دستاوردهای تاکنونی و اهداف رهائی بخش جنبش ” زن، زندگی ،آزادی”  (یادداشت اول و دوم)  

بهار ( رُنسانس) سال۱۴۰۱،  چشم اندازِ آزادی، رهائی و همبستگی (یکتا زیستی) انسانی

جامعه ایرانی در دهۀ دوم قرن ۲۱ ام با جمعیتی حدود ۸۵ میلیون نفر، پس از تحَمّل درد و رنج بخصوص طی چند قرن اخیر، که با نسیم های زود گذر بهاری از جمله انقلابِ مشروطه، نهضت ملّی (دکتر مصدق)، اندک اصلاحاتِ زود گذرِ سال ۴۱  و توّهم رهائی سال ۱۳۵۷،  که اساسش بر باد بود، با نسل کشی ها، قحطی، فقر و بی خانمانی، جنگ هشت ساله که بنا به اظهار بنیانگذار جمهوری اسلامی و مقامات ارشد آن بدون جنگ، هرگز نظام اسلامی استقرار نمی یافت، مواجه گردید. بجهت آنکه، نظامِ جدید، صرفاً با قِتال، قساوت (نأکید خمینی) و غارت تداوم می یافت، طی جنگ حدود پانصد هزار نیروی جوان زیر جنگ افزارهای عظیم آن، جان خود را از دست دادند که بهمراه نابودی نیمی از زیر ساخت های کشور،  ضربات مهلکی بر پیکر جامعه ایران بود. حاکمان انحصار گر و خونخوار،  از یک طرف نیاز داشتند که تمامی نیروها، تشکل ها و احزاب مستقل و ضد ستم، در دوران جنگ سرد نسبت به هیولای اسلام سیاسی با اغماض نگریستند را یکسره محو کند. در فضای جنگی و اوج گیری ناسیونالیسم هاری که می خواست از کربلا به قدس برود، نسل کشی دهۀ ۶۰ با وحشیانه ترین اشکالی  – که حتی فاشیسم از بخشی از جنبه های متوحش آن بی بهره بود – تماما به مرحله اجرا گذاشته شد. در دوران کنونی که رهبر قداره بند، آدمکش و غارتگر آن، در اوج جنون، کشور را جزیرۀ ثبات و آرامش و دژ ارتجاع می دانست و مدعی بود وی برای همۀ سردمداران کشورهای دوست در هنگام سختی ها یار و یاور بوده و حتی به پوتین، رئیس یک اَبَر قدرت که به دریوزگی برای سلاح های بیشتر آمده، سلاح می دهد، اما وی از واقعیت درونی جامعۀ ایران و مردمِ خشمگین و در زنجیر کشور بی اطلاع بود و نمی دانست که پایه های حاکمیتی که مطلقاً بر سرنیزه است، در واقع بر باد قرار دارد. رژیم در همین دوران و ناگهان با رُنسانس و رستاخیز ملّی مواجه شد. رنسانس و خیزشی که مشروعیت و اقتدار پوشالی رژیم در همان روزها و هفتۀ اول خیزشِ مردمی بر باد رفت،  نیست و نابود و دفن شد. رهبر وقتی که همۀ خیزش های مردمی را در هم کوبیده بود و به ثروت چند صد میلیارد دلاری انباشتۀ خود – جبران زمانی که بقول هم وزنش رفسنجانی، وی حتی قادر به تهیۀ غذای روزانه اش نبود –  و خیل عظیم نیروهای حقیر در خدمتش نگاه می کرد حاضر نبود، از عرش نگاهی به زیر بیندازد. لذا یکمرتبه متوجه شد که تمامی ثروتش بی بهره و نیروهایش در خیزش بیش از یکصد شهر مستأصل و وامانده اند.

تحول مستمردر جهان هستی و زندگی: در جریان تحول مستمر وگذر هستی و زمان، که هر لحظه خلقی نو، زایش و رویش و خیزشی در جریان است و هیچ چیز ساکن نمی ماند، در زیر خروارها ستم و رنجی که رژیم بر دوش اندیشمندان، مصلحان و مردم تحت ستم و استثمار گذاشته و آنها را در سیاهچال ها و زندان هایی بنام آخر دنیا و …. به زنجیر کشیده و علاوه بر نسل کشی سازمانیافته، تک تک آنها را در زندان ترور و به درّۀ مرگ می فرستد در همین دوران ناگهان پیامی نوین، رهائی بخش، نه تنها ایران بلکه جهان را تکان می دهد از درون همین زندگی جهنمی و دالان های مرگ،اندیشۀ رهائی متبلور و تمامی عرصۀ کشور، اعم از قومیت ها، مذاهب، زبان ها و ادیان و جنسیت و سنّ و …. را در بر گرفت و متحد و یکپارچه کرد و آن طرح چشم انداز و افقِ یک مفهوم نوین در جهان بود« زن – زندگی – آزادی »

اگر کلماتِ فوق، منفرد و تک تک دیده شود، مفهومی عادی و ساده است و در طول تاریخ،  انسان با آن آشناست. اما ترکیب، چینش و نقدی که به واقعیت حاکمِ جامعۀ امروز نه تنها ایران، بلکه کلّ جامعۀ بشری دارد، پیام و افق و چشم انداز و نهضتی نو و جامعه ای آزاد و رها یافته از هر نظام سیاسی مستبد و هر نوع نظم از بالا و سرکوب را نفی کرده  و تضمین رهایی را با خود بهمراه دارد. که بسان طوفانی که بقول اسلاوی ژیژک فیلسوف و جامعه شناس معروف اسلوونیایی: « امروز ساکنین کشورهای ثروتمند نیز می بینند که “زن، زندگی، آزادی” می تواند رمز رهایی آنها هم باشد … آنچه اکنون در ایران جریان دارد ابدا چیزی مربوط به گذشته نیست بلکه همان چیزی است که ما هم در جهان توسعه یافته غرب انتظارش را می کشیم.. به زودی شاهد خواهیم بود که جنبش هایی مشابه با ایران در ایالات متحده، در لهستان، در روسیه  و در بسیاری از دیگر کشورها به راه بیفتد» لذا پیام رهائی بخش آن در سراسر جهان گسترده می شود. بطوریکه اندیشمندان، نظریه پردازان و پیشروان فکری در حوزه های جامعه شناسی، هنر و ادبیات و … در سراسر جهان را جذب کرده است.

در این ترکیب در واقع هر سه کلمه و واژه خود به یک واژه و مفهوم تبدیل می شود. سپس  از مفهوم مرکّب است که می توان واژه مفهوم استعلایی هر کلمه را دریافت.  زن مظهر رویش و خلق و زایش، اساسِ زندگی، حامی و پرورش دهنده است و زندگی که محتوای و مضمون یگانگی است. آزادی و همبستگی در زندگی، تمایز عام و خاص نداشته و زندگی سراسر با حقوق برابر است و آزادی نیز نفی هر گونه سدّ و تمایز و سلطه و سرکوب و قدرت مافوق در زندگیست و در متن چنین شرایطی است که زن می توان خلق و رویش و خصلت زندگی بخشی داشته باشد. پس هر سه کلمه در کنار هم یک معنی بخود می گیرند و آن چیزی نیست جز نفی هر گونه سلطه و مشروعیت دین و سرمایه و ثروت سالاری و جایگاه و مقام.  لذا ویژگی تحول ساز و جادوئی آن خلق و از درون کلیّتِ آن، نقشِ متحول و انقلابیِ نشأت می گیرد. آرمان و فلسفۀ نوین، آنچنان پر صلابت و راهگشاست که هیچ نیروی کهن و فرسوده ای قادر به مقابله با آن نیست. لذا ضروری است از آرمان، اهداف و چشم انداز زندگی نوین همانند مردمک چشم نگهداری و آنرا تقویت کنیم. 

مردم ایران از این مقطع به بعد، سبک متفاوت زندگی با دوران تا کنونی خواهند داشت، و در واقع نشانی از تاریخ فلسفۀ سرزمینی – یکتا زیستی –  با خود حمل می کند، که در آیین – نه دین- زرتشت ریشه دارد اما نه در سطح سادگی مفهوم اولیِۀ آن، بلکه بر بسترِ پیچیدگی قرن بیست و یکمی آن و تبدیل تمامی جهان به یک سرزمین واحد را باید در نظر داشت. با طرح این چشم انداز، نظام ولایت فقیه فلج و حتی در سرکوب که تنها خصلت و ویژگی تبهکاران و اراذل و  اوباش حاکم بوده و بر کشتار و غارت دوران بَدَوی تکیّه دارد، بر خلاف گذشته، نا توان ماند. حاکمانی که جان و زندگی انسان ها و آزادی زنان و مردان در برابر تداوم قدرت، ثروت و درآمد دلارهای نفتی پشیزی ارزش ندارد، مدعی است که قدیسیت و مشروعیت خود را از ماورای جامعۀ انسانی و از خدا می گیرد، لذا تمامی پایگاه اعتقادی اش – که روح قساوت و غارت است–  با طرح مفهم نوین زندگی یکجا دود می شود و بهوا می رود. با لرزش ارکان حاکمیت، هر یک تلاش می کنند همانند سران هیتلری، جان و  ثروت خود را نجات و درگوشه از جهان مأوا گزینند. لذا در نبرد افق و آرمان ها، نظام ولایت، نتوانست مقابله کند. لذا  اولویت حاکمان،  برای باقی ماندن، ضربه زدن به آرمان رهائی بخش و مفهوم همبستۀ سه واژۀ ” زن – زندگی – آزادی” است. آنان با میلیارد ها دلار نفتی پنچه های خود را  نه تنها در اعماق عناصری از اقشار اجتماعی در ایران بلکه در سراسری جهان گسترش داده اند. شبه روشنفکران، بی عمل های حرّاف و مدعی روشنفکری در درون تمامی اقشار، برای خود دست و پا کرده، همچنین با اپوزیسیون سازی و تقویت اپوزیسیون خودی و بی خطر و ایجاد اختلاف؛ به هر اقدامی متوسل می شود. اینک اولین هدفش تهاجم به حوزۀ نظری و فلسفی رهائی بخش جنبش و رنسانس ایرانی است، هم اکنون شعاری بی معنی و محتوای« مرد میهن آبادانی» به آن ضمیمه کرده اند و یا خزعبلاتی از این قبیل همچنان مدّ نظر است. همانطور که گفته شد، اینها به تنهایی واژه هایی عادی اند اما « میهن » در حالیکه امروزه رهائی، امری جهانی است و خط و مرزهای حوزه های نفوذِ دنیای قدیم که هر کدام سرزمین یک خانِ مطلق است کم رنگ شده و هر نظریۀ رهائی بخشی در همان مقطع اول، پیامی جهانی است، معنای برانگیزاننده و تحول بخش ندارد. سومین کلمۀ شعار خود ساخته، که کمتر از دو کلمۀ دیگر پوچ و عوامفریب نیست « آبادانی» است که کمّی بوده و فاقد شاخص منطقه ای و جهانی است و هر رژیم واپسگرایی می تواند خود را سردمدار آن بداند. نوزایی انقلابی در جامعه، در برخورد با این ترکیب بی مفهوم به خوبی خود را مجزای و از اراجیف، که سرآغاز اعمال حاکمیت نظام یکسره کشتار و جنون و غارت جمهوری اسلامی و مشابه آنست، فاصله گرفت.

سبک و شیوه های سازماندهی مبارزه برای دفن جسد حاکمیت نظام کشتار و غارت

حاکمیت، دیگر هیچ  محمل و سنگری برای مقابله و ایستادگی در برابر  آگاهی دهها میلیون انسان تحول خواه و تحت ستم ندارد، تنها بر نیروهای سرکوبگر که برای حقوقِ ۱۵-۱۰ میلیونی، کاری جز آدمکشی نمی دانند، تکیّه دارد. در برابر گسترش طوفان های سهمگین آگاهی و مبارزات موجود، و با اقتصاد تورم زا،  بسرعت ارزش دریافتی آنان کم و در زندگی روز مره با مشکل مواجه خواهند شد. یا با قطع این حقوق – بعنوان تکّه استخوانی بی ارزش –آنها از کشتار به نیابتِ حکام، مشتمل بر عده ای انگل و خونخوار فاصله خواهند گرفت. همچنین با تداوم و فرسایشی شدن مبارزات، خسته و وامانده، فرماندۀ مفلوک را رها خواهند کرد. پس اصل و اساس بر تداوم صُوَر مختلفِ مبارزه است. این روش ها، بسیار گسترده و پر شمارند که در تجربیات عملی کُنشگران اجتماعی و معترض کسب می شوند. اما برخی روش ها ذکر می شود:

ضروری است همواره در مناطق حساس و کلیدی که مبارز شکل می گیرد حضور داشت، حتی اگر اقدام اعتراضی صورت نگیرد رژیم مجبور به تجهیز، حضور و هزینه بوده و نیروهای آن فرسوده می شوند. در جوّ شدیداً امنیتی که تظاهرات گسترده ممکن نیست، می توان با گروه های ۲۰-۱۰ نفری با گسترش مناطق متعدد اعتراضی، حتی در مناطق فرعی، نیروی سرکوب را غافلگیر کرد.  با شناختِ قبلی جغرافیای منطقه با هماهنگی قبلی، با بستن مراکز ورودی با آتش و… آنها را زمینگیر کرد. در مناطق فرعی می توان متحرک بود و آنها را سر درگُم کرد. برای حفظ گروه دو سه نفر– ترجیحا با موتور-  در هنگام تجمع اعتراضی از منطقه حفاظت و اطلاعات لازم را به گروه بدهد  و با استفاده از سوت های ورزشی، با تعداد صدا و نوع ممند یا منقطع که از قبل هماهنگی و کُد گزاری شده باشد، می توان گروه را حفاظت کرد. با تکثر و گسترش در خیابان‌ها و مناطق مختلف، نیروی سرکوب توان پراکنده ساختن قوای خود را ندارد،‌ نیروی سرکوب نیروی خود را در مناطق بزرگ متمرکز می سازد؛ با جابجایی آنها همواره مناطقی که فاقد کنترل هست را می توان در اختیار خود گرفت این کار به‌شدت نیروهای خسته سرکوب را بیشتر مستهلک و خسته می‌کند. ضمنا با پیش بینی ابزار دفاعی تحرک نیروهای سرکوب را متوقف کرد. تنها راه مقابله، ایستادگی و تحمیل عقب نشینی به دژخیمان و گسترش دامنۀ اعتراضات، سازمانیابی از پایین است

گروه می تواند در مناطق پُر ازدحام ورود و با شعارهای خود جمعیت را  با خود همراه کند.

با هماهنگی گروی، با شعار در واگن های قطار مترو و یا اتوبوس و یا دیگر مکان ها می توان تحرک جنبش را حفظ کرد.

با شعار شبانه و یا بصدا درآوردن سوت ها در واحد های آپارتمانی که جمعیت شرکت کننده در ابتدا کم هستند، می توان زمینه اعتراضی را گسترش داد. بصدا درآوردن سوت ها علاوه بر اینکه از شناسائی صدا در مناطق کم تعداد جلوگیری می نماید، در عین حال نیروهای رژیم، قادر به مقابله نیستند. روش های مبارزه می تواند همواره گسترش یابد. در صورت فروکش کردن جنبش، حاکمان اراذل و اوباش، برای اطمینان از عدم تکرار،  با تیغ های تیزتر انتقام خواهند گرفت. از نظر بین المللی نیز رژیم با جنگ با تمامی کشورها و مردم جهان، تخریب گر شناخته شده و منزوی است.

از طرف دیگر رویش، خیزش و رنسانس با گام های مستمر به سمت زندگی رهائی بخش در حرکت است، جمعیت ۸۵ میلیونی عمدتا جوان و پُر توان و قدرت قادر است که سرنوشت خود را خود بدست گیرد، زیرا 

با همبستگی، تحقق آرمان رهائی بخش « زن زندگی – آزادی » در دسترس است

با برابری حقوقی  و حذف مطلقِ تبعیضات، می توانیم به اهداف اساسی دست بابیم.   

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دستاوردهای تاکنونی و اهداف رهائی بخش جنبش ” زن، زندگی ،آزادی”  (یادداشت دوم)  

برای شناخت و درک جنبش کنونی که با مرکزیت زنان، سراسر ایران و حتی جهان را در نوردید، لازمست نیروهای رو به رشدِ اجتماعی، شرایط، جایگاه، خواستها و اهداف، ظرفیت مبارزاتی، اعم از جنبش های زنان، طبقۀ متوسط، فرودستان، همچنین موقعیتّ حاکمیت مطلقه و برآیندِ توازن نیروها، شکاف ها و تضادهای موجود را شناسائی کنیم. مفاهیم، واژه ها، اهداف و سبک مبارزۀ جنبش از میان کنش ها و فعالیت های جمعی و فردی، در “زمان و مکان” خاصّ دوران شکل می گیرند. بعبارت دیگر، مفاهیم  از شکاف ها و تضاد منافع حاکمیت و طبقات وابسته به رانت و غارت، در تقابل با اهداف اجتماعی، حقوقی و منافع کل جامعه فهم می شوند. یعنی در شرایط انضمامی و مشخص، مفاهیم متبلور می شوند. درک منزلگاه ها، مسیر و پیشروی جنبش تابع ظرفیت، اهداف، گستردگی و پتانسیل نیروهای اجتماعی جنبش و ضد آن (حاکمیت) بوده و محقق می شوند.  …………..  …جنبش انقلابی کنونی خیزش فراگیر و یکپارچه ای است که توانسته طبقات مختلف متوسط و بخش فرودست آن و اقشاری از فرودستان را در کنار قومیت های ایرانی، کرد، ترک و بلوچ و فارس حول گفتمان و شعار محوری“زن، زندگی، آزادی” گرد آورد. جنبشی که زنان، جوانان و نوجوانان، نقش محوری داشته و بلحاظ ذهنی یک تغییر گفتمانی انقلابی کم نظیر را با خود حمل می کنند. این جنبش حکومت الیگارشیِ دینی- مدعی است مشروعیت خود را از آسمان گرفته- در تمامی عرصه های اجتماعی – اقتصادی و سیاسی به چالش کشیده و در مرکز آن موضوع جایگاه زن و کرامت انسانی قرار دارد. و لذا در چارچوب یک انقلاب و دگرگونی اجتماعی قرار داشته و هر اصلاح و تبصره ای بر حکومت دینی، که تداوم آنرا تضمین کند را مردود می داند. جنبش با گفتمان پیشرو آن، خواهان یک زندگی عرفی بر اساس شادی ها، آرزوها و پَرکشیدن رؤیای انسانی در بیکران هستی، همزیستی و برابری حقوق و محو همۀ تمایزات است و هیچ ممنوعیتی را برنمی تابد. با اطمینان می توان گفت وقتی مردم چنین نوع زندگی را طلب می کنند، سرنوشت بی شک آنرا در دسترس می گذارد. مقاومتِ پیشروندۀ زنان طی دهه ها، هنجارها و واقعیت نوینی را در جامعه محقق کرد و اکنون آن خواسته ها و خُرده جنبش ها، با میانجی قتل یکی از همان زنان، مهسا امینی، آغازگر خیزش سیاسی بزرگی شده و مُهر و نشانِ رهبری آنان برجنبش کنونی و سپهر سیاسی – اجتماعی آیندۀ ایران حک شده و امیدهای زیادی در ایران و سراسر جهان آفریده است. در جنبش کنونی ساده ترین راهکار برای  مردها برای تحقق اهداف و افق و چشم اندازشان، پیوند ناگسستنی با جنبش کنونی است. کاملاً عیان است که شعار محوری آن توانایی انعکاس خواست گروه های مختلف، محروم و مطرود و ستمدیدۀ جامعه مان را دارد. محوریت زن، در راستایِ تجربۀ نظریّۀ رهائی بخش که” آزادی زن،  معیارِ سنجش آزادی جامعه است” بوده و رابطۀ زن و زندگی غیر  قابل انکار است، وقتی به یاد آوریم که دو سوم کار جهان به وسیله زن ها انجام می شود. و در نهایت خواست فراگیر و عمومی       « طلب کردنِ زندگی » در همۀ ابعاد فردی – اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اش در قلب این شعار جای دارد. البته روشن است که این خواست تنها با دگرگونی های ساختاری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، مبتنی بر تعدیل ثروت و بر اساس تحقق ارادۀ آحاد و عموم مردم در سرنوشتِ خود، تدوین قوانین و نظام های اجتماعی مبتنی بر خواست، مشارکت و برابری حقوق عمومی ممکن است. در این صورت گروه های مختلف اجتماعی حسّ می کنند که این رویکرد بازگوکنندۀ خواست آنهاست و لذا با حمایت و اقدام عملی، جنبش موجود را تقویت خواهند کرد. یعنی درتضاد بین دو نیروی عمده یکی حاکمیت واپسگرا و حامیان رانت خوار آن که ساز و کار قانونی جامعه را تنها ناشی از ارادۀ الله دانسته و تخصیص منابع و ثروت های اجتماعی را هم او تعیین کرده، الله اختیار و مشروعیت حکومت را به آخوندها، بعنوان نمایندۀ خود واگذار نموده است، از طرف دیگر عموم مردم که تولید کنندگان و صاحبان اصلی ثروت ها و منابع هستند، مشروعیت را ناشی از اراده و خواست اجتماعی با لحاظ حقوقِ کلیۀ آحاد انسانی می دانند. خطوط قرمز “سوژه“، تدوین قوانینی است که برای تحقق حقوق و آزادی همگانی خود وضع کرده است و تمامی ارزش های اخلاقی او از “خود موضوعی خودش بعنوان سوژه” نشأت می گیرد. بعبارت دیگر صلاحیت قانون گذاری با مشارکت جمعی انسان ها از طریق مجموعه ای از  نهادهای انتخابی و در خدمت اهداف و خواست انسان ها می باشد. تمامی منتخبان برای ادارۀ جامعه، بر اساس قوانین اجتماعی، مقطعی، قابل عزل بوده و دارای حقوق یکسان و برابر با عموم مردم اند. مفهوم آزادی در جنبش کنونی، با مفهومِ آن در بسیاری نظام های سیاسی دارای تفاوتِ معنی دار بوده و ویژگی رهائی بخش دارد.  لذا نمی توان مفاهیم خاص جنبش”زن، زندگی، آزادی “را انتقال بی کم و کاست از زمان و مکانی دیگر قلمداد کرد. ترکیب این واژه ها، مفهومی دگوگون ساز و چشم انداز رهائی انسان بصورت فردی و جمعی در ایران را، علیرغمِ شرایط سیاه حاکمیّت دینی و روحانیونِ ما قبل تاریخ و قرون وسطائی داشته و لذا یک مفهوم کاملاً انقلابی و دگرگون ساز است. با لحاظ واقعیت های فوق است که جامعه شناسان و فیلسوفانِ پیشرو، از اروپا تا آمریکا و آسیا و آفریقا، در انتظار رشد و توسعۀ دینامیسمِ تحول بخش آن در سراسر جهان را دارند. لذا به طرح دستاوردهای تاکنونی و اهداف آتی این جنبش و همچنین روش پیشروی و کسب دستاوردهای آن،که حاصل تئوریزه کردنِ تجربۀ عملی در جنبشِ موجود کسب شده، به اختصار می پردازم با این امید که توسط کنش گران تکمیل، نقد و استعلا یابد. نتایج تا کنونی عبارتست از:

الف) فروپاشی رژیم در حوزه گفتمان و مشروعیت: جنبش اعتراضی نوین با طرح گفتمان تاریخ ساز ” زن، زندگی و آزادی” از اولین روز، بر سلطه، مشروعیت و مقبولیت دینی و آسمانی خط بطلان کشید و آنرا به زباله دان تاریخ سپرد.جنبش، مشروعیت را ناشی از توافقِ جمهور مردم و فارغ از جنسیّت، قوم، مذهب و زبان و … قرار داده، حق   قانونگذاری  اجتماعی و فردی را از نهادهای غیبی، دینی و مافوق و از بالای سر مردم را نفی و در اختیار عموم مردم قرار می دهد. لذا جنبش در عرصۀ گفتمانی و فلسفۀ زندگی بر افکار قرون وسطی غلبه و آنرا محو کرد. این شکست، رژیم را در بحران تاریخی فروبرد…………………………………. ب) ایجاد قدرت دو گانه و پایان قدرت انحصاری آخوندها   : در تمامی حکومت های دینی طی سده ها و هزاره ها در قرون وسطی، همچنین، طی ۴۳ سال حکومت آنان در ایران، تنها قدرت مسلط، به زعم آنان از آن الله است و آنرا در اختیار نمایندۀ فرضی، ولی فقیه قرار داده و کلّ مردم هیچگونه حقّی در پرسشگری و تدوین قانون و راهکار جز در راستای حاکمیت وی  ندارند. فقیه با نصب سلسله نهادهای حکومتی این قدرت و اختیار انحصاری را اعمال کرده و رئیس جمهور پس از تأیید صلاحیت، توسط ولی فقیه و پذیرش اطاعت وی، علی رغم کسب ده ها میلیون رأی مردم، اگر حکمش توسط ولی فقیه تنفید نشود، بقول خمینی، رئیس جمهور طاغوت بوده و آراء هیچ ارزشی ندارند. اما خیزش و جنبش  پر قدرت مردم، این معادله را تغییر داد طی جنبش رهائی بخش و انقلابی بیست روز اخیر، حاکمیت؛ از زبان سردمداران و رؤسای قوّه ها – از جمله قضائیه – به قدرت مردم اذعان نموده وخواهان گفتگوی این دو قدرت شد. هر چند این اظهارات، تضمینی بر اجرا و تحقق آنها نیست، که ارکان حاکمیت انحصاری و رئیس قوّۀ قضا تضمین تحمل شنیدن دیگر دیدگاه ها را نموده و اقدام به پرونده سازی ارتداد و تشویش اذهان عمومی و …. نکرده،  در سر میز گفتگو اقدام به گاز گرفتن و پرتاب کردن قندان و شلیک گلوله نخواهند کرد…………….          ج) دستاوردهای اجتماعی تا کنونی جنبش: زنان مبارز و پیشرو، طی بیش از سه هفته، با برداشتن روسری ها در حضور صدها نیروی سرکوبگر، در واقع گشت ارشاد را از میان برداشته و حجاب اجباری با نیروی زنان حذف شد. رژیم با درک این واقعیت، در صورت سرکوب جنبش اجتماعی، برای حفظ تداوم حاکمیت خود، دو برنامه : ۱- حذف گشت اوباشان ارشاد و ۲- حذف حجاب اجباری که هم اکنون با نیروی خود مردم، ملغی و به حاکمیت تحمیل شده را اجرا نموده و بعنوان امتیاز اعطاییِ خود رسمیت می دهد. برای شنیدن دیگر صداها به سبک آخوندی، مجلسی مشورتی تشکیل و تلاش می کند، تا ضربه گیرهایی در برابر جنبش های مردم ایجاد نموده تا در صورت خیزش عمومی مستقیماً لبۀ تیز حمله بسمت رأس نظام و ولی فقیه نظام نشانه نرود. جنبش کنونی با اقدام عملی حضور خود، برای اولین بار طی ۴۳ سال گذشته توانست توازن قدرت اجتماعی را بنفع عموم مردم که صاحبان اصلی این سرزمین هستند را محقق نماید. ………….                                        …………. جنبش باعث بروز شکاف های گسترده در بین جناح های حاکمیت و همچنین ریزش نیروهای آن شده و توان سرکوبش کُندگردید. در سیاست خارجی نیز با شکست مشروعیت و عیان شدن ضعف های درونی و اینکه نمایندۀ مطالبات مردم نیست، بشدت تضعیف گردید و مجبور است عقب نشینی کند و آنهم بنفع قدرت گرفتن جنبش مردمی است.

ضرورت تداوم و گسترش مبارزات، تا تحقق انقلاب اجتماعی: بحران های اجتماعی ( فقر و بیکاری، گسست نسلی، فساد و اختلاس و غارت و…..) ، بحران زیست محیطی (هوا، آب، فقر مراتع و …) بحران اقتصادی و سرمایه گذاری منفی در بخش های اقتصاد، بحران صندوق های بازنشستگی، ناکارآمدیِ و فسادِ تمامی ارکان نظام، در صورت عقب نشینی های تاکتیکی نیز ادامه و گسترش خواهند یافت. لذا دستاوردهای جزئی جنبش از جمله حذف گشت ارشاد و حجاب اجباری، نمی تواند اساس زندگی اسارت بار کنونی را بر اندازد. با تداوم ساز و کار کنونی و کارکرد نظام سلطۀ دینی، بر مبنای انحصار؛ نظام ولایت فقیه حاکم بوده و تحمیلِ  فقر، گرسنگی، بیگاری، بی کاری، بی حقوقی و زندگی اسارت بار همچنان تداوم خواهد یافت. در این نظام، مردم نه بعنوان صاحبان حقیقی سرزمین و ثروت ها، بلکه به مثابه بردگان تحت ستمِ مشتی صاحبان قدرت و جنون باقی می مانند. لذا مبارزات کنونی تا به زیرکشیدن کلّ ارکان حاکمیت تا هر مدتی که بطول بکشد، لازمست ادامه یابد. در این بین، رژیم برای شکستِ جنبش، از ترفندهای بسیار گسترده و خطرناک در سیاست داخلی و خارجی استفاده خواهد کرد، از جمله : به جلو انداختن نبرد نهایی، قبل از خیزش سراسری و همگانی: رژیم که در عرصۀ مشروعیت، مقبولیت و ناکارآمدی شکست خورده، برای ناکامی جنبش تلاش می کند، در این شرایط که هنوز تمامی مردم به صفوف مبارزه نپیوسته اند و نیروهای سرکوب ساختار خود را حفظ کرده اند، تلاش می کند، نبرد نهایی را جلو انداخته، تا مردم بپا خاسته را سرکوب کند. در مقابل نیروهای مردمی مبارز می بایست از اقدام به مبارزۀ نهایی و تعیین کننده تا وقتی که تمامی اقشار مردمی به صحنۀ مبارزه روی نیاورده اند خود داری کنند. هم اکنون رژیم با کشتار سبعانه در بلوچستان و سپس کشتار مردم کردستان، با همین هدف اقدام نمود.  مبارزین با استمرار مبارزه بدون انقطاع می توانند نیروهای رژیم را فرسوده و ناتوان از سرکوب کرده و با کسب اعتماد مردم به اهداف مبارزه و اطمینان از تحول، جنبش را همگانی کنند. در این مقطع، راه اندازی دسته های اعتراضیِ کوچکتر در مناطق مختلف و متعدد و به چالش کشیدن نیروهای سرکوب و ترک منطقۀ و شکل گیری تجمع در مکانی دیگر می تواند هزینه بسیار بالایی در کلّ ساختارهای حکومتی و همچنین از نظر اقتصادی بر رژیم تحمیل کنند.تداوم و پیوستگی مبارزات، عامل اصلی پیوستن اقشار نظاره گر به مبارزه است. روش مبارزه نیروهای مردمی در مقطع اولیه، نباید تهاجمی، بلکه جنگ و گریز، همراه با دفاع مشروع از خود- باشد. سازماندهی، ارتباطات منسجم بین نیروهای شناخته شده و فراگرفتن فنون دفاع شخصی و جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و خرد جمعی، می تواند بکار گرفته شوند. زمان در جریان خیزش انقلابی بنفع نیروهای مبارز است و خواست تحول و دگرگونیِ ساختارهای اقتصادی – اجتماعی و سیاسی،  در هر حوزه ای که رژیم عقب نشینی کرد، می تواند نهادینه شده و گسترش یابد. امری که بجهت شتابان بودن تحولات سیاسی در سال ۵۷ میسر نشد و دار و دستۀ خمینی و نظام ولایت فقیه از شرایط انقلابی و سپس هشت سال جنگ برای حاکمیت خود بهره بردند.           در مرحله ای که نیروهای مبارز مردمی، با پیوستن عموم مردم به جنبش، به این اطمینان رسیدند که از نظر قدرت اجتماعی و مبارزه، دست بالا را دارند می توانند مراکز لجستیک رژیم را به تسخیر خود در آورند. اینک انگیزه نیروهای سرکوبگر با محو مشروعیت و مقبولیت رژیم، در برابر جبش انقلابی؛ بسیار متزلزل و تضعیف شده و فاقد کارآیی و حتی بازسازی ضربات وارده است. لذا  باید نیروی چند هزار نفری سرکوب در مقابل ۸۵ میلیون مردم بجان آمده را تضعیف و از کار انداخت، در صورت بیطرفی بدنۀ اصلی نیروهای سرکوب که به جنبش می پیوندند،  فقط عدّۀ قلیلی جانی که از رژیم اشغالگر حمایت خواهند کرد، در دادگاه های بین المللی و عادلانه و مبتی بر حقوق بشر به جنابات آنان رسیدگی می شود. با پس گرفتن میهن از دست اشغالگران، با اعمال حقّ حاکمیت عمومی مردم، حقّ زندگیِ نرمال و آزادی، برابری حقوق و رفع همۀ تبعیضات و توسعه همه جانبه اجتماعی کسب خواهد شد. .

                                                                                                        ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۱ – علی معلمی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate