برگی از تاریخ تقدیم به: خانواده جانباختگان گُردان شوان

امسال نیز به مناسبت فرا رسیدن سالگرد جانباختن رفقای گُردان شوان، تصمیم گرفتم مطلبی را کە در روز سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۹نوشتە بودم، بار دیگر بە خانوادە سربلند جانباختگان گُردان شوان، پیشمرگان کومەلە و همەی آنهایی کە در این گُردان فعالیت داشتە و یا بە نحوی این عزیزان را در میدان های نبرد علیه رژیم جمهوری اسلامی یاری رساندەاند، تقدیم کنم.

شمس الدین امانتی. سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱

در روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، در جریان جنگ ارتجاعی ٨ سالە ایران با عراق و در روزهای پایانی آن، رویداد هولناکی در خاک کردستان عراق اتفاق افتاد کە ابعاد آن تنها بە این جنگ و این منطقە و دو دولت سرکوبگر آن محدود نماند. رویداد وحشتناکی کە بمباران شهر مرزی «حلبچە» با بمب شیمیایی توسط ارتش فاشیست عراق همراە شد، باعث ویرانی و کشتار گسترده یک شهر در چند دقیقە، با بیش از ۵٠٠٠ هزار جانباختە بی دفاع، بیش از ١٠٠٠٠ هزار مسموم و زخمی و هزاران آوارە را بە همراە داشت. بعد از بمباران اتمی شهرهای«هیروشیما و ناکازاکی»در کشور ژاپن در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم توسط ارتش امپریالیستی آمریکا، آنچە در شهر«حلبچە»کردستان عراق توسط رژیم و ارتش فاشیست عراق علیە شهروندان این کشور اتفاق افتاد، در سطح جهانی فاجعه وحشتناکی بود. در مدت کوتاهی و بویژە بعد از معلوم شدن ابعاد تراژدی این جنایت، مردم جهان از آن باخبر و قدرت تخریب گر سیستم و مناسبات سرمایەداری کنونی در تولید سلاح کشتار جمعی، در بی رحمی و قساوت حاکمان در قدرت و حامیان امپریالیست مدافع آنان، هرچە بیشتر برای چندمین بار نزد افکار عمومی مترقی و انساندوست مشخص و محکوم شد.

این فاجعە همزمان برای یکی از جریانات و نیروهای انقلابی و کمونیست منطقە، یعنی کومەلە (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران )، ضربە سنگین و جبران ناپذیری را بە همراە داشت. در این رویداد غم انگیز و فراموش نشدنی، ۶٨ تن از بهترین یاران ما، از پیشمرگان، اعضا، کادر و چهرهای رزمندە و مبارز صفوف کومەلە و حزب کمونیست ایران و از فرزندان محبوب و عزیز شهر سنندج و منطقە جنوب کردستان جان باختند. ۵۶ نفر از این رفقا در نبرد سنگر بە سنگر در روز ۲۶ اسفند ۱۳۶۶با نیرو های نظامی رژیم جمهوری اسلامی، به علت مسمومیت شدید ناشی از بمباران شیمیایی، جانباختند و ١٢رفیق دیگر بعد از دستگیری و شکنجە وحشیانە در زندان مرکزی سنندج اعدام شدند.

در روز ۲۴ اسفند ۱۳۶۶، رفقای کمیته مرکزی کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) و رفقای گردان شوان در دو پیام نمایندگی کومه له در شهر سلیمانیه را مطلع کردند که وضع مردم در منطقه ای که رفقای گُردان شوان در آنجا مستقر هستند، نسبت به گذشته ناامن و خطرناک است. طبیعی بود که این وضعیت نا امن شامل رفقای گردان شوان، مستقر در روستای (بیاره) نیز می شد.

شدت جنگ و حملە قریب الوقوع و تمرکز نیرو، بویژە از طرف ایران، خبر از یک جنگ سخت می داد. نگرانیها لحظە بە لحظە بیشتر می شد. اخبار دریافتی از جبهە ایران و تمرکز گستردە نیرو از سوی رژیم، بسیار محدود و کنترل شدە بود. توپ باران و خمپاره باران نیروهای رژیم اسلامی در نوار مرزی به داخل خاک کردستان عراق به شدت ادامه داشت. رفقای گُردان شوان، در تماس با کمیتە ناحیە سنندج به این نتیجه رسیده بودند که، به منظور حفاظت از خود بایستی منطقه را ترک کنند.

ما از همان روز اول با دو ماشین مواد خوراکی لازم را برای رفقای گُردان شوان ارسال کردیم که با نزدیک شدن به تنها راه ارتباطی از روی پل«زلم»بر روی رودخانه «سیروان» با توپ باران شدید آن مسیر توسط نیروهای رژیم اسلامی، مستقر در بلندی های مشرف به مقر گُردان شوان در (بیاره) و پل «زلم»، مجبور به بازگشت به شهر سلیمانیه شدند. همزمان رفیقی از اعضای کمیته مرکزی کومەلە که قصد پیوستن به رفقای گُردان شوان را داشت، بر اثر تیراندازی نیروهای رژیم در ارتفاعات مشرف به پل«زلم»نتوانست به رفقای گُردان شوان ملحق شود. دو ساعت بعد رفیق شوکی خیرآبادی فرماندە جسور و فداکار گردان شوان، به همراه چند نفر از رفقای گُردان که در اردوگاه (چناره) مستقر بودند، توانستند از طریق پل«زلم»به رفقای گُردان شوان مستقر در روستای (بیاره) ملحق شوند.

بعد از بازگشت آین رفقا بە بیارە و منفجر کردن پل «زلم» توسط نیروهای سپاە پاسداران و نیروهای «جبهە کردستانی» متشکل از احزاب مسلح کردستان عراق کە پیشاپیش نیروهای سپاە پاسدارن و ارتش جمهوری اسلامی، در جنگ با ارتش عراق حضور فعال داشتند، تنها راه ارتباطی ما از طریق پل «زلم» با گردان شوان قطع شد. ما سعی کردیم که در روز ۲۴ اسفند با رفقای گُردان شوان تماس بگیریم که موفق نشدیم. در روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، تصمیم گرفتیم که همراه با دو رفیق دیگر به «سید صادق» که نزدیکترین شهرک به روستای (بیاره) محل استقرار رفقای گُردان شوان بود برویم. مردم این شهر حاضر شدند ما را کمک و راهنمایی کنند. چند نفر از آنها پیشنهاد کردند در فاصله ۲۰۰ متر بالاتر از پل«زلم»که عمق رودخانه کمتر است ما را کمک خواهند کرد تا رفقای گردان شوان را از روستای (بیاره) به شهرک سید صادق منتقل کنیم. من از طریق بی سیم با رفیق شوکی و رفیق هوشنگ در تماس بودم و جریان را به آنها اطلاع دادم. این رفقا ماشینی را که در اختیار داشتند همراه سه نفر از رفقای دیگر به منطقه ای که در فاصله ۵۰۰ متری مقر کومەلە بود اعزام کردند. ما از سید صادق بخشی از بلندی مشرف به مدرسه روستای (بیاره) را میدیدیم. رفیق شوکی بعد از نیم ساعت تماس گرفت و اظهار داشت به ماشین تیراندازی شدە و ما موفق به شناسایی منطقه نشدیم و بازگشت از آن مسیر برایمان کار مشکلی است. هنگامی که من با رفیق شوکی در تماس بودم اظهار داشت، تعدادی مسلح از تپه مشرف به مقر در حال فرار به روستای (بیاره) هستند. رفیق جواد بنا به توصیه رفیق شوکی با یکی از آنها صحبت کرده بود، گفته بودند نیرو های رژیم جمهوری اسلامی به آنها حمله کردند. این نیرو که تعداد آنها ۲۵ نفر بودند، وابسته به نیروهای «سپاە رزگاری» از افراد شیوخ منطقە بودند که در جریان بمباران شیمیایی حلبچە و اطراف آن کشته شدند.

رفقای گُردان شوان تنها یک مسیر برای خروج از روستای (بیاره) داشتند، آنهم عبور از سمت چپ مدرسه (بیاره) بود. با من در سید صادق در تماس بودند و راس ساعت ۲ بعدازظهر روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، بنا به توصیه رفقای کمیته جنوب محل استقرار خود در روستای بیارە را ترک کردند. حدود ۲ هزار نفر از نیرو های عراقی در این منطقه حضور داشتند که در محاصره کامل نیروهای رژیم جمهوری اسلامی و «جبهە کردستانی» بودند و امکان عقب نشینی نداشتند، سلاح های خود را زمین گذاشته و در انتظار نیروهای سپاە و ارتش ایران بودند تا خود را تسلیم کنند و این کار صورت گرفت. بنا بر شرایط ایجاد شدە، نە در آن وضعیت دشوار و نە در گذشته نیز هیچگاە رفقای ما اعتمادی به ارتش عراق نداشتە و در میدان جنگ تنها ماندند.

رفقای گردان شوان از سمت چپ کنار رودخانه سیروان به سمت (دربند خان) که ما آن طرف رودخانه منتظر آنها بودیم حرکت کردند و شب را در همین مسیر به سر بردند. ما با آنها در تماس بودیم و هر لحظه اقدامات خود و تحرکات در منطقه را به اطلاع رفقای کمیته مرکزی کومه له و کمیته جنوب می رساندیم. تصمیم گرفتە شد از قایق جهت عبور رفقای گردان شوان از رودخانە«سیروان»استفادە شود. ما در کمترین فاصله عرضی رودخانه سیروان دو قایق موتوری که هرکدام ظرفیت ۱۰نفر را داشت سازمان دادیم، لازم به یادآوری است که وضع روحی نیروهای عراقی در محل استقرار ما به حدی خراب بود که فرمانده پایگاه مشرف به محلی که ما در انتظار رفقای گُردان شوان بودیم گفت ما توان هیچ گونه کمکی به شما را نداریم.

رفقای کمیته جنوب و مسئولین گُردان شوان از تصمیم ما برای انتقال آنان از رودخانە سیروان مطلع بودند، رفقای گردان شوان درست در نقطه مقابل ما در ساعت ۸ شب مستقر شده بودند هر دو قایق و چند نفر از رفقای ما هنگام رسیدن به وسط رودخانه توسط نیروهای رژیم جمهوری اسلامی که در کمین نشستە بودند با استفادە از نورافکن، حضور ما و رفقای گُردان شوان را در دو سوی رودخانە شناسایی و شروع به تیراندازی کردند. متاسفآنە هر دو قایق غرق شدند و سرنشینان آن بجز یک نفر کە آن هم اسیر شد در این دو قایق جان باختند، نیروهای رژیم به طرف ما تیراندازی کردند که مجبور به ترک محل شدیم ما با بی سیم فرماندهی گُردان شوان را در جریان اتفاقات پیش آمدە قرار دادیم این رفقا اظهار داشتند وضعیت پیش آمدە خطرناک است و از همان مسیری که آمدەاند دوباره باز می گردند، نیروهای رژیم در طی این رفت و برگشت از حضور رفقای گردان شوان اطلاع دقیقی نداشتند.

من و یکی از رفقای دیگر در محل ماندیم صبح روز ۲۶ اسفند ۱۳۶۶کە هوا روشن شد ما متوجه شدیم که یکی از قایق ها که به نزدیکی ساحل رودخانه رسیده بود و قسمتی از آن دیده میشد هنوز غرق نشده بود، این صحنه نشان میداد که قایق ها در فاصله ۵۰ متری رفقای گردان شوان متوقف و غرق شده بودند اگر این اتفاق روی نمی داد رفقای ما موفق به عبور از رودخانه می شدند.

اثرات بمباران شیمیایی توسط رژیم عراق در روز ۲۵ اسفند تاثیرات مخرب و ناگواری را به رفقای ما که در این منطقه در رفت و آمد بودند تحمیل کرده بود، تعدادی از رفقای گردان شوان به شدت مسموم شده بودند و تعدادی از آنان دچار نابینایی موقت شده بودند و حالت تهوع شدید داشتند، متاسفانه وضعیت ایجاد شدە نشان داد که در جریان درگیری شدید گُردان شوان با نیروهای جنایتکار رژیم تعداد ۱۲نفر از رفقای ما در حالت بیهوشی و مسمومیت شدید بە اسارت گرفته شدند. این نبرد نابرابر در حالی بر رفقای ما تحمیل شد کە حدود دو روز بود از مواد خوراکی، آب و دکتر و دارو محروم و دچار مسمومیت شدید گاز شیمیایی شدە بودند. رفقای گردان شوان کە در داخل شهر قهرمان سنندج و در محور شهرهای اطراف آن در مناطق مختلف جنوب کردستان صدها داستان حماسە و قهرمانی علیە جانیان رژیم اسلامی، ثبت کردە بودند و نامشان لرزە بر دشمن می انداخت، در نبردی نابرابر با صدها مزدور مسلح بە مجهزترین سلاح جنگی و وسایل ضد گاز شیمیایی، تا آخرین قطرە خون و آخرین فشنگ جنگیدند، آنچە در توان داشتند و مسمومیت امکان داد، مقاومت کردن و کموناردوار در کنار هم جان باختند و تسلیم دشمن نشدند.

بعد از ۶ ماه از این واقعه دردناک، تصمیم بر این شد، با توجه به عقب نشینی نیروهای رژیم جمهوری اسلامی از خاک کردستان عراق، واحدی از پیشمرگان کومەلە به منطقه درگیری رفقای گُردان شوان اعزام شوند. مسئولین امنیتی عراق به ما گفتند که اختیار با خود شما است، منطقه مین گذاری است و ما اطلاع دقیقی از نبود نیروهای جمهوری اسلامی نداریم و تا کنون هم به آن منطقه نرفتیم. من همراه با رفیق خالق احمد نژاد که از پرسنل تدارکات مستقر در شهر سلیمانیه بود، ماموریت اعزام بە محل درگیری را پذیرفتیم و از طریق پل«زلم»کە بازسازی شدە بود، با اتومبیل به محل درگیری رفتیم. پایگاه های سابق ایران در کنار رودخانه سیروان و محل درگیری آنها با گُردان شوان به نحوی بود که ما انتظار داشتیم در بعضی از بخش ها و یا روستا ها هنوز عقب نشینی نکردە باشند زیرا این منطقه خالی از سکنه بود و ما چند ساعاتی که آنجا بودیم کسی را ندیدیم وسایل به جا مانده در پایگاه های آنها گلوله توپ، خمپاره و صندوق های پر از فشنگ و….. بودند.

هنگام کندوکاو منطقە به نزدیکی نیزاری رسیدیم کە به وسعت دو زمین فوتبال بود. با دیدن تعدادی از اجساد رفقای گردان شوان، متوجه شدیم که این محدوده محل اصلی نبرد و فداکاری رفقای ما با نیروهای رژیم جمهوری اسلامی بوده است. در بازگشت مجدد بە شهر سلیمانیە، مشاهدات خودمان را به نماینده کومه له، کمیته جنوب و کمیته مرکزی کومه له در میان گذاشتیم، بعد از چند روز و با امکانات لازم به همراه تعداد دیگری از رفقای گردان شوان کە در اردوگاه «چناره» مستقر بودند همراه با رفیق جانباخته سیامک شامی مجددا به منطقه محل درگیری رفقای گردان شوان رفتیم.

اجساد رفقا را از روی وسایل همراە آنان شناسایی و بە اردوگاە چنارە منتقل و بە خاک سپردە شدند. بعدآ جنازە این عزیزان بە شهر سلیمانیە انتقال دادە شد و در گورستان «شیخ احمد هندی» در کنار جمعی دیگر از رفقای جانباختە ما از جملە دکتر جعفر شفیعی و رفیق صدیق کمانگر مجددآ خاکسپاری شدند. استقامت، شجاعت و باور به اهداف سوسیالیستی و پایداری در صحنه نبرد در این محدوده کوچک از هر چیزی بیشتر نظرم را بە خود جلب کرد. در این برگ از تاریخ به دو مورد از مقاومت و پایداری دو رفیق جانباخته اشاره خواهم کرد. یکی از این رفقای تا کمر در نیزارها فرو رفته بود به نزدیکی ایشان که رسیدیم متوجه شدیم که اسلحه اش زیر بخشی از شانه راستش قرار گرفته است یکی از رفقا همراە ما، برای اطمینان خاطر در حین زدن گلنگدن اسلحه، آخرین گلوله از تفنگ این رفیق به بیرون پرتاب شد. مورد دوم بە رفیقی مربوط بود کە در آخرین جستجو، رفیق سیامک شامی از طریق لباسهایش ایشان را شناخت. هنگام بلند کردن جنازه این رفیق متوجه نارنجکی شدیم که ایشان زیر سر خود گذاشتە بود تا هنگام نزدیک شدن مزدوران رژیم آن را منفجر و زندە بە دست آنان نیفتند و چند تن از آنان را همراە با خود از بین ببرد.

بازگو کردن بخشی از این رویداد ناگوار برای خانواده جانباختگان گُردان شوان و سایر رفقای تشکیلات ما و مردم مبارز و آزادیخواه کردستان، ایران و منطقە، یقینا آزار دهنده و تاسف بار است اما مقاومت، پایداری و باور به کمونیزم و سوسیالیسم در یکایک رفقای جانباخته گردان شوان، جایگاه والای آنها در نبرد برای رهایی با مرتجع ترین نیروهای داعش صفت را نشان می دهد و همسنگر بودن و خانوادە چنین عزیزانی بودن، افتخار و تسکین دهندە رنج و دردهای همە ما است.

من از دوران قیام سال ۵۷ خورشیدی با تعدادی از رفقای گردان شوان، چە رفقای کە قبلآ جانباختند و چە رفقای کە در جریان بمباران شیمیایی حلبچە از میان ما پر کشیدند، در شهر سنندج ارتباط داشتم. اغلب این رفقا فعال دوران قیام و سازماندهندگان آن، چهرهای رزمندە و مبارز شورا و بنکەهای محلات و مقرهای کومه له بودند کە شبانە روز در حال کار و زحمت بودند. آنان یار و یاور مردم تهیدست و رنج کشیدە سنندج و کردستان و عزیز آنان بودند و بسیاری از آنان شخصیت سیاسی و مبارزاتی آنها در جوش و خروش قیام ۵٧ مردم ایران علیە استبداد سلطنتی شکل گرفت و در دوران فاشیسم اسلامی فولاد آبدیدە شدند. با ملحق شدن اکثر آنان بە صفوف کومه له، بار دیگر در عرصه ای از فعالیت مسلحانه به الگویی از شخصیت قابل اعتمادی در میان تودهای تحت ستم و بە الگویی برای جوانان و مبارزین ۴٢ سال گذشتە، حال و ایندە کردستان تبدیل شدند، رفقای گردان شوان کە ۶٨ تن از آنان و همراهانشان در کردستان عراق و در درگیری با نیروهای رژیم جمهوری اسلامی جان باختند، بخشی از این رزمندگان و جانباختگان کومەلە و انقلاب کارگری و ایجاد جامعەای سوسیالیستی هستند که نامشان در کنار کموناردهای پاریس و بلشویک های انقلاب کارگری روسیە در تاریخ خواهد درخشید.

یاد و خاطره پر افتخار رفقای عزیزمان در گُردان شوان کومەلە و همە جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم را با تجدید پیمان ادامه راهشان تا تحقق آرمانهای والایشان گرامی می داریم و به خانواده عزیز این رفقا انقلابی درود می فرستیم.

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate