شعار «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر»، که در سطح محدودتری بصورت «نه شاه میخوایم نه ملا، قدرت بدست شورا» (یعنی بدست خود مردم) هم مطرح شده است، حقانیتش را بروشنی از انقلاب ۵۷ میگیرد. این شعاری است مستقیما مبتنی بر تجربه شکست انقلاب ۵۷ با شعار اصلی «مرگ بر شاه» – همان «شاه ستمگر» در شعار امروز «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه…».
اما انقلاب ۵۷ با شکستش به پایان نرسید. انقلاب شکست خورد و ضدانقلاب اسلامی، که اساسا بدلیل همین خصلت اصلی ضدانقلاب بودنش مورد حمایت قدرتهای امپریالیستی قرار گرفت و بر مسند قدرت نشانده شد، انقلابیون را بنا بر همان رسالت اصلی که بر عهدهاش بود تا توانست کشت. اما خود انقلاب را، روح انقلاب را، نتوانست بکشد. جان انقلابیون را گرفت، اما جان انقلاب را نتوانست بگیرد. انقلاب مانند موش کور به زیر زمین رفت، ۴۴ سال در زیر زمین نقب زد، و در شهریور امسال سر از زیر خاک بیرون آورد.
در تمامی درگیریهای مردم با این رژیم، که در هر روز و هر ساعت و هر دقیقه از ۴۴ سال گذشته جریان داشته، موضوع درگیری بدون استثنا بشکلی و بمعنائی به مطالبات جواب نگرفتۀ همان انقلاب ۵۷ ربط داشته است. پس درگیری انقلابی امروز ما با این رژیم در واقع چیزی نیست جز یک تسویه حساب نهائی بر سر مجموعه موضوعات درگیریها در ۴۴ سال گذشته – یعنی یک جنگ نهائی برای دستیابی به مجموعه مطالبات انقلاب ۵۷. و مجموعه مطالبات انقلاب ۵۷ ، کاملا مستقل از عمق آگاهی تودههای انقلابی براین مجموعه در آن مقطع، در سه کلمه خلاصه میشود: آزادی، برابری، سوسیالیزم (نابودی استثمار، نابودی نظام بردگی مزدی، نابودی ستم طبقاتی، که حتی جناح اسلامی در سال ۵۷ در اشکال مختلفی مانند حکومت عدل علی، حکومت قسط اسلامی، حکومت بی طبقه توحیدی و امثالهم آن را به مردم وعده میداد). بقول رفیق عباس گویا «جوانانی که امروز ”مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر” میگویند از نظر سنی با ما تفاوت نسلی دارند، اما از نظر سیاسی هم نسل ما شکست نخوردگان ِ انقلاب پنجاه و هفتند».
مرزبندی شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» در وهله اول با «ستم» است. فریاد سلبی (نفییی) ستم است، فریاد ایجابی (اثباتی) مطالبۀ کل «آزادی» است، مطالبه آزادی بدون قید و شرط ابراز وجود انسانی است در تمامی ابعاد قابل تصور آن. حاصل آنکه، حقانیت این شعار، که امروز جای خود را بی هیچ تعجب و حیرتی وسیعا در اعتراضات تودههای انقلابی در داخل کشور باز کرده، چیزی جز همان حقانیت جزء «آزادی» از سه جزء مطالبات انقلاب ۵۷ نیست. این شعار دقیقا بهمین دلیل امروز طبقاتیترین، انقلابیترین و متمدنانهترین شکل نقد اپوزیسیون راست هم هست. این اپوزیسیون در حقیقت بهیچوجه دشمن رژیم اسلامی نیست، بلکه رقیب آنست. این اپوزیسیون، در کلیه اشکال ظهور و قباهای مختلفی که بر تن دارد، چشمش به همان مسند قدرتی است که خود را حقا صاحب آن میداند و مدعی است که جناح اسلامی ۴۴ سال پیش آن را از چنگش درآورده و به ناحق بر آن تکیه زده است: مسند قدرت حکومت ِ جدا از مردم، بدست کسانی غیر از خود مردم، و صرفا برای تامین منافع طبقه استثمارگر یعنی طبقه سرمایهدار. این اپوزیسیون، در یک کلام، دشمن حکومت واقعی مردم بر مردم در قالب حکومت شورائی است که تنها ضامن تمامی آزادی برای تمامی شهروندان است.
«مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر!»؛ از این متمدنانهتر نمیتوان خواست «آزادی» را فریاد زد. بنابراین اگر اپوزیسیون راست، اپوزیسیون بورژوائی، امروز از شنیدن این شعار برمیآشوبد، بر هم خوردن «صف متحد مردم» را بهانه میکند و در مقابل آن به عربدهکشیها و قلدریهای آبا و اجدادیش متوسل میشود، در حقیقت دارد دشمنی ذاتیش با آزادی را، نامتمدن بودنش را، همجنس همین وحوش اسلامی بودنش را، به طبیعیترین و ذاتیترین شکل ممکن به نمایش میگذارد. به این اپوزیسیون عربدهکش بورژوازیی باید یادآور شد که تاریخ مصرف شعار «بحث بعد مرگ شاه» که خمینی و عمله اکرهاش با آن دهانها را میبستند همان ۴۴ سال پیش سر آمد، چون معلوم شد معنائی جز «همه با هم خفقان بگیرید و بدنبال من بیایید» نداشته است! بنابراین تلاش امروز شما برای تحمیل همان شعار و با همان روشهای قلدرمنشانه تلاشی بمعنای واقعی کلمه مذبوحانه است، چرا که صرفا به افشای هر چه بیشتر و روشنتر ماهیت ضدآزادیتان، ماهیت ضدمردمیتان، ختم میشود.
تا آنجا که به تودههای کارگر و زحمتکش، یعنی به اکثریت عظیم مردم، برمیگردد، «اتحاد صف مردم» در مبارزه برای بزیر کشیدن رژیم تنها بمعنای وحدت آگاهانه صف مردم، یعنی تنها بمعنای وحدت صف مردم در عین آگاهی آنها به منافع طبقاتی متضادشان، در عین آگاهی به اغراض و اهداف طبقات مختلف از شرکت در انقلاب، میتواند راهگشای پیروزی واقعی در همین مبارزه برای بزیز کشیدن رژیم باشد. شعار «فعلا مبارزه برای سرنگونی، بعدا مبارزه طبقاتی» که حتی برخی خائنین به طبقه کارگر و سوسیالیزم در لباس کمونیست هم در سر دادن آن با شما هم آواز شدهاند، تا آنجا که به طبقات کارگر و زحمتکش برمیگردد راهی جز به منجلاب دیگری مانند همین جمهوری اسلامی نخواهد برد. این طبقات گرانترین بها را برای همین یک درس، برای همین یک تجربه، پرداختهاند، و طبیعی است که حاضر به تکرار آن اشتباه در انقلاب ۱۳۵۷ نیستند. و دقیقا بهمین دلیل است که شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر!» به این سرعت و به این وسعت جای خود را در میان تودههای انقلابی سال ۱۴۰۱ باز کرده است. میبینیم که حقانیت این شعار به این صورت هم بار دیگر ریشه در حقانیت انقلاب ۵۷ داشتن خود را به نمایش میگذارد. بی دلیل نیست که عمیقترین و محوریترین وجه افتراق نیروهای انقلاب و ضدانقلاب در انقلاب جاری هم، به روال ۴۴ سال گذشته، در تحلیل نهائی اعتقاد داشتن یا نداشتن به حقانیت انقلاب ۵۷ است.