جدال گفتمان ها در  اعتراضات جاری  

شور و شوق مبارزه برای خلاصی از نکبت حکومت اسلامی سرتاسر ایران را گرفته است. خشم و اراده تغییر، وجه غالب این جنب و جوش است بدون اینکه از شعار اولیه و محرک خود «زن زندگی، آزادی» فراتر رفته باشد. با این حال قدرت این اعتراضات بروشنی نشان می‌دهد که زمین سیاست ایران در یک قدمی یک تغییر بزرگ است. وقوع این نقطه عطف را مدیون حضور نسل پرسشگر جسوری هستیم که تا حدودی خود را از شر گفتمان اصلاح طلبی و گاندیسم تقلبی خلاص کرده است. یک وجه مشخصه مهم در قدرت این نسل را باید در اراده زنانش دید که مطالبه ای برای لغو حجاب ندارند! حکمش را داده‌اند و روشن کرده اند که بحث فقط بر سر لغو حجاب  نیست. حضور جسورانه زنان در این اعتراضات و بررسی کل این وقایع از زاویه جنبش رهایی زن فرصت دیگری را می‌طلبد. اکنون مساله حیاتی، صاحب برنامه کردن این اعتراضات است. نسل جوان جسورانه حرکت مصممی را برای تغییر آغاز کرده است. تلاش و برنامه برای اینکه چنین تغییر بزرگی در خدمت بازسازی جامعه ایران و در خدمت اکثریت جامعه باشد زحمت و زمان می‌طلبد تا با پس زدن لجن فرهنگ حکومت اسلامی و رها شدن انرژی ها، نیروی حاضر در صحنه قادر شود تمایل خود برای ساختن آزادی و زندگی را از شعار محدود امروز فراتر ببرد. 

  • «جنبش ملی»،  «همه با هم»، «بحث بعد از مرگ شاه»

بر متن اعتراضات جاری هیچ چیز مضحک تر از «انقلابی» شدن سلطنت طلبان، انواع اصلاح طلبانی که زیر پرچم اصلاح طلب حکومتی سالهاست تمرین به جلوس رسیدن می‌کنند، و البته رسانه‌های این جریانات نیست. جماعتی که سی چهل سال است در ذم انقلاب سخن سرایی می‌فرمایند;  جماعتی که اکثرا از یک‌کاسه با حکومت خورده اند و یا در سه چهار دهه گذشته هر آنچه نامی از انقلاب و اعتراض رادیکال داشت را با روضه خوانی های مبتذل «مدنی» شان تخطئه می کردند; جماعتی که تا چشم شان به چهار تا کتاب افتاد و با پارتی بازی و شامورتی بازی‌های رایج حکومتی پاشان به دانشگاه‌ها باز شد به صاحب نظران مبارزات مدنی و غیر خشونت آمیز تبدیل شدند; … همه این‌ها حالا «انقلابی» شده اند! گویا اگر انقلاب یکبار بساط بخشی از طبقه سرمایه دار ایران را بهم ریخت حالا قرار است تاریخ دوباره عیناً برای آن بخش دیگرش تکرار شود! مردم بسرعت انقلاب کنند و پیش از آنکه فرصت کنند کارآیی قدرت خود را  یکبار دیگر در خیابان‌ها ببینند همه چیز را  در خدمت سلطنت باخته ها و از ساختار حکومت رانده ها قرار دهند تا این جماعت «ایران» شان را پس بگیرند! گویی روحانیت و این جانوران حاکم هیچ از توبره سلطنت نخورده اند و  هیچکدام از اصلاح طلبان فرزند خلف این نظام نبوده اند. 

حمایت از انقلاب اگر بمعنای تغییر و تحول بنیادی در جامعه باشد هیچ‌وقت جایی در فرهنگ سیاسی اپوزیسیون راست خصوصا سلطنت طلب و اصلاح طلب نداشته است. اما این بخش از طبقه حاکم همیشه وقتی در زد  و بندهای خود با حکومت به نتیجه نرسیده‌اند، و یا موفق به قانع کردن غرب به رژیم چنج نشده‌اند بیاد مردم می‌افتند که حضورشان مهم است و تاریخی است. دعوت به انقلاب از سوی آین جبهه که سالهاست چپ ایران را برای حضور و نقش شان در انقلاب ۵۷ شماتت می‌کنند و هر حرکت رادیکالی را حتی در خارج کشور تخطئه  می‌کنند، ناشی از تغییر دیدگاه اینان در زمینه انقلاب و یا اصلاح طلبی قلابی شان نیست. بلکه تماما ناشی از  موقعیت سیاسی جمهوری اسلامی در تحولات منطقه ای و حتی جهانی است.

از همان دی ۹۶ که اعتراضات توده‌ای و سراسری زمین زیر پای حاکمیت را داغ کرده، جمهوری اسلامی دارد ناتوانی خود در حل معضلات جامعه را با بندبازی میان قدرت‌های بزر گ جبران می کند. برمتن تغییر و تحولات جهانی و بازتاب آن در منطقه، طبقه حاکم ایران دچار یک چالش حیاتی در درون خود است. چالشی که مرز جغرافیایی نمی‌شناسد و کل این طبقه را با همه دسته ها و رسته هایش در داخل و خارج ایران درگیر کرده است. شرق گرا ها و غرب گراهای طبقه حاکم ایران درگیر مجادله ای بزرگ برای چشم انداز نظام سرمایه در ایران در دهه های آتی  هستند. تمایل به هم پیمانی و همراهی با شرق (جهان چند قطبی) یا غرب برای تضمین دور جدید انباشت سرمایه در ایران محتوای این چالش است. این جدال در مقطع حاضر بروشنی در پیوند با تحولات سیاسی بزرگتری در منطقه و جهان قرار گرفته که در آرایش میان آمریکا  و ناتو از یک‌سو و  چین و روسیه از سوی دیگر  متجلی شده است. جمهوری اسلامی بعد ازسرکوب آبان ۹۸ دیگر تنها با همین بندبازی های دیپلماتیک، نشست و برخاست با سران شرق و غرب و مضحکه برجام است که گذران می کند. اما ادامه موقعیت نابسامان اقتصادی، فقر و بیکاری و هزار مصیبت اجتماعی همه اعتراض ها را در جامعه بسمت یک راه رادیکال و زیر و رو کننده هدایت می‌کند که اراده تحققش را امروز در اعتراضات گسترده جاری می بینیم. و در چنین شرایطی است که  سلطنت طلب و اصلاح طلب و کل طیف راست اپوزیسیون ایران (عمدتا در خارج کشور) مدافع «انقلاب» می‌شوند. بیشترین بسیج نیرو را سازمان داده‌اند تا به آمریکا و اروپا بقبولانند که دیگر وقت رژیم چنج است. و  رسانه چی هاشان شده‌اند متخصص اینکه چطور اعتراض را باید به انقلاب تبدیل کرد! پیوستن ایران به پیمان شانگهای که ایران را قدمی در جهت پیوستن به بلوک روسیه / چین نزدیک‌تر می‌کند را  بورژوازی پرو غرب ایران نمی‌تواند بهیچ شکلی قورت بدهد. پس ناگهان همه سینه چاکان جامعه مدنی  و همه کسانی که اعتراض شان به جمهوری اسلامی بیشتر از داستان خودی/ غیر خودی و سیاست خارجی حکومت در منطقه نبود، دستجمعی شده اند طرفدار انقلاب.  و از آنجا که داستان انقلاب مخملی و رنگی سفارشی یک روزه، دیگر حنایش تا حدودی رنگ باخته است با مجاهدت تمام توسط رسانه هاشان بمرورانقلاب ۵۷ می پردازند تا دقایق تبدیل اعتراضات به اعتصابات کارگری و پیشروی برای سرنگونی حکومت را هم بفهمی نفهمی «کپی  پیست» کنند; ترانه سرودهای آریایی باسم موزیک متن انقلاب بخورد ملت بدهند; و با در بوق کردن حرکت ملی و همگانی و همه با هم بحث را ببعد از «آزادی» (همان «مرگ شاه») موکول کنند. تلویزیون ایران اینترنشنال هم می شود صدای این مجاهدت، و البته باحترام انقلاب زنانه جاری فعلاً نرینه سالاران لمپن سلاله ی شعبان بی‌مخ را در پشت صحنه تلویزیونشان نگه می دارند!

 

واقعیت این است که اپوزیسیون راست حکومت خصوصا بخش سلطنت طلب آن تاریخ مصرفش گذشته است. این بخش از اپوزیسیون در تمام سالهای گذشته تلاش کرده تا با رنگ برنگ شدن، با تلطیف فرمول بندی های برنامه‌ای شان و با بعاریه گرفتن فرمول بندی های نیروهای دیگر خصوصا از جبهه چپ خود را بشکل مقبول تری درآورند. شاهزاده حتی تا دروازه سوسیال دمکرات شدن هم رفت! نکته‌ مهم در اینجا «انقلابی» شدن سلطنت طلب و اصلاح طلب نیست. مشکل آنجاست که جبهه همگانی شکل گرفته برنامه سیاسی روشنی جز بی حجابی و سرنگونی زیر پوشش سانتی مانتال «زن، زندگی، آزادی» ندارد. بخش بزرگی از چپ حتی آنجا که یک خط در میان به «همه با هم» حزب کمونیست کارگری انتقاد می کند حقیقتاً سیاستی متفاوت تر از آن‌ها ندارند. و دقیقاً همین است که جبهه چپ را به یک توده خمیری بی شکل و بی تأثیر تبدیل می کند. و این یک زنگ خطر جدی است. زنگ خطر دوم در ستایش بی رهبر بودن این حرکت است که در حقیقت تلاشی است آگاهانه برای خنثی کردن قدرت مردم در صحنه خیابان تا در وقت خود رهبر برایش بیاورند. برشمردن این نوع زنگ خطر ها را البته بسیاری نخواهند پسندید. اما حقیقت این است که با انقلاب انقلاب گفتن، انقلابی رخ نمی دهد. و علتش هم تنها عدم حضور اعتصابات کارگری گسترده یا عدم وجود تشکل های کارگری نیست. مساله اساسی در شرایط حاضر، غیاب یک سیاست روشن طبقاتی است که در خلاصی از شر جمهوری اسلامی، پایه‌های نظام سرمایه داری را نشان گرفته باشد. سیاست طبقاتی مفهومی ایدئولوژیک نیست ولی از جانب جبهه راست معمولاً بشیوه ای بشدت ایدئولوژیک چنین برچسبی می خورد. سیاست طبقاتی نقطه عزیمتش تنها تعویض مهره‌های حاکمیت نیست بلکه تثبیت شیوه‌ها و راهکارهای لازم برای نفی ستم و اسثتمار اقلیت از اکثریت است و همچنین شکل دادن به نهادهایی که پیشبرد و پراتیک این راهکارها را تضمین کند. تا اینجا نسل جوان حاضر در صحنه جسارت نگهداشتن و آرایش صحنه را به جامعه ارزانی کرده است، اما این مطلقاً تمام کار نیست. صحنه را باید سرپا نگهداشت; مدام باید سمتگیری ها را کندوکاو کرد و بی گدار بدنبال هر فراخوانی نیفتاد. مهمتر از همه این‌ها، دندان لق بحث بعد از سرنگونی را باید کند تا بشود زمینه‌های بهترین و فراگیرترین دستاوردها را برای اکثریت جامعه تضمین کرد. تجربه نشان داده که این نوع بحث‌ها از جبهه کسانی می‌آیند که مشغول زد و بند و توافقات در بالا هستند. برای آن‌ها حضور مردم در خیابان‌های ایران و تحمل سرکوب و زندان و فشار، بهای موجهی است برای قانع کردن آمریکا/اروپا/ناتو، محمد بن سلمان و خاندان بارزانی!

  •  گفتمان آلترناتیو

انقلاب و تغییرات اساسی و بنیادی در جامعه  گفتمان ویژه خود را دارند که ناظر بر محتوا و شکل فعالیت در راستای این تغییرات است. پیام دی ۹۶ اعلام ختم اصلاح طلبی بعنوان یک رویکرد سیاسی فعال بود که بعد هم تأثیر خود را در رها شدن نیروی اعتراض جامعه مشخصاً در آبان ۹۸ نشان داد. جوانان معترض امروز با حرکت جسورانه و ساختارشکنانه شان تغییر این گفتمان را به عرصه پراتیک کشانده اند بدون اینکه هنوز محتوای سیاسی تعریف شده‌ای ناظر بر این پراتیک باشد; و بدون اینکه هنوز تبدیل نیروی اعتراض به قدرت سازمان یافته به صدر جدولشان آمده باشد. «زن، زندگی، آزادی»  علیرغم زیبایی و جذابیت این شعار، و «مرگ بر دیکتاتور» علیرغم روشن بودنش  هنوز کافی نیست. در خارج کشور پرچم ها تبدیل شده‌اند به سمبل گفتمانی. اما در داخل کشور  بحث اثباتی و دقیق شدن در  شکل ابراز وجود و فعالیت، در مطالبات، و در افق های کوتاه مدت و دراز مدت است که این تفکیک های گفتمانی را روشن می کند. نیاز به بحث بیشتر در مورد گفتمان آلترناتیو مانع یادآوری چند نکته مهم در اینجا نیست:

۱ عباس عبدی یکی از کهنه کاران اصلاح طلب در مورد حضور جوانان و دهه هشتادی ها گفته دهه ۶۰ ای ها  و دهه ۷۰  ای ها (یعنی همانها که آگاه و ناآگاه با گفتمان اصلاح طلبی همراه شدند) «جامعه پذیر»  شدند در حالیکه دولت دهه هشتادی ها را از خود راند و حالا باید تاوانش را پس بدهد! همین اظهار لحیه کارکرد آن گفتمان کذایی را خوب نشان می دهد. «جامعه پذیر» شدن یعنی اینکه شما می توانید هر روز هفته اجتماع برپا کنید، حقوق عقب‌مانده تان و یا آزادی همکارانتان را طلب کنید و با بی اعتنایی مطلق حکومت (همان که جامعه را دربست در کنترل دارد) مواجه شوید و همچنان اسیر این فعالیت مدنی جامعه پذیر بمانید! بیست سال است معلمان و کارگران و بازنشستگان با این شکل مبارزه بین زندان و محل کار در ترددند بدون اینکه چیزی در بنیاد این «جامعه» تغییر کرده باشد، حتی آنجا که به مطالبه ای دست یافته باشند. حالا دهه هشتادی ها با کوله بار کشاکش میان مصیبت های فزاینده جامعه و  سرکوب اعتراضات گسترده ۹۶ و ۹۸ ، با روحیه و رویکرد دیگری به میدان آمده اند بدون اینکه هنوز از شر  گفتمان اصلاح طلبی «جامعه پذیر» و مدنی خلاص شده باشند. رهایی از این گفتمان پیش شرط گسترش یک مبارزه رادیکال است. و شرایط تحقق آن در تلفیق عمل جاری در خیابان‌هاست با درکی آگاهانه از یک جامعه آلترناتیو که بنیاد ستمگری اقتصادی را بر می چیند و به مردم کوچه و بازار و مدرسه و دانشگاه و کارخانه امکان می‌دهد تا بقدرت و اراده خود سرنوشت جامعه را بدست بگیرند و آزادی و برابری را بقدرت خود بیافرینند و پاس دارند.

۲ برای عملی کردن یک تغییر بنیادی در جامعه ایران، جمهوری اسلامی تنها یکی از موانع است. البته اولین مانع. چگونگی از سر راه برداشتن این مانع ربط مستقیم دارد به اینکه تکلیف این تغییرات بنیادی چطور قرار است در جامعه تعیین شود. بهمین دلیل است که اعتراضات توده‌ای جاری برای پیشروی، راهی جز صیقل یافتن بیشتر هم در شکل و هم در  محتوای خود ندارند. چنین صیقل یافتنی زمان می‌برد که در حوصله اپوزیسیون راست نیست که می‌خواهد بسرعت و پیش از آنکه قدرت مردم در خیابان تثبیت شود همه کرسی ها را از آن خود کرده باشند. در عین حال  لازمه صیقل یافتن این مبارزه از جمله برملا کردن این رویکرد «انقلابی» سلطنت طلبان، اصلاح طلبان و طیف  راست اپوزیسیون است.  و وارد شدن در این بحث برخلاف ادعای همین جماعت و حتی ساده لوحان چپ، تفرقه در صف اعتراض علیه جمهوری اسلامی نیست. جامعه ایران تاوان تسلیم شدن خود به  «بحث بعد از مرگ شاه» را که اسلامیون در مقطع انقلاب شکست‌خورده ۵۷ دامن می‌زدند، با کشتارهای دهه شصت  داد. آزموده را آزمودن خطاست.

۳ در اینکه مساله زن در تحولات سیاسی امروز و آتی ایران جای برجسته‌ای دارد هیچ تردیدی نیست. اما نمی‌توان از گفتن این نکته غافل شد که تبدیل مساله زن به معاون مجهولی برای هر چیز دیگر را باید قطعاً به دیده تردید نگریست. مساله زن، مساله ای است برای حل کردن یک معضل اجتماعی مهم، نه برای تأمین سوخت لازم جهت راه انداختن ماشین جابجایی در قدرت حاکم. در طول تاریخ سده اخیر ایران یکی برای مدرنیسم قلابی اش حجاب از سر زنان بزور برداشت; دیگری برای حفظ بیضه اسلام گیس زن را پنهان کرد. و مباد که امروز هم عده‌ای خواب بالارفتن از نردبان گیسوان زنان را ببینند!

  • ***********

تداوم این اعتراضات شورانگیز گواه محکمی است بر عزم جامعه به ضرورت تغییر. جوانان حاضر در صحنه امروز در همین دوره کوتاه چنان درس‌هایی برای زیست اجتماعی خود گرفته‌اند که دیگر بحکم هیچ زندان و سرکوبی در حکومت اسلامی تغییر نخواهد کرد. رفتار اعتراضی جاری در خیابان نسبت به آبان ۹۸ پخته‌تر  و دوراندیشانه تر شده است. و وصل کردن هر اعتراضی به خارج توسط جمهوری اسلامی، جز اعتراف به ورشکستگی نیست. در همین چند هفته دستگاه سرکوب در مناطق مختلف تاکتیک‌های متفاوتی را بکار گرفته اند. حمله از زمین و هوا و ایجاد فضای جنگی در کردستان و زاهدان; و  رژه لباس شخصی ها و انتظامی ها در خیابان‌های شهر های دیگر. اظهار ات سخیفانه خامنه ای و ريیسی در کنار  دعوت به گفت و گوی اژه ای نوعی اذعان به ناکارآیی سرکوب صرف است.

جمهوری اسلامی از زمان انتخاب ريیسی نیاز به یک پوست اندازی جدی داشته است. چنین پروسه‌ای از دی ۹۶ تا بامروز در حیطه سیاست خارجی و یافتن جایی در معادلات و آرایش سیاسی جدید پیش رفته است و امروز یکبار دیگر ناکارایی خود را نشان می دهد. مردم ایران با وعده‌های منطقه ای و بلندپروازی های هسته ای و موشکی نمی‌توانند قبض برق و آب و کرایه خانه خود را بپردازند و از سلامت و امنیت جانی زنان مطمئن باشند. اینهمه یعنی اعتراض سر خاموشی ندارد و همین است که باعث نشانه‌های سازش در رفتار حکومت اسلامی در سرکوب جاری می شود.  همانطور که همه دیکتاتورهای در سراشیب سقوط قرار گرفته، می کنند. تسویه درون صفوف خود و قربانی کردن برخی مهره‌ها برای حفظ کل سیستم بنام پاسخگویی به خواست های مردم معترض. اگر خلاصی از شر این حکومت فوراً ممکن نباشد باید بتوان از عقب نشینی تحمیل شده نهایت استفاده را کرد. و استفاده از این رویکرد حکومت در خدمت پیشبرد مبارزات جاری برای برابری و آزادی، وقتی قابل وصول است که خط قرمز ها معلوم باشد یا بعبارت دیگر تفکیک گفتمانی بروشنی قابل رویت باشد; مطالبات اساسی برای تضمین یک تغییر بنیادی در زیست جامعه به صدر جدول بیاید و خلاصی از حجاب را  به سمبلی برای این رهایی تبدیل کند..

۱۳ اکتبر ۲۰۲۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate