با مبارزه‌ی مسلحانه بازی نکنیم!

«به رشد و متشکل شدن جنبش توده‌ها یاری برسانیم.»
مبارزه‌ی مسلحانه‌ی گروههای کوچک مسلح و جدا از توده‌ها با قیام مسلحانه‌ی توده‌ای از اساس متفاوت است. در حالیکه توده هنوز سازمان نیافته است و آمادگی ورود به فاز جنگ مسلحانه‌ی توده‌ای را ندارد، تحمیل حرکات مسلحانه از سوی گروههای کوچک به اعتراضات توده‌ای سم جنبش است. از این لحاظ سم است که دست نیروی تا بیخ و بن مسلح و‌ سازمان‌یافته‌ی حکومت برای حمله به توده‌ی فعلا نامتشکل و‌ ناآماده را بازتر می‌کند و ضربات مهلکی بر جنبش توده‌ای وارد می‌آورد. توطئه‌های شاهچراغ، ایذه، موشک پراکنی به مقرات احزاب در کردستان عراق و… بخشا با هدف تحریک مردم و کشاندن پیش وقت جنبش به فاز مسلحانه صورت گرفته است. مطمئنا قیام مسلحانه حقانیت دارد اما مسئله از یک سو بر سر تشخیص و‌ البته فراهم کردن زمان مناسب برای دست زدن به قیام مسلحانه است و از سوی دیگر موضوع توده‌ای بودن قیام مسلحانه است. شتابزدگی گروههای کوچک مسلح و اقدامات آنارشیستی پیش وقت پتانسیل و امکان یک قیام مسلحانه‌ی توده‌ای پیروزمند در آینده‌ی دور یا نزدیک را هم به قهقرا می‌برد. برای تشخیص زمان مناسب باید نبض جنبش را گرفت، روحیات توده‌ها را به خوبی شناخت و برای انتقال از مبارزه‌ی سیاسی توده‌ای به مبارزه‌ی مسلحانه‌ی توده‌ای باید ملزومات و‌ تدارک درازمدت را لحاظ کرد. پیش شرط و پیش نیاز قیام مسلحانه‌ی توده‌ای گسترش و‌ اعتلای تشکل‌های کارگری-توده‌ای در سطح سراسری است.
لنین درباره قیام تأکید کرد که «قیام باید متکی بر بالاترین موج جنبش انقلابی توده‌ها باشد» و «نه بر اساس یک توطئه». گفتگو از تدارک برای قیام مسلحانه و یا قیام به این معنی نیست که به مسئله جنبش سیاسی توده‌ها از جانب ما توجهی نخواهد شد، بالعکس یک قیام نمی تواند به تنهایی و بدون یک جنبش سیاسی عمیق و وسیع از طرف توده‌های انقلابی مقرون به پیروزی باشد. بنابراین، برای تدارک خوب یک قیام مسلحانه، اساسی ترین و مهم ترین وظیفه عبارت بود از تبلیغ در میان توده‌ها و سازماندهی آنان برای «توسعه و مستحکم ساختن سازمانهای رهائی بخش ملی». تنها بر اساس سازمانهای قدرتمند سیاسی بود که سازمانهای نیمه مسلح می توانستند قویاً تأسیس شوند، گروههای چریکی و واحدهای چریکی متشکل شوند که با توده‌های انقلابی رابطه نزدیک داشته و تدریجاً فعالیتها و رشد خویش را به پیش برند.
برای تدارک یک قیام مسلحانه‌ی پیروزمند باید سرعت گسترش قیام در تمام نقاط کشور و‌ خصوصا کلان‌شهرها از سرعت بسیج و‌ اقدام نیروی سرکوب به مراتب بیشتر باشد. طوری که با قدرت و‌ سازماندهی متهورانه، نیروی سرکوب را غافلگیر و‌ ناچار به فرار و‌ عقب نشینی کند. فردریش انگلس در این مورد می‌نویسد: «قیام هم‌چون جنگ یا هر حادثه‌ی دیگری یک فن است و تابع قواعد معینی از پیشرفت که هرگاه از آن‌ها غفلت شود نابودی طرفی را که از آ‌ن‌ها غفلت کرده است در پی خواهد داشت … نخست این‌که هرگز با قیام بازی نکنید مگر آن‌که کاملاً آماده باشید که با نتایج بازی خود روبرو شوید. قیام محاسبه‌ی مقادیر بسیار نامشخص است که ارزش آن ممکن است هر روز تغییر کند؛ نیروهای مقابل شما از هرگونه مزیت تشکیلاتی، انضباط و مرجع دائمی برخوردارند؛ اگر شما در برابر آن‌ها آس‌های بیشتری نیاورید، شکست خورده نابود شده‌اید. دو دیگر این‌که هنگامی که وارد قیام شُدید، با قاطعیت تمام عمل کنید و به مهاجم حمله برید. حالت دفاعی، مرگ هر قیام بالاخص قیام مسلحانه است؛ قیام پیش از آن‌که خود را با دشمنانش مقایسه و اندازه‌گیری کند از دست می‌رود.»
در ادامه تجربه‌ی قیام عمومی آگوست ۱۹۴۵ در چین را با هم مرور می‌کنیم:
اوایل سال ۱۹۴۱ هشتمین اجلاسیه کمیته مرکزی [حزب کمونیست هندوچین] تصمیم گرفت تا به وضوح روشن سازد که شرایط برای زمانی که مردم را می توان برای انجام قیام رهبری کرد چگونه باید باشد:
– شرایط عینی که برای انقلاب مساعد هستند عبارتند از پیروزی بزرگ ارتش چین بر ارتش ژاپن، بروز ناگهانی انقلاب در فرانسه یا ژاپن، پیروزی کامل اردوگاه دمکراتیک در سواحل اقیانوس اطلس و اتحاد شوروی، خروش انقلابی در مستعمرات فرانسوی و ژاپنی، و به ویژه مستقر شدن ارتش چین و یا آنگلوآمریکن در هندوچین».
دستورالعمل‌های مربوط به تدارک برای قیام، که توسط کمیته مرکزی ویت مینه[۱] در سال ۱۹۴۴ صادر شد، همچنین لحظه‌ای را که مردم باید به پاخیزند را به وضوح نشان داده است:
«۱- صفوف نظامی دشمن در آن لحظه متفرق شده و به شدت به ترس افتاده باشند.
۲- سازمان رهائی بخش ملی و انقلابیون مصمم برای به پا خاستن و از بین بردن دشمن آماده باشند.
۳- توده‌های وسیع مردم از صمیم قلب جنبش را حمایت کنند و مصممانه به پیشاهنگ کمک کنند.
اگر ما قیام را در زمان مساعدی شروع کنیم، انقلابمان برای آزادی ملی محققاً منجر به پیروزی خواهد شد. ما باید همیشه هوشیار باشیم تا بتوانیم نبض جنبش را حس کنیم و حالت توده‌ها را بفهمیم. اوضاع جهانی را دقیقاً بسنجیم و چگونگی شرایط هر مرحله را به نحوی بدانیم که بتوانیم فرصت مناسب را تشخیص داده و توده‌ها را برای به پا خاستن به موقع رهبری نمائیم.»
انتقال مبارزه سیاسی به مبارزه مسلحانه تغییر بسیار بزرگی بود که مستلزم یک تدارک دراز مدت بود. اگر انقلاب آنطوری که می گویند یک هنر است، مضمون اصلی این هنر آن است که بدانیم چگونه می توان شکل‌هایی به جنبش داد که مناسب با وضع سیاسی در هر مرحله باشد، چگونه می توان رابطه صحیحی بین فرمهای مبارزه سیاسی و مبارزه مسلحانه را در هر دوره حفظ کرد.
در ابتدا، مبارزه سیاسی وظیفه اصلی بود و مبارزه مسلحانه در درجه دوم قرار داشت. تدریجاً، هر دو مبارزه سیاسی و مبارزه مسلحانه بطور مساوی مهم شدند. بعداً، ما وارد مرحله‌ای شدیم که مبارزه مسلحانه موقعیت کلیدی را احراز نمود. ولی حتی در این دوره نیز ما می بایستی دقیقاً روشن می نمودیم که آن [مبارزه مسلحانه] چه زمانی فقط در یک منطقه مشخص موقعیت کلیدی داشت و چه زمانی در سراسر کشور. ما ناگزیر به اتکاء به رهنمون اصلی بودیم که با توجه به فرمهای گوناگون مبارزه تعیین شده بود تا بتوانیم به وضوح اصول راهنمای کارمان و فرمهای سازمانی مان را برقرار سازیم. در آن شرایط ، جنگ بین ما و دشمن شدیداً سخت و بیرحمانه بود. اگر راهنمای مبارزه و سازمان دقیق نبود، یعنی از دو اصل دقت و قاطعیت و دانستن اینکه چگونه می بایستی شرایط ذهنی سنجیده شود و نیروهای انقلابی با نیروهای ضدانقلابی مقایسه شود، به صحت متابعت نمی کرد، ما محققاً با مشکل و شکست روبرو می شدیم.
رهبری صحیح برای تدارک مبارزه مسلحانه می بایستی توسعه مداوم و به موقع نیروهای انقلابی را تضمین می کرد تا اینکه زمان انجام قیام فرا می رسید.
این مسئله در اجلاسیه هشتم کمیته مرکزی به خوبی بازگو شده بود:
« برای تدارک نیروهای مختلف برای قیام، حزب ما لازم دید که:
۱- سازمانهای رهائی بخش ملی را توسعه داده و آنها را مستحکم سازد.
۲- سازمانها را در کلیه شهرها، کارخانجات، معادن و مزارع توسعه دهد.
۳- سازمانها را در ایالاتی که جنبش انقلابی هنوز ضعیف و منحصر به نواحی کوچکتر بود، وسعت بخشد.
۴- روحیه قاطعیت و فداکاری اعضای حزب را باید (مانند فولاد) آبدیده کرد.
۵- اعضای حزب را باید به صورتی آبدیده کرد که بتوانند ظرفیت و تجربه لازم را برای رهبری و همگامی با موقعیت داشته باشند.
۶- گروههایی کوچک از چریکها و یا سازمانهای سربازی باید سازمان یابند …»
در سالهای اول همچنان که جنبش سیاسی توده‌ها به اندازه کافی قوی نبود و نیروهای دشمن هنوز ثبات خود را حفظ کرده بودند، سازماندهی سیاسی در میان توده‌ها بیشتر می توانست به عنوان وظیفه اصلی جهت تدارک قیام مسلحانه مورد نظر باشد. تبلیغات و سازماندهی توده‌ها در همه جای کشور به ویژه در نقاط حساس، دارای اهمیت قطعی بود. نواحی کوهستانی ویت بک به زودی از طرف کمیته مرکزی حزب به عنوان پایگاههای مسلح انتخاب شدند، دو ناحیه مرکزی آن عبارت بودند از باک سوی و نای وکاوینگ.
در شرایطی که بعداً متداول شد، پایگاههای مسلح می بایستی مخفی نگهداشته می شدند، باید مواضع جغرافیایی آنها در نواحی که جنبش انقلابی مستحکم بوده و سازمانهای توده‌ای قدرتمند بودند انتخاب می شد: با اتکا بر سازمانهای سیاسی توده‌ای، گروههای دفاع از خود و گروههای جنگنده دفاع از خود[۲] تأسیس شدند که پس از مدتی به گروههای مسلح محلی و یا دسته‌های مسلح کاملا یا قسمتاً آزاد از کار تولیدی تبدیل شده و تدریجاً به دسته‌های بزرگتر چریکی تبدیل شدند. تدریجاً تیم‌های کادرهای فعال زیرزمینی، تیم‌های نظامی زیرزمینی، تیم‌های مسلح ضربتی، گروهها و دسته‌های مسلح محلی ظاهر شدند. مقتضی ترین اصل راهنما برای فعالیت همانا تبلیغ مسلحانه بود[۳] فعالیتهای سیاسی به مراتب مهم تر از فعالیتهای نظامی بود و جنگیدن کم اهمیت تر از تبلیغ. کاربرد فعالیت مسلحانه در حقیقت برای محافظت، استحکام و رشد پایگاههای سیاسی به کار گرفته می شد.
همینکه پایگاههای سیاسی استحکام و گسترش یافتند، ما یک قدم بیشتر به طرف استحکام و رشد نیروهای نیمه مسلح و مسلح برداشتیم. عملیات آنان با توجه به نکات مرکزی مثل فعالیت تبلیغی و یا برخورد با خائنین، در کمال خفا صورت می گرفت. حملات نظامی شان کاملا مخفیانه بود و با سرعت انجام می گرفت. حرکتشان می بایستی مانند حرکت ارواح بود.
پایان
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate