چپ و آتشی که زیرپای اپوزیسیون راست روشن شده

از همان آغاز خیزش انقلابی اخیر بحث بر سر اپوزیسیون راست و چگونگی برخورد با لایه های مختلف آن در میان نیروهای چپ بخصوص در خارج کشور به صورت نسبتا گسترده ای آغاز شد.

با افول حرکتهای خیابانی و تحرکات جدید در میان لایه های مختلف اپوزیسیون بورژوائی از رضا پهلوی گرفته تا استمرارطلبان داخلی ، از درخواست برای تجمعات ایرانیان خارج کشور ، تلاش برای اخراج دیپلماتها و قرار دادن سپاه پاسداران در لیست تروریستی ، تلاش برای ملاقات با مقامات مختلف اروپائی و آمریکائی تا تشکیل نوعی رهبری با تنظیم توییتهای مشترک ، برگزاری جلسات مشترک خبری و وعده و وعید ارائه یک برنامه مشترک برای دوران گذار و پس از آن در جلسه اخیر دانشگاه جرج تاون به تحرکات خود جان تازه ای داده اند.

آنچه بیش از هر چیز حائز اهمیت است برخورد لایه های تفکری مختلف چپ موجود چه در میان سازمانها و جریانات و چه در میان منفردین با این وقایع باشد.

چیزی که به روشنی قابل نقد است آن است که چپ ما طبق آنچه در خیزشهای قبلی از سال ۸۸ تا امروز هم تکرار شده است با شروع یک خیزش انقلابی در داخل کشور به شدت فعال شده و با انواع و اقسام امکانات و تواناییهائی که در اختیار دارد تلاش کرده پرچم چپ را در این خیزشها برافراشته نگاه دارد اما کماکان همان اشتباهات گذشته را به کرات تکرار کرده است.

گرچه موضوع این مقاله یکی از این اشتباهات یعنی چگونگی برخورد با لایه های مختلف اپوزیسیون بورژوائی می باشد ولی لازم است که تیتروار هم که شده به این مسائل هم اشاره ای داشته باشم. زیرا به نظر میرسد لااقل در میان بخش قابل توجهی از چپ پرداختن به اپوزیسیون راست بهانه ای برای فرار و عدم توانائی از پرداختن به وظائف اصلی و در دستور کار چپ کارگری میباشد.

همه متفق القول هستیم که ایران از همان سال ۵۷ تا کنون برای انقلاب آماده است. چه از جنبه شرایط عینی یعنی تکالیف سرکوب شده انقلاب ۵۷ و چه از جنبه آمادگی شرایط ذهنی که همان شناخت توده ها از عوامل سرکوب است .

اگر در تحلیل نهائی انقلاب چیزی جز تشدید مبارزه طبقاتی نیست ، بنابر این برای ارزیابی از امکانات هر خیزشی مانند خیزش اخیر باید بسنجیم مبارزه طبقاتی به چه میزان و تحت چه شرایطی شدت گرفته است و تا چه اندازه تحولات برای شرایط انقلابی آماده تر شده است. تشدید مبارزه طبقاتی هم مسلما دو جنبه دارد ، جنبه کمی و جنبه کیفی.

جنبه کمی یعنی درجه سازمانیافتگی ، گستردگی مبارزات و شرکت لایه های بیشتری از توده ها و جنبه کیفی یعنی عمق مطالبات و مهمتر از آن درجه رزمندگی توده ها. 

سوال کلیدی برای چپ کارگری همواره باید این باشد که چرا خیزشهای قبلی و این خیزش کنونی نتوانسته اند به بحران انقلابی تبدیل شوند؟ همیشه در هنگام خیزشها سوال این است که انقلاب می شود یا نه؟ ولی پس از فروکش کردن خیزش وظیفه اصلی ما این است که پاسخ دهیم که چرا انقلاب نشد؟ در پاسخ به سه عامل کلیدی می توان اشاره کرد که اتفاقا یکی از آنها باعث شده تا بخش قابل توجهی از حساسیت چپ به سمت احتمال گذاشته شدن یک آلترناتیو ارتجاعی در مقابل توده ها جلب شود و از پرداختن به سایر موارد شانه خالی کند.

 این موارد به صورت خلاصه عبارتند از یکم یک بدیل حکومتی که بتواند به عنوان یک خواست سیاسی مرکزی حداکثر نیروهای مترقی و انقلابی را حول خود متمرکز کند وجود نداشته و ندارد. دوم فقدان یک برنامه مبارزاتی متکی بر خواستهای عینی و مشترک توده ها که اردوی کار و زحمت را متحد کند و زمینه را برای نوعی سازماندهی سراسری برعلیه نهادها و تشکلهای موجود حاکمیتی فراهم کند . این امر حداقل میتواند تجربیات و پتانسیلهای به دست آمده از یک خیزش را به خیزش بعدی منتقل کرده و آنرا ارتقا بخشد تا آزموده را مجددا آزمون نکنیم و سوم فقدان یک جریان کارگری انقلابی سوسیالیستی در داخل ایران.

چپ ما در این خیزش نیز مانند خیزشهای قبلی فقط با تکیه بر تجربه ۵۷ بخش قابل توجه و موثر توان خود را بر الترناتیو ارتجاعی بورژوائی متمرکز کرده و دلایل مختلفی را برای آن اقامه میکند که در واقع شرایط عینی و ذهنی موجود نشان میدهند که شرایط کلی جامعه هنوز با آن فاصله قابل توجهی دارد.

در میان چپ ما هم اکنون چهار دیدگاه متمایز نسبت به چگونگی برخورد با اپوزیسیون راست و ارتجاعی وجود دارد.

یک دیدگاه معتقد است که از زمان جنگ اوکراین و همراهی و همکاری جمهوری اسلامی با روسیه ، غرب به این نتیجه رسیده است که زمان گذار از این رژیم فرا رسیده و در نتیجه در پی یافتن و رشد و ارتقا آلترناتیو مناسبی است که آنرا جایگزین نماید ، مدتهاست که پروژه به اصطلاح رژیم چنج را کلید زده اند ولذا باید بر شناخت و افشا آلترناتیوهای احتمالی متمرکز شد. به عنوان مثال رفیق آذر ماجدی در این زمینه مقالات و گفتگوهای متعددی داشته است.

دیدگاه دوم که شاید شایعترین دیدگاه بخصوص در میان رفقای منفرد ، رفقای سندیکالیست و آنارکو سندیکالیست و نظایر آنها باشد ، افشا و برخورد با هرگونه آلترناتیو راست را  فارغ از هر شرایط مکانی و زمانی وطیفه روزمره چپ میداند و با یک سری کدهای تئوریک تلاش در اثبات مدعای خود دارد.

دیدگاه سوم متعلق به رفقایی است که تحت لوای شعار اپوزیسیون اپوزیسیون نمی شویم عملا نه تنها موافق برخورد با اپوزیسیون راست نمی باشند بلکه در دیدگاه رفقایی نظیر اقبال نظرگاهی رفقای مخالف این دیدگاه با القابی نظیر چپ بی بضاعت یا کسانی که به دنبال کشتی گرفتن با خوک ! هستند متصف میشوند. بنیان استدلال رفقا در حککا این است که خوشبختانه ! هنوز درگیری بین نمایندگان دو طبقه اصلی جامعه شروع نشده ، درگیریها و شعار دادنها در برخی از تظاهرات محدود و قابل اغماض بوده و”علیرغم تزهای برخی از چپها و شعارهای غلطی چون مرگ بر ستمگر …هنوز معترضین خارج کشور کمابیش متحدانه در حمایت و همراهی انقلاب !!! زن ، زندگی ، آزادی هرشنبه متینگ و راهپیمائی برگزار میکنند.”

این دیدگاه عملا برخورد با اپوزیسیون راست را به آینده ای موکول میکند که انقلاب صورت گرفته و صف بندی نیروها به مرحله تعیین تکلیف دو طبقه اصلی ! جامعه رسیده باشد.      

و سرانجام دیدگاه چهارم که به دلایل  مختلف معتقد است که حداقل به دو دلیل این قبیل عمده کردن اپوزیسیون راست و برخورد با آن چپ را از سایر وظائف ضروری که در شرایط حاضر با آن روبروست دور میسازد. با توجه به عمیقتر شدن روزمره بحرانهای رژیم در عرصه های مختلف و تدوام خیزش انقلابی جاری گرچه به ظاهر بروز و ظهور خیابانی آن کمرنگ شده ولی در زیر پوست جامعه به شدت در فعل و انفعال است و بزودی با برآمدهای جدیدی نظیر اعتصابات و اعتراضات در میان کارگران و سایراقشار زحمتکش از معلمین و بازنشستگان گرفته تا پرستاران و غیره روبرو خواهیم شد ، وظائف مبرمی با جهتگیری مشخص رو به داخل در مقابل چپ کارگری ما قرار گرفته است.

طیف جریان اپوزیسیون راست و بورژوائی که از استمرارطلبان داخلی گرفته تا جریاناتی مثل مجاهدین و برخی از احزاب کردی و انواع جمهوریخواهان و سلطنت طلبان را دربرمیگیرد چند شاخصه عینی دارند که دقیقا از یک طرف به دلیل ماهیت نوع حرکتشان و از طرف دیگر پیوندهائی که با سرمایه جهانی دارند و یا در پی ایجاد مقبولیت برای آنها هستند در شرایط حاضر برای آن که بتوانند به یک آلترناتیو سازی ارتجاعی موثر دست بزنند ناتوان ساخته است.

عملا بر خلاف تصور بسیاری از رفقا  که تمرکز خود را بر محور سلطنت طلبان و نیروهای متحد بالقوه و بالفعل آنها قرار میدهند در داخل استمرار طلبان جدید که حول محور اصلاح طلبی ساختاری یا گذارطلبی از نوع موسوی گرد آمده اند و در خارج نیروئی مثل مجاهدین توان ضربه زنندگی بیشتری در این مقطع دارند گرچه به دو دلیل کاملا متفاوت!

مهمتری خصلتی که برای سایر جریانات و اشخاص به ظاهر اپوزیسیون میتوان ارزیابی نمود وابستگی تام و تمام آنها و در یک کلام پروغربی بودن آنهاست. نوع فعالیت و حتی ماهیت درگیری و رقابت آنها با یکدیگر گویای تلاش آنها برای مورد قبول واقع شدن و کسب حمایت کشورهای غربی برای آینده ایران است. آخرین تحرک آنها یعنی همین کنفرانس خبری جرج تاون و سخنان و فاکتهایی که در پس سخنان تمام شرکت کنندگان مستتر بود به خوبی نشان میدهد که تمام تخم مرغهای خود را در سبد حمایت کشورهای غربی و یا همان سرمایه جهانی قرار داده اند.

در مقابل با آنکه خیزش اخیر ، افشای حرکتهای رژیم و تحرکات ایرانیان خارج کشور  تاثیر بسیار بزرگی که بر افکار عمومی آن کشورها داشته است اما حکومتهای غربی هیچ سیگنالی را که نشانی از خواست آنها برای تغییر رژیم در شرایط کنونی باشد نشان نمیدهند . دو علامت مشخص در این زمینه کماکان پافشاری بر احیا برجام یا نوعی توافق جدید در این زمینه و در عین حال مقاومت در مقابل خواست گذاشتن سپاه در لیست تروریستی و یا تحریم آن و یا دستگاه دیپلماتیک خارجی رژیم است.

چپ کارگری باید نشانگان مشخصی یا در زمینه حمایت کشورهای غربی از گذشتن از رژیم موجود نشان دهد و یا باید نوعی وحدت و تشکل موثر در میان اپوزیسیون راست را شاخص بگیرد تا بتواند مسئله برخورد با اپوزیسیون بورژوائی را به صف اول وظایف خود بیاورد. لازم به ذکر است که این اولویت بندی به معنای به فراموشی سپردن افشا و برخورد با تحرکات اپوزیسیون بورژوائی نیست بلکه در واقع الاهم و فی الاهم کردن وظائف پیش رو با توجه به توان نیروهای چپ از یک سو  و شرایط عینی و ذهنی حاکم بر حرکت طبقه کارگر و سایر زحمتکشان و ضرورتها از سوی دیگر می باشد.  

به نظر میرسد از مسئله توییتهای آغاز سال نو و سیرک وکالت و در آخر کنفرانس خبری جرج تاون حرکت موثری در میان این بخش از اپوزیسیون دیده نمیشود حتی خواهیم دید که وعده سرخرمن ارائه یک برنامه گذار که در این جلسه مطرح شد نه تنها باعث وحدت آنها نخواهد شد بلکه به تضادهایشان دامن خواهد زد. انحصار طلبی و خواست تحمیل هژمونی خود به سایر نیروها از خصلتهای اساسی این نیروها بویژه سلطنت طلبان می باشد. این نیروها حتی در میان توده ها علی الخصوص در داخل کشور نیز نتوانسته اند جایگاهی برای خود مهیا کنند به جز بخش کوچکی از لایه های بالایی اقشار و طبقات مرفه سایر اقشار به آنها اقبالی نشان نداده اند. توجه ایرانیان خارج کشور به این جریانات نیز نمیتواند تاثیر مشخصی بر تحولات داخلی داشته باشد . اکثر آنها از اقشار و طبقات مرفه بوده که در صورت هر تحولی در داخل ایران موقعیت و جایگاه خود را در خارج ترک نکرده و حداکثر به دنبال یک مسافرت کوتاه و بی دردسر به داخل و خوردن قرمه سبزی فامیل و گشت و گذار در بازار و خرید سوغات هستند!

نیرویی مانند مجاهدین که گرچه در تمایل برای کسب مقبولیت از سوی کشورهای غربی کاملا مانند سایر جریانات راست عمل میکند ولی از امتیاز سازماندهی  تشکیلاتی و تمکن مالی قابل ملاحظه برخوردار است. اما حتی این جریان که چه به دلایل ذکر شده و چه نیروی بالقوه ای که از خانواده ها ی هواداران و اعضا سابق خود در داخل به صورت توده ای خاموش در اختیار دارد نمیتواند در شرایط حاضر با توجه به سیاستهای پروغربی برای آلترناتیو سازی ارتجاعی اقدام موثری انجام دهد.

حتی با توجه به بیانیه اخیر میرحسین موسوی که نوعی تقویت دیدگاه گذار از اصلاح طلبی تلقی شده و نیروهایی در داخل در تلاش هستند به نوعی استمرارطلبان سابق را حول و حوش دیدگاههای جدید جمع آوری کنند ، این نیروها هم از یک طرف کماکان قادر نیستند یک برنامه عملی و مشخص برای گذار مورد نظر خود ارائه کنند و از سوی دیگر از پایینترین سطح پذیرش در میان توده ها به خصوص نیروهایی که توان بالقوه حضور در صحنه را دارند برخوردار هستند.

با توجه به پراکندگی و نوعی از بحران در میان نیروهای چپ کارگری و انقلابی که قابل کتمان نمی باشد و ضعف عمومی آن که می توان در یک جمله یعنی عقب ماندگی کماکان پیشاهنگ از توده ها ، آنرا خلاصه کرد آیا باید درصدر وظایف کمونیستی خود در این شرایط برخورد با اپوزیسیون راست را قرار دهیم یا تمام نیرو و توان خود را به سمت داخل و سازماندهی و تشکلیابی و هدایت موثر طبقه کارگر و سایر اقشار زحمتکش متمرکز کنیم.

در همین راستا علاوه بر تلاش برای انجام اقدامات موثر برای اتحاد نیروهای چپ کارگری و تدوین سیاستهایی که مشخصا رو به داخل داشته باشد لزوم جذب اطمینان لایه های مختلف اقشار زحمتکش از طریق انتقال تا حد ممکن نیروهای باتجربه و کادرهای ورزیده به داخل باید در دستور کار قرار گیرد.چه خوشایند ما باشد و چه نباشد واقعیت بخصوص در زمینه جلب اعتماد نیروهای داخل کشور حضور رفقای مبارز در خارج کشور و تلاش برای هدایت و تاثیرگذاری در داخل عملا در ذهنیت کارگران و زحمتکشان مصداق کنار گود نشستن و لنگش کن می باشد. حتی اگر بهترین راهکارها و موثرترین رهنمودها را در استین داشته باشیم اگر در صحنه و در کنار پیشروان کارگران حضور نداشته باشیم هیچ اعتمادی به سوی خود جلب نخواهیم کرد همانطور که در سی سال گذشته به روشنی تجربه کرده ایم. 

همه به روشنی میدانیم که حزب طبقه کارگر که ضروریترین عامل برای سازماندهی و هدایت طبقه به سمت کسب قدرت سیاسی می باشد فقط در درون کشور و توسط پراکسیس انقلابی کارگران پیشرو تشکیل خواهد شد و از خارج کشور نه میتوان در این پروسه دخالت موثری داشت و نه میتوان از خارج  ارتباط ارگانیگ و موثری با پیشتازان طبقه و نیروهای فعال در صفوف اقشار مختلف انقلابی برقرار نمود.

علاوه بر تهیه و ارائه تحلیلهایی که به روشنی نشان دهند که “چرا خیزشهای انقلابی مستمر در جامعه به یک انقلاب منتهی نمیشود ” و ضعفهای سه گانه ای که قبلا به آنها اشاره شد لازم است سیاستهای مشخص در راستای موارد ذکر شده در بالا در صدر وظائف کمونیستی نیروهای چپ کارگری قرار گیرد تا اینکه توان خود را در این مقطع بر برخورد با اپوزیسیون راست و ارتجاعی متمرکز نمایند.

نادر کلهری

۲۱ بهمن ۱۴۰۱   

            

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate