انقلاب پدرانش را میبلعد»… و اینچنین رشد میکند.(لِ آلن ولف)
یکی از بحث ها و سخنان نااندیشیده و مغرضانه و به ظاهر حق به جانبی که عده ای آنرا از روینادانی خود مطرح می کنند خطاب به نسل گذشته یا قدیم که شما «اشتباه کردید که انقلاب کردید!». چنین سخنی مانند این است که فرزندان به پدر و مادرشان بگویند شما اشتباه کردید که با هم ازدواجکردید باید با کسی دیگر ازدواج میکردید تا ما به جای این شکل و قیافه یا جنسیت کسی دیگرمیبودیم؟ آری، ما ممکن است هر بار که کاری میکنیم و به نتیجهٔ دلخواه و مطلوب نمیرسیم خود راسرزنش کنیم که «اشتباه کردیم که چنین کردیم». نباید این رشته را میخواندیم. یا نباید این شغل راانتخاب میکردیم یا با این شخص ازدواج میکردیم یا اینجا میماندیم و از این قبیل. اما باید از خودبپرسیم که از کجا معلوم که اگر این کار را نمیکردیم و کار دیگر را میکردیم نتیجه بهتر از این بود؟ ماهمواره راههای مختلفی را در برابر خود میبینیم و برای زیستن ناگزیر از انتخاب کردن یا انتخابنکردن هستیم. برخی از انتخابی که کردهاند یا انتخابی که نکردهاند خشنودند و برخی ناراحت وپشیمانند نتایج کردارهای ما همواره به دلخواه ما نیست، چون همواره همه چیز پیشبینیپذیر نیست. ماتنها در جایی میتوانیم کسی را سرزنش کنیم که کاری را به خطا انجام داده است که از پیش معلومبوده باشد که «خطا»ست. اما چهل و پنج سال پیش چه کسی تصور می کرد که «انقلاب» خطاست؟ما در زندگی چگونه میتوانیم از پیش بدانیم که اگر بر این هواپیما سوار شدیم و هواپیما سقوط کرد یاتروریست های حکومت ننگین و خونآشام اسلامی ایران آن را در آسمان با موشک زدند «خطا» کردهایم که سوار هواپیما شدهایم؟ ما در جایی میتوانیم از «درست» و «خطا» سخن بگوییم که«درست» و «خطا» از پیش معلوم باشد. من اگر «بنزین» بنوشم و از پیش بدانم که بنزین است«خطا» کردهام و هر اتفاقی که برایم بیفتد خودم را باید سرزنش کنم. اما اگر شیر نوشیدم و مسمومشدم و مُردم چه کسی حق دارد مرا سرزنش کند که «خطا» کردهام که «شیر» نوشیدهام؟
هرکس در حوزهٔ خصوصی زندگی خود بسیار بهتر از حوزههای دیگر امکان کامیابی دارد تا درحوزههای عمومیتر، اگر راههای شناختهشده را برود، چون با ارادههای کمتر و کوچکتری رو به رومیشود و نظم و ترتیبی هست که او را از نتیجه مطمئن میکند. اما در سیاست و تاریخ چنین نیست. هنگامی که قدم به حیطهٔ جامعه و سیاست بگذاریم بیشمار ارادهها هست. و راه های فراوان که نتیجهمیتواند به دلخواه هیچ کسی نباشد.
آینده پیشبینیناپذیر است، و همین آنرا پرشور میکند و ظاهری نترس به آن میدهد . آینده جوانهاست، بر تنهی تناور و نیممردهی گذشته، سبز و لطیف و شکننده؛ آینده معنای گذشته است. آینده بهخیال تعلق دارد، هنوز در رئالیته ریشه ندوانده و از جنسِ فانتزی است. آینده سیال است، هیستریک ونافرمان؛ قدرت میخواهد مهار و تصاحبش کند و امیدوارانه به آن بنگرد.
هیجان هر چقدر شدیدتر و فراگیرتر، ناامیدی عمیقتر و تلختر سرخوردگی و ناامیدی که به اوج برسدفانتزی در رئالیته ریشه میدواند و آرمانگرایی متولد میشود. آینده متوجهِ تاریخ میشود و اینچنینرستگار میشود و تاریخ را نیز رستگار میکند. آینده رستگاری است.
بقول نیچه آینده پیش از تولدش، پیش از نخستین روز، خواهد گفت «زود آمدهام، هنوز زمانِ من فرانرسیده است» فردا نخستین روز است
“عشق ، زندگی و مبارزه ادامه دارد “….
در تاریخ و سیاست مردم همیشه در تاریکی راه رفته اند به این دلیل که راه از پیش روشن نبوده . نگونبختی جامعههای استبدادی و انسان ستیز و خون و جنون و خفقان و کشتار همین است که نهحاکمان و نه مردمان تحت ستم که زیر چکمه بردگی و فقر و نداری محکوم به ادامه زندگی هستند هیچکدام نمیدانند ، پس از این چه خواهد شد؟ همین تاریکی است که انقلاب را ناگزیر میکند. کسی برایتفریح کردن به خیابان نمی آید که در انقلاب مشارکت کند. مردمانی که تغییر و تحولات و انقلاب میخواهند بهتر است یک بار برای همیشه چراغها را روشن کنند همانند نظم و سیستم پارلمانی ودمکراسی در کشورهای اروپایی که احتیاج و لزومی به انقلاب نمی بینند .انقلابها برای این رویمیدهند که مردم به سودای روشنایی و رهایی در انتهای راه به حرکت میآیند و در نقطه ای دیگر نمیتوانند در تاریکی و خفقان و زور و ستم به زندگی خود ادامه دهند و خواهان آزادی و آزاده زیستن ورهایی میشوند.
تاریخ با یک حرکت ساخته نمیشود. زندگی با یک حرکت آغاز میشود اما با یک حرکت پایان نمییابد، نسل جدید میباید آن کاری را تمام کند که پدر و مادران ناتمام گذاشتهاند. گامهای بعدی با آنهاست. هریک از ما همان کاری را بکند که وجودش و حس و احساسش به او میگوید.
با تمام احساس و اندیشه و حقیقت جویی درونی خود . هر چند که همه چیز در این جهان و آنچهدر ذهن ما است نسبی است . ما ناگزیریم زندگی کنیم و زندگی چیزی تکراری نیست. گذشتگانفردای خود را آفریدند و با آن زیستند. اکنونیان فردای خود را بیافرینند و با آزادی و سرافرازی زندگیکنند.
عمر ما اندک است اما تغییرات تاریخی در روندهای طولانی رخ میدهند. هر نسلی وظیفه دارد که برایشادی، زندگی ، آزادی، برابری، طبیعت سالم، حیات، عشق و خوشبختی بکوشد و کوشا باشد. نتیجهها در آینده خود را می نمایاند . این که خود ما نتیجهی تلاش و رزممان را ببینیم یا نه، مهم نیست، زندگی انسانی صدها هزار سال دوام داشته و خواهد داشت . میلیاردها انسان آمده و میلیاردهاانسان هم دارند میآیند. هر دوران و هر عصری امیدها و نومیدهای خود را خواهد داشت. هر نسلیمیتواند در حیطه و در افق تواناییها و امکانات و خلاقیتهای خود و زمانهاش سر برافرازد، طغیانکند، بسازد، بخواهد، به دست بیاورد، حفظ کند و به آیندگان بسپارد , با درکِ تاریخی زمان و زندگی،با درک این حقیقت که هر انسان مرحلهای و گذرگاهی از مسیر انسانیت است، با درک و حسِ اینکه هرحقی گرفتنی است نه دادنی ..
نسل جدید دارد هویتی تاریخی مییابد. این هویت به گونهای زنده و ملموس و مشخص، خود را درنسبت با نسل انقلابکرده و حاکمیتِ سرکوبگر و فاشیستی مذهبی برآمده از آن مرزبندی میکند. بیمحابا بودن شعارها و رفتارهایشان نیز از همین جا است بقول
آلن ولف انقلاب پدرانش را میبلعد و اینچنین رشد می کند ، در جهان مصرفزده و بیهویتِ معاصراین اتفاقی جدید و کمنظیری است، ادامه انقلاب پنجاه و هفت نمیگذارد جامعه مدت طولانی به خوابِبیتفاوتی و بیهویتی فرو رود…
زنده باد انقلاب و همبستگی و اتحاد مردم . سرنگون باد حکومت هیولای داعش اسلامی ایران . ژن ،ژیان ئازادی ، زن ، زندگی آزادی …. م شکیب