نقد یا تخطئه ؟

                                  نقد یا تخطئه ؟
         نگاهی به مواضع مازیار رازی در مورد منشور مطالبات
اعتراضاتی که در پی کشته‌شدن مهسا امینی دختر ۲۲ ساله کرد به دلیل ضرب و شتم در بازداشتگاه گشت ارشاد از روزهای پایانی شهریور ۱۴۰۱ با تجمع اعتراضی درمقابل بیمارستان محل مرگ )ژینا( درتهران آغاز شد در روزهای بعد به همهٔ ۳۱ استان‌ ایران گسترش یافت و مردم در خارج از کشور نیز در بیش از ۱۵۰ شهر در سراسرجهان با برگزاری تجمع‌های اعتراضی به آن پیوستند این قیام درهفته‌های بعد نیز با حضور زنان ، کارگران ، معلمان ، بازنشستگان ، دانش‌آموزان، دانشجویان، کسبه و بازاریان گسترده‌تر شده‌ است.
برگزاری تجمع های اعتراضی ، اعتصاب  ، تحصن ، مراسم تدفین و یادبودها ، روسری سوزان ، عمامه پرانی ، بریدن گیس ، دادن شکلات و آغوش باز ، حملات هکری ، شعارنویسی روی دیوار ، نصب بنر ، شعارهای شبانه در مجتمع های آپارتمانی ، بوق زدن و راه بندان در معابر و تحریم خرید از شرکت‌ها و فروشگاه‌ های وابسته به رژیم همه و همه از پیشرویهای انقلابی با اشکالی نوین و بدیع خبر می داد اما حکام به جای درک و فهم پیام جنبش تنها با چوب و چماق و سرکوب بیرحمانه ، بازداشت و زندانی کردن و سپس اعدام جوانان معترض تلاش کردند که این بار هم اعتراض‌ها را “جمع کنند” و هزینه سنگینی از جمله جان باختن بیش از ۵۰۰ جوان و هزاران مجروح را  به معترضان تحمیل نمایند اما قتل‌ها، چوبه‌های دار، توهین و تحقیر، شکنجه و آزارهای جنسی در بازداشتگاهها اگر چه آسیب‌های سهمگینی بر روح و روان دختران و پسران جوانی که برای ” حسرت یک زندگی معمولی )  “مثل بقیه‌ی جوانهای دنیا ( به خیابانها آمده بودند بر جای گذاشت اما تنها حاصل آن ، خشم و نفرت عمومی علیه حاکمیت و احترام و همدلی و همبستگی جهانی با جوانان و زنان ایرانی بوده است.
پس ازگذشت نزدیک به هشت ماه ازشروع جنبش اعتراضات اگر چه درسطح خیابانی فروکش کرده ولی سرکوب نشده وبا توجه به تجارب انقلاب‌های  دنیا  مسیر جنبشها به شکل دوره ها و چرخه‌های پی‌در‌پی فراز و نشیب است که ممکن است در زمانی اوج و درمقطعی روند آرامی را طی کند و درمقطعی دیگر با گسترش به گروههای اجتماعی دیگر، ایده ها و خواستها ،مطالبات و اشکال و شیوه های نوین ، کنشگران ، معترضان سازمان‌ یافته جدیدی را به ميدان آورد .
پیشرفت انقلاب و حضور پیوسته مردم در خیابانها و نیز اعتصابات سراسری و موفق بازار و کسبه و واحدهای صنفی و گسترش آن در شهرها و تصویر امکان سرنگونی حکومت ، جریانها و گرایشات مختلف سیاسی و اجتماعی تلاش نمودند با طرح خواسته ها و مطالبات خود افق طبقاتی و برنامه های سیاسی خود را به میان کشیده و فرصت بحث و بررسی و تبادل نظر را فراهم آورند، نیاز به اتحاد عمل حول مطالبات عمومی جنبش ازجانب نیروهای سیاسی مختلف مطرح و چندین اتحاد و منشور سیاسی  به جامعه ارائه شد که حاصل تلاش تشکلها ، طیفها و نیروهای سیاسی مختلف برای پیشبرد انقلاب و انسجام بیشتر جنبش بود و همزمان تلاشها برای تامین هژمونی و رهبری انقلاب آغاز شد و بویژه جناحهای راست بورژوازی به انحا مختلف کوشیدند این خلا قدرت را از بالا پر کنند تا درصورت فروپاشی و لحظه دگرگونی ، فرصت طلبان به نمایندگی از جنبش وارد معرکه شده و قدرت را بدست گیرند و مسیر آینده را به نفع خود رقم زنند و پیشگامان انقلاب را درحاشیه نگهدارند
فراخوان میرحسین موسوی برای تهیه قانون اساسی جدید و برگزاری مجلس موسسان با شرکت نمایندگان واقعی مردم،  پروژه ” وکالت میدهم ” و نشست دانشگاه جرج تاون و تهیه منشور منسوب به مهسا توسط رضاپهلوی وسلطنت طلبان و….را می توان در این جهت تلقی کرد .
دقیقا در چنین شرایط و زمینه ای بود که منشور مطالبات حداقلی تهیه شد تا با شفاف شدن مطالبات توده ها و طرح آلترناتیو واقعی جنبشهای اجتماعی مانع انحراف و به کجراه کشیدن انقلاب توسط اپوزیسیون راست بورژوایی گردد
نیروها و تشکلهای صنفی و مدنی و جنبشهای اجتماعی مانند کارگران ، زنان ، بازنشستگان ، معلمان ، دانشجویان و ….که در طول سالهای اخیربا پیگیری خواسته ها ومطالبات وبرگزاری تجمعات و اعتراضها واعتصابات صنفی واقتصادی خود همواره درخیابانها حضورداشتند تلاش کردند ضمن ارتباط با یکدیگر وشکل دادن اتحادعملی  مهم و گسترده با برجسته کردن منشور مطالبات حداقلی عامل مفقوده مهمی را به میان کشیده تا دراین مرحله بخش وسیعی ازتوده‌ها به ميدان آورده و در برابر حکومت متحد کنند ومبارزه ای را حول منشورمطالبات سازمان دهند .
صرفنظراز تهیه و تدوین منشور خود این همراهی وهمگامی نیروهای اجتماعی اقدام مهم و ارزشمندی بود زیرا احزاب و گروهها و تشکلهای صنفی و سیاسی که تا پیش از انقلاب ژینا غرق درسکتاریسم و فرقه گرایی بوده و نمی توانستند درمناسبتهای مختلف مثل روزجهانی کارگرحتی یک بیانیه مشترک یک صفحه ای برای انتشار تهیه کنند این بارتحت تاثیر جنبش ژینا ورشد آن حاضر شدند که حول محورهای مشترکی اتحاد عمل داشته وبا تهیه منشوری از خواسته ها و مطالبات حداقلی به ميدان آمده و نشان دهند که انقلاب زن زندگی آزادی  در واقع در پی چیست؟
نکته مهم این است که منشورمطالبات حداقلی محصول هم اندیشی و توافق نظر تشکلهای صنفی ومدنی بود و با منشور و برنامه حزبی آشکارا تفاوت داشت اما منشورجدا ازطرح مطالبات خود توانست درجهت برآمد یک نطفۀ ، آلترناتیو وصدای مترقی ازداخل کشورو ازمتن و پایین جامعه قدمی اساسی بردارد چیزی که چپ همواره در آرزویش بود .
آنان بسیاری ازحیاتی ترین زخم های مزمن اجتماعی ، گسل ها و تضادهای اساسی سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی و مطالبات زنان ، کارگران ، معلمان ، ملیت های تحت ستم ومحیط زیست را در پیوند با یکدیگر به عنوان یک مجموعۀ معضلات در منشور گنجانده و با ملاحظات امنیتی اگرچه از سرنگونی صراحتا سخن نگفته اند ولی مطالباتی را روی میز گذاشته که با بقای حکومت بورده نمی گردد ، منشور با بیان شفاف شعار زن زندگی آزادی ، افق و چشم انداز عمیق انسانی از اهداف و آرمانهای انقلاب را تصویر می کند و بازتاب گسترده آن در جنبش جاری و اهمیت و جایگاه آن بر فضای سیاسی نشان دهنده تاثیرعمیق آن بر وحدت صفوف انقلاب است.
منشور تلاش دارد با طرح کنارزدن مذهب و مصادره ها و انحلال ارگانهای سرکوب ،  نه به حاکمیت را تعمیق و با بحث آزادیهای بی قید و شرط بیان ، حق تشکل و آزادی احزاب ،  حق اعتصاب  ، آموزش و بهداشت و حمل و نقل رایگان  ،تامین زندگی کودکان و تامین شغلی و خواسته های رفاهی زحمتکشان و رفع ستم و تبعیض ملی و مذهبی و طبقاتی و جلوگیری از تخریب محیط زیست جنبه اثباتی جنبش را رقم زده واز آزادیهای بی قید وشرط ودولت شورایی مطرح کرده که مردم حق دارند و باید بتوانند مقامات را هر زمان که بخواهند به زیربکشند .

منشورعلیه نه فقط جمهوری اسلامی و این وضعیت جهنمی بلکه علیه هر نوع دیکتاتوری و هرنوع اقتصاد مبتنی براستثمار است و بعنوان نقطه عطف و اوج جنبش بطورخیلی روشن و ریشه ای مسائل و مصائب و خواسته های کارگران ، زنان ، جوانان ، بازنشستگان و معلمان را برای برابری و حقوق اولیه انسانی مطرح می کند که در واقع صدا و زبان و مانیفست انقلاب است و دقیقا به همین سبب هرگونه تلاشی در جهت حمایت و تقویت منشورحرکتی پیشرو و مترقی و سازنده است .
نکته با اهمیت و برجسته منشور فراگیر بودن آن و تاکید برخواسته ها و حقوق و مطالبات همه اقشارجامعه است که خواهان تامین اجتماعی و رفاه عمومی جامعه و توقف جرم انگاری فعالیت سیاسی و مدنی و ازادی همه زندانیان سیاسی می گردد و به این اعتبار میتواند پرچم اتحاد بخش وسیع و گسترده ای از جامعه باشد
یک جنبه مهم متشور انسانی و رادیکال بودن آن است که خواستها و اهداف و آرمانها و فرامین انقلاب را اعم از لغو مجازات اعدام ، انحلال ارگانهای سرکوب ، دفاع از جنبش دادخواهی و محیط زیست و رنگین کمانی ها ، جنبش کارگری و معلمان و بازنشستگان و زنان جامعه مطرح کرده و در یک کلام علیه ستم طبقاتی و بردگی نیروی کار است و خواستار دخالت و اعمال اراده مردم در مقدرات شان و متشکل شدن در شوراهاست و بر اصل اداره شورایی تاکید دارد و در پی آن هست تا شعار زن، زندگی و آزادی را عملا و اثباتا متحقق کنند تا تیشه به ریشه کل نظام موجود بزنند.
احزاب و نیروهای سیاسی همواره از ضرورت اتحاد واهمیت آن به عنوان کلید پیروزی انقلاب صحبت می کنند اما اتحاد نه از جمع شدن جبری دور هم  بلکه حول مبارزه برای عمیق ترین خواستهای انسانی شکل می گیرد چرا که  مردم ایران گرچه دارای مذهب ، قومیت ، جنسیت و موقعیتهای طبقاتی و اجتماعی متفاوتی هستند اما همه انسان وخواهان برابری و کرامت ومنزلت انسانی هستند و منشور به این دلیل که خواستها و آرمانهای عمیقا انسانی و رادیکال  توده ها را نمایندگی می کند می تواند مبنای اتحاد باشد وموجب گردد که نیروهای سیاسی با وجود همه اختلافات حول آن متحد شده و زمینه همکاری و همگامی را برای رشد و پیشبرد انقلاب ایجاد نمایند .چرا که هر بند منشور به یک بخش ازجامعه تعلق دارد و این پتانسیل و امکان بالقوه را دارد تا به پرچم بخش اعظمی از مردم ایران و جنبش‌های اعتراضی در جامعه ایران تبدیل شود به همین سبب بعد از انتشار آن دهها جمع و تشکل دانشجوئی و دانش‌ آموزی و جوانان و پزشکان و نهاد های مدافع حقوق زن و دست‌اندر کار جنبش جاری نیز حمایت خود را از منشور اعلام نمودند که طبعاً این نوع حمایتها گام مثبت و ارزشمندی است و نقطه اوج آن نیز اتحادعمل طیفها و نیروهای سیاسی درهمایش کلن بود دراین همایش بی سابقه دهها حزب و نهاد و ارگانهای مختلف سیاسی حضور و بخش وسیعی نیز از طریق رسانه های اجتماعی شرکت داشتند ویک حرکت متحد اجتماعی دردفاع ازمنشور ۲۰ تشکل صنفی را سازمان دادند که وسیعاً  توجه‌ ویژه افکار عمومی را به منشورمعطوف کرد .
منشور را ۲۰ تشکل علیه حاکمیت و نه اپوزیسیون راست منتشر کرده‌اند اما مضمونش چنان عمیق ،انسانی و رادیکال است که در جبهه چپ جامعه قرار می‌گیرد. و هرانسان شریف ، آزادی‌خواه و برابری طلب ومخالف تبعیض واستثمار درواقع باید مدافع منشور باشد هرانسانی که با مفت‌خوری و چپاول واستثمارو به زیر خط فقر کشاندن اکثریت جامعه مخالف است وخواهان زیرورو کردن کل این جامعه است باید حامی منشور باشد واین یعنی اکثریت قاطع مردم بپاخاسته‌ ، زنان ، جوانان ، کارگران ،معلمان ، بازنشستگان  و همه رنگین‌کمانی‌ها و مخالفین اعدام و طرفداران آزادی زندانیان سیاسی و … و این بخش عظیم جامعه همه لزوماً چپ وکمونیست با برنامه و چشم‌انداز سوسیالیستی نیستند بلکه همه نیروهای آزادی خواه و برابری طلب و خواهان لغو هر نوع استثمار و بهره‌کشی هستند.
منشور پرچم همه کارگران، زنان و جوانان وبطورواقعی وعینی یک سند سیاسی برای سرنگونی و آزادی و برابری است و یکی از محورهای فعالیت عملی مشترک بین همه نیروهای انقلاب است واز اعماق جامعه بیرون آمده است و همه مردم را نمایندگی میکند این تشکلهای ریشه دار و سابقه دار و نیروهای برآمده از انقلاب زن زندگی آزادی میتوانند حول این منشور گردآمده و آن اتحادی که همه به دنبال آن هستند و بطورواقعی و روی زمین در دل اعتراضات میدانی وخیابانی شکل گرفته تا به قدرتی برای تضمین پیروزی انقلاب تبدیل گردد
اما انتشارمنشور مطالبات حداقلی ضمن اینکه موجب اتحاد عمل بخش وسیعی از جنبشهای اجتماعی و تشکلهای صنفی و مدنی‌ در بین امضا کنندگان و حامیان آن گردید وتوانست نیروهای اجتماعی بسیاری را حول دفاع ازآن متشکل کند اما درعین حال واکنش‌ها ومخالفت هایی را نیز در بین نیروهای سیاسی برانگیخت
اپوزیسیون وجریانهای راست که استراتژی و اهداف دیگری را دنبال می کنند همانطور که انتظار می رفت با تخطئه و تمسخر ومبتذل خواندن آن سعی در ناچیز و کم اهمیت شمردن آن نمودند ، بعنوان مثال مجید توکلی آنرا “مبتذل” خواند “وقتی همه منشور بدهند. وقتی همه چیز حداقلی باشد دیگر هیچ امر جدی وجود نخواهد داشت.” ) کیهان لندن ۳۰ بهمن ( و شاهین نجفی هم این منشور را آغشته به ” کلیشه های چپ قرن بیستم ” و کار ” گروههای چپ ” و ” تجزیه طلب” دانست . این نیروها مانند رژیم حاکم بر ایران نگران حضور افکار سوسیالیستی دربطن جامعه اند وتصور میکنند حضوراین افکار واندیشه ها ناشی از توطئه و نفوذ این گروه و یا آن حزب است و درک نمی کنند که همه مردمی که حقوق اساسی و بدیهی آنان سلب گردیده برای رهایی خود به اشکال مختلف مبارزه می کنند واگر دراین مسیر از ادبیات و افکار وشعارهای سوسیالیستی استفاده میکنند چون تاکنون هیچ سنت فکری ومبارزاتی دیگری به اندازه سنت سوسیالیستی امکان شناخت و بیان ریشه های این ستم ها و مبارزه برای رهایی از آنها را فراهم نکرده است

 دسته دوم حامیان منشورهستند این دسته ) که عمدتا نیروهای کمونیست و چپ کارگری بودند ( انتشار منشور را قدمی رو به جلو دانسته و از آن حمایت کردند و خود را  برای ایجاد اتحاد عمل حول دفاع از منشور ومطالبات طرح شده در آن متشکل کردند در بین این گروه البته جریاناتی هستند که ضمن حمایت از منشورانتقاداتی نیز به آن داشتند اما بطورکلی آنان را می توان در طیف حامیان ) مشروط ( منشور قرار داد البته وجود انتقاد در جهت ارتقای سطح و کیفیت منشور امری بدیهی است و اینگونه اختلافات نظری با استفاده ازسلاح نقد می تواند به رشد مبارزه و رفع ضعفهای جنبش کمک نماید ، اما منشور دربین نیروهای طیف چپ و جریان های منسوب و مدعی طبقه کارگر و سوسیالیسم نیزمخالفانی هم داشت که درعین حال که خود را حامی خیزش اخیر ومطالبات آن می دانند اما درعین حال نسبت به حمایت از منشورموضعی کاملا منفی داشته و آن را رفرمیستی و مانع و سدی در برابر انقلاب ارزیابی نمودند در این بین مازیار رازی وحلقه همفکرانش بیش ازهمه سروصدا بپا کرده و درجلسات متعدد کلاب هاوس وکانالهای تلگرامی خود بارها و بارها منشور وحامیان آن را مورد حمله قرار دادند .
اکنون ببینیم مازیار رازی چه می‌گوید و در پی چیست ؟
در این بررسی سعی می کنیم سه فاکت او را مورد نظر قرار دهیم
متن منتشره ” منشور مطالبات حداقلی یک گام به پیش دو گام به پس
فایل صوتی و تصویری ” منشور یا برنامه اقدام کارگری
فایل صوتی و تصویری ” منشور حداقلی محکوم به شکست است
مازیار رازی مدعی است و در اظهاراتش می گوید که ” ما منشور را نقد می کنیم و نقد ما تخطئه و تخریب نیست و ضمن دفاع از منشور نقد هم داریم ” و
نقد ما مثبت و سازنده اس، چرا نقد ما را قبول نمی کنید و این روش برخورد به ما اصلا دموکراتیک نیست چرا شما دشمن ورزی می کنید ؟
اما چه نقدی اصولی و سازنده است ؟ و آیا مازیار رازی و همفکرانش منشور را نقد می کنند ؟ و آیا از آن دفاع می کنند ؟ تلاش می کنیم گرهگاههای اصلی مخالفت مازیار رازی را با منشور روشن نمائیم .
ابتدا ببینیم‌ نقد چیست ؟
اصولا نقد و نقد كردن به معناي قضاوت و ارزيابي درباره افكار و آثاردیگران است و آنچه که مدنظراست سنجش وارزیابی دقيق و علمي درباره اثر نوشته و متن است از این زاویه نقد ، تاباندن نوری به زوایای تاریک اثر به منظور تغییر درجهت رشد و بهترشدن آن است و نقدی که نتواند موجب تغییری مثبت در اثرگردد ، غیرسازنده و تخریبی است ، نقد فقط رد و انکار نیست بلکه رشد و ارتقای مطلب به سطحی بالاتر است .
حال ببینیم برخورد مازیار رازی به منشورچگونه است ؟ او مدعی است که منشور را نقد می کند و برخوردش تخریبی و تخطئه نیست ؟ ببینیم آیا اینگونه است ؟
اولین و زننده ترین برخورد مازیار رازی به منشوراین نکته است که در واقعی بودن امضاکنندگان منشور تردید می کند او می گوید:
فرض میگیریم که امضاکنندگان منشور همگی واقعی هستند ” !! 
او اصالت و واقعی بودن تشکلهای مستقل صنفی و مدنی را قبول ندارد و برای ورود به بحث آن را فرض می گیرد اینکه او چگونه می تواند تجربه مبارزاتی جنبش کارگران ، زنان ، معلمان و بازنشستگان در دو دهه اخیرعلیه سیستم سرمایه داری حاکم را ببیند اما درماهیت و واقعی بودن تشکلهای صنفی و مدنی‌ امضاکننده منشور وحضورهمیشگی آنها درهمه صحنه های اعتراضی در جامعه تردید کند خود سوالی است جدی ، مهم و تعیین کننده ، اینکه اودر اصالت  تشکلهای شناخته شده و ریشه داری مانند اتحادیه آزاد کارگران ، کمیته هماهنگی برای کمک ….، شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ، اتحاد بازنشستگان ، بیدارزنی و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه  .. که در تمام طول این سالها درمحیط های کار و درسطح خیابانها همواره فعالیت کرده و پیگیر مطالبات صنفی خود بوده اند تردید کند خود نشاندهنده نگاه غیرواقعی و ذهنی ایشان است تشکلهایی که دراین مسیرهزینه های زیادی را متحمل گردیده و بسیاری ازرهبران وفعالین شان بارها به زندان افتاده و برخی هنوز در زندانند وبی وقفه درگیرمبارزه با حاکمیت بوده وخواسته های  منشور را بارها مطرح کرده اند و اتفاقا اعتبار تشکلها و نیروهای صنفی شناخته شده به منشور وزن ویژه‌ای ای داده و انقلاب زن زندگی آزادی بر دوش این نهاد های صنفی شکل گرفته و بحق باید آنها را ستون فقرات انقلاب دانست . چگونه کسانی می توانند مبارزه متحدانه و سازمان‌یافته  معلمان و بازنشستگان و کارگران پروژه ای شرکت نفت و گاز و کارگران هفت تپه را برای ابتدایی ترین حقوق اساسی خویش در طی این همه سال بینند و بازهم به واقعی بودن تشکلهای مستقل صنفی که آنان ساخته اند تردید کند ؟
این امر بواقع نشان می دهد که مازیار رازی درجنبش کارگری و مبارزه طبقاتی در کدام سمت نبرد ایستاده و درحقیقت به مقابله با چه جریانی آمده است.
البته ایشان ممکن است بگوید که منظورش از فرض گرفتن و تردید دراصالت و واقعی بودن تشکل‌ها درمورد تعداد محدودی از آنان بوده که باید گفت اولا حتی اگر برفرض یکی دو تشکل ناشناخته تر بوده باشند نمی تواند منشورو اعتبارش را تحت تاثیر قراردهد و ثانیا اینکه خود فعالین این تشکل‌ها که با گرفتن ارتباط وبرگزاری جلسات بحث و بررسی پیرامون تهیه منشور حاضر شدند پای بیانیه مشترکی را امضا بگذارند بخوبی واقعی بودن همدیگر را گواهی می‌دهند درغیراینصورت هرگزاعتبار وحیثیت خود را صرف هزینه انتشارمنشور مشترکی با گروهی موهوم وبی پایه نمی نمودند .
ایشان که تاکید دارد که ” ما نقد می کنیم و نقد ما سازنده است و تخریب و تخطئه نیست” باید پاسخ دهد که اگر ایجاد تردید و ابهام درواقعی بودن و اصالت تشکلهای مستقل صنفی و مدنی که سالهاست پیگیرمطالبات صنفی خود هستند تخریب نیست پس چیست ؟ و روشن نیست چرا باید فردی را جدی  گرفت و اظهارات اش را نقد سازنده حساب کرد که تا این حد از پرنسیبها و اصول نقد وملاکهای‌ مبارزه سیاسی دوراست کسی که به انحا مختلف تمام تلاش خود را کرده تا منشوری را که سبب اتحاد عمل سیاسی نیروها و تشکل ‌ها گردیده را به شکست بکشاند آیا وارد مسیر تخریب و تخطئه منشور و امضاکنندگان آن نگردیده است ؟ ریشه این همه عناد ودشمنی با تشکلهای مستقل صنفی ومدنی درکجاست ؟ چگونه کسانی که مدعی انقلاب و سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی و سیاست و جامعه هستند تا این حد می توانند فضایی و بقول خودش مریخی سخن بگویند و با ایجاد تردید و ابهام دراعتبار تشکلهای ریشه دار ) که با همه ضعفهایی که دارند ازدستاوردهای جنبش کارگری و معلمان و…..هستند( عملا و واقعا درسمت مقابل جنبشهای اجتماعی بایستند وبازکسی بیاید اظهارات اش را بپذیرد و نقد آن را سازنده حساب کند .
ایجاد شک و شبهه در اصالت امضا کنندگان وهمسان دانستن آن با منشور رضاپهلوی و انتشار بیانیه مجهول الهویه با نام ” جمعی از “برای مخالفت با منشور و ارائه فایل صوتی تحت عنوان ” منشور حداقلی محکوم به شکست است ” آیا نقدی سازنده است ؟ حقیقت آن است که مازیار رازی و همفکرانش با تمام توان خود در مقابل منشور وحامیان آن ایستاده و به هرنحو ممکن تلاش نمودند تا منشور مطالبات حداقلی و همراهی وهمگامی تشکل‌های صنفی و جریانات سیاسی را به نقطه شکست برسانند .
با این وجود ایشان ضمن ایجاد تردید نسبت به تشکلهای صنفی و مدنی‌ امضا کننده منشور دربخش دیگری از اظهاراتش دیگران را به حمایت از بقول خودش “هسته های مخفی کارگری “فرا می‌خواند که تحت عنوان ” جمعی از” نه تنها هیچ جایگاه مشخص و روشنی در مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری ندارند بلکه تنها سابقه ای که ازآنها درحافظه جمعی و اذهان فعالین و کارگران به جا مانده فقط صدور همین بیانیه است تحت عنوان ” ما با منشور مخالفیم ”
 آقای مازیار رازی چرا و با چه عقل و منطقی امضاکنندگان منشورو تشکلهای صنفی و مدنی که در دل جنبشهای اجتماعی شکل گرفته اند را نمی پذیرد و واقعی نمی داند ولی دیگران را به حمایت از تشکلهای مجهول الهویه صادر کننده بیانیه  “جمعی از”  فرا می خواند،  فقط به این خاطر که مخالفت موهوم شان با منشور را در بوق کند براستی اصول و پرنسیبهای مبارزاتی مازیار رازی کجا رفته است ؟
ایشان اما دردرخشان ترین!! اظهارنظرش منشورمطالبات حداقلی را با منشور رضا پهلوی یکی می داند و میگوید دارای یک مضامین بوده و هیچ فرق و تمایزی با هم ندارند و نه رضاپهلوی با این منشور مخالف است و نه فعالین تشکل‌ها با منشور رضاپهلوی مخالفتی دارند ، اینکه چطور می‌شود انسان ، یک فعال چپ و یک مدعی مارکسیست به جایی برسد که اینگونه بی پایه و غیرمستند و عجیب سخن بگوید خود البته بحث جدایی است اما منشور طیف رضاپهلوی وهواداران اش نه تنها اساسا ربطی به انقلاب ژینا و خیزش ” زن زندگی آزادی ”  ندارد و خواستهای کارگران ، معلمان ، بازنشستگان و جنبش های اعتراضی را نمایندگی نمی‌کند بلکه حتی عملا در نقطه مقابل آرمان واهداف این انقلاب است.
برای مثال آیا منشور ٢٠ تشکل صنفی که از “تامین ایمنی کار، امنیت شغلی و افزایش فوری حقوق کارگران، معلمان، کارمندان و همه زحمتکشان شاغل و بازنشسته” و از “آزادی بی‌قید و شرط عقیده، بیان و اندیشه، مطبوعات”. و  “امحاء و لغو بی قید و شرط قوانین و فرم‌های تبعیض آمیز علیه تعلقات و گرایشهای جنسی و جنسیتی” و از “ممنوعیت کار کودکان و تامین زندگی و آموزش آنان جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده” و” رایگان سازی آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای همه مردم” سخن می‌گوید با منشور شش نفره که بر تعهد به کنوانسیونهای جهانی، نقش متخصصین و یکپارچگی ایران تاکید کرده و بیشتر به مقاوله نامه های دیپلماتیک بوروکراتها و تکنوکراتها شبیه است واقعا فرقی ندارد ؟ دغدغه اصلی نویسندگان منشور منسوب به رضاپهلوی در سه امر خلاصه میشود : یکپارچگی سرزمینی ایران با توسل به ارتش، حفظ بوروکراسی و تکنوکراسی، و تعهد به کنوانسیونهای جهانی ، چیزی که اصلا در آن یافت نمی‌شود حقوق کارگران و زحمتکشان جامعه است چطور مازیار رازی و همفکرانش می توانند دو منشور را یکی گرفته و از منشور ۱ و ۲ صحبت می کند ؟
ایشان در جایی می‌گوید که ” ما از منشور دفاع می کنیم ولی در عین حال نقد هم داریم و باید نقد ما را بپذیرید و آن را دشمن ورزی فرض نکنید
اما علیرضا بیانی رفیق و همفکر ایشان نظرجالبی در این زمینه دارد و تکلیف ایشان را روشن کرده !! دقت کنید :
عده‌ای که نمی‌خواهند با منشور یاد شده تقابلی داشته باشند ” و ” موضع یکی به میخ و یکی به نعل را اتخاذ کرده‌اند ” ومیگویند که “ باید ضمن حمایت از آن نقاط ضعف‌هایش را هم برطرف کنیم  این منشور خوب است اما باید مطالبات حداکثری هم به آن اضافه شود ” را ”  میان دو صندلی نشستن ” می داند  و سانتریست !!
اما اشتباه نباید کرد مازیار رازی سانتریست نیست زیرا در واقع نمی‌گوید منشور خوب هست و باید بهتر شود ایشان معتقد است که :
این منشورمضحکه است و بازدارنده  و می‌خواهد سرمایه داری را حفط کند و از ماجرای مبارزه طبقاتی پرت است و آنرا محدود می کند و اصلا بر سر همان مضامین منشور شش نفره است و با آن فرقی ندارد و از آن هم مهم تر در مقام سخنگوی طیف سلطنت طلبان !! عدم مخالفت پهلوی را نیز اعلام می نماید چقدر جالب و خیره کننده است!! جناب رازی با چه ادله و استدلالی این را مطرح و اثبات می کنید؟
وی در جای دیگر می‌گوید تشکل‌ها از روی چشم و هم چشمی با جریانات سلطنت طلبان این منشور را تهیه کردند یعنی افراد و فعالین صنفی روزها و ماه‌ها در فضای بسته و جهنمی سرکوب در داخل ایران تلاش کردند و با ارتباط با هم منشوری را تهیه کردند فقط بخاطر چشم هم چشمی !! وگرنه به زعم ایشان اصلا نیازی به تهیه و انتشار منشور نبود !!
می بینید وقتی انسان وقتی قرار نیست دو کلمه حرف حساب بزند و اصولی و منطقی و مستدل سخن بگوید این می‌شود نتیجه اش ؟  وقتی انسان نمی تواند وقایع جامعه واتفاقات اجتماعی را آنگونه که هست بر اساس منافع واقعی طبقات و بطورعینی بفهمد باید بگوید که این منشور از روی چشم و هم چشمی تهیه شده !!  البته مشخص نیست این عبارت دم دستی ” چشم و هم چشمی” را مازیار رازی از کجا آورده ، آیا منبع و ماخذی برای آن در ادبیات چپ و مارکسیستی دارد ؟
از این مسائل که بگذریم به دو نکته تئوریک و قابل بررسی رفرمیسم و موقعیت انقلابی بپردازیم :
۱- آیا منشور حداقلی رفرمیستی است ؟
مازیار رازی و همفکرانش در برخورد و نقد به منشور به دفعات اعلام نمودند که منشور مطالبات حداقلی رفرمیستی است و نمی تواند جنبش کارگری و انقلاب را قدمی به جلو هدایت کند اما اکنون باید ببینیم رفرمیسم چیست و این ادعا چقدر با واقعیت مطابقت دارد ؟
لنین در مارکسیسم و رفرمیسم مینویسد :
رفرميسم عبارت است از فریب بورژوائی کارگرانی که عليرغم پيشرفت های جزئی تا زمانی که سلطه سرمایه پابرجا است به صورت بردگان مزدی باقی خواهند ماند. ” 
رفرمیسم با دل بستن به اصلاحات در چهارچوب نظام موجود هرگونه ارتباط با افق و چشم انداز ضد سرمایه داری را در جامعه و امکان فراتر رفتن از نظام مستقر و موجود را مسدود می سازد اما آیا این منشور این چنین است ؟ آیا در نظام موجود دنبال تامین مطالبات خود است و آیا ضد سرمایه داری نیست؟
انگونه که لنین نیز مطرح می کند رفرمیسم تلاش می کند تا خواسته های خود را در قالب نظام حاکم مطالبه نموده و تا بدینوسیله موجب قوام و تداوم حکومت سرمایه داری گردد اما با نگاهی به متن منشور صادره تشکلهای صنفی و مدنی آیا اثری از این توهم و تلاش برای حفظ موجودیت نظام مستقر و سرمایه داری در آن دیده می شود ؟ وآیا در پی گذر از حاکمیت نیست ؟  البته این نکته درست است که در منشوراز لفظ سرنگونی استفاده نشده که این به دلیل علنی بودن فعالین عملی و رعایت مسائل امنیتی است اما آیا حتما لازم است بطورمشخص سرنگونی حاکمیت فریاد زده شود ؟ مفهوم عبورازنظام در بندهای منشور کاملا آشکار است و بطورشفاف و بدون هیچ توهمی اذعان دارد که هیچیک از مطالبات مطرح شده در چهارچوب حکومت قابل دستیابی نیست برای مثال :
هیچ چشم‌انداز روشن و قابل حصولی را نمی‌توان برای پایان دادن به آن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود   .”                              آیا وقتی رفرمیسم کلیه درخواستهای خود را در چهارچوب بقای حکومت و نظام سیاسی موجود محدود می کند وامکان کسب درچهارچوب آن را ممکن و عملی می داند و منشور بدرستی حصول مطالبات را در نظام سیاسی مستقر مردود شمرده و امکان پذیر نمی داند خود نشان دهنده مرزبندی واضح منشور با رفرمیسم ادعایی آقایان نیست؟  و یا در پاراگراف دیگری :
”  مردم ستمدیده ایران ………خیابان‌های شهرها را درسراسرکشور به مرکز مصافی تاریخی و تعیین کننده برای خاتمه دادن به شرایط ضد انسانی موجود تبدیل کرده‌اند
دقت کنید : برای خاتمه دادن به شرایط ضدانسانی موجود
 البته اسم این سند منشور مطالبات حداقلی صنفی و مدنی است ولی خود متن میگوید که تا وقتی این روبنای سیاسی هست ) یعنی جمهوری اسلامی حاکم است ( این خواستها قابل تحقق نیست و جایی دیگر میگویند که این خواستها ” فرامین” انقلاب و” نتیجه اعتراضات بنیادین مردم ایران ” و ناشی از خیزش زن زندگی آزادی است  بنابراین منشور صرفا یک سند صنفی نیست بلکه سندی سیاسی است از جانب تشکلهای صنفی و مدنی منتها نه رو به حکومت بلکه رو به جامعه و برای رهایی جامعه از چنگال سرمایه داری
این اعتراضات زیر و رو کننده ، برآمده از متن جنبش‌های بزرگ و مدرن اجتماعی و خیزش نسل شکست ناپذیری است که مصمم‌اند بر تاریخ یکصد سال عقب‌ ماندگی و در حاشیه ماندن آرمان بر پایی جامعه ای مدرن و مرفه و آزاد در ایران نقطه پایانی بگذارند
این جنبش برآن است تا برای همیشه به شکل‌گیری هرگونه قدرت از بالا پایان دهد و سر آغاز انقلابی اجتماعی و مدرن و انسانی برای رهائی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری باشد ”    
این متن نه تنها جای هیچ توهمی نسبت به امکان اصلاح در نظام موجود باقی نمی گذارد، بلکه به افق و چشم اندازی فراتر ازنظام موجود و سرمایه داری چشم دوخته آنجا که می گوید :
تمرکز برمبارزه برای پایان دادن به وضعیت ضدانسانی و ویرانگر موجود، تحقق خواست‌های حداقلی زیر را به مثابه اولین فرامین و نتیجه‌ی اعتراضات بنیادین مردم ایران، یگانه راه پی افکنی ساختمان جامعه‌ای نوین و مدرن و انسانی در کشور می‌دانیم ”  
اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی ، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی ، بردگی نیروی کار ، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی ، ستم ملی و مذهبی و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیرمذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته بر ما – عموم مردم ایران – تحمیل شده است  ” و”  هیچ چشم اندازی برای پایان دادن بحران ها «در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور نیست ”   
این ” روبنای سیاسی ” چیزی جز کلیت نظام جمهوری اسلامی نیست
عبارت ضدسرمایه داری در منشور نیامده اما مطرح شدن موارد ” بردگی نیروی کار ،  فقر و فلاکت و ستم طبقاتی ،  پی افکندن ساختمان جامعه ای نوین و مدرن وانسانی  ، اصل اداره شورایی  ” گویای ماهیت ضد سرمایه دارانه منشور است .
بحث دیگر مازیار رازی و همفکرانش این است که منشور حداقلی است و مرحله بندی انقلابات و بویژه انقلاب دموکراتیک را به ذهن ها متبادر می سازد در حالیکه در این مقطع باید خواست‌های حداکثری را مطرح کرد
اما وقتی مارکس و انگلس در برابر انقلابات ۱٨۴٨  اتحادیه کمونیست ها و « مانیفست کمونیست» را به وجود آوردند پانزده سال بعد برای ایجاد انترناسیونال اول اهداف خود را تعدیل نمودند ،
انگلس در پیشگفتار ۱٨٨٨ بر چاپ انگلیسی مانیفست مینویسد که برنامه انتر ناسیونال اول : “ نمی توانست بلافاصله اصولی را که در مانیفست بیان شده بود اعلام دارد. برنامه بین الملل می بایستی آنقدر وسیع باشد که هم برای تریدیونهای انگلیسی و هم برای پیروان پرودون در فرانسه و بلژیک و ایتالیا و اسپانیا و هم برای لاسالی های آلمان قابل قبول شمرده شود. مارکس که این برنامه را بنحوی نوشته بود که همه این احزاب را راضی کند، کاملا متکی به رشد فکری طبقه کارگر بود.
مازیار رازی و همفکرانش با تحلیل غلط و رفرمیستی دانستن منشور نشان میدهند که “تحلیل مشخص از شرائط مشخص” را مبنای نقد خود قرار نمی دهند و پاهایشان روی زمین قرار ندارد .
مازیار رازی در رابطه با تهیه منشور مطالبات می‌گوید که اکنون وقت منشور نویسی نیست چرا ؟ پس وقت چیست؟ وقت برنامه انتقالی و اقدام کارگری است سوال می شود چه اقدامی ؟ جواب می دهند اشغال کارخانه ها و به دست گرفتن دخل و خرج کارخانه ها ، چرا ؟ چون جامعه در موقعیت انقلابی است
مازیار رازی اساسا از تحلیل درست و مشخص از شرایطی مشخص عاجز است و چون تحلیل درستی از شرایط عینی و واقعی جامعه ندارد با طرح و ارائه تاکتیکهایی غیر واقعی برای طبقه کارگر عملا به موضعی هپروتی و مریخی می غلطد
سی و سه بلانکیست از آن جهت کمونیست هستند که چون خودشان می خواهند از روی ایستگاه های بین راه بپرند… دیگر همه چیز رو به راه است و اگر همین روزها کار آغاز شود ) چیزی که به آن اطمینان دارند (… آنگاه پس فردا کمونیسم برقرار خواهد شد. بنا براین اگر همین امروز نتوانند این کار را انجام دهند  پس کمونیست نیستند! چه ساده لوحی کودکانه ایست که انسان ناشکیبائی خود را استدلال تئوریک جلوه دهد
                            انگلس- برنامۀ کموناردهای بلانکیست
ایشان از خود نمی پرسد که وقتی چپ های “رادیکال انقلابی”  نظیرایشان مرتب به طبقه کارگرفراخوان اعتصاب واشغال کارخانه می دهند پس چرا کارگران به خیابان نمی ریزند تا بساط رژیم و سرمایه داری را برچینند ؟!!
همانطور که مشخص است مازیار رازی طرح تاکتیک آقدام کارگری و اشغال کارخانه ها را از تشخیص شرایط جامعه و موقعیت انقلابی نتیجه می گیرد اما آیا درایران موقعیت انقلابی برقراراست ابتدا باید ببینیم اساسا موقعیت انقلابی چیست و جامعه ایران در چه موقعیتی است
۲- آیا در ایران موقعیت انقلابی حاکم است ؟
موقعیت انقلابی  درادبیات چپ به چه معنایی است ؟ لنین میگوید ؟
برای یک مارکسیست تردیدی وجود ندارد که انقلاب بدون موقعیت انقلابی غیرممکن است البته درعین اینکه هر موقعیت انقلابی به انقلاب نمی انجامد
نشانه های موقعیت انقلابی در یک نگاه کلی کدامند؟ ما قطعا دچار اشتباه نخواهیم شد اگر این سه مشخصه اصلی را متذکر شویم: ۱ – عدم توانایی طبقات حاکم در پابرجا نگاه داشتن بلاتغییر حاکمیت خود این یا آن بحران ” بالایی ها ” بحران سیاست طبقه حاکم بدین واسطه ایجاد شکافی که از طریق آن، نارضایی و خشم طبقات فرودست راه بروز بیابد. برای وقوع انقلاب، معمولا کافی نیست که ” اقشار پایینی دیگر نخواهند “، بلکه علاوه بر آن لازم است  ” اقشار بالایی دیگر نتوانند ” به طریق قبلی ادامه دهند. ۲ – تشدید فلاکت و نکبت در طبقات تحت ستم در حدی فراتر ازمعمول. ۳ – به خاطر عوامل بر شمرده، افزایش قابل توجه فعالیت توده هایی که در دورانی «آرام» به این که غارتشان کنند تن می دهند اما در دوره های توفانی به خاطر مجموعه شرایط بحرانی اما همچنین توسط خود ” بالایی ها ” به ظهور مستقل در صحنه تاریخ سوق داده می شوند.”
                    لنین:   فروپاشی بین المللی دوم
پس برای اینکه جامعه درموقعیت انقلابی باشد لازم است که سه شرط عینی و واقعی وجود داشته باشد : افزایش فعالیت سیاسی توده ها ناشی از فقر و فلاکت توده ها و درنتیجه وضعیتی که پائینی ها حکومت را نخواهند و بالایی ها هم دیگرنتواند به شیوه سابق حکومت کند این فاکتورهای اساسی شرایط عینی انقلاب هستند
پس درنتیجه مازیار رازی میگوید اکنون توده ها حاکمیت را نمی خواهند و طبقه حاکمه هم نمی تواند به شیوه سابق حکومت کند اما آیا این فرضیه در باره شرایط امروز ایران صادق است ؟
در شرایط اعتلا انقلابی صفوف جامعه بتدریج در مقابل حکومت قطبی گردید و جنبش زن زندگی آزادی اگر چه به لحاظ سیاسی خواستار سرنگونی حاکمیت و نفی دیکتاتوری و مسائل معیشتی و مطالبات سکولاریستی و آزادی زنان بود اما درزمینه مطالبات اجتماعی و طرح شعارهای رادیکال طبقاتی دچار ضعف بود و ازسطح طغیان علیه دیکتاتوری و حجاب اجباری و شعارهای ” مرگ بر دیکتاتور”   ” آخوند باید گم بشه ” فراتر نرفت و با یک جنبش انقلاب اجتماعی و مطالبات روشن طبقاتی و رادیکال بواقع فاصله داشت در نتیجه مطالبات طرح شده در منشورهرگز ازجنبش ژینا عقب تر نبود .
از طرفی این نکته واضح است که جنبش علیرغم جانفشانیهای قهرمانانه و گاه پارتیزانی جوانان و زنان واقشار فرودست جامعه  نتوانست توده های وسیع تر زحمتکشان را ) که در طی سالهای اخیر همواره برای مطالبات صنفی خود در خیابان بودند ( را به منظور تعیین تکلیف نهایی با حاکمیت به خیابان بکشاند
رادیکالیسم و قطبی شدن بین جامعه و حکومت و تفکیک صفوف طبقاتی و صف آرایی احزاب سیاسی مستقیما به میزان سازمان یافتگی جنبش وسطح آگاهی وقدرت عمل توده ها ارتباط دارد ونه فقط خواست احزاب و نیروهای پیشرو .
ما اکنون بدرستی می‌دانیم که اکثریت جامعه دیگر حاکمیت و بی حقوقی و شرایط ستم بار وضع موجود را تحمل نمی‌کنند اما رژیم مستقرهنوز زیرفشار توفندۀ اعتراضات کنترل کامل اوضاع را از دست نداده گیج و آشفته است وضربات اقتصادی و سیاسی فراوانی را از داخل و خارج خورده ولی هنوز با استفاده ازدستگاه سرکوب ومنابع مالی‌اش قادر به سرکوب است و تا وقتی که رژیم این قدرت را حفظ کرده و می تواند حکومت کند ما درموقعیت انقلابی قرار نگرفته‌ایم این شاه بیت اشتباهات وانحرافات مازیاررازی از تحلیل درست و واقع بینانه ازشرایط واقعی جامعه ایران است که موجب اتخاذ راهکارها و تاکتیکهای ذهنی ونادرست درمبارزات توده ها می گردد
اما لنین ازطرفی علاوه بر فرموله نمودن شرایط عینی برای موقعیت انقلابی دربسیاری از نوشته های خود به تدارک شرایط ذهنی انقلاب نیز توجه وافری داشته که دریک کلام می توان آن را درسازماندهی نیروهای پیشاهنگ و در یک کلام آمادگی شرایط ذهنی انقلاب خلاصه کرد
لنین می گوید :
چنین موقعیتی درسال ۱۹۰۵ در روسیه و درتمام دوران انقلاب اکتبر در غرب  وجود داشت. اما آن موقعیت همچنین در سالهای شصت در قرن ۱۹ در آلمان و در سالهای ۶۱-۱۸۵۹ و ۸۰-۱۸۷۹ در روسیه وجود داشت اگر چه دراین حالات، انقلابی به وقوع نپیوست. چرا ؟ بخاطراینکه هرموقعیت انقلابی باعث انقلاب نمی‌شود. در چنین شرایطی فقط وقتی انقلاب به وقوع می‌پیوندد که علاوه برتغییراتی که در بالا ذکرشد تغییری ذهنی هم اضافه شود یعنی نیروی پیشتاز برای به انجام رساندن عملیات توده‌ای انقلابی به قدر کافی قوی باشد تا بتواند دولت قدیم را ( که حتی در دوره بحران هم اگر سرنگون نشود بخودی خود سقوط نمی‌کند )  براندازد  
                               سقوط انترناسیونال دوم
نکته برجسته درمختصاتی که لنین برای موقعیت انقلابی فرموله کرده علاوه برتأکید براین شرط مهم که”  بالایی ها دیگر نتوانند ”  شرایط ذهنی انقلاب و سازماندهی توده ها و تامین رهبری انقلاب است واین شرط تعیین کننده است که راه را برای ورود توده ها به اردوی انقلاب و برقراری قدرت دوگانه هموارمی کند که به معنای درآستانه سقوط قرارگرفتن قدرت حکومتی و شکل گیری و قوام یافتن قدرت توده هاست که لنین در سال ۱۹۲۰ در اثری تحت عنوان ”  بیماری کودکی چپ روی درکمونیسم ” از آن به عنوان بروز یک   ” بحران ملی سراسری و قانون اساسی انقلاب ” یاد می کند .
حال اگر به سال ۵۷ و موقعیت انقلابی آن سال نظری بیفکنیم بخوبی می توانیم بن‌بست رژیم شاه و ازدست دادن کنترل اوضاع و شیرازه اموروعقب‌نشینی و تغییر پی درپی موضع حکومت را ببینیم : آزادی زندانیان سیاسی  بعنوان اجابت یکی ازمطالبات انقلاب و توده ها ، انحلال حزب رستاخیز و بازگشت احزاب ممنوعه به صحنۀ سیاست وجامعه  که درنتیجه موجب پیشروی انقلاب و ضعف حکومت گردید ، درخواست‌های مذاکره با مخالفان سیاسی وگفتگوی شاه و مقامات حکومت با لیبرالها وپیشنهادهای نخست وزیری تا پیام تلویزیونی شاه و اعلام شنیدن صدای انقلاب و قبول نارساییها و قول جبران اشتباهات ،  تحمل نسبی تظاهرات و اعتراضات خیابانی و تردید و تزلزل در سرکوب انقلاب، تمرّد وسرپیچی نظامیان وفرارسربازان ازپادگانها وگسترش اعتصابات درشرکت نفت و کارخانه ها ، دانشگاهها ، مدارس و بویژه در رادیو تلویزیون و مطبوعات که تاثیر چشمگیری درپیشرفت انقلاب داشت
روشن است که در شرایط کنونی و درلحظه کنونی هنوز با آن وضعیت فاصله داریم اکثریت مردم بوضوح از حاکمیت گذرکرده اند جنبش درشکل خیابانی فروکش نموده اما در کلیت خود سرکوب نشده و فضای اعتراضی همچنان  پابرجاست ولی درموقعیت انقلابی نیز قرارندارد زیرا موقعیت انقلابی نوعی قدرت دوگانه است )قدرت توده هایی که در حال شکل گیری است و قدرت حکومتی که درحال افول است (البته مهار وکنترل تظاهرات خیابانی براثر سرکوب بیرحمانه حاکمیت وخستگی معترضان به معنای پایان جنبش نیست بلکه  ورود به یک چرخه دیگر ازانقلاب است وجامعه هنوز ازاعتراضات خویش دست نکشیده و درمسیری انقلابی قراردارد وتنها یک تحول سیاسی رادیکال و بهبودی معنادار می تواند پاسخ این وضعیت باشد
مازیار رازی با تحلیل غلط وغیرواقعی از شرایط جنبش وانقلاب و اینکه جامعه در موقعیت انقلابی است درکف کارخانه ها فرمان غیرعملی اشغال و کنترل کارخانه ها را صادر می کند که با توجه به اینکه کارگران به دلایل مشخص و عینی که بررسی و تحلیل مجزایی را می طلبد قادربه حضور سازمان یافته وانجام اعتصابات متحد کارگری وایفای نقش خود در جنبش نگردیده اند چگونه خواهند توانست به اشغال و کنترل کارخانه ها اقدام کنند.
تحلیل موقعیت انقلابی واشغال کارخانه درشرایط جامعه درحالی توسط مازیار رازی طرح می گردد که وی ازنظر آمادگی ذهنی نیروهای انقلاب وطبقه کارگر، شرایط ایران درحوالی سالهای ۱۸۹۹ و ۱۹۰۰ روسیه می بیند وهم از این روست که برای پیشبرد کارسوسیالیستی درجامعه  ،هسته های مخفی و محافل کارگری وبرای اتحاد این محافل پراکنده نشریه ای همانند ایسکرا را پیشنهاد می دهد تا متعاقب آن بتواند حزب کمونیست طبقه کارگر ادعایی خود را ایجاد نماید.
اما وی باید این پارادوکس را که ازطرفی طبقه کارگر وکمونیستها را در شرایط محفلی ۱۸۹۹ و از طرف دیگر شرایط جامعه را موقعیت انقلابی واشغال کارخانه می بیند ، توضیح دهد و پاسخ دهد که چگونه جنبش کارگری که به زعم ایشان درشرایط محافل پراکنده و نطفه ها وهسته های مخفی است قادربه اشغال کارخانه هاست ؟!!
آنچه که بدیهی است ​در این دوره ایران درموقعیت انقلابی به معنای قدرت دوگانه نیست که در آن یک نیروی سازمان یافته انقلاب با حمایت میلیون‌ها نفر در مقابل دولت مضمحل و در حال فروپاشی و نیروهای امنیتی متفرق قرار بگیرد .آن‌چه امروز شاهد آن هستیم دوره ای از انقلاب است که مردم آشکارا حکومت را نمی خواهند اما حکومت هنوز قدرت سرکوب دارد و نمی توان با طرح شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” وعکس یک دیوار نویسی زن زندگی آزادی ، اداره شورایی در برخی جاها دچار توهم قطبی شدن جامعه و صف آرایی طبقات گردید.
اینگونه تحلیل های فضایی وغیرواقعی نه تنها کمکی به وضعیت موجود و رشد جنبش انقلابی نمی نماید بلکه ممکن است با جدی گرفتن و توجه ویژه به آن و تاثیر آن درتحلیل نیروهای انقلاب و اتخاذ تاکتیک براساس آن موجب آسیب و یاس وسرخوردگی مردم گردد و نتایج ناگواری را برای انقلاب ببار آورد .
البته مازیار رازی خود می گوید که نیروهای انقلابی نمی توانند و حق ندارند ازسطح آگاهی توده ها و مطالبات آن چند گام جلوترروند بلکه می باید فقط یک قدم جلوتر باشند تا بتوانند توده ها و نیروهای انقلابی را به سطح بالاتری ارتقا دهند که البته حرف درستی است ولی خود قادرنیست با درک درست از شرایط عینی جامعه و موقعیت طبقات به ارائه تاکتیکی اصولی و موثر در پیشرفت انقلاب دست یازد و درواقع به آنارشیسم درمی غلطد و بدین وسیله او و همفکرانش با عدم شناخت ازجامعه و تحلیل غلط وغیرواقعی از سطح مبارزات مردم و مطالبات آنان به جای کمک و تاثیرگذاری درست و اصولی به جنبش جاری و تعمیق و تبیین درست انقلاب و ایجاد اتحاد عملهای سیاسی عملا به مقابله با آن و تشکلهای برآمده ازانقلاب برخاسته و با ایجاد تردید و ابهام درماهیت تشکل‌ها و نهادها و مضامین منشورحداقلی و برابر دانستن آن با منشور رضاپهلوی تمام پراتیک خود را دراین مرحله درمسیر تخریب و تخطئه نیروهای انقلابی قرار گرفته وعملا غیر ازآسیب و نتایج زیانبار نصیبی برای جنبش کارگری نخواهد داشت. آیا مازیار رازی می‌تواند  با مشاهده تناقض تحلیل هایش با واقعیات موجود با نقد خود به مقابله و تخریب و تخطئه منشور و حامیانش پایان داده و به جنبش سوسیالیستی و کارگری ایران یاری رساند . 

                                    اردیبهشت ۱۴۰۲ — اردوان راد 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate