دو نوشته … انقلاب سلبریتی ها … لرد واق واق

انقلاب سلبریتی ها

من، بر خلاف تصور رایج، معتقدم که سطح فرهنگ سیاسی ایرانیان به تناسب سال پنجاه و هفت عقب رفته است. آنچه باعث می شود این سیر قهقرایی را نبینیم، تغییر عقاید رایج است که در این دوره حول دمکراسی و حقوق بشر و این قبیل مضامین می گردد. امروز، فاصله گرفتن از افکار ضد لیبرالی که به انقلاب پنجاه و هفت شکل داد، به نظرمان پیشرفت می آید که به نوعی هست. ولی توجه نداریم که آن افکار، نه فقط در ایران که در همه جای دنیا از مد افتاده است و سخنان حقوق بشری که امروز می گوییم مد روز است. مطمئن نیستم که وقتی فقط با جریان روز حرکت کرده ایم، بتوانیم مدعی پیشرفت شویم. پیشرفت، باید در توانایی پردازش و منطبق کردن این افکار با موقعیت فعلی نمودار شود که نشده.

آن چه که من پس رفت می بینم و می خوانم، سطح توجه به سیاست و اصلاً درک سیاسی است. نه به معنای شعار دادن که تازه آن هم بسیار ضعیف است. برای سامان دادن به فکر انقلابی، فکری که قرار است نظام حاضر را از بنیاد برکند و جایگزینی برایش بسازد. به دور و بر خودتان نگاه کنید و اگر شاهد انقلاب اسلامی هم بوده اید یا لاقل چیزی هم از آن شنیده اید، مقایسه ای بکنید.

یکی از مناظر ثابت آن انقلاب که در حقیقت وجه اشتراکی بین تمامی انقلاب هاست، تصویر گروه های کوچک و بزرگ مردم و بخصوص جوان هاست که در گوشه و کنار و بخصوص در مراکز تحصیلی و فرهنگی به بحث و گفتگوی سیاسی مشغولند. چه انقلاب کبیر فرانسه، چه اکتبر، چه شلوغی های مه شصت و هشت چه… همه جا همین بوده. شما کوچک ترین اثری از این بحث و جدل ها دیده اید؟ هر چه هست یا تظاهرات است و یا جنگ و گریز. فکری در کار نیست و این نبود فکر را در شعار ها هم که بسیار ساده و در عین حال کم محتواست می بینید.

نکتۀ  دیگر مراجعی هستند که قرار است به حرکت مردم جهت بدهند و اگر هم نه راهنمایی، در جهتی خاص تشویقش نمایند. چهل سال پیش روشنفکران در این مقام قرار گرفته بودند. حاصل کارشان البته درخشان نبود، ولی آنها بهترین هایی بودند که ایران آن زمان در چنته داشت. اگر حاصل کارشان فاجعه بار بود به دلیل این بود که در جهت ضد لیبرال و ضد دمکرات می اندیشیدند و سخن می گفتند و رهنمود می دادند. امروز نگاه کنید تا ببینید که سلبریتی ها جای گروه قبلی را گرفته اند. نمی گویم که اندیشۀ  جدیدی عرضه می کنند، چون نمی کنند و اصلاً ندارند که عرضه بکنند. این ها کسانی هستند که به طرز منظم و حساب شده تحت فشار قرار گرفته اند تا با رژیم موجود ابراز مخالفت بکنند و به قول گروه فشاری که عملاً می کوشد تا اختیار کار را به دست بگیرد و همه می دانند که سرش کجا بند است، «به مردم بپیوندند». روشنفکران چهل سال پیش اقلاً حرف خودشان را می زدند، حال هر قدر نامعقول، این یکی ها زیر فشار مجبور به گفتن آن چیزی می شوند که از جای دیگری به آنها تلقین می گردد، حتی اگر مقبول بنماید.

درست است که مقام و موقع روشنفکران ایرانی از انقلاب اسلامی به این سو بسیار عقب رفته، ولی این هایی که می کوشند تا سلبریتی ها را مرجع و شاخص بکنند، به طور حساب شده این کار را می کنند. جمع و جور کردن روشنفکر جماعت و گرفتنشان به کار، امر آسانی نیست. همه مدعی فکرند و حرفی از خود دارند و راحت نمی شود مهارشان کرد. در صورتی که سلبریتی ها آدمهایی عامی هستند که معمولاً حتی تحصیلات درست و حسابی هم ندارند. زیر فشار گذاشتن اینها و به قول جوان ها «تیلیت کردن مخشان» کار به نسبت ساده ایست که اگر پول و پشتکار و سازماندهی باشد، سریع هم می تواند انجام بگیرد، نگاه کنید و ببینید این اواخر بسیاریشان به چه سرعتی موضع عوض کرده اند.

علاوه بر اینها دو امر دیگر هم این تغییر موضع موجی را تسهیل می کند. اولی تمایل به واکنش گله وار است. وقتی یک حرکتی شروع شد، بسیاری برای اینکه از معرکه عقب نمانند به حرکت می افتند. درست و غلط کار چندان مهم نیست و به آن توجه چندانی هم نمی شود، نفس همراهی با بقیه، اگر هم ضمانت درستی کار به شمار نیاید، تا حدی بیمۀ  معافیت از جوابگویی هست. وقتی با همه اشتباه کنید، خیلی به شما سخت گرفته نخواهد شد. این حالت را هم در بین روشنفکران می توان دید و هم سلبریتی ها.

ولی عامل دومی هم هست که در بین گروه دوم بیشتر دیده می شود و آن حاجت محبوبیت و تأیید مردمی است. اینها به توجه مردم زنده اند و اگر روشنفکری می تواند یک گوشه بنشیند و قلمش را بزند، این ها هر لحظه محتاج تأییدند و دائم در پی کسب آن. اگر ببینند که محبوبیتشان ممکن است به خطر بیافتد در راه حفظ آن حاضر به تقریباً هر کاری هستند. کسانی که می خواهند از این گروه سؤ استفاده کنند، به این نقطۀ  ضعف به خوبی آگاهند و با دقت هدفش گرفته اند. این طوری است که کارزار های فحاشی مؤثر می افتد.

اهمیت پیدا کردن سلبریتی ها که در انقلاب قبلی نمونه اش را نداشتیم، تصادفی نیست. کاریست هدفمند که به پیگیری دنبال شده است. این فقط یک بخش از برنامۀ  تخلیۀ  عقلانیت از حرکت اعتراضی است ولی تا این جا باید به ثمربخشی اش اذعان نمود، و البته به جمع کردن بساطش همت کرد.

۲۰ نوامبر ۲۰۲۲، ۲۹ آبان ۱۴۰۱

rkamrane@yahoo.com

___________________________________

 

 

لرد واق واق

 

لرد واق واق (Lord Haw haw) یکی از شخصیت های بی اهمیت و بسیار حاشیه ای جنگ جهانی دوم است که سال هاست از یاد همه رفته. رادیوی تبلیغاتی آلمان هیتلری که به چندین زبان برنامه پخش می کرد و یاد گویندۀ پر طرفدار بخش فارسی آن، بهرام شاهرخ، هنوز در خاطر برخی پیرمرد ها زنده است، به زبان انگلیسی نیز برنامه داشت و گوینده اش هم که انگلیسی بود کاملاً منطبق با معیار های زمانه و با لهجۀ افراد تحصیلکرده و طبقۀ‌ بالای انگلستان، سخن می گفت. روشن است که این فرد محبوبیتی در کشور زادگاه خود نداشت و معروف شده بود به لرد واق واق. نمی دانم بعد از جنگ چه به سرش آمد، ولی به هر حال از یاد ها رفت.

 

حال چه شد که یاد او افتادم. در حقیقت مدتی بود به فکرش بودم و دلیلش وجود رسانه هایی است که در ایران ستیزی شاخص هستند. ما در عمل سه لرد واق واق داریم که اتفاقاً صدای هر سه شان از لندن به ما می رسد.

 

اول از همه بی بی سی که از همه پر مدعا تر است و همه جور درس به بقیه می دهد و پا تا درس فارسی هم دراز می کند و عکس های کهنۀ هشتاد نود سال پیش مینوی و فرزاد را پشتوانۀ اعتماد به نفس امروزینش می نامد. خاصیت اصلیش افادۀ انگلیسی است تؤام با برخی صفات ناپسند ایرانی که اگر بشمارم کارمندانش مکدر خواهند شد. اینها به حدی متوهم هستند که تصور میکنند به خبر افتخار پخش می دهند و اگر پا داد و کسی را دعوت کردند، منتش را باید تا آخر عمر سر او بگذارند.

 

من و تو در این میان کمتر مورد عنایت قرار می گیرد، نه به دلیل اینکه تعادلی در رفتار و گفتارش هست یا ظرافت هایی را به کار می بندد که از تیزی تیغ انتقاد دورش می دارد و احیاناً ارفاقی در حقش برمی انگیزد. به این دلیل که سطحش به قدری پایین است که کسی عنایت خیوی هم بدان نمی کند. کسانی که رستوران های شهر را ارزیابی مین مایند و به آنها نمره می دهند، نه به جگرکی ها توجهی می کنند، نه به دیزی فروش ها. من و تو دیزی فروشی رسانه های فارسی زبان است. کیفیت غذایش را هم می توان با نگاه به چهرۀ مصرف کنندگان دریافت.

 

و اما تلویزیون سعودی که از بسیاری جهات صاحب حد نصاب است. من تصور نمی کنم در تاریخ مدرن ایران هیچ گاه رسانه ای به این حد از منفوریت رسیده باشد. نه فقط خود رسانه که دو نفر از کارمندانش، یک زن و یک مرد، هم دائم در معرض تعرض و فحاشی قرار دارند که تصور می کنم این دومی به کلی بی سابقه است. دلیل امر فقط روشنی پروژۀ سیاسی نیست که اینها به پیشبردش همت گماشته اند، امکانات وسیع و توانایی کاری قابل توجه آنهاست که انگشت نمایشان کرده است. با این پشتکار به راه تجزیۀ ایران رفتن و از گفتن هیچ سخن نادرستی نهراسیدن و حتی در بند حفظ ظاهر هم نبودن، اعتماد به نفسی می طلبد که به نهایت نادر است. کلماتی از قبیل شرافت را وارد کار نمی کنم چون ظاهراً قرائتمان از آنها خیلی متفاوت است. این احساس که فقط ما امکان و حق سخن گفتن داریم، قرار است فقط حرف خودمان را بزنیم و خفه کردن دیگران نشانۀ  حقانیت ماست، در این رسانه به بالاترین حد رسیده است. واکنش های شدید از این جا برمی خیزد.

آخر برسم به یک وجه اشتراک مهم و جالب این سه:

 هر سه دارد با پرسنلی می گردد که از منجلاب اصلاح طلبی استخراج شده است. نکته قابل توجه است، به دو دلیل. اول از همه این که نشان میدهد این حرکت سیاسی که مردم ایران را مدت ها با گفتار یاوۀ خود منتر کرده بود، فقط از بابت سیاسی و القای این تصور که می شود نظام مذهبی را با دمکراسی آشتی داد، مضر و مخرب نبود، بل از بابت فساد اخلاقی هم مدرسه ای بود که نظیرش در تاریخ ایران نیامده است. این تعداد آدم فاسد و خودفروش تربیت کردن و روانۀ بازار نمودن، کار کوچکی نیست. در بین تمامی گروه های سیاسی ایران، نمی توان هیچ گروهی را پیدا کرد که تا این اندازه آدم فاسد تربیت کرده باشد و فضای روزنامه نگاری و سیاست را چنین به لجن کشیده باشد. یادآوری بکنم که در تاریخ معاصر ما، گروه های منفور سیاسی به خاطر ایدئولوژی و خط مشی شان مورد حمله قرار گرفته اند که منطقی است، نه به خاطر تدریس فاحشگی. این آخری افتخاری است مختص به اصلاح طلبان.

 

کسانی که با مطالب من آشنایی دارند می دانند که به گروه اخیر هیچ عنایتی نداردم ولی گاه می پرسند که چرا سخن را مکرر می کنی و بخصوص چرا حساب کسانی را که به هر دلیل به دنبال اصلاح طلبی کشیده شده اند از سردمداران این حرکت جدا نمی کنی؟  اول به دومی جواب بدهم. حساب این ها همیشه برای من جدا بوده و مقصود روشنم از اصلاح طلبان چهره های شاخص گروه اخیر بوده نه خیل دنباله روان. و اما دلیل اصرار. برای این که گروه اخیر در هیچ صورت حالت حق به جانبی خود را از دست نداده است و همیشه طوری رفتار کرده که انگار از بابت سیاسی معصوم است و هر خبطی بکند نباید به پایش نوشته بشود. وقاحتی که آن هم در تاریخ معاصر ما بی نظیر است.

برگردیم به اول مطلب و لرد واق واق. آنچه مردم انگلستان را، بر خلاف مردم ایران که طعمۀ  بی دفاع هستند، از ضرب این نوع تبلیغات در امان داشت، در درجۀ  اول اعتماد به دولت خودشان بود؛ وقتی این باشد، یاوه ها از گوشی میاید و از دیگری به در می رود؛ و در درجۀ  دوم موفقیت رسانۀ  کشور خودشان در دفع حملات. ولی شاید مهمتر از همه این بود که از یادشان نرفته بود به کدام ملت و کدامین کشور تعلق دارند.

 

۲۲ نوامبر ۲۰۲۲، ۱۷ آبان ۱۴۰۱

 

rkamrane@yahoo.com

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate