نشریه ستیز در چنبره رفرمیسم و سانتریسم

‌نشریه ستیز از ابتدای انتشار اعلام کرده است که به همت جمعی از کارگران منتشر می‌شود و وظیفه‌اش تحلیل و بررسی مبارزات کارگری و مواضع جریانات چپ در ارتباط با این جنبش و در جهت ارتقا آن است. اما به‌نظر می‌رسد که احزاب چپ موجود در مواجهه با نشریه ستیز نه تنها هیچ‌گونه کمکی در پیشبرد و منسجم‌کردن خطوط سیاسی آن نکرده‌اند، بلکه می‌خواهند بحران‌های خود را به این نشریه هم سرایت دهند.
مثال روشن این ادعا یادداشت تحریریه در شماره اخیر (شماره ۶) نشریه ستیز است. ما در این شماره می‌خوانیم که برخی از به‌اصطلاح احزاب چپ از باز‌نشر و تبلیغ این نشریه سرباز زده‌اند، چرا که نشریه ستیز به “منشور حداقلی” نقد دارد، و از خط قرمز احزاب چپ پوپولیست و نهادهای سندیکالیستی که مبارزه طبقاتی را به دو جبهه «خیر» یعنی طرفداران «منشور حداقلی» و «شر» یعنی «منتقدین منشور» تقسیم کرده‌اند، عبور کرده. البته دلیل محکمه‌پسندی هم ارائه می کنند که بیشتر به یک شوخی شباهت دارد، “نشزیه ستیز برانداز است و ایجاد دردسر می‌کند”، گویا که صاحبان این کانال‌های تلگرامی مخفی هستند و حکومت نمی‌تواند هرگاه که تصمیم گرفت جمعشان کند، که در گذشته کرده؛ و یا اینکه نشریه کارگران سوسیالیست نباید برانداز باشد و باید مانند آنان ار رفرم پشتیبانی نماید.
عدم صراحت و بی‌پرنسیبی احزاب ‌موجود ‌چپ و نهادهای سندیکالیستی مانند همیشه، در بیان بیرونی تبدیل به انگ‌زدنی می‌شود که گویا نویسندگان نشریه ستیز در نقد منشور حداقلی به دنباله‌روی از خط گرایش مارکسیست‌های انقلابی افتاده، و حتی از این هم فراتر رفته و به‌نوعی آن‌را نشریه این گرایش می‌نامند. نویسندگان نشریه ستیز نیز در پاسخ به این اتهام، هراسان واکنشی فوری نشان می‌دهند، اما متاسفانه به‌شیوه‌ای معکوس و نادرست، بدان معنی که به جای نقد اصولی و بی‌رحمانه به این برخورد غیر دموکراتیک از سوی أحزاب و نهادها مورد بحث، و نشان‌دادن این‌که:
۱- هر نشریه‌ای می‌تواند به صورت مستقل و روشن نظرات خود را درباره موضوعات مختلف بیان کرده و در این راستا احتمالا به خطوط و گرایشات سیاسی مختلف دور یا نزدیک شود
۲- و از حقوق دموکراتیک نشریه ستیز در خصوص مواضع اتخاذ‌شده دفاع کند.
۳- و به مقابله با فرهنگ حذف و اتهام‌زنی این جریانات پرداخته و با طرح اهمیت مقوله نقد که برخلاف نظرات احزاب و نهادهای سندیکالیستی اصلی‌ترین نقطه قوت یک نشریه کارگری – سوسیالیستی‌ست و در خدمت پالایش و ایجاد صفی متحد در مبارزه کارگران بر علیه سرمایه‌داری می‌باشد؛
نقدی به‌غایت ناروشن از مواضع گرایش مارکسیست‌های انقلابی در دستور قرار می‌دهد؛ به زبان دیگر جواب یک حمله غیر‌اصولی را با واکنشی غیر‌اصولی‌تر پاسخ می‌دهد. هیئت تحریریه در شماره اخیر نشریه ستیز در تلاش برای تفهیم درخواست این‌که احزاب و سندیکاهای موجود “آن‌را تحریم نکنند” ، اصول اساسی و مسئولانه نقد را کنار گذاشته و با تحریف مفاهیمی که گرایش مارکسیست‌های انقلابی از آن دفاع می‌کند در تلاش است که دوباره توجه این احزاب را به‌خود جلب کند. اما فراموش می‌کند که هر موضع سیاسی و مفهومی که گرایش مارکسیست‌های انقلابی تا‌کنون از آن دفاع کرده واجد پشتوانه نظری و نتیجه بررسی تجربیات مبارزات طبقاتی جهانی می‌باشد. این ادعا با یک بررسی حتی سرسری، در مقالات و فایل‌های صوتی و تصویری موجود در نشریه میلیتانت قابل اثبات است؛ لذا انتظار می‌رفت که هیئت تحریریه نشریه ستیز مسئولانه‌تر برخورد نموده و بدون شناخت درست از مواضع گرایش و برای توجیه خود دست به تحریف نظرات گرایش انقلابی که مبتنی بر تجربیات بین‌المللی مبارزات طبقه کارگر و به‌ویژه مبارزات کارگری ایران می‌باشد، نزند.
مقاله در رابطه با مفاهیم «کارگر ـ روشنفکر» و «روشنفکر ـ کارگر» ادامه داده و آنان را مفاهیمی نامانوس می‌خواند، چرا که ” اگر یک کارگر سوسیالیست هم شود و تنها به کار صنفی بسنده نکند، کماکان همان کارگر باقی می‌ماند، و روشنفکر سوسیالیست حتی اگر در مقام رهبری طبقه کارگر قرار گیرد هنوز کارگر به‌شمار نمی‌آید”، و سپس بعد از چند خط توضیح به این نتیجه می‌رسد که این مفاهیم همانا نماد دخالت روشنفکران از خارج طبقه به درون جنبش کارگری‌ست. بدیهی‌ست که این نقد نادرست است، چرا که چنین خط‌کشی میان روشنفکران و کارگران وجود ندارد. تعلق به جنبش کارگری نه بر مبنای پایگاه طبقاتی، بلکه بر اساس جهت‌گیری و سمت‌وسوی اتخاذ‌شده، یعنی جایگاه طبقاتی تعیین می‌شود. مثال مشخص این ادعا وجود سه تن از فعالین کارگری، مارکس، انگلس و لنین هستند که علی‌رغم تعلقات طبقاتی خود سمت‌وسوی مبارزاتی کارگری گرفته و در خدمت طبقه قرار گرفتند. در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ طبقه کارگر روسیه یک روشنفکر ـ کارگر را به عنوان رهبر خود انتخاب می‌کند، لنین از خانواده‌ای مرفه بود و حتی یک روز هم کارگری نکرده بود، کارل مارکس از یک خانواده خرده‌بورژوا برمی‌خواست و حتی یک روز هم در کارخانه‌ای کارگری نکرده بود؛ انگلس نیز هم‌چنین، اما امروزه ما آنان را به‌عنوان معلمان و رهبران پرولتاریای سراسر جهان قلمداد می‌کنیم. در مقابل، موارد بسیار فراوانی نیز سراغ داریم از کارگرانی که به لحاظ اندیشه و عمل‌کرد حتی یک میلیمتر هم از مرز اصلاحات بورژوازی فراتر نرفته‌اند. در نتیجه یک روشنفکر غیر‌کارگر می تواند نقشی تاریخی و تاثیر‌گذار در به‌قدرت رساندن طبقه کارگر ایفا کند. حال مسئله بر سر چگونگی این رهبری‌ست، مسئله‌ای که مفاهیم کارگر ـ روشنفکر و روشنفکر ـ کارگر آن‌را توضیح می‌دهند. در این‌جا، منظور از روشنفکر – کارگر نیرویی‌ست که مسائل درونی طبقه کارگر را از دیدگاهی تجربی – تاریخی تجزیه‌و‌تحلیل کرده و آن را با استراتژی یک انقلاب سوسیالیستی به‌هم می‌آمیزد؛ فرایند بیرونی این عمل، ایجاد درک روشن‌تر نسبت به وضعیت کنونی طبقه کارگر، و افزایش آگاهی مبارزه ضدسرمایه‌داری، با هدف هرچه نزدیک‌تر شدن به انقلاب کارگری‌ست؛ و کارگر ـ روشنفکر آن نیروی کارگر پیشرویی‌ست که مسئولانه مبارازات کارگری را در بطن مبارزه و کف کارخانه ارزیابی کرده و تلاش می‌کند سمت‌وسوی رهبری سوسیالیستی را در عمل بر جنبش اعمال نماید.
به سخن دیگر، روشنفکر – کارگر به کسی گفته می‎شود که لزوما در کف کارخانه و در میان کارگران نیست، اما با پیشتازان کارگری یعنی همان کارگر – روشنفکرها در ارتباط بوده و همراه آنان در عمل، برای تحقق هدفی مشترک، یعنی به قدرت رساندن طبقه کارگر، میارزه می‌کند. اگر نظری به تاریخ مبارزات طبقاتی جهان بیاندازیم متوجه خواهیم شد که پیوند میان این دو بخش جامعه، ضرورتی غیر قابل انکار برای پیش‌روی مبارزات طبقه کارگر است و طرح برنامه انقلابی برای پیروزی جنبش کارگری، به هماهنگی و بازیابی این دو بخش بستگی دارد، در نتیجه، بحران در یکی، همیشه به بحران در دیگری دامن می‌زند.
در بخش دوم مازیار رازی مخاطب قرار می‌گیرد که گویا نقدی تند به منشور حداقلی داشته، و این‌گونه نقدها ناقض اصل هم‌گرایی جنبش کارگری هستند. اینک سوال این‌ست: که ‌کدام هم‌گرایی وجود داشته که حالا نقض شده است؟ شاید بهتر بود که نویسندگان ستیز در ابتدا توضیح می‌دادند که اولا، نقد چیست، و بعد مازیار رازی تا کجا حق و اجازه نقد دارد، تا ما هم حداقل چیزی می‌آموختیم. در واقع این سوال در مقابل نویسندگان تحریریه قرار می‌گیرد: که شما چطور نقد کردید که هم‌گرایی را حفظ کنید؟ آیا با بندهای منشور مخالف هستید؟ یا از این‌که امضای شما زیر منشور قرار نگرفته ناراحتید؟ به نظر من جریاناتی که تیغ برنده نقد را کند می‌کنند تا مبادا زنجیر اتحادشان از‌هم بگسلد، علی‌رغم صداقتشان که در آن شکی ندارم، متاسفانه هنوز الفبای مفهوم مارکسیستی تشکیل صف مستقل کارگری را درک نکرده‌اند. تفکر هیئت تحریریه نشریه ستیز اتحاد و همگرایی را تبدیل به مفهومی در ‌ذات ‌خود می‌کند، آن‌چنان که گویی هدف نهایی مبارزه در اتحاد است نه پیروزی طبقه کارگر. سوسیالیسم انقلابی اتحاد و هم‌گرایی را هدفی استراتژیکی نمی‌داند که بخواهد با جمع ریاضی افراد و جریانات به آن نائل شود. دیالکتیک مبارزه طبقاتی به ما نشان می‌دهد که در پروسه مبارزه و اتحاد‌ها، حتی رادیکال‌ترین و به ظاهر انقلابی‌ترین افراد و جریانات مانند کائوتسکی و پلخانف، یا منشویک‌ها، در صف‌بندی‌های جدید، به جبهه ضد انقلاب و رفرمیسم می‌روند، و گروه‌هایی به‌ظاهر کوچک‌تر و ضعیف‌تر، اما به‌واقع انقلابی، مانند گروه چهارده‌نفره سیمروالد و بلشویک‌ها در دوران پس از فوریه، تبدیل به گرایشات غالب و پر‌طرفدار می‌شوند. در این‌میان، نقد تنها ابزاری‌ست که می تواند اولی را به‌موقع شناسایی کرده و به آنان اجازه ندهد که مسیر مبارزات طبقه کارگر را منحرف کرده و یا باعث کندی آن شود، و در عین حال، موجب تقویت دومی گردد. همانا تیغ برنده نقد است که می تواند مانع انحراف از هدف انقلابی کارگران گردد و مقدمات یک اتحاد اصولی را فراهم آورد، لذا نقد هر‌چه برنده‌تر گیرا‌تر، و هر‌چه صریح‌تر در خدمت صف اتحادی پایدارتر.
گرایش مارکسیست‌های انقلابی نقد خود را به منشور رفرمیستی حداقلی، خطاب به جنبش کارگری انجام داده، و هیچ‌گاه از وحشت مخالفت احزاب چپ و انگ‌زنی‌ها، مماشات نکرده و دست‌آوردها و اصول انقلابی را فراموش ننموده است. بنابراین، شرکت در هر‌اتحاد و پایداری آن را منوط به پذیرش حق نقد متقابل دانسته است، جریاناتی که از نقد می‌هراسند و آن‌را ضربه‌ای به جنبش کارگری قلمداد می‌کنند، در واقع ترسشان از آن است که پیراهن عمل‌کردهای غیر مسئولانه و اتحادها و انشعاب‌های غیر ضروریشان در پرتو این انتقادات بر آفتاب افکنده شود. لذا مشکل نقد مازیار رازی نیست، بلکه مسئله ترس از افشا‌شدن هرچه بیش‌تر منشوری‌ست که احزاب چپ رفرمیست آن‌را به‌عنوان صدای طبقه کارگر در ایران معرفی می‌کنند تا شاید با مخفی‌شدن در پشت این به‌اصطلاح طبقه کارگر ایران، آن‌را نتیجه تاثیر‌گذاری و زحمات خودشان در خارج از کشور تلقی نمایند!
نقد سوم اشاره می‌کند که مازیار رازی در طرح ایده هسته‌های مخفی، خود و تشکیلات خود را عامل ارتباط‌دهنده بین این هسته‌ها در نظر گرفته که مصداق بارز همان تشکیلات برفراز سر طبقه به‌شمار می‌آید، و این ایده متعلق به وی نیست، که نمیدانم رفقا بر هراساس چه منابعی به این نتیجه رسیده‌اند. امروز حتی بچه‌های دبیرستانی هم می‌دانند که ایده هسته‌های مخفی پیشینه‌ای چند صدساله دارد و حتی در انقلاب فرانسه نیز وجود داشت. نه مازیار رازی به‌عنوان سخنگوی گرایش مارکسیست‌های انقلابی، و نه هیچ یک از اعضای آن هرگز در نوشته و یا گفتگویی چنین ادعایی نداشته‌اند، اتفاقا برعکس، مازیار رازی همیشه این‌گونه طرح کرده که ما در خدمت آن جریان کارگری خواهیم بودکه بتواند بین هسته‌های مختلف مخفی ارتباط بر‌قرار کند، و در صورت تحقق آن، به چنین جریان می‌پیوندیم، وگرنه به تعاقب از بقیه جریانات، او نیز اعلام می‌کرد که ما خود حزب طبقه کارگر هستیم. در مورد تشکیل هسته‌های مخفی نیز ما تنها یادآور می‌شویم که شما به دفعات تجربه علنی‌کاری داشته‌اید و عواقب را نیز دیده‌اید چرا به سراغ تشکیل هسته‌های مخفی که بنا به گفته لنین پایه‌های حزب طبقه کارگر هستند، نمی‌روید؟
گرایش مارکسیست‌های انقلابی به کمک پیشتازان کارگری حاضر در مبارزات روزانه طبقه کارگر ایران، از‌جمله، زنده‌یاد شاهرخ زمانی، و به پیشنهاد وی برنامه‌ی عملی تحت عنوان کمیته اقدام کارگری، که بر گرفته از تجربیات مبارزات پیشتازان کارگری ایران، و در انطباق با تجربیات بین‌المللی مبارزات کارگری بود، تدوین نمود. ما همیشه توصیه کرده‌ایم که کارگران می‌توانند برای آموزش هر‌چه بیش‌تر مسائل امنیتی و تجربیات ساخت هسته‌های مخفی سازمانده مبارزات، از تجربه‌های کمیته اقدام کارگری استفاده کنند، و یا با ایجاد بولتن‌های کارگری خود به سمت سازماندهی سراسری اعتصابات کارگری قدم بردارند. این تجربیات در اختیار همه مبارزان قرار دارد و شرط استفاده از آن، آن‌گونه که برخی حتی برای پاسخ به سئوال هم پیشنهاد عضویت می‌دهند، عضویت و یا حتی تمایل به هم‌کاری با کمیته اقدام کارگری یا گرایش مارکسیست‌های انقلابی نیست. مساله، دخالت‌گری هدفمند در جنبش کارگری با حفظ رعایت مسایل امنیتی است و نه پیوستن به کمیته اقدام کارگری. زیرا ما معتقدیم هرچه هسته‌های مخفی سوسیالستی – کارگری همه‌گیرتر شوند راه تدارک انقلاب نیز گشوده‌تر می‌شود. تجارب حداقل یک‌دهه فعالیت کمیته اقدام کارگری بدون هیچ‌گونه چشم‌داشتی در اختیار همگان قرار گرفته است.
در بخش چهارم نقد گفته شده که مازیار رازی خط بطلانی بر روی تجربه سوسیالیسم‌ در شوروی و چین می‌کشد، و از تجربیات مفید آنان صرف‌نظر می‌کند، درحالی‌که، نویسندگان هیئت تحریریه نشریه ستیز می‌خواهند از تجربیات دو انقلابی بزرگ استالین و مائو، درس‌های گرانبهایی بیاموزند، البته الگو‌برداری نمی‌کنند، تنها می‌آموزند.
توقع چنین سطح برخوردی با استالینیسم و مائویسم نمی‌رفت. رفقا می خواهند کدام جنبه‌های استالینیسم و مائویسم را بیاموزند که احزاب منتسب به آنان در تاریخ نود ساله مبارزات اخیر ایران آموزش نداده‌اند. شاید طرح برخی تجربیات در عین کهنگی می‌تواند برای رفقای هیئت تحریریه ستیز تازه و جالب باشد. رفقا آیا می‌دانید که حزب توده ایران با تاثیرگیری از نظرات منشویکی استالین، در سال ۱۹۳۸ تحت عنوان حزب خلق بنیان‌گذاری شد و تئوری آشتی‌طبقاتی و کسب قدرت از طریق پارلمان را موعظه می‌کرد، نظری که منطبق با تفکرات حزب استالینی برادر و در جهت مبارزه خلق و امپریالیسم فرموله شده بود. حزب توده ایران دقیقا در راستای نظرات ترمیدور استالینی و در جهت عکس حزب لنینی عمل می‌کرد. احزاب خلقی یا توده‌ای بنا بر اصل منشویکی همه‌باهم، احزابی متشکل از طبقات مختلف بودند که نقطه اشتراک آنان در مبارزه با امپریالیسم بود. کارگران، خرده‌بورژوازی و بورژوازی ملی جزو همراهان طبقه کارگر تا حصول به مرحله انقلاب دموکراتیک و مهیاسازی شرایط برای رشد طبقه کارگر به‌شمار می‌آمدند. این نظریه در تقابل کامل با نظرات بلشویکی و تجربیات انقلاب روسیه بود که درجهت کسب کامل قدرت سیاسی توسط شوراهای کارگری و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا قدم برمی‌داشت. امروزه، نتایج فاجعه‌بار این تفکر در جنبش جهانی کارگران بر کسی پوشیده نیست. چنین احزابی با هدف انقلاب بورژوا – دموکرتیک و نه انقلاب کارگری – سوسیالیستی شکل می‌گیرد. من مطمئنم که نویسندگان تحریریه ستیز چنین هدفی را دنبال نمی‌کنند.
اینک نمونه‌های دیگری از عملکردهای استالین را برای نویسندگان ستیز طرح می‌کنم و امیدوارم که آموختنی‌ها را از آن‌ها بیاموزند.
۱- از بیست‌و‌دو نفر اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست شوروی (بلشویک در زمان انقلاب اکتبر) غیر از لنین و استالین، چهارده نفر به دستور استالین تیرباران یا ترور شدند.
۲- تنها در عرض چهار سال دویست نفر از اعضای ادواری کمیته‌ مرکزی حزب کمونیست شوروی به دستور استالین اعدام یا ترور شدند. یعنی تقریبا نود درصد کل کمیته‌ی مرکزی حزب!
۳- لنین قبل از مرگ طی نامه‌ای، شش تن از برجسته‌ترین افراد رهبری حزب را به عنوان جانشینان احتمالی خود معرفی و تحلیل شخصیتی کرد که استالین در میان آنان نبود. بنا به نظر لنین این افراد تروتسکی، زینوویف، کامنوف، بوخارین،پیاتاکوف بودند. لنین در انتهای نامه خود درخواست کرده‌بود که استالین به علت رفتار تند و خشن و نارفیقانه با همکارانش، از دبیری کمیته‌ی مرکزی برداشته شود.
۴- استالین در عرض چهار سال ۱۹۴۰-۱۹۳۶ پنج نفر دیگر به جامانده در کمیته مرکزی را نیز نابود کرد.
۵- استالین تنها دو سال قبل از آغاز جنگ جهانی دوم، سه مارشال از کلّ ِ پنج مارشال ارتش شوروی را اعدام نمود.
۶- به دستور استالین بیش از ده نفر از رهبران احزاب کمونیست دنیا (از جمله سلطان‌زاده رهبر حزب کمونیست ایران، بلا-کون رهبر حزب کمونیست و دولت انقلابی مجارستان، «رادک» رهبر حزب کمونیست آلمان، «راکوفسکی» رهبر حزب کمونیست بلغارستان) که مهمان و تبعه‌ی اتحاد شوروی شده‌بودند، نابود شدند.
۷- لنین در سال ۱۹۱۹ «سازمان انترناسیونال سوم» را بنیان گذاشت، اما «استالین» در سال ۱۹۴۳ و با هدف کسب رضایت «چرچیل» و «روزولت» در جریان جنگ جهانی دوم، آن را تنها با یک دستور ساده منحل کرد.
۸- سرود ملی اتحاد شوروی که توسط «لنین» انتخاب شده بود، سرود معروف انترناسیونال (به ندای دوستی با زحمتکشان همه‌ی دنیا)، به‌دستور «استالین» و برای کسب رضایت امپریالیست‌های انگلیس و فرانسه، لغو شده و یک سرود ناسیونالیستی روسوفیل در مدح سرداران روس و خدمتگزاران تزار. جانشین آن گردید.
۹- لنین به پنج کشور فنلاند،‌ لهستان، استونی، لیتوانی و لتونی استقلال داد، اما «استالین» در سال ۱۹۳۹ و همزمان با بستن ِ پیمان ِ دوستی با «هیتلر»، به هر پنج کشور فوق حمله برده و بخش‌هایی از فنلاند، نیمی از لهستان و کل سه کشور دیگر را اشغال و به شوروی الحاق نمود.
۱۰- لنین در سال ۱۹۲۱ با توجه به شرایط پس از انقلاب، سیاست نوین اقتصادی (نپ) را اعلام نمودکه در واقع ترکیبی از بازار، بخش کوچک خصوصی و اقتصاد سوسیالیستی بود، اما «استالین» تنها پنج سال پس از مرگ «لنین»، آن سیاست را لغو و در نهایت ِ خشونت و تبعید و کشتار، سیاست «اشتراکی‌سازی اجباری» و نابودی مطلق بخش خصوصی را پیاده کرد. این سیاست همدوش با تسریع شتاب‌زده دولت در پیش‌برد اقتصادی – صنعتی با هدف کسب هژمونی در مقابله با سرمایه‌داری امپریالیستی، به آرزوی دیرینه بورژوازی روسیه تحقق بخشیده و روند استحاله کشور شوراها را تسریع نمود. جریانی که در چین نیز به صورتی دیگر افتاد.
و همه این داده‌ها بر اساس مدارکی‌ست که در سال‌های پس از مرگ استالین افشا شدند. دادگاه‌های عالی و حزب کمونیست شوروی (به علت نبود هیچ مدرک یا سندی) از تمام اعدام‌شدگان فوق (به‌غیراز تروتسکی) اعاده‌ی حیثیت کردند و آنان را به صفوف حزب بازگردانیدند.
در مورد مائوئیسم نیز وضع بهتر از این نیست. تجربه‌های دهه‌ پنجاه و شکل‌گیری بسیاری از جریانات سیاسی مائویستی از جمله گرایشات مختلف م.ل.م (مارکسیست-لنینیست-مائویست) در ایران و عواقب دهشتناک تفکر تشکیل یک دولت بورژوا دموکراتیک، حتی با رهبریت پرولتاریا، تا زمانی که صف بین دوستان و دشمنان مخدوش مانده، بازهم پدیده آشکاری‌ست که من در این مقاله به نقد آن نمی‌پردازم و شما را رجوع می‌دهم به نوشتجات و سخنرانی‌های مندرج در میلیتانت. ریشه مائوئیسم را باید در دخالت‌های ویرانگر استالین در چین ۱۹۲۶ جستجو کرد، که چگونه مائویسیم ایده دیکتاتوری تک‌حزبی را به میان می‌کشد و چگونه تحت عنوان حزب کمونیست، اعتصابات کارگری چین را سرکوب کرده و به امحای این مبارزات می‌پردازد. بازهم رفقا را رجوع می‌دهم به مقالاتی که در لینک پیوست ارسال شده، باشد که نویسندگان ستیز تجربیات خوب را بردارند و بد را دور بریزند. تنها سویه‌‌ای از مبارزات که هنوز تحت نفوذ انحرافات استالینیسم و مائویسم قرار نگرفته و همچنان به مبارزات انقلابی خود ادامه می‌دهد همانا لنینیسم و مارکسیسم انقلابی‌ست.
گرایش مارکسیست‌های انقلابی زوایه نقد خود از انحرافات استالینیسم و مائویسم را براساس بازیابی تجربیات لنینیسم در مبارزه برای به قدرت رساندن طبقه کارگر استوار می‌کند که کاملا با نقد بورژواها تفاوت دارد. بورژوازی تلاش می‌کند تا با عمده‌کردن انحرافات استالین و مائو لبه تیز حمله خود را متوجه مارکس، انگلس، لنین و تروتسکی کرده و آلترناتیو سوسیالیستی را نفی کرده و یاس و شکست را در صفوف طبقه کارگر جاری کند، در حالی‌که ما با اشاره به این انحرافات، در صدد پالایش جنبش کارگری و در نهایت پیروزی سوسیالیسم مبارزه می‌کنیم. ما امید به پیروزی با درس‌گیری از شکست‌ها ترویج می‌کنیم، لذا این مقایسه نشریه ستیز در نهایت بی‌دقتی انجام گرفته. انقلابی عمل‌کردن و انقلابی‌ماندن مستلزم بردباری انقلابی و نترسیدن از انزوا به دلیل حفظ اصول و دستاوردها و مواضع انقلابی طبقه کارگر است، اگر هر باد مخالفی ما را آن‌قدر بترساند که از ساده‌ترین اصول اولیه نقد و دقت انقلابی دست برداریم، راه پر پیچ‌و‌خم انقلاب و تسخیر قدرت توسط طبقه کارگر را چگونه به سرانجام خواهیم رساند، در این راه دشمنان زیادی در کمین نشسته‌اند که اتفاقا بدترین آنها جریانات خرده‌بورژوای رادیکال با لباس سوسیالیسم، در میان طبقه کارگر هستند. پاسخ‌دادن به نقد غیر‌دموکراتیک احزاب چپ، صرفا با هدف رفع اتهام، بدون ارجاع به برنامه و اهداف انقلابی از‌پیش تعیین‌شده، هرگز از مرز برخوردی احساسی و واکنشی عبور نخواهد کرد، به این معنا که این گفتگو‌ها مابه‌ازایی در جنبش کارگری و پیش‌برد آن نخواهند داشت

آرش آزاد
گرایش مارکسیست های انقلابی ایران
۱۸ فروردین ۱۴۰۲

ارجاعات و توضیحات
۱- نشریه ستیز منتشر شده در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۴۰۲ ص ۵ – ۸.
۲- مطالعه بیشتر در خصوص مائویسم و استالینیسم:
ورشکستگی تاریخی استالینیسم و مائویسم
https://militaant.com/?cat=38
3- مقاله سانتریسم و منشور حداقلی: سانتریسم و منشور حداقلی.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate