بختک پادوهای گلوبالیست ها بر خیزش مردم    

جنگ مردم با رژیم اشغالگر ایران و حرکت ستایش انگیز زنان در برداشتن حجاب اسلامی و به آتش کشیدن آن چنان کوبنده بود که برای اولین بار توانست بخشی از مردم جهان از ترکیه تا اسپانیا و از ایتالیا تا شیلی را با خود همراه کند. گویا حال مردم جهان هم از این خیمه شب بازی بین رژیم  و آمریکا و پر و بال دادن به اسلام و ترویج حجاب اسلامی توسط دولت های غربی بهم خورده است. این حرکت دختران شجاع که ضدیت با قوانین اسلامی را در دل خود داشت، از افغانستان تا فرانسه و اندونزی  جان تازه ای به مخالفان حجاب اسلامی بخشید و کار دولت ها و احزاب چپ اروپایی را در ترویج و توجیه حجاب اسلامی دشوار کرد. کمال داوود نویسنده مطرح فرانسوی الجزایری تبار در رابطه با کشته شدن مهسا امینی، گفته که حجاب اسلامی ربطی به انتخاب و آزادی پوشش ندارد، بلکه با ترس از جهنم و مجازات در آن دنیا و با سرکوب در این دنیا بر زنان تحمیل می شود. او در مقاله ای با عنوان “حجاب یعنی زن کشی” نوشته :” حجاب می کشد، مرگ مهسا امینی بار دیگر این امر حتمی را گواهی داد. حجاب آزادی پوشش و انتخاب نیست، آنچه به عنوان انتخاب آزاد حجاب نامیده می شود نوعی تحمیل ایدئولوژی اسلامی بر زنان است.”  والری تورانیان روزنامه نگار فرانسوی در مقاله ای با  عنوان:” حجاب: انقلاب در ایران، تسلیم در فرانسه” در انتقاد به روزنامه چپگرای لیبراسیون نوشته که این روزنامه هرگز از ستایش زنان محجبه دست برنمی دارد. این خیزش نه تنها بار دیگر مخالفت با حجاب اسلامی را در همه جا دامن زد بلکه مردم عراق، سوریه، لبنان و افغانستان را از ساقط شدن رژیم و کوتاه شدن دستان جنایتکارش در منطقه امیدوار کرد. یکی در لبنان در حمایت از خیزش مردم ایران نوشته ای را در دست میگیرد:” بهاری که در تهران شکوفه می کند بیروت و دمشق و بغداد را گلستان خواهد کرد.”

در مقابل، همپالگی های رژیم در منطقه هراسان شده اند. آخوند مقتدی صدر نگران است که عمامه پرانی از سر آخوندها و جنبش ضد حجاب اسلامی به دیگر کشور های اسلامی سرایت کند و روسری از سر زنان با “عفت” کشیده شود. حسن نصر الله رهبر حزب الله لبنان و آخوند جواد شهرستانی نماینده آخوند سیستانی مرجع شیعیان عراق عصبانیت و ترس شان را از خیزش جوانان ایران که دنیای اسلام و محور مقاومت شان! را سکه یک پول کرده اند، نمی توانند پنهان کنند و جوانان ایرانی را مزدور آمریکا و اسرائیل و اراذل و اوباش می نامند. همان چیزی که خودشان در دنیای واقعی هستند را  به مردم ایران نسبت می دهند، چرا که حیات این مراجع و رهبران اراذل و اوباش اسلامی و پیش برندگان خط آمریکا در منطقه به حیات رژیم اشغالگر ایران گره خورده است. رژیم ویرانگر ایران ۴۳ سال است همه چیز را به دشمنی حواله می کند که اصلی ترین حامی و محافظ اش است. این را خود وزیر امور خارجه رژیم هم اعتراف می کند که سرنوشت و ادامه حیات آنها به اراده اربابانش بستگی دارد. برای دلگرم کردن نیروهای رژیم می گوید:” دولت آمریکا از مجاری دیپلماتیک به ما اعلام کرد که قصد تغییر رژیم ندارد.”  اگر در این ۴۳ سال این حفاظت ها و حمایت های آمریکا و قدرت های جهانی از رژیم تحمیل شده بر ایران نبود، جامعه ایران خیلی پیش از این ها این حاکمیت عربی اسلامی را به گورستان فرستاده بود.

اما امروز اربابان رژیم برای سر پا نگه داشتن این حاکمیت در ایران با مشکل بزرگی روبرو شده اند، چون جامعه ایران این رژیم و اسلامش را یک جا تف کرده و خیزش قهرآمیز جامعه می رود که پایه های آن را درهم بشکند. این جنگ خیابانی مردم با رژیم فارغ از اینکه چه فرجامی داشته باشد، از این پس کار اربابان جهانی را در نگهداری رژیم و تحمیل آن بر جامعه ایران سخت کرده است. اما آنچه امروز مشخص است و به روشنی خود را نشان می دهد، تلاش آنها برای کج کردن مسیر مبارزه جامعه از خط هویتی و جلوگیری از جدا شدن “هویت ایرانی” با “هویت اسلامی” است.

برانداز شدن یک شبه بی بی سی و تلویزیون ایران اینترنشنال و صدای آمریکا یا همان صدای ملایان و رنگ عوض کردن یک شبه گروهی از لابی ها و دلالانی که در این ۴۳ سال بخشی از دستگاه تبلیغاتی رژیم در داخل و خارج از ایران بوده اند، حکایت از طرح دیگری دارد. چهره عوض کردن این رسانه ها و برنامه سازان و جیره خواران آنها و سرنگونی طلب شدن یک شبه بنگاه های تبلیغاتی به روشنی نشان می دهد که زیر این تغییر چهره، خطی دارد از بالا علیه خط “هویت ملی” هدایت می شود. در همین جنگ خیابانی مردم با رژیم، در هفته های اول دیدیم که چطور به حوزه ها و مراکز اسلامی و فرمانداری های رژیم حمله کردند و شعارها رنگ و بوی هویتی و ضد اسلامی داشت. شعارهایی که:”بیزارم از دین شما- نفرین به آیین شما” و نوشته ای که دختر ایرانی در روسری سوزان بالا برد:” نه تنها ری… تو این اسلامتون بلکه ری… تو اون یکی اسلامتون که میگید این اون نیست” زنی در خیابان به یکی از نیروهای رژیم می گوید:” تو آمدی در خاک من با من می جنگید” این حکومت را اشغالگر و ادامه تهاجم اسلام به ایران می دانند. مادر کیان پیرفلک بچه ۹ ساله ای که بدست دژخیمان خامنه ای کشته شد در هنگام خاک سپاری بچه اش می گوید:” اصلا برای بچه ام قرآن پخش نکنید. بچه ام از قرآن متنفر بود… می گفت مگر من عربم من ایرانی ام.” جمعیتی که در این مراسم حضور داشتند در واکنش به حرف این مادر فریاد زدند که “بختیاری رسم نماز ندارد” هیچ یک از تلویزیون ها خارج از کشور جرات نکردند این بخش از حرف این مادر و حرف های از این دست مادران و پدران و شعارهایی از این دست را پخش کنند. رسانه های رژیم، مادر کیان پیرفلک را به عنوان کسی که مشکل روانی دارد سرکوبش کردند. هیچ یک از این شعارها و نوشته ها در تلویزیون های بی بی سی، ایران اینترنشنال، صدای آمریکا، منو تو و… کوچکترین بازتابی پیدا نکرد و با سانسور دموکراتیک! آنها مواجه شد. گویی چنین چیزی اصلا در این خیزش وجود خارجی نداشته و ندارد.

بعد از چند هفته اول خیزش، با  کشتن و شناسایی و دستگیری بسیاری از گردانندگان آن در شهرهای ایران، رژیم بخشی از عوامل  و دانشجویان بسیجی و انجمن های اسلامی و دانشجویان چپگرا! را با مردم قاطی کرد تا مسیر خیزش را کج کند و با آوردن شعار های مذهبی مثل “حسین حسین کجایی یزید شده سپاهی” تلاش کرد ضدیت این حرکت با قوانین اسلامی و به آتش کشیده شدن حجاب اسلامی را کمرنگ کند که البته این شعارها در جامعه نگرفت، چون مردم حس کردند که این شعارها از کجا می آید و توسط چه کسانی از بالا پخش و تبلیغ می شود. مهره های رژیم از سروش تا صادق زیباکلام و امثال شیرین عبادی ها، تقی رحمانی ها، علی افشاری ها، طبرزدی ها و یک گله از جیره خواران ریز و درشت رژیم و گلوبالیست ها تا مجاهدین تلاش می کنند حساب رژیم را از اسلام جدا کنند و به همراه بخشی از چپ ها نگران اسلام هراسی هستند. نویسندگان دار و دسته رضا پهلوی مثل امیر طاهری از نویسندگان قدیمی دربار شاه، در نگرانی از دین زدایی و تنزل جایگاه روحانیت شیعه از خود آخوندها کاسه داغ تر از آش شده اند و با شیادی سیاسی حساب روحانیت شیعه را هم از رژیم جدا می کنند. همه همان نگرانی آخوند مقتدی صدر و  جواد شهرستانی نماینده آخوند سیستانی و حسن نصرالله و دیگر اراذل و اوباش سران  اسلام را دارند و مانند مهراب صادق نیا، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم می گویند:”هیچ کس نباید این عمامه پرانی ها را جوری تفسیر کند که رویگردانی مردم از دین معنا بدهد.”

امثال امیر طاهری امروز سخنگوی جریانی هستند که این جریان از انقلاب مشروطه تا حالا هر حرکت اجتماعی و جنبشی که در ایران شکل گرفته و خواسته از شر دستگاه روحانیت شیعه و نهاد های آخوندی رها شود، آنها با استفاده از همان حرکت و با استفاده از همان فرصت، آن فرصت های تاریخی را بر ضد خودش تبدیل کرده و تلاش کردند تا دستگاه آخوندی و فرهنگ لجنزار اسلامی و پایگاه اصلی استعمار در ایران را نجات بدهند. نهادهای آخوندی و شاخه های گوناگون آن از زمان صفویه تا به امروز همواره بخشی از امپراتوری مالی بوده و قدرت تعیین قوانین کشوری را داشته است. فقط یک دوره کوتاه در زمان رضا شاه به زور و با اردنگی به حاشیه جامعه رانده شدند و در زمان پسرش محمد رضا شاه دوباره سر از حجره شان در آوردند تا در سال ۵۷ که “همه با هم” قدرت و حاکمیت سیاسی را این بار به تمامی و یکجا زیر چتر آمریکا به آنها تقدیم کردند. امروز که جامعه ایران بعد از ۴۳ سال با از سر گذراندن این همه فلاکت و نابودی، می رود تا شر این نهاد ۵۰۰ ساله و بلای ۱۴۰۰ ساله را بکل در ایران جارو کند و دور بریزد، امثال امیر طاهری برای بیرون کشیدن اسلام از زیر ضرب جامعه تا آنجا پیش می روند که ضدیت با اسلام و روحانیت شیعه را یکی از تله های رژیم می دانند. این نوچه قدیمی دربار امروز به نمایندگی از رضا پهلوی چارچوب حکومت آینده را ترسیم میکند. او همان حرفی را می زند که رضا پهلوی سالها زده است. منتها امروز خود رضا پهلوی بخاطر فضای داخل نمی تواند همان حرف های یک سال پیش را تکرار کند که نگران تنزل جایگاه روحانیت و اسلام باشد و بسیج و سپاه را حافظان امنیت کشور معرفی کند، حالا امیر طاهری از زبان رضا پهلوی حرف می زند و  خط حکومت مورد نظرشان که همان تغییر شکل جمهوری اسلامی باشد را اعلام می کند.

او در مصاحبه با کانال یک می گوید که من از کلمه براندازی و فروپاشی استفاده نمی کنم از تغییر رژیم میگویم. می گوید که سپاه و بسیج و روحانیت حذف نمی شوند. از طرف مردم و جوانانی که در خیابان دارند کشته میشوند اعلام می کند که این جنبش، جنبش حذفی نیست و کسی در آن حذف نمی شود. خیلی علنی می گوید که همین نیروی انتظامی و سپاه و دستگاه آخوندی و حوزه علمیه و نیروی امنیتی رژیم و بازار نماز جمعه ها سر جای خودش می مانند و بدون آنکه ماهیت و ساختار رژیم عوض بشود، به کمک بخشی از خود رژیم و آقازاده ها و خانم زاده ها، شکل رژیم عوض می شود. او با وارونه نمایی مشمئز کننده می گوید:” نظام جمهوری اسلامی از ابتدا دشمن روحانیت شیعه بوده” شیرین عبادی در تلویزیون ایران اینترنشنال می گوید:” در دولت موقت، در دولت انتقالی معمولا فقط از سوی مردم نیستند، چند نفر هم باید از سوی حکومتی که ساقط شده باشند، برای اینکه آنها حاضر بشوند از قدرت بروند کنار” می گوید این جنبش را باید جایی ببریم که جمهوری اسلامی مجبور شود با اپوزیسیون گفت و گو کند. با وقاحت آشکار می گویند که جمهوری اسلامی دشمن روحانیت شیعه است و در حاکمیت بعدی بخشی از مقامات رژیم هم باید باشند. اینها همان حرف های امثال مولوی عبدالحمید، امام جمعه رژیم در زاهدان و دیگر امام جمعه های کردستان و آذربایجان و باند رفسنجانی و موسوی را  تکرار می کنند. آخوند ناصر نقویان دبیر سابق هیات عالی گزینش کشور در گفتگو با رسانه تصویری حکومتی عبدی مدیا می گوید:” قدرت لغزنده ترین زمین برای فساد است و اگر کسی خواست نلغزد، عوامل کنترل کننده را که در حکومت های دموکراتیک دنیا به عنوان ستون پنجم حکومت های دموکراسی بیان می کنند، آنجا بچینیم دور خودمان… یک حاکم اسلامی یک قدرتمند در مرکز قدرت اسلامی باید همیشه استعفایش در جیبش باشد… ما در تناسب بین دو مفهوم مردم سالاری و اجرای دینی توفیق نداشتیم و حالا مردم به این نتیجه رسیدند که آقا این دو مفهوم را بهتر است از هم جدا کنیم، بگذاریم اداره حکومت بدست دانش آن کار باشد، بدست دانشمندان این رشته باشد و حوزه علمیه که دانش و تخصص اش معلوم است در جای خودش باشد.”

عباس عبدی یکی از تئوریسین های باند دوم خرداد در مصاحبه با رسانه حکومتی دیدار می گوید:” این حکومت، این ساختار موجود یک پایگاهی دارد بنام روحانیت، روحانیت نمی تواند در برابر این اتفاقاتی که می افتد ساکت بنشیند. اگر دقت کنید در جریانات اخیر روحانیت سکوت کرده مثل گذشته از حکومت طرفداری نکرده و من مطمنم در جریان بعدی اعتراض هم می کند… روحانیت کسی نیست که راه اش را بکشد از این مملکت برود، باید با مردم بسازد. این نقطه امید من است که روحانیت استقلال خودش را (از حکومت) بدست بیاورد. بازگشت روحانیت به جایگاه خودش بشدت کمک می کند به اینکه حکومت مسیر اصلاحات را در پیش بگیرد… شرع از طریق حکومت نیست که در دل مردم می آید، شرع از طریق روحانیت و نهاد روحانیت است که در دل مردم میرود. شرع را اگر می خواهیم، قبل از انقلاب مردم متشرع بودند، خیلی بیشتر از الان متشرع بودند، برای اینکه شرع شان را از حکومت نمی گرفتند، شرع شان را از نهاد دین می گرفتند. نهاد حکومت وظیفه اش چیز دیگری است، اجرای عدالت و نظم اجتماعی است…حکومت باید به خواست مردم تن بدهد. اگر امروز زنان ما حجاب را قبول ندارند باید احترام گذاشته بشود به خواست آنها.” مصاحبه کننده از او می پرسد” پس این تعبیری که شما دارید نباید معتقد به حاکمیت اسلامی باشید؟” جواب او بگونه ای است که اسم حکومت هم می تواند تغییر کند و پسوند اسلامی حذف شود. او می گوید:” چرا، حاکمیت قید داشته باشد نه، حاکمیت اسلامی کجایش جمهوریت توش وجود دارد، اصلا توی حاکمیت اسلامی جمهوریت وجود ندارد. اصلا توی حاکمیت اسلامی کشور نداریم، این کشور را از کجا آوردید شما؟ این طالبان بیچاره و داعش درست می گویند خلافت اسلامی… من معتقدم این فرصت هنوز برای حکومت است که خودش را تغییر دهد.”

ترس همه آنها یک چیز است. همه آنها دارند خیلی علنی می گویند که هدفشان سوزاندن این فرصت تاریخی است که بعد از قرنها در جامعه ایران پدید آمده و می خواهد این لجن ۱۴۰۰ ساله و دستگاه آخوندها را در ایران جارو کند. خیلی علنی می گویند که می خواهند با استفاده از این خیزش و سوار شدن بر موج خون جوانان، این خیزش را بر ضد خودش و بنفع دشمن اش بکار بگیرند. منتها فریب رضا پهلوی و دار و دسته اش این است که با چهره ایران گرایی و ملی گرایی ظاهر می شوند. در حالیکه ملی گرایی و ناسیونالیسم شان همان ملی گرایی و ناسیونالیسم صفویه و لجن شیعه است که سران عرب مسلمان مثل حسین و علی قهرمانان ملی! شان هستند. برای همین  رضا پهلوی و دار و دسته اش وقتی از “ایران گرایی” و “انقلاب ملی” می گویند، حواسشان هست که مقابل “اسلام گرایی” و “هویت اسلامی” قرار نگیرد. با ملی گرایی شیعه می خواهند سر هویت ملی و خط پاسارگاد را ببرند. کوروش با تفکر پاسارگادی و با شعارهایی چون “ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم” معنا پیدا می کند نه با بستن پرچم اسلام توسط احمدی نژاد و امیر طاهری و رضا پهلوی بر پیشانی اش. بی دلیل نیست که رضا پهلوی فاطمه سپهری را گردآفرین ایران می نامد، چون فاطمه سپهری همان زمان که علیه خامنه ای صحبت می کند چادر اسلامی اش را هم حفظ می کند و مانند گوهر عشقی مادر ستار بهشتی روسری از سر بر نمی دارد. حالا که یک خیزش و جنبشی پدید آمده که می خواهد این لجن شیعه و آخوندها را بکل در جامعه جمع کند، آنها مثل بختک سایه شوم خود را بر این خیزش انداخته اند تا با استفاده از همین جنبش پایه ها و ارکان پانصد ساله دستگاه آخوندی را نجات بدهند و بدون اینکه پایه ها و ساختار اصلی رژیم درهم شکسته شود به رژیم فرصت تغییر شکل بدهند.

بی دلیل نیست که بخشی از آقازاده ها و لابی های رژیم و کسانی که تا دیروز در همین خارج از کشور جلوی صندوق انتخابات رژیم صف می بستند و دسته های عزاداری حسینی در کانادا و آمریکا و اروپا به راه می انداختند، حالا بخشی از شرکت کنندگان و گردانندگان تظاهرات در خارج از کشور و بخشی از این “اتحاد” هستند و خط ضد هویت ملی را در پوشش “اتحاد”دنبال می کنند. بی دلیل نیست منشور تظاهرات برلین نه تنها کوچکترین بویی از هویت و منافع ملی ایران را در خود ندارد بلکه طوری نوشته شده که بوی تجزیه طلبی از آن به مشام برسد و خواسته های گلوبالیست ها را در برداشته باشد. گروه برگزار کننده تظاهرات برلین که معلوم نیست چه کسانی هستند، در بیانیه شان خود را فراملی و جهان وطنی می خوانند. منظور از جهان وطنی برای کمپانی های فراملی و غارتگر جهانی است که امت سازی اسلامی و انترناسیونالیسم مارکسیستی امروز در خدمت آنهاست. در بیانیه شان به شرکت کنندگان در تظاهرات تاکید می کنند که به جماعت مسلمان و زنان با حجاب برخورد زننده! نکنند. معلوم است که کسی با جماعت مسلمان کاری ندارد منظورشان از جماعت مسلمان همان مراکز اسلامی رژیم در خارج از کشور است که تجمع ایرانیان جلوی آن برگزار نشود و از خشم آن بخش از ایرانیان ضد جمهوری اسلامی در امان بماند. در تجمع ایرانیان در برلین همجنسگرایان ایران نماینده و  سخنران دارند. ولی در منشور و در رویا شان اشاره ای به ۳۰ میلیون حاشیه نشین و چپاول منابع طبیعی و فاصله های وحشتناک طبقاتی ندارند.

معلوم است که سود چنین منشورها و بیانیه های فراملی و ضد ملی و آوردن کارشناسان و مهمان در ایران اینترنشنال و دیگر تلویزیون ها که از جدایی کردستان دفاع کنند و فضای تبلیغاتی مورد نیاز رژیم را فراهم کنند به جیب چه کسانی می رود. آنهم در شرایطی که جوانان در خیابان های ایران با این رژیم اشغالگر در جنگ هستند و از معلمان و کارگران و دیگر اقشار می خواهند که به آنها به پیوندند و آنها را در مقابل رژیم عربی اسلامی تنها نگذارند. پر واضح است که اگر سمت و سوی شعارها مثل هفته های اول رنگ و بوی هویتی و ملی داشت، بسیاری از اقشار مختلف به آن پیوسته بودند و در مقابل نیروی سرکوب و نیروی اسلامی رژیم، جامعه قطب بندی می شد. و باز پر واضح است که چه قطبی دست بالا را می داشت و چه قطبی رو به افول بود و منزوی می شد. حتی بخشی از توده مسلمان که اسلام برای شان بیشتر شعائر دینی است و مثل رژیم و مجاهدین و ملی مذهبی ها هویت ایدئولوژیکی آنها را تشکیل نمی دهد و بر مناسبات اجتماعی و زندگی فردی شان سلطه ندارد، به قطب ملی می پیوستند و خود بخود راه برای موج سواری این رسانه ها و دلالان آنها و پادوهای گلوبالیست ها بسته می شد. اما خط بالایی ها، قاطی کردن دوغ و دوشاب به اسم “اتحاد” است تا بتوانند گرایش جامعه ایران به هویت ملی را کمرشکن کنند و ساختار اصلی رژیم را دست نخورده نگه دارند. وزیر امور خارجه آمریکا با پنج تن از زنان ایرانی آمریکایی برای حمایت از زنان ایران دیدار می کند. یکی از این پنج تن شری حکیمی از اعضای نایاک و لابی رژیم در آمریکا است.

تقدیم جایزه شجاعت آمریکا همزمان به مسیح علینژاد و زلنسکی رییس جمهور اکراین و آوردن پرچم اوکراین در تظاهرات ایرانیان خارج از کشور و تلاش برای همسو نشان دادن خیزش جامعه ایران با سیاست های ناتو در جنگ اوکراین و  حرف های بایدن که “نگران نباشید ما ایران را آزاد می کنیم” و حضور نخست وزیر کانادا در کنار حامد اسماعیلیون در تظاهرات ایرانیان تورنتو و طراحی دیدار مسیح علی نژاد با رئیس جمهور فرانسه و برنارد لوی کسی که وظیفه اش ایجاد شبه نظامیانی مثل بلک واتر در اوکراین و لیبی و کشورهای آفریقایی بوده، طراحی چنین دیدارها و چنین چهره سازی ها و سیاست های رذیلانه ای از این دست، جدا از اینکه فضا را برای سرکوب رژیم مهیا می کنند و به سرکوب رژیم مشروعیت می بخشند، برای لکه دار کردن و آلوده کردن خیزش مردم و بدست گرفتن کنترل سمت و سوی آن است. در حاشیه  کنفرانس امنیت بین‌المللی هالیفکس که توسط قدرت های جهانی برای حمایت از اوکراین در کانادا برگزار شد، به حامد اسماعیلیون و مسیح علی نژاد تریبون می دهند تا چسباندن خیزش مردم به سیاست های ناتو را تکمیل کنند. اینجا بحث مردم اوکراین نیست که قربانی جنگ پشت پرده روسیه و ناتو هستند، بحث ناتو است که دارد مهر خود را بوسیله این پادوها بر خیزش مردم میزند و خود را صاحب این خیزش نشان می دهد. برعکس چیزی که این پادوهای روی صحنه میگویند که به این جلسات میروند تا صدای مردم ایران را به گوش جهانیان برسانند، آنها نیستند که به این جلسات می روند، آنها را به این جلسات می برند. ورود به این جلسات با تصمیم و با اهداف صاحبان این جلسات تعیین می شود. حضور این پادوها و دلقک های رو صحنه در چنین جلساتی و دیدار با مقامات دولت های غربی جز آلوده کردن خون جوانان جنگنده و چرکین کردن ذهنیت بخشی از جامعه در مبارزه با رژیم ویرانگر ایران، چه حاصل دیگری داشته است؟

فستیوال بین المللی همجنسگرایان “پدیداری لزبین ها” در این شرایط ناگهان یادشان می افتد که جایزه خود را به شادی امین بدهند. کسی که در میان ایرانیان تبعیدی به عنوان یک لمپن بی آبرو و دلال سیاسی شناخته شده است. به او جایزه می دهند تا او این را بگوید که نیکا شاکرمی جوان ۱۶ ساله ای که بدست دژخیمان رژیم کشته شد لزبین بوده است. اگر این جنبش یک رهبری مقتدر ملی داشت، امثال این دلال نمی توانستند از دیوار حریم خصوصی آدم ها بالا بروند. آنهم از حریم خصوصی نوجوانی که هنوز خون او در کف خیابان خشک نشده است. وقتی خانواده این جان باخته به وقاحت  او اعتراض می کند او با دریدگی و وقاحت بیشتر به این خانواده داغدار حمله می کند. بالا رفتن از دیوار حریم شخصی و جنسی آدمها همان خطی است که گلوبالیست تبلیغ می کنند. همان دموکراسی ای است که رضا پهلوی و دار و دسته این “اتحاد” تبلیغ می کنند. اگر این نبود، چنین دلالانی جرات نمی کردند از خون نوجوانان جنگنده چنین سود جویی کنند و نه تنها از طرف ایرانیان خارج از کشور سیلی نخورند بلکه طلبکار هم بشوند و مورد تشویق بی بی سی هم قرار بگیرند. عمده کردن مسئله همجنسگرایی در تظاهرات برلین و دادن جایزه لزبین به چنین دلالانی در این شرایط معلوم است که با چه هدفی و کمک به چه جریانی دارد صورت می گیرد. تلویزیون های ایران اینترنشنال، منو تو، صدای آمریکا و بی بی سی مستقیم و غیر مستقیم امثال مسیح علی نژادها و اسماعیلیون ها و امثال علی کریمی ها بازیکن فوتبال که از سر صدقه رژیم در ایران کاخ های آنچنانی دارند و در تجارت لوازم ورزشی و فروشگاه های ورزشی با باندهای ورزشی رژیم سهیم هستند و افرادی از این دست را به عنوان لیدر این خیزش معرفی می کنند و آنها با شکسته نفسی می گویند: “من رهبرم تو رهبری و همه رهبرند” همه تلاش دارند این جنبش یک رهبری واقعی و مقتدر پیدا نکند تا هر لاشخوری بتواند بالای سرش بیاید. بالایی ها به عمد در همه زمینه فقط آدمهای بی هویت و دلال و کاسب کار و فرصت طلب را چهره و آنها را بر موج سوار می کنند. امثال فرناز فصیحی و مریم معمار صادقی  و کاملیا انتخابی فرد و کسانی که تا دیروز در روزنامه های آمریکایی مثل نیویورک تایمز و وال استریت ژورنال از رژیم تعریف و تمجید می کردند که رژیم دارد یک ایران قوی و قدرتمند می سازد و در مقابل زورگویی آمریکا ایستاده است تا امثال هما سرشار میزبان جیره خواران فرهنگی و اصلاح طلبان رژیم در لس آنجلس و دیگرانی از جنس آنها، امروز مهمان و تحلیلگران این تلویزیون ها راجع به خیزش مردم ایران شده اند.

از برنامه سازان تلویزیون ایران اینترنشنال و جیره خواران صدای آمریکا به عنوان کنشگران و فعالان مدنی تقدیر می شود و امثال سیما ثابت، برنامه ساز ایران اینترنشنال از طرف اتحادیه اروپا به عنوان نماینده حقوق بشر در امور ایران معرفی می شود. کریستین امانپور اگر این بار نتوانست در سی ان ان با رئیسی گفت و گو کند، با گوگوش راجع به خیزش دختران ایران گفت و گو می کند! حامد اسماعیلیون که تا دیروز یک پای او در جمهوری اسلامی و یک پای او در کانادا بوده و کتاب هایش در جمهوری اسلامی با اجازه وزارت ارشاد رژیم به چاپ می رسیده و مدافع اصلاح طلبان رژیم در کانادا بوده یک شبه سوپرمن می شود و در ۱۵۰ شهر تظاهرات برگزار میکند! معلوم است که چه کسانی در خارج از کشور می توانند در مدت کوتاهی در ۱۵۰ کشور شبکه درست کنند. نه فردی که تاکنون در زمینه های سیاسی و اجتماعی هیچ چیز شاخصی نداشته و ندارد. اگر بخاطر کشته شدن زن و بچه اش است، هزاران نفر در خارج و در داخل کشور هستند که خانواده آنها کشته شده اند، آنهم نه در سفر تفریحی به ایران و در هواپیمای مسافربری که در مبارزه با رژیم و در زندانها کشته و اعدام شده اند. اگر کسی نمی خواهد ببیند پشت این چهره سازی ها و این شبکه سازی ها چه کسانی قرار دارند با عقل و شعور خود قهر کرده است. در تظاهرات برلین یاد کشته شدگان اوکراین و رضا حقیقت نژاد خبرنگار رادیو فردا گرامی داشته می شود، خبرنگار رادیویی که در این ۴۳ سال مبلغ جمهوری اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی بوده است. جنازه این خبرنگار هم مثل هوشنگ ابتهاج شاعر توده ای و ستایشگر خمینی با هماهنگی نهادهای رژیم در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی برده می شود. دیدیم که رژیم همزمان با کشتار جوانان در خیابان های ایران، چه نمایشی را برای دفن جنازه این خبرنگار به راه می اندازد. مثل نمایش تهدید سپاه به خبرنگاران تلویزیون ایران اینترنشنال، رژیم خیزش مردم را به ایران اینترنشنال نسبت می دهد و ایران اینترنشنال را به عربستان و عربستان را به تجزیه ایران. اسرائیل هم در همکاری با این خط اعلام می کند که طرح ترور کارمندان ایران اینترنشنال را به مقامات امنیتی انگلیس داده است. یادمان هست که همزمان با دستگیری و شکنجه کردن زنان با غیرتی مثل سپیده رشنو و آوردن آنها به تلویزیون و وادار کردن آنها که بگویند گول مسیح علی نژاد را خورده اند، آمریکا در همکاری مستقیم با رژیم، شوی رسانه ای به راه می اندازد که یک تروریست جلوی خانه مسیح علی نژاد پرسه زده است. کسی نمی گوید اگر ایران اینترنشنال مال باندی از خود رژیم نیست، چطور رژیم می تواند گزارشگران این تلویزیون را در جام جهانی حذف کند و عربستان نمی تواند گزارشگران تلویزیون خود را به جام جهانی در قطر ببرد.

این لجنزار گاهی تا حد صحنه های کمدی و مضحک پیش می رود، یکی از نوچه های طبرزدی و اصلاح طلبان رژیم بنام امیر عباس فخرآور، پیش نویس قانون اساسی آینده ایران را می نویسد و در دیدار با مایک پومپئو آن را تقدیم مایک پومپئو می کند. عباس میلانی که قبلا اعلام کرده بود شجریان این روضه خوان موسیقی اصیل، قانون اساسی آینده ایران را نوشته و به او سپرده، حالا  این قانون اساسی را به حامد اسماعیلیون تقدیم می کند. امثال گلشیفته فراهانی  ناگهان یادشان می افتد که نگران اسلام هراسی! بشوند و بگوید که حجاب اجباری ربطی به اسلام ندارد و به مردم نصیحت کنند که فعلا به این “تاریخ کوفتی ساسانی و هخامنشی کاری نداشته باشید” البته زحمت شان هم بی جواب نمی ماند. بی بی سی در ۳۰ اکتبر ۲۰۲۲ از اجرای ترانه برای… در کنسرت گروه معروف کلدپلی در آرژانتین خبر داده و نوشته”: مسعود جمالی برنامه گذار در لس آنجلس گلشیفته فراهانی را به گروه موسیقی کلدپلی معرفی می کند.” مسعود جمالی همکار و شریک علیرضا امیر قاسمی در برگزاری کنسرت ها و  تلویزیون تپش است. این دو نفر  به عنوان پادو  و جیره خوار رژیم در لس آنجلس معروف عام و خاص هستند. می بینیم  تمام این حلقه های ریز و درشت مثل یک زنجیر توسط بالایی ها روی یک خط ضد هویتی به هم وصل می شوند. اینکه در هر حرکتی عده ای فرصت طلب و کاسبکار بنفع خودشان سودجویی کنند و یا عده ای با فضای عمومی همسو و بقولی جوگیر شوند چیزی غیر عادی نیست. در هر حرکت اجتماعی چنین چیزهایی معمول است. اما اینکه رسانه ها سیستماتیک میدان را برای آنها باز کنند و آنها را میدان دار کنند داستان دیگریست.

خط آمریکا و اروپا نشان می دهد که دارند برای این جنبش رهبری می سازند تا بتوانند این خیزش را به نقطه دیگری ببرند و خواسته هایش را سر ببرند. یک سوی این ماجرا باند رفسنجانی، موسوی، منتظری و امثال حسن خمینی و مولوی عبدالحمید امام جمعه رژیم در زاهدان و دیگر امام جمعه های رژیم در کردستان و آذربایجان و … در پشت صحنه قرار دارند، و سوی دیگر این ماجرا  بخشی از آقازاده ها و لابی ها و نهادهای رژیم در خارج از کشور تا امثال همین شیرین عبادی ها و نسرین ستوده ها و حامد اسماعیلیون ها و مسیح علی نژاد ها با پشتیبانی تلویزیون های ایران اینترنشنال، منو تو، بی بی سی، صدای آمریکا و… قرار دارند که بنام “اتحاد” با هم جمع شده اند و رهبری این “اتحاد” را هم به رضا پهلوی سپرده اند. آقازاده ها و لابی های رژیم در خارج از کشور و باندهای اصلاح طلب رژیم در داخل علیرغم امکانات رسانه ای و نهادهای مالی و قدرتی که دارند، ولی اعتبار اجتماعی ندارند و می دانند که مردم برای حرف های آنها تره هم خرد نمی کنند و در جامعه سوخته شده هستند. ولی رضا پهلوی بخاطر اعتبار پدر و پدربزرگ اش و بخاطر اعتبار تاریخی نظام پادشاهی که پشت سرش دارد، آنها او را بالای این “اتحاد” می گذارند تا اگر نتوانستند رژیم را در این نقطه عبور بدهند، با استفاده از او بدون اینکه ساختار و استخوان بندی رژیم و نهاد حوزه و اسلام درهم بشکند، شکل رژیم را تغییر بدهند. زهرا رهنورد که امروز مثل دیگر همپالگی هایش به باند خامنه ای می گوید:”دیگر طاقت رنج و درد هموطنانم را ندارم بیایید مرا هم بکشید یا تسلیم خواست مردم شوید” کسی است که در سالهای پس از انقلاب به همراه اعظم طالقانی جزو سردمداران حجاب اجباری و سرکوب زنان بوده و افتخارش این بوده که شوهرش میرحسین طرح جداسازی زنان و مردان را در اتوبوس های شهری ارائه داده است، همان کسی در کنگره شعر و ادب دانشجویان در سال ۱۳۶۳ کینه خود را به هویت ایرانی چنین بیان می کند:”هویت ایرانی دشمن هویت اسلامی است و توطئه‌ی خارجی‌ها می‌باشد.” حالا او دلسوز زنانی شده که این زنان دارند روسری و چادر اسلامی اش را به آتش می کشند. اینجا فقط بحث بی شرمی و فرصت طلبی این افراد نیست، بلکه نشان از چفت و بست ها و پیوندهای پشت صحنه دارد.

اگر یک گام به عقب به خیزش پاسارگاد برگردیم می بینیم رهبری این جریان فراتر از این اتحاد و این پادوهای ریز و درشت روی صحنه است. با نگاهی به خیزش های اجتماعی به ویژه بعد از اعتراضات سال ۸۸، بهتر می توان ترس مشترک آمریکا و رژیم و این مجموعه بنام اپوزیسیون از جدا شدن هویت ایرانی با هویت اسلامی را دید و دریافت. خیزش پاسارگاد در آبان ۹۵ و جنبش سراسری دی ماه ۹۶ نشان داد که جدا از اعتراضات صنفی و سیاسی، یک جنگ هویتی و تاریخی با رژیم در بطن جامعه جریان دارد. خیزش پاسارگاد با شعارهایی چون “ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم” و ” هرچه بلا آمده از عرب ها آمده” مستقیم به سران اسلام و رهبران آن شلیک کرد و کینه و نفرت خود را از بلایی که با تهاجم اسلام به ایران آمده نشان داد. ادامه آن در خیزش دی ماه ۹۶ در شهرستان های کوچک و بزرگ، حوزه های علمیه و مراکز اسلامی و مساجد به آتش کشیده شد. با این خیزش ها بود که حنای اصلاح طلبان و جناح بازی رژیم رنگ باخت و مبارزه جامعه وارد مرحله دیگری شد که امروز بنیان رژیم را به لرزه انداخته است. این خط و این بخش از جامعه که هویت خود را بیرون از دایره هویت اسلامی جستجو می کند، یک باریکه راهی را علیه رژیم در دل تاریخ خود پیدا کرده و در مقابل توحش و غارت اسلامی به الگوی هویتی و فکری خود قبل از تهاجم اسلام به ایران روی آورده است. هویت و تاریخی که آئین هایی چون میترائیسم و مهر را در خود داشته و در دل آن شخصیت هایی چون مانی، مزدک، بابک خرمدین و یعقوب لیث ها از آن بیرون آمده و جنبش های ملی و  حیرت برانگیزی علیه اسلام و خلفای اسلامی در آن پرورش یافته است.

این خط همانقدر که برای رژیم و منافع قدرت های جهانی خطرناک است، همانقدر با خط سیاسی و عقیدتی اپوزیسیون موجود غریبه و بیگانه است. این خط نه رو به نیروهای اسلامی و جریانات چپ دارد و نه رو به دموکراسی و حقوق بشری دروغین قدرت های جهانی دارد که زیر چتر این دموکراسی و حقوق بشری دروغین، ثروت های نجومی یک درصد از کلان پولدارهای جهان، بلای جان نود و نه درصد آدمها و جنگل ها و رودخانه ها و همه موجودات کره زمین شده است. این خط رو به منافع ملی ایران دارد، که منافع ملی حکم می کند ثروت های طبیعی آن سرزمین صرف نیازهای اساسی مردم همان سرزمین بشود. ثروت طبیعی آن کشور در داخل آن سرزمین صرف چیزی بشود که آنجا لازم است نه صرف چیزی که آمازون، گوگل، اپل و بزرگ سرمایه دارها می خواهند. امروز ابر کمپانی های فناوری و کلان پولدارهای جهانی باید از روی جنازه منافع ملی کشورها بگذرند تا جهانی سازی را به سر انجام برسانند. هر مقوله ای در شرایط خاص و با مختصات خاص خودش معنا پیدا می کند، ممکن است در یک شرایط و در یک دوره ای مقوله ای انقلابی باشد و در شرایط و دوره دیگری نباشد. امروز هویت ملی قویترین پادزهر در برابر جهانی سازی و تنها سپهر توده ها در این دوران است.

بنابراین برای اربابان جهانی بحث خود اسلام به خودی خود مطرح نیست، بحث جهانی سازی مطرح است. حفظ سلطه اسلام در ایران از این رو برای آنها مهم است که مانع و سدی در برابر گرایش جامعه به هویت ملی است. ترس و نگرانی اصلی شان این است که خط منافع ملی و حاکمیت ملی در برابر آنها سر در بیاورد. چون اگر در ایران سر در بیاورد و به بار بنشیند، از خاورمیانه تا اروپا تاثیر خود را بر جا می گذارد. خود نویسندگان کشورهای غربی نیز هر از گاهی به این موضوع اشاره می کنند که رشد ملی گرایی در ایران به رشد ملی گرایی در دیگر کشورهای منطقه منجر می شود و برای منافع آمریکا در خاورمیانه و خط جهانی سازی خطرناک است. پروفسور ریچ کارفور استاد جامعه شناس شرق دانشگاه میشیگان در رابطه با خیزش جوانان ایران گفته:” غرب از اینکه حکومتی مبتنی بر حفظ منافع ملی در ایران شکل بگیرد نگران است و خواهان چنین حکومتی نیست… مردم ایران فارغ از تبعیض های ایدئولوژیک و سرکوب اقلیت های قومی و مذهبی، پتانسیل آن را دارند که به عنوان یک قدرت صنعتی منطقه و بلکه یکی از قدرت های جهانی سر بلند کنند. این موضوع را کشورهای غربی و حتی کشورهای رقیب چون عربستان و ترکیه می دانند و ترجیح می دهند ایران در همین شرایط در تاروپود عقاید ایدئولوژیک خود دست و پا بزند. ایرانی ضعیف که خود بخود با مسئولین بی کفایت و بیسواد به سرعت دارند زیر ساخت های خود را نابود کرده و می کنند برای همه آنها مطلوب تر است.”

بی دلیل نیست که صف بندی سیاسی سال ۵۷ که همه زیر چتر سیاست های آمریکا در بردن شاه و آوردن خمینی “وحدت کلمه” را با خمینی حفظ کردند، امروز همان صف بندی به نوعی دیگر دارد تکرار می شود و دوباره “همه با هم” علیه این خط هویتی به صف شده اند. امروز ترس همه نه از شاه! و بازگشت سلطنت که از جدا شدن هویت ایرانی با هویت اسلامی است.  چون تجربه فرود فولادوند آنهم حدود ۱۵ سال پیش نشان داد که روی این خط هویتی چه پتانسیل و نیرویی در دل جامعه خوابیده است و چگونه بخشی از دختران و پسران با غیرت با تفنگ و چاقو به سراغ قاضی ها و امام جمعه های جنایتکار رژیم می روند. ترس همه این است که خشم و نفرت مردم از رژیم دارد خط هویتی پیدا می کند. وگرنه ترس آمریکا و رژیم و ترس مجاهدین و چپ ها و باقی مانده های حزب توده تا فداییان خلق و دهها محفل های دیگر با نام های سوسیالیستی و کمونیستی و پس مانده های خمینی مثل جبهه ملی، مصدقی ها، ملی مذهبی ها، نهضت آزادی ها، اصلاح طلبان حکومتی و جریانات به اصطلاح مدافع مبارزه مدنی و حقوق بشری تا خود رضا پهلوی که حالا همه آنها جمهوریخواه و طرفدار دموکراسی شده اند از چیست که این همه در تب و تاب افتاده اند. چرا چند ماه قبل، همزمان با تظاهرات مردم علیه گرانی و غارت رژیم که خشم خود را با شعار “ما اشتباه کردیم که انقلاب کردیم”، “فتنه ۵۷ عامل فقر ملت” و “آخوند خدایی می کند ملت گدایی می کند”در خیابان های ایران فریاد می زدند، مقامات اروپایی و آمریکایی و امثال مایک پومپئو و مایک پنس سراسیمه به کمپ مجاهدین می روند و اعلام می کنند که مجاهدین رهبری این تظاهرات را در دست دارند و مردم ایران دیکتاتوری شاه را نمی خواهند؟ نمایندگان  کنگره و سنای آمریکا در یک بیانیه دو حزبی ضمن حمایت از مجاهدین تاکید می کنند که مردم ایران خواستار بازگشت دیکتاتوری شاه نیستند. بعد از انتشار این بیانیه مریم رجوی خیال همه را راحت می کند و می گوید این بیانیه راه بندان سیاسی سلطنت در ایران است. یعنی اینکه آمریکا نمی خواهد سلطنت به ایران برگردد. مایک پنس از طرف مردم ایران! به مجاهدین اطمینان می دهد که مردم ایران دیکتاتوری شاه را نمی خواهند.

این سراسیمگی و دشمنی علنی با شاه!، نشان می دهد که داستان فراتر از شاه و چهار تا شعار رضا شاه روحت شاد است. رضا پهلوی که از این دشمنی ها ضرر نمی کند. او خودش در همسویی با خط گلوبالیست ها دشمن خط پاسارگاد است. او همان آدم است که بعد خیزش پاسارگاد در آبان ۹۵ در کیهان لندن می گوید:”اگر قرار باشد به اسلام توهین شود همان بهتر که جمهوری اسلامی بماند” در همین آخرین سخنرانی اش در روز ۲۱ اکتبر ۲۰۲۲ می گوید:”خوشحالم که تاکید من در سال‌های اخیر برای جانشین کردن “سیستم‌محوری” به جای “فرد محوری” در صحنه سیاسی ایران از سوی شما پذیرفته شد و در مسیر عملی شدن قرار دارد.” خیلی علنی دارد می گوید که دنبال “سیستم محوری” است نه “فرد محوری” چون سیستم محوری خواست گلوبالیست هاست. چون دستشان برای چپاول منابع طبیعی و ثروت های ملی و نابودی فرهنگ و هویت جوامع باز تر است. برای همین بابای  او را آمریکا بر می دارد و جمهوری اسلامی را می آورد. صدام و قذافی را برمی دارد جایش “سیستم محور” می آورد. و امروز می بینم که همین حکومت “فرد محور” شاه و صدام و قذافی در مقایسه با جهنم “سیستم محور” چقدر بنفع مردم ایران و عراق و لیبی بود.

او از طرف مردم ایران اعلام می کند که مردم ایران خواهان دموکراسی مثل کانادا و فرانسه و آمریکا هستند. دموکراسی که مردمان همین کشورها استفراغ اش کرده اند که یک نمونه آن را در اواخر دوره ترامپ در آمریکا دیدیم. بگذریم که اگر همین دموکراسی رنگ باخته غربی در ایران می رفت باز خوب بود ولی این دموکراسی ابزارها و تحولات دوره صنعتی غرب را لازم دارد که امروز جوامع و اساسا این دوره از آن مرحله رد شده است. امروز در دنیای واقعی می بینیم که نسخه پیچیدن دموکراسی غربی برای کشورهای دیگر فقط یک عوام فریبی است و دیدیم وقتی این دموکراسی به تونس و مصر و عراق و لبنان و لیبی رفت به چه شکلی در آمد. تجربه این کشورها و بسیاری از جاهای دیگر نشان داده که فقط یک حاکمیت ملی است که می تواند منافع ملی یک کشور را برای مردمان آن سرزمین در برابر صاحبان سرمایه جهانی حفظ کند. رضا پهلوی خیلی واضح دارد می گوید که دنبال حاکمیتی که رنگ و بوی تاریخی و هویتی داشته باشد نیست، چرا که اربابان جهانی با آمدن یک حاکمیت غیر اسلامی که منافع ملی جامعه ایران را در اولویت قرار دهد و رنگ و بویی از هویت تاریخی آن جامعه را با خود داشته باشد مشکل دارند و آن را با منافع خودشان و با خط جهانی سازی در تضاد می بینند. آنها از شکل گرفتن یک حاکمیت مقتدر ملی که بتواند راه باز کند و از این همه نابودی بنیان های اقتصادی و تولیدی و فرهنگی و از نابودی طبیعت ایران جلوگیری کند و تضادی را بنفع ۳۰ میلیون حاشیه نشین ها حل کند ضدیت دارند. این نابودی با ادا و اطوار دموکراسی و “سیستم محور” که بوی گند آن در خود کشورهای غربی در آمده و یا با ناسیونالیسم لجن شیعی که حل نمی شود.

اگر امروز رضا پهلوی در بین بخشی از جامعه اعتباری پیدا کرده اتفاقا بخاطر حکومت “فرد محور” پدر و پدر بزرگ اش است. اگر امروز شاه و رضا شاه در جامعه زنده شده اند بخاطر جهنم “سیستم محوری” است که جمهوری اسلامی در ایران برپا کرده و بخاطر ماهیت و عملکرد همین اپوزیسیون است که نه تنها در سال ۵۷ پشت خمینی رفتند و محصول مبارزه خود را با شاه “در طبق اخلاص” تقدیم خمینی کردند، بلکه هنوز هم روز ۲۲ بهمن، روز به قدرت رسیدن این حاکمیت را به “خلق قهرمان ایران” تبریک می گویند و امروز در دشمنی با این خط هویتی با رژیم همدست و هم داستان شده اند. چون می دانند اگر این حاکمیت با یک جنبش اجتماعی و هویتی ساقط شود نه تنها نانی برای آنها ندارد و آنها نقشی در آن ندارند، بلکه در دکان اسلام و جهان وطنی و انترناسیونالیسم تخته می شود و پایه های اعتقادی و ایدئولوژی آنها همراه با رژیم فرو می ریزد.

و گرنه بحث آنها شاه و پادشاهی و جمهوری خواهی نیست. همانطور که حمله آنها به شعار رضا شاه روحت شاد ربطی به سلطنت ندارد. آنها هم می دانند که شعار رضا شاه روحت شاد از سلطنت طلبان نیامده و به سلطنت طلبان ربط ندارد. جدا از اینکه مردم با این شعار تو سر آخوندها می زنند، بیانگر خواست جامعه برای داشتن یک حاکمیت مقتدر ملی است. این مجموعه نه به شاه و رضا شاه که به این خواست جامعه برای داشتن یک دولت مقتدر ملی حمله می کنند. چرا که این خواسته جامعه با خط  جهانی سازی در تضاد است. وگرنه دلیلی ندارد که رضا پهلوی به عنوان وارث سلطنت به همراه دیگران به آن تهاجم کند. وقتی همسر رضا پهلوی در تظاهرات ایرانیان واشنگتن شرکت می کند گروهی با دیدن او شعار رضا شاه روحت شاد سر می دهند، همسر رضا پهلوی نگران می شود و از مردم می خواهد که این شعار را ندهند. هر چند رسانه ها از این شعار استفاده کردند تا رضا پهلوی را جا به اندازند و حالا که استفاده شان را از این شعار برده اند، رضا پهلوی از هوادارانش می خواهد که فعلا بخاطر اتحاد با آقازاده ها و خانم زاده ها این شعار را کنار بگذارند. همانطور که منظور از شعار “مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر” که اولین بار رژیم بعد اعتراضات آبان ۹۸ توسط دانشجویان چپ گرای خط امامی در دانشگاه تهران آورد، رضا پهلوی نیست. رضا پهلوی که افسارش در همین آخور گلوبالیست ها بسته شده و بیش از دیگران علیه یک حکومت ملی و علیه خط هویتی شمشیر می کشد و با تکرار هر روزه دولت “کثرت گرا” و “نهاد سازی” و “سیستم محور” زیرآب همان حکومت ملی را به نفع گلوبالیست ها می زند. گفته می شود که فتحعلی شاه ۱۲۲ فرزند داشته که همه شاهزاده بودند. این هم مثل یکی از آن شاهزاده هاست. می گویند شاه سلطان حسین، آخرین شاه صفوی، شاعر و نقاش و اهل عرفان بوده، همه چیز بوده غیر از شاه. محمود افغان بعد از اینکه افغانستان را از او میگیرد به سمت اصفهان لشکر کشی می کند و اصفهان را تصرف می کند، شاه سلطان حسین به استقبال محمود افغان می رود و تاج پادشاهی خود را بر سر محمود افغان می گذارد و مجیز گوی او می شود. حالا داستان رضا پهلوی همان داستان شاه سلطان حسین است.

امروز بزرگترین سد راه خط پاسارگاد و سد راه نظام پادشاهی در ایران همین رضا پهلوی است. حضور او به عنوان شاهزاده که مشروعیت تاریخی و اعتبار پدر و پدر بزرگ اش را پشت سر خود دارد، بزرگترین مانع برای پا گرفتن یک تشکلی مثل انجمن پادشاهی فولادوند است. برای همین رسانه ها او را به عنوان شاهزاده بالا می آورند و او بر جنبش بدون رهبری غیر متمرکز  تاکید می کند. چرا که میداند اگر در جامعه رهبری خط هویتی زایش پیدا کند و سر بر بیاورد، او به حاشیه پرتاب می شود و موقعیت خود را از دست می دهد. او می داند که نماینده خط هویت ملی و نماینده آن بخش از جامعه که بجای عقد و ازدواج اسلامی به عقد آریایی روی آورده نیست. او نه تنها کوچکترین همخوانی چه به لحاظ اعتقادی و چه به لحاظ ماهیتی و منافع سیاسی با این خط ندارد بلکه حضور او به عنوان شاهزاده ذهنیت بخشی از جامعه را به خودش قفل زده و نیرو و پتانسیل آنها را به هدر می دهد. این بخش با اینکه به او انتقاد دارند و او را بی بوته و بی عرضه می دانند باز به او امید بسته و می گویند اگر او بجای جمهوری اسلامی شاه بشود باز بهتر از این وضعیت است. ولی در اصل وجود رضا پهلوی برای این است که جلوی رشد هویت ملی و تفکر پاسارگادی را در ایران را بگیرند.

این موضوع را بسیاری در داخل ایران هم می بینند. جدا از این رسانه ها که سیستماتیک فضای داخل ایران را فیلتر می کنند و فقط بخش فیلتر شده خودشان را به عنوان واقعیت های جامعه ایران نشان می دهند، از داخل صدا ها و نوشته هایی در فضای مجازی بیرون می زند که می گویند بخشی از باندهای رژیم تلاش دارند بر موج انقلاب مردم سوار بشوند، آنها می خواهند فعلا تظاهرات مردم را به صورت پراکنده در سطح منطقه ای در شهرها نگه دارند تا بتوانند  افرادی که با تفکر پاسارگادی در جمعیت شعار می آورند و حرکت مردم را در مقابله با نیروهای رژیم سمت و سوی تهاجمی می دهند، شناسایی و دستگیر کنند. بیشتر آنهایی که دستگیر شده اند و در زندان هستند، دارای تفکر پاسارگادی هستند. دستگیری و در زندان ماندن آنها هم بنفع باندهای اصلاح طلب و رضا پهلوی و این “اتحادی” است که در خارج از کشور ساخته اند و هم بنفع باندهای خامنه ای است. بنفع هر دو است که این تفکر در زندان باشد. باندهای اصلاح طلب تلاش می کنند که اقشار مختلف جامعه فعلا به این خیزش نه پیوندند تا بتوانند کنترل آن را در دست بگیرند، چون این پتانسیل و ضدیتی که در جامعه علیه رژیم وجود دارد و در همین خیزش همه به چشم دیدند، کار آنها را  در کنترل حرکت مردم سخت کرده است. برای همین در خارج از کشور به عمد پرچم اوکراین و پرچم کردستان مستقل را در تظاهرات ایرانیان بالا می آورند تا از یک طرف برای حاکمیت فضای لازم تبلیغاتی را فراهم کنند که خیزش مردم را به دولت های غربی وصل کند و مردم را از تجزیه و سوریه شدن ایران بترساند، از طرف دیگر از باند خامنه ای می خواهند که برای جلوگیری از درهم شکستن ارکان اسلام و حوزه قبول کنند که از صحنه کنار بروند و به تغییر شکل رژیم رضایت بدهند.

آمریکا و اروپا همزمان دو خط موازی را با رژیم می روند که اگر نتوانستند رژیم را از این نقطه عبور بدهند برای جلوگیری از درهم شکستن ساختار و ماهیت اصلی رژیم و برای مقابله با خط هویتی و به حاشیه راندن آن در جامعه، به رژیم تغییر شکل بدهند. رضا پهلوی و دار و دسته اش با ملی گرایی شیعه از یک طرف و چپ ها و مجاهدین و دهها جریانات حقوق بشری! و دموکراسی خواه! و جمهوریخواه از طرف دیگر  علیرغم اختلافات و تضاد هایی که با هم دارند، همه با هم به یک نقطه شلیک می کنند. این مجموعه جدا از منفعت های سیاسی که در زمین گلوبالیست ها دارند، پیوندهای عمیق عقیدتی با خود اسلام و جهانی سازی دارند. جنگشان با رژیم یک جنگ خانوادگی در درون خانواده اسلام است. مثل جنگ معاویه با علی و حسین با یزید که دعوا شان دعوای خانواده اسلام بود. جنس دعوای آنها از جنس دعوای مزدکیان و خرمدینان و زندقیان و … با خلفای اسلامی نبود. همین معاویه و علی که در دعوای خانوادگی همدیگر را تکه پاره می کردند وقتی در مقابل یک دشمن بیرونی قرار می گرفتند با هم یکی می شدند. این جریانات در طی این ۴۳ سال خروارها خروار نوشته و مصاحبه و سخنرانی دارند. در تمامی این خروارها نوشته حتی یک جا نمی بینید به جنبش های ملی ایران که در مقابل خلفای اسلامی ایستادند و یا به یک مفاخر علمی و فکری و شخصیت هایی که بیرون از دایره تفکر اسلامی بودند اشاره ای بکنند. در عوض بجای آن در تعریف و تمجید از سران عرب مسلمان خروارها مطلب دارند.

جریانات مارکسیستی در تعریف از سران شیعه و اینکه رهبری شیعه در ایران “نقش انقلابی در رهبری مبارزات خلق های تحت ستم داشته است” بسیار گفته و نوشته اند. ولی به جنبش های مزدکیان و خرمدینان… که اتفاقا دیدگاه های اشتراکی داشتند کوچکترین اشاره ای ندارند. آنها در ضدیت با هویت ملی وجه مشترکی با جهانی سازی و امت سازی اسلامی دارند و حرکت های ملی را در تضاد با امت و انترناسیونالیسم و جهان وطنی می بینند. آنها اگر برابری و تقسیم عادلانه ثروت را می خواستند باز پدر تاریخی و ایدئولوژیکی آن مزدک بود که تجسم عینی اهریمن را در ثروت اندوزی و عدم تقسیم عادلانه ثروت می بیند. رضا پهلوی که به تاریخ یک ملت توهین می کند و از قول مردم ایران اعلام می کند که مردم ایران همین دموکراسی شکل باخته و بوی گند گرفته آمریکا و کانادا و فرانسه را می خواهند، شکل واقعی آن و شکل واقعی آزادی ادیان در تاریخ ایران بوده و پدر تاریخی آن کوروش بوده است. این را بسیاری از متفکران غربی مانند هگل و نیچه نیز بدان اشاره کرده اند. آنها این نمونه های خدشه ناپذیر تاریخ ایران را نادیده می گیرند و به سراغ چهار تا سران عرب مسلمان اشغالگر و غارتگر ایران می روند و جاده را برای صاحبان جهانی سازی صاف می کنند.

آنهم امروز که در جامعه ایران بعد از قرنها، از دوره صفویه تاکنون برای اولین بار یک فرصت طلایی تاریخی پیدا شده که جامعه ایران دارد از لجن ۱۴۰۰ ساله اسلام و شیعه و دم و دستگاه آخوندی پا بیرون می گذارد و به جنبش های سترگ ملی و تاریخی اش گره می خورد. در حالی این مجموعه اپوزیسیون و یک گله از مهره ها و پادوهای ریز و درشت گلوبالیست خود را نمایندگان جنبش می دانند و نگران تضعیف  نهادهای آخوندی و اسلام  هستند، که جوشش جامعه ایران و این خیزش درست در ضدیت و در نقطه مقابل آنها قرار دارد. اینها در حالی از قول مردم ایران خواسته های گلوبالیست ها قرقره می کنند که مردم در ایران دارند شعار می دهند “آخوند باید گم بشه، تا آخوند کفن نشود این وطن وطن نشود، فقر فساد گرونی  میریم تا سرنگونی، بسیجی سپاهی داعش ما شمایی” وقتی حرف های پدر و مادر جوانانی که در شهرهای مختلف ایران کشته شده اند را می شنویم یکی نمی گوید بچه های شان فدای دموکراسی و دولت فراجناحی و سیستم محور شده اند. می گویند بچه های آنها فدای ایران و فدای آزادی این خاک شده اند. منظور از آزادی، دموکراسی این حضرات نیست، رهایی از این فقر و  چپاول و  غارت و استثمار است. حرف های این پدر و مادرها همه رنگ و بوی ملی دارد. این همان پتانسیلی است که از خط پاسارگاد در جامعه باقی مانده است. بریده شدن بند ناف جامعه از اسلام چنان روشن است که خود آخوندها به سران حکومت هشدار می دهند که حاکمیت باید دست به اقدامی بزند و راه حلی پیدا کند. آخوند محمد ذکایی، استاد حوزه علمیه قم گفته:” در آینده ای نه چندان دور با خارج شدن نسل گذشته دهه ۴۰ به پایین از زندگی، دیگر چیزی به نام مذهب و اعتقاد در بین نسل های جوان و میانسال نخواهیم دید… تنها در تلویزیون جامعه را دیندار و متدین نشان میدهند. اما در زیر پوست شهر همه می دانیم دیگر چیزی به نام دین در بین مردم موضوعیت ندارد.اگر در خانواده و اقوام خود بنگریم متوجه می شویم به جز چند پیرزن و پیرمرد که آنها هم تربیت شده ی زمان شاه هستند، دیگر هیچ کدام از پرورش یافتگان جمهوری اسلامی حتی نماز نمی خوانند که هیچ بلکه تمام مظاهر دین را به تمسخر میگیرند…استقبال مردم از نوروز و جشن و سرور بی نظیر مردم و تمجید و تبلیغ و احترام به کوروش و نمادهای ملی، از آثار این تغییر بنیادین در عقاید مردم است.”

می بینیم تضاد بنیادین بین بچه هایی که در داخل دارند مبارزه می کنند و این جریان ائتلاف وجود دارد. مردم می خواهند این رژیم با تمام دم و دستگاه و نهادهایش نابود شود، این جریان می خواهد فقط باند خامنه ای کنار برود و ظاهر رژیم تغییر شکل پیدا کند. رضا پهلوی و دار و دسته این “اتحاد” نمی توانند نماینده این جنبش باشند، آنها فقط نقش محلل را دارند تا بالایی با استفاده از آنها بتوانند مسیر خیزش را کج کرده و آن را به نقطه تغییر شکل رژیم سوق دهند. رضا پهلوی در طی این سال ها بارها و بارها تاکید کرده که امنیت آینده کشور را همین نیروهای امنیتی و انتظامی رژیم باید تامین کنند. در طی این سالها هرگاه در ایران اعتراضی علیه رژیم صورت گرفته او دلواپس بوده که از طرف مردم زخمی به نیروی های امنیتی تا دندان مسلح رژیم نرسد. در مصاحبه با صدای آمریکا در سال گذشته می گوید:”اگر مردم بخواهند از خودشان دفاع کنند باز همین نیروهای انتظامی سپر دفاع مردم هستند!… ما که نمی توانیم از جای دیگر برویم نیروی امنیتی بیاریم. همین نیروی امنیتی در فردا باید امنیت کشور را حفظ کنند” حالا این شعار مردم را باید از رضا پهلوی پرسید “به کی زنگ بزنیم وقتی پلیس قاتله” امروز بهتر دیده می شود که چرا رضا پهلوی تا دیروز این قدر نگران بود که نیروهای سرکوب و  امنیتی رژیم صدمه ای از طرف مردم نخورد. چون بالایی ها این نیروهای سرکوب را احتیاج دارند برای فردا، برای حفظ همین نهادهای اسلامی رژیم و دستگاه آخوندی. و گرنه در ایران میلیون ها  میلیون جوان هستند که می توانند نیروی مسلح تشکیل دهند و از امنیت مردم محافظت کنند. این را همه انقلاب ها ثابت کرده که نیروی مسلح هر انقلابی از دل خود آن انقلاب بیرون می آید.

امروز تنها امید خود جامعه ایران و پتانسیل جاری در آن است که نشان داده از همه این جریانات و تفکرات متعلق به آنها عبور کرده و گرایش و مسیر اش درست در نقطه مقابل آنها قرار دارد. وحشت همه از همین پتانسیل و جوشش جامعه است. اکنون فقط با هوشیاری نسبت به توطئه استعمارگران و پادوهای آنها و پیوند تشکیلاتی روی خط  پاسارگاد و بالا بردن شعار های پاسارگاداست که می تواند این توطئه را درهم بشکند و اجازه ندهد که پادوهای گلوبالیست ها این خیزش و خون های ریخته شده را برای حفظ نهادهای همین رژیم و آخوندها به خدمت بگیرند. اگر امروز چشمشان را به این توطئه باز نکنند، در گام بعدی فقط افسوس می ماند که چرا کاری را که امروز باید می کردند، نکردند. واقعیت های جامعه ایران و صف بندی و قطب بندی موجود، وظیفه هر کسی را مشخص می کند، وظیفه آنهایی که استقلال و آزادی و منافع ملی را دنبال می کنند تقویت خط پاسارگاد و نپرستیدن سران عرب مسلمان و سوزاندن و رسوا کردن بازی ها و نمایش های سیاسی و ترمز هایی است که رژیم با کمک قدرت های جهانی و پادوهای آنها بر سر راه جامعه قرار می دهد.

مسلم منصوری
دسامبر ۲۰۲۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate