تضاد “کارگران” و “همه”

تضاد “کارگران” و “همه”

(درباره‌ی مواضع شورای هماهنگی تشکل‌‌های فرهنگیان ایران)

از ۲۵ شهریور ماه که اولین بیانیه‌ی مرتبط با مرگِ مهسا امینی -تنها اندکی بعد از انتشار خودِ خبر- توسط «انجمن صنفی معلمان کوردستان (سقز و زیویه)» منتشر شد، طی نزدیک به چهل روز گذشته (زمان نگارش این متن)، تعداد بسیاری بیانیه و اطلاعیه توسط کانون‌ها و انجمن‌های صنفی معلمان، فعالان صنفی و شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران در فضای مجازی (به‌خصوص کانال “شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران” در تلگرام) منتشر شده است[۱]. در همان اولین بیانیه آمده است «خواسته این انجمن، همچون سایر مردم حق‌طلب و آزاداندیش، اشد مجازات قاتلان بوده و هشدار می‌دهیم تا زمانی‌که امنیت ایجاد شده برای جانیان، براساس قانون به ناامنی تبدیل نشود -تا زنان و دختران و جوانان‌مان بیشتر از این قربانی سیاست‌های غلط نشوند- سایه‌ی شوم جنایات مرگ‌آفرین همچنان بر این سرزمین گسترده خواهد بود و اگر مردم داغدار از اقدام حاکمیت مبنی بر ستادن حق مظلوم ناامید گردند، بدون شک آتش انتقام همه‌ی داغداران را فرا گرفته و خشونت در ابعادی بسیار وسیع‌تر از اکنون، جامعه را در بر خواهد گرفت.»[۲] (تاکیدها از من است)

در این متن سعی می‌کنیم به این سئوالات پاسخ دهیم که وقتی کانون صنفی معلم از «حق» و «حق‌طلب»، یا «آزادی» و «آزاداندیش» و یا از «ظلم» صحبت می‌کند منظورش چیست؟ و چرا با حاکمیت مشکل دارد و چه سیاستی را دنبال می‌کند؟ به این خواهیم پرداخت که مخاطب بیانیه‌های کانون‌ها و شورا کیست؟ چرا دائم از «همه» صحبت می‌کند؟ از طرف دیگر، در تمام بیانیه‌هایی که از پی این می‌آید نیز مانند بیانیه‌های پیشین انجمن‌ها، کانون‌ها و شورای هماهنگی، پی‌درپی لیستی از اصطلاحاتی چون «بی‌قانونی»، «دزدی»، «فساد»، «اختلاس»، «بی‌ارزشی جان آدمی»، «دروغگویی»، «سوء مدیریت»، برای توصیف مشکلات و حاکمیت آمده‌اند. سئوال این‌جاست که این اصطلاحات تا چه‌اندازه توان توصیف مناسبات حاکم را دارد و چه چیزی را روشن و چه چیزهایی را تاریک و پنهان می‌کنند؟ در تمام بیانیه‌ها کانون‌ها و شورا خود را در کنار «ملت» یا «مردم» معرفی می‌کنند، یا آن‌گونه که در بیانیه‌ی شماره‌ی یک «معلمان شاغل و بازنشسته کردستان» آمده است، در کنار «ملت شریف ایران، آزادی‌خواهان بزرگوار، مدافعان حقوق بشر، کنشگران مدنی و دلسوز ایران، ورزشکاران میهن‌دوست و هنرمندان مردمی‌» و از «آزادی» و «کرامت انسانی» دفاع می‌کنند. باز سعی می‌کنیم به این پرسش پاسخ دهیم که این هم‌نشینی و موضع تا چه حد مواضع و سیاست طبقه‌ی کارگر را دنبال می‌کند یا در مقابل‌اش قرار می‌گیرد؟ همچنین سعی می‌کنم در اشارات مختصری نشان دهم چطور در ادبیات احساسی و هیجانی بیانیه‌ها، سیاست طبقاتی کارگری به سیاست بورژوایی و ضدِّکارگریِ انسان‌گرایانه و اخلاقی تبدیل می‌شود؟ این سیاست ضدِکارگری توسط کانون‌ها و شورا بدیهی و بدون نیاز به توضیح و تفسیر بیان می‌شود و از این‌رو سیاست ایدئولوژیکی‌ست که اتفاقاً در ظاهر خود سعی می‌کند به شدت خویش را غیرایدئولوژیک بازنمایی کند و از این‌رو با برداشت فریب‌کارانه و کوته‌نظرانه‌ای از ایدئولوژی -که سعی در تقلیل ایدئولوژی به “برداشت انحصارگرایانه از دین” دارد- اما به شدت ایدئولوژیک و تاربین و گمراه‌کننده، سیاست کارگری را مخدوش و در مقابل‌اش می‌ایستد.

در نهایت و به‌عنوان  جمع‌بندی به این موضوع خواهیم پرداخت که در دعوای صنفی-سیاسیِ تشکل‌های مختلف، سیاست کارگری تا کجا از فعالیت صنفی حمایت می‌کند و فعالیت صنفی نیز تا کجا سیاستِ کارگری را توسعه می‌دهد؟ در واقع سؤال اصلی این است که شورای هماهنگی و انجمن‌ها و کانون‌های صنفی معلمان، چه حد در راستای سیاست کارگری گام برمی‌دارند و این امر در فعالیت صنفی ایشان چگونه بازتاب می‌یابد؟ بررسی‌ها چیزی جز ضدِکارگری‌بودن سیاست حاکم بر فعالیت این کانون‌ها را نشان نمی‌دهد. شورای هماهنگی و کانون‌های صنفی‌معلمان، نه تنها توان موضع‌گیری با مترجعانه‌ترین و قسم‌خورده‌ترین دشمنان طبقه‌ی کارگر را ندارند، بل‌که کاملاً هم‌سو با دشمنان طبقه‌ی کارگر در ایران و جهان، در همراهی با جناح‌های بورژوازی، تمام قد در مقابل کارگران صف‌آرایی می‌کنند و تلاش می‌کنند به‌عنوان ابزار پیگیری این سیاست‌ها با فعالیت رسانه‌ای، مواضع ضدِّکارگری خود را به معلمان و کارگران ایران القاء کنند و ایشان را به انقیاد بیشتر سرمایه در بیاورند.

***

در بیانیه‌های متعدد ابتداییِ منتشر شده در کانال شورای هماهنگی، سعی شده اشاراتی به زمینه‌های پیش‌آمده داشته باشند، از این‌رو از عنوان‌هایی چون «قتل ناموسی»، «تجاوز جنسی»، «کودک همسری»، برای شرح زمینه‌ی رخ‌دادن آن‌چه بر مهسا امینی گذشته استفاده می‌شود که نه‌تنها توان تبیین دقیق وضعیت را ندارد، بل‌که همان سیاست‌های رسانه‌ای لیبرال‌ـ‌امپریالیستی را دنبال می‌کند.

اما این تمام تحلیل کانون‌ها نیست. آن‌ها سعی می‌کنند با پیش‌کشیدن پای «حکم‌رانی» موضع سیاسی قبلی خود را کامل‌تر کنند:

 اگر چه مرگ ژینا امینی باعث شعله‌ور شدن این اعتراضات و رمز رستاخیز سراسری در روزهای اخیر شده اما نارضایتی مردم از شرایط موجود به بیش از چهار دهه حکم‌رانی نادرست حکومت که توام با (اختلاس، دزدی، فساد، بی‌مدیریتی، بی‌برنامگی مدیران) بی‌توجهی به حقوق زنان و همه‌ی قشرهای جامعه است بر‌می‌گردد. (بیانیه‌ی انجمن صنفی کردستان، ۱مهرماه ۱۴۰۱) (تأکیدها از ما است)

در این خطوط و در تکرار بیانیه‌های دیگر، هیچ موضعی نسبت به مناسبات سرمایه‌داری و سرمایه‌دارانه بودن‌ دولت جمهوری اسلامی (ج.ا) گرفته نمی‌شود، بل‌که گویی ریشه‌ی تمام مشکلات تنهاوتنها مربوط به جمهوری اسلامی بوده و پیش از آن از کارگران ایران هیچ‌گونه بهره‌کشی و استثماری صورت نمی‌گرفته، مالکیت ابزار تولید در اختیار کارگران بوده و این کارگران بوده‌اند که برسرنوشت خویش کنترل داشته‌اند و دولت کارگری را برقدرت نشانده بودند و یکباره با انقلاب ۵۷ همه از دست رفته است! اما چنین خبری نبوده بل‌که کانون‌ها و شوراهای صنفی معلمان در موضع‌گیری ضدِّکارگری خویش برای آن‌که مفرّی برای بورژوازی و سرمایه‌داری ایجاد کنند، ریشه‌ی مشکلات امروز طبقه‌ی کارگر ایران را تنها به جمهوری اسلامی مرتبط می‌کنند، نه‌به‌خاطر سیاست‌های نئولیبرالی و نه به‌خاطر مناسبات سرمایه بل‌که تنها به دلیل «دزدی‌ها و فساد و بی‌برنامگی و …». از این‌روست که تلاش می‌کنند با فریب‌کاریِ ضدِکارگری‌شان کارگران را با شعارهای اپوزیسیون‌های پرو‌ـ‌امپریالیستی و بورژوایی و رسانه‌های‌شان هماهنگ کنند تا به اتحاد مقدسی که برای پیش‌بُرد اهداف اپوزیسیون‌های پروغرب لازم است بپیوندند.

همچنین شورای هماهنگی و دیگر کانون‌ها و انجمن‌های معلمان سعی می‌کنند تا موضع «مدنی» خود را همواره حفظ کنند تا به‌عنوان یک «نهاد مدنی» در کنار باقی نهادهای مدنی موجود، مانند نهادهای حقوق‌بشری و زنان و … بتوانند مبارزات مدنی را در جامعه سامان دهند. مبارزاتی که همواره توسط خود بورژوازی حمایت می‌شود و تنها به چانه‌زنی و مطالبه‌گری در چارچوب‌های قانونی تعیین‌شده می‌پردازد. در یکی دیگر از بیانیه‌های منتشر شده در این زمان آمده:

علل مرگ ژینا (مهسا) امینی را باید در یک ساختار نامنعطف کلان ایدئولوژیک جست. ساختاری که به شدت در برابر موج دموکراسی‌خواهی و دموکراسی‌طلبی جهانی مقاومت می‌کند. اندیشمندان قرن بیست‌و‌یکم را گذار قطعی به دموکراسی و پیدایی دموکراسی جهانی می‌دانند. ساختار ایدئولوژیک انقلابی ایران از همان ابتدا با ارجاع به سنت و هنجارهای تحمیلی در صدد برپایی ساختار هنجارین نوین بود، ساختاری که در پی‌تولید انسان متعهد و مطیع و وفادار به ارزش‌های انقلابی بود. این ساختار از همان ابتدا تلاش‌کرده با به‌کارگیری رویه‌ای غیردموکراتیک به تهذیب اخلاقی و هنجاری شهروندان براساس سیستم هنجارین خودساخته پرداخته و زمینه ورود آن‌ها را بهشت موهوم خود اجتماعی از طریق تحمیل هنجارهای اجباری، ناعادلانه و حذف اراده کنشگران در انتخاب سبک زندگی و هنجاری خود می‌باشد. (انجمن صنفی معلمان کردستان مریوان و سروآباد شهریور ۱۴۰۱)

در ادامه، در مورد آن‌چه «ساختار کلان ایدئولوژیک» گفته می‌شود صحبت خواهیم کرد. اما این موضعِ مشخصاً ضدکارگری که با شعارهای «‌دموکراسی‌خواهی و دموکراسی‌طلبی جهانی» سعی می‌کند از «شهروندان» در مقابل «رویه‌های غیردموکراتیک»ِ حکومت دفاع‌کند، حتی یک لحظه جامعه را طبقاتی درک‌ نمی‌کند که بخواهد سیاست طبقاتی طبقه‌ی کارگر را پیش‌برد. او هم‌سوی «شهروندان» است، هم‌سوی «مردم»، هم‌سوی تمام فریب‌کاری‌های سرمایه‌دارانه که درکِ مناسبات طبقاتی را مخدوش و یا پنهان می‌سازد. مخاطب‌اش هم همان شهروندان است؛ حتی وقتی معلمان را مخاطب خود قرار می‌دهد به‌مثابه شهروندان‌ با آن‌ها سخن می‌گوید تا هیچ‌جایی برای درک طبقاتی از جایگاه معلمان نباشد، و همین‌طور شکل مبارزه‌اش نیز در چارچوب همین «حقوق شهروندی» است. و برای این‌کار تمام تلاش خود را می‌کند و حتی اقدام به نشر «جزوه‌ی آموزشی مقاومت مدنی» می‌کنند.

اولین بیانیه‌ی شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران در تاریخ ۲۶ شهریور ماه، رو به «#ملت شریف و داغدار ایران و کردستان» منتشر شد که باز تکرار همان مقوله‌های قبلی‌ است. «تبه‌کاران ریاکار» «با نام دین و به کام قدرت‌طلبی و هوای نفس خود»، بدون «اندیشه و تعقل‌ورزی» «علیه حقوق شهروندان» اقدام کرده‌اند و حالا «شهروندان ایرانی» باید جلوی این «نقض حقوق بشر» را بگیرند. تا مرگ امثال «ندا آقاسلطان، پویا بختیاری و نوید افکاری» تکرار نشود. این‌ بیانیه‌ی مرتجعانه، با بدیهی‌سازی سیاست اخلاقی و لیبرالی‌اش، در پی حقوق شهروندان تا آن‌جا به حذف کارگران از جامعه کمر بسته است که حتی در کشته‌ها و آسیب دیده‌هایش نیز جایی ندارد! آیا از سال ۱۳۸۸ و یا پیش از آن تا امروز هیچ خونِ دیگری به ناحق ریخته نشده است؟! مناسبات سرمایه‌داری به شکلی سیستماتیک دست به قتل کارگران می‌زند و این اصلاً به چشم تشکل‌های ضدِکارگری معلمان نمی‌آید! هر روز و هر شب هم خون کارگران بر خیابان ریخته شود نمی‌تواند جایی در سیاست ضدِکارگری شورای هماهنگی بیابد. آن‌ها خون‌خواه نداآقاسلطان‌اند تا بتوانند سیاست بورژایی را دنبال کنند. هر‌روز و هر شب کارگران زیر فشار اقتصادی و استثمار بی‌وقفه‌ی سرمایه کمر خم کنند، شورای هماهنگی اهمیتی نمی‌دهد تا بتواند سیاست بورژایی را ذیل سیاست اخلاقیِ بورژایی‌اش و تحت عنوان تبه‌کاری و قدرت‌طلبی دنبال کنند. هر روز و هرشب کارگران زیر فشار قوانین سرمایه‌دارانه‌ی ریاضتی در ایران و جهان بیش‌تر و بیش‌تر له می‌شوند، تا سرمایه بهره‌ورتر شود، اما شورای هماهنگی لحظه‌ای از پیگیری «حقوق بشر» عقب نمی‌نشیند. آری! خون کارگران در محل‌های کارشان، زیر دستگاه‌ها، زیر داربست‌ها و کف خیابان ریخته می‌شود، اما هیچ رسانه‌ی بورژوایی‌ای آن‌ را نمی‌بیند. کارگری که به قتل می‌رسد نام ندارد، بل‌که این خونِ طبقه‌ی کارگر است که بر زمین ریخته و قاتل‌اش نیز سرمایه است. اما شورای هماهنگی و کانون‌ها و انجمن‌های صنفی معلمان تا انتها همراهی‌شان را با بورژوازی حفظ ‌می‌کنند و دست‌شان را به‌خون کارگران آغشته می‌کنند. این خودِ خیانت به کارگران است، خودِ هم‌دستی در استثماار وحشیانه و هر روزه‌ی کارگران، در فشار و بهره‌کشی از گرده‌های کارگران، خودِ ارتجاع است، خودِ ایدئولوژیِ بورژوایی است.

چهار روز بعد، در سی‌ام شهریور ۱۴۰۱، شورای هماهنگی یک «بیانیه تحلیلی» منتشر می‌کند و «از اعتراض‌های اخیر مردم ایران به کشته‌شدن مهسا امینی» حمایت می‌کند. در این بیانیه -به‌اصطلاح تحلیلی که- خطاب به «معلمان آزاده و ملت شریف ایران» است، سعی شده است با تکیه به اظهارات پدر مهسا، نداشتن بیماری زمینه‌ای را مدرکی بر دروغ‌گویی رسانه‌ی‌ ملی (که میلی نوشته شده) بگوید و با سئوال چالشی‌ای، چنین ادامه می‌دهد: «پرسش مهم اینجاست که اگر مهسا امینی به طور تصادفی و غیرسیستماتیک به مرگ طبیعی مرده است، چرا از یک سو چرخه‌ی چنین مرگ‌های تصادفی هیچ‌گاه در کشور ما قطع نشده است و از دیگر سو چرا حاکمیت برای سوگواران این جوان ۲۲ ساله در گذشته نیروهای سرکوبگر را به خیابان‌ها گسیل می‌کند؟» (۳۰ شهریور ۱۴۰۱) اعضای شورای هماهنگی که گویا هیچ‌درکی از «تحلیل» ندارند، نشان می‌دهند که ارتجاع بورژوایی هیچ‌گاه نمی‌تواند مسیری برای انکشاف آگاهی طبقاتی باز کند. چه ذیل عنوان «تشکل صنفی»، چه «سخنگوی وزارت خارجه آمریکا»، «چه تریبون‌های رسمی ج.ا». در این بیانیه‌ی تحلیلی هیچ‌چیز غیر از بازی رسانه‌ای دیده نمی‌شود و به هیچ‌‌وجه سئوال اصلی‌اش، سئوال اصلی طبقه‌ی کارگر نیست.[۳] 

سیاست کارگری به‌دلیل نگاه‌ کلیت‌گرایانه‌اش و ایستادن بر تضاد کار و سرمایه می‌باید در تحلیل‌هایش، از درک مناسبات جهانی سرمایه تا جبهه‌بندی نیروهای داخلی را مد نظر قرار دهد و سعی کند در موضع‌گیری صریح طبقاتی‌اش، مبارزه‌ی طبقاتی با سرمایه را در روند فعلیت انقلاب پرولتریی ببیند و پیش ببرد و گامی برای تسخیر قدرت سیاسی توسط کارگران بردارد. اما در بیانیه‌ی تحلیلی شورای هماهنگی نه تنها برای طبقه‌ی کارگر گامی برداشته نمی‌شود، که همه چیز تاریک‌تر و مخدوش‌تر می‌گردد. آن‌چه شورای هماهنگی بیانیه‌ی تحلیل می‌خواهند خیانت آشکار شورای هماهنگی به آگاهی در معنای عام آن و آگاهی طبقاتی در معنای خاص آن است. و در این خیانت تا این‌جا پیش می‌رود که در انتهای همان بیانیه می‌گوید:

«شورای هماهنگی هشدار می‌دهد که طوفان خشم لایه‌های مختلف جامعه را در هم نوردیدده است سرکوب معترضان، نادیده گرفتنشان و وارونه نمایی و تحریف وقایع تنها بر عمیق شدن این خشم می‌افزاید… تنها راه ممکن برای کاهش خشم زاینده جامعه، بازگشت به قانون، پایان دادن به خودکامگی، شفاف‌سازی سیاسی و اقتصادی، انهدام گعده‌های مافیایی در اقتصاد، پایان غارت سرمایه ملی، مشارکت همه گروه‌های سیاسی و عقیدتی در ساختار کلان تصمیم‌سازی، رفع تبعیض‌ها و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی در حیطه‌های سیاسی، اقتصادی و معرفتی است. مطبوعات آزاد، احزاب و اصناف آزاد و در یک‌کلام حاکم شدن ملت بر سرنوشت خویش، مهر پایان همه‌ی نارضایتی‌های جمعی و عمومی است. هیچ‌راهی و راه‌حلی غیر از نکات یاد شده فوق، نمی‌تواند ملت معترض را خاموش کند. شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، عمیقاً انتظار دارد راه‌حل ملی و معلمانه این شورا هرچه زودتر در تصمیم‌گیری کلان لایه‌های فوقانی قدرت برای حل معضلات کشور و پایان دادن به نارضایتی‌های عمیق و شکاف عمیق ملت-دولت در دستور کار قرار گیرد.» (۳۰ شهریور ۱۴۰۱)

شورای هماهنگی برای «جامعه» تجویز «آزادی» می‌کند، اما لنین در «چه‌ باید کرد» می‌نویسد‌ : «آزادی کلمه بزرگی است، ولی در سایه پرچم آزادی صنایع، یغماگرانه‌ترین جنگ‌ها برپا شده است و در سایه‌ی پرچم آزادی کار، زحمت‌کشان را چپاول نموده‌اند…» از این‌روست که در ادامه می‌گوید: «بدین‌طریق ما می‌بینیم که جملات پرآب و تاب بر ضد جمود فکر و غیره پرده‌ای است که بر روی لاقیدی و زبونی در تکامل دادن اندیشه نظری کشیده می‌شود … بدون نظریه انقلابی جنبش انقلابی نمی‌تواند وجود داشته باشد.»[۴]

چهار روز بعد، بیانیه‌ی شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران این‌بار «در اعتراض به سرکوب‌ گسترده اعتراضات مردم، پادگانی شدن برخی مدارس و دستگیری دانش‌آموزان و دانشجویان و معترضان خیابانی» از معلمان و دانش‌آموزان دعوت می‌کند در روزهای دوشنبه ۴ مهر و چهارشنبه ۶ مهر مدارس را تعطیل کنند و به مدرسه نروند و آن‌را با هشتگ «اعتصابات سراسری» کامل می‌کند. در این بیانیه شورای هماهنگی بدون آن‌که سطحی از سازماندهی را درون بدنه معلمان داشته باشد، دست به فراخوان می‌دهد که نتیجه‌اش از پیش مشخص است. با این‌حال این بیانیه برای اولین‌بار «معلمان و بازنشسته‌ها و سندیکاهای کارگری» را خطاب قرار می‌دهد، اما نه‌ برای پیش‌بُرد سیاستی کارگری، بل‌که برای دعوت به سیاستی ضدکارگری، آن‌هم در کنار «ورزشکاران و هنرمندان و همه افراد مرجع و مورد وثوق جامعه».[۵] شورای هماهنگی حتی وقتی از نیروهای سرکوب درخواستی «صمیمانه و معلمانه» دارد همان سیاست اخلاقیِ بورژوایی را پیش می‌برد. «معلمانه»ی شورای هماهنگی اشاره به بخشی از ظرفیت بالای طبقه‌ی کارگر ندارد، اشاره‌ای اخلاقی به نقشی اخلاقی در جامعه‌ دارد. مانند نقشی پدرانه، مادرانه یا برادرانه، «معلمانه» صحبت می‌کند.

اما همان‌طور که انتظار می‌رفت شورای هماهنگی و کانون‌ها و انجمن‌های معلمان به‌دلیل قطع ارتباط کامل از بدنه‌ی معلمانْ توانایی اعتصاب را نداشته[۶] و بعد از آن‌هم اخباری مربوط به نتایج این اعتصاب در کانال مطرح نمی‌شود و تنها جنبه‌ی تهییجی و تبلیغاتی در جامعه دارد، و بیش‌ترین نفوذ خود را در اینترنشنال و بی‌بی‌سی می‌بیند تا بین طبقه‌ی کارگر. با این‌حال این سیاست هم‌چنان ادامه می‌یابد تا در بیانیه‌ی دیگر شورای هماهنگی پیرامون اعتصاب روز سه شنبه مورخ ۱۲ مهر «به مناسبت ۵ اکتبر روز جهانی معلم و در همراهی با اعتراضات حق طلبانه‌ی مردم ایران» باز هم همان موضوع تکرار شود:

«فرهنگیان آگاه، دانش‌آموزان شجاع و مردم عدالتخواه و ستم‌دیده ایران» «امسال روز جهانی معلم یعنی پنجم اکتبر در ایران هم زمان شده است با یک تعطیلی سراسری، از همین رو شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران از معلمان و دانش‌آموزان می‌خواهد که در روز سه‌شنبه مورخ ۱۲ مهرماه با اعتصاب در مدرسه و خودداری از کلاس رفتن، همبستگی و همراهی خود را با همه معترضان جان به لب آمده، نسبت به بی‌عدالتی‌های حاکمیت نشان دهند.» (شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، ۱۰ مهر ۱۴۰۱)

و باز هم مانند تمام بیانیه‌های پیشین بدون این‌که کلمه‌ای صریح از منافع طبقاتی کارگران صحبت به میان آید، از «همه‌ی معترضان جان به لب آمده» و «بی‌عدالتی» صحبت می‌شود، عبارت‌ها و اصطلاحاتی گنگ و مبهم که هر کسی می‌تواند به‌نحوی با آن هم‌دلی داشته باشد؛ حتی با تفاسیر و برداشت‌های متناقض و متضاد، متضاد وقتی که یک طرف کار و طرف دیگر سرمایه ایستاده است. جالب این‌جاست که در بیانیه‌ی انجمن فرهنگیان هرسین، همین خیانت آشکار به طبقه‌ی کارگر را با عنوان «راه تازه‌ای برای بشریت» برمی‌شمرد. و این ائتلاف نامیمون فراطبقاتی را که همواره منجر به بازتولید برتری بورژوازی می‌شود را با افتخار ذیل عنوان «مردم» می‌ستاید:

«امروز خیابان‌های ایران راه تازه‌ای برای بشریت گشوده که تنوع، تکثر و اختلاف، تبدیل به یک نام شکوهمند شده است: مردم. … همگام با شورای هماهنگی ایران روز سه‌شنبه ۱۲ مهرماه را اعتصاب در مدارس اعلام می‌کنیم.» (انجمن فرهنگیان هرسین، ۱۰ مهرماه ۱۴۰۱)

اما این ارتجاع ورشکسته نمی‌تواند چنین تحلیلی را به‌عنوان «راه تازه» جا بزند. چنین سیاست نخ‌نمایی سال‌های سال است توسط تمام جناح‌های بورژوازی تکرار می‌شود و به گوش همه آشناست. از ریاست جمهوری آمریکا و اسرائیل، تا تجسم ورشکستگی سیاسی یا همان شاهزاده‌ی پهلوی، و خودِ ج.ا نیز هر بار این ائتلاف فراطبقاتی «مردم» یا «ملت» را می‌ستایند. نمی‌دانم چطور این واژه برای انجمن فرهنگیان هرسین تازه آمده است! هر نیم ساعت یک‌بار در تمام کانال‌های تلویزیونی این واژه دوباره کشف می‌شود، این واژه لقلقه‌ی تمام دهان‌های لیبرال است.

در راستای همین فراخوان به اعتصابْ دو اطلاعیه توسط شورای هماهنگی منتشر می‌شود که یکی روبه معلمان و دیگری رو به دانش‌آموزان است. در اطلاعیه‌ی شماره ۲ شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران آمده است:

«دانش‌آموزان عزیز، جوانان دهه هشتاد و نود، شجاعت شما ستودنی است. ما معلمان از شما درس شجاعت، زندگی و آزادگی می‌آموزیم. شما به شجاعانه‌ترین زبان، در انظار جهانیان درس رهایی، برابری و آزادی را فریاد زدید؛ شما در حال مقاومت در برابر یکی از بیرحم‌ترین دستگاه‌های سرکوب تاریخ معاصر خاورمیانه هستید… الف- با معلمان خود شرایط و اتفاقات روز را بحث و تحلیل کنید و کلاس‌های درس را تبدیل به سنگر آزادی بیان، آزادی‌خواهی و  عدالت‌خواهی کنید. از این طریق می‌توانید به ماهیت معلمان شجاع و آزادی‌خواه که مواضع خود را شفاف اعلام می‌کنند پی‌ببرید و معلمان سهمیه‌ای، بسیجی، ترسو و خائن به مردم را بشناسید. ب– این خیزش برابری می‌خواهد و آزادی و رهایی، برای زن و برای مرد و برای همه. سرود برابری را هر کجا که می‌توانید هم‌خوانی کرده و آن را به سرود مقاومت و رهایی کنید.» (۱۱ مهرماه)

آری! این است درس خیانت به زحمت‌کشانِ طبقه‌ی کارگر، خیانت به معلمان، خیانت به خانواده‌ی کارگران، خیانت به فرزندان طبقه‌ی کارگر، خیانت به تمام مبارزات و مجاهداتی که کارگران برای بهبود وضعیت خویش داشته‌اند، تا خود و خانواده‌ی خود را، به‌عنوان  اعضای طبقه‌ی کارگر از چنگ مناسبات بهره‌کشانه‌ی سرمایه‌داری رهایی بخشند. آری! امروز شورای هماهنگی در فریب «برابری، آزادی و رهایی، برای زن و برای مرد و برای همه» سرابی را پیشِ‌روی طبقه‌ی کارگر و فرزندان این طبقه قرار می‌دهد تا به‌جای تضاد کار و سرمایه، دوگانه‌ی کاذب آزادی‌خواه و بسیجی و سهمیه‌ای را پیشِ‌ پای‌شان قرار می‌دهد. البته نتیجه‌ی این فراخوان نیز جز در چند شهر مشخص و با ابعادی بسیار محدود اقدامات خاصی را در پی نداشت. در ۱۲ مهرماه ۱۴۰۱ چند عکس از تحصن معلمان مدرسه‌ای در سقز، سنندج، مریوان، دبیرستان تیزهوشان شیراز منتشر شده که در برخی تصاویر تنها یک یا دو نفر با کاغذی در دست اعلام اعتصاب کرده بودند.

فردای این روز، دوباره بیانیه‌ای توسط کانون صنفی معلمان ایران به مناسبت ۱۳ مهر/۵ اکتبر، روز جهانی معلم منتشر شد و این بار باز هم با تأکید بر «ایدئولوژی» فریب‌کاری دیگری را پیشِ روی کارگران اجرا می‌کند:

«… ما تاکید می‌کنیم، برای جلوگیری از آسیب‌های بیشتر، تنها راه برون رفت از بن‌بست آموزشی-پرورشی و بحران‌های وابسته به آن، حذف نگاه #ایدئولوژیک، #غیرعلمی و #انحصارگرایانه در آموزش و گسترش نگاه #علمی، #فراگیر، #انسانگرا و محترم شمردن جایگاه خانواده‌ها در آموزش‌های دینی و مذهبی فرزندان خود است.» (بیانیه کانون صنفی معلمان ایران به مناسبت آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱)

اما منظور از ایدئولوژی چیست؟ چطور شورای هماهنگی می‌تواند از «حذف نگاه ایدئولوژیک» صحبت کند؟ آیا خود این انسان‌گراییِ مورد ستایش کانون صنفی معلمان ایدئولوژیک نیست؟

مناسبات اجتماعی پیش از سرمایه به شکل عریانی بر تضاد طبقاتی برپا شده بودند، اربابان برده‌ها را تنها به زور عریان شمشیر وادار به کار می‌کردند. در دوره‌ی فئودالیسم وخان‌ها شرایط کمی پیچیده‌تر بود. اما اشراف و اربابان فئودالی نیز بر مرزهای طبقاتی‌شان اصرار داشتند و این را هدیه‌ی خداوند یا ارث خونی اشرافی می‌دانستند. سنت‌ها و فرهنگ‌ها طبقات را توجیه می‌کردند و شمشیر از مالکیت دفاع می‌کرد. اما سرمایه‌داری همواره سعی می‌کند در مقابل بی‌پردگی نابرابری اجتماعی ناشی از مناسبات سرمایه، از برابری حقوقی همه و برابری همه در برابر قانون صحبت کند. ایدئولوژی، به اَشکال مختلف سعی در برهم‌زدن مواجهه‌ی طبقاتی نیروهای کار در برابر سرمایه ‌دارد. به عبارت دیگر اگر مناسبات اجتماعی سرمایه‌داری مبنای تمام مشکلات طبقه‌ی کارگر است، پس ایدئولوژی نمی‌تواند چیزی باشد جز برهم زدن این دوگانه، این مرزبندی و جبهه‌ی طبقاتی کار در مقابل سرمایه. هر رویکردی که این تضاد بنیادین را پنهان، تار و مخفی و یا کنار بگذارد، ایدئولوژیک است. از این‌روست که باید تأکید کرد ایدئولوژی پیاده شده در کتاب‌های درسی توسط ج.ا به مراتب نخ‌نماتر و بی‌ثمرتر از ایدئولوژی پیاده‌شده در خط سیاسی و بیانیه‌های شورای هماهنگی و کانون‌های صنفی معلمان است. ایدئولوژی فراطبقاتی نهادهای مدنی‌ای که با شور و هیجان انسان‌گرایانه‌ی علی‌کریمی از تصویر کودکان فقیر سیستان یا هر جای دیگر، همراه می‌شود و نمی‌تواند موضع صحیح کارگری بگیرد، چیزی جز پیاده نظام بورژوازی نیست و چیزی جز ضدیت با طبقه‌ی کارگر معنای دیگری نمی‌یابد.

اما چطور می‌شود هم از «کالایی‌سازی آموزش» صحبت کرد و هم به نقد «ایدئولوژی‌های قرون‌وسطایی» پرداخت؟ راز این تحلیل‌های متناقض را باید در صحبت‌های «محمد حبیبی»، از اعضای شناخته‌شده‌ی کانون صنفی معلمان، درمصاحبه‌ی تقریباً دو ساعته‌ای که ۳ بهمن ۱۴۰۰ با رادیو زمانه داشت شنید. محمد حبیبی در این مصاحبه عنوان می‌کند که شورای هماهنگی قصد دارد تا با شعار «آموزش ایدئولوژیکْ» طبقه‌ی متوسط و با شعار «آموزش رایگان» طبقه‌ی کارگر را جذب خود کند. همچنین شعار «آموزش به زبان مادری» نیز می‌تواند اقوام مختلف را جذب کانون کند. البته همین محمد حبیبی بارها گرایش خود را به جنبش بورژوایی سال ۱۳۸۸ نشان داده و حتی در آبان‌ماه ۱۴۰۰ در یک جلسه‌ی مجازی عنوان کرده بود که «طبقه‌ای که قراره تحول عمیقی رو در جامعه ایجاد کنه، حتماً باید طبقه متوسط باشه، تجربه‌ای که در زندان تهران بزرگ و زندگی با این دوستان [زندانیان آبان] داشتم من رو به این باور رساند که حتماً باید هر تحولی به پیشتازی طبقه متوسط اتفاق بیافته.» آری! وقتی صحبت از ریاکاری و فریب‌کاری نهادهای بورژوایی می‌شود منظور این است. شورای هماهنگی از «پایه‌های مردمی» و «وجاهت مردمی»اش صحبت می‌کند و نمی‌گوید که نمی‌شود طبقاتِ مختلف این «مردم» برابر باشند، بل‌که در تضاد با یکدیگرند و از این‌رو نمی‌توان همه‌ی «مردم» را برابر دوست داشت! شورای هماهنگی برای پیشروی سیاست‌های بورژوایی‌اش پوسته‌ای اخلاقی به آن می‌دهد که مرزبندی‌اش «باشرف/بی‌شرف» است و نمی‌گوید که اخلاق نیز نمی‌تواند فراطبقاتی باشد. یک بورژوا وقتی به استثمار کارگر می‌پردازد به‌هیچ‌وجه کار غیراخلاقی‌ای نمی‌کند، بل‌که در اخلاق بورژوایی این مصداق لطف به کارگر است که از سر خیرخواهیِ سرمایه‌دار صورت گرفته است. بورژوازی که همه چیز را از دریچه‌ی انسان می‌بیند، پیشاپیش انسان‌ها را در طبقات مختلف تقسیم‌کرده و به حکم مالکیتْ مرزهای محکمی بین‌شان کشیده است تا بتواند به صورت روزمره به بهره‌کشی از طبقه کارگر بپردازد. این‌جاست که دفاع شورای هماهنگی از «انقلاب دموکراتیک مردم ایران برای آزادی»، در مقابلِ «انقلاب اجتماعی طبقه‌ی کارگر»، تنها می‌تواند دعوت از کارگران به ادامه‌ی این بردگی سرمایه‌دارانه باشد، دعوت به ادامه‌ی بهره‌کشی، استثمار، گرسنگی، ناامنی و… .

اما همان صحبت‌های محمد حبیبی در ۱۴۰۰، در بیانیه شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران درباره شرایط حاکم بر کشور و شکست آموزش و پرورش ایدئولوژیک حکومتی، در ۱۵ مهر ۱۴۰۱ تکرار می‌شود، اما دیگر تعادلی بین آموزش رایگان و آموزش ایدئولوژیک هم نیست، بل‌که کفه به شدت به نفع آموزش ایدئولوژیک سنگین‌تر شده است، به این معنی که برای همراه کردن طبقه‌ی کارگر دیگر نیازی به تظاهر به تکرار شعارهای آن‌ها هم نمی‌بیند:

«آموزش و پرورش ایدئولوژیک که اصرار برآموزه‌های تحمیلی خود را به صورت بخش‌نامه‌ای و حکومتی در کنار تعطیل‌کردن اصل ۳۰ و آموزش رایگان، سال‌ها به مردم سرزمین ما تحمیل کرده بود، این روزها پاسخی کوبنده و رسا از سوی دانش‌آموزان دریافت کرده است. این نسل آگاه و طغیانگر این سبک از زندگی و حجاب اجباری و آموزه‌های ایدئولوژیک حاکمیت را به چالشی جدی گرفته‌اند و آن را نشانه تحکیم پایه‌های انقیاد حاکمان و ظلم بیشتر بر عموم مردم می‌دانند و این امر از یک سو شکست آموزش و پرورش و از سوی دیگر شکست کلیت دستگاه حکومتی در تربیت انسان هم‌سو با باورهای ایدئولوژیکی خود را به درستی نشان داد…. از سوی دیگر در جمعه خونین گذشته ده‌ها نفر از شهروندان و نمازگزاران بلوچ پس از نماز جمعه در زاهدان با گلوله مستقیم قاتلان سرکوبگر کشته شدند. امری که به درستی نشان داد که خدا و قرآن و نماز دنیوی و غارت بیشتر ملت و سیاست مبتنی بر تحمیق است. گرچه خوشبختانه امروز دستشان رو شده و فریب‌هایشان بر آفتاب افکنده شده است.» (۱۵ مهرماه)

۱۶ مهرماه در بیانیه‌ی شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران در محکومیت سناریوسازی صدا و  سیما در خصوص نمایش اعتراف‌گیری از دو معلم فرانسوی، به ناچیز بودن مبلغ ۲۰ هزاریورو پول اشاره شده است و این‌که «با این میزان پول در تهران نمی‌توان حتی یک خانه هم اجاره کرد چه برسد به انقلاب و تدارک مالی برای اعتصابات سراسری معلمان و کارگران و تهیه و تدارک اسلحه!!!» و در ادامه می‌نویسد:

«بی‌شک، عزت و احترام، امری ذاتی است و نمی‌توان با روشی نخ‌نما، سرشناس‌ترین فعالان صنفی را به اتهام واهی جاسوسی منسوب کرد. به اعتراف همگان، فعالان فرهنگی و کارگری دستگیر شده جزو شریف‌ترین، معتمدترین و دلسوزترین افراد این جامعه هستند… شورای هماهنگی … قاطعانه اعلام می‌کند که در تدوین این سناریو، ذره‌ای شرف و وجدان به‌کار نرفته است…» در این بیانیه ارتباط با دو معلم فرانسوی این‌گونه توضیح داده می‌شود «قابل ذکر است که براساس موازین حقوقی، عرفی و قانونی، هر تشکل مجاز است که با دیگر تشکل‌های قانونی ارتباط و همکاری داشته باشد و در این روابط و همکاری‌ها هیچ چیز پنهانی و مخفیانیه‌ای وجود نداشته است.» (۱۶ مهرماه ۱۴۰۱)

یعنی حتی وقتی شورای هماهنگی متهم می‌شود که با شبکه‌های جاسوسی در ارتباط است (جدای از درستی و غلط بودن این ادعا و فقط در سطح اتهام)، به‌جای توضیح فعالیت‌ها و روابط‌اش برای معلمان و طبقه‌ی کارگر، تنها به این‌اکتفا می‌کند که «پول ناچیزی بوده» و یا «بی‌شک، عزت و احترام، امری ذاتی است». به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست. به‌هیچ‌وجه عزت و احترام امری ذاتی نیست. دانسته نیست این توهم «همگان» تا کجا در مغز و تفکر بیانیه نویسان شورای هماهنگی رخنه کرده است؟! اما این اعتراف همگان که دستگیر شده‌ها «شریف‌ترین، معتمدترین و دلسوزترین افراد جامعه هستند» خود، عین ریاکاری و فریب‌کاری است. باید از همگان پرسید: معتمد برای چه کسی؟ مگرنه «اعتماد» بیش‌تر یادآور شعار بانک‌ها است. از کدام شرافت صحبت می‌کنید؟ و از کدام جامعه صحبت می‌کنید که دلسوزش هستند/هستید؟ این چه بیانیه‌ی اعلام برائتی است که تمام‌اش لبریز فریب‌کاری برای طبقه‌ی کارگر است.

اما مهم‌ترین متنی که در این مدت در کانال شورای هماهنگی منتشر شده است، مربوط به عزیز قاسم‌زاده است که در تاریخ ۱۹ مهرماه، با عنوان  «صنفی‌ترین و تاریخی‌ترین وظیفه معلمان اکنون چیست؟» منتشر شده است:

«آنچه بر خیابان‌های ایران می‌گذرد، روشن‌تر از آن‌ست که تفسیربردار باشد … در این میان به‌راستی معنای صنفی بودن یک کنشگر چه می‌تواند باشد؟…  جوانان، امروز معلمان راستینی برای معلمان خود شده‌اند که سقف مطالبه‌گری شجاعات در مسیر حق و عدالت را معنایی تازه بخشیده‌اند و تاریخ تمام قد به احترامشان خواهد ایستاد. در این شرایط تقلیل دادن مفهوم فعالیت صنفی به امری معیشتی که از قضا با همین مدیریت ویران و خانه‌ای که از پای بست ویران است و ره به جایی هم نخواهد برد، یک خودفریبی نیست؟» «مراد صنفی بودن امروز این است که جنبش معلمان عَلَم هیچ اندیشه‌ سیاسی مشخصی را بر دوش نکشد چنانچه خوشبختانه چنین نکرده اما مراد هرگز این نیست که در سمت درست تاریخ نایستد و در مقابل جوانان به خاک و خون غلتیده وطن به دنبال منفعت معیشتی خود باشد. خوشبختانه اکثر کنشگران صنفی سراسر کشور، امروز یکپارچه صنفی بودن خود را در بی‌طرفی منفعلانه معنا نمی‌کنند. مگر می‌شود صدای دانش‌آموزان و برخورد با آنان و بی‌به ساحت بهترین جوانان در دانشگاه‌های کشور و به‌وِیژه در دانشگاه صنعتی شریف را دید و به‌عنوان  یک معلم موضع نداشت؟ اگر قرار باشد از گروه‌های مختلف جامعه کسانی وظیفه‌ای صنفی و اخلاقی و تاریخی برای بیان موضع داشته باشند، بی‌تردید کنشگران صنفی معلمان باید از اولین‌هایی باشند که با نگرش مصلحانه و معلمانه خود سمت‌وسوی درست خود را مشخص نمایند. امروز بخش بسیار قلیلی از جامعه معلمان در دو حرکت می‌خواهد نسبت به وضعیتی که اکنون قرار گرفته‌ایم، شانه خالی کند. نخست اینکه معنایی از کار صنفی و فعالیت صنفی ارائه دهد که معلم را یک روح سرد معیشت خواه بریده از جامعه معنا کند. دوم با اعلام عدم گرایش فکری کنشگران به نحله‌ای خاص از جریان فکری سیاسی، اساساً نوعی از بی‌طرفی غیرمسئولانه و سکوت رزیلانه را گسترش دهد که البته این تفکر بسیار حداقلی پایگاهی در کلیت کنشگران کشور ندارد.»

البته‌ پیش از آن‌هم در متن دیگری بدون نویسنده، که در کانال شورای هماهنگی منتشر شده آمده است:

«… معلمان بدانند شتر سواری دولادولا نمیشه، معلمان دیگر در اینجا نباید منتظر شورای هماهنگی و تشکل‌های صنفی باشند، زیرا حوادث امروز دیگر در چهارچوب صنفی نیست. » (معلمان کجا ایستاده‌اند؟، ۱۱ مهرماه ۱۴۰۱)

تاریخ مبارزات طبقاتی کارگران این حکم تاریخی را ثابت کرده است که فعالیت‌های صنفی کارگران تا آن‌جا که در جهت پیش‌روی آگاهی طبقه‌ی کارگر و در جهت اعتلای سیاست طبقاتی کارگری باشد قابل دفاع است. برعکسِ این حکم قابل دفاع نیست و جز ارتجاعی رفرمیستی از آن چیز دیگری ناشی نخواهد شد. به عبارت دیگر مبارزات سیاسی طبقه‌ی کارگر که ریشه در درک مشخص و انضمامی وضعیت اجتماعی و  تضاد کار و سرمایه دارد، و در دل زندگی مادی کارگران حیات دارد، پیش‌می‌رود، به نقد خویش می‌نشیند و هربار خود را قوی‌تر بازآرایی می‌کند، به هیچ‌وجه به قید مبارزات اقتصادی و معیشتی کارگران در نمی‌آید، بل‌که بر حدود اعتلابخش این مبارزات از جنبه‌های انحرافی‌اش حد می‌زند.

این‌که کانون‌ها و شورای صنفی معلمان ادعا کنند که «عَلَم هیچ جریان سیاسی» را بر دوش نمی‌کشد، هم دروغ است و هم از بنیاد‌ش انحرافی. مطالبات کارگری بدون سیاست کارگری، قطعاً در دام سیاست بورژوایی و در وضعیت مشخص ایران در دام سیاست سرنگونی‌طلبانه و امپریالیستی است چه بخواهد چه نخواهد؛ حال آن‌که کانون‌های صنفی معلمان به شکل ریاکارنه و دغل‌بازانه و ایدئولوژیکی چیزی بیشتر از سرباز جمع‌کن برای غایله‌ی سرنگونی‌طلبانه‌ی اخیر نیست. اگر لیبرالیسم از طریق رسانه‌های خود می‌خواست یک ابزاری برای همگام‌سازی معلمان به‌وجود بیاورد قطعاً چیزی شبیه به کانون صنفی معلمان برایش مناسب بود، تا تمامی ادا و اطوارهای جامعه‌ی‌مدنی را دنبال کند و در ستایش آزادی و دموکراسی حکم‌های اخلاقی باشرف/بی‌شرف صادر کند و با دغل‌کاری‌های انسان‌گرایانه‌اش به تهییج نیروهای کارگری بپردازد تا خلاف جهت منافع کلان طبقه‌شان اقدام کنند.

قاسم‌زاده دوگانه‌ی فریبک‌ارانه‌ای از انفعال و فعالیت تعریف می‌کند که دو طرف آن حفظ مناسبات سرمایه‌داری است و تنها با تعهد به لیبرالیسمدست به مرزبندی می‌کند. جبهه‌ی کارگری اما ریشه در مبارزات طولانی کارگران دارد و با نادیده گرفته‌شدن توسط امثال قاسم‌زاده از میدان خارج نمی‌شود، این‌که قاسم‌زاده سعی می‌کند نه در سمت کارگران بایستد و نه جبهه‌ی مستقل طبقه‌ی کارگر را تشخیص دهد، از موضع ایشان برمی‌آید. تلاش ایشان نه برای گشایش بیشتر جبهه‌ی کارگری و مبارزه‌ی طبقاتی، که در ضدیت با آن و حذف مبارزات طبقاتی کارگران در ایران است.

قاسم‌زاده، به سادگی نشان می‌دهد که لیبرالیسم در مقابل وعده‌های فریبنده و دروغین‌اش  مثل “آزادی” ، چطور به راحتی از “حقیرانه بودن” مطالبات معیشتی دم می‌زند. اگر مطالبات معیشتی در مقابل آرمان والای آزادی این‌قدر حقیرانه است چرا بورژوازی از مالکیت ابزار تولید دست بر نمی‌دارد؟ چرا هیچ‌گاه دست شستن سرمایه از مالکیت ابزار تولید و آزادسازی مناسبات تولید برای قاسم‌زاده مطرح نمی‌شود؟ چرا همیشه این‌ کارگران هستند که باید از مطالبات حقیرانه‌ی معیشتی‌شان در برابر آزادی دست‌بشویند و سینه سپر کنند؟ چرا قاسم‌زاده و شورای هماهنگی همیشه آن‌وری غش می‌کنند؟ چرا یک‌بار هم که شده وقتی قرار است دست از مطالبات معیشتی شسته شود، مخاطب‌ شورای هماهنگی، سرمایه‌داران نیستند؟ این فریب‌کاری چه آگاهانه باشد چه نباشد از زشتی خیانت و ضدیت کانون‌ها و فعالان‌شان و شورای هماهنگی کم نمی‌کند. آن‌ها مجاهدانه برای حفظ سرمایه می‌جنگند و به کارگران خیانت می‌کنند و حاضرند در این راه جان خود را نیز فدای حفظ سرمایه‌داری کنند. امپریالیسم، بورژوازی و طبقه‌ی متوسط هم به آن‌ها مدال افتخار خواهد داد.

امروز که این خطوط نوشته می‌شود نزدیک دو ماه از مرگ مهسا امینی می‌گذرد و شورای هماهنگی بدون این‌که در هیچ‌بخشی از فعالیت‌های خود، در هیچ‌کجای بیانیه‌هایش، در هیچ‌کدام از مواضع سیاسی و حتی به اصطلاح صنفی‌اش، جز در ضدیت با طبقه‌ی کارگر چیزی را پیش‌نمی‌برد. در کنار این‌که باید ببینیم بورژوازی چگونه به جلد کارگران می‌رود باید دید چگونه غیاب سیاست کارگری، هر نیت، هر اقدام و عملی را پیشاپیش به اقدامی ضدِ کارگری تبدیل می‌کند!

آبان ۱۴۰۱


[۱] تمامی بیانیه‌هایی که در ادامه می‌آید از همین کانال تلگرامی گرفته شده است. جدا از بیانیه‌های شورای هماهنگی تشکل‌‌های فرهنگیان ایران (که به اختصار شورای هماهنگی نیز گفته می‌شود) بیانیه‌هایی توسط انجمن‌ها و کانون‌های صنفیِ مختلف منتشر و توسط شورای شورای هماهنگی نشر داده می‌شود که به‌خصوص در هفته‌های اول بیش‌ترین‌شان توسط انجمن‌ها و کانون‌های معلمانِ کردستان (سقز و زیویه، دیواندره، سنندج، کلاترزان، بیجار گروس، مریوان، سروآباد)، سنندج، خوزستان، هرسین، ایران (تهران)، اسلام‌آباد غرب، فارس، بوشهر، کرمانشاه، خراسان شمالی و … منتشر شده است که با ذکر نام و تاریخ به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم. البته تعداد پست‌های روزانه این کانال بعضاً از خبرگزاری‌های بزرگ و با بودجه‌های کلانی چون بی‌بی‌سی و فارس بیشتر است.

انتهای متن‌ها و بیانیه‌های منتشر شده در کانال با توجه به پیش‌روی زمان با هشتگ‌های مختلفی تگ می‌شوند. این هشتگ‌ها سیاست‌ همراهی اقوام را دنبال می‌کنند و با توسعه‌ی جریان، تا زبان ترکی استانبولی و انگلیسی را شامل می‌شوند. برخی از این هشتگ‌ها عبارتند از:

مهسا-امینی، ژینا-ئه‌مینی، زن_زندگی_آزادی، ژن_ژیان_ئاژادی، قیام_ژینا، کادین_یاشام_اوزگورلوک، جنین_زند_آجویی، امراة_حیاة_حریة، زن_زیویش_أزأیی، قادین_یاشام_آزادلیق، Women_Life_Freedom، …

[۲] ۲۵ شهریور ماه، اولین بیانیه منتشر شده در کانال شورای هماهنگی، توسط «انجمن صنفی معلمان کوردستان (سقز و زیویه)»

[۳] در متن «کارگران و اتفاقات اخیر بعد از مرگ مهسا امینی»، نوشته‌ی نوید سبحانی، سئوال اصلی به شکلی طبقاتی مطرح می‌شود و پاسخی طبقاتی‌ـ‌کارگری نیز به آن داده می‌شود.

[۴] مجموعه آثار لنین، جلداول، ترجمة محمد پورهرمزان، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۴.

[۵] «شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران ضمن محکومیت شدید سرکوب حکومتی علیه مردم بی‌دفاع در اعتراض به وضعیت حاکم به ویژه پادگانی شدن برخی مدارس، دستگیری و زندانی کردن دانش‌آموزان، دانشجویان و مردم در تجمعات مسالمت‌آمیز اخیر، از همه فرهنگیان شاغل و بازنشسته و دانش‌آموزان درخواست دارد در روزهای دوشنبه ۴ مهر و چهارشنبه ۶ مهر از رفتن به کلاس‌های درس در سراسر کشور خودداری نمایند …. شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران از تمامی نیروهای انتظامی صمیمانه و معلمانه درخواست دارد که تفنگ خود را زمین گذاشته و به سوی مردم دردمند و به جان آمده خود شلیک نکنند… همچنین از تمامی معلمان شاغل و بازنشسته، پیشکسوتان و بازنشستگان کشوری و لشکری و تامین اجتماعی، سندیکاهای کارگری، ورزشکاران و هنرمندان و همه افراد مرجع و اثرگذار و مورد وثوق جامعه تقاضا دارد که در این روزهای سخت و البته امیدانگیز، در کنار دانش‌آموزان و دانشجویان و مردم حق‌طلب ایران زمین قرار گیرند تا آسیب کمتری را فرزندان و هم‌وطنان ما بردوش بکشند.» (۳ مهر ۱۴۰۱)

[۶] بنگربد به نوشته‌ی «تجربه‌ی جمعی معلمان در تلگرام (گزارش یک حرکت صنفی مجازی)»، علی عسکرنژاد، اردیبهشت ۱۳۹۸، منتشره در فضای مجازی.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate