سفر رئیسی به سوریه ، استراتژی “محور مقاومت” در عرصه اقتصاد سیاسی 

مقدمه:

همانطور که در مقاله قبیلم(*) توضیح دادم  تغییر موازنه جهانی قوا و ورود جهان به دوران چند قطبی و سقوط دوران تک قدرتی امریکا ، فضای جدیدی در عرصه روابط بین الملل منجمله منطقه خاورمیانه باز کرده که تغییر جایگاه عربستان سعودی با میانجیگری حکومت چین که نزدیک ۲۵% سهم فروش نفت این کشور را تصاحب کرده ، برای نزدیکی عربستان با رژیم اسلامی اغاز روندی بوده که بدنبالش نزدیکی حکومت سوریه با “اتحادیه عرب” و حکومت عربستان اتفاق افتاد و در حال حاضر حکومت بشار اسد با حمایت جکومت اسلامی مشغول توسعه روابط با کمپ عربستان است که پدیدهائی بسیار متفاوت است با انچه حداقل چند دهه اخیر شاهد آن بودیم.

حکومت بشار اسد که تا مرز سرنگونی  توسط باندهای مورد حمایت امریکا و عربستان پیش رفته بود با حمایت رژیم اسلامی و حکومت روسیه برجای ماند و قیام مردم سوریه را سرکوب کرد و الان در حال فشار روی مناطق شمال شرقی است که توسط “حکومت خود محتار کورد مورد حمایت امریکاتحت کنترل است.

حکومت اسلامی ایران که طی چند دهه گذشته و متعاقب حمله حکومت امریکا به خاورمیانه و اشغال عراق و افعانستان ، استفاده بهینه کرد و شبکه نظامی اسلاعاتی خود را در سطح خاورمیانه توسعه داد به رهبری “جبهه مقاومت” رسید که بقول خودش از یمن و عراق و سوریه و لبنان تا فلسطین کشیده شده و هدف این جبهه مقاومت عبارتست از “مقاومت بر علیه حکومت اسرائیل” . 

اما لایه عمیقتر این وقایع را باید در ادامه استراتژی اسلام سیاسی در خاورمیانه دید که ایدئولوژی بخشی از بورژوازی جنایتکار است برای چپاول و کنترل نیروی کار. اسلام سیاسی را نظام امپریالیستی جهانی در منطقه خاورمیانه محکم کرد تا نیازی به حظور مستقیم نداشته باشد.شاخه ای از این نظام بخش شیعی و شاخه ای بخش سنی بوده که رهبری شاخه شیعی را رژیم خمینی به عهده گرفت و رهبری شعبه سنی را حکومت عربستان. داعش بخش امریکا ساخته دیگری بود که در خلاء قدرت در غراق و سوریه سازمان یافت تا شاخه شیعی را محدود کند.

موارد بالا را باید در ادامه و تداخل هم درک کرد تا روشن شود این گرایشات اسلام سیاسی در بستر تغییر موازنه قوای جهانی چگونه عمل می کنند و خود را  بازتعریف می کنند.

اگر چپها و کمونیستها تکرار می کرده اند که زیر بنای ایدئولوژیهای سیاسی را باید در تضاد منافع و نبرد طبقاتی سر قدرت باید جست این عرصه هم نمونه دیگریست که صحت این نظر اثبات می شود.

در این مقاله موضوع سفر اخیر رئیسی به سوریه (بعد ۱۲ سال از اخرین سفر رهبری حکومت اسلامی به سوریه) و اهمیت انرا در بازی قدرت منطقه ای مورد بحث قرار می دهم:

(۱)سفر رئیسی “جشن پیروزی محور مقاومت” و سهم خواهی از حکومت سوریه از منافع افتصادی:

ابراهیم رئیسی متعاقب بقدرت رسیدن خود سیاست “توسعه اقتصادی منطقه ای” و نزدیکی به روسیه و چین را دنبال کرده .

در حال حاضر بیش از نیمی از سرمایه گذاری تاسیاسات نفتی ایران توسط کمپانیهای روسی است و رئیسی  در توسعه پیمانهای منطقه ای و اقتصادی با قطب روسیه -چین دنبال پر کردن خلا ناشی از “تحریمهای غرب” است که با توجه به تغییر شیفت جهانی قدرت اتفاقا بهترین گزینه برای بازسازی اقتصادی ایران تحت حاکمیت اسلامی است.

این انتخاب ظاهرا حتی توسط حکومت عربستان که “گاو شیرده امریکا” بوده هم دارد دنبال می شود.پیمان جهانی اقتصادی جدیدی که از روسیه و چین و هند تا برزیل تا افریقای جنوبی را شامل می شود بتدریج جایگاهی هم برای ایران تحت حاکمیت اسلامی باز می کند و حکومت ایران را از نیاز به برجام و ترس از نظام تحریمی غرب و امریکا بیرون می کشد.

زیر بنای این بازتعریف روابط سیاسی ، بازسازی اقتصاد سیاسی جهانی بورژوازی است که در این سیاست “منطقه گرائی” و “چند قطبی گرائی” پاسخ سیاست چند ده ای اخیر “نئولیبرال” و گلوبلوزیاسیون حول نظام غرب است.

بورژوازی جهانی در چنبره بحران بی سابقه خود دائم در تجدید ارایش است و این تجدید ارایش هم تحمیلی است و هم بیشتر و بیشتر اگاهانه و طراحی شده.(یکی از نتایح این تجدید ارایش عروج ترامپیزم و پوپولیزم دست راستی و جنبشهای ناسیونالیستی و نژاد پرستانه در غرب است)

سفر رئیسی به سوریه در شرایطی انجام می شود که سوریه در حال بازسازی اقتصادی خود دنبال شریک اقتصادی است و از همین الان رقابت بین کمپ عربستان و ایران برای دخول در اقتصاد سوریه بالا گرفته.ایران با توجه به حجک عظیم سرمایه گذاری نظامی در سوریه در حال حاضر حدود ۳ در صد از اقتصاد سوریه را شراکت می کند. این واقعیت دردناکی است که سوریه در حال “بازسازی” بجای حکومت اسلامی به عربستان و کشورهای عرب دیگر برای سرمایه گذاری رو آورد! لذا بخش مهم هدف رئیسی در سفر به سوریه بیرون از “جشن گرفتن پیروزی مقاومت” تلاش برای بازتعریف جایگاه سرمایه داری ایران در سوریه است.

(۲)تثبیت “محور مقاومت” بعنوان زیر ساخت نظامی از طریق تثبیت اقتصاد سیاسی جدید:

حکومت اسلامی ایران در بستر تثبیت رویکرد طراحی روسی -جینی اقتصاد سیاسی که بر پایه کنترل دولتی با انعظاف کنترل شده توسعه اقتصاد بخش خصوصی است(بر خلاف سیاستهای دهه ۷۰ “توسعه بازار آزاد” رفنسجانی) با مشاوره فنی که از دستگاه امنیتی سرکوب و مالی چین و روسیه می گیرد در حال حاضر تلاش دارد اون “محور مقاومت” را کی طی چند دهه از طریق سازماندهی نظامی امنیتی توسط سپاه پاسداران در منطقه افریده به یک پیمان اقتصادی وسیع تبدیل کند.

یکی از این استراتژیها همپیوندی کشورهای “محور مقاومت” با راه “ابریشم” استراتژی اقتصادی چین-روسیه است.و بخش دیگر این استراتژی سازماندهی اقتصادی منطقه ای که بتواند درون یک اتحادیه جهانی غیر غربی وارد شود تا از فشار مالی سیاسی و نظامی کمپ غرب و امریکا بیشتر مصون شود.

از دید من تکیه یکطرفه این حکومت به نیروهای نظامی و حتی نیروی اتمی راه حل ماندن این حکومت نیست مگر این حکومت بتواند روی همپیوندی اقتصاد سیاسی خود با کمپ غیر غربی موفق شود.لذا تسریع همپیوندی اقتصادی اولویت این جکومت است.

(۳)بازتعریف اقتصاد سیاسی ایران و تکمیل روند همپیوندی رژیم اسلامی در پیمان روسیه -چین چه اهمیتی در شکست قیام و انقلاب در ایران دارد؟

تا همینجا حکومت اسلامی در شکست دادن و عقب نشاندن قیامهای ایران موفق بوده اما اینها بخوبی می دانند که پاشنه اشیلشان نارضایتی طبقه کارگر و زحمتکشانست و اینها در بستر سقوط اقتصادی و نارضایتی مردم سرنگون خواهند شد .انقلاب پیروز در ایران در بستر یک نبرد طبقاتی با رهبری طبقه کارگر تنها بر پایه بحران همه جانبه اقتصاد سیاسی ایران شانس پیروزی دارد.

هر قدر حکومت بتواند “طبقه متوسط ” را به سمت خود بکشاند و دور بازیهائی مثل “انقلاب زنانه و حجاب اختیاری” بپرخاند وقت خواهد خرید و ایجاد فاصله بین طبقه متوسط با طبقه کارگر تنها از طریق بهبود زندگی بخش متوسط جامعه قیام را در بلند مدت سرکوب خواهد کرد.

لذا رژیم و کارشناسانش روی بهبود وضعیت اقتصادی ایران متمرکز شده اند و فطب بندی جدید جهانی از قضا اتفاقی میمون برای اینهاست. ورود میلیاردها دلار و روبل و پول چینی و سرمایه گذاریهای هنگفت قطب جدید جهانی می تواند رژیم اسلامی را از پرتگاه سقوط  بیرون بکشد.

به جهت قطب بندی درونی حکومتی هم زدن جناح پروغرب حکومت اسلامی که دنبال برجام است از طریق این نوع همپیوندیهای جدید امکانپذیر است.جناح خامنه ای -سپاه بی تردید خود را برای قلع و قمع کردن نهائی جناح پروغرب و تکنوترات حامی غرب بیشتر اماده می کنند.از دید اینها “نظام بوروکراسی دولتی” مهمترین مانع کنونی حکومت است برای همپیوندی با قطب روسیه -چین و “ناکارامدی دستگاه سیاسی ادارای مالی” دلیلش “غرب گرائی جناح “اصلاح طلب” است و بس!

لذا جناح جاکم رژیم اسلامی نگاهی استراتژیک به مسئله قدرت دارد و تلاشهای سیاست خارجی رئیسی معطوف شده برای بازتعریف و ظراحی اقتصاد سیاسی منطقه ای حول رهبری رژیم اسلامی با تگکیه به “محور مقاومت” .همه اینها را باید در تلاشهای بورژوازی منطقه ای برای حفظ قدرت دید و بیرون زدن از کمپ امریکا-اروپا برای بقای بیشتر

(۴)آیا فضا برای قطب امریکا -غرب در منطقه خاورمیانه دارد بسته می شود؟

 باید اذعان داشت تلاشهای تاکنونی کمپ امریا-غرب در منطقه خاورمیانه دچار شکست مثبت باری برای انها بوده و هر قدر بشتر تلاش کرده اند بیشتر بسود کمپ رژیم اسلامی و اتحاد روسیه -چین بوده! تکیه استراتژیک به حکومت صهیونستی اسرائیل و کشورهای عرب و عربستان سود چندانی نداشته و الان سیاست امریکا در خاورمیانه دچار شکست و عقب نشینی است.

اما من فکر نمی کنم وضعیت کنونی کاملا یکطرفه شده و پتانسیلهای بورژوازی غرب برای فضا سازی در متطقه خاورمیانه هنوز زیاد است. انچه مهم است اینست که فربیها و امریکا دچار گیجی استراتژیک شده اند و خود را در جنگ اوکرائین به اچمز کشانده اند .عدم پذیرش دنیای چند قطبی از سوی امریکا هر قدر ادامه یابد فرصت سوزی بیشتر خواهد شد و قطب مخالف بیشتر فضا می یابد.

(۵)ایا در جنگ قدرت بالائیها جامعه و طبقه کارگر ایران شانسی دارد؟

 عقب نشینی قیام ۱۴۰۱ باید به یک بازنگری جدی برای رهبران ازادیخواه ایران بینجامد.

تکیه به تبلیغات غربی و انقلاب مخملی سازی تکیه به شعارهای کیلوئی سرنگونی طلبانه و فرار از ارائه برنامه مشخص و منطقی سوسیالیستی فرار از اعلام شفاف خواست قدرت برای طبقه کارگر و فرار از رادیکالیزم را باید کنار گذاشت و یاد گرفت حرف اخر را اول زد.

طبیعی است در عدم وجود یک سیاست رادیکال کارگری که اصل سرمایه داری را نشانه بگیرد طبقات و لایه های دیگر جامعه خاموش نمی شوند و قیام را به انجراف و شکست می کشانند که دقیقا همین شده.

همانطور که در بالا توضیح دادم بورژوازی حاکم در ایران هم ساکت نیست و فقط ذوی سرکوب پایه نگذاشته و دنبال راه حلهای استراتژی و فرصت سازیست.

این تحولات را باید دقیق بررسی کرد و خود را با تکرار شعارهای کلی گول نزد.سیاست سازی برای طبقه کارگر نیاز به درکی همه شمول و واقع گرا دارد نیاز به دانش چند بعدی داردنیاز به روشنفکری و سازماندهی دارد.نیازد به برخورد دینامیک و بازنگریهای دائم دارد.

زنده باد مبارزه برای آزادی برابری و حکومت کارگری 

سرنگون باد نظام کثیف و ضد انسانی سرمایه داری!

پیش بسوی سازماندهی اتحاد رادیکال طبقه کارگر!

منبع بیشتر:

(*)دوران “فراامریکائی” و جایگاه رژیم اسلامی 

www.azadi-b.com/?p=33482

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate