زبان چیست؟

یادداشت زیر بصورت یک اظهار نظر پای یک مطلب آنلاینی نوشته شده بود که با مختصر جرح و تعدیل بعنوان یادداشتی مستقل درآمده است. این یادداشت سیاسی نیست بلکه باز کردن معضل پاسخ علمی به سوال “زبان چیست؟” است.

همه ما کاربرد زبان را می دانیم: زبان ابزار ارتباط انسان ها است. ابزار ارتباط چه چیزی؟ ارتباط کانشسنس انسانها که شامل اندیشه و احساسات آنها می‌شود. علوم مختلف طبیعی و انسانی به حد چشمگیری به پرسش‌های «زبان چگونه تکامل یافته و چه شاخه‌هایی دارد» و «زبان از چه بخش‌هایی تشکیل شده است» پاسخ داده اند. اما “زبان چیست؟” سوال سختی است که تا جایی که من می دانم هنوز پاسخ علمی برای آن وجود ندارد. اگر نگوییم زبان یک پدیده غامضی مانند کانشسنس است، حداقل میتوانیم با اطمینان مدعی شویم که به کانشسنس (یا ذهن) مربوط است. ذهن ما از طریق زبان با ما ارتباط برقرار می کند. وقتی فکر می کنیم به زبان خاصی می اندیشیم. علم هنوز نمی داند ذهن چیست، زبان با آن چه ارتباطی دارد و ذهن چگونه با زبان ارتباط برقرار می کند. در قلمرو زیست شناسی، انتخاب طبیعی، آناتومی انسان را به عضلات دستگاه صوتی )شامل لب، زبان، حنجره، بینی، تارهای صوتی) همچنین قابلیت مغز در کنترل آنها مجهز کرد تا ملزومات فیزیکی بیان برایش مهیا شوند. بنابراین زبان قبل از هر چیز یک موجودیت مادی و عینی در بیولوژی بشر دارد. ثانیاً، سیر تکاملی جامعه انسانی و بازتاب آن در هر دو حوزه جامعه شناسی و انسان شناسی، نشاندهنده ضرورت پیدایش و گسترش دامنه ارتباطات بین انسان ها بوده است. نهال زبان بشری حداقل دو میلیون سال پیش توسط پیشا انسانها، اراکتوس ها، کاشته شده است، یعنی مدت ها قبل از اینکه انسان امروزی، انسان خردمند (هوموساپین) پا به عرصه وجود بگذارد. زبان صوتی به انسان کمک کرد تا دستهای خود را آزاد کند چرا که زبان غیر صوتی مستلزم بحرکت در آوردن دستها در هنگام کار جمعی مانند شکار بود. برخی ادعا می کنند که نطفه زبان (نه لزوما زبان صوتی) بیش از ۷ میلیون سال پیش زده شده است یعنی از اولین جوامع پیشا انسانی. شاید بتوان نتیجه گرفت که زبان انسان بلافاصله با زندگی اجتماعی او در هم آمیخته است، زبان در اجتماع آموخته می شود و در جامعه مورد استفاده میگیرد.

در کمونهای اولیه، که نزدیک به دویست هزار سال عمر داشت، چند ابزار اصلی سنگی)سنگ های چکش، هسته های سنگی و تکه های سنگی تیز) به اضافه چند ابزار جانبی چوبی )نیزه، شاخه های مرده درخت برای آشیانه) و تعدادی ابزارهای حاشیه ای استخوانی، تمام فناوری و «سرمایه ثابت» تولید مادی بشر، یعنی شکار و جمع‌آوری، را تشکیل میدادند. واژه ها و مفاهیمی که انسان برای ارتباط با دیگران تولید کرد بازتاب فعالیت جمعی او بود که در شیوه تولید او، ابزارهایش و مابازای ذهنی – فرهنگی شیوه تولید اجتماعیش عینیت می یافتند.

زبان متشکل از دو جز اصلی نمادها و ساختار است. واژه ها بیانگر نماد و ساختار حلقه واسط بین واژه ها هستند. ساختار زبان از اشکال بسیار ساده شروع به اشکال بسیار بغرنجی تکامل یافت. ساختار اغلب زبانهای امروزی به نظر میرسد مجموعه غیر منسجمی از استثنائات متصل به هم باشد. چنین ساختار انعطاف‌پذیری به ما امکان میدهد که تعداد بی‌نهایتی جملات و ادبیات منحصر به فرد از یک زبان خاص تولید کنیم. با کمک همین نمادها و ساختار می توانیم جملاتی را که قبلاً نخوانده یا نشنیده ایم بفهمیم.

ما زبان را از محیطی که دوران کودکی خود را در آن بسر میبریم میاموزیم. برخلاف متافیزیستها که جهان هستی، جامعه بشری و حتی زبان را معلول یک “قرارداد” اجتماعی میدادند، هیچ نوزادی برای فراگرفتن زبان امضا یا رضایت نمیدهد. یادگیری زبان مادری حتی اختیاری نیست. کودک از زمانی که در رحم مادر است با زبان او آشنا شده، به آن خو میگیرد و پس از تولد به کمک زبان مادر، او را شناسایی میکند. تا آنجا که به گستره کلمات و مفاهیم و پیچیدگی زبان مربوط میشود، زبان تابع مستقیمی از شیوه زندگی جمعی است.

در انتها ما بار دیگر با این سوال روبرو میشویم که زبان چیست؟ آیا زبان خود تفکر است، احساسات است، کانشسنس یا ذهن است؟ در قلمروهای غیر علمی پاسخ های متنوعی به این سوال داده میشود. پاسخهایی که لاجرم بیان حقیقت نیستند بلکه بازتاب نظر پاسخ دهنده اند. ما اما هنوز پاسخ علمی به این سوال را نمیدانیم.

***

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate