دوران “فراامریکائی” و جایگاه رژیم اسلامی 

دوران “فراامریکائی” و جایگاه رژیم اسلامی 

نگاهی به تحولات ایران و منطقه خاورمیانه از زاویه اقتصاد ژئوپولتیک

مقدمه:

تقلیل قیامهای مردم ایران به جنگ  چادر و حجاب و “انقلاب زن زندگی آزادی” کار انهاست که دنبال پروژه انقلاب مخملی هستند. عملا راستها در دوران اخیر این حکم را ثابت کردند . این فقط یک برداشت نظری نیست بلکه نتیجه گیری است از وقایع کنونی که در مقابل ما می گذرد.

قیامهای مردم در ایران چه قیام ۵۷ و چه قیامهای بعدی منجمله عروج این قیامها در یک دهه گذشته و چرخش این قیامها به قیامهای سرنگونی طلب را باید از دیدگاه طبقاتی و اقتصاد سیاسی بررسی کرد.چپ و رادیکالیزم بر این اساس از گرایشات راست جدا می شود و صحت دیدگاه کمونیستی و چپ رادیکال دقیقا در این دیدگاه و نتایجی که این دیدگاه بدنبال دارد اثبات پذیر است.

قیام ۵۷ نتیجه بحران اقتصادی ناشی از “انقلاب سفید” و شکست نظام ارباب رعیتی و ناتوانی نظام پهلوی در رشد متعادل سرمایه داری بود و بحرانی که بین زحمتکشان شهر و ده و بیخانمانها با حکومت دیکتاتوری پهلوی که نوکر “هزارفامیل” بود.

قیامهای ده ساله اخیر ایران هم طبیعتا ناشی از بحرانهای ساختار سرمایه داریست.

چه بحرانهائی جامعه ایران را این چنین در مقابل حکومت قرار داده و حکومت اسلامی چرا به چنین وضعیتی افتاده؟ ایا می شود این سوالها را به سطح “مبارزه برای حجاب اختیاری” تقلیل داد؟ ایا بطور واقع اگر نظام ایران متعادل بود جامعه ایران با همان کم حجابی چند سال پیش راضی نبود؟ ایا درد اکثریت زحمتکشان همین بود؟ یا اصلا این بود؟

در لایه دیگر کانتکسی است از زاویه قدرت چهانی و منطقه ای که این رویدادها را شکل می دهد و بازتعریف می کند.

دو دهه گذشته با رهبری هژمونیک امریکا به جهان تک قطبی اغاز شد و به نقطه ای رسیده که رسما دیگر نمی شود این جهان را تک قطبی دانست و قطب بندی چین -روسیه ایجاد شده و منطقه خاورمیانه هم با فرار حکومت امریکا سخت درگیر یارگیریهای جدید است که اخرینش تغییر موضع حکومت عربستانست و تبدیل شدن “گاو شیرده امریکا” به بازیگری که رسما در حال نزدیکی به قطب چین- روسیه است و حکومت ایران هم در همین مسیر مشغول هپیوندی با قطب چین رو روسیه و برای رفع بحرانهای درونی خود در حال حرکت است.

در این مقاله به دو لایه بالا را بیشتر توضیح می دهم:

اول: بحران شکست “اقتصاد بازار” و اغاز رویکرد اقتصاد کلان رژیم اسلامی به “اقتصاد چینی -روسی”

از دید من قیامهای دهه اخیر ایران علامت شکست و بحران جامعه ای است که مدت ۲۰ سال سیاستهای “بازار آزاد ” رفسنجانی را دنبال کرد و تقلیل بخش دولتی به ۱۸ در صد اقتصد کشور را داشتیم و بخاطر ماهیت نظام بحای این اقتصاد یک اقتصاد مافیائی جایش را گرفت که با دزدیها و توسعه فقر در جامعه و شکست طبقه متوسط  زمینه نارضایتی را نه فقط در میان طبقه متوسط بلکه طبقه کارگر فراهم کرد.حکومت ناتوان از دادن حقوق روزانه کارگران و سرمایه داران خصوصی که از مافیای دولتی تغذیه می کردند ناتوان از رشد دادن نظام سرمایه داری متعادل .

جالبست بدانید که ایران و روسیه بطور همزمان همین تاریخ مشابه را تجربه کردند.

درست در همانزمان پوتین هم در روسیه  رهبر جامعه مشابهی بود که از نظام دولتی بلوک شرقی یک نظام سرمایه داری مافیائی برکشیده بود و اقتصاد سرمایه داری روسیه را در وضعیت مرگ قرار داده بود.

مشاوران غربی  همانزمان شکست “اقتصاد بازار” در روسیه را اعلام کردند و به پوتین توصیه کردند که باید نظام “رقابتی دولتی -خصوصی” بسازد و رقابت را تقویت کند بحای توسعه مالکیت خصوصی.

نظام ایران هم دقیقا دچار بحرانی مشابه بود و الانهم هست یعنی اگر روسیه از تجارب فاز اول توسعه سرمایه داری بیرون زد و الان مثل چین دارای نظام رقابتی بین دولت و بخش خصوصی است ، الان نظام ایران همچنان در فاز مافیائی بسر می برد و دولت رئیسی در حال تجربه اندوزی از تجارب چین و روسیه است برای متعادل کردن نظام اقتصادی.

لذا قیامهای دهه گذشته ایران دقیقا قیام بر علیه بحران همه جانبه اقتصاد بازار است و روند خصوصی سازی که به مافیاسازی انجامید و انتقال سرمایه های ایران به خارج کشور و بروز نظام اقازادگی. نتیجه این بحران شکاف بیشتر درون حکومت و بین حکومت و جامعه بوده و حکومت را به مرز سقوط کشانده.اما سرنگونی حکومت امر دیگریست و با خیابان امدن مردم به نتیجه نمی رسد و راهکارهای دیگری دارد که من در مقالاتم بحث کرده ام.

اما گرایشات راست  اینطور فرموله کرده اند که گویا دعوای مردم با حکومت  هبارتست از حجاب و دیگر هیچ و انقلاب را  “زنانه” اعلام کردند و انترناشنال را که ابزار فشار غرب به رژیم بود تبدیل کردند به “مدیای انقلابی” ! و بقیه مضحکه ای که شاهدش بودید!

دوم: کانتکس افول جهان تک قطبی و استراتژی رژیم اسلامی:

دهه اخیر ایران در دورانی شکل گرفت که شکست تهاجم نظامی امریکا به خاورمیانه تکمیل می شد و رژیم اسلامی رسما امپراتوری خود را سازمان داد و فعال کردن عربستان و اسرادیل هم نتوانست خلاء قدرت امریکا را پر کند.

عروج چین و روسیه وضعیت ژئوپولتیک ایران را بیشتر جلوی میزها قرار داده. ایران مسیر شرق به غرب و جنوب به شمال است.هم ارتباط چین را به اروپا و هم ارتباط چین را به روسیه و ارتباط اینها را به افریقا فراهم می سازد.

هیچ کشوری در این دوران گذار چین نقش کلیدی را ندارد.این نقش دئوپولتیک دیگر فقط مربوط به نقت و گاز نیست و حتی فرای منطقه خاورمیانه معنی می شود.

حکومت اسلامی در دهه اخیر در حال شناخت این موقعیت و تشدید تلاشها برای همپیوندی با قطبهای چین-روسیه است. 

جناح های “غربگرای حکومت اسلامی” پشت برجام مانده اند در حالیکه مرکزیت نظام یعنی خامنه ای و سپاه پاسداران تکلیفش را روشن کرده و روند نزدیکی با قطبهای چین و روسیه توسط دولت رئیسی تشدید می شود و پیمان شانگهای و استراتژی راه ابریشم رسما به استراتژی حکومت اسلامی تبدیل می شود. این مسیری است که حکومت اسلامی هم برای پیروزی بر بحرانهای داخلی و هم برای طراحی ۱۰۰ سال اینده جلوی خود می بیند.

از دید من رژیم اسلامی دیگر به برجام نیاز ندارد حتی اگر حکومت امریکا التماس کند!

حتی بعد سرنگونی رژیم اسلامی ه حکومتی  حاکم شود نمی تواند این قطب بندیهای ژئوپولتیک را نادیده بگیرد.

سوم: نظریه “ناتوانی رژیم اسلامی” به متعادل کردن سرمایه داری:

از دید من این نظریه که مبنای نظریات منصور حکمت بود کاملا اشتباه است.

اولا: .از اینجهت که کلیت نظام سرمایه داری منجمله در غرب هرگز نتوانسته اند جامعه و اقتصاد متعادل بسازدند.عدم تعادل در ذات نظام سرمایه داریست و لذا اکادمیسنها و اقتصاد دانان نظام سرمایه داری همواره به داد دولتها رسیده اند که اقتصاد نامتعادل را متعادلتر کنند.

کافیست به چند دهه اخیر نگاه کنیم و بحرانهای ادواری و بحران مزمن سرمایه داری و بحران فرامنطقه ای کنونی سرمایه داری را بررسی کنیم تا انتظار متعادل شدن سرمایه داری در هیچ کجا نداشته باشیم.

حکومت اسلامی در ادامه حکومت پهلوی تلاشهای نظام سرمایه داری بوده اند برای متعادل شدن و تناقضات نامتعادل کننده درون رژیم همراه تناقضات ذاتی سرمایه داری عامل بازتولید بحرانهای سرمایه داری در ایران بوده و هست.

اگر رژیم اسلامی با اقتصا د دولت محور اغاز کرد دقیقا برنامه جهانی سرمایه داری بود و اگر به “اقتصاد بازار” چرخید (بعد پایان چنگ) بازهم در ادامه سیاستهای بانک جهانی بود و الانهم در حال چرخش است به سیاست رقابتی مدل چینی و روسی که اگر در زمان رفنسنجانی شناسائی شده بود اما توسط دولتهای بعدی دنبال نشد دولتهای بعدی بیشتر غربگرا ماندند و منتظر غرب که راهشگا شود که نشد!

از دید من این نوسانها با ماهیت ایدئولوژیک رژیم تنها قابل توضیح نیست و بیشتر انعکاس برنامه نویسیهای بانک جهانی و تناقضات دستورالعملهای مالی جهانی است.

رهبران ازادیخواه و چپ و رادیکال چه مسیری را دنبال کنند؟

لزوم بازنگری بخشی از واقعیت روزانه همه ما باید باشد.قیام ۱۴۰۱ بنا به دلایل متعددی و طبق قانومندیهائی به دیوار برخورد کرده و بخشی از فعالین داخل کشور فرق بین پروژه انقلاب مخملی و قیام رادیکال و ضد سرمایه دارانه را نیافتند و در تور مهملات راست افتادند و فکر کردند علی اباد انترناشنال هم شهریست.دچار توهم شدند که قرار است با تظاهرات و راهیپائیها و متشورهای حداقلی و حرکات صنفی می شود تکلیف این رژیم روشن شود و به اذن غربیها جامعه “ازاد شود” 

خوب اون دوران تمامست اما نیاز جامعه برای تحول انقلابی سرجایش هست و دوراهی سوسیالیزم یا بربریت رو به جامعه. بحرانهای نظام سرمایه داری تمام شدنی نیست و ورود به قطبهای دوگانه امپریالیستی راهساز نیست. امپریالیستهای غرب و شرق و حکومت صهیونیستی اسرائیل دلسوزان زحمتکشان ایران نیستند اینها مردم را ابزار خود دارند.

این مباحث و بازتعریف کردن قیام و دستور عمل انقلابی قیام وظیفه رهبران عملی درون ایرانست.قیام ۱۴۰۱ مدرسه ای بود که باید ازش فارغ التحصیل شد و جلو رفت.

زنده باد    جنبش برای آزادی برابری  حکومت کارگری!

منبع بیشتر:

بحرانسازی حکومت امریکا و روند گذار به جهان چند قطبی

www.azadi-b.com/?p=32565

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate