سالهای زندگی یک کارگر و مبارزه برای رهایی طبقه کارگر (بخش ١٣)

در بخش قبل نوشتم موقعی در سندیکا فعالیت داشتم بطور غیر قانونی با توطئه و دسیسه های اداره اطلاعات و با همکاری اداره کار و کارفرمایان با صدور احکامی همچون “توهین به مقدسات اسلام” و عدم “تفاهم اخلاقی” از کار اخراج شده‌ام.

تمام تلاش اداره اطلاعات در راستای ممانعت و جلوگیری از فعالیت های من در سندیکا بود تا من از سندیکا فاصله بگیرم.

من از سندیکای کارگران خباز بوکان که ساختار و ماهیت آن نادمکراتیک و غیر کارگری بود بطور رسمی استعفا دادم. استعفای من هیچ گونه ربطی به فشار و تهدید های اداره اطلاعات نداشت. همچنین استعفای من از سندیکا تاکتیک سیاسی بود چون فعالیت‌های سیاسی و کارگری من تلفیقی از شیوه کار “مخفی – علنی” یا “مخفی – قانونی” بود که در بخش‌های آینده خواهم نوشت.

در سندیکای کارگران خباز گرایش و دیدگاه های متفاوتی (ملی، مذهبی و تلفیقی از ملی – مذهبی) غیر از گرایش چپ غالب بود. اعضای هیات مدیره و بازرسان به لحاظ فکری و سیاسی اختلاف نظر داشتند و هر نظری به جنبشی مرتبط بود هر کسی از زاویه فکری خود جنبش را تعریف و تحلیل و تفسیر میکرد با این حال اهداف مشترکی باعث میشد کارگران دور هم جمع شوند و صفوف خود را تقویت کنند.

اعضای هیات مدیره بدون در نظر گرفتن منافع کارگران “مستقیم و غیر مستقیم” با نهاد و دستگاههای دولتی، امنیتی و پلیسی هماهنگی و همکاری داشتند تمام کار و فعالیت خود را از طریق نامه‌های کتبی و ارتباطات حضوری با اداره اطلاعات و حراست فرمانداری در میان میگذاشتند اداره اطلاعات نظارت کامل بر سندیکا داشت. درحقیقت سندیکا یک تابلو بیش نبود و عملکرد، ساختار و ماهیت سندیکا بیشتر به تشکل های دولتی همچون خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار شبیه بود.

میدانیم که تاکتیک و سیاست های دوگانه و فریبکارانه احزاب و سازمان های کج رهبری بورژوازی و خرد بورژوازی روشنفکرانه به اصطلاح چپ بیش از چندین دهه است سودجویانه و بورژوامأبانه تمام مبارزه و فعالیت ها و دستاوردهای کارگران را هر کدام به شیوه ای فریبکارانه در راستای سیاست های سکتاریستی و فرقه گرانه سازمانی خود مصادره میکنند. این مدعیان با مواضع و جهت گیرهای تفرقه افکنانه و با وارونه نشان دادن واقعیت ها آگاهانه مانع وحدت و همبستگی طبقاتی و مانع تشکیل ایجاد تشکل واقعی کارگران شده‌اند. اگر هر تشکلی ( سندیکا، اتحادیه و انجمن‌های صنفی ) در حال شکل گیری بوده است هر کدام از این جریانات دنبال سهم خواهی سازمانی خود از این تشکلها بوده‌اند و علاوه بر اینکه منافع کارگران را در نظر نمیگیرند بلکه عملکرد، ساختار و ماهیت این تشکل ها نیز برایشان اهمیتی ندارد. این مدعیان تنها هدفی که دنبال میکنند تشکل خودساخته کارگران را به خوراک تبلیغاتی سازمانی خود تبدیل کنند. سندیکای کارگران خباز نیز از این قاعده مستثنی نبود.

بیشک سندیکا، اتحادیه و انجمن‌های صنفی کارگران ظرف و تشکلی برای مبارزه کارگران به دفاع از خواست و مطالبات سیاسی و بهبود شرایط معیشتی و اقتصادی خود است. هدف اصلی و اساسی سندیکا یا اتحادیه های کارگری دفاع از منافع مشترک کارگران است. اما سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان به ظرف اعتراضی کارگران منجر نشد. سندیکا هیچگونه مزایای برای کارگران و اعضای خود در امر توسعه و پیشرفت و بهبود شرایط کار و زندگی و اشاعه دمکراسی در پی نداشت و نتنها خواست های سیاسی بلکه خواست های صنفی کارگران را نیز در دستور کار خود قرار نداد. اعضای هیات مدیره در پشت پرده مذاکراتی با مسولین رژیم صورت داده بودند کارگران از آن بی‌خبر بودند. دستگاه‌های دولتی، امنیتی و اطلاعاتی از طریق همکاری و هماهنگی با اعضای هیات مدیره میخواستند علاوه بر کنترل و نظارت بر سندیکا ، جهت گیری سیاسی سندیکای کارگران را نیز به بیراه بکشاند.

جمعی از اعضای هیئت مدیره بر این باور بودند از طریق التماس و خواهش از ادارات دولتی خواست و مطالبات کارگران را پیگیری کنند به همین دلیل بجای سازماندهی و سازمانیابی جمعی و منسجم کردن صفوف طبقاتی و جدال با دولت و کارفرمایان به دستگاه و ارگانهای دولتی آویزان میشدند. این مسئله (عدم استقلال سندیکا) باعث شد علاوه بر اینکه سندیکا بعنوان یک تشکل رادیکال و توده‌ای کارگران ظاهر نشود بلکه کارگران نیز نقشی در تعیین و اتخاذ تصمیمات اعضای هیات مدیره سندیکای خود نداشتند.

اعضای هیات مدیره بجای سازماندهی کارگران برای افزایش دستمزد و تعیین مزد پایه به دستگاه و ارگانهای دولتی، امنیتی و ضدکارگری همچون اداره اطلاعات، حراست فرمانداری و نماینده مجلس شورای اسلامی پناه میبردند که علاوه نتیجه‌ای حاصل نشد بلکه پراکندگی، تفرقه و چنددستگی را بین کارگران بوجود آورد. اگرچه اقدام به “اعتصاب و تحسن عمومی” توسط کارگران معترض و ناراضی میتوانست زنگ خطر جدی برای دولت، مسئولین دولتی و کارفرمایان باشد اما بنا به مذاکرات و نشست های مخفیانه اعضای هیات مدیره با اداره اطلاعات و حراست فرمانداری بدون اینکه خطری در کار باشد این اعتراضات به خاموشی و حاشیه رانده شد طوریکه سیاست غیر کارگری اعضای هیات مدیره سندیکا مانع وحدت عمل کارگران معترض و ناراضی هم شد (اسناد و مدارک مربوطه را در بخش‌های قبلی منتشر نموده ام).

عملکرد، ساختار و ماهیت غیر کارگری سندیکای کارگران خباز فرق چندانی با خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار نداشت. عملکرد و وابستگی (مستقیم و غیر مستقیم) اعضای هیات مدیره سندیکا به دستگاه و ارگانهای دولتی، امنیتی و اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی ایران ساختار و ماهیت سندیکای کارگران خباز را بخوبی نشان میداد. درحقیقت کار و فعالیت اعضای هیات مدیره در این راستا بود که سندیکا را جزیی از یک مدل اداری و دولتی نشان بدهند. تنها فرق اساسی بین سندیکای کارگران خباز با خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار در این خلاصه میشد که در سندیکا محدودیتی برای اعضا وجود نداشت و عضویت داوطلبانه بود.

منابع مالی مهمترین رکن اساسی، سیاسی و اقتصادی هر تشکلی است. سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان فارع از مسایل سیاسی و کارگری به لحاظ مالی نیز با مشکل اساسی روبرو بود. تنها درآمد و سرچشمه مالی سندیکا از طریق حق عضویت اعضا تأمین میشد. طبق اساسنامه و آیین نامه‌های داخلی وظایف و اختییارات اعضای هیات مدیره و بازرسان تعریف و تعیین میشد. در اینجا به وظایف و اختییارت بازرسان میپردازم تا موضوع بیشتر روشن گردد:

وظایف و اختییارت بازرسان

  • نظارت بر کلیه اقدامات هیأت مدیره وهمچنین مراقبت در کلیه امور مربوط به دعوت مجامع عمومی عادی و فوق العاده
  • رسیدگی و نظارت بر مدارک و اسناد مالی و هزینه های انجمن صنفی و مراقبت درحسن جریان امور مالی
  • پیگیری و رسیدگی به شکایات اعضا و در صورت لزوم تهیه گزارش و ارایه به وزارت کار و امور اجتماعی
  • رسیدگی و اظهار نظر درمورد گزارش مالی جهت ارایه به مجمع عمومی
  • اقدام به دعوت و تشکیل مجمع عمومی در صورت لزوم

شرکت در جلسات هیأت مدیره (درصورت لزوم)، بدون داشتن حق رای

تبصره: بازرسان باید پیش از تاریخ تشکیل مجمع عمومی سالانه، گزارش مالی و کلیه محاسبات انجمن صنفی را رسیدگی کنند و نظر مثبت یا منفی خود را به اعضای هیات مدیره انجمن صنفی تسلیم دارند. همچنین بازرسان ملزم هستند اقدامات خود را حداقل سالی یک بار در مجمع عمومی سالانه بطور کتبی و رسمی گزارش نمایند.

من( اسماعیل خودکام) و هادی تنومند بنا به وظایفی که داشتیم اقدام به حسابرسی و تهیه گزارش مالی سندیکا نمودیم. اعضای هیات مدیره تمام اوراق، اسناد و فاکتورها سندیکا را در اختییارمان قرار دادند. در اولین حسابرسی مالی متوجه شدیم خزانه یا صندوق مالی سندیکا مبلغی پول کم آورده است.

برای حصول اطمینان چندین بار حسابرسی دقیق نمودیم طوریکه این پرسه بیشتر از یک ماه طول کشید. بعضی از فاکتور های خرید نامشخص بودند بعضی اقلام فاکتور نداشتند مبلغ های را در برگ‌های رسمی سندیکا نوشته بودند مثلاً ده هزار تومان خرج شده است ولی ننوشته بودند بابت چه چیزی خرج شده است. ازحق عضویت کارگران نانوایی که پشت تنور میسوختند اشخاصی را دعوت به مهمانی کرده بودند که با اهداف و سیاست سندیکا و کارگران بی ربط بود. بلاخره ما بعد از حسابرسی دقیق مالی گزارش خود را به اعضای هیات مدیره ارایه دادیم که صندوق مالی سندیکای کارگران مبلغی پول کم آورده بود.

من بر این باور بودم در درجه اول ما بعنوان اعضای هیات مدیره و بازرسان مسئول مستقیم هستیم و باید پاسخگو و مسولیت پذیر باشیم. اگر ما به هر دلیلی مرتکب کم کاری یا اشتباهی شده ایم نباید ما اشتباهاتمان را به حساب کارگران بنویسیم و بخاطر اینکه مجدداً این اشتباهات تکرار نشود این مبلغ (اگرچه ناچیز) باید به صندوق مالی و خزانه سندیکا که متعلق به کارگران است برگردانده شود.

متأسفانه اعضای هیات مدیره این واقعیت را قبول نمیکردند آنها طور دیگری فکر میکردند بر این باور بودند در سندیکا نوپا این موضوعات پیش میاید و خیلی طبیعی است اگر از این اشتباهات و سهل انگاری ها چشم‌پوشی کرد البته هیچکدام از اعضای هیات مدیره این اشتباهات و سهل انگاری را برعهده نمیگرفتند.

کار بجایی رسید فعالین شهرستان سقز از جمله محمود صالحی دخالت و میانجیگری کردند. در این راستا جلسه‌ای به تاریخ ۱۳.۱۰.۸۰ با حضور اعضای هیات مدیره و بازرسان شهرستان بوکان و فعالین شهرستان سقز در سندیکای شهرستان بوکان تشکیل شد متأسفانه فعالین شهرستان سقز نیز از این عمل نامسئولانه اعضای هیات مدیره حمایت میکردند و میگفتند باید این مبلغ ناچیز را نادیده گرفت و از آن چشم‌پوشی کرد. این دوستان من را نمیتوانستند قانع کنند من نیز به هیچوجه و تحت هیچ شرایطی از این موضوع مهمی که به همه ما کارگران مربوط بود راضی به چشم پوشی نبودم مدام اعتراض میکردم و به همین دلیل دوستانی که از شهرستان سقز برای میانجیگری و ناظر آمده بودند معتقد بودند من بعنوان بازرس سندیکا مشکل ساز هستم.

از آنجا که تأمین منابع مالی مهم‌ترین مسئله اقتصادی است شفافیت مالی نیز در اتحادیه، انجمن و سندیکا از مباحث مهم و ضروری کارگران است تا از ایجاد فساد جلوگیری کرد. مساله شفافیت مالی باید بگونه باشد که همه کارگران به اطلاعات مالی و حسابرسی مالی سندیکا دسترسی کامل و بی قید و شرط داشته باشند. همراه با طرح خواست و مطالبات سیاسی، شفافیت مالی و طرح این موضوع و بررسی آن بطور روشن و مشخص نیز حایز اهمیت است.

اعتراض بیفایده بود و چاره‌ای نداشتم یا اینکه من(بازرس سندیکا) نیز مثل بقیه دوستان از این موضوع چشم پوشی میکردم یا میبایست آن را قبول نمیکردم و استعفایم را مینوشتم. به همین دلیل راه دوم را انتخاب کردم حاضر به چشم‌پوشی نبودم و تصمیم به استعفا گرفتم. اگرچه اهداف و مسایل سیاسی در اولویت بودند ولی به آن معنا نبود که از موضوع مالی که رکن اصلی و اساسی هر تشکلی است چشم‌پوشی کرد. چقدر مسایل سیاسی برای کارگران حایز اهمیت است به همان اندازه و شاید بیشتر مسئله و موضوع مالی نیز برای آنان مهم و ضروری است. در حقیقت چشم‌پوشی و نادیده گرفتن از موضوع مالی اساسا به نوعی سوء استفاده از صندوق مالی متعلق به کارگران بود.

کسانیکه خود را دلسوز و مهربانتر از دایه معرفی و دخالت و میانجیگری میکردند تنها یک طرف قضیه را نگاه میکردند و مشخصا جنبه سیاسی مسئله را برجسته میکردند موضوع و مسئله مالی را کمرنگ و کم اهمیت جلوه میدادند و از نظر آنان میبایست از اینگونه موضوعات چشم‌پوشی کرد. در صورتیکه هرگز آن‌ها حاضر نبودند مبلغ پول که صندوق مالی کارگران کم آورده بود از جیب شخصی خود پرداخت نمایند یا کوچکترین کمکی کنند.

من در بخش‌های قبلی نوشتم ما کمیته های مخفی کارگران و حوزه های تشکیلاتی داشتیم کار و فعالیت ما تلفیقی از شیوه کار “مخفی – علنی” یا “مخفی – قانونی” بود. فعالیت و کار مخفی و تشکیل حوزه های تشکیلاتی فعلا بحث من نیست در بخش‌های آینده به آن میپردازم.

تمام این موضوعات را کمیته مخفی کارگران در جریان بودند من همیشه حتی در کارهای جزیی با آن‌ها مشورت میکردم و تمامی مسایل را با آنان در میان میگذاشتم هرگز به تنهایی در رابطه با مسایل مهم سیاسی که به همه کارگران مربوط بود خودسرانه تصمیم نمیگرفتم به همین دلیل تصمیم جمعی بر این بود از سندیکا استعفا دهم و برای مدتی از شهرستان بوکان دور شوم و فعالیت‌های سیاسی و کارگری خود را در شهرهای دیگری ادامه دهم.

در آن اثنا به فکر تشکیل کمیته های مشترک در سطح پایین در محل کار و زندگی بودم. با نظرخواهی و مشورت با بعضی از کارگران مورد اعتماد جهت جلوگیری از وحشیگری دولت سرمایه داری ایران و پایان دادن به وضعیت پراکندگی و چند دستگی کارگران با طرح مشترک و سازمانیافته و با سیاست طبقاتی و در نظر گرفتن معیارهای دمکراتیک، ایجاد کمیته های مشترک کارگری را در دستور کار خود قرار دادیم.

هدف اساسی ما سازماندهی و تشکیل کمیته های کارگری در سطح شهرهای مختلف بود تا بنحوی بتوان کمیته های مشترک بین شهری و کمیته های مشترک استانی را به همدیگر مرتبط نمود و سرانجام کمیته ای مشترک و سراسری را به وجود آورد و سختگیرانه آن را تقویت کرد. در رابطه با تشکیل این کمیته ها چقدر موفق بودیم بحث این مطلب نیست در بخش‌های آینده در این مورد خواهم نوشت.

کمیته های مخفی و کارگری در شهرستان بوکان تشکیل شده بود نیاز بود این کمیته ها را در سطح وسیعتری و در شهر های دیگری نیز تشکیل داد به همین دلیل شهرستان مهاباد را انتخاب نمودم و یک روز بعد از جلسه‌ای که فعالین شهرستان سقز برای میانجیگری حضور داشتند یعنی در تاریخ ۱۴.۱۰.۸۰ طی اعلاعیه رسمی به شرح زیر استعفای خود را از سندیکا اعلام نمودم:

انجمن صنفی کارگران خباز شهرستان بوکان

احتراماً بدینوسیله به استحضار میرساند که این‌جانب اسماعیل خودکام با عضویت شماره۳۹ از سمت بارزس اصلی بنا به دلایل زیر استعفا میدهد:

■ موقعیت سندیکا در چنین شرایطی

■ اخراج و بیکاری به مدت شش ماه

■ عزیمت به شهرستان مهاباد جهت امرار معاش

■ هیات مدیره مخالف نظریات بنده بوده و در جلسه مورخه ۱۳.۱۰.۸۰ به پیشنهاد فعالین سندیکای سقز که بعنوان ناطر در جلسه حضور داشتند گویا بازرس اصلی مشکل ساز بوده است.

حداقل انتظار من این است سندیکا را در اوج شکوفایی و قدرت ببینم و جهت ارتقا سندیکا از هر گونه تلاش و کوششی دریغ نمی ورزم.

از هادی تنومند (بازرس علل البدل) جهت زحمات بی‌دریغ ایشان تشکر میکنم.

موفقیت و پیروزی از آن طبقه کارگر است نه استثمارگر

اسماعیل خودکام ۱۴.۱۰.۸۰

بلاخره بعد از استعفا از سندیکا به شهرستان مهاباد نقل مکان کردم و فعالیت سیاسی و کارگری خود را در شهرستان مهاباد ادامه دادم دوستان و رفقای چپ و کمونیست زیادی را میشناختم که مورد اعتماد بودند با آغوشی گرم از ما استقبال کردند. اغلب شب‌ها جلسات متعدد و متفاوتی داشتیم این جلسات در حقیقت سیاسی – کارگری بودند و اهداف مشخص و مشترکی را تعقیب میکردیم که به بخشی از آن‌ها میپردازم:

  • بالا بردن سطح آگاهی سیاسی – طبقاتی کارگران
  • علنی کردن و برسمیت شناختن مراسم های اول ماه مه و هشت مارس
  • سازماندهی مراسم اول ماه مه و هشت مارس به شکل وسیع و گسترده
  • دفاع از حقوق کودکان و زنان
  • سازماندهی اعتصابات، سازمانیابی جمعی و ایجاد کمیته های کارگری
  • اقدام برای ایجاد و تشکیل سندیکای کارگران
  • تلاش برای همبستگی و وحدت طبقاتی
  • تقویت کردن گرایش سوسیالیستی
  • افشا و منزوی کردن خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار

[ شخصی بنام منصور که شهرتش یادم نیست امید است دوستانی که ایشان را میشناسند شهرتش را یادآوری کنند ایشان زیرکانه در بعضی از جلسات حضور داشت و خود را به رفقا و دوستان و اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران در شهرهای مختلف نزدیک میکرد و وابستگی خود را نشان میداد و میخواست اعتماد رفقا را به خود جلب کند همیشه سعی میکرد در جلسات حضور فعالانه ای داشته باشد طوری وانمود میکرد که مدافع بی چون و چرای کارگران است اما غافل از اینکه پشت پرده با نهاد و ارگانهای دولتی ارتباط داشت هدف اصلی ایشان راه اندازی و تاسیس “خانه کارگر” در شهرستان مهاباد بود که بعد از مدتی پته اش روی آب افتاد].

  • حمایت و پشتیبانی از کارگران زندانی، زندانیان سیاسی و خانواده‌های زندانیان
  • اعلام همبستگی و حمایت و پشتیبانی از انجمن‌های صنفی کارگران و اتحادیه های کارگری
  • سازماندهی و تقویت برگزاری مراسم اول ماه مه به شیوه ای مشترک در یکی از شهرهای همجوار
  • شناسایی مراکز کاری و بخش‌های تولیدی و مراکز صنعتی و ایجاد ارتباط با نماینده کارگران در بخش‌های متفاوت صنفی
  • افزون بر فعالیت های کارگری، فعالیت های سیاسی و سازمانی نیز بخشی از وظایف ما بود که فعلاً بحث این مطلب نیست.

روزانه ساعت‌های طولانی به کار ساختمانی مشغول بودم و گاهی اوقات بعد از پایان کار با همان لباس‌های کار که لکه های گل و لای از روی لباس ها از دور نمایان بود در جلسات سیاسی – کارگری حضور داشتم همین امر باعث میشد تا نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به کار و فعالیت ما مشکوک نشوند. چنان شور و شوق مبارزاتی و انقلابی در بین رفقا و دوستانم حاکم بود طوریکه بعد از ساعت‌های طولانی کار سخت و پر مشقت احساس خستگی نمیکردم.

زمانیکه برای اولین بار در جستجوی کار به میدان کار شهرستان مهاباد رفتم همه کارگران که سابقه کار طولانی در میادین کار داشتند از قبل به من می گفتند شما نمی توانید کار پیدا کنید. به این دلیل کارگران در گروههای متفاوت با همدیگر به سر کار خواهند رفت شما به آسانی نمی توانید خریداری برای نیروی کارت پیدا کنید. واقعا همین طور هم بود. کارگران در دسته های چند نفره ، گروه هایی را در میدان کار تشکیل داده بودند و اگر خریدار نیروی کار به میدان میآمد میبایست یک یا چند گروه کاری را با خود به سر کار می برد. از آنجا میدان کار برای من تازگی نداشت و من سابقه کار در میادین دیگر شهرستان ها را هم داشتم به خوبی شرایط و وضعیت میادین را می شناختم.

صبح یک روز به محض پا گذاشتن به میدان کار مهاباد یک نیم نگاهی به اطراف میدان انداختم. گروه های متفاوت سنی و در دسته های متفاوت کاری با هم دیگر و هریک در قسمتی از میدان در کنار هم حلقه زده بودند. من هم با لباس کار و یک خورچین که وسایل و مواد غذایی داخلش بود که بر روی کولم گذاشته بودم وارد میدان شدم با یک مکث و یک تصمیم پیش یک گروه جوان رفتم و با آنها سلام دادم و در اولین مرحله شرایط خودم را برای آنها توضیح دادم آنها بعد ها بهترین دوستان کارگرم شدند با کمال میل آنروز مرا به گروه خود پذیرفتند. آنها از قبل کار داشتند و در یک ساختمان بزرگ که ماهها طول می کشید کار می کردند و کارشان را تازه شروع کرده بودند و محل تجمعشان برای رفتن به سر کار همان میدان کار بود. خلاصه همانروز به همراه آنها به سر کار رفتم.

دستمزد ما روزانه مبلغ ۳۰۰۰ تومان بدون هیچ مزایایی بود روز اول کاری ما گذشت من چیزی در مورد حق و حقوق نگفتم و روز اول را برای آشنایی با همکارانم گذاشتم و با توجه به اینکه من فعالیت کارگری داشتم به قوانین کار هم آگاه بودم روز دوم درمورد افزایش دستمزد به صورت جمعی صحبت کردم از همه جالب تر کارگران گفتند شما “کومله” هستید بدون اینکه حرفی از سازمانی زده باشم مرا “کومله” نام نهادند و بعد ها هم موقعی که به میدان کار پیش گروه مان میرفتم کف می زدند و با صدای بلند می گفتند “کومله” آمد “کومله” آمد… ( البته بطور مخفی برای کومله فعالیت میکردم بحث کومله و فعالیت مخفی را در بخش های آتی توضیح خواهم داد) بدون اینکه ترس و واهمه ای داشته باشند . بالاخره صحبت کردن بر سر افزایش دستمزد با موافقت همه کارگران روبرو شد اما آنها هرگز باور نمی کردند واقعا به همین سادگی دستمزدمان بالا خواهد رفت. سپس یکی از کارگران که تجربه و سابقه طولانی در کار داشت همراه با من به عنوان نماینده کارگران با کارفرما به چانه زنی پرداختیم و همان روز موفق شدیم حقوقمان را از ۳۰۰۰ تومان به ۳۵۰۰ تومان افزایش دهیم این حرکت برای همه کارگران جای خوشحالی بود.

با همان ۵۰۰ تومان افزایش دستمزد برای خودمان راضی نبودیم و بعد از موفقیت در افزایش دستمزدمان در یک حرکت جمعی تصمییم گرفتیم که در میدان کار نیز حقوق ۳۵۰۰ تومان را به ثبت برسانیم . با تمام گروه های موجود در میدان کار تماس گرفتیم و از افزایش دستمزدمان با آنها صحبت کردیم و گفتیم که ما می خواهیم این دستمزد را در میدان کار نیز برای همه کارگران به ثبت برسانیم. معمولا کارگران از سطح آگاهی خوبی برخوردار نبودند و تنها می دانستند با فش های رکیک عقده خود را علیه کارفرمایان خالی کنند. البته از این دسته از کارگران به خوبی می شد که برای افزایش دستمزد در یک حرکت جمعی هم استفاده کرد. این حرکت با یک برنامه از قبل تعیین شده برای فردای آن روز موکول شد.

شب خوابم نمی برد داستان هایی را در رابطه با موفقیت کارگران در رابطه با خواست و مطالبات سیاسی و اقتصادیشان در کشور های دیگر شنیده بودم. همه ذهنم به فکر موفقیت فردا بود. بالاخره صبح شروع شد. ما چند ساعت زودتر اطراف میدان را به شکل کاملا سازمانیافته ای تحت کنترل خود قرار دادیم و تسلط کامل بر میدان داشتیم همان کارگرهایی که مرتبا فش می دادند در قسمت هایی از میدان به شکل پراکنده ای مستقر کردیم و آنها کارگران کنترلچی بودند هر کدام از آنها یک بیل و یا کلنگ یا دیگر ابزار های کار را به همراه داشتند و مرتبا با توسل به بد و بیراه گفتن های “رفیقانه” و ابزار های خود تهدید میکردند که هیچ کارگری حق ندارد از ۳۵۰۰ تومان کمتر سر کار برود. همچنین هرچند ما امکانات مالی نداشتیم اما با دستخط خودمان چندین تراکت نوشته بودیم که دستمزد روزانه کارگران از امروز ۳۵۰۰ تومان است و در محوطه میدان نصب کرده بودیم.

هرچند ما میبایست که به موقع سر کار می رفتیم و سر کار حاضر می شدیم اما ساعت ها میدان را به کنترل خود در آورده بودیم و در ساعت های اولیه کار قبل از اینکه به سر کار برویم افزایش دستمزد را تثبیت و تضمین کردیم. و از خوشحالی سر از پا نمی شناختیم و مو بر بدنمان سیخ شده بود که کارفرمایان مجبور بودند کارگران را با دستمزد ۳۵۰۰ تومان به سر کار ببرند. همان روز برای اولین بار در تاریخ میدان کار مهاباد با یک حرکت منسجم و جمعی و بی سابقه توانستیم حقوق کارگران۵۰۰ تومان افزایش بدهیم.

این حرکت و موفقیت جمعی کار را برای افزایش دستمزد در دوره های آتی آسانتر کرد. تقریبا شش ماه بعد دوباره همین حرکت را تکرار کردیم که باتوجه به اینکه از قبل تجربه آن را داشتیم راحت توانستیم مجددا سطح دستمزد ها را به ۴۰۰۰ تومان در روز بالا ببریم که نسبت به شهرهای همجوار از همه بیشتر بود. البته بودند کارگرانی هم به دور از کارگران کنترلچی به قیمت کمتر نیروی خود را می فروختند هرچند تاثیرات منفی داشت اما تاثیری بر کاهش یا نزول دستمزد ثبت شده نداشت.

اینجا صرفا تاکید بر این بود که به شکل سنتی هم این امکان هست که فعالین و پیشروان کارگری سطح دستمزد ها را افزایش دهند.

من به مدت ۹ ماه در شهرستان مهاباد بودم و دوباره بنا به دلایل سیاسی و به پیشنهاد رفقایم به شهرستان بوکان برگشتم. اینبار به شغل سبزی فروشی مشغول شدم و دیگر خبری از میدان کار شهرستان مهاباد نداشتم ادامه مطلب را در بخش بعدی خواهم نوشت.

ادامه دارد…

اسماعیل خودکام

۲۰.۰۱.۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate