوب خیزش های اجتماعی؟

رسانه های رژیم و رسانه های فارسی زبان دولت های غربی و تحلیل گران به اصطلاح سیاسی آنها و جداشدگان مجاهدین که همگی جلوی دوربین به عنوان مفسر سیاسی باد به غبغب می اندازند، حمله پلیس آلبانی و جلوگیری دولت فرانسه از برگزاری جلسه سالانه مجاهدین را معامله آمریکا با رژیم بر سر توافق هسته ای می نامیدند. کانال یوتیوبی بنام “کوچه” تیتر می زند که:” نابودی سازمان مجاهدین خلق، پیشکش آمریکا به جمهوری اسلامی برای توافق نو” همین کانال که خط وزارت اطلاعات رژیم را زیر پوشش طرفداری از رضا پهلوی و شعارهای آتشین علیه خامنه ای پیش می برد، وقتی مایک پنس و مایک پومپئو برای مجاهدین سخنرانی کردند،  تیتر زد:” معامله خطرناک آمریکا با مجاهدین” و با آب و تاب اعلام کرد که مجاهدین آلترناتیو آمریکا برای جایگزینی جمهوری اسلامی هستند.

همه همان تبلیغات یکی دو دهه اخیر رژیم و مجاهدین و مقامات اروپایی و آمریکایی در جلسه مجاهدین را قرقره می کنند. ولی یکی نمی گوید که مجاهدین چه خطری برای رژیم دارد و خطر مجاهدین کجاست که رژیم باید این همه نگران باشد و در هر مذاکره ای با دولت های غربی فقط از دست مجاهدین آه و ناله کند و از آنها بخواهد که جلوی مجاهدین را بگیرند!. آیا مجاهدین منطقه آزاد شده ای در استان کردستان یا سیستان و بلوچستان یا در یکی از استان های مرزی ایران دارند؟. آیا دارای نیروی نظامی هستند و توان ضربه زدن نظامی به رژیم را دارند؟. آیا دارای پایگاه وسیع اجتماعی هستند که با یک سوت صدها هزار نفر را در خارج از کشور و داخل کشور به خیابان ها می آورند؟. آیا در خیزش های اجتماعی نام و نشانی از آنها دیده می شود؟ بجز تبلیغات خود رژیم که هر خیزشی را به آنها وصل می کند،  چه نشانی از آنها در کف خیابان در خیزش های اجتماعی بوده و هست؟. آیا رژیم از کانون های شورشی شان نگرانی دارد؟. خود این به اصطلاح کانون های شورشی که بیشتر حال و اوضاع رقت انگیز و بدبختی اجتماعی شان را به نمایش می گذارد.

در شرایطی که در کوچه و خیابان های ایران از بچه گرفته تا پیر و جوان، چشم در چشم  آدمکشان رژیم آنها را اشغالگران ایران می نامند و خامنه ای را به فحش می بندند، حتی در شهرهای کوچک دختران جنگجو، حجاب اسلامی رژیم و مجاهدین را به آتش می کشند و برج و باروی رژیم را بر سرش آوار می کنند، در چنین شرایطی کانون های شورشی مجاهدین در کوچه خلوت مرگ بر خامنه ای می نویسد یا برای مقابله با شعار رضا شاه روحت شاد، عکس های آخوند مدرس را به در و دیوار می چسباند یا ترقه آتش زا به دیوار ساختمان بسیج پرتاب می کند و دود آلود کردن تابلوی بسیج را انفجار پایگاه های رژیم می نامد. نوار درود بر رجوی پر می کند و با پخش صدای نوار درود بر رجوی، بی نشانی خود را در کف خیابان می پوشاند. کارهای این کانون های شورشی! بیشتر جایگاه و توان اجتماعی اش را لو می دهد و نشان می دهد که دستش تا کجا خالیست که باید با این شعبده بازی ها  صورت خود را سرخ نگه دارد. اگر تبلیغات خود رژیم نباشد و رژیم به داد آنها نرسد کسی اسم این کانون های شورشی را  هم نمی شنود. این کانون های شورشی عکس مریم رجوی را به پل عابر پیاده می چسباند، رژیم بخاطر اینکه توجه جامعه را جلب کند که کانون های شورشی چه حماسه های دارند می آفریند، عکس مریم رجوی روی پل عابر پیاده را در صفحه اول روزنامه ایران چاپ می کند و هشدار می دهد که خلایق ببینید مجاهدین چه کارها که نمی کنند.

یکی از تبلیغاتی که برای پمپاژ مجاهدین صورت می گیرد این است که مجاهدین داستان ساخت سلاح هسته ای رژیم را لو داده اند. بیش از دو دهه است که رژیم بالاترین سود را چه در داخل و چه در خارج از ایران از علم شدن همین داستان و نمایش هسته ای برده است. این امکان را یافته که میان  نیروهای مذهبی خود به ناسیونالیسم شیعی دامن بزند که مقابل زورگویی های آمریکا و اسرائیل و انگلیس و اروپا ایستاده است و از حق هسته ای ایران دفاع می کند. این امکان را یافته که نابودی بنیان های تولیدات بومی و اقتصادی و نابودی جنگل ها و رودخانه ها و تالاب ها و هزاران روستا ها و آبادی ها به نفع ابر کمپانی های غارتگر جهانی را با نمایش مذاکرات هسته ای و این دشمن بازی ها به پوشاند و ذهنیت ها را پیرامون آن گره بزند و دست آمریکا و اروپا و انگلیس را  در حفاظت و سرپا نگهداشتن نظام اش پنهان کند. این امکان را به آمریکا و اروپا داده که کمک های نظامی، تکنولوژیکی، سیاسی و مالی شان به رژیم را زیر چتر این مذاکرات هسته ای توجیه کنند و به بهانه این مذاکرات و خیمه شب بازی ها، رژیم را به عنوان یک دشمن گردن کلفت و قدرت منطقه ای باد کنند.

حالا هم که در ۲۷ جون ۲۰۲۳ نشریه اویل پرایس در گزارشی می نویسد:”دستگاه اطلاعاتی هلند، آلمان، سوئد و آمریکا می گویند تهران خود را برای آزمایش نخستین سلاح هسته ای آماده می کند. استراتژی دولت بایدن در قبال ایران تغییر کرده و از پیشگیری، به مهار هسته ای تهران رسیده است”. تام کاتن، سناتور آمریکایی حرف رسانه های اسرائیلی را تایید می کند که:” بایدن دارد مسیر رژیم ایران را برای رسیدن به سلاح هسته ای هموار می کند”. پیداست سود این خیمه شب بازی هسته ای به جیب هرکه ریخته شده، به فرموده صاحبان همان سود این داستان هسته ای علم شده است.

در دوره اوباما وقتی نمایش برجام امضاء شد، مجاهدین به “خلق قهرمان ایران” که هنوز “ملیت های ایران” نشده بودند تبریک گفت و این توافق را حاصل تلاش و افشای برنامه های هسته ای رژیم توسط مجاهدین عنوان کرد. وقتی ترامپ این توافق را پاره کرد و  نشان داد که در پوشش این توافق چه کمک هایی به رژیم توسط آمریکا و اروپا صورت گرفته و چگونه همین توافق راه دستیابی رژیم به سلاح هسته ای را هموار می کند، باز مجاهدین تبریک گفتند که آمریکا از برجام خارج شده. آدم یاد کتاب زنده یاد ایرج پزشکزاد “انترناسیونال بچه پرروها” می افتد.

می گویند مجاهدین تشکیلات و سازمان انسجام یافته ای دارند. ولی یکی نمی گوید محصول این تشکیلات و سازماندهی چه بوده و کجا به تقویت یک حرکت اجتماعی منجر شده است؟. این سازمان یافته، سازمان یافته که می گویند، جز اینکه جلسات پر زرق  و برق برگزار کنند و برای نمایندگان ریز و درشت استعمار و حافظان اصلی رژیم در آلبانی به شکل چندش آوری فرش قرمز پهن کنند و اعضای سازمان یافته مجاهدین در این جلسات بادبادک های رنگی هوا کنند و برای مقامات سابق آمریکایی و اروپایی سوت و کف بزنند و رزمندگان مجاهدشان دستمال بدست مثل گارسون دور میز پذیرایی این مقامات به ایستند، به جز این چه بوده است؟. حضور مقامات غربی در این جلسات و  تقدیم کتاب لیست کشته شدگان مجاهدین به سناتور جان مکین که در خود آمریکا به عنوان یکی از چهره های منفور شناخته می شود، جز تایید حرف خامنه ای که استکبار جهانی دشمن اصلی نظام است و مخالفین نظام عوامل استکبار هستند، به جز این چه حاصلی داشته است؟. این مفسران خیلی سیاسی نمی گویند که در دو سه دهه اخیر بویژه بعد سرنگونی صدام، اگر این تبلیغات سیستماتیک رژیم و مهره های ریز و درشت استعمار نبود و مجاهدین را به عنوان یک چماق به سر خیزش های اجتماعی لازم نداشتند از مجاهدین و تشکیلات شان چیزی باقی نمانده بود و در خودشان پوسیده بودند.

جدا از وارونه نمایی این رسانه های خبری و مفسران خیلی سیاسی آنها، دنیای واقعی نشان می دهد که  حمله پلیس آلبانی و اقدام دولت فرانسه ادامه یک نمایش چندین ساله است و ربطی به مذاکره با رژیم ویرانگر ایران ندارد.  همانطور که حضور امثال مایک پنس و مایک پومپئو و دیگر مقامات آمریکایی و اروپایی در جلسات مجاهدین ربطی به حمایت آنها از مجاهدین ندارد و یا چیزی که خود رسانه های رژیم ورده زبان همه کرده اند که این مقامات بخاطر پول مجاهدین به جلسه مجاهدین می روند، ربطی به پول مجاهدین هم ندارد. آنها نه برای حمایت از مجاهدین که برای حمایت از رژیم به جلسات مجاهدین می روند. امثال پنس و روسای ناتو و پنتاگون و لیز تراس نخست وزیر سابق انگلیس، سرمایه و سهام هایی که در شرکت های بزرگ در چین و جاهای دیگر دارند، به لحاظ پولی جریاناتی مثل مجاهدین را می خرند و می فروشند. این مجاهدین نیست که آنها را به این دیدار ها و جلسات می برد و به آنها می گوید که چه بگویند و چه تعریف و تمجید هایی از مجاهدین بکنند، آنها هستند که چنین جلساتی را بدست مجاهدین اجرا می کنند.

بیانیه نمایندگان کنگره و سنای آمریکا در حمایت از مجاهدین تا حرف های نمایندگان پارلمان های اروپا و مقامات اروپایی و آمریکایی که به جلسات مجاهدین می روند، همه یک چیز است اینکه مجاهدین تنها آلترناتیو دموکراتیک رژیم هستند و مردم ایران نمی خواهند به دیکتاتوری شاه برگردند و رهبری اعتراضات در دست مجاهدین است. منظور شان از شاه همان گرایش جامعه ایران به هویت ملی و داشتن یک حاکمیت مقتدر ملی است.

امثال پنس و پومپئو و وزیران دفاع و روسای ناتو و پنتاگون و وزیران امور خارجه و روسای سازمان سیا و سازمان های امنیتی اروپا تا زمانی که مسئولیت و مقام دولتی دارند با رژیم اشغالگر ایران همکاری می کنند و وقتی از مسئولیت دولتی کنار می روند، حالا به عنوان وزیر دفاع سابق، رئیس سازمان سیا سابق، رئیس پنتاگون سابق، نخست وزیر سابق، وزیر امور خارجه سابق، این بار به عنوان “سابق” باز هم برای کمک به رژیم به جلسه مجاهدین می روند. نیویورک تایمز از قول مارک میلی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا می نویسد که ترامپ در ماه های آخر ریاست جمهوری قصد حمله به پایگاه های نظامی رژیم ایران را داشته که مایک پنس و مایک پومپئو مخالف بودند و او به کمک آنها توانسته ترامپ را از حمله به رژیم ایران منصرف کند. امثال پنس و پومپئو بهتر از همه وزن و توان و جایگاه اجتماعی مجاهدین را می دانند، برای همین از مجاهدین به عنوان یک وسیله برای سرکوب ذهنی جنبش های اجتماعی ایران استفاده می کنند، آنها را باد می کنند تا به مردم بگویند چه بخواهید و چه نخواهید اینها جانشین بعدی و آش کشک خاله هستند.

در همین جنبش روسری سوزان که حجاب اسلامی رژیم و مجاهدین به آتش کشید شد، نمایندگان آمریکا بیانیه صادر کردند و تمام مبارزه و رنج و خون این دختران و پسران جنگجو را مصادره کردند بنفع مجاهدین. سایت مجاهدین در ۱۵ مارچ ۲۰۲۳ اعلام می کند که مایک پنس در جلسه مجاهدین در واشنگتن گفته:”با رهبری مجاهدین مردم در بیش از ۱۸۰ شهر به خیابان آمدند. مردم ایران نمی خواهند این دیکتاتوری را با یک دیکتاتوری دیگر جایگزین کنند” هرچند این خون های ریخته شده چیزی نیست که آنها بتوانند بنفع مجاهدین مصادره کنند. ولی وقتی این خیزش را در یک همکاری مستقیم تبلیغاتی با رژیم به مجاهدین وصل می کنند، امیدشان این هست که بخشی از جامعه را بترسانند و به عقب برانند، دچار تردید، سرخورده و ناامید و خانه نشین اش کنند. با وصل کردن خیزش اجتماعی به مجاهدین، آنها را به مثابه چماق ضد انگیزه بر سر همان جوانانی می کوبند که در خیابان های ایران دارند با رژیم می جنگند. به خون همان قهرمانانی توهین می کنند که تا پای اعدام ایستادند و نشکستند و گفتند که بر سر خاکشان قرآن نخوانند. به مادرانی مثل مادر کیان پیرفلک توهین می کنند که بر مزار کودک اش می گوید که قرآن پخش نکنید پسرم از قرآن متنفر بود. دختران شجاعی را سرکوب ذهنی و تحقیر می کنند که روسری و توسری اسلام را به آتش کشیدند. به پدران  و مادران یلدا اقافضلی، نیکا شاکرمی، سعید یعقوبی، سارینا اسماعیل زاده، مجید رضا رهنورد، مهدیس حسینی، ندا آقا سلطان ها که با پرچم شیر و خورشید بر مزار فرزندانشان می روند و از یک حاکمیت ملی حمایت می کنند، به میلیون، میلیون دهه هشتادی و دهه نودی که از فاجعه ۵۷ و همه دست اندرکارانش اعلام بیزاری می کنند. آری این تنها خاصیت مجاهدین است که هم رژیم و هم آمریکا و اروپا از آن علیه جنبش مردم استفاده می کنند.

همانطور که حدود دو سال پیش همزمان با تظاهرات مردم علیه گرانی و غارت رژیم که خشم خود را با شعار “ما اشتباه کردیم که انقلاب کردیم”، “فتنه ۵۷ عامل فقر ملت” ، “ایران که شاه ندارد حساب کتاب ندارد” در خیابان های ایران فریاد می زدند، مقامات اروپایی و آمریکایی و امثال مایک پومپئو و مایک پنس سراسیمه به کمپ مجاهدین می روند و اعلام می کنند که مجاهدین رهبری این تظاهرات را در دست دارند و مردم ایران دیکتاتوری شاه را نمی خواهند. ۲۲۰ نمایندگان کنگره و سنای آمریکا در یک بیانیه دو حزبی ضمن حمایت از مجاهدین تاکید می کنند که مردم ایران خواستار بازگشت دیکتاتوری شاه نیستند. بعد از انتشار این بیانیه مریم رجوی خیال همه را آسوده می کند و می گوید این بیانیه راه بندان سیاسی سلطنت در ایران است. یعنی اینکه آمریکا نمی خواهد سلطنت به ایران برگردد. مایک پنس از طرف مردم ایران! به مجاهدین اطمینان می دهد که مردم ایران شاه را نمی خواهند.

سر این بزنگاه اینها به کمپ مجاهدین می روند و اعتراض های خیابانی در ایران را مثل خود رژیم  بنفع مجاهدین مصادره می کنند. همه این افراد در سخنرانی شان در جلسات مجاهدین از حرف های مقامات بالای رژیم استناد می کنند که مجاهدین پشت اعتراضات داخل ایران است. اما بین این پاسکاری بالایی ها، این وسط یک چیز خالی می ماند و آن خود خیابانهای ایران است که نه تنها نامی از مجاهدین و هیچ خبری از آنها نیست بلکه اعتراضات خیابانی درست در نقطه مقابل آنهاست و آنها باید نوار درود بر رجوی را خودشان پر کنند و برای خودشان پخش کنند و عکس آخوند مدرس را به دیوار بچسبانند.

حرف ها و نوشته های بیشتر جان باختگان و اعدام شدگان و حرف های پدرها  و مادرها  بر گور فرزندان خود، نشان می دهد که آلترناتیو و خواسته اصلی جامعه داشتن یک حاکمیت مقتدر و اقتصاد ملی است که از جامعه در برابر غارت و چپاول کلان پولدارها محافظت کند. پیداست که گرایش و خواست جامعه به یک حاکمیت مقتدر ملی بزرگترین خطر  برای رژیم و اربابان رژیم و همه جریاناتی است که در سال ۵۷ زیر چتر خمینی رفتند. مقامات اروپایی و آمریکایی با آمدن یک حاکمیت غیر اسلامی که منافع ملی جامعه ایران را در اولویت قرار دهد و رنگ و بویی از هویت تاریخی آن جامعه را با خود داشته باشد مشکل دارند و آن را با منافع خودشان در تضاد می بینند. امروز بالاترین سطح دستگاه های سیاسی و امنیتی آمریکا و اروپا و رسانه های ریز و درشت آنها تا همه جریانات پنجاه هفتی علیه این گرایش جامعه هستند. رفتن آنها به جلسات مجاهدین نه بخاطر پول مجاهدین و نه بخاطر حمایت از مجاهدین بلکه برای بریدن سر حرکتی است که در دل جامعه ایران جوشش دارد.

نمایش های سریالی آمریکا و رژیم   

حمله پلیس آلبانی آنهم دقیقا روز ۳۰ خرداد مجاهدین و جلوگیری از برگزاری جلسه سالانه مجاهدین از سوی دولت فرانسه چیزی بیشتر از خرید مظلومیت و پاک کردن همدستی مجاهدین با رژیم و رونق بخشیدن به جلسات مجاهدین نیست. چیزی بیشتر از این نیست که تا مقامات آلبانی بگویند:”که از داده های ارائه شده توسط پلیس قضایی نتیجه گیری می شود که مجاهدین خلق و اعضای این سازمان مستقر در آلبانی هدف مهمی برای ایران به نظر می رسند”. مقامات آلبانی اعلام کنند که اگر فعالیت سیاسی مجاهدین را محدود نکنند امنیت آلبانی از طرف رژیم ایران در معرض خطر قرار می گیرد”. روزنامه ایران بنویسد:”با ضبط اسناد مجاهدین یک امکان بزرگ برای رژیم فراهم می‌شود تا شبکه داخلی مجاهدین را زیر ضربه ببرد. رهبری عوامل میدانی و مجازی آشوب‌های پاییز، از نتایج همکاری مرتبطان داخلی با مجاهدین بود”.

امام جمعه ها و سران رژیم جنگ مردم با رژیم را جنگ بین دو نیروی اسلامی جلوه بدهند و مجاهدین را خطرناک ترین اپوزیسیون خودشان معرفی کنند. رادیو فردا، بی بی سی، صدای آمریکا، ایران اینترنشنال در هماهنگی تبلیغاتی با رژیم، مجاهدین را مهمترین اپوزیسیون رژیم معرفی کنند و به چشم دختران و پسران جنگجو در خیابان های ایران خاک بپاشند و بگویند شما هیچ کاره هستید. بهتر از این نمی توان مجاهدین را برای سرکوب ذهنی جنبش مردم باد کرد. همانطور که بیشتر از ۴۰ سال است که آمریکا، رژیم اشغالگر ایران را دشمن خطرناک! خود معرفی کرده و زیر پوشش این دشمنی بیشترین کمک را برای سرپا نگهداشتن همین رژیم می کند، حالا مجاهدین را هم به عنوان مهمترین و خطرناک ترین دشمن رژیم معرفی می کنند.

سالهاست رژیم در داخل ایران فیلم و سریال و برنامه های تلویزیونی علیه مجاهدین تولید می کند و در خارج از کشور بخشی از جداشدگان را در همان خطی که تعیین کرده علیه آنها بکار می گیرد که بگویند مجاهدین به اعضای خود گوشی موبایل نمی دهند یا رجوی حرمسرا دارد و… مجاهدین را درس عبرتی کنند تا هرگونه مبارزه مسلحانه و تشکیلاتی را به نفع رژیم تخریب کنند. رژیم  بخشی از سخنرانی مقامات آمریکایی و اروپایی در جلسات مجاهدین را در تلویزیون های داخل و در تلویزیون خارج از کشوری خود مثل “ایران اینترنشنال” پخش می کند، تلاش می کند  بزور تبلیغات  حضور آنها را به جامعه یادآوری کند و بگوید آنها هم هستند.

حتی وقتی مردم افغانستان به سفارت رژیم در کابل حمله می کنند، رژیم آن را به مجاهدین نسبت می دهد. ۱۰ آوریل ۲۰۲۲ بی بی سی خبر می زند که:” بهادر امینیان، سفیر ایران در کابل گفته است افراد سازمان مجاهدین خلق ایران در افغانستان هم فعالیت می کنند، به گفته او چند هزار نفر از افراد آن ها سرگرم ساختن ویدیو هایی علیه دولت ایران از جمله در مورد بدرفتاری با افغان ها در ایران هستند” . اگر رژیم می توانست حمله اسرائیل به پایگاه های رژیم در سوریه را هم به مجاهدین نسبت می داد. اگر تبلیغات و باد کردن رژیم و آمریکا و اروپا از آنها نبود تا کنون مجاهدین در خودشان پوسیده بودند. بجای این ۴۵۰ نفری که از کمپ آلبانی بیرون رفتند، تا حالا ۴۵۰ نفر هم در این کمپ نمانده بودند. مجاهدین هم خوب می دانند اگر اسمی از آنها در جامعه ایرانی برده می شود و هر از گاهی روی آنتن خبری می روند، بخاطر لطف تبلیغات رژیم و مقامات “سابق” اروپایی و آمریکایی است، بخاطر نمایش هایی است که رژیم به کمک دولت های غربی به راه می اندازد تا انرژی به آنها پمپاژ کند و آنها بر سر جنبش مردم بکوبد.

مثل نمایش بمب گذاری جلسه مجاهدین که گویا رژیم دو تا آدم در فرانسه ندارد که بمب را دیپلمات رژیم از وین در صندوق عقب ماشین اش بگذارد تا سر مرز بلژیک به دو نفر دیگر بدهد. دیگر حتی نیازی به حفظ ظاهر نمایش هم نمی بینند. اگر یکی بخواهد مواد مخدر جابجا کند بهتر از این ها عمل می کند. دولت های غربی بهتر از همه شیوه بمب گذاری و آدم کشی رژیم را می دانند و همیشه هم دست رژیم برای ترور و ربودن و بمب گذاری در کشورهای اروپایی و غیر اروپایی کاملا باز بوده و هیچگاه تاوانی برای آن نپرداخته است. بعد از مدت کوتاهی هم می بینیم اسدالله اسدی را با سلام و صلوات به ایران می برد و نان قدرت نمایی را می خورد که گویا دولت بلژیک و اتحادیه اروپا چاره ای جز تمکین در برابرش ندارند.

یا گروه جیمزباندی وزارت اطلاعات رژیم بنام “عدالت علی” (چه اسم گندی هم دارد) که هر وقت رژیم به آن احتیاج دارد ظاهر می شود، بعد یک دفعه محو می شود تا نقطه بعدی که رژیم به ظهور آن احتیاج پیدا کند. این جیمزباند “عدالت علی” دو سال پیش تلویزیون رژیم را مثل مجاهدین هک کرد و بجای عکس مریم و مسعود رجوی با عکس مسیح علینژاد شعارهای آتشین علیه خامنه ای سرداد. بعد اسناد خیلی سری قوه قضاییه را بدست آورد! و برای بی بی سی، رادیو فردا و صدای آمریکا ارسال کرد و این رسانه ها با آب و تاب به عنوان مطلب اختصاصی خودشون که عدالت علی فقط برای آنها فرستاده آن را پخش کردند. ناگفته پیداست که هک تلویزیون رژیم توسط مجاهدین دست علی به همرایش بوده. همین دست علی در خیزش اخیر، یکی از کارهای بسیار مهم و جیمزباندی ای که انجام داد هک کردن عکس های گوشی موبایل رضا پهلوی بود.

در یکی دو سال گذشته اینگونه نمایش ها را پشت سر هم و سریالی به صحنه آوردند. سفارت آمریکا در آلبانی نسبت به تهدید بالقوه برای هدف قرار دادن جلسه سالانه مجاهدین در آلبانی هشدار می دهد. اف بی ای و دادگستری آمریکا هرچند وقتی از طرح رژیم برای ربودن مسیح علینژاد و کشتن جان بولتون و مایک پومپئو و مایک پنس توسط سپاه خبر می دهند. رژیم مقامات آمریکایی را که به کمپ مجاهدین رفت و آمد می کنند تحریم می کند. نشریه آمریکایی “دیسپچ” خبر می دهد که رژیم ایران در حال گسترش جنگ نیابتی خود به خاک آمریکاست. ستاد فرماندهی آمریکا در خاورمیانه (سنتکام) هر یکی دو هفته ای اعلام می کند که رژیم ایران بزرگترین تهدید برای آمریکا در منطقه است. همزمان سناتور آمریکایی تام کاتن می گوید که بایدن تلاش می کند کشورهای منطقه را زیر چتر حکومت ایران بیاورد. روزنامه واشنگتن اگزمینر خبر می دهد که این خواسته دولت بایدن بوده که عربستان به رژیم ایران نزدیک شود و با چراغ سبز دولت بایدن به چین، ایران بیشتر از دوره اوباما نفت صادر می کند. آمریکا اعلام می کند که پایگاه شبه نظامیان رژیم را در سوریه بمباران می کند، همان زمان روزنامه های اسرائیلی داد و فغان شان بالا می رود که بایدن به نجات رژیم ایران برخاسته و دارد میلیاردها دلار به رژیم ایران تزریق می کند تا رژیم به شبه نظامی خود در منطقه تزریق کند و …

مدعیان به دام انداختن حمید نوری اعلام می کنند که با وعده دادن خانم!، مشروب و کشتی تفریحی او را گول زده اند. مامور امنیتی رژیم آنهم  کسی که در کشتار زندانیان دست داشته گول کشتی تفریحی با مشروب و خانم را می خورد و از ذوق آن به سمت سوئد راه می افتد، دژخیمانی که خود صدها نفر را به کشتی تفریحی می برند و جشن تولد بچه شان را در بهترین هتل های چین و اروپا و دبی می گیرند. بگذریم که خود مجاهدین در ابتدا، دستگیری حمید نوری توسط پلیس سوئد را طرح و برنامه رژیم می دانستند و مدعی بودند که رژیم با به راه انداختن این دادگاه خواسته پرچم دادخواهی را از دست آنها بگیرد و به جداشدگان مجاهدین بدهد. بعد دیدند که اتفاقا این نمایش دادگاه، بیشتر برای تقویت خود مجاهدین و رسانه ای کردن اردوگاه ۵۷ روی صحنه می رود.

هر چقدر تضاد جامعه با رژیم به نقطه حادتری می رسد، همراه با کشتار و شکنجه و سرکوب دختران و پسران مبارز، به صحنه آوردن اینگونه نمایش ها و بازیهای سیاسی و روانی با جامعه  هم شدت می گیرد. نمایش ربودن و در خطر بودن جان کارمندان ایران اینترنشنال و بی بی سی، حمله پلیس آلبانی به مجاهدین تا ایجاد دهها کانال های یوتیوبی مثل کانال “کوچه” که دختر رفسنجانی را دختر شجاع و جسور ایران می نامد و سایت های اینترنتی به اسم پادشاهی خواهی که دوغ و دوشاب و راست و دروغ را با هم قاطی و به توهم و گیجی اجتماعی دامن می زنند و… همچنانکه امروز بسیاری از مهره ها و اصلاح طلبان رژیم برای حفظ کلیت رژیم ناچار شده اند ماسک برانداز بر چهره بزنند و شعارهای آتشین علیه خامنه ای سر بدهند چون امروز فقط با این روش می توانند کار پیش ببرند. هرچند این نمایش ها روی صحنه چندان دوام نمی آورند و بخاطر نفرت و کینه جامعه از رژیم خیلی زود محو می شوند و می سوزند.

اشک تمساح آمریکا برای مردم ایران و معاملات بشر دوستانه با رژیم ایران

هرچقدر تضاد جامعه با رژیم به نقطه خطرناکی می رسد، اروپا و آمریکا مجبورند کمک ها و  حمایت ها شان را از رژیم بیشتر و علنی تر کنند و بازی سیاسی و نمایش های پیچیده تری را به صحنه بیاورند. در همین خیزش، همزمان با اشک تمساح ریختن آمریکا، انگلیس و اتحادیه اروپا  برای مردم ایران، به بهانه های مختلف میلیاردها دلار به جیب رژیم می ریزند و اسم آن را “معاملات بشردوستانه” می گذارند. به بهانه باز کردن اینترنت به روی مردم، ترمینال های استار لینک را در اختیار رژیم قرار می دهند.  خبرگزاری تسنیم، خبر می دهد که:”مهدی محبی رئیس اتحادیه دستگاههای مخابراتی ارتباطی ضمن تایید ورود ۸۰۰ دستگاه اینترنت ماهواره ای استار لینک به ایران، از رشد زیاد و امکان استفاده از این دستگاه ها در آینده خبر داد”.

آخرین ابزارهای پیشرفته سرکوب دیجیتالی و هوش مصنوعی و دوربین های شناسایی را در اختیار رژیم می گذارند. اگر رژیم در این چند دهه با سرکوب فیزیکی نتوانست زنان را به عقب براند و زنان و دختران شجاع و جنگجو برج و باروی حجاب اسلامی را بر سرش خراب کردند، حالا آمریکا به کمک رژیم در سرکوب زنان شتافته و دوربین های شناسایی چهره را در اختیار رژیم قرار داده که دیگر فقط به سرکوب فیزیکی اکتفا نکند بلکه با بستن حساب بانکی و باطل کردن گواهینامه رانندگی و توقیف ماشین و اخراج از کار، آنها را از زندگی ساقط کند. وقتی گند این ماجرا بالا می آید که آمریکا این دوربین های پیشرفته شناسایی چهره را در اختیار رژیم گذاشته، آمریکا طبق معمول اعلام می کند که با یک شرکت چینی معامله کرده بوده و این شرکت چینی پدرسوختگی کرده و سر آمریکا را دور دیده و به رژیم ایران تحویل داده است.

خبرهایی که گاهی از بین رقابت های جناحی و اختلافات سیاسی احزاب غربی بیرون می آید خود عمق این همکاری و کمک به رژیم را نشان می دهد. تیم تحقیقاتی فرانس ۲۴  اعلام می کند که:”به شواهدی دست پیدا کرده است که نشان می دهد از گلوله های ساچمه ای شرکت فرانسوی-ایتالیایی “چدیت” برای سرکوب اعتراضات در ایران استفاده شده است”. نشریه جوییش کرونیکل در گزارشی نوشته:” حداقل ۱۱ دانشگاه بریتانیا، از جمله دانشگاه کمبریج، امپریال کالج لندن و کالج تخصصی هوا و فضای دانشگاه کرانفیلد در توسعه فناوری که می تواند در برنامه هواپیماهای بدون سرنشین و جت های جنگنده استفاده شود به حکومت ایران کمک کرده اند. دست کم ۱۶ پروژه مشترک میان محققان دانشگاهی بریتانیا با ایران در زمینه پهپادها و موتورهای آن انجام شده است. محققان در بریتانیا بر روی بهبود عملکرد موتورهای پهپادها برای افزایش ارتفاع، سرعت و برد آنها کار کرده اند و با همتایان ایرانی خود (یعنی با سپاه پاسداران) برای آزمایش سیستم های کنترل پیچیده جدید برای موتورهای جت با هدف افزایش “مانورپذیری و زمان پاسخ” آنها در کاربردهای نظامی همکاری کرده اند”.

واشنگتن پست خبر می دهد پهپادهایی که جمهوری اسلامی به روسیه می دهد، موتور و قطعات اصلی آن ساخت شرکت های آمریکایی و اتریشی و ایتالیایی و کانادایی است. نشریه واشنگتن فری بیکن نوشته:” مقامات اوکراینی گزارش دادند که بیشتر قطعات پهپادهای انتحاری ساخت جمهوری اسلامی که در جنگ اوکراین به کارگرفته، در ایالات متحده تولید شده است”.  پیوند ها و آمیختگی رژیم ویرانگر ایران با نهادهای حکومتی و حقوق بشری و دانشگاهی قدرت های جهانی تا آنجاست که روزنامه تایمز لندن در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۲ درباره فعالیت های آخوند سعید رضا عاملی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی در بریتانیا نوشت:” او علاوه بر طراحی قوانین حجاب اجباری در ایران، در زمینه ترویج حجاب اسلامی در بریتانیا نیز تلاش کرده است. آقای عاملی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی در ایران، در تدوین و تصویب قوانین سختگیرانه در زمینه حجاب اجباری نقش داشته، مدیر “کمیسیون حقوق بشر اسلامی” در لندن است که مورد تایید دولت بریتانیاست و در زمینه ارائه مشاوره حقوقی به مهاجران فعالیت می کند. او در کتابی درباره حجاب و زنان که در سال ۲۰۰۶ در بریتانیا منتشر شده، خواستار آن شده که برای لباس های فرم دانش آموزان و کارگران در بریتانیا گزینه حجاب اسلامی نیز در نظر گرفته شود.” همین تک نمونه ها که در اختلافات جناحی و حزبی دولت های غربی بیرون می زند عمق پیوند و چفت و بست های این رژیم با قدرت های جهانی را نشان می دهد. همه این امدادهای غیبی و علنی آمریکا به رژیم زیر چتر دشمن بازی و مذاکره هسته ای انجام می شود.

چهره سازی همراه با پهپاد و موشک سازی

در کنار همکاری با رژیم در ساخت موشک و پهپاد و در اختیار گذاشتن تکنولوژی های دیجیتالی برای سرکوب خیزش مردم، هر زمان متناسب با تب و تاب داخل ایران، چهره سازی ها و اپوزیسیون سازی ها و رهبر تراشی ها هم توسط رسانه های آمریکایی و اروپایی آغاز می شود. در همین خیزش اخیر افرادی را به عنوان “نخبه گان سیاسی”، “رهبران جنبش”، “چهره های برجسته اپوزیسیون” معرفی کردند که این افراد در همین خارج از کشور تا دیروز کاری به کار رژیم نداشتند و اگر هم داشته اند بنفع رژیم پشت خاتمی، موسوی و روحانی سینه زده اند. دیدیم که چگونه آمریکا  این ها را گذاشت زیر نور افکن های رسانه ای و به عنوان چهره های برجسته و رهبران جنبش جلوی چشم همه گذاشت. فقط مانده بود که کیم کارداشیان را هم به این جمع ائتلاف اضافه کنند و بگویند چون با مقامات دولتی رابطه بهتری دارد، بهتر می تواند از آنها بخواهد که دموکراسی را برای ایران به ارمغان بیاورند. این  لیدرها و چهره های برجسته در  ایران اینترنشنال، بی بی سی و صدای آمریکا بودند. ولی از دختران و پسران جنگنده در خیابان های ایران که گویی داستان های حماسی شاهنامه را در کوچه و خیابان های ایران زنده کرده بودند، یا در همین خارج از کشور جوانانی که در لندن و هامبورگ به مراکز اسلامی رژیم حمله کردند، نشانی نبود، این رسانه ها اسم آنها را فقط می گذاشتند معترض! و تازه آنها را به مبارزه مدنی! و مسالمت آمیز! دعوت می کردند و برای مادرانی که بر گور فرزندانشان از خشم و درد می لرزیدند و فریاد انتقام سر می دادند و جوانانی که چشم خود را از دست داده و بدن شان پر از گلوله ساچمه ای بود روضه عدم خشونت می خواندند.

از یک سو این رسانه ها یک سری دلال نان به نرخ روز خور و فرومایگان سیاسی را به عنوان رهبران جنبش برجسته می کردند، از طرف دیگر کانال ها و خبرگزاری های رژیم دیدارهای آنها را با امثال برنارد لوی، یکی از چهره های کثیفی که در خود کشور فرانسه مورد تنفر مردم فرانسه است، و بودجه گرفتن های آنچنانی آنها و دلالی ها و کثافت کاری های آنها رو می کردند و آنها را به سر جوانان جنگنده می کوبیدند که اینها رهبران شما هستند و ببینید رهبران شما از خون شما به چه نان و آبی رسیده اند.

حالا بخشی از همین رسانه ها مثل “ایران اینترنشنال رژیم” و “کوچه” که از این افراد بنفع رژیم چهره سازی می کردند، طوری وانمود می کنند که اگر مبارزه مردم فعلا فروکش کرده بخاطر این است که این چهره ها برجسته اپوزیسیون نتوانستند با هم ائتلاف کنند. علت اصلی این است که حامد اسماعیلون با نازنین بنیادی و گلشیفته با مسیح علینژاد کنار عبداله مهتدی خوب ننشستند. علت اصلی این است نه سرکوب، کشتار، شکنجه، تجاوز و گلوله های ساچمه ای رژیم. نه حمایت های واشنگتن و لندن و پاریس و برلین که آخرین ابزار پیشرفته سرکوب را در اختیار رژیم می گذارند. نه چهره سازی آمریکا و اروپا از این افراد به همراه باد کردن مجاهدین برای توهین به دختران و پسران جنگجو، نه علم کردن یک مشت جنازه های سیاسی به عنوان تجزیه طلب در ایران اینترنشنال و بی بی سی که ناگهان از مجاهدین تا شیرین عبادی همه به یاد “ملیت های ایران” بیافتند و “ملیت ها” را بجای “ملت” بکار ببرند. نه علم کردن پرچم همجنسگرایی در برلین و بروکسل، که رژیم با دست آویز کردن آن، به آتش کشیده شدن حجاب اسلامی را هرزگی بنامد و دختران شجاع برای خنثی کردن تبلیغات رژیم شعار بدهند “هیز تویی هرزه تویی زن آزاده منم”

و نه علم کردن پرچم تجزیه طلبی و پرچم اوکراین در تظاهرات خارج از کشور و همسو نشان دادن خیزش مردم با سیاست های ناتو. و نه شگرد های رژیم برای کج کردن مسیر خیزش و کنترل شعار ها که انجمن های اسلامی دانشجویان را با مقنعه و مانتو وارد تظاهرات کند تا بگویند “باحجاب بی حجاب پیش بسوی انقلاب” و رادیو فردا و بی بی سی و ایران اینترنشنال آن را برجسته کنند. نه علم کردن امام جمعه های رژیم مثل مولوی عبدالحمید که نگذارد قرآن و مسجد و نمازگزاران! به حاشیه رانده شوند و مردم سیستان بلوچستان مثل مردم بختیاری شعار ندهند که “بختیاری رسم نماز ندارد” و سیستان و بلوچستان را برای رژیم کنترل کند، چون این استان بیش از استان های دیگر ایران زمینه جنگ مسلحانه توده ای با رژیم را دارد. و نه دهها و دهها شگرد رژیم و آمریکا برای بریدن سر حرکت ها و خیزش های ملی مردم، بلکه فقط این چند نفر نتوانستند با هم و بعد با مجاهدین و چپ ها و به قول شیرین عبادی با خود باندهای رژیم همه با هم ائتلاف کنند، باعث شده که حرکت مردم در این نقطه به سامان نرسد است.

اگر آمریکا و رژیم می توانند این نمایش ها و شگردها را برای مقابله با خیزش مردم بکار بگیرند و همزمان این دشمن بازی تهوع آور را در این ۴۰ و چند سال بر روی صحنه داشته باشند، اتفاقا یکی از دلایل آن این است که همه این جریانات، حیات سیاسی و اعتقادی شان با رژیم و با خط آمریکا در بریدن سر حرکت های ملی مردم ایران گره خورده است. این زد و بندها و حمایت های آمریکا و انگلیس از رژیم از سال ۵۷ آغاز نشده، بلکه به سال های بعد از خرداد ۱۳۴۲ بر می گردد. جالب است که از آن پس خمینی برای نهضت آزادی، جبهه ملی، هیات موتلفه اسلامی، حزب توده و مجاهدین نقش پدر معنوی را پیدا می کند.

روابط خمینی با آمریکا بعد از خرداد ۴۲

به تازگی بخشی از اسنادی که بعد از ۷۰ سال در آمریکا از حالت طبقه بندی سری خارج شده، گوشه ای از زد و بند خمینی با آمریکا را در آن زمان نشان می دهد. همان زمان که خمینی علیه آمریکا سخنرانی آتشین می کند و شاه را نوکر آمریکا می نامد با آمریکا در رابطه و در تماس است. رادیو فردا بخشی از این اسناد را به چاپ می رساند. هر چند سعی می کند آن را رقیق کند ولی باز همین اسناد گویای پرورانده شدن خمینی از سوی آمریکا از سال ۴۲ به بعد است.

” اسنادی که در سال های اخیر در آمریکا از حالت طبقه بندی سری خارج شده نشان می دهد که روح الله خمینی در دوره هایی حساس از مبارزه خود با حکومت پهلوی از تبادل پیام و معاملات مخفیانه با “شیطان بزرگ” در راه رسیدن به قدرت ابایی نداشته است. آرشیو ملی آمریکا به اسنادی دست یافته که نشان می دهد در پی واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و دستگیری شدن روح الله خمینی، ماموران سفارت آمریکا در تهران و محمد صادق لواسانی ملاقات هایی داشته اند. محمد صادق لواسانی و روح الله خمینی در دوران جوانی در مدرسه دارالشفاء حوزه علمیه قم هم حجره و رفاقت شان حدود ۷۰ سال یعنی تا پایان عمر ادامه داشت… ویلیام میلر، از دیپلمات های جوان سفارت آمریکا که چند دهه بعد از هواداران تعامل با جمهوری اسلامی شد، با مهدی حائری یزدی که از بستگان خمینی بود، تماس داشت. حائری یزدی که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ برای مدت کوتاهی به عنوان نماینده خمینی در واشنگتن منصوب شد. روشن شدن تماس محمد صادق لواسانی و ویکتور ولف از این نظر اهمیت دارد که این دیپلمات آمریکایی بود که پیام محرمانه منتسب به روح الله خمینی به دولت جان اف کندی را به واشنگتن مخابره کرد، پیامی که خمینی در آن مدعی شده بود با ایالات متحده خصومتی ندارد و ادامه حضور آمریکا در ایران را برای مقابله با نفوذ بریتانیا و شوروی لازم می داند.”

آخوند منتظری جدا از اینکه می گوید:” انقلاب ما  پیروزی اش تقریبا به واسطه این بود که جو را کارتر مساعد کرد” در خاطرات اش می گوید که بعد از ماجرای ۱۵ خرداد سال ۴۲ برای جلب حمایت آیت الله حکیم از خمینی که در آن زمان یکی از مراجع معروف شیعه در نجف بود، به نجف می رود ولی حکیم توجهی به حرف های منتظری نشان نمی دهد. منتظری می گوید:” بعد آقای حکیم بلند شد رفت. چند دقیقه بعد یک سیدی که از علمای حواریون آیت الله حکیم بود آمد نشست، آقای عمیدی من را به او معرفی کرد که بله ایشان منتظری از شاگردان آقای بروجردی و آقای خمینی هستند، یک دفعه دیدم سید گفت:” خدا لعنت کند انگلیسی ها را، خدا لعنت کند انگلیسی ها را، یک روز یک سید جمال الدین افغانی درست می کنند و می اندازند جلو یک روز هم یک سید خمینی می آید و …”  می بینیم در همان زمان امثال آخوند حکیم هم می دانستند که پشت ماجرای خرداد ۴۲ انگلیس قرار دارد. از روزی که محمد رضا پهلوی در ایران به عنوان شاه تعیین می شود تا سالهای ۴۲،۴۳ آمریکا و انگلیس بر سر منافع شان در ایران در رقابت هستند. بسیاری از حوادث، جابجایی نخست وزیر ها، ترورهای این سال ها و اقدامات جریاناتی مثل فدائیان اسلام به رقابت بین آمریکا و انگلیس مربوط می شود. این رقابت در سال های ۴۰ به بعد به نفع آمریکا حل و فصل می شود. مخالفت خمینی با اصلاحات شاه جدا از دیدگاه ارتجاعی اش که عید نوروز ۱۳۴۱ را عزای ملی اعلام می کند چرا که “دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند.” از پشتیبانی انگلیس هم برخوردار بود.  بعد از شکست آشوب سال ۴۲، وقتی خمینی می بیند از این پس دیگر وزنه در ایران به نفع آمریکا می چرخد به جان اف کندی رئیس جمهور وقت آمریکا نامه می نویسد تا شعار های ضد آمریکایی اش را جدی نگیرند و اولین سنگ را برای آمریکا  بنا میگذارد و از آن پس تا سال ۵۷ تنها شبکه ای که در ایران دست نمی خورد و از سوی آمریکا محافظت می شود، شبکه خمینی است.

با این همه بعد شورش سال ۴۲، خمینی پدر معنوی و چهره ضد استعماری و ضد امپریالیستی مجاهدین و جریانات چپ و راست می شود. مجاهدین  افتخارشان این بوده که ایدئولوژی آنها بر آمده از شورش ۱۵ خرداد خمینی است. بعد از اعلام موجودیت شان پیش خمینی می روند تا از خمینی مشروعیت بگیرند. سال ۵۷ تا ۵۹ چنان تعریف و تمجید و چاپلوسی ای از خمینی کردند که خود اطرافیان خمینی انگشت به دهان مانده بودند. کافی است کسی به اعلامیه ها و نوشته مجاهدین و اعلامیه های فداییان خلق در سال ۵۶ در ضد امپریالیست معرفی کردن خمینی نگاهی به اندازد. مجاهدین در شماره اول نشریه مجاهدین خلق ایران، در مرداد ۵٨ در تمجید از خمینی می نویسند:” او که در حساس ترین مقطع تاریخ مبارزات این میهن به عنوان پیشوا و تبلور شرف و آزادگی مردم ما لقب امام گرفت. بی تردید برای کمتر پیشوائی همچون امام خمینی عشق و فداکاری نثار شده است. قلب میلیونها انسان رنجدیده و تحت ستم با نام او سرود آزادی سرداد.”

در خرداد ماه سال ۵۸، مجاهدین به مناسبت سالگرد ۱۵  خرداد، با عنوان “۱۵ خرداد نقطه عطف مبارزات قهرمانانه خلق ایران” می نویسند:” اما گذشته از نقش حساس شخص آیت الله خمینی، روحانیت مترقی نیز، بطور اعم، در بسیج و تهییج مردم سهم بسزایی داشت… اینهم حقیقت دارد که نطفه اصلیترین و تکامل یافته ترین مبارزات میهن ما نیز، در بطن ۱۵ خرداد منعقد شد. بخصوص که از این پس مردم ما پیوسته یک سمبل ملی و شرف و مقاومت را که شخص حضرت آیت الله خمینی باشد پیشاپیش خود داشتند.”

درحالیکه رژیم در همان یکی دو سال اول روی کار آمدن خمینی، دارد حجاب اسلامی را به زنان تحمیل می کند، مردم را به خاطر جشن، شادی و رقصیدن در عروسی و یا به خاطر شنیدن موسیقی و داشتن ساز سرکوب می کند و در بی دادگاه هایش آنها را به زندان و شلاق محکوم می کند، در زمانی که جلاد خمینی، صادق خلخالی روزانه دهها نفر را به جوخه های مرگ می سپارد، مسعود رجوی در سخنرانی ۴ خرداد ۵۸ در ترمینال پارک خزانه می گوید:” افتخار به این دادگاه ها، افتخار بر این احکام، افتخار بر این بازپرس های انقلابی ما”.

نشریه مجاهدین خلق ایران، دوشنبه ١۵ مرداد ۵۸ می نویسد: “پس از قیام قهرمانانه خلق ما، دادگاههایی به نام دادگاه انقلاب اسلامی تشکیل شد. این دادگاهها به جرائم کسانی رسیدگی میکرد که به قول امام نه متهم، بلکه مجرم بودند. جرائم و جنایاتشان برای همه مردم روشن بود و آنها از مدتها پیش در پیشگاه خلق به جرم جنایتهای بسیار به مرگ محکوم شده بودند. بنابراین صرف محرز شدن هویت آنان برای به جوخه آتش سپردنشان کفایت می کرد. لازم بود به کیفر رساندن این جانیان با سرعت و قاطعیت تمام انجام گیرد. حقانیت دادگاهای انقلاب را علیرغم نقاط ضعفی که داشتند از پشتیبانی بی دریغ و پرشور همه اقشار خلق میتوان دریافت”.


ضدیت غلیظ شبکه خمینی با منافع ملی و عقبه آن 

یکی از ویژگی های شبکه خمینی، ضدیت غلیظ آنها با هویت و منافع ملی و کشوری است. این ضدیت فقط یک مسئله نظری نیست و از روی هوا نمی آید. این ضدیت با سد و ترمزی است که مقابل امت سازی اسلامی قرار دارد و تا از روی جنازه آن عبور نکند امت سازی تحقق نمی یابد. همچنانکه امروز ابر کمپانی های فناوری و کلان پولدارهای جهانی باید از روی جنازه منافع ملی کشورها بگذرند تا جهانی سازی را به سر انجام برسانند.
در ایران عقبه شبکه خمینی و ضدیت آنها با هویت و منافع ملی به سالهای خیلی دور تر به دوره صفویه بر می گردد. بعد از تهاجم اسلام به ایران تا قبل از صفویه، جنبش های ملی با جنبش های اسلامی از هم جدا بودند، صفویه بخاطر پیش برد کارش و برای اینکه بتواند شیعه را مذهب رسمی اعلام کند، بخشی از خواسته های ملی را با اسلام ترکیب می کند و به آن رنگ و بوی شیعیگری می زند که ناسیونالیسم شیعی موجود در جامعه امروز ایران محصول ترکیب این دو در آن دوران است. از آن پس کار ادامه دهندگان جنبش های ملی مثل خرم دینان و مزدکیان سخت می شود و  نمی توانند تداوم داشته باشند و پس از آن جنبش های اجتماعی ایران با تفکر اسلامی و رنگ و لعاب ملی پدیدار می شوند.

اما در اواخر دوران صفویه یک شاخه از آخوندها و لباس شخصی های اسلامی که روشنفکران مذهبی نامیده می شوند، امت سازی اسلامی و بازگشت به دوران خلفای اسلامی را در ایران دنبال می کردند که همین ترکیب اسلام با پوسته ملی گرایی را هم قبول نداشتند که  خمینی آنها را مکتبی می نامید و مراجع و آخوندهایی مثل شریعتمداری، گلپایگانی، مرعشی و بروجردی که این خط را دنبال نمی کردند غیر مکتبی می دانست و از دست آنها آه و ناله می کرد. امثال شریعتمداری و گلپایگانی مشکلی با تشکیل حکومت اسلامی و امت سازی نداشتند. چون جهاد برای امت سازی یکی از اصول اساسی اسلام است. آنها این موضوعات را مال دوره امام زمان می دانستند و اختلاف نظری و دیدگاهی خودشان را با شبکه خمینی داشتند. عقبه شبکه خمینی از دوره انقلاب مشروطیت از آخوند فضل‌الله نوری تا دوره آخوند کاشانی و فداییان اسلام هر چه جلوتر می آید شکل دار تر می شود تا می رسد به سال ۴۲ که دیگر دور می افتد دست خمینی و روحانیت مبارزه مکتبی.

جریان چپ وقتی در ایران پا می گیرد، بخصوص حزب توده همین شاخه از اسلام را مهر تایید می زنند و آخوندهای این شاخه را روحانیت مبارز و مترقی می نامند. امثال شریعتی و لباس شخصی های اسلامی کتاب امت و امامت را بیرون می دهند و  خمینی برای جریاناتی مثل نهضت آزادی و جبهه ملی و مجاهدین نقش امام امت را پیدا می کند. این شاخه و مجموعه رنگ وارنگ آن با توده مسلمان یک تفاوت بزرگی داشتند، درست است که توده مسلمان هویت اسلامی داشتند، اما این هویت یک هویت ایدئولوژیکی نبود، بیشتر شعائر دینی و فرهنگی بود که با بخشی از فرهنگ کهن شان آمیخته شده بود. ولی شبکه خمینی و اردوگاه ۵۷، با هرچه که رنگ و بویی از تاریخ و فرهنگ ایران قبل از اسلام را داشت، کینه تاریخی و عقیدتی داشتند. این همان کینه ای است که خلفای اسلامی از فرهنگ و آیین ایرانی داشتند. همان کینه ای است که در دوره صفویه بود، همان کینه ای است که خمینی در مرداد ۱۳۵۹ اعلام می کند:” اسلام با ملیت مخالف است. معنی ملیت این است که ما ملت را می خواهیم، ملیت را می خواهیم و اسلام را نمی خواهیم”. میرحسین موسوی در آذر ۶۳ می گوید:” هویت ایرانی دشمن هویت اسلامی است و توطئه خارجی ها می باشد”. همین کینه را در کتاب امت و امامت و بازگشت به خویشتن شریعتی می بینید. همین کینه را امروز در مجاهدین زیر پوشش دشمنی سیاسی با شاه و در نوشته های جریانات چپ علیه ملی گرایی می بینید.

مجاهدین علی رغم درگیری هایی که با رژیم داشته و کشت و کشتار هایی که بینشان بوده، جنگشان با رژیم یک جنگ خانوادگی در درون خانواده اسلام بوده. مثل جنگ معاویه با علی و حسین با یزید که دعوا شان دعوای خانواده اسلام بود. جنس دعوای آنها از جنس دعوای مزدکیان و خرمدینان و زندقیان و … با خلفای اسلامی نبود. همین معاویه و علی که در دعوای خانوادگی همدیگر را تکه پاره می کردند وقتی در مقابل یک دشمن بیرونی قرار می گرفتند با هم یکی می شدند. مجاهدین می گویند ۵۸ سال سابقه مبارزاتی و سیاسی دارند. در این ۵۸ سال خروارها خروار نوشته و مصاحبه و سخنرانی دارند. در تمامی این خروارها نوشته حتی یک جا نمی بینید به جنبش های ملی ایران که در مقابل خلفای اسلامی ایستادند و یا به یک مفاخر علمی و فکری و شخصیت هایی که بیرون از دایره تفکر اسلامی بودند اشاره ای بکنند. در عوض بجای آن در تعریف و تمجید از سران عرب مسلمان و غارتگران ایران خروارها مطلب دارند. این به اصطلاح اپوزیسیون جدا از منفعت های سیاسی، پیوندهای عمیق عقیدتی و تاریخی و خانوادگی  با رژیم و با خط جهانی سازی گلوبالیست ها دارند.

نظریه مذهب علیه مذهب امثال شریعتی در آن سالها، بیشتر علیه مذهب و شاخه ای بود که خمینی آن را شاخه روحانیت غیر مکتبی و اسلام آمریکایی می نامید. در حالیکه وقایع و اسناد گذشته نشان می دهد نیرنگ خانمان براندازی که نسلی را با پای خودش به قربانگاه فرستاد، این بود که شبکه خمینی و عقبه آن از انقلاب مشروطیت تا به امروز حلقه اصلی استعمار در ایران بوده و همیشه مشغول زد و بند با انگلیس و آمریکا بوده است.  سال ۵۷ دیدیم که آمریکا این شاخه از اسلام را به قدرت رساند و فقط این شاخه بدرد آمریکا و صاحبان جهانی سازی می خورد. منفعت به قدرت رسیدن این شاخه از اسلام فقط در چارچوب ایران نبود، تاثیر آن را امروز در سطح جهانی و  شخم خوردن خاورمیانه می بینیم.

اگر در سالهای قبل از ۵۷ افرادی مانند احمد کسروی و صادق هدایت این زد و بندها را می دیدند، در روزهای انقلاب هم عده ای این را به روشنی دیدند. برای نمونه گروه فرقان که خود یک گروه اسلامی بود، چند ماه قبل از پیروزی انقلاب زمانی که خمینی هنوز در پاریس بود، علیه خمینی اعلامیه می دهد و خمینی را امام دروغین و همدست استعمار  می داند و می گوید اگر تاکنون زد و بند استحماری و استعماری در نجف صورت گرفته این بار مستقیم در پاریس صورت می گیرد.  وقتی گروه فرقان این را می ببیند، این نبود که جریانات دیگر آن را نبینند. اما آنها می خواستند از فرصتی که برای سرنگونی شاه فراهم شده استفاده کنند و کاری به این زد و بندها نداشتند، همانطور که کاری نداشتند خمینی غائله ۱۵ خرداد ۴۲ را علیه آزادی های اجتماعی و حق رای زنان بر پا کرده است. دشمنی آنها با شاه نه با شخص شاه که با نظام پادشاهی و با هر چیزی بود که رنگ و بوی تاریخ کهن ایران را داشت. چون آن را مانع امت و امامت و انترناسیونالیسم می دیدند. و دیدیم زمانی که آمریکا دارد شاه را بر می دارد و  خمینی را بر سر کار می آورد، آنها خمینی را مجاهد نستوه و امام ضد امپریالیست می دانستند. نشریه مجاهدین خلق ایران، شماره ۵ مرداد ۵٨ می نویسد: “ما رهبری را هرگز در مسیر مبارزه با استعمار ـ امپریالیسم و صهیونیسم و پایگاههای داخلی اش تنها نخواهیم گذاشت. ما همچون گذشته صادقترین و جان برکف ترین نیروهای وفادار بر تداوم انقلاب و رهبری آن تا تحقق جامعه بی طبقه توحیدی و حاکمیت مستضعفین باقی خواهیم ماند”

و  امروز می بینیم که چرا حال توده مردم از کلمه “ضد امپریالیستی” و “ضد استعماری”به هم می خورد. و این مبارز ضد امپریالیستی! زیر چتر خمینی چه سود کلانی به همین امپریالیسم رسانده است. امثال جبهه ملی و نهضت آزادی که با شعارهای ضد استعماری یقه شاه را می گرفتند، شدند دلال آمریکا و خمینی. مهدی بازرگان شد نخست وزیر خمینی در واقع شد نخست وزیر آمریکا. حالا هم مجاهدین برای مهره ها و کارگزاران ریز و درشت همین استعمار و مقامات سابق پنتاگون و ناتو، در آلبانی فرش قرمز پهن می کند و کتاب لیست قتل عام شدگان دهه شصت را به سناتور جان مکین تقدیم می کند. در آن سالها با رنگ آمیزی کردن اسلام به عنوان “اسلام انقلابی” و با امت و امامت یک نسلی را فریب دادند، با آرمان های کاذب و شعارهای دروغین ضد امپریالیستی، سال ۵۷ نسلی را سرباز پیاده خمینی کردند، بعد در سال ۶۰ بار دیگر در درگیری خانوادگی با خمینی همان نسل را به کشتارگاه خمینی فرستادند. یک نسلی را با همه نیت های پاک اش قربانی عزا و عروسی خمینی و آمریکا کردند. حالا هم بخاطر کینه تاریخی و عقیدتی با هویت ملی، برای بریدن سر حرکت های ملی مردم  ایران با رژیم و با همین امپریالیسم همدست می شوند و برای فرخ نگهدار ها و علی افشاری ها پیام تبریک می فرستند.

عمده کردن نقش چین و روسیه به جای آمریکا و انگلیس

اما سرچشمه اصلی نه اردوگاه ۵۷ است و نه روسیه و چین، سرچشمه اصلی در واشنگتن و لندن است. چین و روسیه در حفاظت از رژیم ویرانگر ایران شریک جرم هستند نه مجرمان اصلی. اردوگاه ۵۷ و مجموعه جدیدی که با نام های مختلف در طی این سال ها بدان اضافه شده همه به همراه نهادهای سیاسی و امنیتی آمریکا و رژیم و مهره های ریز و درشت آنها به عنوان کارشناس، پژوهشگر، تاریخ شناس، روزنامه نگار هر یک به شیوه و ادبیات خاص خود، آخوندها را نوکر روسیه و چین معرفی می کنند. اما علی رغم این بمباران های تبلیغاتی، دنیای واقعی نشان می دهد که ژنرال های چینی و روسی نبودند که ارتش ایران و افغانستان را تسلیم خمینی و طالبان کردند، ژنرال هایزر و مارک میلی بودند. اسلام ضد استکباری در واشنگتن، لندن، پاریس پر و بال گرفت نه در چین و روسیه. حجاب اسلامی، دسته عزاداری حسینی و تشکیلات اسلامی رژیم در اروپا و کانادا و آمریکا به واسطه دولت های غربی و به بهانه نسبیت فرهنگی گسترش یافت نه در چین و روسیه.  چهره سازی ها به نفع رژیم کار بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا،  ایران اینترنشنال و دیگر تلویزیون های رژیم در لندن و لس آنجلس است نه کار تلویزیون های چین و روسیه. ۱۱ دانشگاه انگلیس و شرکت های آمریکایی و اروپایی و کانادایی هستند که رژیم را در ساخت پهپاد و موشک یاری می رسانند. آلمان و آمریکا هستند که گلوله های ساچمه ای و ابزارهای دیجیتالی برای سرکوب مردم را به دست رژیم می رسانند.

در طی این چند دهه، فیلم های مستند، کتاب ها و مقالات بی شماری راجع به فاجعه ۵۷،  چه در ایران و چه در خارج از ایران ساخته، نوشته و چاپ شده است. بجز تک موردهایی، همه همان خط فیلم “آرگو” ی کاخ سفید و همان تبلیغات رژیم را دنبال می کنند، یا در نهایت می گویند خمینی آمریکا و انگلیس را فریب داده و سر دستگاه های امنیتی و سیاسی آنها را کلاه گذاشته است و یا کارتر اشتباه کرده و گول خمینی را خورده است. برعکس این مجموعه فقط بخشی توده مردم هستند که بطور حسی و با تجربه های عینی دریافته اند که این حاکمیت زاییده کیست. برای همین هنوز به کارتر فحش می دهند و از مرگ ملکه انگلستان خوشحالی می کنند.

حالا هم مهره های رژیم و آمریکا کنار این مجموعه، تحت پوشش دفاع از پادشاهی و طرفداری از رضا پهلوی، دهها کانال های یوتیوبی و اینترنتی به راه انداخته اند و زیر چتر پادشاهی خواهی و ملی گرایی همان خط رژیم و آمریکا را پیش می برند. آنهایی هم که صادق اند و مهره رژیم و آمریکا نیستند، در بیشتر مورد به دام بحث های همین مهره ها می افتند که به اسم پادشاهی خواهی و ایران گرایی ظاهر می شوند. این مهره ها از مشروطه پادشاهی تا جمهوری مشروطه،  سوسیال دموکرات مشروطه، جمهوری خواهان ملی، چپ ملی، و فردا هم مجاهد ملی، آخوند ملی، اسلام ملی و… همه را باهم قاطی می کنند تا حال مردم را از کلمه “ملی” هم بهم بزنند و نگذارند چیزی بیرون این لجنزار سیاسی باقی بماند.

اگر امروز کسی با استناد به واقعیت های جاری نشان دهد که آمریکا این رژیم را در این مرحله جهانی سازی احتیاج دارد. بدست این دشمن قلابی، عراق و  لبنان و سوریه تا آفریقا را به لحاظ اقتصادی و فرهنگی در مسیر جهانی سازی شخم می زند و در همین اروپا اگر این جریانات اسلامی و تشکیلات رژیم نباشد، دولت های اروپایی نمی توانند چهره اروپا را در مسیر جهانی سازی دگرگون کنند و دشمن واقعی آنها یعنی ملی گرایی در اروپا در برابر جهانی سازی سر بر می آورد، و اگر امروز کسی به استناد به دنیای واقعی بگوید خط آمریکا در این نقطه عبور دادن رژیم از بحران های اجتماعی و از این سد هویتی و ملی گرایی در ایران است، و همزمان خطی را پیش میبرد که اگر نتوانست رژیم را از این نقطه عبور دهد از شکل گیری یک حاکمیت مقتدر ملی در آینده ایران جلوگیری کند، امثال این استادان مشروطه! مدعی می شوند که این تفکر استعمار زدگی است و نباید همه چیز را به استعمار نسبت داد. به عمد موضوع بحث را به این سطح تنزل می دهند تا اصل داستان ۵۷ و علت ماندگاری رژیم تا به امروز و اسلام را از زیر ضرب بیرون بکشند. حالا تفکر غیر استعمار زدگی چی هست؟، نشخوار کردن همان چیزی است که نهادهای امنیتی و سیاسی آمریکا و انگلیس می گویند.

امروز که جامعه ایران بعد از ۴۴ سال با از سر گذراندن این همه فلاکت، می رود تا شر این نهاد ۵۰۰ ساله آخوندی و بلای ۱۴۰۰ ساله اسلام را در جامعه ایران جارو کند، در زمانی که شعار “تا آخوند کفن نشود این وطن وطن نشود” در خیابان های ایران طنین انداز است، همین استادان مشروطه! دشمنی با آخوند و اسلام را یکی از تله های رژیم معرفی می کنند و در یک وارونه نمایی شاخدار اعلام می کنند که:”نظام جمهوری اسلامی از ابتدا دشمن روحانیت شیعه بوده” اما همه این ها بر می گردد به نقش خود رضا پهلوی که می ترسد اگر از خطوط آمریکا پا بیرون بگذارد، همان بلایی را که بر سر باباش آوردند بر سرش بیاورند. برای همین پیرامونش آلوده و لجنزار است.

با این همه امروز، جامعه ایران و دختران و پسران جنگو، کار اربابان رژیم را در سر پا نگه داشتن این حاکمیت اشغالگر در ایران با مشکل بزرگی روبرو کرده اند، جامعه ایران این رژیم و اسلامش را یک جا تف کرده و دیگر با هیچ زور و ترفندی نمی توانند مسیر آن را تغییر دهند.
مسلم منصوری       ۷ جولای ۲۰۲۳

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate