مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

جنبش اعتراضی ایران که پس از خاتمه جنگ هشت‌ساله ایران و در پی بروز نابسامانی‌ها و کاستی‌هایی که تاکنون می‌شد با دست‌یازیدن به بهانه جنگ آن‌را پنهان نگاه داشت، از اوایل دهه هفتاد حرکت دوباره خود را آغاز نمود. سرکوب جنبش دانشجویی و واقعه دهشت‌بار کوی دانشگاه نقطه اوج مبارزات این دهه بود. این حرکت پس از آن سرکوب خونین به سکوت کشانده شد؛ اگرچه حرکات اعتراضی صنفی کارگران نه تنها خاتمه نیافت بلکه شکوفایی و گسترش بیش‌تری پیدا کرد. 

جنبش پس از سکوتی هشت‌ساله در جریان اعتراض به انتخابات احمدی‌نژاد و در حمایت از موسوی دوباره اوج دیگری پیدا کرد که در پی بی‌عملی موسوی و عدم اتکا وی به توده‌های میلیونی، مجددا به محاق سکوت افتاد. طبقه متوسط شهری که ستون فقرات این دو حرکت را تشکیل می‌داد پس از شرکت عملی در آن‌ها و تجربه خیانت رهبران سازش‌کار دریافت که هیچ‌یک از جناح‌های موجود در حاکمیت، اصلاح‌طلب و یا اصول‌گرا، نه قادر به، و نه خواهان بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی وی می‌باشند. اینان، همان اقشاری بودند که چندسال بعد در اثر وخیم‌تر‌شدن اوضاع اقتصادی به لایه‌های فقیرتر جامعه سقوط کرده و به سمت اردوی کار رانده شدند. 

خیزش انقلابی سال‌های ۹۲ تا ۹۴ مطالبات و صف‌بندی‌های جدیدی را مطرح نمود که کاملا متفاوت از خواست‌ها و خواست‌گاه‌های شرکت‌کنندگان دوجنبش پیشین بود. اینک دیگر دغدغه بر سر انتخاب بین بد و بدتر نبود، دغدغه نان بود، دغدغه کار، سرپناه، بهداشت همگانی و آموزش‌وپرورش رایگان، دغدغه امکان برخورداری از یک زندگی متعارف و معمولی، امکان شادبودن و شاد زیستن. حقوقی که اکثریت تحت‌ستم و زحمت‌کش جامعه، کارگران، زنان، معلمان، جوانان و دانش‌جویان، به سخنی کوتاه، اکثریت قریب‌به‌اتفاق جامعه، برای سال‎ها از آن محروم بوده‌اند. این‌بار اردوی کار به میدان آمده و خواهان سرنگونی این نظام جنایت‌کار بود. 

این فریاد‌ها در جنبش انقلابی سال ۱۴۰۱ تبدیل به غرش رعد‌آسایی شد که در سراسر جهان طنین انداخت. غرشی که نه‌تنها لرزه براندام رژیم ددمنش جمهوری اسلامی انداخت، بلکه صاحبان سرمایه و قدرت‌های بزرگ امپریالیستی را نیز دچار وحشت نمود. این صدای مردمی بود که مصمم می‌رفتند تا جنازه این رژیم پوسیده را به زباله‌دانی تاریخ روانه کنند. صدایی که اگر پیروز شود طنین آن در چهارسوی جهان خواب سرمایه‌داران را آشفته خواهد کرد. 

مردم با حضور خود در طول چهارماهه در خیابان‌ها و در شعارهای خود به روشنی اعلام می‌کردند که پس از این دیگر قادر به تحمل رژیم جمهوری اسلامی نبوده و خواهان سرنگونی کامل آن هستند. و در شرایطی این چنین، ناگهان شعار “تروریست اعلام نمودن سپاه پاسداران” از سوی اتحادیه اروپا، عمده شده و در حمایت از آن گردهم‌آیی‌هایی در سراسر جهان صورت می‌گیرد. شعاری که برای اولین بار در تاریخ ۲۸ آپریل سال ۲۰۱۹ از سوی مایک پمپئو وزیر خارجه دولت ترامپ مطرح گردید، که البته این به‌خودی خود دلیل بر رد آن نمی‌باشد. 

شکی نیست که در طول ۴۴ گذشته همه این دولت‌ها از نقض آشکار حقوق بشر در ایران مطلع بوده و چشم اغماض بر آن بسته بودند چرا که شرکای تجاری ایران از جمله آلمان و فرانسه از مبادلات اقتصادی و تجاری خود با این کشور، منافع هنگفتی به چنگ می‌آورده‌اند. حالا چرا پس از این همه سال اتحادیه اروپا به فکر این طرح افتاده‌ است؟ 

بلاشک اعتراضات عظیم توده‌ای، چه در داخل و چه در خارج ایران نقش مهمی در این رابطه بازی کرده است. اما از سوی دیگر، این پتانسیل عظیم انقلابی قدرت‌های جهانی سرمایه‌داری را به وحشت می‌اندازد. چنین نیروی عظیمی نه‌تنها می‌تواند جمهوری اسلامی را سرنگون کند، بلکه قادر خواهد بود گردش جهانی سرمایه را نیز مختل نماید، به‌ویژه هنگامی‌که مطالبات و شعارهای مردمی رنگ‌وبوی چپ به خود گرفته و به مرور اشکال رادیکال‌تری انتخاب می‌کنند. 

در چنین شرایطی بیش‌تر از‌ دو راه در پیش روی سرمایه‌داری باقی نمی‌ماند. 

۱ – کمک به استقرار رژیم حاکم با انجام پاره‌ای اصلاحات، که مسلما در اولویت نخست قرار گرفته، 

۲ – تغییر رژیم با بدیلی قدرت‌مند که در عین داشتن مقبولیت عمومی بتواند حرکت‌های رادیکال مردمی را سرکوب نماید.

راه حل‌هایی که هردو با هدف مهارکردن این انقلاب و سوق آن به سوی اصلاحات طراحی شده است.

طرح شعار “تروریست اعلام نمودن سپاه پاسداران”برای اولین بار از سوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام گردید. مایک پمپئو در بیانیه خود اعلام نمود که هدف از این طرح محدود کردن مداخلات سپاه در منطقه و همچنین وادار کردن وی به ازسرگیری مجدد مذاکرات برجام است، و آن‌گونه که به نظر می‌رسد ظرف دوسه‌ساله اخیر نیز، هیچ‌گونه تغییر ماهوی در این سیاست اتفاق نیفتاده. سخن‌گوی پارلمان اروپا در سخنان چندی پیش خود اعلام نمود تحقق این مهم امر آسانی نخواهد بود، و دولت آمریکا علی‌رغم همه حملات شدّاد و غلاظ به دولت جمهوری اسلامی و ریختن اشک تمساح برای قربانیان این واقعه، چند روز پیش نیز در چراغ سبز دیگری اعلام نمود که اوضاع ایران به سمت آرامش می‌رود و این دولت قصد تغییر رژیم در ایران را ندارد. سیاست چماق و نان شیرینی. 

“تروریست اعلام‌نمودن سپاه” مطمئنا قمار خطرناکی‌ست که اروپا در حال حاضر به آن دست نخواهد زد. سپاه عمده‌ترین شریک تجاری کشورهای اروپایی، به ویژه فرانسه و آلمان به شمار می‌آید و کنار زدن آن بدون داشتن بدیلی مناسب، نشان‌دهنده دیوانگی محض است. آنان به خوبی می‌دانند که سقوط جمهوری اسلامی نه تنها منافع سرشار آنان را به مخاطره خواهد انداخت، بلکه در خلاء قدرت فعلی، به ایجاد شرایط مناسبی برای رشد سریع و ناگهانی نیروهای کارگری کمونیستی در ایران و افزایش سطح جنبش‌های اعتراضی در منطقه، آمریکای لاتین، و دیگر نقاط جهان دامن خواهد زد. پافشاری بر اجرای عملی چنین طرحی در شرایط کنونی مانند شلیک گلوله به پای خود است. فراموش نکنیم که سرمایه بر اساس منافع مادی حرکت می‌کند نه بر پایه اخلاقیات مسیحی. از منظر قدرت‌های سرمایه‌داری جهانی آن‌چه که اهمیت دارد افزایش سود سرمایه است، نه جان آدمیان.

ازسوی‌دیگر، بنا به گفته صاحب‌نظران حقوق بین‌الملل، حتی اگر این طرح به تصویب اتحادیه اروپا نیز برسد، هنوز هیچ‌گونه التزام اجرایی برای دولت‌های امضا کننده آن ایجاد نخواهد کرد و مانند هزاران طرح دیگری که در این اتحادیه یا سازمان ملل در رابطه با اوکراین، افغانستان سوریه و غیره به تصویب رسیده، پس از مدتی به بایگانی سپرده خواهد شد؛ اما به هرحال لازم است که در حال حاضر آن‌را مانند شمشیر داموکلس بر فراز سر دولت جمهوری اسلامی در اهتزاز نگاه داشت و او را به راه آورد. 

دولت ایران نیز در این میان بی‌کار ننشسته و پس از نشان‌دادن مشت آهنین، و به‌گمان خود، سرکوب “جنبش زن، زندگی، آزادی”، اینک با اتخاذ ژست عفو و آزادی زندانیان در صدد آن است که از یک‌سو استقرار حاکمیت و اعتماد به‌نفس دروغین خود را به نمایش بگذارد، و از سوی دیگر اندکی از حجم پرونده‌های نقض حقوق بشر خود کاسته و در چهارچوب روابط بین‌المللی مشروعیت جدیدی کسب نماید و بتواند زمینه‌های استقرار مجدد خود را از طریق کمک‌های خارجی، از جمله رفع تحریم‌ها، فراهم نماید .

در کنار این حرکت، اینک سیرک جدید دیگری نیز از سوی غرب راه‌اندازی شده است، سیرکی که گردانندگان آن تقلا می‎کنند به مدد استفاده از رادیووتلویزیون‌هایی چون من‌وتو، چشم‌انداز و ده‌ها برنامه‌ رنگانگ دیگر، خود را به عنوان آلترناتیوی قدرتمند و قابل‌قبول معرفی نموده و در صورت نیاز به کمک حامیان غربی خود به سریر حکومت نشانده شوند. غرب در حال حاضر این گزینه را  به عنوان لولوی سرخرمن مقابل چشمان جمهوری اسلامی تکان می‌دهد تا آنان را متقاعد نماید که به سر میز مذاکرات برگشته و از خود انعطاف بیش‌تری نشان دهند. 

تلاش‌های این سیرک با توئیت هم‌زمان شش شخصیت هنری ورزشی در کنار رضا پهلوی آغاز گردید. این اتحاد نامیمون که اندکی بعد با پیوستن دوحزب ناسیونال بورژوای کرد تکمیل شد، در صدد آن بود که با وام‌گیری از محبوبیت عمومی برخی از نمایندگان آن، به‌نفع وزنه سلطنت موروثی، زمینه‌های قدرت‌گیری جناح راست اپوزیسیون را فراهم آورد. در این میان رضا پهلوی نیز ارتباطات شخصی خود را با سران سپاه و آیات عظام حوزه نیز حفظ نموده و به آنان اطمینان خاطر داده بود که در صورت سقوط جمهوری اسلامی نیروی آنان نیز در پایه‌گذاری حکومت جدید مورد استفاده قرار خواهد گرفت و مجازات سختی در انتظارآنان نخواهد بود. 

هنوز مرکب این اتحاد خشک نشده، رضا پهلوی به شکل یک‌جانبه از آن خارج شده و تقاضای وکالت شخصی از مردم نمود. تاکتیکی که نشان‌دهنده خشک‌مغزی و کوته‌نگری شاه‌زاده می‌باشد. اما شکست مفتضحانه این طرح، وی را وادار به عقب‌نشینی نمود و جمع از‌هم گسیخته پیشین، مجددا در کنفرانسی مشترک، وحدت دوباره خود را به نمایش گذاشت.

هردوی این طرح‌ها، علیرغم ظاهر چپ‌روانه اولی، از محتوای یک‌سانی برخوردار هستند. هردو در صدد آنند که خواست‌های انقلابی مردم را از سرنگونی و ایجاد تغییرات بنیادی در شرایط اقتصادی و اجتماعی‌ خویش، متوجه اصلاحات نموده و با اندک تغییراتی روبنایی، ساختار نظام استثماری حاکم را حفظ نمایند. ساختاری که حتی در صورت تغییر حاکمیت فعلی به حکومتی از نوع اپوزیسیون راست، همچنان بحران‌زا باقی خواهد ماند. 

البته ترجیح بیش‌تر غرب در شرایط فعلی حفظ حکومت ج.ا. با پاره‌ای جرح‌وتعدیل ها و احتراز از ایجاد خیزشی انقلابی، حتی به صورت موقت، می‌باشد، اما اگر به این نتیجه برسد که مردم پس ازاین اصلاحات هم ادامه این حکومت را، تحمل نخواهند کرد، به گزینه دوم رو خواهد آورد. گزینه‌ای که با آزمون و خطای هرروزه در حال برق‌انداختن و جلادادن آن است. 

اما آن‌چه که از حیطه کنترل این قدرت‌ها خارج است، پتانسیل نهفته در درون جامعه می‌باشد. پتانسیلی که در طول ۴۴ سال گذشته نه تنها کاهش نیافته، بلکه روزبه‌روزاشکال رادیکال‌تر و صیقل‌یافته‌تری به خود گرفته است. اینک هسته‌های مخفی کارگران در کارخانه‌ها و مردم در محلات شکل گرفته و یا در حال شکل‌گیری هستند و می‌روند که دیر یا زود در اتحاد با یک‌دیگر طومار حیات ننگین این حکومت جنایت‌کار را درهم بپیچیدند.

ما در این‌جا روی سخنمان با آن دسته از مخالفان صادقی‌ست که در خارج از ایران فریب ظاهر چپ‌نمایانه شعار تروریست اعلام نمودن سپاه پاسداران را خورده و نیروی خود را به عوض هرچه پرطنین‌تر کردن صدای انقلاب مردم ایران که خواستار سرنگونی کل سیستم موجود می‌باشند، متوجه اصلاحاتی حساب‌شده از این دست نموده‌اند و در عمل، ندانسته یا دانسته، آب به آسیاب دشمن می‌ریزند. فراموش نکنیم که در تحلیل نهایی سرمایه در تکاپوی کسب سود بیش‌تر بوده و اخلاقیات نوع حقوق بشری، علی‌رغم همه های‌وهوی‌ها درباره آن نقش چندانی در ژئوپولتیک بین‌المللی بازی نمی‌کند.

رضا سپهر 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate