نگاهی به دفاع “همنشین بهار” و عبدلکریم سروش از علی شریعتی!

مقدمه:

داستان حمایت از علی شریعتی در سالگرد مرگ او توسط “همنشین بهار” و عبدلکریم سروش فقط سمبلی است که بخشی از روشنفکری ایرانی هنوز زور می زند تا “روشنفکری دینی” را نجات دهد و مستدل کند.

خواننده گرامی  لطفا دو اثر یوتیوبی اخیر “همنشین بهار” و عبدلکریم سروش (۱و۲) را در زیر این مقاله  ببینید و دقت کنید تا مبادا فکر شود که من ایرادی در انتقال “استدلالات” اینها دارم.

داستان اینست که دوشاخه مذهبی برای پایه ریزی قدرت اخوندها در ایران موثر بودند یکی خود اخوندها (روحانیت) و دیگری اخوندهای مکلا مثل شریعتی و گرایشات متعلق به “اسلامیهای متاثر از “مارکسیزم جهان سومی” .اخوندها حوزه تاثرشان در بازار و روستاها و بخشهای حاشیه ای سنتی بود و شریعتی ها حوزه تاثیرشان دانشگاهها و جوانان طبقه متوسطی. مجاهدیزم و نهضت ازادیزم هم بخشهای دیگری از همین خانواده دوم بودند .

اما مسئله چیست؟

اخوندیزم چون بقدرت رسید اون جناح دوم را که پشت ماسک روشنفکری کار می کرد زد کنار و قدرت را تصاحب کرد و لذا جنایات کنونی حکومت اسلامی ظاهرا به گردن اخوندها آویزانست و اون بخش فکلی اسلام سیاسی هنوز زور می زند که اخوندهای فکلی را از زیر بار نقد نجات دهد و انها را همچنان بقول سروش “نابعه هائی بی مانند” بنامد و مظلوم که فقط “یک خیابان” بنام شریعتی مانده !

مشکل برای این حامیان اخوندیزم فکلی اینست که بقول شریعتی “ایدئولوژی سازی” و سیاسی کردن اسلام با بازسازی تاریخ علی و حسین و پیوند زدن این فگاهی تاریخی با جلال آل احمدیزم و انقلابی گری جهان سومی بی شک در دانشگه ها بخش بزرگی از توهم سازی بود که تقدس “امام” و اهمیت امام در کنترل جامعه که مبنای نظری الترناتیو شریعتی بوده زیادی شفاف است و دم خروس حکومت دینی و جنایتهایش را نمی شود فقط به گردن اخوندها انداخت!

در این مقاله به چند نکته در حاشیه این تلاشهای مضحک یعنی دفاع از شریعتی می نویسم ضمن اینکه خواننده را به مقالات اخیرم(۳)ارجاع می دهم:

 

(۱)چرا محمد رضا شاه پهلوی به شریعتی پروبال داد که دو سال در حسینیه ارشاد سخنرانی کند؟

از دید من این سوال محوریست.اسناد منتشر شده از ساواک نشان می دهد که شاه و ساواک با دقت این اجازه را به شریعتی دادند چرا؟ چون از توسعه کمونیزم در میان دانشگاهیان واهمه داشتند و می دانستند جنبش دانشجوئی بسرعت در دهه ۵۰ به سمت چپ و افکار رادیکال در حرکت است.اینها حتما با مشاوره با اطلاعات امریکا و انگلیس می دانستند مذهب بهترین سنگر ضد کمونیستی است.

حالا باید دید پاسخ امثال “همنشین بهار” و سروش به این سوال چیست؟ غیر اینست؟

اما اگر بپذیریم که پهلوی و ساواک با دقت به توسعه هردوشاخه اسلامی در ایران بعنوان سپر ضد کمونیستی خصوصا در دهه ۵۰ پرداخته اند سوال بعدی اینست که چرا؟ ایا گول خوردند یا درست فکر کردند؟ ایا توسعه افکار اسلامی (نوع اخوندی یا فکلی) به نفع حاکمیت سرمایه داران و منافع امریکا و انگلیس بود یا نه؟ یا اینها گول این اخوندها و شریعتی را خوردند؟

 

(۲)”تناقضات شریغتی” در موضوع مهم نقش قدرت مردم در جامعه:

هم “همنشین بهار” و هم سروش قبول دارند که شریعتی “امام محور” بود و به کسب قدرت توسط مردم باور نداشت چرا؟ چون در ذهنش مثل هر اخوند یک عده “مقرب خدا” بودند که از مردم عادی برترند و شایسته تر.این الیتیزم اخوندی ریشه فلسفه سیاسی اوست.

“همنشین بهار” برای دفاع از شریغتی “جملاتی از او را در مورد “آزادی” و “آزادی مخالف” می اورد در کنار نیمساعت حرف بی ربط در موضوع هگل و فلسفه تحول کیفی هگلی که معلوم نیست چگونه به شریعتی می چسبد! حقا سروش بیشتر توی متن حرف زده تا “همنشین بهار”

اما آزادی در ذهن شریعتی مفهومی فردیست هیچ بحث جدی در مورد آزادیهای اجتماعی و حقوق مردم در کانتکس مدرن در نوشته های شریعتی نیست.او سراسر متوهم در فضای عرفانی خودشاخته علی و حسین است و بقول سروش “بطور انتخابی” بخشی از اسلام را در کانتکس “جنبش” انتخاب می کند که تاثیر گرفته از افکار فانون و چپ جهان سومی است.

ملقمه علی شریعتی انعکاس نگرانی مذهبیون شیعه است از عقب ماندن از جهان مدرن همانطور که خمینیزم نگران بود.خمینیزم در حوزه ها دنبال راه حل بود شریعتی سری به جهان مدرن زد و در فرانسه چرخید اما رسید به اینکه “اسلام را باید با برداشت مدرن ارائه داد”! نتیجه؟ اما یکی بود! شریعتی مثل خمینی نسخه نوشت که اسلام باید به قدرت برسد تا مسائل انسان حل شود.

اینجاست که همجنسی خمینیزم و شریعتیزم انها را ابزارهای مهم جنبش اسلام سیاسی قرار می دهد که بدون حمایت پهلوی امکان بقدرت رسیدن نداشت.

 

(۳)”ضد اخوندیزم و ضد فلسفه بودن شریعتی”

 

سروش تایید دارد که سروش اخوندها و روحانیت را سمبل ایستائی و سودجوئی بر اساس مذهب می دانست و فلاسفه را پوفیوز! خوب مولوی که پیامبر سروش است هم کم مخالف اخوندها و فلاسفه نبود! معلوم نیست سروش با تناقضات خودش چه می کند که خود را فیلسوف الهی می داند در حالیکه معلم مولویست! این معضل تناقض امیز عرفان که شریعتی دچارش هست با منطق به کنار، تکلیف اسلام شیعی بی اخوند کیلو چند؟

شیعه گری اختراع و ابداع اخوندهاست.”تشیع صفوی” دقیقا همینست و تاریخ دروغینی مملو از داستانسازی ها برای علی و حسین و “امامان” نسل به نسل توسط اخوندها توسعه یافته و همین شریغتی هم در تظهیر علی و حسین و “زینب انقلابی” و “تنها” دقیقا  از همان برداشتهای اخوندی استفاده می کند چرا که او هم فرزند پدر بزرگوارش بود که از اخوندهای مکلای معروف استان خراسان بود!

شریعتی بارها اعلام می کرد که می خواهد “جامعه شناسی اسلامی بر اساس قران بسازد” مهملی که این عباسی (مهمل گوی رژیم اسلامی” نقطه مرکزی حمایت از شریعتی می داند!)

 

(۴)”تناقضات شریعتی” موتور خلاقیت هنری؟!

سروش مدعی است که وجود تنناقضات درون انسانها مبدائ “خلاقیت هنریست” و شریعتی مملو از این تناقضات بود!

ملاحظه بفرمائید این سفسطه را کجای دل باید گذاشت؟ من فکر می کنم سروش در دفاغ از شریغتی دنبال تبرئه خودش هم هست چرا که تناقضات او هم همین گونه است که به خلاف شریعتی در زمان بقئرت رسیدن خمینی هم زنده بود و هم بخشی از حکومت!

از دید من شریعتی شخصیت بهتری از سروش داشت و اینقدر پوفیوز نبود لذا محتمل بود مثل منتظری و بقیه مکلاهای اخوند مورد غضب قرار گیرد و منزوی شود.اما نقش او در تولید نظام حاکم در ایران و همه جنایاتش محرز است.

 

(۵)آیا مردگان در جنایت زندگان شریک هستند یا نه؟

 

سروش در وکالت از شریعتی مدعی است که مردگان مسئولیتی در جنایت زندگان ندارند! عجب!

گذشته از اینکه ایشان که زنده است نمی خواهد سهمی از جنایات خمینی را گردن نهد و با رندی لیز می خورد! از این هم بگذریم کی گفته که مردگان سهمی در جنایت حامیانشان ندارند؟!

هر جنایتی که نازیهای دنیا بعد هیتلر کرده اند ، بخشیش به گردن هیتلر است.هر جنایتی که حامیان مارکس و لنین بعد مرگ انها کرده اند باید رفت و دید که چه ریشه هائی در اندیشه انها داردو سهمیند اگر اثبات شود.خمینی هم مرد اما جنایات بعد او  همه اش بر گردن خمینی هم هست.

شریعتی با ساختن یک تاریخ کاملا دروغی و شیعی از زندگی علی و حسین و زینب انها را تطهیر کرد و از زندگی انها ایدئولوژی ساخت که حکومت اسلامی توجیه شرعی شود و تعداد زیادی جوان خام در دانشگاهها را فریفت به مهملاتی که شدند ابزارهای دستگاه سرکوب خمینی. با چه منطقی “مردگان از جنایات حامیان زنده شان مبرا هستند؟”

 

(۶)اسطوره سازی شنیع و عامدانه از زندگی علی و حسین و زینب توسط علی شریغتی:

 

شریعتی ضمن اینکه تایید می کرد که اخوندها تاریخ اسلام را چرخانده اند، خودش در اسطوره سازی برای علی و حسین و زینب سنگ تمام گذاشت.او این اسطوره ها را ابزار استراتزیش برای ساختن “هویت اسلامی-ایرانی” کرد که مدعی بود “برگشت به این هویت راه نجات است همانطور که خمینی و اخوندها کرده اند.

شریعتی یک منبر داشت مثل بقالی در رقابت با منبر اخوندها چرخیدنش در فرانسه و اروپا فقط به او ایده داد که “هنرمندانه” داستانهای خود را با شناختی که از عقب ماندگی جامعه مذهب زده ایران داشت به “پرچم” مخالفت با مدرنیته بکند.فرار از مدرنیته با ماسک مذهب مدرن !

اگر سروش این روزها بیشتر از گذشته به دفاع از شریعتی می پردازد(بسیار بیشتر از گذشته) دلیلش اینست که شریعتی را باید پدرخوانده “روشنفکری مذهبی” می داند که باید از زیر آوار تخریب شده اسلام سیاسی بیرون آورده شود.

 

(۷)نظریه “برداشتهای مختلف” در توجیه وجود “روشنفکری مذهبی”

 “”همنشین بهار” و سروش هردو تاکیید دارند که علی شریعتی “برداشتهای دیگری” از اسلام دارد و این برداشتها ممکنست.

من انکار نمی کنم که از هر نظریه منجمله نظریات مذهبی می توان برداشتهای مختلف داشت حتی در بدو تشکیل این نظریات مثلا در مبدا تشکیل اسلام خود محمد حرفهاش مرتب تغییر می کرد حتی قبله اش را نتوانست نگه دارد حتی نظرش در مورد حلال بودن یا حرام بودن شراب هم تغییر کرد! هر روز که بیدار می شد بنا به خواستهای خود ایه می اورد و ایه های متناقضش را بسیاری عاقل یاد اور شدند و حتی کاتب ایه های او بعدها او را ترک کرد!

خوشبختانه دسترسی به منابع تاریخ اسلام و فعالینی مثل ایمان سلیمانی بخوبی در دسترس هستند و عمق واقعیت تاریخ اسلام را از منابع اولیه می توان شناخت و دوران سمبل سازیها و اسطوره سازی های امثال شریعتی تمامست.

گرچه روشنفکری مذهبی امکان پذیر است اما مثل هر شغل بی پایه زیر نقد روشنگرانه برفی است در تموز و اب می شود.سفسطه های این قبیله در مثابل واقعیات امروز و دیروز فرو می ریزد و قبیله روشنفکران مذهبی به سکتهائی منزوی تبدیل می شوند و با مردم معتقدینشان تمام خواهند شد.

 

خلاصه کنم:

دفاع از شریعتی دفاع از عقب ماندگی مذهبی است.دفاع از اخوندیزم مکلاست.دفاع از جنایات خمینی است.دفاع از شامورتی بازی کثیفی است که چند نسل در ایران را دنبال نخود سیاه فرستاد و از جانیانی عقب مانده و شارلاتان اسطوره هائی پاستوریزه ساخت تا عده ای بنام انها به غارت و سرکوب دیگران و حفظ نظام سرمایه داری بنام خدا ادامه دهند.

شریعتی همانقدر در ساختن رژیم اسلامی موثر بوده که خمینی.یکی در جامعه سنتی لشگر جمع کرد دیگری در بخش تحصیل کرده دانشگاهی و حوانتر.هردوی اینها در زندانها در شکنچه گاهها به سرکوب انقلاب ۵۷ و محکم کردن قدرت اسلامیها کمک کردند.این بود طرحی که هوشیارانه توسط پهلوی و اطلاعات امریکا و انگلیس در ایران پیش برده شد تا کمونیزم و مدرنیته در ایران شکل نگیرد و جامعه بدور مهملات اسطوره ای شیعی و اسلامی بدور چرخ عصاری بچرخد تا منافع زیر پای نسلها به جیب سرمایه جهانی برود.

نباید گذاشت شریعتی ها سروشها و حامیانشان  روشنفکری مذهبی اسلامی را از زیر بار نقد  علمی و عاقلانه و متمدنانه نجات دهند با هر پوشش!

منابع بیشتر:

(۱)سخنان جدید عبدالکریم سروش بمناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

www.youtube.com/watch?v=MVBADxH@Do

(2)دکتر علی شریعتی و آوف‌هِبونگ(همنشین بهار)

www.youtube.com/watch?v=MEDt9KmKfSw

(3)برخی مقالات این نویسنده:

دفاع عبدالکریم سروش از “اسلام مامانی”، در حاشیه ترور سلمان رشدی

www.azadi-b.com/?p=24685

نگاهی به داستان “روشنفکری دینی” در اشاره به “تحولات” عبدلکریم سروش(سعید صالحی نیا)

www.azadi-b.com/?p=16483

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate