مضحکه ی “من وکالت میدهم”، در راستای کدام استراتژی

نزدیک به چهار ماه از خیزش انقلابی مردم ایران میگذرد. همه میدانیم روند این مبارزات با طرح شعارها روز به روز پیشروتر و رادیکال تر خود را نشان میدهد. برای اولین بار در دی ماه۹۶ مردم با فریاد «اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمام ماجرا» بطور مستقیم دو جناح اصلی سیاسی جمهوری اسلامی یعنی اصلاح‌ طلبان و اصولگرایان را نشانه گرفتند، همان اصلاح طلبانی که امروز پرچم ارتجاعی «شیر نر» شیر و خورشید مردسالارانه را بر سینه های خود سنجاق کرده اند. و مردم امروز در این خیزش انقلابی فریاد میزنند «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر»، چشم انداز این مبارزات را در بعد از سرنگونی انقلابی رژیم سرمایه داری اسلامی ایران نشان داده اند. 

در روزهای اخیر هشتگ «من وکالت می‌دهم» بعد از گفتگوی رضا پهلوی در تلویزیونی فارسی زبان «من و تو»، پس از آن بود که یکی از مجریان سابق صدا و سیمای جمهوری احسان کرمی که حالا به این تلویزیون پیوسته است بلافاصله یک طومار همراه با کمپین اینترنتی، برای حمایت از رضا پهلوی به راه انداخت و از مردم تقاضا کرد با امضاء کردن این وکالت نامه حمایت خود را اعلام نمایند. در این طومار آمده است: «با توجه به انقلابی که در ایران در جریان است و اینکه شاهزاده رضا پهلوی از مردم ایران خواسته است که برای رهبری این جنبش به وی وکالت دهند، این طومار کمک می‌کند تا مردم ایران نظر خود را اعلام کنند» بر متن این خیزش انقلابی، این دست ادعاها نه تنها عامدانه و آگاهانه نادیده گرفتن مبارزات مرد در کف خیابان است بلکه در واقع اوج بلاهتی است که تلاش دارد بر سر میلیونها کارگر و زحمتکش جامعه تصمیم گیری کند. باید گفت دوران رهبران شخصی، فردپرستی و پادشاهی بسر رسیده، دیگر به شما چه با عبا و عمامه چه بدون آن اجازه داده نخواهد شد خود را قیم بیشتر از ۸۰ میلیون مردم ایران نشان دهید. ناگفته نماند رضا پهلوی پیشتر هم از تمایل خود برای پذیرش نقش یک معتمد و وکیل مردم سخن گفته و تاکید کرده بود که این عنوان را به مملکت ‌داری و اداره کشور ترجیح می‌دهد و با بکار بردن کلمات مشمئزکننده ای از قبیل کشورم یا کشور من، بارها اعلام کرده که به نیروی قهریه حال حاضر رژیم جمهوری اسلامی بعد از سرنگونی برای حفظ تمامیت ارضی کشور نیاز دارد و تلاش میکند که سپاه پاسداران، نیروهای بسیج و ارتش را برای حفظ این مایملک خود بکار بگیرد. این اوج وقاحت یک انسان خودشیفته با درجه ای از رشد لمپنیسم و ابتذال سیاسی در پی اعتبار زدایی از خیزش انقلابی مردم و باز تولید نظام سرمایداری و نرینگی حفظ پدرسالاری در جامعه ایران است.

از سوی دیگر نقش رسانه های بورژوازی در خدمت آلترناتیو سازی دست بکار شده تا با ساختن قهرمانان پوشالی و فشار رسانه‌ای برای ایجاد ائتلاف‌ با هدف رهبرتراشی در راستای استراتژی خود به بیراهه بکشانند. ماهيت سیاسی طبقاتی و جوهره ی این رسانه ها و نقش مالکان آنها در قالب بحثهای روشنفکری شعارگونه در باب آزادی فکر و انديشه، در طول سالیان درازی تلاش کرده است به مردم تلقین کنند که برای افسانه سازی های از قبیل رهبران و ناجیان دروغین سیاسی تا هنرمندان، خبرنگاران و فيلمسازهای خودی را با شعار پُرطَمطراق جامعه مدنی از منافع طبقه ی حاکمه سرمایه داری محافظت ‌کنند. نباید فراموش کرد نظام اجتماعی مسلط تلاش می کند تا از طریق رسانه ها ایدئولوژی، خود را به جمعی از مخاطبان به نام مردم حقنه کند تا از طریق طبیعی کردن و ازلی نمودن منافع خود آنها را به حقانیت چنین وکالت های قانع کند. مارکس در کتاب ایدئولوژی آلمانی با این استدلال آغاز می کند که «تولید افکار، عقاید، مفاهیم، تصورات و آگاهی در وهله نخست با فعالیت مادی و مراوده مادی انسان ها به طور مستقیم درهم تنیده اند.» دقیقن به ما نشان میدهد ارتباطات و رسانه ها از منظر جهانی در دست طبقه حاکم یا همان بورژوازی جهانی، قادر است با با هژمونی و اعمال نفوذ بر میلیونها کارگر و زحمتکش و نیروهای کنشگر در هر کشوری به نفع منافع طبقاتی خود بهربرداری کند. یا از منظر دیگر آنتونیو گرامشی هژمونی را سلطه بورژوازی بر اندیشه، عقل سلیم، شیوه های زندگی و تصورات روزمره طبقه کارگر می داند. بر همین اساس دامن زدن به چنين توهماتی توسط مالکان این رسانه ها در نظام‌‌های سرمایه‌‌داری، دو هدف را دنبال میکند، از یک ‌طرف باید تداوم انباشت سرمایه و مناسبات سرمایه‌داری را تضمین و از سوی دیگر مشروعیتِ خود را نزد طبقه ی فرودست حفظ کند. این رسانه ها با در اختیار داشتن امکانات اقتصادی و بودجه های مالی و با پروپاگانده های خود با حضور در خانه ها تلاش دارند تصمیم بگیرند چه کسی یا چه کسانی به عنوان رهبران اپوزیسیون به توده‌های تحت ستم در ایران ایده ال و ناجی است، همانگونه که خمینی، چلبی، کرزای و عبدالفتاح سیسی و دیگر مرتجعین را معرفی و مستقر کردند. 

از همین منظر است این رسانه ها با دعوت برای مصاحبه و به خط کردن طیف سلطنت طلبها و اصلاح طلبان دیروزی که با بن بست رسیدن در طرح ترفند نخ‌ نمای دوگانه‌سازی‌های کاذب درون حکومتی، (مجیزگویان سلطنت طلب امروزی شده اند) تا اعضای فرشگرد که ائتلافی از عناصری که تا همین دیروز کارگزار رژیم، جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان مشروطه ‌خواه و با شعار به اصطلاح رفراندوم آزاد برای تشکیل حکومتی سکولار در ایران دُن کیشوت وار دست به صف آرایی میزنند. بدون شک این تلاش‌ها و حامیان آنان در رسانه‌ها برای نوعی کسب هژمونی در فضای اجتماعی و سیاسی ایران است.

 ائتلاف اپوزیسیون بورژوازیی بر مبنای منافع طبقاتی خود و با انگشت گذاشتن روی منافع بلاواسطه اقتصادی بورژوازی جهانی و به کمک رسانه های خود در صورت  ناتوانی گزینه انقلابی کارگری، این پتانسیل را دارند که مبارزات رادیکال طبقه کارگر ایران را که ساختارشکنانه است، در جهتی کاملن عکس و در راستای منافع خود هدایت کنند. آنها با تحریف گذشته و برساخت های حافظه ی دروغین تاریخی، فصل مشترک و نقطه تلاقی های زیادی دارند. زمانی تبلیغ و ترویج بازگشت به دوران طلایی امام در دهه ی کشتار میلیونها زندانی در ایران، و یا روزگار خوش پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در واقع یک هدف را دنبال میکنند. نوستالژی روزگاران از دست رفته برای همراه نمودن نسل های تازه که از خلال پروپاگاندهای رسانه ای رنگارنگ بورژوازی تصویر سازی می شود، تلاش دارد نقش کلیدی را در حال حاضر ایفا کند. آنها با آگاهی و هدفمند، با وقاحتی کم نظیر با گفتمان سازی و بسیج نیروها در جهت منافع خود، عامدانه با مسخ افکارعمومی تلاش دارند جنایات شاه و شیخ را از حافظه و وجدان تاریخی از اذهان عمومی پاک کنند. با توجه به شعارها و مطالبات چند سال اخیر معلمان، بازنشستگان و همه‌ی مزدبگیران جامعه که برآمده از خواست طبقاتی طبقه کارگر ایران است، نشانگر آنست که مطالبات این احزاب و اپوزیسیون راست بورژوازی، کوچک ترین ربطی با خواست میلیونها کارگر و اکثریت مردم جامعه نه تنها ندارد، بلکه همین احزاب خواهان یک تغییر جزیی یعنی براندازی هستند نه سرنگونی انقلابی حاکمیت و مناسبات سرمایه داری در ایران. دقیقن با تکیه بر همین سیاست عوامفریبانه و با تبلیغ می کوشند با اهداف درازمدت در پروسه های بهینه سازی طرح استراتژیک، منتخبین دروغین خود را به عنوان تنها آلترناتیو جدی برای کسب قدرت سیاسی، بار دیگر به مانند انقلاب ۱۳۵۷ صدای انقلاب ایران شوند و مبارزات طبقه کارگر ایران را به بیراهه بکشانند.

شرایط حال حاضر نشان می دهد بی ثباتی سیاسی اقتصادی درون دولت و حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، اعتراضات و اعتصابات هر روزه ی کارگران و زحمتکشان، بیکاری سازیهای گسترده و رکود اقتصادی سرسام آور، انزوای سیاسی و اقتصادی بین المللی، عمیق تر شدن بحرانهای سرمایه داری جهانی و در سطح منطقه بخصوص ایران ضرورت یک آلترناتیو چپ و سوسیالیستی بسیار حیاتی و مبرم شده است و این دقیقن زنگ خطری است برای تمام طیف های رنگارنگ بورژوازی ایران که به صدا درآمده است و آنها نیز متوجه این خطر جدی شده اند. باید به این تحلیل مارکس کاملن توجه داشت که طبقه ی کارگر باید این سیستم را با هژمونی خود سرنگون کند و به مقبولیت اجتماعی برای ساختن سوسیالیسم اقدام نماید. امروزه حتا بیش از زمان مارکس این امر ضرورت یافته است. برای اینکه دنیا را از زیر حاکمیت نظام سرمایه داری رها سازیم، برای میلیون ها کارگر بی کار و میلیون ها انسان گرسنه، سازمانیابی تشکل های گسترده ی توده ای، زنان، دانشجویان و جوانان انقلابی محلات و گره زدن مبارزات در همگامی و همصدایی با اتحاد نیروهای رادیکال، در اعمال هژمونی طبقاتی طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی و ساختن سوسیالیسم یک امر زمینی و ضروری است. به این معنی باید سوسیالیسم را به امر مبارزات در گفتمان روزمره سیاسی- اجتماعی اکثر مردمان جامعه، احزاب و سازمان های رادیکال تبدیل نمود و هژمونی خود برای کسب قدرت سیاسی طبقه کارگر ایران را در یک صدایی «یا سوسیالیزم یا بربریت» به پیش برد.

مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر

آزادی برابری، حکومت کارگری

زنده باد سوسیالیسم

۲۰ ژانویه ۲۰۲۳

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate