چند نکته درباره وکالت دادن برای گذار از جمهوری اسلامی

چند نکته درباره وکالت دادن برای گذار از جمهوری اسلامی

۱- نوع حکومت آینده ایران نه چیزی انتزاعی و خلق الساعه، بلکه برآیند مبارزات کنونی است. نمی توان الان به روشهای ضد دمکراتیک متوسل شد، به کسانی که نه سابقه احترام به دمکراسی و نه برنامه‌ای دمکراتیک دارند وکالت داد و آن وقت انتظار داشت که آنها پس از به قدرت رسیدن یک نظام دمکراتیک ایجاد و مطالبات شهروندان را برآورده کنند. داشتن چنین انتظاری از پهلوی همانقدر غیرمنطقی است که داشتن چنین انتظاری از خمینی غیرمنطقی بود.

۲- بدترین دیکتاتورهای تاریخ هم تا قبل از به قدرت رسیدن به مردم شیرین ترین وعده‌ها را می دادند، اما بعد از به قدرت رسیدن چهره واقعی شان را نشان دادند. رضاخان با وعده برقراری جمهوری از مجلس رأی گرفت اما پس از به قدرت رسیدن سلطنت مشروطه ایران را به سلطنت مطلقه تبدیل کرد. خمینی با وعده استقلال و آزادی به قدرت رسید اما ایران را به خون کشید و کشور را وابسته تر ساخت. خاتمی و روحانی با وعده اصلاحات آرای دهها میلیونی به دست آوردند اما کوچک ترین اصلاحی انجام ندادند. بنابراین مبنای قضاوت درباره جریانات سیاسی نباید وعده‌های شیرینی که امروز می دهند باشد، بلکه باید دید شیوه کار آنها چطور است و نیروهای اجتماعی و بین المللی پشت سر آنها گرایش دارند ایران را به کدام سو ببرند.

۳- ارائه حمایت پیشاپیش و بدون قید و شرط از سوی مردم انگیزه هر جریان سیاسی برای عمل به قول و قرارهایش را از آن می گیرد. وقتی حمایت از پیش تضمین شده باشد و بخصوص اگر حمایت نه از یک سری اصول، نه از یک جمع که با اصول کم و بیش دمکراتیک گردهم آمده، نه از نمایندگان تشکل‌هایی که باید منافع جمعی خاص را نمایندگی کنند، نسبت به رفتارشان پاسخگو باشند و در صورت لزوم می توانند عزل شوند، بلکه به صورت دادن وکالت به یک فرد باشد، این بی انگیزگی تشدید می شود.

۴- رهبران لایق و حامی منافع توده‌ها به یکباره و از هیچ پدید نمی آیند. آنها در زندگی شخصی و اجتماعی پرورش می یابند. وقتی فردی در زندگی شخصی و اجتماعی کارنامه قابل قبولی نداشته باشد، نمی توان انتظار داشت که او تبدیل به رهبر لایق و قابل اعتمادی گردد. چنین فردی اگر صادق باشد هم به دنبال رهبری نمی رود و وکالت عده‌ای برای انجام کار خطیر و دشوار گذار از یک حکومت دیکتاتوری به دمکراسی را قبول نمی کند.

فقط یک بار سعی کنید چهره مصنوعی که رسانه‌هایی با منابع مالی مشکوک از یک فرد می سازند را کنار گذارید و خودتان قضاوت کنید:مثلاً فرض کنید می خواهید اعتبار فردی را برای به عهده گرفتن یک مسئولیت بسنجید. شما می دانیداو از خانواده‌ای است که پدر او، علیرغم داشتن مسئولیتهای سنگین، سه بار ازدواج کرده و صاحب پنج فرزند شده که دو تا از آنها خودکشی کرده‌اند، علناً منکر برابری زن و مرد و مدعی ارتباط با ماوراء الطبیعه بوده. زمانی که مقامی داشته دست به اعمال غیرقانونی و غیراخلاقی زده که پسرش نه تنها حاضر به محکوم کردنشان نیست بلکه دار و ندارش را مدیون همان اعمال پدر است.خود پسر هم در طول عمرش حتی یک شغل نداشته، از پولی که پدرش هنگام فرار از محل کارش برداشته خرج می کند و حتی مدیریت آن پول و اموالش هم در دست افراد دیگری است. حالا آیا به چنین فردی حتی برای انجام کاری کوچک و کم اهمیت اعتماد می کنید؟

۵- کسانی که وکالت دادن آنها به پهلوی سر و صدا ایجاد کرده و باعث جلب توجه به موضوع شده افرادی هستند که نه آگاهی و نه تعهد سیاسی دارند. در اینراستا از چهره‌های عامه پسند (به اصطلاح سلبریتی) سوء استفاده می شود؛ مثلاً علی کریمی یا هنرپیشه‌ها را جلو می اندازند. اما باید توجه داشت که محبوبیت چنین افرادی بخاطر مخالفت شان با جمهوری اسلامی و افشاگری علیه آن است. چیزی که مخالفت آنها را برجسته می کند نه خود این مخالفت، بلکه تعداد بالای دنبال کننده‌های آنها در شبکه‌های اجتماعی است که آن را هم مدیون کارنامه ورزشی یا هنری شان هستند، نه آگاهی و تعهد سیاسی شان. یک نوجوان هم می تواند همان نظرات را در مخالفت با جمهوری اسلامی داشته باشد و با شجاعت و از خود گذشتگی بیشتری آن را در کف خیابان ابراز کند، اما مخالفت او به دلیل ناشناخته بودن به اندازه آن چهره‌ها برجسته نمی شود.

آیا همین علی کریمی نبود که زمانی دستبند سبز می بست و به نخست وزیر امام رأی می داد؟ در همان زمان هم کارنامه موسوی مشخص بود و اگر کسی می خواست اندکی تحقیق کند امکان نداشت که متوجه نشود او یک مرتجع جنایتکار است. اما علیرغم آن، خیلی از کسانی که امروز به پهلوی وکالت می دهند نه تنها به دنبال آن مرتجع جنایتکار راه افتادند، بلکه در سالهای بعد هم از روحانی حمایت کردند. آنها هرگز تحلیلی از ریشه اشتباهات شان ارائه ندادند تا دیدگاهها و عملکرد سیاسی شان را بر آن مبنا اصلاح و از تکرار اشتباهات جلوگیری کنند؛ البته اگر حاضر باشند قبول کنند که مرتکب اشتباه شده‌اند! در بهترین حالت، آنها فرد رسوا و مرتجعی که مورد حمایت شان بود و پس از مدتی از مُد افتاده بود را به خیانت متهم کرده‌اند و مدتی بعد به دنبال مد روز رفته‌اند. در سال ۵۷ خمینی مد روز بود، در سال ۷۶ خاتمی، در سال ۸۸ موسوی، در سال ۹۶ روحانی و حالا هم سعی می شود که پهلوی بعنوان مد روز به جامعه عرضه شود.

۶- وکالت دهندگان هنگام مواجه شدن با انتقادات پاسخ می دهند که الان پهلوی مطرح ترین جایگزین است. اما آیا در سال ۱۳۵۷ مطرح ترین گزینه خمینی نبود؟ بعلاوه، این گزینه‌ها چطور تبدیل به مطرح ترین می شوند؟ آیا آنها توسط مردمآگاهانه از میان جمعی که برنامه شان را ارائه داده‌اند و تعهد و لیاقت شان را اثبات کرده‌اند برگزیده می شوند یا اینکه رسانه‌هایی که توسط استثمارگران و امپریالیستها تأمین مالی می شوند آنها را می سازند و چهره‌های عامه پسند و فاقد آگاهی و تعهد سیاسی برایشان تبلیغ می کنند؟

فرصت طلبان در نقاط عطف تاریخی به مردمی که حقی برای تعیین سرنوشت برایشان قائل نیستند این توهم را القا می کنند که انتخاب راه آینده برعهده شما مردم است، اما از طریق رسانه‌ها و امکانات تبلیغاتی که دارند افکار آنها را به نفع خودشان تنظیم می کنند. هیچ کس تنها به این دلیل که به فلانی وکالت می دهد یا برگه رأی را با دست خودش به صندوق می اندازد تعیین کننده سرنوشت خودش نیست. در نبود آزادی و در شرایط اشباع شدن جامعه از دروغ و تبلیغات عوامفریبانه می توان افراد ناآگاه را متقاعد کرد که به کسی وکالت یا رأی دهند که در حقیقت برخلاف منافع شان عمل می کنند.

آگاهی و تعهد سیاسی زمانی خودشان را نشان می دهند که نه به دنبال مد روز، نه به دنبال در دسترس ترین یا مطرح ترین گزینه، بلکه به دنبال آنچه که صحیح است باشیم.

۷- معمولاً وکالت دهندگان هنگامی که می بینند نمی توانند دیگران را به درستی موضع شان متقاعد کنند می گویند که اگر شما راه حل بهتری دارید آن را عرضه کنید.

راه حل بهتر از نظر طبقه کارگر تشکیل کمیته‌های اعتصاب در محل کار و کمیته‌های محلات در شهرها است که با پیشرفت انقلاب به شوراها تبدیل می شوند و قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی را از دست طبقه حاکم خارج می کنند، یعنی همان روندی که در خطوط اساسی طی کمون پاریس و انقلاب ۱۹۱۷ روسیه انجام شد. کنگره سراسری این شوراها می تواند شکل و قانون اساسی حکومت آینده را معین کند.

بدیهی است که چنین راه حلی نه تنها مورد حمایت بورژوازی عقب مانده، وابسته و مستبد ایران قرار نخواهد گرفت، بلکه تحمل وضع کنونی را به چنین راه حلی ترجیح می دهد. اما حتی اگر موضع طبقه کارگر را کنار بگذاریم و مسئله تغییر حکومت را از دید دمکراسی بورژوایی و لیبرالی بررسی کنیم نیز مشخص می شود که بورژوازی ایران به دنبال دمکراسی پارلمانی، حقوق بشر و قوانین مترقی نیست بلکه می خواهد عقب مانده ترین شیوه حکومتی را به ایران تحمیل کند.

این بورژوازی عقب مانده و نمایندگان سیاسی آن حتی وعده مجلس مؤسسان هم نمی دهند، بلکه از جامعه می خواهند که به یک شاهزاده وکالت بدهد. آنها حاضر نیستند حداقل در گفتار از اتحاد آزادانه مردم ایران دفاع کنند، بلکه شعارشان حفظ تمامیت ارضی است. تمامیت ارضی را با سرکوب هم می توان حفظ کرد، اما اتحاد آزادانه مردم همه مناطق کشور، که بطور ضمنی حق جدا شدن آزادانه را نیز دربر دارد، مستلزم برابری واقعی همه مردم با تضمین اینکه در کشوری واحد حقوق شان حفظ و منافع شان برآورده می گردد است،چیزی که بورژوازی شووینیست نمی پذیرد و خواهان تحمیل مذهب رسمی، مقامات محلی انتصابی و زبان و فرهنگ «برتر» خویش است.

وکالت دهندگان مرتجع حاضر به محکوم کردن جنایات تاریخی سلسله پهلوی نیستند. آنها از الغای مشروطه، استبداد سیاسی، سانسور، کشف حجاب اجباری، قراردادهای اسارت بار، کودتای ۲۸ مرداد، زندانی، شکنجه و اعدام کردن مخالفان سیاسی در طی حکومت پهلوی اول و دوم حمایت می کنند. با این کار بطور ضمنی اعلام می کنند که آن جنایات از نظرشان قباحتی ندارند و فردا هم مشکلی با تکرارشان نخواهند داشت. حتی اگر آنها این جنایات را در گفتار محکوم کنند، با این کار فقط بی اصولی شان را نشان خواهند داد.

***

ایران در مقطع تعیین کننده‌ای قرار دارد. جمهوری اسلامی دیگر توان حکومت کردن ندارد و مردم نیز دیگر نمی توانند وجود آن را مثل سالهای پیش تحمل کنند. علیرغم اینکه جنبش انقلابی فراز و نشیب‌هایی داشته و خواهد داشت و ممکن است سرنگونی حکومت مدتی نامعلوم طول بکشد، اما گریزی از آن نیست. ممکن است در جریان مبارزه به چیزی کمتر از خواستهای کامل جنبش دست یافته شود، اما فقط فرصت طلبان می توانند پیشاپیش از سر و ته اهداف بزنند و سعی کنند با کمترین تغییر ممکن و حفظ بیشترین و بدترین بخشهای رژیم قدیمی، مردم را قانع کنند و به خانه بفرستند. حتی مخالفت آنها با حکومت مذهبی نه از روی روشنفکری و تجددشان، بلکه بخاطر انقضای تاریخ مصرف مذهب بعنوان یک ابزار عوامفریبی است.

نیروهای داخلی و بین المللی که امروز مبلغ وکالت دادن هستند در اساس همانهایی هستند که دیروز برای فرونشاندن انقلاب ایران خمینی را به عنوان رهبر به جنبش تحمیل کردند. استدلالهایشان هم در اساس همانها هستند: این رهبر قرار نیست دائمی باشد، او فقط قرار است گذار را مدیریت کند، فردا که رژیم رفت همگان آزاد خواهند بود، رفاه، عدالت و آزادی به مردم اعطا خواهد شد، مهم نیست که این رهبر کارنامه سیاهی دارد، مهم این است که امروز او مطرح ترین است،شکل حکومت بعداً در یک رفراندوم آزاد معین می شود و …

اما مردمی که تجربه انقلاب ۱۳۵۷ را دارند به همان سادگی فریفته نخواهند شد. از زمان آغاز جنبش دیده‌ایم که شعارها در حمایت از سلطنت فقط به ندرت و توسط افراد اندکی سر داده شده‌اند، اما در مقابل توده‌های وسیع برای خنثی کردن توطئه فرصت طلبان بارها شعار داده‌اند «مرگ بر ستمگر – چه شاه باشه، چه رهبر». در خارج کشور هم هر کجا طرفداران سلطنت (چه آنها که علناً خود را چنین معرفی می کنند و چه آنها که خجالتی ترند و فقط وکالت می دهند) جمع شده‌اند، پرچم شیر و خورشید که معرف مرد سالاری و جنگ طلبی است بلند کرده‌اند و در تقابل با شعار «زن – زندگی – آزادی» شعار پوچ «مرد – میهن – آبادی» را سر داده‌اند. برخی سلطنت طلبان که برای آشکار کردن چهره واقعی و اجرای مقاصدشان به اندازه کافی صبور نبوده‌اند هم منتظر سرنگونی و به قدرت رسیدن نمانده‌اند و از حالا با مخالفانشان همان برخوردی را می کنند که یک حزب اللهی با مخالفان ولایت فقیه می کند. اما با این کار فقط چشم آنهایی که هنوز شناخت کافی از جریانات سیاسی به دست نیاورده‌اند را باز می کنند.

نباید اجازه داد جنبش مردمی بار دیگر به بیراهه برده شود. این برعهده کلیه نیروهای مترقی و دمکرات است که دسیسه‌های فرصت طلبان و رسانه‌هایشان را خنثی سازند. انقلاب با طرد نیروهای غیردمکراتِ فرصت طلب تقویت می شود و راه برای جذب توده‌های وسیع تر و روی آوری به اشکال پیشرفته تر مبارزه هموار می گردد. برعکس، هر چه مرتجعین رنگانگ بیشتر بتوانند به صف مردم نفوذ کنند، شعارهای واپسگرایانه و شیوه‌های ناکارآمد آنها بیشتر توده‌ها را پراکنده و مأیوس می سازد. از نقطه نظر انقلاب، تصفیه صفوف مردم انقلابی از سموم ارتجاع هم در مرحله سرنگونی رژیم حاضر و هم در مرحله ساختن جامعه جدید بدون ستم و تبعیض مفید و ضروری است.

جواد راستی پور

۰۲/۱۱/۱۴۰۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate