ابعاد خشونت

از ابتدای اعتراضات اخیر، خشونت یکی از مشکلات مهم کار بود و به تدریج تبدیل شده به مشکل اصلی. خشن شدن هر چه بیشتر درگیری ها، نبود هیچ نرمشی از سوی حکومت که با اصلاح طلبان هم به زور حاضر به مذاکره است و فقدان هر سازمان و گفتار منظم و منطقی سیاسی که بتواند به معترضان هویت و نظم واحد بدهد و تکلیف حکومت را هم روشن کند، باعث شده تا خشونت بر همه جا مستولی شود. در شعار ها که از معنی تهی شده و پر شده از دشنام، یعنی تند ترین صورت خشونت کلامی که مجالی برای گفتگو به هیچ شکل نمی گذارد، در برخورد ها بین معترضان و نیرو های حکومتی که روز به روز تند تر و به انتقام های قبیله ای شبیه تر می شود.

برخی این امر را طبیعی می شمارند. شاید بتوان گفت در اعتراضات سیاسی و احیاناً انقلابی بروز خشونت طبیعی است، ولی مسلط شدنش و تخلیه کردن میدان مبارزه از هر گفتار عقلانی، به هیچوجه طبیعی نیست و مطلقاً هم خوش عاقبت به نظر نمی آید. باید پرسید که این خشونت، حال زیاد یا کم، در خدمت چیست و این جاست که خطر بزرگ این وضعیت در نظرمان هویدا می گردد.

خشونت خودش هدف نیست و باید در خدمت چیزی باشد تا به عبارتی معنا پیدا کند و به ترتیبی و در حدی مشروعیت بیابد.در اعتراضات ایران این «چیز» چیست؟ مشکل این است که معلوم نیست. نه اینکه کسی تفسیری از ماجرا ندارد. چرا همه دارند و مشکل همین جاست. هر کس فکر و خیالی دارد و اصلاً معلوم نیست که این ها با هم آشتی پذیر باشد. وقتی نشود راهی منطقی برای ایجاد وحدت سیاسی پیدا کرد، در نهایت همین خشونت است که مشکل گشا می گردد و ما الان داریم کم کم به سوی چنین راه حلی سیر می کنیم. شعار مبهم «زن…» یا خواست کلی آزادی در معرض همه تفسیری هست و می شنویم که انواع آنها به ما عرضه می گردد. ولی این ها نه فقط وحدتی ندارد، راهی هم برای مذاکره باز نمی کذارد، میدانی به مذاکره نمی دهد، نه بین معترضان و نه بین آن ها و حکومت که اگر هم بخواهد از در مصالحه در بیاید یا حتی به این کار تظاهر بکند، نه می داند با که مذاکره کند و نه این که سر چه مذاکره کند.

مسئولیت اولیۀ  این خشونت بر عهدۀ  نظامی است که از بدو تأسیس چیزی غیر از این نداشته تا به مردم عرضه نماید و هر مطالبه و اعتراضی را به این ترتیب پاسخ داده است. آن چه که جدید است، گرایش مردم است به کاربرد بی محابای این وسیله. تا به حال در انواع درگیری ها، چنین خشونتی از سوی مردم دیده نشده بود و اگر هم این رفتار را محدود به گروه معینی بدانیم که اصلاً قصدش بالا بردن تنش است به هر قیمت، باز هم نمی توان تغییر را نادیده گرفت و از وسعت تأثیرش غافل ماند.

خشونت بی حساب فقط از یک دیدگاه معنی دار و احیاناً مفید می تواند جلوه کند: وقتی هدف از هم پاشاندن مملکت و منتفی کردن هر گونه امکان بازسازی و آشتی باشد، رفتن به راهی بی بازگشت. می دانیم که برخی از کشور های خارجی چنین هدفی را تعقیب می کنند و تمام وسایل ممکن را هم برای رسیدن به آن بسیج کرده اند. رسانه هایی را هم که راه تجزیۀ  کشور را می روبند، می شناسیم. همین ها هستند که در حد امکانات خود راه برآمدن گفتار معقول و عقلانی را بسته اند و نیز راه پیدا شدن رهبری مسئول را. کسانی که به خطر آگاهند و کوشش در رفع آن می کنند، فقط با حکومت اسلامی طرف نیستند، با این ها هم طرفند و جز امکانات محدود اینترنتی و همین رسانه های پر تقلب اجتماعی، وسیله ای ندارند. امیدشان به تقویت و پیام رسانی مردم عادی است که دغدغۀ  آیندۀ  کشور را دارند. لشکر آزادیخواهان شاید پر شمار باشد، ولی پراکنده هم هست.

۱ نوامبر ۲۰۲۲، ۲۰ آبان ۱۴۰۱

rkamrane@yahoo.com

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate