بَلوچستان

برایِ او می نویسم : امّا کیست او ؟ که رَنجِ دیرینه و سَهمِ اَندک اَش در صَفحاتِ تاریخ ، از جانانِ  مُصیبت زَده تا کومه هایِ فَقر است ؛ برایِ که می نویسم : آیا برایِ یک ناسورِ صدا ولی هوشیار با امواجِ رَهایی … یا برایِ هِقْ هِقِ این کودک با پاهایِ برهنه در مَعبَرِ باد می نویسم ! شاید از آسیابی خُفته در امتدادِ گندم و رؤیا ، باید پُرسید : هَمان که عَطشِ مُرداب و سَردِ اجاق ، هویّت یا تَقدیراَش نیست ؛ به راستی ، برایِ کدامینْ حادثه می نویسم : که تَن واره اَش دراین جُغرافیا ، به الیافِ آزادی و ابیاتِ صُلح می ماند ؛ برایِ که می نویسم ؟ هان … چه می گویی : لحظه ای به تَمثیلِ گیاهی در عَطشِ تَلخون و گُنگِ کویر ، آرام و صَبور باش ؛ به یاد آوردم ! بی شَک برایِ خَلقی آمیخته با عُصیان و عاطفه … برایِ یک زَخمِ مُشترک و دَردِ واحد می نویسم : که ناگُزیر یا عاقبت ، خَطابه یِ آدَمی را میانِ عدالت و عشق ، مَعنا خواهد کرد ؛ آری ، برایِ کالبُدی آکنده از هزارانْ رَفیق و صَدها شَهیداَش می نویسم ؛ برایِ او که : بَلوچستان نام دارد …

 # بَلوچستان

# یادداشت های فراموش شده 

# امید آدینه 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate