پادشاهی خواهان – سلطنت طلبان و تنفر از انقلاب سال ۵۷

هر فرد و حزب و سازمانی، و یا خط سیاسی که اصالت نداشته باشد؛ یعنی در واقعیت خودش حلال مشکلات جامعه نباشد؛ در نهایت سرش به سنگ خواهد خورد، و منزوی و طرد خواهد شد. جریاناتی که با هوا کردن پرچم، و با قلدر منشی، و با استفاده از حربه ملت گرایی و کشور و خاک و میهن، تلاش دارند خود را به انقلاب زن-زندگی-آزادی تحمیل کرده، و فضا سیاسی را بکمک رسانه های پولکی قرق سازند، و خود را بر جمعیت تشنه خلاصی از فاشیسم اسلامی غلبه داده و مخالفینشان را مرعوب و حذف و نادیده بگیرند، دیر یا زود رسوا خواهند شد؛ زیرا چنین جریاناتی در واقع نه ارزشی برای آزادی های سیاسی قایلند، و نه اصولا گوششان بدهکار برابری اجتماعی است. جامعه و مردم ایران که طعم تلخ استبداد-دیکتاتوری-وفاشیسم را در صد سال اخیر نسل بعد از نسل تجربه کرده اند، و امروز مشتاق آزادی و برابری و رفاه و خوشبختی همگانی اند، این جریانات بی پرنسیپ، فرصت طلب، منفعت جو، و بازاری، را نه تایید، نه تحمل، و نه هضم، خواهند کرد.     

امروز در سالروز انقلاب بهمن سال ۵۷؛ جریان سلطنت طلب و پادشاهی خواه و تمامیت ارضی طلب، برگی ننگین در کارنامه خود ثبت کرد. گروهی، که خیلی حساب شده خود را «ماموریت برای وطنم» نامگذاری کرده بودند؛ نه فقط حاضر نشد با مشارکت گروه مرکب/ترکیبی «شنبه های اعتراضی» یک تجمع هم مکان و هم زمان تشکیل دهد، بلکه با انرژی ای که از تنفر از انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ گرفته بود؛ در سالروز این انقلاب ملاخور شده، علنا و با افتخار تمام غیرخودیها را کنار می زدند، و اگر پلیس کانادا نبود تا این مدافعین حقوق بشر کورشی را افسار بزنند، بی گمان از هیچ تعرضی ابا نداشتند. انگار با لباس شخصی های خامنه ای روبرو بودیم؛ همان خودپرستی؛ همان خودمحوری؛ همان تنفر از غیر خودی؛ و همان آماده گی برای زیر پا گذاشتن هر معیار و پرنسیپ و قانونی. آن خاک پر گوهر که اینان جانفداهایشان بودند، مانند هر خاک دیگری، علاوه بر تعدادی انسان، مقدار زیادی دیو و دد و عقرب و مار و هیولا تولید کرده است که اگر قانون و زور افسارشان نزند، معلوم نیست تا کجا، شان و حرمت و کرامت انسانی را زیر پا خواهند گذاشت.        

سالها پیش حشمت طبرزدی که هنوز دل از خامنه ای نکنده بود، اما به اوضاع اعتراض داشت نوشت: یا خامنه ای از این همه بی قانونی بی خبر است، که در این صورت نمی تواند مدعی ولی فقیه باشد؛ و یا مطلع است و نمی تواند و یا نمی خواهد مانع آن شود، که در این صورت ولایتش باطل است. و منتظر بود و ماند تا خامنه ای ثابت بکند که به پیروی از امامش خمینی، و امام گردن زنش علی، و رسول جنایتکارش محمد، و الله جبارش در قرآن، هم با خبر است و هم نمی خواهد مانعش بشود که هیچ؛ بلکه خود مشوق چپاول و غارت و اختلاس و شکنجه و تجاوز و اعدام و جنایت است. امروز یعنی در همین یکماه اخیر – در هشتم ژانویه سال دوهزار بیست و سه- محمد رضا عالی پیام، در همان موقعیت و در همان انتظار متوهمانه حشمت طبرزدی قرار گرفت؛ عالی پیام بعد از مشاهده لمپنیسم رفتاری و گفتاری پادشاهی خواهان و سلطنت طلبان، خطاب به رضا پهلوی در گفتاری تحت عنوان «جدی بگیریم» در یوتیوب گفت: آقای پهلوی من دوستدار و خیرخواه شما هستم و از شما می خواهم که به طرفدارانت درس دموکراسی بدهی (نقل به مضمون). آقای عالی پیام هم بزودی متوجه خواهد شد که موضوع نه بی خبری رضا پهلوی است، و نه ناتوانی از کنترل هوادارانش، ماجرا روشن است؛ رضا پهلوی نه با شعار زن-زندگی-آزادی به قدرت می رسد، و نه با شعار آزادی و برابری و رفاه؛ و نه حتا با خدعه آب و برق مجانی. رضا پهلوی هم همانند محمدرضاشاه پهلوی و رضا خان پهلوی، جز با بخدمت گرفتن اوباش و با روشهای لمپنی و زورگویی و تعرض به حقوق دیگران، و استبدادی و چماقداری و سرکوب، نمی تواند به قدرت نزدیک شود.   

یک نکته هم خطاب به چپ های همیشه منزوی. این چپ هم البته آزادی را فقط برای خودش می خواهد و نه برای همه. وقتی هم لغت همه را میشنود می گوید، ما همه با همی نیستیم؛ انگار تاوان زیر عبای خمینی رفتن رفقای این جماعت را هم ما امروز باید بدیم! باری نکته ام خطاب به چپ ها این است که این جماعت با کارگر پناهی و با شیون نامه خواندن از درد و رنج کارگران خود را انقلابی و سوسیالیست و صاحب حق نشان میدهند. این چپ باید بفهمد که این هواداران و طرفداران رضا پهلوی که همانند ارازل و اوباش خامنه ای از هیچ پرنسیپ و موازین انسانی برخوردار نیستند؛ همگی و بدون استثنا کارگر و زحمتکش، و در بهترین حالت کارمند و صاحب بیزنسهای کوچک هستند. این فداییان و مجاهدین خاک و میهن و پرچم و آریامهر، نه فرزندان ارتشبدان و تیمساران، و نه فرزندان کارخانه داران و مالکان و زمینداران بزرگ، و نه از خانواده اشراف و دیوانسالاران هستند. نه فقط فرزندان کارگران و زحمتکشانند، بلکه خود از همان طبقه کارگر و زحمتکش و استثمار شده هستند. امروز یکی از این پادشاهی خواهان، که حساسیت زیادی نسبت به تمامیت ارضی ایران دارد و پرچم حزب دموکرات را با نگرانی پرچم جدایی طلبان مینامد، گفت که برای بیست سال بدون هیچ مرخصی و تعطیلی پیتزاییش را می چرخاند، و شب هم همانجا می خوابید، تا دیرتر دست از کار بکشد و زودتر شروع کند. بنابراین درک سطحی چپی ها از کارگر و سوسیالیسم خواهی و استثمار و امپریالیسم و غیره و غیره همانند رویای رضا پهلوی به سلطنت فقط رویاست و غرق در توهم.

اقبال نظرگاهی بیست و دو بهمن ۱۴۰۱

https://www.youtube.com/watch?v=yuq27vhTWgM

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate