آمریکا – چین، جنگ سرمایهگذاری
والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
پکن موضع صبر و انتظار اتخاذ میکند
روابط بین ایالات متحده و چین از زمان دونالد ترامپ تشدید شد. او معتقد بود که روابط تجاری بین دو کشور نابرابر است و چین مازاد تجاری زیادی با آمریکا دارد. ایالات متحده تعرفههای وارداتی بالاتر بر بسیاری از کالاهای چینی اعمال کرد و پکن نیز متقابلاً پاسخ داد. با این حال، عدم تعادل در تجارت متقابل به نفع چین باقی ماند. در پایان سال ۲۰۲۱، صادرات آمریکا به چین ۱۵۱.۰۷ میلیارد دلار و صادرات چین به ایالات متحده ۵۰۶.۳۷ میلیارد دلار بود. کسری تجاری دوجانبه ۳۵۵.۳ میلیارد دلار بود. برای مقایسه: در سال ۲۰۱۶، این کسری بالغ بر ۳۴۷ میلیارد دلار بود.
در دورۀ جو بایدن، محدودیتهای تجاری در صادرات آمریکا به چین نیز تسری یافت. در اینجا در بارۀ عرضۀ ریزتراشهها، نیمههادیها، فنآوریهای اطلاعات و هر چیزی که میتواند توان علمی، فنی و نظامی چین را تقویت کند، صحبت میشود.
تضادهای آمریکایی و چینی به تدریج به حوزۀ سرمایهگذاری متقابل گسترش یافت. اطلاعات مربوط به سرمایهگذاری مستقیم (دارایی) انباشتۀ ایالات متحده در چین و چین در ایالات متحده (میلیارد دلار) به ترتیب آتی ارائه میشود.
سال دارایی آمریکا در چین دارایی چین در آمریکا
۲۰۰۰ ۱۱.۱۴ ۰.۲۸
۲۰۱۱ ۵۳.۶۶ ۳.۶۰
۲۰۱۶ ۹۷.۴۶ ۳۱.۸۷
۲۰۲۰ ۱۱۵.۰۳ ۳۶.۷۹
۲۰۲۱ ۱۱۸.۹۰ ۳۸.۲۵
همانطور که معلوم است، طی دو دهه رشد انفجاری در سرمایهگذاری در هر دو جهت روی داده است. در واقع، از زمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا کلید کاخ سفید را بدست گرفت، نرخ رشد بسیار کم شد. دولت ترامپ اعلام کرد که قصد دارد توانایی شرکتهای چینی برای سرمایهگذاری در ایالات متحده را که میتواند برای کمیتۀ سرمایهگذاری خارجی آمریکا خطرات امنیت ملی ایجاد کند، محدود خواهد کرد. در دورۀ ترامپ، تصمیم گرفته شد که تحریمهایی علیه اپراتورهای مخابراتی چینی «China Mobile Ltd., China Telecom Corp و China Unicom Ltd.» که سهام آنها در بورس اوراق بهادار نیویورک معامله میشود، اعمال شود. این شرکتها از بورس مذکور اخراج شدند.
دونالد ترامپ برای اعمال ممنوعیت سرمایهگذاری در شرکتهای چینی مرتبط با بخش دفاعی جمهوری خلق چین در سال ۲۰۲۰ تصمیم گرفت. او در ۱۱ ژانویۀ ۲۰۲۱ یکی از آخرین فرمانهای خود را امضا کرد که بر اساس آن ممنوعیت سرمایهگذاریهای جدید و زمان خروج از سرمایهگذاریهای قبلی آمریکا در صنایع دفاعی چین معین شد. در ژانویۀ ۲۰۲۱، بورس اوراق بهادار نیویورک به شرکتهای چینی که در فرمان اجرایی ترامپ، «نظامی» نامیده شده بودند، در خروجی را نشان داد: China Mobile Ltd., China Telecom Corp. و China Unicom Hong Kong Ltd.
با ورود بایدن به کاخ سفید، بسیاریها در ایالات متحده و چین عقیده داشتند که رئیس جمهور دموکرات از افراط گرایی سلف خود فاصله خواهد گرفت. دسترسی سرمایهگذاران چینی به بازار سهام ایالات متحده و همچنین سرمایهگذاران آمریکایی به بازار سهام چین آزاد خواهد شد. با این حال، انتظارات سرمایهگذاران آمریکایی محقق نشد. در پایان ژانویۀ ۲۰۲۱، دولت رئیس جمهور جدید تأئید کرد که ممنوعیت سرمایهگذاریهای جدید آمریکایی در شرکتهای دفاعی چینی همچنان پابرجاست و یک فرصت کوتاه چهار ماهه به سرمایهگذاران آمریکایی در سرمایهگذاریهای قبلی داده میشود. پس از این مدت، آنها ملزم به خارج کردن سرمایۀ خود از شرکتهای چینی هستند.
خزانهداری ایالات متحده لیست سیاه خود را متشمل بر شرکتهای کشورهای مختلف که سرمایهگذاران آمریکایی از آنها منع شدهاند، تنظیم کرد. این فهرست با افزودن هشت شرکت جدید چینی در پایان سال ۲۰۲۱ تکمیل گردید: DJI Technology، Megvii، Dawning Information Industry، CloudWalk Technology، Xiamen Meiya Pico، Yitu Technology، Leon Technology و NetPosa Technologies. اولین شرکت از این شرکتها بزرگترین تولیدکنندۀ پهپادهای تجاری در جهان است و بقیه نیمههادیها، ریزتراشهها و لوازم الکترونیکی تولید میکنند.
در سال ۲۰۲۲، علاوه بر ممنوعیت عرضۀ میکروالکترونیک آمریکایی به چین، دولت بایدن محدودیت زیر را برای تجارت آمریکایی اعمال کرد: شرکتهای فنآوری اطلاعات ایالات متحده که بودجۀ فدرال دریافت میکنند، تا ۱۰ سال آینده از ساخت تأسیسات فنآوری پیشرفته در چین منع خواهند شد.
لازم به ذکر است که در اوایل مارس ۲۰۲۲، بلومبرگ گزارش داد که نهاد کنترل اوراق بهادار جمهوری خلق چین از فهرست شرکتهای فنآوری داخلی (مراحل ثبت شرکتها در بورس اوراق بهادار، لازم برای ورود بعدی به بورس اوراق بهادار و سایر اوراق بهادار) در ایالات متحده پشتیبانی میکند. تعدادی از شرکتهای چینی، از جمله، تنسنت، ژجیانگ جیلی و یی او (Tencent, Zhejiang Geely ,Yi Po) بلافاصله آمادگی خود را برای عرضۀ عمومی اولیۀ اوراق بهادار خود در بازار سهام ایالات متحده اعلام کردند.
با این حال، روابط آمریکا و چین به سرعت تشدید شد. در ماه اوت، پس از سفر مفتضحانه نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان، پنج شرکت بزرگ چینی فرار خود را از بورسهای آمریکا (خروج از بورس) اعلام کردند. پنج شرکت اول شامل سه شرکت بزرگ انرژی جهان- پتروچاینا، سینوپک و پتروشیمی شانگهای، و همچنین غول بیمۀ چیانا لایف (China Life) و چالکو (Chalco)، تولیدکنندۀ بزرگ آلومینیوم بودند. آنها تصمیم خود را برای خروج از فهرست با محدودیتهای اداری تنظیمکنندههای مالی ایالات متحده و هزینههای بالای تجارت سهام در آمریکا توضیح دادند. کمیسیون تنظیم مقررات اوراق بهادار چین گفت که خروج این پنج غول از ایالات متحده تأثیر منفی بر وضعیت مالی آنها نخواهد داشت. برای اینکه آنها میتوانند اوراق خود را در بسیاری از بازارهای دیگر عرضه کنند. با این حال، پنج غول چینی پیشگامان خروج از فهرست آمریکا نیستند. در اواخر سال ۲۰۲۱، دیدی چاکسینگ (مشابه اوبر) اولین شرکت چینی بود که بورس نیویورک را ترک کرد.
در اوایل اوت ۲۰۲۲، علی بابا (آن زمان بیش از ۲۷۰ شرکت خارجی را شامل میشد) که با عرضۀ سهام خود در هنگکنگ پیشرو جبران ضررهایش در آمریکا بود، به لیست سیاه خزانهداری ایالات متحده اضافه شد.
طبق گزارش بلومبرگ، در مجموع تقریباً ۳۰۰ شرکت چینی با ارزش بازار ۲.۴ تریلیون دلار (تا اوت ۲۰۲۲) در معرض خطر حذف قرار گرفتند.
تاکنون تقریباً تمام ابتکارات مربوط به سرمایهگذاری و فهرست کردن شرکتها در بورس اوراق بهادار در دست واشنگتن است. پکن در مورد تجارت الکترونیک در چین موضع انتظار و یا تدافعی دارد. در سال ۲۰۱۴، علی بابا، یکی از پیشگامان تجارت الکترونیک، مبلغ هنگفت به میزان ۲۵ میلیارد دلار در وال استریت جلب کرد. با این حال، «زمان طلایی» از مدتها پیش پایان یافته است. تصمیم خزانهداری آمریکا در ماه اوت به سقوط ۱۱ درصدی سهام علی بابا در آمریکا منجر شد. شرکت علی بابا اعلام کرد، که قرار گرفتن در لیست سیاه به معنای اخراج تقریباً خودکار از بازار سهام ایالات متحده است.
مأخذ: وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/01/17/
۲۷ دی- جدی ۱۴۰۱
شبیهسازی جنگ تایوان در واشینگتن
ویکتور پیروژنکو (VIKTOR PIROZHENKO)
ا. م. شیری
مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی آمریکا از ناکارآمدی «الگوی اوکراین» برای تایوان نتیجه میگیرد.
مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن درگیری نظامی (بعد از این: ممربو) در اطراف تایوان را شبیهسازی کرد. هدف بازی جنگ، پاسخ به دو سوال بود: آیا حملۀ چین به تایوان موفق خواهد شد؟ هزینه آن چقدر خواهد بود؟
۲۴ گزینه مورد بررسی قرار گرفت. ممربو نتیجه گرفت، که جمهوری خلق چین در طول تهاجم به جزیره شکست خواهد خورد و تلفات همۀ شرکتکنندگان احتمالی در درگیری شامل چین، ایالات متحدۀ آمریکا، تایوان و ژاپن بسیار زیاد خواهد بود. در این گزارش آمده است که «جنگ بر سر تایوان میتواند ارتش شکستناپذیر آمریکا را به همان اندازۀ نیروهای چینی شکست خورده، فلج کند».
مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن با ارزیابی میزان تلفات، تصویر زیر را ترسیم کرد. چین در حدود ۱۰۰۰۰ کشته، ۱۵۵ هواپیمای جنگی، ۱۳۸ کشتی بزرگ از دست خواهد داد. نیروی دریایی چین «نابود خواهد شد»، «هستۀ نیروهای هوابرد آن در هم خواهد شکست»، «دهها هزار سرباز جنگ، اسیر خواهد شد».
بنا به اکثر گزینهها، ایالات متحده نیز متحمل خسارات هنگفتی میشود. نیروی دریایی ایالات متحده دو ناو هواپیمابر و ۱۰-۲۰ کشتی بزرگ سطحی از دست خواهد داد. تقریباً ۳۲۰۰ سرباز آمریکایی در سه هفته نبرد کشته خواهد شد که بر اساس تخمین مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن، تقریباً نیمی از تلفات ایالات متحده در ۲۰ سال جنگ در عراق و افغانستان است. نتیجهگیری: «…چنین میزان تلفات به موقعیت جهانی ایالات متحده برای سالیان متمادی لطمه خواهد زد».
تایوان حدود ۳۵۰۰ نفر کشته خواهد داد و تمامی ۲۶ ناوشکن و ناوچه نیروی دریایی آن غرق خواهد شد.
تلفات ژاپنیها ۱۰۰ هواپیمای جنگی و ۲۶ کشتی جنگی تخمین زده میشود. پایگاههای نظامی آمریکا در خاک ژاپن مورد حمله چین قرار گرفته، نابود خواهند شد.
همۀ ۲۴ گزینه بر پایۀ چهار فرض تنظیم شده است: ۱- نیروهای زمینی تایوان قادر به دفع حملات نیروی هوابرد دریایی چین به سرپلهای اشغالی در جزیره هستند. ۲- ایالات متحده میتواند از پایگاههای خود در ژاپن برای عملیات نظامی استفاده کند. ۳- ایالات متحده از موشکهای ضد کشتی دوربرد علیه نیروی دریایی ارتش آزادیبخش چین استفاده خواهد کرد. ۴- آمریکا در همان ابتدا به تنهایی وارد درگیری مسلحانه خواهد شد.
کارشناسان مرکز از عدم کارآیی «الگوی اوکراین» در تایوان صحبت میکنند. آنها بر این باورند که حتی کمکهای نظامی غرب به اوکراین که ناتو با آن مرز مشترک دارد، ناکافی است و اعزام هر گونه نیرو یا ارسال محموله به جزیرۀ تایوان پس از آغاز درگیریها غیرممکن خواهد شد.
کارشناسان چینی بررسیهای مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن را غیرحرفهای، مغرضانه و رؤیایی توصیف کردند. اول از همه، ممربو تواناییهای ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین را دست کم گرفته، اما در بارۀ قدرت ایالات متحده و ژاپن بیش از حد اغراق کرده است. از آنجایی که اتاق فکر آمریکایی نمیتوانست به اطلاعات مربوط به استقرار واحدهای ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین دسترسی داشته باشد، در شبیهسازی از دادههای تحریف شده استفاده کرده است.
بر اساس نتایج شبیهسازی، دو ناو هواپیمابر آمریکایی غرق خواهد شد. با توجه به قابلیتهای حملۀ موشکی ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین، که از موشکهای بالستیک مافوق صوت ضد کشتی دیاف-۲۱دی و دیاف-۲۶ (مشابه زیرکونهای روسی) قادر به اصابت به اهداف دریایی متحرک مانند ناوهای هواپیمابر استفاده میکند، آشکارا به معنی دست کم گرفتن است.
به گفتۀ کارشناسان نظامی چین، اگر ایالات متحده و ژاپن در بحران تایوان مداخله کنند، ایالات متحده همۀ پایگاههای خود در منطقۀ آسیا و اقیانوسیه از جمله پایگاههای نظامی در ژاپن، جزیرۀ گوام و حتی در منطقۀ استرالیا را از دست خواهد داد».
همچنین لازم به ذکر است که جمهوری خلق چین بر خلاف ایالات متحده، عملیات رزمی را مستقیماً از سرزمین اصلی و نزدیک به سرزمین خود انجام میدهد، در حالی که ایالات متحده عملیات نظامی را از پایگاههایی که هزاران کیلومتر خارج از خاک آمریکا قرار دارند، انجام خواهد داد. این واقعیت به ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین امکان استفاده از سلاحهای ضربتی علیه هر هدفی در جزیره، هم در آبهای اطراف آن و علیه پایگاههای ایالات متحده و هم استفاده از سامانههای دفاع هوایی برای محافظت از خاک چین را میدهد. همین امر در مورد ژاپن که نیروهای مسلح و صنایع نظامی آن در حد قابل توجهی از چین پایینتر است و حتی بیشتر از آن، در مورد تایوان نیز صدق میکند.
بعید است که ایالات متحده فرصت داشته باشد تا از پایگاههای خود در اوکیناوا، گوام یا هر جای دیگر علیه چین به طور مؤثر استفاده کند. ناگفته نماند که تلاش آمریکاییها برای مداخله در درگیری نظامی در طرف تایوان در همان ابتدای درگیریها به احتمال زیاد، ناموفق خواهد بود تا چه رسد به استقرار گروه ناوهای هواپیمابر. بر اساس این دو فرض غلط که در پایۀ تمام ۲۴ گزینۀ شبیهسازی مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن قرار گرفته، پیروزی ایالات متحده پیشبینی میشود.
ممربو توصیه میکند که واشینگتن نیروی دریایی آمریکا را «به سمت کشتیهای کوچکتر و زندهتر» سوق دهد، زیردریاییها را در اولویت قرار دهد و علاوه بر آن، «در برابر حملات موشکی چین، پایگاههای آمریکا در ژاپن و گوام را تقویت کند». بر این اساس، آنها تصور میکنند، که پیروزی ارتش آمریکا هزینۀ کمتری خواهد داشت. به این معنی که این تغییرات باعث میشود آمریکاییها با هزینه کمتری چین را شکست دهند.
آنچه که به «نابودی هستۀ نیروهای هوابرد» ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین مربوط میشود، این فرض منطقیتر است که پیش از عملیات پیاده کردن نیرو، حملات موشکی و هوایی چند روزه به زیرساختهای نظامی، انرژی، نیروهای پدافند هوایی، پستهای فرماندهی و مراکز کنترل جزیره انجام خواهد شد. این تاکتیک، شرایط پیاده کردن موفقیتآمیز نیروهای هوابرد در جزیره را آماده میکند.
در مجموع، این مطالعه بیشتر یک هیاهوی تبلیغاتی با هدف اثبات «نظری» اقداماتی است که ایالات متحده برای مبارزه با چین در سالهای اخیر در پیش گرفته است.
به گفتۀ فانگ شیائوزی، کارشناس دانشکدۀ روابط بینالملل دانشگاه ملی فنآوری دفاع جمهوری خلق چین، در نتیجۀ این اقدامات، آمریکا «بمنظور ایجاد مجموعۀ پایگاههای جزیرهای که در آنها پایگاههای جداگانه بتوانند اقدامات خود را با یکدیگر در عمق معینی هماهنگ کنند»، میتواند نیروهای خود را در شرق در امتداد گوام، جزایر تینیان، ویک، سایپان و هاوایی مستقر کند.
نامزدی ژاپن برای قرار گرفتن در خط مقدم درگیری نظامی با چین بسیار جالب توجه است. ایالات متحده در نظر دارد تا سال ۲۰۲۶ یک واحد دریایی واکنش سریع مجهز به موشک و سلاحهای سبک در اوکیناوا با تمرکز در سراسر جزایر نزدیک ژاپن ایجاد کند تا بتواند به سرعت در منطقۀ نبرد علیه جمهوری خلق چین مستقر شود.
در عین حال، ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین به آمادگی برای مقابله با همۀ گزینههای ممکن در توسعۀ وضعیت در اطراف تایوان ادامه میدهد. اخیراً فرماندهی پهنۀ عملیاتی شرق ارتش آزادیبخش خلق چین اولین گشت زنی در سال ۲۰۲۳ را در مناطق دریایی و هوایی اطراف جزیره ترتیب داد.
برگرفته از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/01/18/
۲۸ دی- جدی ۱۴۰۱
نقش استالین در نبرد استالینگراد
(۱۲ سپتامبر ۱۹۴۲-۲ فوریه ۱۹۴۳)
قابل توجه علاقهمندان به تاریخ، محققان و پژوهشگران
ایوان نیکیچوک (Ivan Nikitchuk) دکتر علوم فنی، آکادمیسن آکادمی بینالمللی اطلاعرسانی و آکادمی کیهان شناسی، عضو کانون نویسندگان روسیه، رئیس انجمن دانشمندان روسی با جهتگیری سوسیالیستی، سیاستمدار، نمایندۀ مجلس از حزب کمونیست روسیه و…
ا. م. شیری
پنجم مارس امسال مصادف است با هفتادمین سالگرد درگذشت یوسف ویساریونویچ استالین که قهرمانانهترین و پربارترین سالهای تاریخ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با نام او پیوند خورده است. این، همچنین در مورد نبرد معروف استالینگراد نیز صدق میکند، که طی آن، تحت رهبری استالین، شکست کوبندهای به نیروهای نخبۀ آلمانی وارد شد.
این روزها نبرد استالینگراد رو به پایان بود. این واقعاً یکی از بزرگترین نبردهای تاریخ بود. خودتان قضاوت کنید: در نبرد استالینگراد بیش از یک میلیون سرباز و افسر، ۱۶۷۵ دستگاه تانک، بیش از ۱۰ هزار قبضه انواع تسلیحات و ۱۲۱۶ فروند هواپیما از طرف آلمانیها و از طرف ما، بیش از یک میلیون نفر در نبردها شرکت کردند و تسلیحات آن شامل ۱۵۵۰۰ قبضه انواع تسلیحات و خمپاره، ۱۴۶۳ دستگاه تانک و ۱۳۵۰ فروند هواپیمای جنگی بود. آنها در ۱۵ لشکر سازماندهی شدند. حالا، محدودۀ فضایی را هم به این موضوع نیز اضافه کنید. این نبرد در جبههای به طول بیش از ۵۰۰ کیلومتر توسعه یافت.
زمانی که در ۲۳ اوت ۱۹۴۲، آدولف هیتلر در رادیو برلین سخنرانی کرد و خطاب به تمام جهان مغرورانه چنین لاف زد: «این خواست سرنوشت بود که من در شهری که نام خود استالین را یدک میکشد، به پیروزی قاطعی دست یابم»، ۱۶۳ روز از دویست روز تا پایان نبرد استالینگراد باقی مانده بود. هیتلر حتی نمیتوانست تصور کند که نبرد استالینگراد چگونه برای او به پایان میرسد.
دهها تن از بزرگترین رهبران نظامی تجربۀ خود را در توسعۀ این نبرد به کار بستند، هزاران کار قهرمانانه در تمامی سطوح – از فرماندهی عالی تا سربازان عادی – انجام گرفت. البته، پرداختن به آنها و درک آنها کار سادهای نیست. با بازخوانی آثار علمی، اسناد آرشیوی، خاطرات فرماندهان و شرکتکنندگان در این نبرد، نه تنها آثار ما، حتی آلمانیها، میتوان قانع شد که تاریخ یک بار در زندگی و یا در جبهههای جنگ ساخته میشود اما بسته به شرایط، چندین بار بنا به گرایشهای سیاسی زمان بازنویسی میشود. بر همین اساس، ارزیابیها از نبرد استالینگراد و نقش استالین در آن متفاوت است.
در سال ۱۹۶۱، تاریخ شش جلدی جنگ کبیر میهنی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در سالهای ۱۹۴۱-۱۹۴۵ منتشر شد. در جلد سوم یک فصل تمام مشتمل بر ۷۳ صفحه تحت عنوان استالینگراد، به «شکست نیروهای نازی در نزدیکی استالینگراد» اختصاص دارد. اما، ما چه میخوانیم؟ در این ۷۳ صفحه هرگز نامی از استالین برده نشده است! در این فصل، طراحی، سازماندهی و هدایت نبرد استالینگراد به افراد کاملاً متفاوتی نسبت داده میشود. و این هم نقل قول: «در ۶ اکتبر، فرمانده جبهۀ استالینگراد، سرلشکر آندری یرمنکو و یکی از اعضای شورای نظامی جبهه، سپهبد نیکیتا خروشچوف، پیشنهادات خود را در مورد سازماندهی عملیات و انجام حمله به ستاد ارسال کردند. اما سرلشکر یرمنکو، در خاطرات خود زیر عنوان «استالینگراد»، تولد طرح عملیات استالینگراد را این گونه شرح میدهد: «به نحوی در سپتامبر ۱۹۴۲، در پایان مذاکرات ما در مورد واحدهای نظامی با استالین، من به مسئله تدارک یک ضد حمله تأکید کردم. با این حال، مذاکرات در مورد واحدهای نظامی، البته با رعایت تمام جوانب احتیاط انجام شد.
ــ من رو به فرمانده کل قوا گفتم، رفیق استالین، آیا وقت آن نیست که برای «استقرار مجدد» هم در شمال و هم در جنوب آماده شویم؟ شرایط برای این کار آماده است.
ــ استالین در پاسخ گفت: بسیار خوب، رفیق یرمنکو، بیائید روی موضوع آمادهسازی استقرار مجدد فکر کنیم…
من بلافاصله خبر مذاکرات با فرمانده کل قوا را با نیکیتا خروشچوف در میان گذاشتم. (این کتاب در سال ۱۹۶۱ چاپ شد و ما البته میدانیم که چرا در این کتاب از نیکیتا خروشچوف نام برده شده است. برای اینکه او در آن زمان دبیر اول کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود).
و کتاب با همین روحیه ادامه دارد. در گفتگوهایمان، همۀ موضوعات ضروری را به تفصیل مورد بحث قرار دادیم: جهات حمله، مناطق تمرکز و آغاز حمله، تعیین یگانهای دشمن برای حمله، نیروهای ذخیره و محل استقرار آنها را بررسی کردیم. اینگونه بود که طرح ما متبلور شد… پس از رسیدن به نتایج کاملاً قطعی، تصمیم گرفتیم آن را به صورت مکتوب تنظیم نموده و به ستاد ارسال کنیم. در نتیجه، سندی تدوین شد که در آن ملاحظاتی در مورد چگونگی دستیابی به شکست نیروهای نازی در نزدیکی استالینگراد در نظر گرفته شده بود.
نتیجۀ این نقل قولها چیست؟ فرماندهی جبهۀ استالینگراد در حال توسعۀ طرحی برای ضد حمله بود. بنابراین، تمام درخشانی شکوه و پیروزی نبرد حاصل فکر این فرماندهی، یعنی یرمنکو و خروشچف بود.
پس واقعیت چه بود؟ ایدۀ عملیات استالینگراد چگونه متولد شد، چه کسی آن را توسعه داد و چه کسی آن را اجرا کرد؟
آلمانیها پس از شکست نیروهای شوروی در نزدیکی خارکوف، حمله به استالینگراد را برنامهریزی کردند و بمنظور کمک به یگانهای جناح چپ، تصرف باکو را بعنوان هدف اصلی تعیین نمودند. با این حال، در جریان این نبردها، حمله به استالینگراد اهمیت عملی تلاشهای نیروهای آلمانی را نشان داد. هیتلر با تصرف استالینگراد قصد داشت کار تصرف ثروت نفت اتحاد شوروی را تسهیل کند. بنابراین، از جهت قفقاز ، او حتی نیروها (به ویژه لشکر ۴ تانک) را به سمت استالینگراد منتقل کرد. نفوذ عمقی نازیها به قلمرو ما تا ولگا، بمنزلۀ خطر تقسیم کشور و جبهه به دو بخش جدا از هم بود. بنابراین، لازم بود اقدامات عاجل برای دفاع از استالینگراد به عمل آید.
و این اقدامات به عمل آمد. در آغاز ژوئن ۱۹۴۲، به دستور استالین، نیروی پشتیبانی تشکیل گردید، یک خط راهآهن در امتداد ساحل چپ ولگا احداث شد. این خط نقش مهمی در ارسال سلاح و نیروی انسانی به منطقۀ استالینگراد ایفا کرد.
در ۲۷ اوت ۱۹۴۲، استالین ژوکوف را از جبهۀ غربی به مسکو فراخواند. هنگام ملاقات آنها، استالین به ژوکوف اطلاع داد که اوضاع در جنوب خوب پیش نمیرود. ممکن است آلمانیها استالینگراد را تصرف کنند. آلمانیها به ولگا در شمال استالینگراد نفوذ کردند و اکنون در تلاش هستند تا شهر را با حمله از طرف ساحل رودخانه تصرف کنند. هواپیماهای آلمان با پشتیبانی از نیروهای خود، روزانه بیش از هزار سورتی پرواز انجام میدهند. نیروی ذخیرهای از لشکرهای ۲۴ و ۶۶ تشکیل شده که میتوان از آن برای حمله از جناحین به دشمن که به ولگا نفوذ کرده، استفاده کرد. باید تدابیری اتخاذ شود تا سپاه یکم گارد تحت فرماندهی ژنرال موسکالنکو در ۲ سپتامبر به ضدحمله دست بزند و تحت پوشش آن، لشکرهای ۲۴ و ۶۶ به مناطق مقدم منتقل شود. این دو لشکر باید فوراً وارد نبرد شوند وگرنه استالینگراد را از دست خواهیم داد.
اوضاع در جبهۀ قفقاز شمالی هم بهتر از این نبود. آلمانیها روز به روز به نفت باکو نزدیک می شدند.
در این روزها، کمیتۀ دفاع ملی ژوکوف را به عنوان معاون فرمانده کل ارتش منصوب و به دستور استالین او را به منطقۀ استالینگراد اعزام میکند. واسیلیوفسکی، مالنکوف و مالیشِف نیز از قبل حضور در آنجا داشتند.
یک روز بعد، ژوکوف به ولگا آمد. من با واسیلیوفسکی ملاقات کردم، وضعیت و رویدادهای اخیر را به تفصیل به وی توضیح دادم. آنها به پست فرماندهی سپاه یکم گارد، نزد ژنرال موسکالنکو رفتند و از سپهبد گوردوف، فرمانده وقت جبهۀ استالینگراد خواستند که به آنجا بیاید. آنها با هم طرحی را برای ضدحمله موضعی توسط سپاه یکم گارد تهیه و مورد بحث قرار دادند و استالین به ژوکوف دستور داد تا فوراً آن را انجام دهد. ژوکوف با محاسبۀ احتمالات و با در نظر گرفتن اینکه همۀ واحدها متمرکز و آماده شده بودند، با استالین تماس گرفت و گزارش داد که نمیتوان زودتر از ۶ سپتامبر به ضد حمله دست زد. استالین موافقت کرد و از واسیلیوفسکی خواست که فوراً به مسکو پرواز کند. در ۳ سپتامبر، ژوکوف تلگرافی از استالین دریافت کرد: «وضعیت استالینگراد بدتر شده است. دشمن به سه فرسنگی استالینگراد رسیده است. اگر نیروهای یگانهای شمالی فوراً کمک نکنند، امروز یا فردا دشمن میتواند استالینگراد را تصرف کند. به فرماندهان نیروهای مستقر در شمال و شمال غربی استالینگراد، دستور دهید که فوراً به دشمن حمله کنند و به کمک استالینگرادیها بیایند. هیچ تاخیری جایز نیست. هر گونه تأخیر در انجام این امر، جرم است. تمام نیروهای هوابردی را به کمک استالینگراد فراخوانید. در خود استالینگراد نیروی هوابردی بسیار قوی وجود دارد».
ژوکوف فوراً با استالین تماس گرفت و گزارش داد:
ــ من میتوانم همین فردا فرمان حمله بدهم، اما نیروهای هر سه لشکر مجبور خواهند شد نبرد را تقریباً بدون مهمات آغاز کنند. زیرا، مهمات تا عصر روز ۱۳ شهریور نمیتوانند به مواضع توپخانه تحویل داده شوند. علاوه بر این، قبل از این زمان ما نمیتوانیم همآهنگی یگانها را با واحدهای توپخانه، تانک و هواپیما سامان دهیم و بدون این، انجام هیچ کاری ممکن نخواهد شد.
ــ آیا تصور میکنید دشمن تا زمانی که شما امروز- فردا میکنید، صبر میکند؟ یرمنکو ادعا میکند که اگر شما فوراً از شمال حمله نکنید، دشمن میتواند با اولین فشار استالینگراد را تصرف کند (او در آن زمان فرمانده جبهه استالینگراد بود).
استالین آشکارا عصبانی شده بود. اما ژوکوف به نفع هدف، به منظور جلوگیری از تلفات غیرلازم و، عمدتا، بدلیل ممانعت از تضعیف حمله، به تنهایی اصرار کرد:
ــ من با این دیدگاه یرمنکو موافق نیستم. اجازه بدهید حمله را همانطور که قبلاً برنامهریزی شده بود، روز پنجم سپتامبر شروع کنیم. در مورد نیروهای هوایی، من بلافاصله دستور بمباران دشمن را با تمام قوا خواهم داد.
ــ استالین موافقت کرد: بسیار خوب، اگر دشمن به حملۀ گسترده به شهر شروع کند، بدون اینکه منتظر آمادگی نهایی نیروها باشید، بلافاصله به آن حمله کنید. وظیفۀ اصلی شما منحرف کردن نیروهای آلمانی از استالینگراد و در صورت امکان، بستن مسیر آلمانی جداکننده جبهۀ استالینگراد و جنوب شرقی است.
مالنکوف در آنجا، در مقر فرماندهی سپاه یکم گارد بود. در ساعت ۳ بامداد، استالین با مالنکوف تماس گرفت و از چگونگی آمادگی نیروهای جبهۀ استالینگراد برای حمله پرسید. مالنکوف در مورد کارهایی که تحت رهبری ژوکوف انجام میشود، توضیح داد.
بنابراین، استالین بر اساس اصل «اعتماد کن، اما امتحان کن» عمل کرد. او با خود ژوکوف صحبت نکرد، اما از طریق مالنکوف چگونگی روند اوضاع را بررسی کرد.
روز ۵ سپتامبر، صبح زود، حمله آغاز شد. پس از آمادهسازی نیروهای توپخانه و هوایی، گارد یکم، لشکرهای ۲۴ و ۶۶ به حرکت درآمدند. اما موفق نبودند. دشمن تمام حملات را دفع کرد. لشکر ۲۴ حتی از موقعیت اصلی خود تکان نخورد.
فرمانده کل قوا شب تماس گرفت:
ــ اوضاع چطور پیش میرود؟
ژوکوف گزارش داد:
در طول روز نبردهای بسیار سنگینی ادامه داشت. در شمال استالینگراد، دشمن مجبور شد نیروهای جدید انتقالی از منطقۀ گومراک را وارد نبرد کند.
ــ این خوب است. این امر دشمن را از استالینگراد منحرف میکند.
ژوکوف گزارش داد:
ــ واحدهای ما پیشرفت کمی دارند و در برخی موارد در خطوط اولیه خود ایستادهاند.
ــ موضوع چیست؟
ــ نیروهای ما به دلیل کمبود وقت، فرصت نداشتند تا عملیات آفندی را به خوبی آماده کنند، عملیات شناسایی توپخانهای انجام دهند و سامانۀ آتش دشمن را شناسایی کنند. به همین دلیل طبیعتاً نتوانستند آن را سرکوب نمایند. زمانی که آنها حمله کردند، دشمن با آتش و ضدحمله، آنها را متوقف کرد. علاوه بر این، هواپیماهای دشمن بر هوا مسلط شدند و واحدهای ما را بمباران کردند.
در این گزارش، درک اینکه ژوکوف از دستور استالین برای حمله بدون آمادگی مناسب متأسف است، دشوار نیست.
اما استالین اصرار داشت:
ــ به حمله ادامه بدهید. وظیفۀ اصلی شما این است که تا حد امکان نیروهای دشمن را از استالینگراد دور کنید.
حملات مکرر یگانها نه در ششم و نه در هفتم سپتامبر موفقیتآمیز نبود. واحدها فقط متحمل خسارات سنگین شدند. روز ۱۰ سپتامبر، ژوکوف پس از بررسی مجدد واحدها و یگانهای ارتش، به دیگاه خود تأکید کرد که در هم شکستن ماشین جنگی دشمن و بستن راه او با نیروهای موجود غیرممکن است. او این را به فرماندهی کل قوا گزارش کرد. گزارش ژوکوف به ترتیب آتی خاتمه یافت: «حملات بیشتر توسط همان نیروها و در همان گروهبندیها بیمورد خواهد بود و سربازان ناگزیر متحمل خسارات سنگین خواهند شد. برای حملۀ متمرکزتر به جبهۀ استالینگراد، به نیروها و زمان بیشتری نیاز داریم. ضربات ارتش قادر به سرکوبی دشمن نیست».
استالین از این پیشنهاد استقبال کرد:
ــ بسیار خوب میشد اگر به مسکو پرواز میکردید و این موضوع را شخصاً و با جزئیات به من گزارش میدادید.
بعد از ظهر ۱۲ سپتامبر، ژوکوف در دفتر استالین بود و استالین الکساندر واسیلیوسکی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را به آنجا احضار کرد.
استالین از مدتها قبل فهمیده بود که نیروهای موجود برای دفاع از استالینگراد کافی نیستند. رهایی از وضعیت بحرانی در نزدیک استالینگراد به اقدامات قاطعتری نیاز دارد. اگر غیر از این بود، استالین اینقدر فوری ژوکوف را از جبهه احضار نمیکرد. علاوه بر این، تصادفی نبود که او واسیلیوسکی را به این گفتگو دعوت کرد. فرمانده کل قوا از قبل آماده بود تا راهحل ریشهای را در یک دایرۀ کوچک جستجو کند.
ابتدا واسیلیوفسکی وضعیت را گزارش کرد. به خصوص با جزئیات دو جبهۀ قفقاز و نزدیک استالینگراد. استالین جمعبندی کرد:
ــ به هر قیمتی باید به سوی نفت گروزنی عجله کرد. هیتلر استالینگراد را ترک نخواهد کرد. بله، میتواند به قفقاز برود، اما همچنان بخشی از سربازان خود را در نزدیکی استالینگراد نگه میدارد، زیرا، این شهر به نام من نامگذاری شده است. خُب، حالا بیائید نظر ژوکوف را گوش کنیم.
ژوکوف، در واقع، آنچه را که در آخرین گزارش خود در خصوص مصلحت نبودن حمله با نیروهای محدود و تحمل ضرر و زیان غیرضروری به استالین گفته بود، تکرار کرد.
استالین در پایان سخنان ژوکوف از او پرسید:
ــ جبهه استالینگراد برای مسدود کردن راه دشمن و پیوند با جبهه جنوب شرقی به چه چیزی نیاز دارد؟
ژوکوف در پاسخ گفت:
ــ حداقل یک لشکر مسلح به تمام تسلیحات، یک سپاه تانک، سه تیپ تانک و حداقل چهارصد قبضه توپخانه دوربرد. علاوه بر این، در مدت زمان عملیات، پشتیبانی حداقل یک تیپ هوایی لازم است.
واسیلیوسکی با نظر و محاسبات ژوکوف موافقت کرد.
استالین به پای نقشه رفت. بر روی آن علاوه بر موقعیت در جبههها، نقاط تمرکز نیروهای ذخیرۀ ستاد مشخص شده بود.
هر سه روی نقشۀ استالین تمرکز کردند.
ــ البته، پس از مدتی استالین گفت: «هنوز نیروی کافی برای ضربه قاطعتر و قدرتمندتر به دشمن وجود ندارد. این پیشنهاد ناکافی است. برای تحول اساسی شرایط، راه حل دیگری لازم است».
ــ ژوکوف پاسخ داد ما نیز چنین فکر میکنیم. عدم اطلاعات کافی از تواناییهای پشت جبهه ما را نیز از قبول این پیشنهاد باز میدارد. البته، تدارک یک ضد حمله و وارد کردن ضربه به دشمن در منطقۀ استالینگراد لازم است تا وضعیت استراتژیک جنوب کشور را به شدت به نفع ما تغییر دهد. ضربات اصلی باید به جناحین یگانهای استالینگراد وارد شود، آنها در حال حاضر در عمق قلمرو ما بسیار پیش رفتهاند.
استالین فکر کرد و گفت:
ــ به ستاد کل بروید و زمان و آرایش نیروهای مورد نیاز را محاسبه کنید.
روز بعد، رأس ساعت ۲۲، ژوکوف و واسیلیوسکی برای گزارش نتیجۀ کار خود به نزد استالین آمدند.
ــ استالین پرسید: خُب، چه فکر کردید؟ چه کسی گزارش خواهد داد؟
ــ واسیلیوسکی پاسخ داد، چه کسی گزارش دهد، ما نظر واحد داریم.
فرمانده کل نقشه را دید:
ــ استالین پرسید، این چیست؟
ــ واسیلیوسکی پاسخ داد: اینها خطوط مقدمانی طرح ضدحمله در منطقۀ استالینگراد هستند.
ــ این گروهها در منطقۀ سرافیموویچ چیست؟
ــ این یک جبهۀ جدید است که باید باز شود تا ضربۀ قدرتمندی از پشت به واحدهای عملیاتی دشمن که در منطقۀ استالینگراد عمل میکنند، وارد کند.
ــ فرمانده کل ضمن ابراز تردید، پرسید: آیا اکنون نیروی کافی برای چنین عملیات بزرگی وجود دارد؟
ژوکوف گزارش داد که عملیات باید ظرف ۴۵ روز با نیروها و تجهیزات لازم و آمادگی مناسب آمادۀ اجرا شود.
ــ استالین پرسید: آیا بهتر نیست خودمان را به حمله از شمال به جنوب و از جنوب به شمال در امتداد رود دُن محدود کنیم؟
ــ نه، در این صورت، آلمانیها میتوانند به سرعت لشکرهای زرهی خود را از استالینگراد برگردانند و حملات ما را دفع کنند. اما حملۀ نیروهای ما به غرب دُن، بدلیل موانع روخانهای به دشمن این فرصت را نمیدهد که برای مقابله با واحدهای ما نیروهای ذخیرۀ خود را به سرعت وارد عمل بکند.
ــ استالین با تردید پرسید: آیا در اثر ضربات، واحدها دچار شوک نخواهند شد؟
ژوکوف و واسیلیوسکی توضیح دادند که عملیات باید در دو مرحله اصلی اجرا شود: ۱- شکستن خط دفاعی نیروهای مهاجم آلمانی به استالینگراد و باز کردن یک جبهۀ خارجی قدرتمند به منظور جدا کردن این گروهبندیها از نیروهای خارجی آلمان؛ ۲- انهدام دشمن محاصره شده و سرکوب تلاشهای آن برای خروج از محاصره.
ــ فرمانده کل قوا گفت: ما هنوز باید روی برنامه فکر کنیم، منابع خود را برآورد کنیم و توجه داشته باشیم که وظیفۀ اصلی حفظ استالینگراد است. از آنچه که ما اینجا بحث کردیم، به جز ما سه نفر، هیچ کس نباید مطلع شود…
ایدۀ نبرد بزرگ در ولگا، در واقع اینگونه متولد شد. بنابراین، اظهارات یرمنکو در این مورد که طرح عملیات استالینگراد در سطح «مشورت من و نیکیتا خروشچوف با هم توسعه یافت»، به هیچوجه صحیح نیست. این واقعیت در اسناد آرشیوی تأئید شده است. نقشۀ بزرگی در آرشیو ستاد کل نگهداری میشود که در بالای آن نوشته شده: «طرح ضد حمله در منطقۀ استالینگراد». اسم رمز این طرح «اورانوس» بود. محل واحدهای نیروهای ما و دشمن روی نقشه مشخص شده است. طرح محاصرۀ آینده را تعیین محل استقرار واحدهای ما، جهت حملات و نقطۀ به هم رسیدن آنها در منطقۀ کالاچ، به وضوح نشان میدهد. در اینجا یگانها و نیروهای شرکتکننده در این عملیات فهرست شده، برآورد سایر وسایل تقویتی، وظایف فوری و بعدی جبههها و ارتشها در این طرح مشخص شده است. امضای توسعهدهندگان طرح در گوشۀ پایین نقشه- گئورگی ژوکوف و آلکساندر واسیلیوسکی، در گوشۀ سمت چپ بالا، نام عملیات، «من تأئید میکنم» با مداد آبی و امضای استالین ثبت شده است.
پس، بر اساس مدارک و حقایق فوق، شکی نیست که توسعۀ طرح ضدحمله و در واقع خود عملیات توسط سه فرمانده نظامی برجسته: استالین، ژوکوف و واسیلیوسکی به واقعیت پیوست.
استالین خود را به توسعۀ طرح در یک دایرۀ باریک محدود نکرد. در ۱۳ نوامبر، او با اعضای دفتر سیاسی و اعضای کمیتۀ دفاع ملی مشورت کرد. واسیلیوسکی و ژوکوف نیز در این جلسه شرکت داشتند. طرح عملیات آتی به تفصیل تشریح و مورد بحث قرار گرفت. اعضای دفتر سیاسی و کمیتۀ دفاع ملی آن را تأئید کردند.
ژوکوف و واسیلیوسکی هنگام بحث در مورد طرح ضدحمله، توجه فرمانده کل قوا را به این واقعیت جلب کردند که فرماندهی کل آلمان، به محض شروع وضعیت دشوار در منطقۀ استالینگراد و قفقاز شمالی، به انتقال بخشی از نیروهای خود از مناطق دیگر، به ویژه، از منطقۀ ویازما به کمک گروههای جنوبی مجبور خواهد شد. برای جلوگیری از این اتفاق، لازم است عملیات تهاجمی فوری در منطقۀ شمال ویازما سازماندهی و اجرا شود و قبل از همه، آلمانها باید در بلندیهای منطقۀ رژِف شکست بخورند. برای انجام این عملیات، آنها پیشنهاد کردند که نیروهای جبهه کالینین و غرب را جلب کنند.
ــ استالین گفت: «این خوب خواهد بود. اما کدام یک از شما این وظیفه را بر عهده میگیرد؟
ژوکوف که قبلاً با واسیلیوسکی در مورد این موضوع به توافق رسیده بود، گفت:
ــ عملیات استالینگراد از همه لحاظ از قبل آماده شده است. واسیلیوفسکی میتواند هماهنگی اقدامات یگانها در منطقۀ استالینگراد را به عهده بگیرد، من میتوانم سازماندهی جلب نیرو از کالینین و جبهههای غربی را بر عهده بگیرم.
استالین با این پیشنهاد موافقت کرد، او میدانست که حضور ژوکوف در جبهۀ غربی بلافاصله توجه اطلاعات آلمان را به خود جلب خواهد کرد. آلمانیها دیگر میدانند که ژوکوف هر کجا باشد، از آنجا به آنها حمله میشود. این، به حمله در نزدیکی استالینگراد کمک زیادی میکند، زیرا آلمانیها واحدها را از منطقهای که ژوکوف در آن حضور دارد، به هیچوجه خارج نمیکنند.
اما استالین با قدردانی از توانایی ژوکوف برای سازماندهی واحدها برای حمله، اگرچه با خروج او موافقت کرد، بلافاصله خطاب به وی گفت:
ــ فردا صبح به استالینگراد پرواز کنید. آمادگی نیروها و فرماندهی را برای شروع عملیات دوباره بررسی کنید و سپس به منطقۀ پائینی رژف پرواز کنید.
در تمام روزهایی که طرح ضدحمله در دست توسعه بود، نبرد شدیدی در خود شهر در جریان بود. سربازان و افسران لشکر ۶۲ (تحت فرماندهی چویکوف) و لشکر ۶۴ (تحت فرماندهی شومیلوف) پایداری بیسابقهای از خود نشان دادند. تمام دنیا این نبرد عظیم را که در واقع نتیجۀ جنگ به آن بستگی داشت، دنبال میکرد. به لطف اختصاص شش لشکر توسط استالین برای کمک به این واحدها، آنها توانستند شهر را حفظ کنند. علاوه بر این، استالین و ستاد کل در جریان این نبردهای فوقالعاده دشوار، یگانههای جدیدی را برای حمله آتی سازماندهی کردند. فرمانده کل قوا به تشکیل دو لشکر تانک توجه ویژهای مبذول داشت که طبق برنامۀ وی قرار بود سریع به جبهۀ استالینگراد اعزام شوند و حلقۀ محاصره را ببندند. استالین شبها تمام وقت تلفنی مذاکره میکرد، «با بیدار کردن» مدیران کارخانههای تانکسازی و حتی با التماس از آنها میخواست برای تسلیح این لشکرها تانکهای بیشتر تولید کنند. کارخانهها پس از انتقال به مکانهای جدید، با ظرفیت کامل کار میکردند، مهندسان و کارگران تانکهای جدید را بدون خواب و استراحت مونتاژ میکردند، همانطور که خود استالین میخواست. جز این هم نمیتوانست باشد!
نبرد استالینگراد بیش از سه ماه به طول انجامید. مقاومت نیروهای ما همۀ دنیا را شگفتزده کرد. ستاد فرماندهی، ستاد کل، فرماندهان جبههها و ارتشها بالاخره یک گروه قدرتمند از نیروها را برای ضدحمله سازمان دادند: جبهۀ جنوب غربی واتوتیان، متشکل از: لشکرهای یکم گارد، پنجم تانک، تیپ هوایی ۲۱ و ۱۷؛ جبهۀ دُن تحت فرماندهی راکاسوفسکی مرکب از بخشی از لشکرهای ۶۵، ۲۶، ۶۶ با پشتیبانی تیپ هوایی شانزدهم؛ جبهۀ استالینگراد با فرماندهی یرمنکو، متشکل از لشکرهای ۶۲، ۶۴، ۵۷، ۵۱، ۲۸ و تیپ هوایی هشتم و در مجموع بیش از ۱ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر، ۱۴۶۳ تانک، ۱۵۵۰۰ قبضه انواع تسلیحات و ۱۳۵۰ هواپیما. کل این ناوگان باید استتار میشد تا بواسطۀ هواپیماهای شناسایی دشمن شناسایی نشوند. این کار با موفقیت انجام شد. همچنین مکالمات رادیویی و تلفنی در زمان تمرکز واحدها برای حمله طبق برنامه ممنوع شد.
در ۱۹ نوامبر، پس از قدرتمندترین آمادگی توپخانهایی و هوایی، جبهۀ جنوب غربی و ارتش ۶۵ جبهه دُن اولین واحدهایی بودند که به سمت دشمن حملهور شدند. آنها از مواضع مستحکم منطقۀ تاکتیکی عبور کردند و لشکرهای ۱، ۲۶ و ۴ تانک و به دنبال آن سپاه ۳ و ۸ سواره نظام، بلافاصله به پیشروی (در عمق ۵-۶ کیلومتری) شروع کردند. یک روز بعد، در ۲۰ نوامبر، نیروهای جبهۀ استالینگراد به خط مقدم دشمن هجوم بردند. در همان روز اول، دشمن را عقب راندند و خط دفاعی او را در هم شکستند. در ۲۳ نوامبر، جبهههای جنوب غربی و استالینگراد حلقۀ محاصره را بستند و ۲۲ لشکر آلمانی به تعداد نفرات۳۳۰۰۰۰ سرباز و افسر را محاصره کردند! به این ترتیب، همانطور که گفته میشود، فرماندهان و سربازان روحیۀ رزمندگی خود را که در اثر شکستهای گذشته خدشهدار شده، بازیافتند – آنها چنان ضربات خردکنندهای بر دشمن وارد آوردند که نازیها کاملاً سر در گم شدند. در همان روز، ۲۳ نوامبر، لشکر یکم گارد، لشکر ۵ تانک جبهۀ جنوب غربی و لشکر ۵۱ جبهۀ استالینگراد عهدهدار وظیفۀ تعقیب واحدهای شکستخوردۀ دشمن و عقب راندن آنها تا حد امکان به سمت غرب و بستن حلقۀ محاصره از سمت غرب شدند.
خلقهای اتحاد شوروی از شادی نفس عمیق کشیدند، کمر خود را راست کردند، اطمینان به پیروزی، به غلبه بر مشکلات در جریان نبردهای بعدی کمک کرد. فرمانده کل قوا، استالین، کمک بسیار زیادی در اجرای این عملیات استراتژیک شکوهمند از لحظه تصور و توسعه طرح تا اجرای عملی آن داشت. او همه روزه روند درگیریها را در پویایی نبرد رهبری میکرد. نقش ویژه و بسیار مهم او در ایجاد و معرفی منابع استراتژیک نبرد، نه تنها موفقیت در حد کمال، بلکه، تکمیل پیروزمندانۀ کل عملیات را تعیین کرد.
استالین میفهمید، که لازم است راهی برای از نابودی سریع دشمن محاصره شده در استالینگراد پیدا شود تا اینکه هیتلر فرصت اعزام نیروهای تازه نفس به منطقۀ استالینگراد نداشته باشد. طرحی برای عملیات با اسم رمز «حلقه» تهیه شد. در ۱۹ دسامبر، پس از بحث نهایی، استالین این طرح را تصویب کرد و تصمیم گرفت وارونوف، ژنرال توپخانه را به عنوان نمایندۀ ستاد در این عملیات منصوب کند. انهدام نیروهای محاصره شدۀ دشمن، بعنوان وظیفۀ اصلی واحدهای توپخانه و هوایی تعیین شد و به همین دلیل تصمیم گرفته شد که یک توپخانه تعیین شود. یوسف استالین شخصاً مسائل نظری و عملی حملۀ توپخانه را توسعه داد. از آن لحظه به بعد استفاده از توپخانه به شکل اصلی در تمامی عملیات تهاجمی استراتژیک تبدیل شد. دستور استالین حاوی بند زیر بود: «رفیق وارونوف به عنوان نمایندۀ ستاد و معاون رفیق واسیلیوسکی (واسیلیوسکی کل عملیات را رهبری کرد) موظف است حداکثر تا ۲۱/۱۲/۱۹۴۲ طرحی را برای شکستن خطوط دفاعی نیروهای محاصره شدۀ دشمن در نزدیکی استالینگراد و نابودی آنها ظرف ۵-۶ روز به ستاد ارائه نماید. استالین عجله داشت و میخواست هر چه زودتر این موضوع را پیروزمندانه به پایان برساند. او بار دیگر خواستار مشاوره در جلسۀ بعدی شد:
ــ رهبری شکست دشمن محاصره شده باید در دست یک نفر باشد. حالا اقدامات دو فرمانده در جبهه، مانع پیشرفت کارها میشود. نابود کردن نهایی دشمن را به عهدۀ کدام فرمانده بسپاریم؟
کسی راکاسوفسکی را پیشنهاد کرد. ژوکوف گفت:
ــ اگر فرماندهی نیروهای جبهۀ استالینگراد به عهدۀ راکاسوفسکی واگذار شود، البته، ژنرال یرمنکو آزرده خاطر خواهد شد.
ــ الان وقت رنجیدن نیست. با یرمنکو تماس بگیرید و تصمیم کمیتۀ دفاع ملی را به وی ابلاغ کنید.
ژنرال وارونوف، نمایندۀ ستاد، برای نهایی کردن طرح عملیات «حلقه»، به مقر جبهۀ استالینگراد نزد فرمانده جدید راکاسوفسکی رسید. چنین طرحی تهیه و به ستاد ارائه شد، اما بلافاصله مورد تأئید قرار نگرفت و وارونوف دستورالعمل زیر را دریافت کرد: «اشکال اصلی طرح حلقۀ ارائه شده توسط شما این است که ضربات اصلی و کمکی در جهات مختلف وارد میشود و در نقطهایی متمرکز نمیشود. بنابراین، باعث ایجاد تردید در موفقیت عملیات میگردد. به نظر ستاد فرماندهی کل قوا وظیفۀ اصلی شما در مرحلۀ اول عملیات باید قطع ارتباط یگانهای غربی نیروهای محاصره شدۀ دشمن، انهدام آنها و هدایت ضربۀ دیگر به سمت ضربه اصلی و ادغام هر دو ضربه در منطقۀ ایستگاه کارپوفسکایا باشد. ستاد با توجه به موارد فوق، دستور بازنگری طرح را میدهد. مدت پیشنهادی شما برای شروع عملیات و تکمیل مرحلۀ اول عملیات ظرف ۵-۶ روز پس از شروع آن را ستاد تأئید میکند. با در نظر گرفتن اولین نتایج مرحله اول، طرح عملیات مرحلۀ دوم را تا ۹ ژانویه به ستاد کل ارائه دهید». امضاها: ی. استالین، گ. ژوکوف ۲۸/۱۲/۱۹۴۲.
در این سند سبک استالینی: دقت، ویژگی، تعیین وظایف و توصیههایی برای اجرای آنها به وضوح دیده میشود.
صبح روز ۱۰ ژانویه، ۷۰۰۰ گلولۀ توپ و خمپاره در مدت ۵۵ دقیقه به مواضع دشمن شلیک گردید. پس از ضربات توپخانه، نیروهای ما دست به حمله زدند. این حمله پنج روز ادامه یافت، اما دشمن سرسختانه مقاومت میکرد. نازیها با وجود هر مشکلی، از جمله کمبود غذا و مهمات، به دفاع از خود ادامه دادند. در مدت پنج روز علاوه بر حملات نظامی، بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار اعلامیه بر روی محل استقرار دشمن ریخته شد و حدود ۳۰۰ بار از طریق بی سیم اعلام گردید که اگر نیروهای محاصرهشده به مقاومت بیمعنی ادامه ندهند، با آنها رفتار انسانی خواهد شد. اما در طرف مقابل هم کارهای سیاسی زیادی در جریان بود. این هم دستور آلمانی:
«اخیراً روسها بارها سعی کردهاند با ارتش ما و واحدهای زیرمجموعه آن وارد مذاکره شوند. هدف آنها کاملاً واضح است: شکستن ارادۀ ما برای مقاومت با دادن وعدهها در جریان مذاکرات برای تسلیم. همۀ ما میدانیم که اگر ارتش از مقاومت دست بردارد چه چیزی ما را تهدید میکند. بیشتر ما با مرگ حتمی یا بر اثر گلوله دشمن یا بر اثر گرسنگی و رنج در اسارت شرمآور سیبری روبرو هستیم. اما یک چیز مسلم است: کسی که تسلیم شود، دیگر هرگز عزیزانش را نخواهد دید. ما تنها یک راه داریم و آن اینکه با وجود سرما و گرسنگی شدید، تا آخرین گلوله بجنگیم. بنابراین، هرگونه تلاش برای مذاکره باید رد شود، بیپاسخ رها شود و آتشبس موقت باید با آتش دفع شود. در هر صورت، ما همچنان به رهایی، که هم اکنون در راه است، امیدوار خواهیم بود. فرمانده کل، پائولوس».
در ۱۶ ژانویه، حلقۀ محاصره به شدت تنگتر شد و یگانهای آلمانی به چندین گروه کوچک تقسیم شدند. راکاسوفسکی برای روشن شدن تکلیف و توافق در مورد چگونگی اقدامات بعدی جلسه تشکیل داد. برخی از فرماندهان پیشنهاد کردند دو یا سه روز توقف کنند و نیرو جمع کنند، زیرا یگانهای ما نیز متحمل خسارت و تلفات شدهاند و تأمین مهمات و سایر نیازمندیهای ضروری به بهترین شکل سازماندهی نشده است. راکاسوفسکی که معمولاً آرام بود، این بار، ظاهراً خشم استالین را از تأخیرها به خاطر آورد، به طور خلاصه دستور داد:
ــ بیهیچ توقف و مکث! به پیشروی ادامه دهید! نگذارید دشمن به خود آید! از شکافهای حاصل استفاده کنید، با کمک توپخانه، تانک، هواپیما، به هر طریقی دشمن را در هم بشکنید. همه، بروید، انجامش دهید!
در این روزها، پائولوس با مشاهدۀ بیهودگی مقاومت، بارها اجازه آزادی عمل درخواست کرد. منظور او از آزادی عمل، تسلیم نبود، بلکه تشکیل گروههای ضربت بود که سعی میکرد به کمک آنها همراه با کسانی که هنوز میتوانستند روی پای خود بایستند و اسلحه در دست بگیرند، از محاصره فرار کند. اما پاسخ یکسان بود: هیتلر شخصاً درخواست کرد تا آخرین نفس در قلعه (همانطور که او استالینگراد مینامید) بمانند! پائولوس منضبط از دستور تبعیت کرد. علاوه بر این، تا آخرین ساعت، به پیشوا وفادار ماند. ۲۰ ژانویه به مناسبت دهمین سالگرد به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان تعطیل رسمی بود. پائولوس به هیتلر تلگراف فرستاد:
«به مناسبت سالگرد به قدرت رسیدن شما، ارتش ششم به پیشوای خود تبریک میگوید. پرچمی با صلیب شکسته هنوز بر فراز استالینگراد در اهتزاز است. بگذار مبارزه ما سرمشقی برای نسل امروز و آینده باشد که در شرایط ناامیدی هم نباید تسلیم شد. آنگاه آلمان پیروز خواهد شد. های (درود)، پیشوای من! سرلشکر، پائولوس».
هیتلر بلافاصله پاسخ داد: «سرلشکر من، پائولوس! حتی اکنون کل مردم آلمان با احساسات عمیق به این شهر نگاه میکنند. مثل همیشه در تاریخ جهان، این فداکاری بیهوده نخواهد بود… فقط اکنون ملت آلمان به شدتِ این مبارزه و بزرگترین فداکاریها در آن پی میبرد. همیشه بفکر شما و سربازان شما، آدولف هیتلر شما».
یک روز پس از تلگراف تبریک پائولوس، در ۳۱ ژانویه ۱۹۴۳، هیتلر متوجه شد که چگونه اشتباه کرده و بلافاصله چنین مبارز فداکاری را تشویق نکرده است! او تلگراف دیگری به استالینگراد فرستاد: «پیشوا به فریدریش پائولوس بالاترین درجۀ نظامی- فیلد مارشال اعطا کرد»! این کار از یک طرف، برای تقویت روحیۀ فرمانده ارتش ششم انجام گرفت و از طرف دیگر، یک امیدواری پنهان آفرید: «فیلد مارشالها تسلیم نمیشوند». اما نقشۀ پیشوا محقق نشد. روزی که این درجۀ عالی به او اعطا شد، فیلد مارشال نوساز تسلیم گردید. هنگامی که هیتلر این خبر را شنید، تقریباً دچار حمله قلبی شد. به شدت آشفته بود. دیوانه وار فریاد میزد:
ــ او چطور میتوانست تسلیم بلشویکها شود!.. چه نامردی!.. اگر اعصاب از کار بیافتد، چیزی جز این باقی نمیماند که بگویم: «دیگر کاری از دستم برنمیآید» و به خودم شلیک کنم… انجامش خیلی راحت است… حالا او چنین نمونه نشان داد، نمیتوانستی صبر کنی تا سربازان بجنگند…
و برای اینکه سربازان و مردم آلمان همچنان به جنگ ادامه دهند، واقعیت تسلیم شدن فیلد مارشال به همراه ۹۵۰۰۰ نفر از زیردستان او از آنها پنهان شد. مرگ ارتش ششم در روزنامهها و رادیو به شرح زیر توضیح داده شد: «نبرد در استالینگراد به پایان رسید. ارتش ششم به فرماندهی نمونهوار فیلد مارشال پائولوس، وفادار به سوگند خود تا آخرین نفس، در برابر نیروهای برتر دشمن و شرایط نامطلوب سقوط کرد. آخرین نبرد در زیر پرچم با نشان صلیب شکسته، برافراشته در بالاترین خرابۀ استالینگراد انجام شد. ژنرالها، افسران، درجهداران و سربازان تا آخرین گلوله شانه به شانه جنگیدند».
در سراسر کشور عزای عمومی اعلام شد، پرچمهای امپراتوری با نوارهای سیاه به حالت نیمه افراشته در آمد و در کلیساها مراسم ترحیم برای اموات برگزار شد.
پس از این نبرد، نیروهای شوروی فقط به سمت غرب حرکت کردند.
مأخوذ از تارنمای انجمن دانشمندان روسی با گرایش سوسیالیستی- روسو
https://eb1384.wordpress.com/2023/01/16/
۲۶ دی- جدی ۱۴۰۱
https://csruso.ru/nashi-universitety/istorija/i-i-nikitchuk-rol-stalina-v-stalingradskoj-bitve/
پیمان منفک ناتو با ادعای مسئولیت جهانی
یوری باریسوف (YURI BORISOV)
ا. م. شیری
ایالات متحده قصد دارد با الگوبرداری از اوکراین در جنگ علیه روسیه، از ژاپن و کره جنوبی نیز علیه چین استفاده کند
آخرین گزارشها از جبهۀ خاور دور از رویارویی ژئوپلیتیک جهانی بیش از پیشنگران کننده گواهی میدهد. آمریکا و چین در آستانۀ رویارویی قرار دارند. آمریکا از نزدیکی روسیه و چین بشدت نگران است. زیرا، واشنگتن آن را تهدید مستقیم برای منافع خود میداند و مخالفت خود را با آن اعلام میکند.
سخنگوی وزارت خارجۀ آمریکا گفت: «پکن ادعای بیطرف می کند، اما رفتار آن به وضوح نشان میدهد که به گسترش روابط نزدیک با روسیه ادامه میدهد». او در ادامه افزود: «واشنگتن فعالیتهای پکن را از نزدیک دنبال میکند».
البته، ایالات متحده چیزی بهتر از تشدید تنشهای نظامی و سیاسی در خاور دور با این امیدواری کوتهبینانه که این امر تأثیر بازدارنده بر چین خواهد داشت، پیدا نکرده است. این موضوع پس از دیدار وزرای امور خارجه و دفاع دو کشور در واشینگتن، در بیانیۀ مشترک دولتهای ایالات متحده و ژاپن در ۱۱ ژانویۀ سال جاری بازتاب یافت.
وزیران با درک همگرایی راهبردهای جدید امنیت ملی و دفاعی کشورهایشان برای تقویت بازدارندگی همهجانبه، چشمانداز طراحی شده برای پیروزی پیمان آتلانتیک شمالی مدرنیزهشده در دورۀ جدید رقابت استراتژیک را ارائه کردند. ژاپن بر عزم خود برای تقویت اساسی توانمندیهای دفاعی خود… بحساب افزایش قابل توجه بودجۀ دفاعی کشور تأکید کرد. ایالات متحده نیز عزم خود را برای بهبودی موقعیت قدرت خود در منطقۀ هند-اقیانوس آرام، از جمله در ژاپن، از طریق کاربست امکانات پیشرفته، چندمنظوره، پایدار و پرتحرک ابراز نمود. ژاپن از طرح ایالات متحده برای ساده کردن ساختار امنیتی خود حمایت کرد و از تعهد جدی این کشور برای حفظ حضور قدرتمند در منطقه استقبال نمود. ایالات متحده بر تعهد تزلزلناپذیر خود برای دفاع از ژاپن بر اساس ماده ۵ توافق ژاپن و ایالات متحده تأکید کرد».
بیانیۀ مشترک ایالات متحده و ژاپن از پیمان ناتو به عنوان یک اتحادیۀ جهانی یاد میکند که مسئولیت خود را نه تنها به اروپا و آمریکای شمالی، حتی به ژاپن، کل خاور دور و تمام منطقۀ آسیا و اقیانوسیه گسترش میدهد.
تقریباً همزمان با این خط حرکت ژاپنی-آمریکایی، اظهاراتی از سوی رئیس یکی دیگر از کشورهای وابستۀ آمریکا- کره جنوبی- بیان شد. رئیس جمهور یون سوک یول گفت: «اگر تهدید هستهای کرۀ شمالی همچنان رو به افزایش باشد، ممکن است سلاحهای هستهای کشور ثالث در خاک کرۀ جنوبی مستقر شود. رئیس جمهور یون بویژه تصریح کرد: «مشکل روز به روز جدیتر میشود، و ما میتوانیم سلاحهای هستهای تاکتیکی را در کرۀ جنوبی مستقر کنیم و یا سلاحهای هستهای خود را تولید کنیم… اگر این اتفاق بیفتد، زمان زیادی طول نمیکشد. و با فناوری ما، میتوانیم زودتر به آن دست یابیم». یون سوک یول در نشستی با وزرای دفاع و امور خارجۀ کره جنوبی این را اعلام کرد. رئیس جمهور پس از استماع سخنان وزرا، «دستور داد تا چنان قدرت نظامی فراهم شود که در صورت حمله به سئول، بتواند «به میزان ۱۰۰ یا حتی ۱۰۰۰ برابر» پاسخ دهد.
دو بُعد به هم پیوستۀ وضعیت ژئوپلیتیکی خاور دور در میدان دید واقع است:
اول- تحمیل همهجانبۀ روانپریشی نظامی در خاور دور توسط ایالات متحده با هدف ایجاد یک جبهۀ متحد ضد چینی.
اظهارات بسیار صریح جیمز بیرمن، ژنرال آمریکایی که مستقیماً و به صراحت اعلام کرد که ایالات متحده قصد دارد با الگوبرداری از اوکراین در جنگ علیه روسیه، از ژاپن و کرۀ جنوبی نیز علیه چین استفاده کند، بسیار قابل توجه است.
ژنرال جیمز بیرمن، فرمانده سومین نیروی دریایی اعزامی مستقر در اوکیناوا
چرا ما امروز به سطح موفقیتی که در اوکراین داریم، رسیدهایم؟ این امر بیشتر به این دلیل است که پس از تجاوز روسیه در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵، ما درگیریهای آینده را جدی گرفتیم و از قبل به آمادهسازی اوکراینیها، استقرار تجهیزات، شناسایی مکانهایی که از آنها میتوانیم از عملیات پشتیبانی کنیم، مشغول شدیم. «ما آن را تئاتر مینامیم. و اکنون نیز مشغول راهاندازی این تئاتر در ژاپن، فیلیپین و جاهای دیگر هستیم». مقایسه صریح و غیرمعمول بیرمن بین جنگ در اوکراین و درگیری احتمالی با چین زمانی صورت میگیرد که پکن در سالهای اخیر مقیاس و روش مانورهای نظامی خود را در نزدیکی تایوان افزایش داده است.
دوم- بلندپروازیهای جهانی اتحاد آتلانتیک شمالی که توسط ایالات متحده اعلام شده، مستقیماً بر اعضای اروپایی ناتو تأثیر میگذارد. دو بخش منفک غرب جمعی واقع در دو سوی اقیانوسها- امپراتوری جهانی آنگلوساکسون و اتحادیۀ اروپا- در ارزیابی خود از وضعیت خاور دور و بالاتر از همه، در رابطه با چین تفاوتهای بسیار زیادی دارند.
آنگلوساکسونها در واقع اروپا را تحت سلطه خود درآوردهاند و امروز آن را از استقلال ژئوپلیتیکی محروم کردهاند. در رابطه با خاور دور، اتحادیۀ اروپا عمدتاً عملکرد تجاری و اقتصادی را متوقف کرد. و کلیۀ تصمیمات و اقدامات دارای ماهیت ژئوپلیتیکی و نظامی-استراتژیک در انحصار آنگلوساکسونها میباشد. در چارچوب این «تقسیم کار»، تضاد عینی بین منافع آمریکا و اتحادیۀ اروپا شکل گرفته است.
تشدید تنش نظامی-سیاسی واشینگتن در خاور دور، توأم با درخواستهای صریح برای محدود کردن روابط اقتصادی با چین، مستقیماً به منافع حیاتی اتحادیۀ اروپا آسیب میزند. و به شدت هم آسیب میزند (همانطور که در مورد روابط اتحادیۀ اروپا با روسیه). زیرا، ایالات متحده در نظر دارد چین را نه چندان از طریق قطع روابط اقتصادی خود با آن، بلکه به بهای ضرر اروپا تحت فشار قرار دهد.
در شرایط کنونی، اروپا هر چه بیشتر به گروگان جاهطلبیهای ژئوپلیتیک جناح آنگلوساکسون غرب جمعی تبدیل میشود. عواقب این امر میتواند برای اروپاییها هلاکتبار باشد.
منبع: وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/01/15/
۲۵ دی- جدی ۱۴۰۱
یکی از گرانترین حقهبازیهای سیاسی تمام دورانها
واقعیت سیاه اروپا
والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
سازمان ملل متحد، صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، مجمع جهانی اقتصاد، سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی و سایر سازمانهای جهانی معین کردهاند که گذار به اقتصاد سبز باید «بالاترین اولویت بشریت» باشد تا محیطزیست آلوده نشود و ثبات آب و هوا تضمین گردد، تعادل نظم اکولوژیکی بر هم نخورد، تنوع زیستی از بین نرود. در پس چنین اعلامیهها اهداف بسیار پلید، به عنوان مثال، کاهش اجباری تعداد جمعیت کرۀ زمین به دقت پنهان شده است.
کنفرانس بینالمللی آب و هوای پاریس در دسامبر ۲۰۱۵ بیان کرد که تا اواسط قرن بیست و یکم، اقتصاد جهان باید به صفر انتشار دی اکسید کربن و سایر گازهایی برسد که باعث «اثر گلخانهای» میشوند و جوّ زمین را با گرمایش بیش از حد تهدید میکنند. برای انجام این کار، باید استفاده از انرژی کربن (زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی) را کنار گذاشت و انرژی سبز (انرژی خورشیدی و بادی، سوخت هیدروژنی، نیروگاههای جزر و مدی) را جایگزین آنها کرد. و به عنوان مثال، در اقتصاد دهقانی، ما باید از شرّ گاوهایی که بیش از حد کود تولید میکنند و کود آنها منبع گازهای گلخانهای هستند، خلاص شویم. پیشنهاد میشود کرم و حشرات جایگزین گوشت حیوانات شود.
در مورد این که چنین ایدههای «سبز» کاملاً مزخرف هستند، بسیار گفته شده است. دانشمندانی که با این ایدههای نادرست مخالفت میکنند، یا به سکوت وادار میشوند و یا مورد تمسخر قرار میگیرند. من در این مورد در کتابهای «جعل و کلاهبرداریهای جهانی در خدمت اربابان پول» و «اقلیمگیت. عملیات ویژه برای بازسازی بزرگ» نوشتهام و در کتاب «نفت جدید» و «بردگی جدید»، هشدار دادهام که کارزار علیه انرژی کربن خطر یک بحران جدی انرژی را به همراه دارد.
من به فدراسیون روسیه توصیه کردهام و باز هم توصیه میکنم که از نخبگان جهانی برای کربنزدایی در اقتصاد پیروی نکند.
جنگ تحریمهای غرب جمعی علیه روسیه باعث ایجاد بحران انرژی، به خصوص در اروپا شد. اروپاییها در تلاشند تا کمبود منابع انرژی را به حساب منابعی مانند زغال سنگ و شیل، که دیروز کثیف خوانده میشدند، پوشش دهند. اروپا نیز برای لغو ضربالاجل در توسعۀ انرژی اتمی به حد کمال رسیده است.
استخراج ذغال سنگ در اتحادیۀ اروپا در سالهای ۲۰۲۰-۲۰۲۱، در مقایسه با میزان سال ۱۹۹۰، ۸۰٪ کاهش یافت. در سال ۲۰۲۱، استخراج ذغال سنگ در ۱۰ کشور عضو اتحادیۀ اروپا (اتریش، سوئد، پرتغال، بلژیک، استونی، لتونی، لیتوانی، قبرس، مالت، لوکزامبورگ) به طور کامل متوقف شد. در سال ۲۰۱۲ در انگلستان ۴۰٪ برق در نیروگاههای زغال سنگ تولید شد و در سال ۲۰۲۰ این شاخص به ۱.۸٪ رسید.
موازین به اصطلاح مدیریت زیستمحیطی، اجتماعی و شرکتی به اروپا تحمیل شده است. آنها سرمایهگذاری در پروژههای سبز را تشویق و انرژی کربن را محدود میکنند. به عنوان مثال، اگر بخواهید یک آسیاب بادی یا باتری خورشیدی بخرید، میتوانید از یک بانک وام ترجیحی بگیرید. اما اگر بخواهید برای استخراج زغال سنگ یا برای ساخت نیروگاه زغال سنگ وام بگیرید، از دادن وام خودداری خواهند کرد. با این حال، بازگشت پول هنگفتی که در توسعۀ انرژی سبز (تجدیدپذیر) سرمایهگذاری شده، همیشه متوسط بوده است.
بروکسل از کشورهای عضو اتحادیۀ اروپا میخواهد که تحمل کنند. به آنها میگویند، گذار به «آینده سبز» به فداکاری نیاز دارد. اما این یک فریبکاری است. جولیان رایشلت، سردبیر سابق روزنامۀ بیلد مینویسد: «آیا خواهان انرژی تجدیدپذیر هستید؟ هر کودکی میداند: فصلی بنام زمستان وجود دارد. وقتی که هوا تاریک و آرام است، باطریهای خورشیدی و آسیابهای بادی را میتوان فراموش کرد، آنها کار نمیکنند. انرژی چرخشی یکی از گرانترین حقهبازیهای سیاسی تمام دورانها است که مالیاتدهندگان آلمانی بیش از ۴۵۰ میلیارد یورو برای آن هزینه کردهاند».
پیرامون موضوع گذار به انرژی چرخشی، کوههایی از دروغ انباشته شده است. به دستور ایالات متحده، بروکسل ممنوعیت و محدودیتهایی را برای واردات هیدروکربنها از روسیه اعمال کرد. اما این جو بایدن نیست که در به وجود آمدن کمبود انرژی مقصر است، بلکه … ولادیمیر پوتین است! اگرچه بروز بحران انرژی را بروکسل از مدتهای زیادی پیش تدارک دیده بود، اما حذف تدریجی انرژی کربن را آغاز کرده است. با وجود ناپایداری تعادل انرژی اروپا، هر زمستان سردی میتواند در آنجا بحران ایجاد کند.
این تصور به وجود میآید که کسی در بازی بزرگ علیه اروپا یک حرکت همجوش دوطرفه انجام داد: ابتدا با برنامههای «کربنزدایی» تعادل انرژی آن را به هم زد و سپس انرژی آن را با تحریمهای ضد روسی (در واقع ضد اروپایی) تمام کرد.
تخیلات سبز تحمیل شده به اروپا آرام آرام از بین میروند و واقعیت سیاه جایگزین آن میشود. سیاه فقط به معنای تاریک نیست. بلکه، نماد جدید واقعیت زغال سنگ سیاه است؛ واقعیت سیاه آگاهی به ضرورت بازگشت به انرژی سنتی است. ضمناً، آلمان از لحاظ حجم ذخایر آنتراسیت، زغال سنگ سیاه و قهوهای، در رتبه هفتم جهان و لهستان در رتبه نهم قرار دارد.
و این هم آخرین خبر از آلمان: در ۱۱ ژانویه، مقامات اسکان اجباری ساکنان روستای لوتزرات را آغاز کردند، استخراج زغال سنگ باید در آنجا از سر گرفته شود. در این روز درگیری شدیدی بین پلیس و فعالان محیط زیست حاضر در محل رخ داد. تعداد آنها به حدود هفتصد نفر میرسید: «محیطبانان» سنگ و کوکتل مولوتف به طرف پلیس پرتاب کردند.
جریان سبزها در آلمان و سایر کشورهای اروپایی مدتهای طولانی جایگاه محترمانهای داشتند. آنها سومین حزب آلمان در انتخابات پارلمانی ۲۰۲۱ بودند. روبرت هابک، وزیر اقتصاد آلمان، رئیس مشترک حزب سبزها است. اخیراً، او پیشنهاد کرد تا سال ۲۰۳۰ استخراج و استفاده از زغال سنگ به طور کامل کنار گذاشته شود. با این حال، اگر در ابتدای سال ۲۰۲۲ حدود یک سوم برق با استفاده از زغال سنگ در نیروگاه های آلمان تولید میشد، اکنون این سهم به ۴۰ درصد رسیده است. هابک دیگر وزیر اقتصاد سبز نیست، وزیر سیاه است. و همکاران حزبی او در بوندستاگ اعلام کردند که رفتار اوباشان محیط زیست در روستای لوتزرات غیرقابل قبول است، پلیس موظف شد آنها را مهار کند.
اکنون دهکدۀ لوتزرات آلمان به نماد چرخش نه تنها آلمان، بلکه، کل اروپا از مسیر سبز سابق به بقاء به هر قیمتی تبدیل شده است.
میگویند در ۱۴ ژانویه، «خود» گرتا تونبرگ برای کمک به «اوباشان» محیط زیست به روستای لوتزرات میآید…
مأخوذ از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2023/01/19
۲۹ دی- جدی ۱۴۰۱