شکست اخلاقی و سیاسی «متولیان»
دفتر مطبوعاتی کمیتۀ حزبی شهر مسکو حزب کمونیست فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
همانطور که معلوم است، مبتکران سیاست «اتحاد مجدد با غرب» از زمان «نوسازی» دائماً به اذهان جامعه القاء میکردند که عدم پیشروی در مسیر تسلیمطلبی با تشدید روابط بینالمللی تا درگیریهای نظامی همراه خواهد بود. بر کسی پوشیده نیست که در سالهای اولیه «سلطنت» گارباچوف در مورد لزوم «ساخت خانۀ مشترک اروپایی» و غیره با هدف جلوگیری از غلتیدن جهان به ورطۀ فاجعۀ هستهای صحبتهای زیادی شنیده میشد. اگرچه در همان زمان، ضد شورویها در این باره سکوت کردند که هنگام «بحران کارائیب» در سال ۱۹۶۲، زمانی که این سیاره در آستانۀ یک جنگ آخرالزمانی بزرگ قرار گرفته بود، اتحاد شوروی موفق شد با حفظ مواضع خود و بدون تن دادن به تسلیم، از یک جنگ هستهای جلوگیری کند. خود این به تنهایی ورشکستگی اظهارات عوامفریبانۀ طرفداران آزمایشهای گارباچوف- یلتسین را ثابت کرد.
طی سالهای گذشته، «حزب حاکم» کنونی و حامیان آن به سهم خود، مردم روسیه را با چشمانداز یک جنگ گسترده در صورت مخالفت با حکومت نظامی دستنشانده در اوکراین و به رسمیت شناختن استقلال جمهوریهای خلق دانتسک و لوگانسک ترساندند. و این، بخش خاصی از هموطنان، بویژه، بسیاری از شهروندانی را که در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری به دولت فعلی رای دادند و بر اساس اصل «اگر فقط جنگ نبود»، عمل میکردند، تحت تأثیر قرار داد. افراد زیادی سادهلوحانه بر این باور بودند که در صورت مماشات با رژیم کییف، میتوان از رویارویی مستقیم اجتناب کرد. اما، کل موضوع این است که فقدان یک خط مستقل و مستحکم در رابطه با دشمنان خارجی فقط به وضعیتی ختم میشود که همه تلاش میکنند از آن اجتناب کنند. مقامات اوکراین و متولیان غربی آنها با بهرهگیری از این موضوع، برای تصرف نظامی جمهوریهای خلق دانتسک و لوگانسک آماده شدند و قصد داشتند پس از آنها روسیه را درگیر کنند (اظهارات مقامات عالیرتبۀ اوکراین مبنی بر آمادگی برای تصرف کریمه را دقیقا اینگونه باید ارزیابی کرد). و در فوریه ۲۰۲۲، جهان شاهد شروع گلولهباران اراضی دونباس توسط گروههای مسلح اوکراین بود.
کاملاً قابل درک است که در شرایط جدید، محافل حاکم مجبور به اجرای درخواست حزب کمونیست فدراسیون روسیه مبنی بر به رسمیت شناختن استقلال جمهوریهای دونباس و متعاقب آن، آغاز عملیات ویژۀ نظامی شدند. جای تردید وجود ندارد، که این اقدامات سزاوار استقبال است. اما، متأسفانه، باید این واقعیت را بیان کنیم که ضربالاجلهای حل مسائل نازیزدایی و غیرنظامی کردن اوکراین به تأخیر میافتد. البته، ادعاهایی در این خصوص وجود دارد که تشدید عملیات نظامی با افزایش تلفات همراه خواهد بود. در واقع همه چیز متفاوت است. اکنون نیروهای مسلح روسیه مرتباً به زیرساختهای انرژی، مقرهای فرماندهی نیروهای مسلح و انبارهای تجهیزات نظامی اوکراین حمله میکنند. و این اقدامات کاملاً صحیح است. بموازات اینها، لازم است گامهای مهم دیگری هم برای حمله به راههای آهن، پلها و تونلهای واقع در مرز غربی اوکراین برداریم. در صورت وقوع چنین تحولی، دولت نظامی ولادیمیر زلنسکی امکان دریافت کمک نظامی از غرب را از دست خواهد داد. در نتیجه، نیروهای آن مستأصل میشوند و پس از آن نازیزدایی و غیرنظامی کردن اوکراین کوتاهترین مدت امکانپذیر میشود. بنابراین، اقدامات پیشنهادی نه تنها منجر به افزایش تلفات نخواهد شد، بلکه برعکس، آن را به صورت تصاعدی به حداقل خواهد رساند. و اگر عملیات به طول انجامد، مطمئناً خسارات انسانی، مادی و غیره بیشتر خواهد شد.
در یک کلام، «حزب حاکم» در سال ۲۰۲۲، در واقع برگ برندهای را که قبلاً برای اهداف تبلیغاتی استفاده میکرد، از دست داد. اکنون آنها این فرصت را ندارند که همه و همه چیز را با چشمانداز یک «جنگ بزرگ» بترسانند. برعکس، در مقابل چشمان ما، از سر تقصیر رژیم نازی کییف، آنچه از سال ۲۰۱۴ برای ارعاب روسها استفاده میشود، در حال وقوع است. فقط پیروزی روسیه در عملیات ویژۀ نظامی، دفاع واقعی از دنیای روس و آزادی مردم اوکراین از باندریها میتواند به این غائله پایان دهد. این اتفاق هر چه زودتر بیفتد، بهتر است. و برای این، لازم است خطوط حمل و نقل در مرز غربی اوکراین قطع شود، به علاوه، روسیه از داخل تجهیز شود و قدرت آن تقویت شود. مورد دوم (تقویت قدرت) تنها در جریان گذار به سوسیالیسم قابل تحقق است.
برگرفته از وبسایت دانشمندان روسی با سمتگیری سوسیالیستی- روسو
۱۳/ ۱۰/۱۴۰۱
جهان در سالی که گذشت
پراودا
ا. م. شیری
موضوع اصلی اخبار سال گذشته عملیات ویژۀ نظامی نیروهای مسلح روسیه در اوکراین بود که از ۲۴ فوریۀ ۲۰۲۲ آغاز شد. در جریان مبارزه برای آزادی دونباس از نازیهای اوکراین، چهار منطقه جدید- جمهوریهای خلق دانتسک و لوگانسک، مناطق خرسون و زاپوروژیه پس از برگزاری همهپرسی سراسری به قلمرو فدراسیون روسیه پیوستند. در ۳۰ سپتامبر، هنگام مراسم امضای توافقنامه با مناطق جدید فدراسیون روسیه در کرملین، در شهرهای دونباس، از جمله در لوگانسک، صدها نفر به خیابانها آمدند و پیوستن رسمی به روسیه را با عنوان بازگشت به خانه جشن گرفتند.
عملیات نازیزدایی و غیرنظامیسازی اوکراین موجب محکومیت طوفانی غرب جمعی شد که با تمام قوا تلاش کرد تا با اطلاق «وحشی متجاوز» به روسیه، آن را مطرود سازند و به انزوای کامل بکشانند. برغم این، از اولین روزهای عملیات ویژۀ نظامی در یکسری از کشورها، از جمله، در ایتالیا، سوریه، ارمنستان، لبنان، آلمان، آبخازیا، ونزوئلا، بلغارستان، قرقیزستان، مونتهنگرو، قبرس، گردهمآییهایی که برای اعلام همبستگی با فدراسیون روسیه برگزار گردید، خواستار آن شدند که اتحادیۀ اروپا و ناتو از اعمال فشار بر مسکو دست بردارند. در صربستان نیر با شعار «صربها و روسها همیشه برادرند!»، تظاهرات و تجمعات در حمایت از روسیه برگزار شد.
پیروزی لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا در انتخابات ریاستجمهوری برزیل در ماه اکتبر سال ۲۰۲۲، مظهر به اصطلاح چرخش به چپ جدید در آمریکای لاتین بود که در به قدرت رسیدن نمایندگان چپ سیاسی در شش کشور از نظر اقتصادی توسعهیافتۀ منطقه: آرژانتین، برزیل، مکزیک، کلمبیا، شیلی و پرو متجلی شد. همهگیری کووید-۱۹و درخواست مردم برای حمایت همهجانبه از دولت دلیل اصلی این امر بود. لولا که پیش از این دو بار کشور را رهبری کرده بود، رئیس جمهور فعلی راست افراطی، ژایر بولسونارو را در یک مبارزۀ دشوار شکست داد.
تشدید تنشهای ژئوپلیتیکی ناشی از حوادث اوکراین و همچنین جنگ تجاری و اقتصادی اعلام شده توسط اتحادیۀ اروپا و ایالات متحدۀ آمریکا علیه روسیه، منجر به افزایش قیمت جهانی منابع انرژی، غلات، فلزات، مواد غذایی و کالاهای مصرفی شد. در نتیجه، نه تنها بسیاری از مؤسسات و شرکتها را در آستانۀ بقا قرار داد، حتی به فقیر شدن بیشتر جمعیت اغلب کشورها منجر شد. اروپاییها مجبور شدند کمربندهای خود را سفت کنند و به دستور واشنگتن مرتباً تظاهرات گسترده علیه سیاستهای بیفکر دولتهای دستنشاندۀ خود ترتیب دهند و به طور هدفمند کشورها و جوامع خود را به سمت فروپاشی سوق دهند. بزرگترین تظاهرات، با شرکت ۱۰۰ هزار نفر، سراسر جمهوری چک را فراگرفت. سال ببر با مجموعهای از رویدادهای غمانگیز، از جمله، با مرگبارترین ازدحام جمعی در تاریخ کرۀ جنوبی در سئول، که در منطقۀ ایتائوون تقریباً صد هزار نفر در جشن هالووین گرد هم آمده بودند، به پایان رسید. این حادثه ۱۵۸ نفر قربانی گرفت. اکثریت قریب به اتفاق کشتهشدگان و مجروحان را جوانان ۱۸ تا ۳۰ ساله تشکیل میداد.
در ایران، اعتراضات سراسری از اواخر شهریور ماه به بهانۀ مرگ مهسا امینی ۲۲ ساله که در تهران به دلیل داشتن حجاب نامناسب توسط گشت ارشاد بازداشت شده بود، هنوز فروکش نکرده است. لازم به ذکر است که این دختر هنگام صحبت با یکی از مسئولان آموزشی دچار سکتۀ قلبی شد و بلافاصله به بیمارستان انتقال یافت و دو روز بعد در آنجا فوت کرد. با این حال، ایرانیها نیروهای امنیتی را مقصر مرگ این دختر دانستند. در متن ناآرامیهای شدید، مقامات کشور پلیس اخلاق را لغو کردند.
رویدادهای سریلانکا یک پیامد عیان و آشکار بحران جهانی ناشی از عواقب همهگیری ویروس کرونا و تحریمهای بیسابقه ضد روسیه بود، که موجب خیزش مردمی پنج ماهه در اثر فروپاشی فاجعهبار و بیسابقه اقتصادی از زمان استقلال این کشور جزیرهای از انگلیس در سال ۱۹۴۸ گردید. در اواسط ماه ژوئیه، پس از یورش هزاران نفر سریلانکایی به مقر ریاست جمهوری در کلمبو، پایتخت واقعی کشور، رئیس جمهور گوتابایا راجاپاکسا استعفای خود را اعلام کرد و به خارج از کشور گریخت.
مأخوذ از وبسایت روزنامۀ پراودا
۱۴ دی-جدی ۱۴۰۱- ۲ ژانویه ۲۰۲۳
الوداع «غربگرایی»!
ا. م. شیری
سال ۲۰۲۲ مملو از رویدادهای مهمی که بدون شک در تاریخ ماندگار خواهند شد، به گذشته پیوست. در آن زمان، روسیه عملاً به صراحت تفهیم کرد که قصد ندارد دنبالهرو «غرب جمعی» باشد و حاضر است در عرصۀ بینالمللی گامهای مستقل بردارد. اجرای درخواستهای دیرینۀ حزب کمونیست فدراسیون روسیه دایر بر به رسمیت شناختن استقلال جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک، آغاز عملیات ویژۀ نظامی برای نازیزدایی و غیرنظامی کردن اوکراین و تسهیل ورود جمهوریهای خلق دانتسک، لوگانتسک و مناطق خرسون و زاپاروژیه به فدراسیون روسیه – همۀ اینها امیدهای خاصی را در ذهن هموطنان ایجاد کرد. با این وجود، به نظر زود است که بگوئیم این اقدامات از خصلت منسجم برخوردار است. از این رو، ابتدا بر روی طرف دیگر موضوع تمرکز میکنیم.
ویرانگران سوسیالیسم و دولت ملی از زمان «نوسازی»، بطور شبانه روزِی به اذهان عمومی القاء میکردند که رویارویی روسیه و غرب جمعی به رهبری ایالات متحدۀ امریکا به تاریخ پیوست. شعارهای «کشورهای خارجی به ما کمک خواهند کرد»، «صلح، دوستی، آدامس جویدن»، «ورود به تمدن جهانی» اساساً پوششی برای سیاست خارجی و داخلی تسلیمطلبانه بود که از حجرۀ گارباچوف-یلتسین شنیده میشد. با این منوال، محافل حاکم در دهۀ ۲۰۰۰ و اوایل دهۀ ۲۰۱۰ کارهای زیادی به نفع «قدرتهای پیشرو جهانی» انجام دادند. بموازات بستن پایگاههای نظامی روسیه در کوبا و ویتنام، همبستگی با رهبری جمهوریهای پساشوروی که با استقرار پایگاههای ناتو در خاک خود موافقت کردند، پایگاه نظامی ناتو تقریباً در نزدیکی اولیانوفسک، ظاهراً به عنوان یک «نقطه ترانزیت» ایجاد شد. کاهش روند «اصلاحات» سردیوکوف در نیروهای مسلح، به تعبیر آنها به اصطلاح «سازماندهی مجدد»، «تحدید حدود» مرز روسیه و نروژ در سال ۲۰۱۰ – همۀ اینها، همانطور که میدانید، تفاوت چندانی با روند «دهۀ ۹۰» نداشت.
با توجه به الحاق روسیه به سازمان تجارت جهانی، پیوستن به نظام انضباط مالیاتی در رابطه با حسابهای خارجی (FATCHA)، انجام «اصلاحات لیبرالی» بر مبنای برنامۀ صندوق بینالمللی پول، که راه فروش جنگلها و زمینهای کشاورزی، انحصارزدایی و خصوصیسازی ثروتهای طبیعی را باز کرد و همچنین، تجاری کردن حوزۀ اجتماعی، لغو محدودیتهای خروج سرمایه، آزاد کردن فعالیت کسب و کار خارجی در بخشهای استراتژیک اقتصاد، واقعیت سقوط روسیه به سطح زائده مواد خام نیمهاستعماری را آشکار میکند.
تمامی موارد فوق به بهانۀ نیاز موهوم به «اتحاد مجدد با غرب» به اجرا گذاشته شد. طرفداران نئولیبرالیسم (چه در صفوف «حزب حاکم» و چه در صفوف «اپوزیسیون دموکرات») بارها ادعا کردهاند، که ظاهراً آمریکا و اتحادیۀ اروپا با روسیه دشمنی ندارند! بنا بر دیدگاه این گروه، نیازی به ترس از چشمانداز تحت «قیمومیت» امپریالیسم جهانی نیست. حتی ادعاهایی مبنی بر این میشد که اگر روسیه تحت «حمایت آمریکا» قرار بگیرد، گویا ما در برابر تحولات سیاست خارجی محافظت خواهیم شد. از چه؟
افسانههای زیادی در خصوص مقابلۀ ایالات متحده با «تروریسم بینالمللی» ساخته شده است. برخی معتقد بودند که در غیاب دیکتههای «جهانیگرایان» آمریکایی، به نظر میرسد که چشمانداز تسلط سازمانهای تروریستی افراطی مانند القاعده بر جهان افزایش یافته است. همۀ این حرف و حدیثها البته «به نفع فقرا» است.
تروریستهای اسلامی توسط امپریالیسم آمریکا ایجاد و سازماندهی شدهاند. آمریکا به ابزاری نیاز داشت که به واشنگتن اجازه دهد تا استراتژی «آشوب جهانی» را به مرحلۀ اجرا درآورد. واقعیت تبانی دولت آمریکا و بن لادن که منجر به حوادث معروف ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شد، خود گواه این مدعاست. علاوه بر این، به اصطلاح. «مبارزان علیه تروریسم جهانی» هرگز نه تنها از اقدامات روسیه برای مبارزه با شبکۀ تروریستی در چچن حمایت نکردند، حتی «جامعه بینالمللی» دائماً کشور ما را به خاطر این موضوع سرزنش میکرد و در کنار تروریستهای چچنی قرار گرفت. اما پس از پرورش داعش و حمایت از آن و کمک به حکومت نازیهای اوکراین توسط «دموکراسیهای غربی»، در نهایت همه چیز سر جای خود قرار گرفت.
آنچه که به علاقمندی خیالی «دموکراسیهای جهانی» برای کمک به روسیه مربوط میشود، نادرستی آن حتی در سالهای «نوسازی» آشکار بود. با این حال، این پرسش منطقی مطرح میشود که اگر آمریکا و اتحادیۀ اروپا اینقدر به منافع کشور ما مشتاق بودند، پس چرا آشکارا از نیروهای ناسیونالیست «نواحی» و رؤیای «دموکراتها» برای تجزیۀ کشور ما در جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیۀ شوروی و همچنین، از جنبشهای جداییطلب ملی در جمهوریهای اتحادیه بلحاظ مالی، اطلاعاتی و دیپلماتیک حمایت کردند؟ علاوه بر این، غرب جمعی و همدستان سیاسی داخلی آنها هرگونه تلاش برای حفظ تمامیت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را به عنوان «بازگشت به استالینیسم» و «انتقام فاشیسم-تمامیتخواه روس» تلقی میکردند. این، بخودی خود روشن است. اگر ما عواقب فاجعهبار سیاست «اصلاحات دموکراتیک بر اساس توصیۀ غرب» را که با مدیریت «متخصصان» غربی بواسطۀ دولت یلتسین انجام گرفت، به اینها اضافه کنیم، چهرۀ واقعی «خیرخواهان جهانی» به وضوح آشکار میشود.
براستی هم «دمکراتها» در پاسخ به بیان واقعیت نیات غیردوستانۀ غرب جمعی نسبت به روسیه و در پاسخ به درخواستها برای یک دورۀ مستقل در سیاست خارجی و داخلی، بلافاصله سر و صدا به راه انداختند، که «آیا باز هم قصد دارید درگیری ایجاد کنید؟»، «آیا میخواهید دو قدرت را در وضعیت جنگی در برابر همدیگر قرار دهید؟» البته، که هیچ کس این را نمیخواست و نمیخواهد. فقط اکنون نیروهای میهنپرست هرگز آنچه را که به آنها نسبت میدادند، نمیخواستند. در اینجا سخن دفاع از حیثیت میهن ما و مخالفت با تعریف آن به عنوان یک قلمرو تحت قیمومیت در میان بود نه چیز دیگر. اجداد ما در طول هزاران سال از حق حاکمیت میهن ما دفاع کردند. اما برخی معتقد بودند که باید در ازای دریافت «کوههای طلا» از غرب، همه چیز را در یک آن تسلیم کرد. ما دستورالعملهای «گلوبالیستها» را با صنعتی زدایی گسترده، گسترش فقر و بیکاری، انقراض و جایگزینی جمعیت، تحقیر ملی و از دست دادن موقعیت خود در صحنۀ جهانی پاسخ دادیم. این یک.
دو- تاریخ نشان میدهد، کشوری که از قدرت اقتصادی و نظامی، پتانسیل توسعهیافتۀ اجتماعی، جمعیتی و فرهنگی برای دفع دشمنان بینالمللی برخوردار باشد، شانس زیادی برای اجتناب از جنگ دارد. طبیعتا، پیروی از دستورات کشورهای خارجی در نهایت به نتیجۀ غیرقابل تحمل منجر میشود. اما «جهانیگرایان» به آمادگی «نخبگان» کمپرادور ما برای به زانوها درآمدن در مقابل آنها چگونه پاسخ دادند؟ تلاشها برای برقراری کنترل سیاسی بر فضای پساشوروی با راهاندزی سریال «کودتاهای رنگی»، جنگ مالی و اقتصادی بواسطۀ تحریمهای گسترده، تبدیل اوکراین به یک مرکز آموزشی ضد روسیه، حمایت از ابراز قدرت باندرا، که در نهایت به روی جهان روسیه دست بلند کرد، پاسخ گلوبالیستها به ما بود. ما امروز شاهد عواقب آن هستیم. و همۀ اینها پیامد مستقیم آمادگی برای پیروی از «قدرتهای پیشرو جهانی» هستند.
کودتای نازیها در اوکراین در فوریه ۲۰۱۴، اتحاد مجدد روسیه با کریمه، گسترش تحریمهای بخشی و شخصی علیه کشورمان باید به نقطۀ بیبازگشت تبدیل میشد. عدم امکان یافتن «زبان مشترک» با «جامعه غربی» حتی در آن زمان آشکار بود. اما متأسفانه «نخبگان» ما در مورد امکان «سازش» با ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا هنوز توهماتی داشتند. به همین دلیل، رهبران مدت طولانی نمیخواستند استقلال جمهوریهای خلق دانتسک و لوگانسک به رسمیت بشناسند. آنها اساساً به توافقات مینسک که نتایج همهپرسی می ۲۰۱۴ را نادیده میگرفت، تأکید کردند. درخواستهای متعدد آنها از رژیم کییف و سیاستمداران غربی مبنی بر اجرای توافقات مانند یک عبارت پردازی پوچ، بیپاسخ ماند. پیتر پاراشنکو، رئیس جمهور سابق اوکراین اخیرا اظهار داشت که باندراییها از توافقات مینسک به عنوان مهلتی برای تقویت بیشتر نیروهای مسلح اوکراین و تدارک تهاجم جدید علیه دونباس و کریمه (یعنی علیه روسیه) استفاده کردند. این گفته را کسانی باید مورد توجه قرار دهند که از هشت سال پیش غرغر میکنند و مدعیاند که دفاع از دونباس و به رسمیت شناختن استقلال آن به یک کشتار بزرگ تبدیل خواهد شد. امتیاز دادن به اوکراین و غرب جمعی که در پشت آن ایستاده است، دست دشمن را دقیقاً باز گذاشت.
به هر حال، وقایع اوایل سال ۲۰۲۲ بالاخره تمام توهمات در مورد امکان «صلح» با غرب را به گور سپرد. آنچه که حزب کمونیست فدراسیون روسیه دائماً برای آن مبارزه میکرد (به رسمیت شناختن استقلال دونباس)، عملی شد. همچنین واضح است که تلاش باندرا برای شروع یک جنگ بزرگ در جمهوریهای خلق دانتسک و لوگانسک، روسیه را به شروع عملیات ویژۀ نظامی مجبور کرد. با این حال، این بدان معنا نیست که بقایای یلتسینیسم کاملاً ناپدید شده است. از این رو، لازم است عملیات ویژه با قاطعیت بیشتری ادامه یابد. ما نباید خود را فقط به حمله به زیرساختهای انرژی، مقرهای فرماندهی نیروهای مسلح و انبارهای تجهیزات نظامی اوکراین محدود کنیم. لازم است راهآهنها، پلها و تونلها در مرز غربی اوکراین نیز مورد هدف قرار گیرند تا دولت زلنسکی از دریافت کمکهای نظامی غرب محروم گردد. در این صورت، مشکل نازیزدایی و غیرنظامیسازی اوکراین را در کوتاهترین زمان ممکن میتوان حل کرد.
علاوه بر این نباید فراموش کرد، که غلبه بر بحران اجتماعی-جمعیتی، بسیج منابع، بسترسازی برای حاکمیت ملی قوی و تحکیم جامعه فقط در صورت برخورداری از توانایی اقتصادی پایدار امکانپذیر است. دستیابی به همۀ اینها در دوران گذار به سوسیالیسم، به طور کلی از طریق اجرای برنامۀ ضد بحران حزب کمونیست فدراسیون روسیه میسر میشود. فقط در این صورت روسیه قادر خواهد بود نه تنها به طور مداوم با هجوم دشمنان خارجی مقابله کند، حتی تصویر مثبتی از آینده ارائه دهد و در نتیجه، تمایل مردم کشورهای پساشوروی را برای اتحاد مجدد تشدید کند.
مأخوذ از وبسایت دانشمندان روسی با گرایش سوسیالیستی- روسو
https://eb1384.wordpress.com/2023/01/05/الوداع-غربگرایی/
۱۵ دی- جدی ۱۴۰۱
خیزش، جنبش، انقلاب یا جنگ هیبریدی
ا. م. شیری
از هنگام شروع رخدادهای ناگوار در کشور، به بهانۀ فوت یک زن ۲۲ ساله در بیمارستان درست در روز پذیرش عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای (۲۵ شهریور) و فرارویی آنها به اغتشاشات، لمپنیزم، کشتارها و ترورهای هولناک، هر کسی از ظن خود این حوادث را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده، نتایج مشخصی نیز گرفته است.
اما اکنون که با گذشت تقریباً سه و نیم ماه از آن زمان، فضای بشدت ملتهب آن روزها نسبتاً آرام شده، هیجانات فروکش کرده و هر کسی در موضع و جایگاه مشخص قرار گرفته، با نگاه مجدد به چگونگی شروع حوادث، علل و عوامل آنها بنظر میرسد به نتایج باز هم منطقیتر میتوان رسید.
صحیحتر بنظر میرسد که رخدادهای اخیر ایران، هم در بُعد ملی و هم بعنوان جزیی از کل مجموعۀ روند اوضاع جهانی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد.
در رابطه با حوادث داخلی ایران، نیازی به توضیحات خیلی مبسوط نیست. بلکه فقط فهرست کردن یکسری حوادث برای روشن کردن جوهرۀ واقعیتها کافیست.
مواضع غرب به سردمداری ایالات متحدۀ آمریکا در قبال ایران از هنگام ورود آیتالله خمینی، که مورد استقبال غرب جمعی در سطح سفرا و کارداران، از جمله، معاون سفیر آمریکا و کاردار اسرائیل در فرودگاه قرار گرفت که گمان میرود بر اساس توافق در پاریس صورت گرفت و سپس با برسمیت شناختن حاکمیت برآمده از انقلاب توسط آنها ادامه یافت، بر خلاف آغاز، از ابتدا با کش و قوسهای تندی همراه شد تا رسید به جنگ ترکیبی در قالب تحریمها (تروریسم اقتصادی)، تهدیدهای دائمی به حملۀ نظامی، جنگ تبلیغاتی- روانی- شناختی، ترور شخصیتهای معتدل حاکمیت مانند آیتالله محمد بهشتی، مطهری و…، ترور دانشمندان هستهای، کشتار جمعی، اعدامهای گسترده و سرکوبی بشدت خشن نیروهای انقلابی و میهندوستان، قتلهای زنجیرهای و اجرای سیاستهای اقتصاد نئولیبرالی، صنعتزادیی در قالب خصوصیسازی گستردۀ اموال و داراییهای ملی منجر به تشدید دزدی، رانتخواری، فساد مالی مقامات طراز اول و گسترش شکاف طبقاتی به بهای فقر و بیکاری در کشور، باضافۀ اینها، ترویچ خرافات و موهومات بطرز افراطی، محدودیتهای فوقالعادۀ سیاسی- اجتماعی، تخریب فرهنگ و ارزشهای ملی و غیره همراه شد که باعث عدم فرارویی انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی و گسست رابطه بین نسلها و عدم انتقال تجربه گردید و اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، شناختی- آگاهی به چنان درجۀ بحرانی حادی رسید که اکثریت تودهها از بیم نیش عقرب جراره حاضر شد به مار غاشیه پناه ببرد.
در عرصۀ جهانی، به اصطلاح نظمی که تقریبا از سیصد سال پیش بر جهان مسلط است، بعد از ختم جنگ جهانی دوم و تبدیل شدن امپریالیسم ایالات متحدۀ آمریکا به قدرت مسلط ارتجاع بجای انگلیس، باز هم تقویت شد و با نابودسازی اتحاد شوروی بعنوان عامل بازدارندۀ جهان غرب و تکیتهگاه صلح و امنیت جهانی در دهۀ پایانی قرن بیستم و اعلام پاکس آمریکا و جهان تک قطبی به نقطۀ اوج قدرت خود رسید.
در ظرف مدت سی و چند سال اخیر، امنیت و آرامش بطور کلی از جهان رخت بربست؛ سیاست یکجانبه گرایانه و اعمال سلطۀ کامل امپریالیسم در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و اخلاقی پیش رفت؛ اعمال نفوذ و مداخله در امور داخلی کشورها ابعاد بیسابقه به خود گرفت؛ کشورهای زیادی یکی بعد از دیگری اشغال و ویران گردید، به هرج و مرج کمسابقه کشیده شد؛ فقر و فاقه، بیحقوقی تودهها به مرحلۀ غیرقابل تحملی رسید. بطوریکه ثروت تنها هشت نفر بر دار و ندار بیش از سه و نیم میلیارد نفر از جمعیت جهان فزونی گرفت؛ زیستگاه بشر- کرۀ زمین- بطرز دمافزونی تخریب گردید و میرود تا به «جهنم» ساکنانش تبدیل شود؛ حقوق بشر و دموکراسی غربی- آمریکایی به ابزار اشغال و ویرانی کشورها و کشتار میلیونی جمعیت آنها تبدیل گردید؛ مفاهیم آزادی، استقلال، عدالت مسخ و تهی از محتوا شد و بهعنوان واژههای «خر رنگ کن» رایج گردید؛ طراحان، مبلغان، سیاستبازان ارتجاع و امپریالیسم علاوه بر مطبوعات، رسانههای صوتی و تصویری استعماری- امپریالیستی موجود، شبکههای متعدد باصطلاح اجتماعی و گشایش وسیع دنیای مجازی در اثر «انقلاب انفورماتیک» را به دستابزار بشدت کارآمد برای مغزشویی عمومی تبدیل کردند؛ روح و روان و شعور تودها را خدشهدار نمودند و با راهاندازی خط تولید انبوه ابله و احمق، مغزها را به میدان نبرد تبدیل کردند. در نتیجه، قدرت و توانایی شناخت آنها زایل نمودند و بحران شناختی آفریدند.
واضح است که چنین نظمی نمیتوانست جهان را از خطرات خودکامگی و دیکتاتوری امپریالیستی برهاند. بسیار طبیعی بود، که بخشی از کشورها، ملتها و نیروها نمیتوانستند ناظر بیطرف این روند ناهنجار جهانی باشند.
در مقابل وضعیت موجود، کشورهای بزرگی مانند جمهوری خلق چین و بخصوص، جمهوری فدراتیو روسیه که تجربیات فاجعهبار محو اتحاد شوروی را هنوز در مقابل چشم خود دارد، باضافۀ برخی کشورهای دیگر مانند ایران، کوبا، ونزوئلا و تعدادی دیگر به فکر تحول جهان و برقراری نظم نوین افتادند تا نوع بشر بتواند نفس راحتی بکشد.
غرب جمعی با درک واقعیت خیز یکسری کشورها برای ایجاد نظم نوین جهانی، عجولانه به تکاپو افتاد و بیوقفه به تلاشهای دامنهداری دست زد تا بتواند قطار حرکت تاریخ را روی همان ریل فرسوده حفظ کند. در اجرای این هدف، غرب سعی بسیار کرد تا با دامن زدن به نارضایتیهای داخلی و مدیریت اذهان مشوش جوامع مختلف، کشورهای نامطلوب را بخود مشغول دارد و از درون متلاشی سازد. در این راستا به تناسب موقعیت و اوضاع داخلی کشورهای «سرکش»، به هر یک، نسخۀ خاصی به پیچد.
شروع جنگ تجاری ادامهدار با چین نقطۀ آغاز بود و هشت سال تدارک حملۀ نظامی گسترده به روسیه تداوم آن! در کشورهای دیگر نیز به تناسب توان اقتصادی، سیاسی، دفاعی و امنیتی آنها، به اقدامات تخریبگرانه، از تهاجم نظامی تا درگیر کردن جنگ ترکیبی دست زد.
بسیاری از کشور با درک چنین رویکرد غرب، بدفاع از استقلال و تمامیت خود برخاستند. روسیه، اگر چه برای مقابله با دسایس غرب، در سال ۲۰۱۵ به کمک سوریه رفت، اما با شروع عملیات ویژۀ نظامی برای نازیزدایی و غیرنظامی کردن اوکراین بمثابه پایگاه غرب برای حمله به روسیه، نقطۀ عطف تحولات جهانی را رقم زد.
بعد از چین و روسیه، مهمترین و در عین حال، ضعیفترین ستونی که قرار است نظم نوین جهانی بر روی شانۀ آنها استوار شود و تحکیم یابد، ایران است که غربگرایی و نفوذ صهیونیزم در آن سابقۀ بس طولانی دارد. اتفاقاً دلیل اصلی کندی روند پیوستن ایران به شرق جهانی، وجود همین نفوذیهای فکری، سیاسی و حتی فیزیکی غرب در نهادهای تصمیمگیری کشور، در بدنۀ حاکمیت و جامعه میباشد. با احتساب همۀ اینها، غرب جمعی درست روز پذیرش عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای به کشور ما حمله کرد.
نحوه و بهانۀ آغاز حوادث اخیر ایران و ادامۀ آن به شیوۀ تروریستی بشدت خشونتبار و پر خسارت و تلفات، این واقعیت را با وضوح تمام نشان داد که برخلاف تبلیغات و رهنمودهای رسانههای ضد صلح و امنیت، آرامش و آسایش بشر مانند بیبیسی دولت فخیمۀ انگلیس، صدای امپریالیسم آمریکا، ایران انترنشال سعودی و دیگر متعلقات آنها، نه خیزش بود، نه جنبش، نه انقلاب! و هیچ شباهت و ارتباطی هم با خواستها و مطالبات بحق بیش چهل سالۀ تودههای محروم ایران نداشت و ندارد. بلکه ادامه و تشدید جنگ ترکیبی (هیبریدی) امپریالیسم علیه کشور ما بود، که از ماههای اول انقلاب ۵۷ شروع شده است.
ــ نحوه و بهانۀ حمله به ایران ظاهراً فوت یک زن در بیمارستان، دو روز پس از بازداشت توسط گشت ارشاد بود. در این رابطه که آیا مرگ او صرفا بهانه و پوشش بود یا خیر، اشاره به این نکته کافیست چنین مرگها یا حتی قتلهایی نه در ایران یک اتفاق نادر و استثایی است و نه در هر جای دیگر. مثلا در آمریکا و اوپا، طبق گزارشات، طی یک سال گذشته صدها زن در اثر شلیک مستقیم پلیس به قتل رسیده است. اما هرگز چنین هیاهو و جنجال و تروریسم براه نیافتاده است.
در مورد فوت خانم مهسا امینی، ابتدا سه فرضیه بنظر میرسید:
۱ــ در اثر ضرب و شتم و فشارهای روحی، روانی و جسمی فوت کرد یا به تعبیر «بعضیها»، به قتل رسید؛
۲ــ او تروریست انتحاری بود و با مصرف دارو، داوطلبانه به استقبال مرگ در راه «آزادی خلق» رفت؛
۳ــ بدون اطلاع از سرنوشت بعدی خود، بواسطۀ افراد و گروههای خاص گول خورده و در همآهنگی با نفوذیهای غرب در داخل نهادهای حاکمیت، عمداً به جلو گشت ارشاد هدایت و سپس ترور بیولوژیک شد. درست مثل ندا خانم در سال ۸۸ که گول خورد، در یک فیلم شبیهسازی بازی کرد و پس از پایان فیلمبرداری ترور شد و تاوان آن را مردم ایران پرداخت.
انتشار فیلم دوربین مدار بستۀ مرکز به اصطلاح آموزش گشت ارشاد، طرز ورود آرام او به محلی که ساکنان آن نیز مثل خود مهسا خانم با طیب خاطر در آنجا حضور نداشتند، راه رفتن با قدمهای متین و با اعتماد به نفس، نسشتن و برخاستن مجدد برای صحبت با یکی از مسئولان و افتادنش، فرضیه نخست را بکلی و یک بار برای همیشه رد میکند. نشانی فیلم دوربین مدار بسته.
این ندا خانم است. به حالت چشمان و چهرهاش خوب دقت کنید. نه هیجان و دلهرهای، نه احساس درد و نگرانی. به ادعای آرش حجازی، گویا تیر درست به قلبش اصابت کرده
اما در بارۀ دو فرضیۀ باقیماندۀ ۲ و ۳ لازم است روانشناسان، حقوقدانان و حتی کارآگاهان نیز با تحلیل فیلم دور مداربسته، نظر خود را بدون فدا کردن حقیقت در پای ملاحظهکاریهای سیاسی و بدون ترس از شنا در خلاف جریان بیان نمایند و با صراحت اعلام کنند که آیا چنین رفتار متین و سنجیده از کسی که دقایقی پیش مورد ضرب و شتم واقع شده، ممکن است یا خیر!
با همۀ این اوضاع و احوال، توسعۀ بعدی حوادث، بخصوص حملات تروریستی گسترده و قربانی کردن افراد بیهیچ گناه (از جمله، حادثۀ تروریستی در شاه چراغ شیراز و غیره)، نشان داد که مرگ مهسا خانم چاشنی انفجاری یک طرح کاملا برنامهریزی شده برای به حرکت در آوردن نیروهای مسلح و غیر مسلحی بود که غرب جمعی آنها را از سالها قبل بطرق مختلف، حضوری و غیرحضوری از طریق شبکهها و رسانهها در داخل و خارج کشور برای حمله آموزش داده، سازماندهی نموده و بخشاً مسلح کرده بود.
در پایان گفتار، لازم به تأکید است که رخدادهای اخیر کشور در همه حال و بیتردید، بدون هماهنگی با نفوذیهای غرب در مراکز تصمیمگیری کشور نمیتوانست با چنین سرعت، شدت و خسارات انسانی و مالی اتفاق بیافتد. جالبتر اینکه مجموعۀ حاکمیت ایران از ابتدا با کاربست قوانین و موازین ارتجاعی، از جمله، پوشش اجباری زنان، ضد آزادیهای سیاسی- اجتماعی و ندانمکاریهای خود نیز گزک بسیار برندهایی به دست دشمنان ایران داده است. و گرنه، جمهوری اسلامی میتوانست با تشکیل یک کمیسیون تحقیق مرکب از متخصصان پزشکی، روانپزشکی، روانشناسی و همچنین با مشارکت کاراگاهان و حقوقدانان مستقل و غیر مستقل علت فوت خانم امینی را بسرعت روشن سازد و حداقل این بهانه را از دست دشمنان استقلال و تمامیت کشور برباید.
مطالب مرتبط:
ــ تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی
ــ چگونه غرب در مقابل چشم ما تودهها به انجام انقلاب رنگی تحریک میکند
ــ ده روش برای اغوای مردم توسط رسانههای جمعی
۱۶ دی- جدی ۱۴۰۱