توهمی بنام “ازادی بی قید و شرط سیاسی و بیان” و یقه گیری یاشار سهندی

توهمی بنام “ازادی بی قید و شرط سیاسی و بیان” و یقه گیری یاشار سهندی

باز هم در حاشیه “منشور حداقلی” و حمایت منصور جکمتیان

مقدمه:

در ابتدا بگویم که واژه “منصور حکمتیان” را در ادامه مفاهیمی مثل “اسماعیلیان” بعنوان فرفه هائی بکار می برم که قدیسشان ، قبله افاقشان و مرادشان و امامشان و همه وجودشان غرق در علام جبروتی است بنام منصور حکمت و نگون بخت انکه به صاحت مقدس این مقام عظمی شکی برد که موستوجب یقه گیری و اتهام زنی به خود و ابا و اجداد است. اینها را نه از طریق مشاهده انچه بر نگون بختها رفته بلکه نتیجه مشاهده وضعیت فلاکتباریست که این نویسنده بهش دچار شد وقتی این امام را و نظرات منتصب به ایشان را یا حتی مدعیان ایشان را زیر سوال بردم. لذا حق بدهید که طی تجربه شخصی به این نتیجه برسم که از منصور حکمت  مدتهاست فرقه هائی ساخته شده و امامزاده هائی که هر کدامشان چند متولی دارند که در یقه گیری عظمت و جلال می بینند و گرد  خاک اون مرحوم را به چشم می کشند که شفاست!

این مقدمه را باید می گفتم تا خواننده متوجه شود چرا در این وضعیت زاری که برای حامیان حدااکثری منشور حداقلی پیدا شده درست همین وسطها یک متولی شناخته شده منصور حکمتیان آمده یقه بهروز فراهانی را می گیرد تا خجالتش بدهد که چرا نگفته “آزادی بدون قید و شرط بیان ” صاحبش منصور حکمت است؟!(۱)

یاشار سهندی روشن می کند که چون جملاتی از “منشور حداقلی” شبیه جملاتی از برنامه دنیای بهتر است لذا اون حداقلی ها تو ایران احتمالا منصور حکمتیانی هستند و لذا فرقه او انها را حمایت می کند. سابقا هم این فرقه فعالین داخل کشور را به تاج افتخار منصور حکمتیانی مزین کرده بود که اعتبار بگیرد و این متاسفانه سنتی مربوط به یک فرقه نیست و صاحب شدن فعالین در ایران استراتژیک است!

از اینها می گذرم این مقاله را بخشی بدانید از ارشیو نقد برنامه دنیای بهتر که سالهاست خدمت خوانندگان ارائه شده و بتدریج با شرایط تکمیلتر می شود(۳):

(۱)کدام آزادی می تواند در بستر سرمایه داری “بی قید و شرط” باشد؟!

به جهت نظری مارکس بدرستی مدعی بود که آزادی مفهومی در آسمان نیست و به خلاف لیبرال ها “ذاتی” انسان نیست بلکه در بستر مادی و در محدودیتهای مادی معین که تقابل طبقاتی و میزان دسترسی طبقه کارگر و مزدبگیران به مواهب مادی “توسعه” می یابد و محال است هیچ وجه آزادی (چه فرهنگی و چه سیاسی و چه اقتصادی)را بشود در بستر نظام سرمایه داری “بی قید و شرط” دانست. 

آزادی بیان از زاویه دیدگاه مارگس که تجربه تاریخ آنرا تایید کرده هرگز در نظام قدرت متمرکز نمی تواند بی قید و شرط باشد هر چند که عده ای مرتب آنرا توصیه کنند.در عمل لنین و تجربه شوروی بهترین نمونه بود که از روز اول بقدرت رسیدن لنین  سانسور مخالف وجود داشت و حتی ماکیزم گورکی هم نتوانست از تیغ سانسور در برود تا یک دستگاه عریض و طویل دیکتاتوری و سانسور و وزارت اطلاعاتی بوجود آمد که از درونش تروتسکی و استالین در زمان لنین بروز کردند.

مفهوم “دیکتاتوری پرولتاریا” که مفهومی فلسفی از دیدگاه مارکس بود در نظام لنینیستی به نهادی که تمامی اشکال آزادی منجمله آزادی بیان را محدود می کرد که از دیدگاه مارکس کاملا قابل توضیح است.قدرت متمرکز طبیعتا آزادی بیان را محدود می کند.

مشکل فرقه حکمتیان اینست که امامزادهشان از همان ابتدا خود را لنینیست می دانست و تقوائی که امامزاده یاشار سهندیست بارها قسم خورده که لنینیست است! خوب با این سابقه کسی از “ازادی بدون قید و شرط بیان و سیاست ” حرف بزند فقط جوک است!

همانطور که سالها توضیح دادم حکمتیان دچار تناقضی لاینجل هستند که عبارت باشد از لنینیست نامیدن خود و تمسک به  ادعاهای لیبرال (که درک آزادی را بطور ایده الیستی توضیح می دهد) بطور همزمان!

(۲)تجربه شخصی این نویسنده از “عمل به آزادی بدون قید و شرط بیان” در فرقه تقوائی:

از قدیم گفته اند که “دو صد گفته چون نیم کردار نیست”:

(اول) سانسور مقالات مخالف در سایت روزنه:

در طول دورانی که من در فرقه تقوائی فعالیت می کردم دهها مقاله من در سایت روزنه سانسور شد و بارها مسئولین این سایت حتی رهبری این فرقه مثل تقوائی و آسنگران به من پاسخ می دادند که:”مقاله شما مخالف سیاست ماست لذا شما برو وبسایت بزن آنجا مقاله بنویس”! خوب دقت کنید حتی اینها در سایتی که منصور حکمت برای دگر اندیشان جدا از سایت حزب ساخته بود توان تحمل دیدن نظر مخالف نداشتند!

(دوم)”سانسور کار دولتهاست لذا  ما سانسور نمی کنیم”! 

در پاسخ به اعتراضات من اینها تکرار می کردند که “خیر” ما سانسور نمی کنیم چون دولت نیستیم! چرا؟ “چون منصور حکمت کفته سانسور کار دولتهاست”!

در حالیکه نظام ارتباطات قرن ۲۱ نشان داده که سانسور را می تواند دولت و غیر دولت انجام دهد که چرا سانسور عبارتست از حذف نظر مخالف در مقابل جامعه. دستگاههای اطلاع رسانی می تواند متعلق به حزب یا بخش خصوصی یا دولت باشد.این جکم منصور حکمت پایه سفسطه جهت سانسور مخالف بود و من شاهد بودم.

(سوم)کمپین یقه گیری اتهام فحاشی بر علیه سعید صالحی نیا بخاطر نقد لنینیزم و مضجکه برهنگی”

طی مدت یکسال در دورانی که من هنوز کادر حزب تقوائی بودم بخاطر اغاز نقدهایم به سیاستهای حزب و لنینیزم دچار بمباران فحاشی اتهام زنی توسط کادرها و حتی رهبری حزب بودم تا اینکه نهایتا من را اخراج کردند.این تجربه مختص من نبود و بارها نسبت به سایر مخالفان اتفاق افتاد.

حالا فردی بیاید قمپز در کند که “منصور حکمت اول ازادی بدون قید و شرط بیان بهش وحی شده” دیگر جوک است!

تا اینجا دو نکته روشن شد: اولا مقهوم ازادی بدون قید و شرط بیان یک ادعای ایده الیستی و ضد نظریه مادی مارکس است و لنینیزم سمبل نقض ازادی بیان بوده.

 دوما در عمل حزب تقوائی و حکمتیان ربطی به این مفهوم نداشته اند و هرگز پتانسبل عملی کردن این حکم را نداشته اند درون سازمان خود.

(۳)بالاخره تکلیف مفهوم ازادی بیان چیست؟ “بی قید و شرط” است یا مشروط؟

 هر ادم منطقی خواهد پرسید که در چه کانتکسی و چه زیر ساخت مادی و لذا مشروط بودن ازادی بیان را هم باید پذیرفت و به جامعه توضیح داد که این نوع آزادی مثل سایر انواع ازادی و حقوق انسانی اموری دائما در حال توسعه باید در نظر گرفته شوند و رشد زیر بناهای این ازادی ها به رشد این ازادیها می انجامد

یاشار سهندی مورد “بورونوگرافی” را می اورد که چون اخوندها گفته اند لذا؟ منطق سهندی اینست که حقیقت انست که اخوندها نگفته باشند یا ضد انست که اخوندها گفته باشند! این چز یک درک پوپولیستی و هوچی بازی سطحی هیچ ندارد .عوامفریبی است.

بحث در مورد موضوعاتی که ازادی بیان یا عمل فرد یا گروه ضد ازادی جامعه یا افراد دیگر باشد  بسیار عمیقتر از اینست که ما با “استدلال” سهندی” بتوان خاکمالش کرد.

در غرب و فلسفه لیبرال حتی بحث ازادی در مقابل بحث حدود ازادی مطرح بوده و هست.اساسا نمی توان ازادی بیان یا رفتار فرد یا جمع را بدون لحاظ کردن تاثیرات این ازادی در زندگی دیگران بررسی و پراتیک کرد.

نمونه دیگرش کشاندن شبکه فاکس در امریکا همین روزها و جریمه بم و نیم تریلیون دلاری این شبکه برای اتهام زنی کذب به افراد و شرکتها به عنوان تقلب انتخاباتی بود که این شبکه با اخرج چند دروغگوی ترامپی و پرداخت بالای ۷۰۰ میلیون دلار از دادگاه گریخت تا بیشتر جریمه نشود.

لذا اگر: ازادی بیان بدون قید و شرط باشد چگونه این ازادی بدون قید و شرط می ماند وقتی فرد یا گروهی بتواند بیان کننده را به دادگاه بکشد و به زندان بفرستد؟! یاشار سهندی توان پاسخ گوئی به این مباحث ارائه شده را ندارد.او اهل هوچی بازیست که در فرقه ها بسیار است.

خلاصه:

در مباحث بالا مقداری روی تناقضات مفهوم ازادی بیان و ادعای بی قید و شرط بودنش در تاریخ واقعی لنینیستها و حزب یاشار سهندی و تناقضش حتی با اندیشه مارکسی و واقعیت پراتیک ازادی بیان در غرب که بسیار وسیعتر از انتشار پورنوست و نمی شود با “اخوندها این را گفتند” ماست مالی شود، اشاراتی داشتم.

در جامعه اینده ایران و دنیا وقتی عقلانیت و طبقه کارگر بقدرت برسد مفاهیم ازادی را باید توسعه داد و اموزش داد و همبستگی مفهوم ازادی با وظیفه انسانها در پاسداشت ان و محدودیتهای ازادی (که طبیعتا در مقابل ازادی دیگران تعریف می شود و یافت زیربناهای توسعه مداوم ازادی بیان و فعالیتهای بشری کوشید.

یقه گیریهای مشمئز کننده امثال یاشار سهندی را باید بعنوان بیماریهای فکری و توسعه ساده لوجی خطرناک افشا و منزوی کرد.اینست که روشنفکری کمونیستی و چپ و عقلگرائی اینقدر اهمیت دارد و این قبایل فرقه ای اینقدر ازش گریزان و متنفرند!

زنده باد مبارزه برای ازادی عقل گرائی برابری و حکومت کارگری!

منابع بیشتر:

(۱)آقای بهروز فراهانی! چیزی از شما کم نمی شود اگر منصف و صادق باشید

www.azadi-b.com/?p=33689

(2)نگاهی به چرائی تناقضات یاشار سهندی در “دفاع” از “منشور مال باختگان” 

www.azadi-b.com/?p=32020

(3)نگاهی به آرشیو نقد برنامه دنیای بهتر بعد از ۸ سال

www.azadi-b.com/?p=13320

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate