درخواست سوریه از جامعۀ جهانی برای جلوگیری از سرقت این کشور بواسطۀ آمریکا
وزارت امور خارجۀ جمهوری عربی با صدور بیانیهای از جامعۀ بینالمللی خواست تا به غارت نظاممند منابع طبیعی خود بواسطۀ ایالات متحدۀ آمریکا و شبهنظامیان وابسته به آن پایان دهد.
خبرگزاری سانا با استناد به بیانیۀ وزارت خارجۀ سوریه، روز شنبه اعلام کرد: «سوریه اقدامات نیروهای اشغالگر آمریکا را محکوم کرده و خواهان جبران خسارات اقتصادی ناشی از صادرات غیرقانونی نفت از میادین شمال شرق این کشور است».
در این بیانیه تأکید شده است که «غارت منابع طبیعی متعلق به مردم سوریه برخلاف قوانین بینالمللی بشردوستانه است که به فقر و رنج شهروندان منجر میشود».
وزارت امور خارجۀ سوریه در این بیانیه اعلام کرد که «آمریکا باید از حمایت از گروههای تروریستی و جداییطلب دست بردارد و نیروهای خود را از خاک سوریه خارج کند».
اطلاعات مندرج در بیانیه نشان میدهد که از ابتدای ماه آوریل، چندین محمولۀ بزرگ نفت سوریه به کشورهای همسایه عراق و ترکیه منتقل شده است. به گفتۀ وزارت امور خارجه، در پایان سال ۲۰۲۲، خسارات سوریه در بخش نفت و گاز بالغ بر ۱۰۷.۱ میلیارد دلار بوده است.
آمریکا از سال ۲۰۱۵، ۹ پایگاه نظامی در شمال شرق کشور ایجاد کرده است که تحت کنترل نیروهای کُرد از نیروهای دموکراتیک سوریه است. چهار پایگاه از آنها در نزدیکی میادین نفتی در دیرالزور و پنج پایگاه دیگر در استان همجوار حسکه واقع است. صدها نیروی نظامی ایالات متحده به نیروهای دموکراتیک سوریه در مبارزه با باندهای تروریستی فعال شده از سوی داعش (سازمان تروریستی ممنوعه در فدراسیون روسیه) کمک میکنند.
پینوشت ا. م. شیری:
[آمریکا در ادامه و گسترش بهار خونین عربی که در سال ۲۰۱۱ در تعدادی از کشورهای عربی و شمال آفریقا سازمان داد، جنگ استعماری علیه سوریه را در قالب جنگهای نیابتی آغاز کرد. نیروهای مزدور و تروریستهای دستساز خود را از جای جای جهان به سوریه منتقل کرد و سپس، به بهانۀ «مبارزه با تروریسم» در رأس یک ائتلاف متشکل از ۶۰ کشور و شبهکشور مانند استرالیا، آلمان، فرانسه و غیره رسماً به سوریه حمله کرد.
در تمام این مدت ۱۲ سال جنگ استعماری- نیابتی در سوریه، آمریکا نه تنها یک وجب از خاک سوریه را از اشغال تروریستهای دستساز خود آزاد نکرده است، حتی اکثر زیرساختهای سوریه و ارتش این کشور را هدف بمبارانهای جنونآمیز خود قرار داده، علاوه بر ثروتهای طبیعی، موزهها، میراث فرهنگی و اشیای عتیقۀ این کشور به تاراج برده است. اما نکته جالب این است که جامعۀ جهانی مانند گوسفند گرگدیده بیحرکت، فقط نگاه میکند. سکوت در مقابل جرم و جنایت، در اصل، به معنی کمک و تشویق مجرم و جنایتکار است].
برگرفته از: این نشانی
۴ اردیبهشت-ثور ۱۴۰۲
————————————-
محافظت از بشریت در مقابل فاشیسم! مانیفست اتحاد خلقهای جهان
ا. م. شیری
این سند در مجمع بینالمللی ضد فاشیست در مینسک در ۲۲ آوریل ۲۰۲۳ به تصویب رسید.
شهر مینسک، جمهوری بلاروس، موزۀ تاریخ جنگ کبیر میهنی
ما، شرکت کنندگان مجمع بینالمللی ضد فاشیست از کشورهای آسیا، آمریکا و اروپا، در مینسک گرد هم آمدهایم تا با شرکت خود به جنگ و ارتجاع، به نئوفاشیسم و ظلم بگوئیم «نه»!
ما در خاک بلاروس ملاقات کردیم که هر وجب از خاک آن به خون میلیونها قربانی هیتلریسم آغشته است. اینجا در ژوئن ۱۹۴۱ بود که جنگ مقدس همۀ خلقهای شوروی علیه طاعون قهوهای آغاز شد. یک سوم جمعیت جمهوری سوسیالیستی بلاروس شوروی در اثر تجاوز نازیها کشته و شکنجه شدند.
نازیسم محصول مستقیم بحران سرمایهداری بود. در نتیجۀ عطش سرمایههای کلان برای حفظ سلطه بر زحمتکشان به هر قیمتی، رشد کرد. امپریالیستها برای اهداف خودخواهانه خود راه حمایت از سیاهترین نیروها را در پیش گرفتند. آنها هیتلر، موسولینی، فرانکو و همدستان ایدئولوژیک آنان را به قدرت رساندند. نازیها از طردشدگان سیاسی به تعیینکنندگان سرنوشت میلیونها انسان تبدیل شدند.
مردم جهان حق ندارند تجربۀ مبارزه با فاشیسم را فراموش کنند. جنگ داخلی اسپانیا با حمایت آلمان نازی و ایتالیای فاشیست در سال ۱۹۳۶ آغاز گردید. مقاومت مردمی از حمایت اتحاد جماهیر شوروی و بسیاری از نیروهای مترقی جهان برخوردار شد. اما در آن زمان فاشیسم قویتر بود. این جنگ، راه وحشتناکترین جنگ در تاریخ بشر را هموار کرد. گامهای قاطع به سمت ایجاد کورههای آدمسوزی و اتاقهای گاز بوخنوالد و ماوتهاوزن، داخائو و سوبیبور، مایدانک و آشویتس برداشته شد.
درسهای غمانگیز گذشته را باید به خوبی آموخت و همیشه به خاطر سپرد! جهان برای خلاص شدن از شرّ نازیسم بهای گزافی پرداخت. قهرمانان این مبارزه- سربازان و افسران ارتش سرخ، سربازان کشورهای ائتلاف ضد هیتلری، مبارزان ارتش آزادیبخش خلق چین، نمایندگان مقاومت فرانسه و ایتالیا، اعضای سازمان مخفی ضد فاشیست آلمان، پارتیزانهای یوگسلاوی و کرهای، میهنپرستان لهستانی و چکسلواکی شکوه و عظمت لایزال خود را نشان دادند.
اهتزار پرچم سرخ بر فراز رایشتاگ در ماه مه ۱۹۴۵ نه تنها یک واقعیت خاص از گذشته، بلکه این است که معنا و اهمیت پیروزی بزرگ بر فاشیسم به آینده معطوف شده است. آن زنگ خطر را به صدا در میآورد و برای قلوب نسلهای جدید جذاب است.
دود سیاه آتش جنگ مانند دهۀ سی قرن گذشته در سراسر سیارۀ ما پخش میشود. افق را تاریکتر و تاریکتر میکند. اتحاد و شجاعت انسانهای نیکسیرت لازمۀ مبارزۀ اصولی با جنگ است.
وضعیت به شدت نگرانکننده است. استعمارنو در آفریقا و آمریکا دندان خود را نشان میدهد. امپریالیستها اوضاع آسیا را متشنج میکنند. در زیر غرش توپها در اروپا و سایر نقاط جهان خونها ریخته میشود. اندوه و رنج مردم چند برابر میشود. فریادهای مجروحان و نالههای انسانهای در حال مرگ دوباره به گوش میرسد. اشکهای مادران گریان جاری میشود. به نظر میرسد که جهان در برابر چشمان ما آمادۀ سقوط به ورطۀ شکافی است، که در آن نمای اهریمنی صلیب شکسته با وضوح بیشتر و بیشتر نمایان میشود.
نابودی خائنانۀ اتحاد جماهیر شوروی، کشوری که فاشیسم را شکست داد، هوس شکارچیان جهانی را برانگیخت. سرمایۀ جهانی احساس امنیت کامل کرد، که دیکتاتوری خود را با زشتترین شیوهها تحمیل میکند. تهدید مرگبار انتقام فاشیستی دوباره هر روز بیشتر میشود. وحوش نازیسم زخمهای کهنۀ خود را لیسیده و به سرعت در حال قدرت گرفتن است؛ جسورتر شده و در جستجوی قربانیان جدید از لانۀ خود بیرون میخزد.
شرّ جهانی در پوشش نئولیبرالی بازگشته است. یک ساختار جهانی سرقت از همۀ کشورها و ملتها ایجاد نموده، یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی و سوریه را مورد تجاوز قرار داد. به تلاشهای دامنهداری برای سرنگونی دولتهای قانونی ونزوئلا، نیکاراگوئه و بلاروس دست زده است. در اثر اعمال تحریمها مردم روسیه و چین، کوبا و کرۀ شمالی را تحت فشار قرار داده است. از تهدید نظامی و باجخواهی سیاسی استفاده میکند.
در آستانۀ جنگ جهانی دوم، نیروهای مهاجم هیتلر توسط سرمایۀ مالی هدایت میشدند. در قرن بیست و یکم نیز نازیهای تازه به دوران رسیده را تربیت میکند. فاشیسم که ۷۸ سال پیش شکست خورد، از روی زمین محو نشده است. زیرا، الیگارشی جهانی به وجود و خدمات آن بشدت نیاز دارد. به همین دلیل است که نازیها در ویلنیوس و تالین راهپیمایی میکنند؛ در کییف کتابها را میسوزانند؛ یادوارههای سربازان آزادیبخش اتحاد شوروی را در ورشو تخریب میکنند؛ نمایندگان پارلمان اروپا در لباسهای گرانقیمت با صدور زشتترین قطعنامهها، سعی میکنند نازیسم هیتلر و سوسیالیسم شوروی را برابر جلوه دهند. ارواح شیطانی فاشیسم برای گرفتن انتقام تاریخی به راه افتاده است.
حمایت مستقیم آمریکا و متحدانش در ناتو، ایدئولوژی نازیسم را به ایدئولوژی دولتی اوکراین ارتقا داد. سالهاست که وحوش باندرا به بازی خونین در کییف مشغول هستند و تودهها را مسخره میکنند. آنها اوکراین را به یک اردوگاه کار اجباری برای مخالفان تبدیل کردهاند؛ رسانههای معترض را بسته، فعالیتهای مخالفان را ممنوع کردهاند؛ به اقدامات انتقامجویانه علیه کمونیستها دست زدهاند و تمامی مدافعان آرمانهای برادری خلقها و وفاداری به پیروزی بزرگ بر فاشیسم را سرکوب میکنند. نازیها مردم را در اودسا زنده زنده سوزاندند، منفجر کردند و آنها را در گوشه و کنار کشتند. سال به سال، ستیزهجویان «آزوف» با نشان پنجۀ گرگ روی بازوها، دونباس را به وحشت انداختند. ساکنان شجاع آن برای مبارزۀ رهاییبخش علیه میلیتاریسم و نئونازیسم به پا خاستند.
دولتهای غربی در حال تزریق تسلیحات به اوکراین باندری هستند. زلنسکی تمایل خود را برای داشتن زرادخانۀ هستهای اعلام کرده است. اما ناتو نه تنها با او مخالف نکرد، حتی آمادگی خود را برای بازآرایی ارتش اوکراین بر اساس استانداردهای خود اعلام نمود و دیوانگان لندن آماده هستند تا گلولههای حاوی اورانیوم ضعیفشده را به دست رژیم نئونازی اوکراین برسانند.
کشورهای ناتو تنها انواع تسلیحاتکشنده را ارسال نمیکنند. آنها تمام دنیا را با پایگاههای نظامی خود پر کردهاند. چهارصد آزمایشگاه بیولوژیکی ایالات متحده در کشورهای مختلف به آزمایش خطرناکترین ویروسها و باکتریها مشغول هستند. پیامدهای این اقدامات میتواند توسعۀ مسالمتآمیز کل کشورها را مختل سازد. علاوه بر این، آنها کل بشریت را به عنوان یک گونه زیستی تهدید میکنند.
کمونیستها همیشه خاطرنشان کردهاند: «فاشیسم یعنی جنگ»! سیر حوادث بار دیگر این مدعا را تأئید میکند. تنها یک پاسخ از سوی مردم وجود دارد: هیولای فاشیسم باید نابود شود. باسیلهای طاعون قهوهای بسیار خطرناک هستند. آنها باید با اطمینان و سریع نابود شوند. بهای بیاحتیاطی به شدت بالا خواهد بود. وحشتی که در نورنبرگ محکوم شد، نباید تکرار شود. ما حق نداریم به ارتجاع جهان اجازه دهیم مرتکب جنایات خونین جدید شود.
اعمال و افکار غرب امپریالیستی به زهر نفرت بدخواهانه نسبت به هر پدیدۀ مترقی، مستقل و آزاد آغشته شده است. بایدن و شولتس، فون در لاین و بورل، دودا و موراویسکی، همۀ آنها فقط پیشکاران پشتیبانی در نظام دیکتاتوری جهانی هستند. موفقیت شغلی آنها مستقیماً با تمایل آنها برای خدمت به منافع الیگارشی مالی جهانی تعیین میشود.
جهانیگرایان اقدامات خود را با بازیابی شبهروشنفکری میپوشانند. آنها ارتجاعیترین عقاید را بر پایۀ نظریات نیچه، چمبرلین و گوبینو دربارۀ «ابرمرد» و «برتری نژادی» مبتنی میسازند. آنها یک آمیزۀ انفجاری از نئومالتوسیانیسم و پسا-اومانیسم میسازند. در مورد «اولویت پیشرفت تکنولوژی بر توسعۀ اجتماعی» چرندیات انساندوستانه مطرح میکنند. آنها رذایل و انحرافات را به عنوان انسانگرایی میستایند. ایدههای منسوخ را که الهامبخش هیتلر و همدستانش بود، در بستهبندیهای شبهعلمی «مهندسی بیولوژیک» کلاوس شواب و امثال او ارائه میدهند.
همۀ این «نوآوری» دروغین، دشمنی با مردم است و بواسطۀ کسانی که تحت تأثیر تعصبات قومی و نژادی قرار دارند و مشتاق انتقام گرفتن از مردم به سبب پیروزی بر فاشیسم و استعمار هستند، ترویج میشود. این محافل درگیر ایدۀ کنترل کامل بر بشریت هستند. آنها با اعلام لغو فرهنگ بزرگ روسیه قصد دارند فرهنگ انسانگرایانه کل جهان را نابود کنند و همۀ ما را در زمان وحشیگری بیسابقه و اردوگاه کار اجباری الکترونیکی نابود سازند.
نئولیبرالیسم دشمن شریر هرگونه توسعۀ مستقل و هنجارهای دموکراتیک است. نظامهای سیاسی غرب به عمق استبداد مطلق سقوط کرده اند. نخبگان بورژوایی رابطۀ خود با ارزشهای آزادی و انساندوستی را از دست دادهاند. اقدامات و رفتارهای آنها درها را به روی نئوفاشیسم باز میکند.
سرمایهداری که از عذاب به خود میپیچد، به هر قیمتی به زندگی میچسبد و اصلاً از تناسخ فاشیسم نمیترسد. ارتجاع جهانی فقط وارثان هیتلر و موسولینی، فرانکو و سالازار، آنتونسکو و مانرهایم، پیلسودسکی و کوئیسلینگ را تشویق میکند؛ خاطرۀ جنگ جهانی دوم را دیوانهوار از یادها میزداید و حقایق تاریخ را جعل میکند.
طرحهای «نظم نوین جهانی» به تهاجم و درگیری، نئوفاشیسم و استعمار نو، تهدید جنگ جهانی جدید تبدیل میشود. تمام دنیا امروز به میدان جنگ تبدیل شده است. و ما باید در این نبرد به نام تمامی بهترینهایی که فرهنگ جهانی ایجاد کرده است، به نام آیندۀ شایستۀ بشر، پیروز شویم!
اتحاد و انسجام نیروهای صلحدوست کرۀ زمین رمز موفقیت ماست. مقاومت پیروزمندانه در برابر ارتجاع جهان فقط میتواند جهانی باشد. ما عمیقاً متقاعد شدهایم که همبستگی انترناسیونالیستی ما میتواند از بشریت در برابر تهدیدات فاشیستی محافظت کند و از سقوط به ورطۀ جنگ جهانی باز دارد. ما این را اینجا در بلاروس، در این سرزمین مقدس، که پیوند ناگسستنی بین گذشته، حال و آینده در آن کاملاً تحقق یافته است، قاطعانه اعلام میکنیم.
دوستان عزیز! در طول سالهای آتشین جنگ جهانی دوم، اتحاد نظامی بزرگی از مخالفان بربریت فاشیستی- اتحاد بین کمونیستها و میهنپرستان، رزمندگان دمکرات و ضد ظالم شکل گرفت. همۀ این نیروها علیرغم اختلافات اجتماعی و عقیدتی، تفاوت دیدگاههای سیاسی و مذهبی متحد شدند. این ندای زمان بود. دورۀ نوین آزمایشها، به شدت خواستار اتحاد عمل همۀ افراد نیکسرشت است.
برای مبارزه با نئونازیسم، ارتجاع و میلیتاریسم متحد شویم!
زنده باد جبهۀ متحد نیروهای مترقی!
زنده باد همبستگی زحمتکشان و خلقها در مبارزه علیه فاشیسم!
ما اجازه نخواهیم داد جهان را منفجر کنند!
آنها عبور نخواهند کرد! (توضیح این شعار آخر)
برگرفته از: پورتال دانشمندان با گرایش سوسیالیستی روسیه
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/25/
۵ اردیبهشت-ثور ۱۴۰۲
خبرهایی از آمریکا
والری ایلین (VALERY ILYIN)
ا. م. شیری
قطارها از ریل خارج میشوند، مشاغل از بین میروند، نیروگاهها از کار میافتند…
آمریکا در یک جنگ داخلی اعلام نشده، برای انتخابات آماده میشود…
اخبار منشر شده در بارۀ ایالات متحده شبیه گزارشهای جنگی، به عبارت دقیقتر، وقایعنگاری جنگ چریکی است.
در ۲۶ فوریه، یک قطار باری در نورفولک جنوبی در کارولینای شمالی از ریل خارج شد. قبل از آن، ادارۀ تحقیقات فدرال برای هر گونه اطلاعات در مورد خرابکاری در سه نیروگاه همان ایالت، جایزۀ ۵۰۰۰۰ دلاری تعیین کرد.
در ۲۸ فوریه، قطار در فلوریدا از ریل خارج شد. به گزارش کانال فاکس نیوز، ۱۳۵ هزار لیتر پروپان در مخازن حمل میشد.
اول مارس، در اوهایو صدای انفجارهایی از یک کارخانه ذوب آهن در کلیولند شنیده شد. در همان روز در شهر برلینگتون (ویسکانسین) نشت یک مادۀ شیمیایی ناشناخته رخ داد و بدنبال آن، تخلیه ساکنان محلی آغاز شد.
در ۴ مارس، یک آتشسوزی بزرگ در مرکز اوهایو (سینسیناتی) رخ داد که دو ساختمان بزرگ را طعمۀ حریق ساخت. آتشنشانان نتوانستند به مدت نیم روز آتش را مهار کنند.
۵ مارس، قطار دیگری از نورفولک جنوبی در شهرستان کلارک، اوهایو از ریل خارج شد. مقامات از همۀ ساکنان خواستند در خانههای خود پناه بگیرند و از بازدید از منطقۀ تصادف خودداری نمایند. زیرا، قطار حامل مواد شیمیایی بود.
۵ مارس، در آتلانتا (جورجیا)، یک گروه ۵۰ نفره به یک مرکز آموزشی پلیس در حال ساخت حمله کردند. افسران انتظامی حمله را دفع کردند. ۳۵ نفر دستگیر شد، ۲۳ نفر از آنها بلافاصله به تروریسم متهم شدند.
۷ مارس، یک حادثۀ قطار عجیب دیگر در اوهایو رخ داد. در اثر برخورد قطار با کامیون حمل زباله، واگنها واژگون شدند، حداقل یک نفر جان خود را از دست داد. از نیروهای امداد و نجات خواسته شد به محل وازگونی واگنها نزدیک نشوند.
۸ مارس در اوکلاهاما یک قطار حامل فرآوردههای نفتی از ریل خارج شد. در همان روز، حادثه ریلی دیگری در ویرجینیای غربی رخ داد (سه نفر مجروح شدند)، مقدار قابل توجهی گازوئیل به رودخانۀ نیو ریور ریخت و آتشسوزی بسیار بزرگ در یک سکوی نفتی چند طبقه با مواد خطرناک در شهر موبیل (ایالت آلاباما) رخ داد. آتشنشانان حتی سعی نکردند آتش را مهار کنند
در ۹ مارس، یک آتشسوزی بزرگ در یک انبار در اوماها (ایالت نبراسکا) رخ داد. آتشنشانان نتوانستند شعلههای آتش را مهار کنند. در همان روز در آلاباما یک قطار باری حامل فرآوردههای نفتی از روی ریل خارج و واژگون شد.
در ۱۰ مارس، بر اثر خروج قطار از ریل در شهرستان سامرز، ویرجینیای غربی، سه نفر مجروح شد. علت این فاجعه برخورد با تکه سنگی بود که روی ریلها قرار داشت.
۱۳ مارس در آرکانزاس، یک قطار با یک تریلر که از یدکش روی ریل رها شده بود، برخورد کرد.
۱۴ مارس در ایندیانا یک کارخانۀ مواد شیمیایی دچار آتشسوزی شد.
۱۵ مارس یک تصفیه خانۀ آب در مریلند منفجر شد. عصر همان روز در آریزونا (نزدیک شهر توپوک در شهرستان موهاو) یک قطار باری از ریل خارج شد.
در ۱۶ مارس، یک قطار باری در ایالت واشنگتن از ریل خارج شد و چندین مخزن (بیش از ۱۹ تن) گازوئیل ریخت.
۱۷ مارس در کنتاکی، در یک سانحۀ جدید راهآهن، قطار از روی ریل واژگون شد (عکس زیر). همان روز، قطار باری دیگری در لوئیزیانا از ریل خارج شد.
۲۱ مارس، در ایالت مین یک قطار حامل فرآوردههای نفتی از ریل خارج شد.
در ۲۲ مارس نیز یک قطار مسافربری در کالیفرنیا به دلیل افتادن درخت روی ریلها، از ریل خارج شد.
۲۲ مارس، انفجارهای قوی در کارخانۀ شیمیایی اینئوس فنل در پاسادنا (ایالت تگزاس) رخ داد. تعدادی از تأسیسات صنعتی در آتش سوخت.
در ۲۳ مارس، یک قطار باری در نورفولک جنوبی- ماساچوست از ریل خارج شد.
۲۴ مارس، یک نشت تشعشعی دیگر در یک نیروگاه هستهای در مینهسوتا رخ داد (در جریان نشت قبلی در نوامبر ۲۰۲۲، ۴۰ هزار گالن آب رادیواکتیو به لایۀ آبهای زیرزمینی رسید).
در ۲۵ مارس، در شهر ریدینگ (پنسیلوانیا)، انفجار و آتشسوزی شدیدی در کارخانۀ شکلاتسازی ار.ام. پالمیر رخ داد. ساختمانهای کارخانه فروریخت و بر سر آوار کارگران گردید. تریبون سوسکهانا ولی گزارش داد که تعداد زیادی از آنها مجروح شدند و ۷ نفر جان باخت. پس از نشت مواد شیمیایی به رودخانۀ دلاوِر، مقامات به ساکنان توصیه کردند «به دلایل ایمنی»، آب بطری مصرف کنند.
در ۲۷ مارس، در ایالت داکوتای شمالی، در نزدیکی روستای ویندمر، بیش از ۳۰ واگن از یک قطار حامل مواد خطرناک (عکس بالا) از ریل خارج شد. گزارش شده است که فرآوردههای نفتی مورد استفاده در تولید آسفالت نشت کرد. در همان روز در حومۀ هیوستون (تگزاس) در یک کارخانۀ شیمیایی انفجار رخ داد. قربانیانی وجود دارد. در کالیفرنیا دومین قطار متشکل از ۵۵ واگن و دو پیشران از ریل خارج شد (عکس پائین). کمتر از یک روز پس از آن، چندین کشتی کوچک باری به طور ناگهانی در رودخانۀ اوهایو در نزدیکی لوئیزویل «تا حدی غرق» شدند. یکی از آنها حامل ۱۴۰۰ تن متانول بود. «متانول، یک الکل سمّی است که در صنعت به عنوان حلّال، آفتکش و سوخت جایگزین استفاده میشود»…
حادثۀ کالیفرنیا شانزدهمین (!) حادثه از این دست در راهآهن در یک ماه گذشته بود. مقامات در مورد دلایل این اتفاق سکوت کردهاند.
فقط از فوریه تا نوامبر، یعنی در یک دورۀ ۱۰ ماهه، حداقل ۱۰۸ عملیات خرابکاری با استفاده از سلاحهای سبک، میلههای آرماتور، سنگ، مواد قابل اشتعال، مواد منفجرۀ دستساز در تأسیسات انرژی ایالات متحده انجام شد…
در متن تمامی این رویدادها، دونالد ترامپ در ۲۵ مارس در شهر واکو (تگزاس) تجمع گستردهای با شرکت حامیان خود برگزار کرد. اما علیرغم وعدههای دولت آمریکا و تاریخ تعیینشده برای بازداشت وی، او بازداشت نشد.
شهر واکو یک مکان نمادین است. در اینجا ۳۰ سال پیش، بین فرقۀ مسلح «شاخۀ داویدیان» و مأموران ادارۀ تحقیقات فدرال که در صدد خلع سلاح فرقهگرایان بودند، جنگ در گرفت. این محاصره ۵۱ روز به طول انجامید و با حملۀ خودروهای زرهی، هلیکوپترها و کشته شدن بیش از ۸۵ نفر پایان یافت.
خود نام واکو از نظر حامیان ترامپ و رادیکالهای راستگرای آمریکایی، یک سوت سگ (dog whistle)- یک فراخوان رمزی برای اقدام است.
تیموتی مکوی، راستگرای افراطی، به نشانۀ انتقام از «فدرالها» برای محاصرۀ واکو، بمبگذاری در یک ساختمان دولتی در اوکلاهاما سیتی، بزرگترین حملۀ تروریستی (قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱) در تاریخ آمریکا را در آوریل ۱۹۹۵ ترتیب داد، که به کشته شدن ۱۶۸ نفر منجر شد. مکوی، کهنه سرباز جنگ اول علیه عراق (۱۹۹۱) و فعال سازمان جداییطلب «شبهنظامیان خلق»، امیدوار بود که قیام آمریکاییهای آزاده علیه دولت، یعنی همان «باتلاق واشینگتن» را که دونالد ترامپ وعده داده، بود آغاز کند…
پینوشت: و در نهایت، امروز، ۴ آوریل، دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین ایالات متحدۀ آمریکا بازداشت گردید و (بدون دستبند) به دادگاه منهتن برده شد. (ا. ش.)
مأخوذ از: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/05/
۱۶ فروردین-حمل ۱۴۰۲
تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی
د. آلشانسکی: جنگ روانی، فنون جنگ روانی
یو. آ. شرکوین: شایعه بمثابه پدیده اجتماعی و بعنوان سلاح جنگ روانی.
برگردان: ا. م. شیری
مقدمۀ مترجم:
امپریالیسم و ارتجاع جهانی که باتکاء جنگ روانی بمثابه جزء لاینفک جنگهای اقتصادی، اطلاعاتی و تبلیغاتی و با تأمین مالی و سازماندهی سازمانهای باصطلاح غیردولتی، سوسیالیسم جهانی را در هم کوبیده، اتحاد شوروی و یوگسلاوی را تجزیه و ویران کردند، در سالهای اشغال نظامی افغانستان و عراق این جنگ را با لشکرکشی نظامی- تروریستی نیز همراه ساختند. اما، در اثر تحمل ضربات سنگین و رسواییهای بزرگ در پی آنها، بخصوص در شرایط گسترش طولی، عرضی و عمیقی بحران قانونمند نظام سرمایهداری، تغییراتی در شکل مداخلات خود در کشورهای دیگر بوجود آوردند. روش جدید مبتنی بود بر تأمین مالی، سازماندهی، تسلیح و آموزش گروههای متشکل از اوباشان و چاقوکشان، زنان هرجایی و هرزه، لومپنها و قصابان انسان. این تجربه را در برکناری دیکتاتورهای دستنشاندۀ خود در مصر، تونس، ساحل عاج و یمن، و جایگزینی آنها با رژیمهای وابستهتر بکار بستند و لیبی را باضافه تسلیح تروریستهای القاعده و سلفیهای هوادار سعودیها در داخل و بمبارانها جنونآمیز از هوا و دریا، در خون خود غرقه کردند و اینک با تکیه بر نتایج کارکرد فنون ضدبشری اخیر، همین روشها را در کشورهای بسیاری بکار میبندند. امروزه حوادث خونین سوریه بعنوان نمونۀ آشکار جنایت تازۀ آمپریالیسم، صهیونیسم و بطور کلی ارتجاع جهانی بر کمتر کسی پوشیده است که با کاربست روشهای شایعهسازی و دروغپراکنی ادامه میدهند. طرز تلفظ و صدای استودیویی «آلله آگبار» همزمان با بلند شدن صدای انفجار و دود در صحنههای شبیهسازی شده گویا در سوریه، گواه قاطع این مدعاست.
بنا بر اینها و همۀ حوادث خونینی که در مقیاس جهانی روی میدهد، بنظر میرسد کوشش و تلاش برای شناخت فنون مداخلات امپریالیسم و ارتجاع جهانی و پیش از همه، شناخت روشهای شایعهپراکنی، جنگ تبلیغاتی- روانی و جستجوی راههای ممانعت از آنها، مبرمترین وظیفۀ امروزی نیروهای مترقی صلحدوست و مدافع آزادی و استقلال کشورها و مبارزان راه رهایی انسان از چنگال اهریمنی سرمایهداری امپریالیستی بحساب میآید. در غیر این صورت، اشغال و تخریب کشورها یکی بعد از دیگری، قتلعام بیامان تودههای مردم، غارت ثروتهای ملی آنها و به یغما بردن حتی سهم نسلهای آینده این کشورها از ثروتهای ملی از سوی قدارهبندان بینالمللی همچنان ادامه خواهد داشت. در همه حال، «این قصه سر دراز دارد» و راوی در اندیشه روایت قصه دیگریست. این هم اصل مطلب ترجمه شده با این توضیح که تمامی مشخصنمائیها با رنگ سرخ، از خود منبع است.
***
«جنگ روانی» بمثابه جزء ضروری هر نوع جنگ و درگیری نظامی، در شکل باصطلاح «تبلیغات ویژه» برای اثرگذاری بر روی نیروهای نظامی و غیرنظامی دشمن واقعی تجلی مییابد.
در اینجا، جنگ روانی به ابزار روانشناسی جنگ نظامی- سیاسی بدل میشود. بدلیل ویژگی پنهان این جنگ، تا کنون فقط دو طرح جامع در تاریخ آن شناخته شده است.
ــ پروژه «کیملوت» در سالهای ۶۰ قرن بیستم در آمریکا توسط یک سازمان ویژه تحت مدیریت یک روانشناس تاکنون ناشناخته تدوین گردید.
هدف طرح «کیملوت»: سازماندهی اطلاعات جمعآوریشده در بارۀ توازن نیروهای سیاسی در کشورهای «جهان سوم» تحت حاکمیت رژیمهای غیرسرمایهداری.
وظیفه طرح: پیشبینی «شیوع خشونت»، بعبارت دیگر، سازماندهی فعالیتهای خرابکارانه، یا به بیان دیگر، دفاع از دولتهای طرفدار غرب در مقابل شورشیان. «کیملوت» با اقدام علیه دولت سالوادور آلنده در شیلی فعالیت خود را آغاز کرد. شایعاتی مبنی بر اینکه گویا دولت آمریکا از وی روی برتافته، به مطبوعات درز کرد. و اما، حوادث بعد از آن در شیلی بر کسی پوشیده نیست.
ــ پروژه «اجایل» بمنظور مطالعۀ تدابیر کارآمد برعلیه شورشیان آسیای جنوب شرقی (اساسا، ویتنام) طراحی گردید.
هدف طرح: تحلیل و بررسی انگیزۀ کمونیستهای ویتنام شمالی، مکانیسمهای مقاومت و همبستگی، پیامدهای روانی اقدامات مختلف نظامی و سیاسی آمریکائیها در ویتنام و از میان دستآوردهای عینی- درک درست از تأثیر منفی بمبارانهای گسترده جمهوری دموکراتیک ویتنام بود.
مرجع: تا این کار، تصمیم لیندون جنسون، رئیس جمهور آمریکا مبنی بر شروع بمبارنها بر اساس نظر روانشناسان (از کئوپراسیون رند). ولیکن ارزیابی آنها هم از واکنش احتمالی ویتنامیها و هم از افکار عمومی جامعه آمریکا نسبت به بمبارانها اشتباه بود.
«شایعه- آرزو»، اغلب تلاش برای ارائه تصویر دلخواه از واقعیت را که با نیاز مردم تضاد دارد، در خود بازتاب میدهد.
شایعه، آرزو و آرزوهای زنگ زده، به ابزار فعال تضعیف روحیۀ مخالفان سیاسی در قرن بیستم تبدیل گردید. سابقۀ پخش و تبلیغ چنین شایعات از پیش طراحیشده با هدف تضعیف روحیۀ مردم در شرایط جنگی، در تاریخ ثبت است. عوامل هیتلری بارها و بارها شایعاتی را از این دست در آمریکا پخش کردند که «جنگ در آستانۀ عید کریسمس پایان خواهد یافت»؛ «نفت آلمان تا شش ماه هم کفایت نمیکند»؛ «پس از دو- سه ماه در آلمان کودتای نظامی رخ خواهد داد». موارد مشابه اینها در سالهای «جنگهای عجیب» در فرانسه نیز اتفاق افتاد. هر بار، زمانیکه تاریخ مصرف چنین شایعاتی به پایان میرسید و نتیجۀ مطلوب بدست نمیآمد، بعنوان یک قاعده، افسردگی قابل توجهی بر روحیۀ عمومی مستولی میشد و فکر برآوردهای منفی شدت مییافت.
پیامدهای سیاسی«شایعه- آرزو»که میتواند از حد مورد نظر فراتر برود، در روزهای کودتای سال ۱۹۷۳ نمود یافت. در شرایط شدیدا بلاتکلیفی در سراسر کشور، «خبرهایی» در این باره شایع میشد که بریگادهای وفادار به آلنده زیر رهبری ژنرال ترقیخواه، پراتس که با پیوستن «گروههای داوطلبان مثل گلوله برف هر آن بزرگتر میشوند»، در حال پیشروی به سوی پایتخت هستند. این داستان که بدین صورت از سوی رسانههای خارجی گزارش شد، به خوراک فرستندههای رادیویی مترقی و ارگانهای مطبوعاتی بدل گردید. متاسفانه، شایعات صحیح از آب درنیامدند. کالوس پراتس (در حبس خانگی در سانتیاگو بسر میبرد)، برای «مصاحبه» در مقابل تماشاگران، به تلویزیون آورده شد، و این حادثه، تأثیر روانی موقتی عجیبی بر روی نیروهای مقاومت در مقابل کودتا گذاشت. (کالوس پراتس، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش، وزیر دفاع و معاون رئیس جمهور شیلی در دولت آلنده، یک سال پس از کودتای خونین ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ آمریکا در شیلی، با انفجار اتومبیل بدست پلیس امنیتی شیلی در بوئنسآیرس، پایتخت آرژانتین به قتل رسید. مترجم).
«شایعه- آرزو» آنچنان که در نگاه اول بنظر میرسد، یک پدیدۀ چندان کم اهمیت و بیآزاری هم نیست. تحریک احساسات و سرخورده کردن منظم پس از آن که به سهم خود، قادر است هم موجب تشدید خشونت شود و هم بیاعتنایی، روند طبیعی عملکرد مجامع اجتماعی را مختل سازد.
«شایعه- آرزو»، معمولا پیشبینی زبونانه هر گونه حوادث ناگوار را در خود منعکس میسازد و در سایه شایعسازی گسترده، عادات نچندان دور یا خرافی از سوی انسانهای بدبین منتظر حوادث تلخ، ممکن میگردد.
پخش «شایعه- وحشت» اغلب با انگیزۀ دامن زدن به بیم و هراس در میان انسانها یا خلق امید واهی در امکان ممانعت از سوژۀ خوفناک صورت میگیرد. اما حتی اگر عملیات ممانعتی بعلت فقدان اطلاعات لازم در مخاطب اتفاق نیافتد، آنوقت، بیم و هراس همهگیر قابل تحمل خواهد بود. «شایعه- وحشت»ها اغلب در دورۀ تنشهای اجتماعی یا مناقشات شدید (فاجعه طبیعی، جنگ، شرایط انقلابی، کودتای نظامی و مثل آنها) امکان ظهور مییابند و سوژه آنها از وحشتهای بدبینانه تا آشکار، تغییر شکل میدهند. پخش شایعات از پیش طراحیشده از این دست، از مدتها پیش به عنصر مورد علاقۀ خرابکاریهای ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است.
بدین ترتیب، در مبارزه علیه حاکمیت نیروهای ضد سرمایهداری، دشمن در عرض دهها سال از مجموعۀ کاملی از سوژههای «مطمئن» بهره برمیگیرد. برخی از آنها متناسب با آداب و سنن فرهنگی و دینی بکار بسته میشود و برخی دیگر نیز همچنان بلاتغییر باقی میمانند. مدعای اخیر، بعنوان مثال، افزایش قریبالوقوع قیمتها گویا به محصولات غذایی یا قحطی آنها مربوط میشود (شیلی، ۱۹۷۱- ۱۹۷۳)؛ نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰، افغانستان، سال ۱۹۸۰؛ بلاروس ۲۰۱۱ و بسیاری دیگر.
با جدی گرفتن این شایعات، انسانهای بسیاری با دست پاچگی به خرید کالاهای اغلب غیرلازم یا به مقدار غیرمعقول روی میآورند که آن هم تأثیر جدی بر روی اوضاع بازار میگذارد. کالاها کمیاب میشوند و قیمتها بالا میروند. در صورت عدم توجه کافی به این پدیده از سوی رهبری میتواند باور به سرچشمۀ رسمی را کاهش داده و باور به منبع شایعات را افزایش دهد.
بطرز مشابهی شایعاتی در بارۀ واکنش متقابل آینده، کودتای نظامی، در بارۀ انتقامگیری بیرحمانه از شهروندان همکار و حامی نیروهای انقلابی و امثالهم پخش میشود. روحیۀ بدبینانه هم غالبا با پخش شایعات تیپیک در بارۀ وجود گویا اختلاف در مبارزه برای قدرت در میان رهبران احزاب مترقی و دولتها دامن زده میشود.
انتشار متناوب «شایعه- وحشت» از آن گونههایی که در سال ۱۹۸۱ در ایالات مختلف آمریکا پخش شد، برجستهترین مشخصۀ تبلیغات بورژوازی است. آن وقت شایع کردند که «روسها در اقیانوس در نزدیکی منهتن و سواحل کالیفورنیا بمبهای کبالتی پنهان کردهاند». این شایعه به سرازیر شدن نامههای شهروندان آمریکا حاوی این قبیل خواستها که «بمبها را منفجر نکنید!»، «بمبها را جمع کنید!» و غیره بسوی مسکو منجر گردید.
شایعه- خصومت معمولا هم مستدل نشان داده میشوند و هم تعصب و نگرش بشدت منفی برخی گروههای شهروندان نسبت به موضوع اصلی داستان شایعه را در خود انعکاس میدهند. شایعه- وحشت اغلب محتوی عناصر خصمانه هستند. تصادفی نیست که مثلا، زیر تأثیر شایعات دایر بر ضدعفونی کردن کودکان، بسیار از اولیاء نه تنها کودکان را با دست پاچگی از مدارس خارج کردند، حتی در برخی موارد به قتل و غارت دست زدند؛ واکنش به شایعات در بارۀ «لحاف بزرگ»، در اثر تحریکات روحانیون مرتجع مسلمان، گاهی به اقدامات ضدانقلابی دهقانان منجر شد؛ شایعاتی در باره «بمبهای کبالتی»، بار دیگر ببهانه «خطر نظامی روسی»، موجب تشدید روحیه ضدشوروی گردید و برای ساخت تسلیحات ویژه جدید در خدمت صنایع نظامی قرار گرفت.
«شایعه- خصومت»، بطور کلی درست مثل «شایعه- وحشت»، اغلب در دورۀ تنشهای اجتماعی، البته عمدتا در موارد مرتبط با درگیریهای میان گروهی رواج مییابند (حتی در شرایط حوادث کاملا طبیعی که طرح «آنها- ما» عمل میکند، این حوادث بعنوان دسیسه طرف متخاصم تعریف میشود). این هم نمونههایی از داستانهای معمول: «در لئوپلدوویل، کنگوییها جمعیت سفیدپوست را قتل عام کردند» (کنگو، سال ۱۹۶۰)؛ «اغتشاشات در پاناما را عوامل کوبا براه انداختند» (واشینگتن، سال ۱۹۶۴)؛ «دولت مواد غذایی تخصیصی به کوبا را به روسیه میفرستد» (نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰) و موارد مشابه دیگر.
بدیهی است که تقسیمبندی شایعات به «شایعه- آرزو»، «شایعه- وحشت» و «شایعه- خصومت» در بسیاری موارد کاملا مشروط است، چرا که همان یک داستان در حال چرخش میتواند نگرش و احساسات لایههای مختلف جامعه آنتاگونیستی را بیان نماید.
همراه با این، قواعد افزایش قابلیت اطمینان شایعات، هنگامی که موضوع آنها باعث تحریک حوادث میشود، مشاهده شده است. شایعات در بارۀ لغو قانون سرواژ در روسیه و قحطی مواد غذائی در اثر خرید نامعقول آنها بواسطۀ مردم پس از پخش شایعۀ اعلام زمان قحطی آنها، به همان ترتیب فوقالذکر نتیجه داد. همان الگوها در جریان نظاره بر تدارک کودتاهای ارتجاعی در یکسری کشورهای آمریکای لاتین هم مشاهده شد. پخش دراز مدت شایعات در باره کودتای آینده حس بلاتکلیفی، عصبانیت و نگرانی رو به رشد مردم را موجب گردید و توان مقاومت سازمانیافته را پائین آورد. در نتیجه، وقوع کودتا بخاطر رفع بلاتکلیفی، باعث سبکباری در میان اقشار متزلزل گردید.
وطیفه اصلی مطالعۀ شایعات از اینجا مطرح میشود: تشریح شرایط و علل پیدایش آنها، که طرحریزی و تهیه ابزارهای رویاروئیهای فعال را ممکن میسازد.
پیدایش و رواج شایعات قبل از همه بر مبنای پروسه قانونمند سیستم آگاهی اجتماعی، که روابط بیهودۀ انباشته از «محصولات تخیل اجتماعی» را برنمیتابد، روی میدهد. (بدین معنی، شایعه مرتبط با تشکیل دلخواه اجزاء تفکر منطقا ناکافی در نظام شناختی اتفاق میافتد). کار مخرب مبلغان و آشوبگران در جامعۀ متخاصم بدون اینکه علت پیدایش شایعات باشد، میتواند در خدمت تحریک و سمت دادن شایعات قرار گیرد. تخم شایعه میتواند آگاهانه فقط درآنجا کاشته شود که محیط مناسب آن، یعنی خلاء اطلاعاتی بیانگر نارضایتیها فراهم آمده باشد. این موضوع متدلوژیک را میتوان اصل اساسی در شناخت ماهیت شایعات و کارکرد آنها حساب کرد.
در صورت وجود اطلاعات جامع و قابل اطمینان در بارۀ برخی مسائل که امکان رواج شایعه در باره آنها وجود دارد، میتواند همان مسائل را بسوی صفر سمت بدهد.
بدین سبب، اگر سخن از فضای کافی و اهمیت حوادث سیاسی میرود، در این صورت مسئله (بخش اصلی اطلاعاتی که معمولا مردم نه از راه تجربه، بلکه از طریق شبکههای مختلف اجتماعی، عمومی و ارتباطات فردی بدست میآورند)، یعنی فقدان اطلاعات مطمئن نسبت به دو متغیر: کمیت اطلاعات رسمی منتشره در بارۀ این مسئله در شرایط زمانی معین و میزان اعتماد به منبع اطلاعات رسمی مشخص میشود.
سیستم اطلاعرسانی در بارۀ «پایداری شایعه« را باید بهرهدهی بالای اطلاعات حساب کرد (برای اینکه تعداد اطلاعات رسمی در بارۀ موضوع مورد بحث در هر لحطه معین، مفید واقع شود) که باید با تنظیم رابطه متقابل فعال، قابل اطمینان و خوب بین منبع و مخاطبان (برای اینکه باور به منبع همواره در سطح بالائی حفظ شود)، بتواند واکنش حساس و متعارف نسبت به مسئلۀ مورد علاقۀ مخاطبان را تأمین نماید.
شایعه، یعنی سلاح جدی تبلیغات بورژوایی که اگر با آن مبارزه نشود، اگر مبارزه آگاهانه و با شناخت قانونمندیهای آن شرایط که پیدایش و رواج گسترده شایعات را فراهم میآورد، سازمان داده نشود، سلاح بسیار خطرناکی است. شایعه اگر بموقع شناسائی شود، اگر الگوها و قواعد بروز و عملکرد شایعات بموقع تشخیص داده شوند و همآهنگی اقدامات پیشگیرانه متقابل با مهارت توأم گردد، اصلا خطرناک نیست.
صحنههایی از فیلم «فرار از آسالوم»(آمریکا، سال ۱۹۹۴) بر اساس کتاب تخیلی نویسنده انگلیسی، ریچارد هرلی، «مجازات مستعمره» (انگلستان، ۱۹۸۷) (سوژه «در زندان آینده، ماهوارهها کشیک خواهند کشید، تمدن از بین رفته و بقاء در جهنم ادامه خواهد داشت»)، این محصول تخیل نویسنده، در سال ۲۰۱۱ واقعیت یافت…
منبع:
http://anton-dudaro.livejournal.com/48382.html
۱۷ فروردين ۱٣۹۱
باز انتشار: ۲۷ فروردین-حمل ۱۴۰۲
خیابانهای پاریس سنگربندی میشود
ا. م. شیری
به گزارش شبکه تلویزیونی BFM فرانسه، تظاهرکنندگان در مقابل ساختمان شورای قانون اساسی فرانسه سنگرهایی برپا کردند. ساکنان جمهوری پنجم تلاش میکنند در مقابل اصلاحات بازنشستگی امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه مقاومت کنند.
دوازدهمین تظاهرات سراسری با سنگربندی، عمدتاً با استفاده از اثاثیۀ کهنه و سطلهای زباله همراه بود. بیاعتمادی به نهاد نظارت بر قانون اساسی جمهوری بدین نحو ابراز میشود. به گزارش این فرستندۀ تلویزیونی، معترضان در خیابان منتهی به ساختمان شورای قانون اساسی بیش از صد سطل پلاستیکی زباله و اثاثیۀ کهنۀ جمعآوری شده از محلات را روی هم انباشتند. معترضان علاوه بر سنگربندی، پارچهنوشتهای را بین ساختمانها نصب کردند که روی آن نوشته شده بود «اصلاحات – به سطل زباله» و «سانسورِ قانون اساسی»! چند تن از مخالفان اصلاحات با بمبهای دودزا در دست روی جعبهها رفتند و علیه دولت و رئیس جمهور مکرون شعار سر دادند.
به این ترتیب، دیروز دوازدهمین اعتصاب سراسری در فرانسه آغاز شد. به گفتۀ مقامات، بیش از ۶۰۰ هزار نفر در این تظاهرات شرکت کردند. شورای قانون اساسی فرانسه یکی از این روزها باید در مورد انطباق این لایحه با هنجارهای قوانین موجود کشور تصمیمگیری کند. در صورت تصویب، این قانون از اول شهریور اجرایی میشود.
لازم به ذکر است که پیش از این نشریۀ junge.Welt نوشت، بعید است که بتوان به شورای قانون اساسی فرانسه مسئله قانونی بودن «اصلاحات» یا حتی وفاداری رئیس جمهور به قانون اساسی را واگذار کرد. این نشریه خاطرنشان میسازد که این نهاد متشکل از ۹ عضو دائمی است – همۀ آنها سیاستمداران عالیرتبه و مقامات دولتی سابق هستند و البته، هیچ یک از آنها حتی در رشتۀ حقوق تحصیل نکرده است.
فرانسویها در شبکههای اجتماعی مینویسند که در میدان کنکورد نبردهایی در جریان است. تظاهرکنندگان ضد اصلاحات بازنشستگی با نیروهای ویژۀ پلیس درگیر شدند. به گزارش فیگارو، نیروهای ویژه که نیروی ذخیرۀ عمومی پلیس ملی فرانسه هستند، چندین رگبار شلیک کردند و در پاسخ با «شلیک» سنگ و ترقه مواجه شدند. سنگرهایی نیز در مقابل پلیس بر پا شد، تظاهرکنندگان در حال بالا رفتن از تیرهای چراغ و حتی چراغهای راهنمایی و برداشتن سنگ از محل ساختوساز مشاهده شدند. آتشسوزی در نزدیکی گروهی از پلیس رخ داد و بطری و سنگ به سمت آنها پرتاب شد.
گروههایی از معترضان آواز خوانان شعار میدادند: «ما اینجاییم!»، «پاریس، برخیز!»، «همه از پلیس متنفرند»! سیلوین آلمن، روزنامهنگار در یک پست وبلاگی خاطرنشان میسازد که تظاهرکنندگان جوان اقدام به سنگربندی میکنند. روی تابلوها نوشته شده بود: «آوریل ۲۰۲۳، ماه مه ۱۹۶۸ جدید است». این، اشاره است به شورشهای دانشجویی ۵۵ سال پیش که کشور را تغییر داد. پلیس از گاز اشکآور استفاده کرد. خاطرنشان میشود که در حین بازداشت یکی از تظاهرکنندگان، افراد زیادی سعی کردند او را از دست پلیس خلاص کنند. معترضان به گردشگران توضیح دادند که باید این محل را ترک کنند. برای اینکه «در شرف انفجار است».
قید: شورای نظارت بر قانون اساسی فرانسه طرح اصلاح سن بازنشستگی امانوئل مکرون را روز ۱۴ آوریل تأئید کرد. با این حال، اعتراضات ادامه دارد.
نقل از: ساوتسکایا راسیا (روسیۀ شوروی)
۲۶ فروردین-حمل ۱۴۰۲
انترناسیونالیسم و سوسیالیسم در مقابل ناسیونالیسم
آلکسی میخالکین (Alexey Mikhalkin) عضو جامعۀ دانشمندان روسیه با گرایش سوسیالیستی
ا. م. شیری
جزوههای زیبا در مورد نقش بزرگ هر ملت، در مورد عظمت آن، منزجرکنندهترین و نفرتانگیزترین ایدئولوژی، یعنی ناسیونالیسم را در خود نهفته دارد. نمایندگان این اندیشه میتوانند صادقانه و شاید به خاطر پول، فرهنگ مردم خود را بکُشند و وحدت مردم را بشکنند، حتی بین آنها دشمنی و نفرت ایجاد کنند. آنها با سخنان شوونیستی خود، فرهنگ مردم خود را میکُشند، تمام راه صدها ساله را که مردمان آن ایجاد و خلق کردند، بیارزش و بیاعتبار میکنند و نابود میسازند.
ناسیونالیسم در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سابق مانند یک سمّ، روابط بین مردمان زمانی برادر را مسموم کرد. ناسیونالیسم اوکراینی نمونۀ بارز آن و همچنین ظهور باسمچیها در قفقاز و آزار و اذیت روسها در جمهوریهای آسیای مرکزی است.
سمّ ملیگرایی در روسیه، نسل جوان را کاملاً مسموم کرد، که فعالانه به عضویت گروهها و باندهای نئونازی درآمدند. اینها بر اساس خصومت ملی و سیاسی به اوباشگری، قتل میپرداختند. با این حال، تبلیغات دولتی آن زمان (دهۀ ۹۰) زمانی که کمونیستها متهم به همپیوندی با نمایندگان ایدئولوژیهای ناسیونالیستی و فاشیستی شدند، نفرتانگیزتر به نظر میرسید. متهم کردن بازماندگان و اعقاب کمونیستهایی که در طول جنگ کبیر میهنی در نبرد با نازیها جان خود را فدا کردند، به مبارزه برای حاکمیت کارگران با همکاری ملی گرایان، توهین آشکار است. کمونیستها همیشه از آزادی همۀ مردم جهان، نه تنها از یوغ سرمایه، بلکه از نفوذ مخرب اندیشههای ناسیونالیستی که سرمایهداران برای تخریب آگاهی پرولتاریا استفاده میکنند، دفاع کردهاند. نظریهپردازان ناسیونالیسم مدعی هستند و معتقدند که ایدههای آنها تودهها را متحد میکند، اما برعکس، مردم را از هم جدا میکند، به قتل و جنگ میانجامد.
استعمار نوین کنونی کشورهای غربی روی برافروختن آتش نفرت قومیتی و پرورش افسانههای شوونیستی متمرکز است. بسیاری از مردم طعمۀ توهمات ناسیونالیستی میشوند که امپریالیستهای غربی و نخبگان الیگارشی بومی از آن برای حفظ نظم موجود و جلوگیری از اتحاد تودهها در مبارزه برای احقاق حقوق سیاسی و اقتصادی خود استفاده میکنند.
ایدئولوگهای ناسیونالیسم در تلاشند تا افکار عمومی را متقاعد کنند که کمونیستها، یعنی، مخالفان اصلی اندیشههای ناسیونالیستی و فاشیستی، با فرهنگهای ملی مردم مخالف هستند. آنها مدعیاند که کمونیستها میخواهند فرهنگ هر مردمی را از بین ببرند، مردم را به فقر روحی دچار نمایند. این یک دروغ مطلق است. کمونیستها هرگز آرزوی مرگ فرهنگهای ملی را نداشتهاند. بهویژه، توسعه و حفظ فرهنگ خلقهای روسیه و از جمله، فرهنگ روس یکی از اهداف برنامۀ حزب کمونیست فدراسیون روسیه است. سیاست ملی کشورهای سوسیالیستی به وضوح نشان میدهد که در این کشورها اقلیتهای ملی با زبان خود زندگی میکردند، فرهنگ مردمان این کشورها آزادانه رشد میکرد و قربانی قالبهای شوونیستی و فرهنگ توده نمیشد. بهعنوان مثال، در اتحاد جماهیر شوروی، آثار کلاسیکهای معروف روس به طور فعال به تمام زبانهای جهان چاپ میشد و آثار نویسندگان و شعرای وابسته به اقلیتهای ملی منتشر میشد. میخائیل شولوخوف، نویسندۀ مشهور شوروی، برنده جایزۀ نوبل و بسیاری از شخصیتهای فرهنگی به عنوان نویسندگان با استعداد در خارج از کشور شناسانده میشدند.
ناسیونالیسم یک ایدۀ واهی است و هدف آن کاشتن تخم دشمنی و نفرت در میان مردم است. ممکن است سعی کنند آن را در پشت نامهای مختلف پنهان سازند، اما ماهیت آن بلاتغییر باقی میماند. در این میان، انترناسیونالیسم نقطه مقابل آن است که احترام متقابل بین ملتها، برابری خلقها و دوستی آنها را ترویج میکند. ناسیونالیستها به هر طریق ممکن سعی میکنند خود را در نظر مردم توجیه کنند و بگویند هر آنچه در مورد آنها گفته میشود، نادرست است و دروغ. اما، جنگ داخلی در یوگسلاوی، درگیریهای قومی در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سابق و بسیاری دیگر از جنگهای ملی در سراسر جهان پیامد مستقیم ایدهها و سیاستهای ناسیونالیستها است. با هیچ عذر و بهانهای نمیتوان توجیه کرد.
هدف سیاست ملی کمونیستها متحد کردن کارگران سراسر جهان در مبارزۀ مشترک آنها برای آزادی اقتصادی، برابری اجتماعی و برادری ملی است. سیاست آنها بر پایۀ احترام متقابل همه ملتها نسبت به یکدیگر استوار است. این هدف، در برنامۀ حزب، در آثار کلاسیکهای مارکسیسم-لنینیسم بیان شده است. و این واقعیت، زمانی که سیاست ملی کمونیستها توانست مردم روسیه را پس از جنگ داخلی ویرانگر متحد کند و همچنین، خلقهای اتحاد جماهیر شوروی را برای مبارزه با طاعون قهوهای گرد هم آورد، مقاومت بینالمللی را در برابر یوغ امپریالیسم سازمان داد، در عمل تأئید شد.
منبع: سایت دانشمندان روسیه با گرایش سوسیالیستی
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/12/
۲۳ فروردین-حمل ۱۴۰۲
Его стихией была борьба
Ф. Энгельс. Речь на могиле Карла Маркса ۱۷ марта ۱۸۸۳ г.
«۱۴ марта, без четверти три пополудни, перестал мыслить величайший из современных мыслителей. Его оставили одного всего лишь на две минуты, войдя в комнату, мы нашли его в кресле спокойно уснувшим – но уже навеки.
Для борющегося пролетариата Европы и Америки, для исторической науки смерть этого человека – неизмеримая потеря. Уже в ближайшее время станет ощутительной та брешь, которая образовалась после смерти этого гиганта.
Подобно тому, как Дарвин открыл закон развития органического мира, Маркс открыл закон развития человеческой истории: тот, до последнего времени скрытый под идеологическими наслоениями, простой факт, что люди в первую очередь должны есть, пить, иметь жилище и одеваться, прежде чем быть в состоянии заниматься политикой, наукой, искусством, религией и т.д., что, следовательно, производство непосредственных материальных средств к жизни и тем самым каждая данная ступень экономического развития народа или эпохи образуют основу, из которой развиваются государственные учреждения, правовые воззрения, искусство и даже религиозные представления данных людей и из которой они поэтому должны быть объяснены, а не наоборот, как это делалось до сих пор.
Но это не всё. Маркс открыл также особый закон движения современного капиталистического способа производства и порожденного им буржуазного общества. С открытием прибавочной стоимости в эту область была сразу внесена ясность, в то время как все прежние исследования как буржуазных экономистов, так и социалистических критиков были блужданием в потемках.
Двух таких открытий было бы достаточно для одной жизни. Счастлив был бы тот, кому удалось сделать даже одно такое открытие. Но Маркс делал самостоятельные открытия в каждой области, которую он исследовал, даже в области математики, а таких областей было очень много, и ни одной из них он не занимался поверхностно.
Таков был этот муж науки. Но это в нем было далеко не главным. Наука была для Маркса исторически движущей, революционной силой. Какую бы живую радость ни доставляло ему каждое новое открытие в любой теоретической науке, практическое применение которого подчас нельзя было даже и предвидеть, его радость была совсем иной, когда дело шло об открытии, немедленно оказывающем революционное воздействие на промышленность, на историческое развитие вообще. Так, он следил во всех подробностях за развитием открытий в области электричества и еще в последнее время за открытиями Марселя Депре.
Ибо Маркс был прежде всего революционер. Принимать тем или иным образом участие в ниспровержении капиталистического общества и созданных им государственных учреждений, участвовать в деле освобождения современного пролетариата, которому он впервые дал сознание его собственного положения и его потребностей, сознание условий его освобождения, – вот что было в действительности его жизненным призванием. Его стихией была борьба. И он боролся с такой страстью, с таким упорством, с таким успехом, как борются немногие. Первая Rheinische Zeitung 1842 г., парижский Vorwarts! 1844 г., Deutsche-Brusseler-Zeitung 1847 г., Neue Rheinische Zeitung 1848–۱۸۴۹ гг., New-York Daily Tribune 1852–۱۸۶۱ гг. и, помимо того, множество боевых брошюр, работа в организациях в Париже, Брюсселе и Лондоне, пока наконец не возникло как венец всего этого великое Международное товарищество рабочих – поистине это было делом, которым мог гордиться тот, кто его создал, даже если бы он не создал ничего больше.
Вот почему Маркс был тем человеком, которого больше всего ненавидели и на которого больше всего клеветали. Правительства – и самодержавные и республиканские – высылали его, буржуа – и консервативные и ультрадемократические – наперебой осыпали его клеветой и проклятиями. Он сметал все это, как паутину, со своего пути, не уделяя этому внимания, отвечая лишь при крайней необходимости. И он умер, почитаемый, любимый, оплакиваемый миллионами революционных соратников во всей Европе и Америке, от сибирских рудников до Калифорнии. И я смело могу сказать: у него могло быть много противников, но вряд ли был хоть один личный враг.
И имя его и дело переживут века!»
М.Н. ЛЯДОВ, участник II съезда РСДРП
Первый съезд РСДРП был, скорее, символическим, а своей подлинной датой рождения коммунисты считают II съезд. Он начинал свою работу в Брюсселе… [затем] делегаты переехали в Лондон, где и произошло отделение большевиков как бы в отдельную партию… На другой же день после окончания работы съезда, ۱۱ (۲۴) августа, делегаты-большевики во главе с Лениным посетили могилу Карла Маркса на Хайгейтском кладбище…
Как раз у могилы великого учителя мирового пролетариата Карла Маркса мы поняли, что во главе с нашим вождем – Лениным на нас, большевиков, ляжет великая задача – во весь могучий рост возродить его революционную теорию, создать ту партию, которую именно он мечтал когда-то создать.
https://sovross.ru/2023/03/15/ego-stihiej-byla-borba/
مارتین نیکولایویچ لیادوف با نام مستعار مارتین نیکولایویچ ماندلاشتام، یک فعال انقلابی و مورخ بلشویک بود کارل مارکس
—————————————–
فلزات خاکی کمیاب- سلاحهای چین و روسیه
ولادیمیر مالیشف (Vladimir MALYSHEV)- رئیس هیئت مدیرۀ سازمان غیرتجاری خودمختار «فروشگاه کتاب نویسنده»، سردبیر روزنامهایی به همین نام، عضو اتحادیۀ نویسندگان روسیه. خبرنگار سابق و رئیس دفاتر خبرگزاری تاس در ایتالیا و یونان. مؤلف بیش از ۳۰ جلد کتاب داستانی و روزنامهنگاری.
ا. م. شیری
به گزارش فایننشال تایمز، چین ممکن است در پاسخ به تحریم فنآوری توسط ایالات متحده، عرضۀ فلزات خاکی کمیاب به غرب را ممنوع کند. این فلزات امروزه در پیشرفتهترین بخشهای اقتصاد، از جمله برای تولید تسلیحات مدرن مورد تقاضا هستند. به همین دلیل است که تحلیلگران واکنش چین را دردناکترین اقدامی تلقی میکنند که ممکن است پکن علیه واشنگتن به آن دست بزند. چین با سهم تولید ۸۰- ۹۵ درصد بسته به عنصر در تولید و ذخایر فلزات خاکی کمیاب، پیشرو مطلق جهان و ایالات متحده بزرگترین مصرفکنندۀ آنها است. روسیه نیز از لحاظ کل ذخایر فلزات کمیاب در رتبۀ دوم جهانی قرار دارد.
الکسی لئونکوف، کارشناس نظامی و سردبیر مجلۀ «زرادخانۀ میهن»، در برنامه «عصر با ولادیمیر سالاویوف» در کانال ۱ تلویزیون روسیه گفت، که ساخت یک اف-۳۵ به ۴۰۰ کیلوگرم از این فلزات کمیاب نیاز دارد. بسیاری از آنها همچنین برای سلاحهای با دقت بالا مورد نیاز هستند». البته میتوان از یک فاجعۀ جهانی که فقط آمریکاییها فکر میکنند زنده میمانند، جلوگیری کرد. آنها باید از منابع محروم شوند. لئونکوف گفت: «روسیه و چین هر دو میتوانند این کار را انجام دهند. البته، چین در این مسیر گام برداشته است».
این واقعیت را ایالات متحدۀ آمریکا به خوبی درک میکند. همانطور که فاکس نیوز هشدار داد، «اگر زنجیرۀ تأمین این مواد کانی به ایالات متحده شکست بخورد، پرواز هواپیماهای جنگنده متوقف میشود، تانکها از حرکت باز میایستند و ارتش ایالات متحده ممکن است با مشکلات ارتباطی مواجه شود».
ایالات متحده به دلیل مشکلات با تأمینکنندگان چینی، توجه خود را به یکی دیگر از تولیدکنندگان عمده فلزات کمیاب- مغولستان معطوف کرده است. اولانباتور از قراردادهای بسیار پرسود امتناع نکرد و زمانی که طرفین عملاً دست موافقت دادند، ایالات متحده مشکلات غیرمنتظرهای را آغاز کرد. ناظران نشریۀ چینی «سوهو» گزارش میدهند: «در یک لحظۀ کاملاً غیرمنتظره، روسیه «دیگ آب سرد» را بر روی ایالات متحده ریخت». واقعیت این است که مغولستان موقعیت جغرافیایی منحصر به فردی دارد. این کشور محصور در خشکی است و تنها با دو کشور روسیه و چین مرز مشترک دارد. و اگر بخواهد عناصر خاکی کمیاب را به ایالات متحده بفرستد، ناگزیر است از طریق این کشورها که مخالفان اصلی سیاسی ایالات متحده هستند، ترانزیت کنند. و از آنجایی که جمهوری خلق چین علاقهای به افزایش رقابت مغولها در بازار ندارد، واشینگتن باید با مسکو مذاکره کند. همۀ اینها خطری برای تبدیل شدن به یک شکست کامل برای آمریکاییها است. تحلیلگران جمهوری خلق چین معتقدند: «آمریکاییها باید رضایت فدراسیون روسیه را کسب کنند. اما انجام این کار برای آنها بسیار دشوار خواهد بود».
اما روسیه یک مشکل جدی دارد. با وجود ذخایر عظیم فلزات معدنی راهبردی مهم (رتبۀ دوم جهانی)، سهم تولید این فلزات در کشور ما تنها ۲ درصد جهانی را تشکیل میدهد.
در دسامبر ۱۹۹۱، ادارۀ فدرال مسئول ایجاد و نگهداری پایگاه منابع کانی- وزارت زمینشناسی اتحاد جماهیر شوروی منحل شد. دولت توجه خود را فقط به هیدروکربنها معطوف نمود. برخی از سودآورترین کالاها مانند طلا، فلزات گروه پلاتین، نیکل، فسفات و کودهای پتاس توسط بخش خصوصی تصرف شد. مابقی در خارج از کشور به فروش رفت.
این واقعیت به مشکلات تبدیل گردید. با گذشت زمان معلوم شد که صنعت هوانوردی، فضایی، صنایع دفاعی، الکترونیک و خودروسازی بدون پایگاه مواد خام فلزات خاکی کمیاب خود قابل توسعه نیستند. در ابتدای سال ۹۶ از ۲۹ نوع عنصر خام معدنی طبقهبندی شده توسط دولت به عنوان مواد مهم راهبردی به ۱۵ نوع مواد نفتی، گاز طبیعی، طلا، مس، نیکل، سرب، مولیبدن، تنگستن، قلع، زیرکونیوم، کبالت، پلاتینوئیدها، نقره، الماس و به ویژه مواد خام کوارتز خالص دست یافتیم. ۱۴ گونه باقیمانده شامل اورانیوم، منگنز، کروم، تیتانیوم، بوکسیت، تانتالیم، نیوبیم، اسکاندیم، بریلیم، آنتیموان، لیتیوم، ژرمانیوم، رنیم و عناصر خاکی کمیاب از گروه ایتریوم، به طور کامل یا جزئی از خارج وارد شد.
در این میان، به دلیل توسعۀ فنآوریهای جدید، تقاضا برای برخی فلزات در سراسر جهان چندین برابر افزایش یافت و ذخایر معادن کشفشده در دورۀ اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید. وابستگی به تأمینکنندگان خارجی، به ویژه، پس از اعمال تحریمهای اقتصادی بحرانی شده است. امروزه وابستگی به واردات برخی از عناصر، از جمله، منگنز، کروم، تیتانیوم، لیتیوم به صد درصد میرسد.
حتی آنچه را که در داخل میتوانستیم تولید کنیم، از چین و کشورهای جنوب شرق آسیا وارد میکنیم. این منجر به عقبماندگی بیشتر روسیه در زمینههای میکروالکترونیک، فنآوری رایانه، انرژیهای تجدیدپذیر در صنایعی میشود که در آنها تقاضا برای فلزات کمیاب در جهان طی ۱۵ سال گذشته، حدود ده برابر شده است.
در ژوئن ۲۰۲۲، رئیس جمهور به دولت دستور داد، با مشارکت آکادمی علوم روسیه، شرکت دولتی «روس اتم» و سایر سازمانها «مطالعه و اجرای مجموعهای از اقدامات اولویتدار در بخشهای حیاتی خاص اقتصاد را بمنظور ایجاد تقاضا برای مواد معدنی جامد داخلی، از جمله، برای عناصر کمیاب و فلزات خاکی کمیاب، تیتانیوم، لیتیوم، منگنز، بریلیم، تانتالیم، تنگستن، محقق سازد. در عین حال، یک چرخۀ کامل تولید از مواد اولیه تا محصول نهایی را فراهم کند.
در اواسط آوریل ۲۰۲۳، در جلسۀ هیئت رئیسۀ آکادمی علوم روسیه که به توسعۀ پایۀ مواد خام روسیه اختصاص داشت، دانشمندان خاطرنشان کردند که خود وجود منابع معدنی، یک جزء مهم امنیت ملی است. اما از اوایل دهۀ ۱۹۹۰، حتی یک معدن بزرگ سنگهای معدنی در کشور کشف نشده است. بنابراین، در آیندۀ قابل پیشبینی تنها میتوان روی اندوختههای دورۀ شوروی حساب کرد.
آکادمیسین نیکولای بورتنیکوف خاطرنشان میسازد: «لیست فلزات مهم راهبردی تقریباً کل جدول تناوبی را شامل میشود. اما اگر برخی از آنها مانند نیکل، کبالت، فلزات گروه پلاتین، طلا، فلزات خاکی کمیاب سبک حیاتی نیستند، برای برخی از فلزات «شش بزرگ» مانند آلومینیوم، کروم و منگنز، کمبود شدید وجود دارد. ما بوکسیت، سنگ معدن تیتانیوم، لیتیوم با کیفیت بالا نداریم».
مشکل دیگری نیز وجود دارد. به عنوان مثال، در معادن عظیم خیبینی در شبهجزیرۀ کولا، همراه با سنگ معدن آپاتیت-نفلین که برای تولید کودهای فسفاته استفاده میشود، سالانه حدود ۱۲۰ هزار تن فلزات خاکی کمیاب استخراج میشود که وزن مرده هستند. برای مقایسه: چین، تولیدکنندۀ اصلی فلزات خاکی کمیاب در جهان، در سال ۲۰۲۲، ۲۱۰ هزار تن تولید کرد. در کارخانۀ الکترومتالوژی چلیابینسک، که سنگ معدن مولیبدن در آن فرآوری میشود، فلز ناخالصی بسیار ارزشمند دیگر رنیم را که برای تولید آلیاژهای موشکی با استحکام بالا ضروری است، نیز از دست میدهد.
دومین کنفرانس صنعتی «فلزات خاکی کمیاب ۲۰۲۳» در ماه مارس در مسکو برگزار شد. در کنفرانس خاطرنشان شد که روسیه قصد دارد وابستگی خود را به واردات مواد کمیاب و فلزات خاکی کمیاب در سالهای آینده کاهش دهد و سپس، به طور کامل نیازهای داخلی خود را برای ترکیبات فلزات خاکی کمیاب جداگانه بر اساس مواد خام خود تأمین کند و تا سال ۲۰۳۰ در رتبۀ دوم پس از چین قرار گیرد. برای انجام این کار، ما شرایط تولید فلزات خاکی کمیاب مورد نیاز خود اعم از منابع مادی، تصمیم دولت، تقاضای فزاینده برای فلزات خاکی کمیاب را داریم. با این حال، هم اکنون نیز روسیه و چین، میتوانند شرایط خود را در این زمینه دیکته کنند.
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/23/
۳ اردیبهشت-ثور ۱۴۰۲
اشتباه اصلی کارگردانان جنگ شناختی علیه روسیه
ا. م. شیری
این یک واقعیت آشکار است که ما یک بار باختیم، اما بیش از حد آموختیم.
همین، از سطر اول! اتحاد شوروی در این جنگ برای تفکر مردم دقیقاً شکست خورد و در اثر ناآرامیهای عمومی، انشعاب و انشقاق در میان نخبگان، شورشها و فراتر از درک اینکه چه کسی حق دارد و چه کسی مقصر جنون مدام برای نابودی یک کشور بزرگ است، از نقشۀ سیاسی جهان حذف شد.
ظاهر شدن اوکراین روی نقشۀ جهان با یک سوم ارتش خوب اتحاد شوروی، هزاران تانک، سامانههای دفاع هوایی، هواپیما و با تشدید اجتنابناپذیر روسهراسی نخبگان، نتیجۀ شکست سی سال پیش بود. به هر حال، روسهراسی تنها پدیدهای است که میتواند قدرت نخبگان را تأمین کند. بدون آن، مشخص نیست که اصلاً چه نیازی به وجود آنها در سرزمینهای بومی روسیه هست، که به زبان روسی صحبت میکنند، به زبان روسی میاندیشند. اوکراین بدون روسهراسی، به طور مسالمتآمیز در روسیه مستحیل میشد. ورود شبح عبوس باندرا پس از ۹۱ سال اجتنابناپذیر شد، این کل مسئلۀ زمان بود.
فریب سه بارۀ روسیه دشوارتر خواهد بود. یکی از نتایج اصلی محو اتحاد شوروی مانند یک ساطور برنده بود که جامعه را با محدودیت شدید گردش اطلاعات، با ناتوانی تشخیص راست از دروغ مواجه ساخت و در اولین فرصت، به هر افسانهای باور کرد. زیرا، از «نسخۀ رسمی» خسته شده بود.
بعنوان نتیجه- ما آزادترین دولت روی سیارۀ زمین را ساختهایم. آنچه که «عشق مثلث» (گارباچوف- یلتسین- یاکوولییف) در طول چندین دهه در خود تحمل میکرد، در هر کشور دیگر جهان، آنها را در کوتاهترین زمان ممکن زندانی میکردند. دولت ما اساساً موضع متفاوتی اتخاذ کرد. جامعه باید درست مثل یک فرد، بتواند خوب و بد را تشخیص دهد. و اگر تمام بدیها در طول زندگی او از مسیر پنهان باشد، مهارت تشخیص به سادگی از بین خواهد رفت.
به همین دلیل، رادیو اکو مسکو توسط گازپروم تأمین مالی شد. ناوالنی تا آخرین لحظه، تا زمانی که صاعقۀ جنگ در افق غرید، با عصبانیت و حماقت سعی کرد «ستون» خانه مشترک ما را «تکان دهد». او با جمعآوری پول کلان، با یک حرکت ابتدایی، بدون ایجاد نماد اعتراضی جدید از میدان خارج شد.
آنچه را که بسیاریها به عنوان نقطه ضعف روسیه تصور میکنند، برعکس، نقطه قوت اصلی آن در این درگیری است. جامعۀ آزاد با افرادی آزاد که میدانند چگونه با سر خود بیاندیشند و آگاهانه تصمیم بگیرند؛ اهداف و وظایف سیاستمداران را ببینند و ارزیابی خود را از آنها ارائه دهند؛ بدون هراس از اطلاعات «بیگانه»- با آرامش آنها را تجزیه و تحلیل کنند و مشخص نمایند که کجا دروغ است و کجا عناصر حقیقت وجود دارد.
این بسیار شبیه به تفاوت روشهای محافظت در مواجه با خطر در ناخودآگاه خرچنگ و انسان است. خرچنگ به درون پوستۀ سخت خود پناه میبرد. اما اگر به نحوی این پوسته شکسته شود، تقریباً هیچ شانسی برای زنده ماندنش باقی نمیماند. چون درون پوسته نرم است. هستۀ سخت انسان در درون آن است- استخوانبندی! آسیبهای وارده به قسمتهای بیرونی بر بقای خود ارگانیسم تأثیر نمیگذارد.
اتحاد شوروی همان خرچنگ با پوستۀ سخت بود و از لحاظ اطلاعات و اطلاعرسانی کاملاً محدود و منزوی!
اما روسیه امروز که «میدان» (اوکراین) همسایه و از دست دادن نهایی استقلال آن را به اندازۀ کافی دیده است، با آگاهی به تاریخ خود، به انقلابها و ضدانقلابها، اوضاع را کاملاً درک میکند. در اینکه باید در جنگ پیروز شود، بحثی نیست. و تنها پس از جنگ، در مورد اینکه چه کسی و چرا مقصر است، میتوان صحبت کرد.
سلاح اصلی غرب علیه روسیه کارایی ندارد. ما اطلاعات زیادی را در طول این دههها کسب کردهایم، ما بیش از حد همۀ آنچه را که در جهان اتفاق افتاده و میافتد، دیدهایم. ما به خوبی درک میکنیم که مخالفان نظام دقیقاً ما را به کدام سو میبرند. مهم نیست که آنها چه نقابی بر چهره میزنند.
در زمان جنگ، فقط دشمن میتواند با رهبری خود مبارزه کند. هر شایستگی که قبلا داشته، مهم نیست که خود را با چه نقابی پوشانده، اما تا یک حد معینی با دقت به او گوش فراخواهند داد و سپس، او را در زمرۀ دشمنان خواهند شمرد. این که آیا فلان کسها ادعا میکنند که «لیبرال»، «سلطنتطلب»، «کمونیست» یا «میهنپرست» هستند، فرقی نمیکند. دقیقاً در لحظهای که فراخوانهای سرنگونی حاکمیت در سخنرانیهای یک فرد به گوش میرسد، مردم از او روی بر میتابند. در جامعۀ آزاد، انسان سالم اینگونه عمل میکند.
نکتۀ مضحک این است که جامعۀ نوع اول-«خرچنگ»، با پاکسازی کامل میدان اطلاعات- ایالات متحده، اکنون دشمن اصلی ما است که در برابر جنگ شناختی بسیار بسیار آسیبپذیر است. برای پیشبرد آن علیه ایالات متحده فقط میتوان بسیار هوشمندانه و با تظاهر به اینکه اصلاً به جنگ شناختی علیه ایالات متحده نیاز نداریم، عمل کرد…
نکته: چکیدۀ این مطلب عبارت است از شباهت عجیب بین مواضع میهندوستان و مخالف ایران با هم مسلکان آنها در روسیه!
منبع: پورتال پس از شوک
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/15/
۲۶ فروردین- حمل ۱۴۰۲
نسل جدید سلاحهای شیمیایی آمریکا
ولادیمیر پراخواتیلوف (VLADIMIR PROKHVATILOV)
ا. م. شیری
به گفتۀ ارتش روسیه، در آمریکا کار تحقیقات بر روی سلاحهای شیمیایی و مطالعه در مورد ترکیبات فسفری فوق سمّی بطور مخفیانه انجام میشود.
ترکیبات فسفری فوق سمّی یک گروه رایج از ترکیبات مورد استفاده به عنوان حشرهکشهای خانگی و کشاورزی و همچنین، عوامل جنگ شیمیایی است. رایجترین آنها عبارتند از: دی کلرووس، تیوفوس، کلروفوس، کاربوفوس، متافوس، پیروفوس، سارین، سومان، وی ایکس. سمّیت داروها بسیار متفاوت است.
ترکیبات فسفرههای صنعتی سمّوم عصبی هستند که در اولین ساعات تماس باعث مرگ میشوند. ترکیبات فسفری فوق سمّی با تأثیر بر روی دستگاه مرکزی اعصاب، میتواند باعث تشنج، از دست دادن حساسیت به نور، از دست دادن تعادل، اختلال حواس، از دست دادن خواب و اغما شود. سمّ میتواند به راحتی از طریق پوست، معده یا مجاری تنفسی وارد بدن شود.
عناصرجنگی مواد سمّی گروه ترکیبات فسفری فوق سمّی برای اولین بار در سال ۱۹۳۶ در آلمان ترکیب شدند و طبق کنوانسیون تسلیحات شیمیایی ۱۹۹۳ تولید و نگهداری آنها منع شده است. بیشترین مقدار در زرادخانههای اتحاد شوروی و ایالات متحدۀ آمریکا ذخیره شده بود. روسیه در سال ۲۰۱۷ ذخایر تسلیحات شیمیایی خود را به طور کامل از بین برد، اما ایالات متحده قول داد زرادخانۀ خود را تا سال ۲۰۲۳ بطور کامل نابود کند.
در نیروهای مسلح ایالات متحده، راکتهای ۱۱۵ میلی متری ام ۵۵ به عنوان وسیلۀ نقلیۀ انتقال مواد سمّی فلجکنندۀ اعصاب مورد استفاده قرار گرفت. شلیک آنها از پرتابگر ام ۹۱ یدکش که مخصوص این کار طراحی شده بود، انجام شد. رگبار یک جنگافزار متشکل از هشت تجهیزات این چنینی قادر است غلظت کشندهای از مواد سمّی را در مساحت حداقل ۵۰ هکتار ایجاد کند.
نیروی هوایی قادر است مواد سمّی را به مساحت بسیار بزرگتر منتقل کند. تواناییهای رزمی یک اسکادران بمبافکن بی-۵۲د در هنگام استفاده از همین بمبها به ۱۷ کیلومتر مربع میرسد.
وزارت دفاع ایالات متحده در تارخ ۱۹ ماه مه ۲۰۲۲، از انهدام آخرین موشک ام ۵۵ در زرادخانۀ ایالات متحده با کلاهک عامل فلجکنندۀ اعصاب وی ایکس خبر داد.
پنتاگون گزارش داد که «ایالات متحده در حال حرکت به سمت نابودی کامل تسلیحات شیمیایی خود تا ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳ است. انهدام موشکهای موشک ام ۵۵ در انبار بلوگراس ارتش از ۹ ژوئیه ۲۰۲۱ آغاز شد… سازمان جایگزین تسلیحات شیمیایی مسئول انهدام ایمن و زیست محیطی، تسلیحات شیمیایی باقیمانده در انبارهای ایالات متحده است که در انبار شیمیایی پوئبلو ارتش ایالات متحده در کلرادو و انبار بلوگراس در کنتاکی ذخیره شده است».
با این حال، شرکتهای جایگزین تسلیحات شیمیایی اجازه ندارند بدانند شیمیدانهای نظامی ایالات متحده چگونه تعهد خود را برای محو کامل سلاحهای شیمیایی انجام میدهند. بنابراین، آنها چیزی برای پنهان کردن دارند.
گزارش پنتاگون نشان نمیدهد که سازمان منع تسلیحات شیمیایی انهدام آخرین موشک را تأئید کرده است. ایگور نیکولین، عضو سابق کمیسیون تسلیحات بیولوژیکی سازمان ملل متحد، به رسانههای روسی گفت که انهدام سلاحهای شیمیایی بدون نظارت و تأئید سازمان منع سلاحهای شیمیایی، نابودسازی محسوب نمیشود.
این کارشناس روس همچنین با ابراز تردید درباره بیطرفی سازمان منع سلاحهای شیمیایی گفت: «سازمان منع سلاحهای شیمیایی وظایف نظارتی خود را حفظ میکند. در مورد بیطرفی، من حرف برای گفتن دارم. آنها مأموریت دارند که نابودی سلاحهای شیمیایی را کنترل کنند… آمریکا در عراق از گلولههای فسفری استفاده کرد، اما برای این سازمان اهمیتی نداشت، اسرائیل هم از آنها استفاده کرد. برخی میتوانند، برخی نمیتوانند».
کنوانسیون منع سلاحهای شیمیایی در سال ۱۹۹۷ لازم الاجرا شد. در روسیه، آخرین مهمات سلاحهای شیمیایی در سپتامبر ۲۰۱۷ منهدم شد. بازرسان سازمان منع سلاحهای شیمیایی تأئید کردند که مسکو به تعهدات خود به طور کامل عمل کرده است. از سوی دیگر، پنتاگون چندین بار پایان برنامۀ حذف زرادخانه مواد سمّی خود را به تعویق انداخته است: از سال ۲۰۰۷ به ۲۰۱۲، سپس به ۲۰۱۷، به ۲۰۲۱ و در نهایت به ۲۰۲۳.
ایالات متحده بارها و بدون مدرک روسیه و سوریه را به استفاده از سلاحهای شیمیایی در عملیات علیه شبهنظامیان متهم کرده است. اما در اکتبر ۲۰۱۸، ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا با استفاده از فسفر سفید به شهر هجین سوریه حمله کرد. در اوایل سپتامبر همان سال، مرکز روسیه برای آشتی طرفهای متخاصم در سوریه گزارش داد که دو فروند هواپیمای اف-۱۵ آمریکایی با مهمات فسفری به هجین حمله کرد.
در نوامبر ۲۰۱۹، ویکیلیکس ایمیلی از یکی از شرکتکنندگان در مأموریت راستی آزمایی استفاده از سلاحهای شیمیایی در شهر دومای سوریه منتشر کرد. نویسندۀ نامه عمیقترین نگرانی خود را در مورد وجود ارزیابیهای عمدی و مغرضانه در نسخۀ ویرایششدۀ گزارش سازمان منع سلاحهای شیمیایی ابراز میکند.
نویسندۀ نامه ادعا میکند که نسخۀ ویرایششدۀ گزارش واقعیتهایی را که او و همکارانش در صحنه پیدا کردهاند، به اشتباه بیان میکند. در این نامه آمده است که موارد کلیدی باقیمانده در نسخۀ ویرایششده «به چیزی کاملاً متفاوت از متن اصلی گزارش تبدیل شده است».
به گفتۀ ویکیلیکس، جعل گزارش سازمان منع سلاحهای شیمیایی به دستور دفتر مدیر کل این سازمان، دیپلمات ترکیهای، احمد اوزومجو انجام شده است.
آمریکا در استفاده از سلاحهای شیمیایی پیشرو جهان است. در طول جنگ در جنوب شرقی آسیا به مدت سیزده سال از سال ۱۹۶۰، پنتاگون یک «جنگ اکولوژیک» به راه انداخت و باعث تغییر در محیط زیستی از طریق استفاده از برگزداها و علفکشها برای از بین بردن گیاهان و جانوران شد.
ارتش ایالات متحده در قلمرو ویتنام، لائوس، کامبوج و تایلند از مواد سمّی مختلف، شامل علفکشها، برگزداها و محلولهای آتشزای بسیار سمّی استفاده کرد. به گفتۀ آکادمی ملی علوم ایالات متحده، تا سال ۱۹۷۰، هواپیماهای آمریکایی ۷۱.۹۲۱ تن علفکش و برگ زدا در ویتنام جنوبی رها کردند. این رقم شامل ۴۲.۴۷۲ تن ماده نارنجی به نام عامل نارنجی است که حاوی ناخالصیهای دیوپسین است که یک سمّ قوی علیه انسان و حیوانات است. آمریکاییها علاوه بر «علفکشهای تاکتیکی»، از بمبهای ناپالم نیز استفاده میکردند. ارتش ایالات متحده همچنین به گستردگی از بمبهای ناپالمی استفاده میکرد که به طور خود به خود در هوای آزاد مشتعل میشدند.
سالهای طولانی جنگ خونین در جنوب شرقی آسیا «ننگ آمریکا» تلقی میشد. به گفته منابع ما، اکنون پنتاگون به روشهای قبلی، اما بر پایۀ آخرین پیشرفتها در شیمی نظامی بازگشته است.
به گفتۀ کارشناسان نظامی بلاروس، ایالات متحده سالها مخفیانه برای ساخت سیستمهای مزدوج سلاحهای شیمیایی که به عنوان بدیل امیدوارکننده برای سلاحهای هستهای محسوب میشود، کار میکند.
آزمایشگاههای مخفی پنتاگون برنامههای جدیدی برای «تسلیح مجدد شیمیایی» تنظیم کردهاند که از آخرین پیشرفتهای علم شیمی، بیوشیمی و سمّشناسی استفاده میکنند. تولید نسل جدید مواد سمّی با سمّیت بسیار بالا در حال انجام است. گازهای-وی (Vi)، فلجکنندۀ اعصاب، سارین و سومان، داروهای روانگردان، محرکها و انواع دیگر تأثیرگذاری جزو سلاحهای «دیروز» محسوب میشوند.
به عقیدۀ کارشناسان نظامی روسیه، مهمات شیمیایی فوق سمّی جفتی ساخته شده توسط ایالات متحده میتواند برای تحریکات در خاک اوکراین استفاده شود تا نیروهای مسلح روسیه را مقصر آن جلوه دهند.
منبع: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/13/
۲۴ فروردین- حمل ۱۴۰۲
مدیریت جمعیت، آخرین ابزار دفاعی نظام سرمایهداری
ا. م. شیری
گوستاو لبون، جامعهشناس و روانشناس فرانسوی، در پایان قرن نوزدهم خواستار مطالعۀ روانشناسی جمعیت و توانایی کنترل رفتار آن شد. او این توانایی را آخرین ابزار دفاع از نظام سرمایهداری نامید.
انسانها در میان ازدحام جمعیت تعقل نمیکنند، بردهوار تسلیم احساسات میشوند، و به این دلیل لبون گفت تلقین، ایجاد تصاویر، همپیوندیهای احساسی و استفاده از حالات عاطفی ضروری است. او در کتاب «روانشناسی ازدحام و تودهها» تأکید کرد که اصلیترین مسئله، توانایی «فریب دادن جمعیت» است و این به کمک مفاهیمی به دست میآید که «بیتعینترین معنای» مثلاً، آزادی انتزاعی، دموکراسی، انتخابات عادلانه و غیره را دارند. به عبارت دیگر، برای هر آنچه خوب است و در برابر هر آنچه که بد است. اما اغلب در برابر همه چیز بد است.
ولادیمیر لنین «تحریک احساسات زشت تودههای نآگاه» را بمعنی تلاشهای دولت تزاری برای الهام بخشیدن به گروههای شوونیست و تشجیع آنها به قتلعام و ضرب و شتم نامید. میخائیل ریسنر، یکی از اولین محققان اتحاد شوروی در زمینۀ مسائل روانشناسی اجتماعی، در اثر خود با عنوان «مشکلات روانشناسی اجتماعی» نوشت: « دیکتاتورهای مرتجع امروزی مانند کاری که ناپلئون بناپارت در فرانسه انجام داد، اکنون به دنبال سازماندهی تفالههای لومپن پرولتاریا، اوباشان، جنایتکاران و انواع کوکلوکسکلانها به عنوان پیشاهنگ مسلح فاشیسم هستند».
تاریخ نمونههای متعددی از استفاده از نیروهای ارتجاعی از روانشناسی ازدحام به یاد دارد. بعنوان مثال، رویدادهای آلمان نازی، اقدامات ضدانقلابی در چکسلواکی و مجارستان (پائیز خونین مجارستان و بهار پراگ)، «انقلابهای رنگی» متعدد در طول دورۀ نابودی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و سالهای پس از آن، تنها چند نمونه از استفاده از روانشناسی ازدحام هستند.
افراد غیرعادی که توسط رسانههای بورژوازی پردازش میشوند، عادت دارند با احساساتی که به آنها تلقین میشود، زندگی کنند. تحریک آنها با احساسات ناسیونالیستی، شوونیستی و سایر احساسات مخرب، کار دشواری نیست.
روانشناسی اجتماعی بورژوایی، در خدمت نیازهای طبقۀ حاکم، ابزارهایی را فراهم میکند که سازمانهای سیاسی مرتجع و گروههای ذینفع به طور گسترده از بخش ناآگاه جمعیت و لومپن پرولتاریا برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند.
احساسات غلیان میکند، افکار عمومی به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد، فنون تحریف و شستشوی مغزی فعالانه به کار میافتد و دژآشفتگی جمعی ایجاد میشود.
روانشناسی اجتماعی مارکسیستی، ازدحام تحریف شده را به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی سالم طبقهبندی نمیکند. مجموعۀ تصادفی افرادی که اشتراک غیراصولی و ناخودآگاه آنها مبتنی بر احساسات در رابطه با برخی افراد، رویدادها، اطلاعات است، نمیتواند نیروی محرکۀ تحولات اجتماعی مثبت باشد. گوسفندان مات و مبهوت، که در یک گله در کنار هم جمع شدهاند، فقط میتوانند با ترس همهگیر به ورطه بپرند.
همسان سازی مفهوم «ازدحام» با مفاهیم «مردم»، «تودهها» و نیز معرفی کنش ازدحام به عنوان خواست مردم به عنوان اقدامات انقلابی، یک فریب هیولایی و جایگزینی مفاهیم است. یک تجمع لَخت، بیتفاوت، و غیرمعمول، هیچ وجه مشترکی با فعالیت خلاقانه، آگاهانه و واقعاً انقلابی تودهها ندارد و نمیتواند داشته باشد.
منبع: اینجا
مطلب مرتبط: ده روش برای اغوای مردم بواسطۀ رسانههای جمعی
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/14/
۲۴ فروردین- حمل ۱۴۰۲
آمریکا منفور است و اروپا یک مهره
سلیمان سویلو، وزیر کشور ترکیه گفت: تمام دنیا از آمریکا متنفرند و اروپا یک مهره است.
روزنامۀ آیدئنلئق مینویسد: سلیمان سویلو، وزیر کشور ترکیه در دیدار با جوانان در استانبول گفت، که ایالات متحده همچنان آبروی خود را از دست میدهد و کل جهان از آمریکا متنفر است و اروپا یک «مهرۀ» ایالات متحده است.
سویلو پس از حملۀ تروریستی سال گذشته در استانبول گفت که آنکارا تسلیت واشنگتن را نمیپذیرد. بعداً وزیر کشور ترکیه از سفیر آمریکا خواست که دستان کثیف خود را از کشورش دور کند.
چیزی به نام اروپا وجود ندارد. آن را (اروپا را) در ذهن خود بزرگ نکنید. آمریکا وجود دارد. اروپا قطاری است بسته به پشت لوکوموتیو آمریکا. این روزنامه به نقل از وی میگوید: آن هیچ ویژگی خاصی ندارد.
به گفتۀ وزیر کشور ترکیه، «رهبران اروپایی دائماً بیاعتبار میشوند، جمعیت در حال پیر شدن است». او گفت: «آنها (اروپاییها) در تولید اقتصادی با مشکلات مواجه هستند و آن را همچنان ادامه خواهند داد.
این روزنامه مینویسد که سویلو طی یک سخنرانی در نشست با جوانان گفت، که «آمریکا همچنان اعتبار خود را از دست میدهد و تمام جهان از آمریکا متنفر هستند» و «اروپا مهرۀ آمریکا در آفریقا است. همۀ کشورهای آفریقایی از دولتهای استثمارگر متنفرند. و آنها در حال بازگشت به زبانهای محلی خود هستند».
سویلو خاطرنشان کرد که «غرب استقلال ندارد».
روزنامه به نقل از وزیر مینویسد: «اروپاییها دیگر استقلال ندارند، اما سعی میکنند عادتهای خود را حفظ کنند… ترکیه در حال تغییر تاریخ است. این انتخابات همان انتخاباتی است که تاریخ را به طور کامل تغییر خواهد داد. به همین دلیل است که آمریکا فشار میآورد، اروپا فشار میآورد. به همین دلیل است که قندیل (کوههایی در شمال عراق، جایی که به گفتۀ آنکارا، شبهنظامیان حزب ممنوعه کارگران کردستان در آنجا وحشتزده مخفی شدهاند،) و حزب کارگران کردستان فشار میآورد. انتخاب (رئیس جمهور) طیب اردوغان، این انتخاب نسلهای آیندۀ ترکیه، انتخاب استقلال کامل ترکیه است».
انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی ترکیه قرار است در ۱۴ ماه مه برگزار شود. فهرست نهایی نامزدها شامل رئیس دولت فعلی، اردوغان ۶۹ ساله به عنوان یک نامزد واحد از «ائتلاف جمهوریخواهان»، کمال کیلیچداراوغلو، ۷۴ ساله، نامزد واحد از اپوزیسیون «ائتلاف خلق»، و همچنین رهبر حزب مملکت، محرم اینجه ۵۸ ساله و سینان اوگان، نامزد ۵۵ ساله از اتحاد آتا. نتایج تحقیقات پیش از انتخابات هنوز نشاندهندۀ برتری محبوبیت بین اردوغان و قلیچداراوغلو در انتخابات آتی نیست. نظرسنجیهای مختلف، ارقامی را به نفع هر دو نشان میدهند.
نقل از: پس از شوک
۳۱ فروردین- حمل ۱۴۰۲
جنگ نامحدود
ا. م. شیری
۱ــ جنگ اقتصادی نتیجه داد – سقوط ریال ایران
۲ــ تبدیل بحران ارزی ایران به «انقلاب»
رابرت ونزل در مجلۀ سیاست اقتصادی نوشت که او معتقد است سیا با جعل ریال و اختلال در اقتصاد ایران، این کشور را با اسکناسهای تقلبی پر میکند تا باعث تورم شدید شود. ونزل مینویسد: «ممکن است فدرال رزرو فکر کند که چاپ پول اقتصاد را تقویت میکند، اما سازمان سیا میداند که در واقع چه بلایی بر سر اقتصاد میآورد».
جیم ریکاردز، اقتصاددان و بانکدار سرمایهگذاری وال استریت: «پاسخ من این است که جنگ شروع شده است. این هنوز یک جنگ واقعی نیست. آنچه اکنون آمریکا و اسرائیل علیه ایران انجام میدهند، همان چیزی است که کارشناسان آن را جنگ نامحدود مینامند. این جنگ در اشکال مختلف مانند خرابکاری، ترور، عملیات ویژه، عملیات روانی، حمله به زیرساختهای حیاتی و جنگ سایبری جریان دارد و اخیرا جنگ مالی نیز به این زرادخانه اضافه شده است».
بلومبرگ در سرمقالۀ خود از این موضوع که غرب در حال «جنگ» اقتصادی علیه ایران است، ابراز خرسندی میکند. حق با بلومبرگ است. آن مینویسد: «مرگ تدریجی ریال ایران اولین نشانۀ روشن آن است، که ما در مسیر پیروزی قرار داریم. در حالی که تحریم شرکتهای صادرکنندۀ مواد غذایی و کالاهای مصرفی به ایران، به دلیل اینکه که مردم ایران را با گرسنگی مواجه میسازد، آمریکا را در معرض انتقاد قرار میدهد… برای افزایش فشار، راههای پیچیدهتری وجود دارد».
و در همین حال، بلومبرگ قصد خود را اعلام میکند: «بجای این، زمان گسترش جنگ به جبهههای دیگر فرارسیده است. کل بخش انرژی ایران را هدف قرار داده و فروش هرگونه کالای تجاری غیربشردوستانه به ایران را برای شرکتها دشوارتر میکند و به دنبال آن هم هستند. باید برای تخلیه یا مسدود کردن ذخایر ارزی باقیمانده رژیم تلاش کرد». مارک دوبوویتز، از بنیاد دفاع از دموکراسیها پیشنهاد میکند: «برای نزدیکتر کردن این تاریخ، ایجاد یک برنامۀ ترجیحی برای کمک به ایرانیان عادی لازم است تا بتوانند پسانداز خود را به حسابهای بانکی ایالات متحده منتقل کنند».
بلومبرگ سپس به این نتیجهگیری یسوعی میپردازد: «تحریمها یک بازی طولانی است و هدف گرسنگی دادن به مردم ایران نیست که تقریباً همیشه ناراضی هستند. بلکه، متقاعد کردن آنها به این است که رهبر کشور دیگر به فکر منافع آنها نیست. خامنهای تنها زمانی مشی خود را تغییر خواهد داد که مجبور شود بین برنامۀ تسلیحاتی خود و مرگ رژیم، یکی را انتخاب کند. هر دوی این نتیجه، برای ما مناسب است». همانطور که میگویند دو برنامۀ حداقل و حداکثر!
منبع: «مجلۀ زنده»
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/18/جنگ-نامحدود/
۲۹ فروردین- حمل ۱۴۰۲
————————————-
آخرین جنگ صلیبی آمریکا
پاتریک بوکانان (Patrick Buchanan)
ا. م. شیری
همانطور که راسل کرک اشاره کرد، عقیدۀ دموکراسی نوعی بتپرستی است، پرستش یک خدای دروغین، یک بت، یک گوسالۀ طلایی.
در اوایل دهۀ ۱۹۹۰، ایالات متحده آخرین و تنها ابرقدرت بود و بوش پیروزمندانه اعلام کرد که ما «نظم نوین جهانی» را ایجاد خواهیم کرد. نئومحافظهکاران ستارۀ بخت «جهان تک قطبی» آمریکا و عصر آیندۀ «هژمونی جهانی» آن را تا اوج آسمان بالا بردند.
سپس ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد و جرج دبلیو بوش پسر آن را به مداخلهجویی ویلسون بسط داد. پس از شکست طالبان در دسامبر ۲۰۰۱، بوش تصمیم گرفت افغانستان را به شکل و مشابه ایالت آیووا بازسازی کند و جنگ صلیبی را علیه «محور شرارت» راهاندازی کند. او در مراسم تحلیف دومین دورۀ ریاست جمهوری خود اظهار داشت که مأموریت آمریکا «پایان دادن به استبداد در جهان ما» است.
نوبت رسید به باراک اوباما. اوباما آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۰ و سرنگونی دیکتاتورها در تونس، مصر، یمن، لیبی و سوریه را به آسانی بنام خود ثبت کرد.
بیداری وحشتناک بود. هنگامی که دیکتاتورهای عرب یکی پس از دیگری سقوط کردند، چهار سوار آخرالزمان عرب به سرتاسر سرزمینهایی که بر آنها حکومت میکردند، هجوم آوردند: قبیلهگرایی، قومگرایی، بنیادگرایی اسلامی و ضد آمریکایی. و سپس با یک سوال ساده روبرو شدیم:
اگر نتیجۀ محتمل یا اجتنابناپذیر سرنگونی دیکتاتورهای متحد این است که دشمنان اسلامگرای ما به قدرت برساند، پس چرا به سرنگونی دیکتاتورها کمک میکنیم؟
جنگ صلیبی «دموکراسی» بوش دوم و پذیرش «بهار عربی» از سوی اوباما، نیروهایی را آزاد کرد و به قدرت رساند که بسیار کمتر از آن چیزی که مستبدان و دیکتاتورها با تأئید کامل ما سرنگون شدند، پذیرای خواستههای آمریکا هستند.
معلوم شد هر سه نمایش توهم بودند.
منبع:
https://anton-dudaro.livejournal.com/106587.html
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/20/
۳۱ فروردین- حمل ۱۴۰۲
ایران خواستار تحقیق در مورد آزمایشگاههای بیولوژیکی آمریکا شد
ا. م. شیری
ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت خارجۀ ایران در توییتر نوشت: وزارت امور خارجۀ ایران خواستار بررسی گزارشهای مربوط به آزمایشگاههای بیولوژیکی نظامی آمریکا در اوکراین و سایر کشورها شد و معتقد است که این آزمایشگاهها ناقض تعهدات بینالمللی واشینگتن و تهدیدی برای بشریت هستند.
وی ادامه داد: گزارشهای منتشر شده در مورد آزمایشگاههای بیولوژیکی نظامی آمریکا در اوکراین و برخی از کشورهای دیگر باعث نگرانی جدی میشود. این فعالیتها خلاف تعهدات بینالمللی ایالات متحده در مورد موضوع کنوانسیون منع سلاحهای بیولوژیکی محسوب میشود و تهدیدی برای بشریت است. کنعانی گفت: لازم است تحقیقات بینالمللی بیطرفانه انجام شود.
شورای فدراسیون روسیه در ۱۲ آوریل، به اتفاق آرا گزارش کمیسیون پارلمانی بررسی فعالیتهای آزمایشگاههای بیولوژیکی ایالات متحده در اوکراین را تصویب کرد. این سند قبلاً توسط دومای دولتی تصویب شده بود. به گفتۀ کنستانتین کوساچوف، رئیس مشترک این کمیسیون و نایب رئیس شورای فدراسیون روسیه، حداقل ۳۰ آزمایشگاه بیولوژیکی ایالات متحده در حال حاضر در اوکراین فعالیت میکند. این سناتور خاطرنشان کرد که مشتری اصلی چنین تحقیقاتی در واقع پنتاگون است که ممکن است ماهیت نظامی توسعۀ بیولوژیکی داشته باشد. به گفتۀ وی، استقرار آزمایشگاههای بیولوژیک آمریکا در اوکراین از برنامههای احتمالی آمریکاییها برای استفاده از ارتش خود علیه روسیه گواهی میدهد.
منبع: تارنمای جنگ و صلح
۲۴ فروردین- حمل ۱۴۰۲
——————
مجمع ضد فاشیستی در مینسک
متن سخنان گنادی زیوگانوف، صدر حزب کمونیست فدراسیون روسیه و رهبر فراکسیون حزب در مجلس پیش از جلسۀ عمومی دومای دولتی در مقابل خبرنگاران، ۱۸ آوریل
ا. م. شیری
مجمع ضد فاشیستی در مینسک به مهمترین رویداد سیاسی تبدیل خواهد شد
در حال حاضر جلسۀ بسیار مهم استماع در تالار ستونها توسط کمیتۀ ما برگزار میشود. با توجه به ریاست روسیه بر اتحادیۀ اقتصادی اوراسیا، اولویتها را در آنجا تعریف میکنیم.
من در سخنانم به ویژه تأکید کردم که برای تعیین اولویتها، ابتدا باید بر پیام رئیس جمهور، گزارش دولت و مفهوم جدید سیاست خارجی روسیه تکیه کرد.
من معتقدم که وظیفۀ اصلی تضمین امنیت و صلح است. در این راستا، باید تمرکز همۀ منابع را به حداکثر برسانیم، جامعه را متحد کنیم و آخرین فنآوریها را در اختیار بگیریم. این کار باید برای شکست نازیسم، فاشیسم و ناتو انجام شود، که در اوکراین یک جنگ در مقیاس بزرگ به راه انداختهاند.
من مطمئنم که حزب ما همۀ امکانات لازم برای انجام این کار را دارد. برای شکست فاشیسم و نازیسم باید خاستگاه و ریشۀ آن را و همچنین، پیامدهای وحشتناکی را که فاشیسم در نتیجۀ جنگ جهانی دوم برای اروپا و کل سیارۀ زمین تحمیل کرد، نشان داد.
فاشیسم در سال ۱۹۲۲ در آلمان ظاهر شد. هیتلر حزب خود را تشکیل داد. سپس کتاب «نبرد من» او منتشر شد. پس از آن، اسناد سه طرح «بارباروسا»، «شرق» و «گرسنگی» انتشار یافت. هیتلر تصمیم گرفت اتحاد جماهیر شوروی را نابود سازد و خلقهای شوروی را مجازات کند.
در روزهای ۲۱ و ۲۲ آوریل، یک مجمع ضد فاشیستی در مینسک برگزار میشود. ما همراه با رهبری بلاروس آن را برگزار خواهیم کرد. این انجمن یک رویداد سیاسی بزرگ خواهد بود. بیش از ۵۰ کشور در این مجمع شرکت خواهند کرد.
از همۀ کسانی که به فراخوان ما پاسخ مثبت دادند و در این انجمن شرکت خواهند کرد تشکر میکنم. شما را به شرح و بسط این رویداد مهم فرامیخوانم. ما ریشههای باند فاشیستی را که تقریباً ۷۰ میلیون شهروند روی کرۀ زمین را نابود کرد، افشاء خواهیم کرد.
من بر این باورم که امروز از آن جهت بسیار مهم خواهد بود که همۀ نیروهای چپ میهنپرست از تصمیمات اتخاذی این مجمع حمایت خواهند کرد.
ما از خاتین، جایی که همه کارهای لازم را از قبل انجام دادهایم، بازدید خواهیم کرد. در آنجا، در خاتین، نازیها و باندریها غیرنظامیان را قتل عام کردند. این جنایتی بود که شامل مرور زمان نمیشود.
آنچه امروز نازیها و باندریها در اوکراین انجام میدهند، نتیجهگیری کلی ما را تأئید میکند. ما از روز اول بر ضرورت به رسمیت شناختن جمهوریهای خلق لوهانسک و دانتسک را تأکید کردیم. ما خواهان رهایی دنیای روسیه از فاشیسم و نازیسم بودیم.
حزب ما یک برنامۀ خودمختاری برای اقتصاد کشور تنظیم کرده است. رئیس جمهور در سخنان خود خاطرنشان کرد که وظایف کلیدی برای آیندۀ نزدیک، تثبیت استقلال و سنتهای ملی خواهد بود.
تسلیحات موشکی هستهای استقلال کشور و سیاست خارجی مستقل ما را تضمین کرده است. اما حق حاکمیت داخلی تنها با یک سیاست مالی و اقتصادی جدید تضمین میشود و آن را حزب ما پیشنهاد میکند. هنگام گزارش نخست وزیر میشوستین به دومای دولتی، ما نه تنها این سؤالات را مطرح کردیم، بلکه یکسری برنامهها را نیز پیشنهاد کردیم که میتواند با تنظیم بودجۀ مصوب دومای دولتی اجرا شود.
توسعۀ اقتصادی، اولین و اصلیترین جهت است. تقریباً نیمی از بزرگترین بنگاههای اقتصادی کشور ما به سرمایه خارجی تعلق دارد. ما معتقدیم که تمام اقدامات لازم برای برگرداندن این شرکتها، در وهلۀ اول، صنایع ماشینسازی، الکترونیک، ابزار دقیق و رباتیک تحت تابعیت دولت روسیه باید فوراً انجام شود تا از آن سوی اقیانوسها نتوانند این صنایع را اداره نموده، مانع توسعۀ موفقیتآمیز ما شوند.
در این راستا، ما قانون «آموزش و پرورش برای همه» و تجربۀ منحصر به فردی را که ژورس ایوانوویچ آلفیوروف در دانشگاه منحصر به فرد خود کسب کرد، پیشنهاد کردیم. ما دولت و حزب «روسیه متحد» را به مطالعۀ این تجربه فرامیخوانیم.
اخیراً با رهبران فرهنگستان علوم دیدار کردیم. آنها حاضرند تا حد امکان کمک کنند تا این تجربه در اختیار تمامی مراکز صنعتی بزرگ که در آنها امکان ایجاد دانشگاه وجود دارد، قرار گیرد. این مراکز میتوانند افراد با استعداد، برنامۀ دانشگاهی خوب، تولید آزمایشی و آخرین فنآوریها را گرد هم آورند. اکنون شهردار مسکو نیز به این موضوع علاقهمندی نشان میدهد.
مهمترین جهت مربوط به استقلال مالی است. امروز، با الویرا نابیولینا، رئیس بانک مرکزی دیدار کردیم. ما در مورد تمام موضوعات کلیدی بحث کردیم. فراکسیون ما تقریباً پنجاه سؤال مطرح کرد.
از این که بانک مرکزی و هیات مدیره آن از نمایندگان محترمانه استقبال کردند، قدردانی میکنیم. آنها به هر یک از سؤالات ما پاسخ کتبی دادند. من معتقدم که آنها پیشنهادات ما را مورد توجه قرار خواهند داد.
یکی از مهم ترین پیشنهادهای ما این بود که جلوی خروج سرمایه از کشور را بگیریم و به هر کار ممکن دست بزنیم تا ۳۵۰ میلیارد دلاری را که دولت روسیه به خارج منتقل کرده، از اسارت بانکهای خارجی آزاد کنیم.
استقلال معنوی نیز برای ما اهمیت اساسی دارد. برنامۀ آموزش و پرورش و تربیت میهنپرستانۀ پیشنهادی حزب ما شایستۀ توجه ویژه است. در ماه مه ما یک پلنوم اختصاصی در خصوص آموزش میهنپرستانه برگزار خواهیم کرد. جنبشهای جوانان کمونیست و پیشگام ما نیز برای این پلنوم آماده میشوند. ستاد اقدامات اعتراضی نیز در دست تشکیل است. در روزهای ۲۲ آوریل، ۱ و ۹ ماه مه، ستاد مراسم گستردهای در تمام مناطق روسیه برگزار خواهد کرد. اتحادیۀ احزاب کمونیست- حزب کمونیست اتحاد شوروی در ۲۲ آوریل راهپیمایی بزرگ ضد فاشیستی برگزار خواهد کرد. ما در روز ۲۲ آوریل، روز تولد ولادیمیر ایلیچ لنین همراه با رهبری دولت بلاروس، خیابان مشجر صلح و سازندگی را افتتاح خواهیم کرد. بلاروس امسال را سال صلح و سازندگی اعلام کرده است. ما از این تصمیم کاملا حمایت میکنیم.
صلح، دوستی و عدالت بالاترین ارزشهای روی زمین است. تصادفی نیست که سه جشن با هم متحد شدهاند.
۲۲ آوریل، روز تولد ولادیمیر ایلیچ لنین است. این نابغه یک دنیای جدید، دنیایی را که در آن نه سرمایه، بلکه کار سرنوشت آیندۀ بشر را تعیین میکند، پیشنهاد کرد.
اول ماه مه. بدون همبستگی زحمتکشان هیچ مسئلهایی حل نمیشود.
نهم ماه مه. پیروزی تاریخی ما در سال ۱۹۴۵، نتیجۀ نوسازی لنینی- استالینی بود. از همۀ شما دعوت میکنیم که این رویدادها را همراه با ما جشن بگیرید. یک بار دیگر از شما تقاضا میکنیم که مجمع ضد فاشیستی آتی در مینسک را تا حداکثر ممکن شرح و بسط بدهید.
نقل از تارنمای حزب کمونیست روسیه
واژههای کلیدی:
ــ افشای فاشیزم، نازیسم (ناسیونال سوسیالیسم)؛
ــ اجرای سیاست داخلی متناسب با سیاست خارجی؛
ــ سیاست اقتصادی مستقل؛
ــ جلوگیری از فرار سرمایه به خارج؛
ــ برگرداندن سرمایههای منتقل شده به خارج.
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/19/
۳۰ فروردین- حمل ۱۴۰۲
من به لنین افتخار میکنم
۲۲ آوریل زادروز ولادیمیر ایلیچ لنین
ا. م. شیری
بزرگان عالم شاهدند
هانری باربوس (فرانسه): «من در سیمای لنین مردی را عزیز میدارم که با ایثار کامل، تمام توان خود را در راه عدالت اجتماعی صرف کرد».
آلبرت انیشتین (آلمان): «اگر دیگران از روشهای لنین پیروی کنند، آنگاه دوران جدیدی در برابر ما گشوده خواهد شد، ما با خطر سقوط و مرگ مواجه نخواهیم شد، تاریخ جدیدی برای ما آغاز خواهد شد».
برنارد شاو (ایرلند): «آرمانی که نهنگان روح، مانند لنین خود را وقف آن کردند، نمیتواند بیثمر باشد. نمونۀ شریف از ایثار او که در طول اعصار تجلیل خواهد شد، این آرمان را متعالی و زیباتر خواهد کرد.
ماهاتما گاندی (هند): «او فروپاشی روسیۀ آشفته را متوقف کرد. لنین توانست طرحی برای سازماندهی جامعۀ کمونیستی ترسیم و آن را اجرا کند».
نیکولای الکساندرویچ بردیایف (پس از اخراج از روسیه شوروی در سال ۱۹۲۲): «لنین از یک تکه ساخته شده و یکپارچه است. نقش لنین نمایش برجستۀ شخصیت در رویدادهای تاریخ است. لنین میتوانست رهبر انقلاب شود و نقشۀ طولانی مدت خود را محقق سازد، زیرا او یک روشنفکر معمولی روسی نبود».
وینستون چرچیل (انگلستان): «لنین، بنا به شهادت همۀ کسانی که او را دیدهاند، خود را بعنوان بزرگترین دولتمرد اروپای مدرن نشان داد. مردی که از نفوذ نامحدود در میان تودهها بهرهمند بود، در میان مردم شور و شوق برمیانگیخت و حس نظم و انضباط آگاهانه را در آنها برمیانگیخت».
کارل کائوتسکی (آلمان): «باید دیوانه باشی تا عظمت لنین را نشناسی. جمعآوری روسیۀ غرق در هرج و مرج، در کمین ضدانقلابیون از هر طرف، خسته تا سر حد مرگ، در یک مجموعۀ دولتی واحد، این دستاوردی بود که به سختی میتوان مشابه آن را در تاریخ یافت».
ادوارد هریو (فرانسه): «لنین به زندگی خود ادامه میدهد، و نه در بناهای تاریخی و پرترهها، بلکه در دستاوردهای عظیم خود و در قلب صدها میلیون کارگری که از او الهام گرفتهاند و به آیندۀ بهتر امیدوارند».
جواهر لعل نهرو (هند): «لنین، بدون هیچ شکی، یک پدیدۀ دورانساز بود، او یک مرد، یک فرمانروای سبک نوین بود، مملو از نیرو، ارادۀ قدرتمند و زهد»…
توماس مان (آلمان): «لنین، این سمبل کامل انسان نوین است؛ او برای ما نماد اولیۀ انسان آینده است».
الکساندر میخائلاویچ رومانوف شازادۀ بزرگ: «…حافظ منافع ملی روسیه کسی نبود جز لنین انترناسیونالیست که در سخنرانیهای مستمر خود، از هیچ کوششی برای اعتراض به تقسیم امپراتوری سابق روسیه فروگذار نکرد و برای زحمتکشان سراسر جهان جذاب است».
هربرت ولز (انگلستان): «من طرفدار نظریه نقش انحصاری «انسانهای بزرگ» در زندگی بشر نیستم، اما اگر در مورد نمایندگان بزرگ خانوادۀ خود صحبت کنیم، باید اعتراف کنم که لنین حداقل یک شخصیت واقعاً بزرگ بود».
سون یاتسین (چین): «در طول چندین قرن تاریخ جهان، هزاران رهبر و دانشمند با کلماتی زیبا بر زبان، ظاهر شدهاند که هرگز عملی نشده است. تو، لنین، یک استثناء هستی. شما نه تنها سخن گفتید و آموزش دادید، بلکه سخنان خود را به واقعیت تبدیل کردید. شما یک کشور جدید ایجاد کردید. تو به ما راه نشان دادی…».
مارتین اندرسن نکسه (دانمارک): «لنین که از همه باهوشتر بود، با حساسیت به صدا و ضربان قلب مردم عادی گوش داد، از آنها آموخت، آنها و اعمالشان را تعالی بخشید، نشان داد که انسان عادی و کار او اساس زندگی است. این به تنهایی یک پاداش بود در مقابل پایان بخشیدن به زندگی بیهدف هزاران ساله. پیش از این مردم عادی هرگز کسی که خود و زندگیاش را به خوبی لنین بشناسد، به یاد نداشت. بنابراین، لنین همیشه جایگاه ویژهای در قلوب کارگران خواهد داشت و هیچ آزار و اذیت و تهمت نمیتواند نگاه آنها نسبت به لنین را تغییر دهد. حتی ضعیفترین و عقبماندهترین افراد نیز با تلفظ نام لنین به شوق میآیند و چشمانشان برق میزند».
لیون فیختوانگر (آلمان): «تعریف لنین از آزادی کاملاً تفاوت بین اومانیسم واقعی و کاذب، بین دو گونه اومانیسم را به خوبی نشان میدهد».
«انسانگرا آزادی را در این میداند که اجازه داده شود علناً دولت را سرزنش کند. انسانگرایی واقعی لنین بر این باور است که او آزاد است که از ترس بیکاری، پیری و گرسنگی رها باشد، کسی که از ترس سرنوشت فرزندانش آزاد باشد، آزاد است…».
تئودور درایزر (ایالات متحدۀ آمریکا): «زمانی که در سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸ در روسیه بودم، اتفاقاً در نواحی دور افتادۀ کشور دیدم که با روح لنین متحد شدهاند، دهقانان و کارگران، مردان و زنان، با احترام در مقابل تندیس نیم تنه لنین و تا آنجا که من فهمیدم، در آن (و به نظر من کاملاً به درستی) نجات دهندۀ خویش را میدیدند».
«نتیجۀ فوری این مبارزه هر چه باشد، لنین و روسیهاش، انسانیت و عدالتی که او برای کشور به ارمغان آورد، در نهایت پیروز خواهند شد».
«… مردم روسیه که توسط لنین آزاد شدهاند، هرگز اجازه نخواهند داد که دوباره به برده تبدیل شوند. این مردم با روحیۀ لنینی برای آزادی خود خواهد جنگید. من در مورد نتیجۀ این مبارزه شکی ندارم. لنین و دولت شورایی او پیروز خواهد شد».
جان رید (ایالات متحده آمریکا): «لنین لوکوموتیو تاریخ است. هیچ شباهتی به بت جمعیت ندارد، ساده، محبوب و محترم، به گونهای که شایدفقظ تنی چند از رهبران در تاریخ چنین مورد محبت و احترام عموم قرار گرفته باشند. یک رهبر مردمی خارقالعاده، رهبری صرفاً بهخاطر عقلش، بیگانه با هر نوع رفتارهای نمایشی، بیتأثیر از روحیات، استوار، سرسخت، بدون تمایلات تظاهری، اما دارای توانایی عظیم در تشریح پیچیدهترین ایدهها با سادهترین کلمات و ارائه تحلیل عمیق از یک موقعیت خاص، همراه با انعطافپذیری نافذ و شجاعت ذهن متهورانه».
آنتونیو گرامشی (ایتالیا): «لنین، بنا به گواهی همۀ کسانی که تا به حال او را دیدهاند، نشان داد که بزرگترین دولتمرد اروپای مدرن است. مردی که از نفوذ نامحدود در میان تودهها برخوردار است، در میان مردم شور و اشتیاق برمیانگیزد، حس نظم و انضباط آگاهانه را در آنها بیدار میکند؛ مردی که به لطف ذهن قدرتمند خود میتواند تمام نیروهای اجتماعی جهان را که میتوان از آنها به نفع انقلاب استفاده کرد، رهبری کند. مردی که پیچیدهترین دسایس دولتمردان بورژوایی را به راحتی تشخیص داده و فلج میکند».
کلیمنت آرکادیویچ تیمریازف: «بلشویکهایی که لنینیسم را اجرا میکنند- من معتقدم و متقاعدم- برای خوشبختی مردم فعالیت میکنند و آنها را به سعادت میرسانند. من همیشه مال شما و با شما بودهام…مراتب قدردانی مرا به خاطر راهحل درخشان او برای مسائل جهان در تئوری و عمل، به ولادیمیر ایلیچ ابلاغ کنید. معاصر بودن و شاهد فعالیت باشکوه ایشان بودن افتخار من است. من در برابر او سر تعظیم فرود میآورم و میخواهم همه این را بدانند…».
الکساندر یوگنیاویچ فرسمان: «ولادیمیر ایلیچ با شهود کمیاب فرآیندهای تاریخی و اجتماعی را فراگرفت: او به طرز شگفتانگیزی ویژگیهای توسعۀ آینده را به تصویر کشید و هنگامی که در سال ۱۹۱۹ با او در مورد مسائل مربوط به سازماندهی نیروهای علمی گفتگو کردم، او تأکید کرد که از علم روسیه انتظار دستاوردهای بزرگی دارد، اما به شرطی که از اقتصاد ملی عقب نماند و افزود: با این حال، ساخت اقتصادی بر اساس اصول جدید، ناگزیر علم را به حوزۀ منافع خود میکشاند. ثابت شد که این سخنان پیامبرگونه است».
سرگئی ایواناویچ واویلوف: «مرحلۀ جدید توسعۀ تمام علوم اجتماعی، شناخت ژرف قوانین توسعۀ اجتماعی، جوهر مبارزۀ سیاسی و نظری در جامعۀ معاصر با نام لینی پیونده خورده است…».
«هر چه از دورۀ زندگی و کار ولادیمیر ایلیچ دورتر میشویم، اهمیت استثنایی کار لنین در زمینۀ علوم فلسفی، تاریخی و اقتصادی آشکارتر میشود».
گلب ماکسیمیلیانوویچ کرژیژانوفسکی: «کارل مارکس استدلال میکرد که کسی که میخواهد به بلندیهای درخشان دانش راه پیدا کند، نباید از بالا رفتن از مسیرهای دشوار صخرهای، از پرتگاههای خطرناک و پرشیب هراس داشته باشد. خود ولادیمیر ایلیچ دقیقاً چنین حقیقتجوی بیباک، سخت کوش، شگفتانگیز و شجاع بود. همۀ ما که او را شخصاً میشناختیم، بهویژه، از این ترکیب هماهنگی در وجود او که دانشمندی درخشان، کارگری فداکار، انقلابی و سخنوری سرسخت بود، متأثر شدیم. به همین دلیل است که او نه تنها بهترین شاگرد مارکس بود، بلکه از نظر خصوصیات اساسی خود بسیار به این بزرگترین نابغۀ بشر نزدیک بود. احساسات عالی و یک ذهن فعال، هوش فوقالعاده عالی و یک قلب بزرگ – اینها همان ویژگیهایی هستند که این دو شخصیت را، جهانیترین نابغهها در میان تمام نوابغ را که تا به حال روی زمین زندگی کردهاند، به هم پیوند میدهد».
الکساندر پتروویچ کارپینسکی: «ولادیمیر ایلیچ دارای یک ویژگی مثبت نادر بود – او میدانست که چگونه اشتباهات خود را که در کار گسترده و پیچیدهای که به گمان او کاملاً اجتنابناپذیر است، تشخیص دهد و با قاطعیت اشتباهات مقامات محلی در کار اجرایی را که اگر اقدامات آنها با نیات واقعی لنین مطابقت نداشت، اصلاح کند».
«… به لطف مراقبت او، با کمک و تشویق گستردۀ او، رشد کمی دانشگاهها و مؤسسات آکادمیک آغاز شد، قلمرو آنها به وسعت یک شهر افزایش یافت و آکادمی ما را در میان همۀ آکادمیهای با اهمیت جهانی منحصر به فرد کرد».
ولادیمیر مایاکوفسکی:
«او، درست مثل من و تو،
چشم و گوش و زبان دارد
فقط، فرق در افکار است و نگاه
مهربان با رفیق و
سختتر از آهن در مقابل دشمن.
سرگئی یسنین:
«خجالتی، ساده و جذاب
او مانند ابوالهول در مقابل من است.
نمیفهمم چه قدرتی در اوست
آیا توانست کرۀ زمین را تکان دهد؟
آری، تکان داد…».
فدور شالیاپین: «من نمیتوانم آنقدر کور و مغرض باشم که متوجه نشوم در عمیقترین پایۀ جنبش بلشویکی نوعی تمایل برای سازماندهی مجدد واقعی زندگی بر اساس اصول عادلانهتر، همانطور که به نظر لنین و برخی دیگر از همرزمانش به نظر میرسید، نهفته است».
اسقف تیخون: «البته من و ولادیمیر ایلیچ لنین از نظر ایدئولوژیک با هم اختلاف داشتیم، اما اطلاعاتی دربارۀ او به عنوان مردی مهربان و واقعاً مسیحی دارم».
آناتولی واسیلیویچ لوناچارسکی: «این جذابیت عظیم است: افرادی که به حلقۀ او نزدیک میشوند، نه تنها او را به عنوان یک رهبر سیاسی میپذیرند، بلکه به نحوی عجیب عاشق او میشوند. این در مورد افراد با لیاقت و ساختار معنوی مختلف – از چنین استعداد عظیم و ظریف مانند ماکسیم گورکی تا دهقان سادۀ از اعماق استان پنزا، از ذهنهای سیاسی درجه یک، مانند زینوویف، تا یک سرباز و ملوان و تا صدها گارد سیاه دیروزی، که همواره حاضرند سرهای خود را برای «رهبر انقلاب جهانی– لنین فدا کنند، صدق میکند».
یوسف ویساریونوویچ استالین:
«منطق در سخنرانیهای لنین نوعی شاخکهای قادر مطلق هستند که تو را از هر سو احاطه میکنند بطوریکه قدرت گریز از آغوش آن نداری. بنابراین، یا باید تسلیم شوی و یا شکست کامل را به پذیری». «در مورد لنین و پطر کبیر، پطر یک قطره در اقیانوس بود و لنین تمام اقیانوس».
ماکسیم گورکی: «من مجذوب ارادۀ آشکار او برای زندگی و نفرت عمیق وی از زشتیها بودم. من هیجانات دورۀ جوانی را تحسین میکردم، همانطور که او هر کاری را با تمام وجود انجام میداد. من از کارایی فوق انسانی او شگفتزده شدم».
«او یک انسان روس بود، که مدت طولانی در خارج از روسیه زیست، میهن خود را با دقت زیر نظر داشت و مطالعه کرد. از دور رانگارنگتر و روشنتر به نظر میرسد. او قدرت بالقوه آن را به درستی ارزیابی کرد»…
«حتی برخی از کشورهای دشمن او صادقانه اذعان میکنند: در سیمای لنین، جهان مردی را از دست داد که در میان همۀ بزرگان زمان خود، به وضوح تجسم نبوغ بود»…
«شخصاً برای من، لنین نه تنها تجسم شگفتانگیزی از اراده و تلاش برای رسیدن به هدفی است که هیچ کس قبل از او جرأت نکرده بود، عملاً پیش روی خود قرار دهد، بلکه یکی از آن افراد صالح، یکی از آن خارقالعادهها، نیمهافسانهها و افراد غیرمنتظرۀ با اراده و استعداد در تاریخ روسیه، مانند پطر کبیر، میخائیل لومونوسوف، لئو تولستوی و دیگران از این مجموعه است. من فکر میکنم که پیدایش چنین افرادی فقط در روسیه امکانپذیر است که تاریخ و شیوه زندگی آن همیشه مرا به یاد سدوم و عموره میاندازد».
«… قهرمانی او تقریباً به طور کامل عاری از درخشش ظاهری است، قهرمانی او فداکاری متواضعانه و زاهدانه یک روشنفکر انقلابی صادق روسی است که به امکان برقراری عدالت بر روی زمین صادقانه اعتقاد دارد، قهرمانی مردی که به خاطر کار سخت برای خوشبختی مردم از تمام شادیهای جهان چشمپوشی کرد».
«او فرزند بزرگ این دنیای نفرین شده است».
«زندگی خصوصی او طوری بود که در ادوار دینی از او قدیس میساختند».
هم اکنون نیز کشتی انقلاب، گهی تند و گهی آهسته، اما، پیوسته در مسیر لنینی پیش میرود…
برگرفته از: ساوتسکایا راسیا- وب سایت حزب کمونیست روسیه
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/22/
۲ اردیبهشت-ثور ۱۴۰۲
واحد پول جهانی جایگزین دلار آمریکا
والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)، پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
ا. م. شیری
۹۹ درصد از جمعیت جهان نمیدانند چه اتفاقی افتاده است
تمام جهان در تب ایجاد یک ارز رقومی بانک مرکزی میسوزد. حداقل صدها بانک مرکزی درگیر این موضوع هستند. پیشرفتهترین آنها در این زمینه، عبارتند از بانکهای مرکزی چین، هند، سوئد، قزاقستان، فدراسیون روسیه و برخی کشورهای دیگر. فعلاً مقامات دوازده کشور دیگر از کاربست یک ارز رقومی خبر دادهاند. اما اینها عمدتاً کشورهای کوچکی هستند که به گفتۀ کارشناسان از آنها به عنوان محل آزمایش استفاده میشود. در میان آنها، فقط نیجریه یک کشور بزرگ است.
بانک تسویه حساب بینالمللی در بازل با جدیت به موضوع ارز رقومی بانک مرکزی پرداخته و در عین حال، به بانکهای مرکزی کشورها در آمادهسازی پروژههای ارز رقومی کمکهای مشورتی ارائه میدهد و همچنین طرحهایی را برای پیوستن سامانههای ارزهای دیجیتالی کشورها با چشمانداز استفاده از ارز رقومی به عنوان وسیلۀ تسویه حساب بین کشورها آغاز میکند. برخی از کارشناسان پیشبینی میکنند که بانک تسویۀ بینالمللی اهداف گستردهای برای ایجاد یک ارز رقومی واحد برای همۀ کشورها دارد – یک ارز رقومی جهانی که باید جایگزین دلار آمریکا بشود.
در مورد صندوق بینالمللی پول، لازم به ذکر است که تا همین اواخر موضوع ارز رقومی بانک مرکزی در دایرۀ منافع آن بود. با این حال، در هفتۀ گذشته، صندوق بینالمللی پول به سمت ارز رقومی متمایل شد. در ماه آوریل، نشست سالانۀ نهادهای مدیریتی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در واشینگتن دی سی برگزار گردید که در آن یکسری سخنرانیها در مورد موضوع ارز رقومی بانک مرکزی ایراد شد.
بو لی، معاون مدیر صندوق بینالمللی پول در سخنرانی خود علاقهمندی «بیسابقۀ» بسیاری از کشورهای عضو صندوق به ارزهای دیجیتال را اعلام کرد. وی گفت که تا به امروز، حداقل ۴۰ کشور عضو در خصوص ارز رقومی بانک مرکزی و درخواست ارائۀ مشاوره با صندوق تماس گرفتهاند. این مقام مسئول معتقد است که روند اجرای ارز رقومی بانک مرکزی در کشورهای مختلف در صورت امکان باید هماهنگ و یکپارچه باشد. صندوق در حال تهیۀ راهنمای مسائل مربوط به ارز رقومی بانک مرکزی است که به جلوگیری از اشتباهات احتمالی کمک میکند. لی، ساختار کتاب راهنما را که شامل ۱۹ فصل است و به بخشهای گسترده تقسیم میشود، تشریح کرد. تهیۀ کتاب راهنما ظرف ۴-۵ سال طراحی و توسط ژاپن تأمین مالی شد. وب سایت صندوق بینالمللی پول مطالبی دربارۀ رویکردهای صندوق به ارز دیجیتال بانک مرکزی منتشر کرده است. توسعۀ ظرفیت ایجاد ارز، در طرح چشمانداز کتاب راهنما ارائه شده است.
رویداد دیگری در حاشیۀ نشست بهار صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی طنیناندازتر شد: صندوق در نظر دارد ارز دیجیتال «واحد پول جهانی» (UMU) یا (Unicoin) را راهاندازی کند. درست است، که صندوق بینالمللی پول این خبر را تصحیح کرد و گفت که پیشنهاد واحد پول جهانی از طرف صندوق ارائه نشده است. این پیشنهاد از سوی ادارۀ پولی ارز رقومی به صندوق ارائه شد. نمایندگان ادارۀ پولی ارز دیجیتال اطمینان دادند که واحد پول جهانی جایگزین ارزهای معمولی کشورهای عضو صندوق نخواهد شد. بلکه، تنها مکمل آنها خواهد بود و پرداختها مطمئنتر و سریعتر انجام خواهد شد. به گفتۀ دارل هابارد، مدیر اجرایی ادارۀ پولی ارز رقومی و معمار ارشد واحد پول جهانی میگوید:«این اداره در تلاش برای نابودی نظام پولی بینالمللی نیست. در واقع، با کمک به صندوق بینالمللی پول در انجام وظایف اعلام شده خود برای تضمین ثبات اقتصادی و مالی اعضای خود، آن را تقویت میکند».
حیرتانگیزترین مسئله این است که تا به حال تقریباً هیچ کس نام ادارۀ پولی ارز رقومی را نشنیده است. این اداره، اطلاعات بسیار مختصری درباره خود ارائه میدهد. همین قدر: «ادارۀ پولی ارز رقومی رهبر جهانی در حمایت از نوآوری ارز دیجیتال برای نهادهای پولی است. مأموریت ما تضمین جهانی شدن تجارت از طریق ادغام پولی پرداختها و تسویه حسابهای بینالمللی و در عین حال، تقویت حاکمیت پولی اقتصادهای ملی است».
همانطور که میبینید، ادارۀ پولی ارز رقومی پیشتر ارز دیجیتال واحد پول جهانی را توسعه داده و در وبسایت آن چند عبارت مختصر در مورد این ارز درج شده است: «ارز جهانی را میتوان به عنوان ارز رسمی برای تسویه معاملات تجاری و به عنوان ارز ذخیرۀ پولی بانک مرکزی برای تضعیف اثرات کاهش فصلی و نظاممند ارزش پولهای ملی پذیرفت». همچنین: «ارز جهانی را میتوان به پول ملی هر اقتصاد ملی خریداری کرد. این امر حاکمیت پولی بانک مرکزی را تقویت میکند. بانکهای مرکزی میتوانند با استفاده از واحد پول جهانی بر سر یک توافق دوجانبه مذاکره کنند…».
در مورد ادارۀ پولی ارز رقومی، هیچ اطلاعات قابل فهمی در هیچ جا وجود ندارد.
اولین نظرات در مورد ارز جهانی قبلاً اظهار شده است. ۱۳ آوریل، صندوق بینالمللی پول با انتشار مقالهای، یک «ارز جهانی» جدید، موسوم به «واحد پولی جهانی» را معرفی کرد، که قرار است «اقتصاد جهانی را انقلابی کند». نویسندۀ آن، مایکل اسنایدر، مقاله را اینگونه آغاز میکند: «یک ارز جهانی جدید به تازگی راهاندازی شده است. اما، ۹۹ درصد از جمعیت جهان نمیدانند چه اتفاقی افتاده است». و در ادامه مینویسد: «این باید زنگ خطری برای همۀ ما باشد. زیرا، معرفی گستردۀ یک ارز جهانی جدید گامی عظیم به جلو برای دستور کار جهانیسازی خواهد بود. صندوق بینالمللی پول این ارز جدید را ایجاد نکرد، اما در نشست بزرگ صندوق بینالمللی پول در اوایل هفته جاری معرفی شد…».
اسنایدر اعتراف میکند که تا کنون نمیدانسته که سازمانی به نام ادارۀ پولی ارز رقومی وجود دارد. اما او بررسیهای خود را انجام داد و نتیجه گرفت: «ادارۀ پولی ارز رقومی یک رهبر جهانی در حفاظت از ارزهای دیجیتال و نوآوری در سیاستهای پولی برای دولتها و بانکهای مرکزی است. ادارۀ پولی ارز رقومی شامل دولتهای مستقل، بانکهای مرکزی، بانکهای تجاری و خردهفروشی و سایر مؤسسات مالی است».
به نظر میرسد که دنیای ارز رقومی بانک مرکزی نیز تئوریهای توطئه خاص خود را دارد. نویسنده طی یک مقالۀ با احساس در مورد پروژۀ واحد پولی جهانی نتیجهگیری میکند: «یک گروه مخفی از بانکهای بینالمللی و دولتهای ملی توطئه کردند تا این ارز جدید را به گلوی ما فرو کنند».
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/04/17/
۲۸ فروردین-حمل ۱۴۰۲