جمهوری اسلامی، طراز سیاست و دال سیال حجاب

جمهوری اسلامی، طراز سیاست و دال سیال حجاب

 

پویان صادقی

 

زمان حمله‌ی نهایی در ۹ مه، فریدا [کالو] و دیه‌گو [ریوِرا]، با هم، روی داربست‌ها بودند. تحت مدیریت «نماینده‌ی تام‌الختیار سرمایه‌دار»، آقای رابرتسون، نگهبان‌ها به‌زورْ نقاش و دستیارانش را بیرون کردند و دیوارنگاره را با تابلوهایی که روی آن آویزان کردند، پوشاندند. ورودی راهرو با برزنت سنگینی بسته شد و پلیس سواره، تجمع افراد در اطراف مرکز راکفلر را ممنوع کرد. دیه‌گو [در کتاب پرتره‌ی آمریکا]، مطایبه‌گون، ماجرا را چنین توصیف کرد: «تمام شهر با بانک‌ها و صرافی‌ها، ساختمان‌ها و اقامت‌گاه‌های میلیونرهایش، فقط با یک تصویر از ولادیمیر ایلیچ به‌سوی ویرانی می‌رفت.»

(دیه‌گو و فریدا، ژان‌ـ‌ماری گوستاو لوکلزیو)

لازمه‌ی تبیین مارکسیستیِ عین و، پشت‌بندش، دگردیسی امر عینی و شبه‌انضمامی به امر انضمامی، به‌دیده‌انگاشتن تضادها و شکاف‌هایی بنیادگذار است که گرایش‌های وضعیت از دل آن‌ها برمی‌آیند و صیرورت می‌یابند. در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داریْ هر عینی تنها از ره‌گذر تبیین نسبتش با تضاد و شکاف است که معنا می‌یابد. یافتن واسطه‌ها، آن پراتیکی است که عین را به تضاد و شکاف پیوند می‌دهد و تظاهرات پدیدارها را به‌منزله‌ی یک ضرورت برمی‌نهد. در این روند، طرد عواطف و به‌دیده‌ی‌شک‌نگریستن به انگیختارهایی که پی‌درپی و از سوی تظاهرات عین و پدیدار ساطع می‌شوند، لازمه‌ی ایستادن بر قرارگاه تضاد است. رسوخ انگیختارْ ریختار تبیین را معوج می‌کند. تأثُّر از معصومیتِ انگیختار برآمده از پدیدار، چشم اسفندیاری می‌تواند باشد، که با توجیهی اومانیستی، تحلیل و تبیین لنینیستی را از اسطقس بیاندازد. باید همیشه به یاد داشت که اومانیسمْ آن دخل‌وتصرف وضعیت بورژوایی‌ست در ناخودآگاه؛ لذا در سطح تحلیل ره به عامیت می‌برد و در سطح گرایش طبقاتیْ به‌سوی بورژوازی. اومانیسم محصول ساختار سرمایه‌داری‌ست. ساختار املاء می‌کند و سوژهْ بی‌هوا انشاء؛ اِنشایی که ساختار بر ناخودآگاه سوژه املاء کرده است.

همان‌طور که معصومیت مرگ نداآقاسلطان هیچ درجه‌ای از حقانیت را به جنبش سبز و انقلاب مخملی سال ۸۸ نداد، همان‌طور هم معصومیت مرگ مهسا امینی نمی‌تواند هیچ درجه‌ای از حقانیت به سرنگونی‌طلبیِ ساری در خیابان‌ها در روزهای جاری ‌دهد. مرگ آقاسلطان در متن یک جنبش سراپا لیبرالی با رهبری‌ای متمرکز و با اهدافی مشخص رخ داد و این در حالی است که مرگ امینی جرقه‌ی یک جارکشی خیابانی‌ای را زده است که بر بستر افول جهانی لیبرالیسم و لِرت و دُرد “مجاهدینیستیِ” اپوزیسیون، تنها “انهدام بی‌معنای اجتماعی” را از دور هویدا می‌سازد. برخلاف وقایع دی‌ماه سال ۹۶ و آبان‌ماه سال ۹۸ که ما آن‌ها را “خیزش‌های بی‌پیرایه” نامیدیم، اردوکشی خیابانیِ فعلیْ بر شکافی برآمد کرده که از آن هیچ ذره‌ای از امری خوش‌گُوار توانِش سرریز ندارد. اگر پیروزی جنبش سبز ره به تأسیس یک جمهوری لیبرالِ در مدار آمریکا می‌توانست بَرَد، تداوم شورش فعلی، در صورت عدم خاموشی، تنها ره به “انهدام بی‌معنای اجتماعی” تو‌اند بُرد.

پس برداشت‌هایی چشم‌نواز اما پست‌مدرنی چون “بدنی که می‌شویم”، “تئاتر مردم”، “جنبش‌های اجتماعی”، “مالتیتود” و …[۱]، که در سال ۸۸ از سوی چپ مکرّر می‌شدند و این روزها دوباره متواتر می‌شوند، دانه‌ی ارزنی هم آتش‌تهیه‌ی مبارزه‌ی طبقاتی فروزان این سال‌ها را فزون نمی‌کنند که هیچ، بل‌که آب سردی هم بر آن می‌پاشند. تمامی بوهای مشام‌آزاری که سال ۸۸ به دماغ می‌رسیدند دوباره استشمام می‌شوند. راستِ سرنگونی‌طلب بی‌محابا از مرده‌نبودن طبقه‌ی متوسط سخن می‌راند[۲]؛ در مقابل، آحاد متکثر چپ دموکراسی‌خواه، که در مواجهه با “خیزش‌های بی‌پیرایه‌” مجبور به تشبث به ادبیاتی کمی ارتدوکس شده بود، مچش فی‌الفور باز شد.

نیز، برخورد به مسئله‌ی حجاب در ایرانِ کنونی، به منزله‌ی قِسمی صرفاً ستم مضاعف بر زنانْ تحت حاکمیت شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری و رژیم طبقاتی، و پرداختن بدان آن‌گونه که مثلاً فمینیسم مارکسیستِ ایرانی با آن مواجهه می‌کند، یا مواجهه با آن به‌مثابه سلاحی جهت سرکوب طبقات پایینیْ آن‌گونه که کسی مثل علی علیزاده گمان می‌دارد یا کاویدن آن تحت چارچوب‌های نظری‌ای چون نظریه‌ی تقاطع (اینترسکشنالیتی)، که در حالت عام‌شان نیز از روش‌شناسیِ غلطی رنج می‌برند، وانهادن سویه‌ی اساسی‌ای است که درست، برداشتن آن است که برخورد صحیح را ممکن می‌کند: سویه‌ی سیاسی.

هیچ سطحی از بدیهی‌بودن یک مطالبه‌ی اجتماعی، بی‌واسطه دلالت سیاسی آن را مشخص نمی‌کند، آن‌هم مقوله‌ی کاملاً تاریخی و اجتماعی‌ای چون پوشش. پوشش یک برساخته‌ی اجتماعی است که در هر زمانه‌ای و مبتنی بر فضای معینی، اَشکال گوناگونی به‌خود می‌پذیرد. لذا مطالبه‌ی حجاب اختیاری یا رفع حجاب اجباری، درواقع، نه تصدیق خودمختاری‌اش، بل‌که، در اصل، طلب یک برسازی اجتماعی بدیلی است که در زمانه کاپیتالیسم گلوبال آمریکایی، حد متوسطی از یک سبک‌زندگی طبقه‌متوسطی و بورژواییْ حد و حدود آن را مشخص می‌کند و باقیِ هنجارهای پوشش سنتی را نیز به‌منزله‌ی آثار عتیق عهد کهن به تالارهای مد می‌کشد و دست‌آویز توریسم لیبیدینال می‌کند. لیکن عدم خودمختاری واقعی پوشش و خودمختاری خیالین و تصورین آن، در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری بر تصدیق یک فانتزیِ مِهتر بنیان دارد: خودمختاری و خودآیینی سوژه‌، همان سوژه‌ی دموکراسی، سوژه‌ی لیبرالیسم، همان سوژه‌ی زینده در جامعه‌ی مدنی که تقریباً کلیه‌ی آحاد نفوس یک دولت‌ـ‌ملت را دربرمی‌گیرد و بقایش همان چرخش بی‌انتهای آن برای دخیل کردن بقایا و مطرودانِ از آن است. در میزانسن کاپیتالیستی، حدِّ یقِفی بر هدونیسم و گفتار مصرف‌گرایانه وجود ندارد؛ و تعیین‌کنندگی بازار از سویی و زادورشد سوژه بر مبنای خودبنیادی و خودآگاهی و انفرادگراییِ کاپیتالیستیِ تام از سوی دیگر است که سیلان بسیاری از مظاهر سبک زندگی را پیش می‌برد. در سرمایه‌داری، آحاد بشری تحت نامی بورژوایی، “انسان”، در حیطه‌ی آزادی و برابری و حقوق بشر، در حیطه‌ی انفراد و مصرف و رأی، در حیطه‌ی لذت و خودآیینی، در جامعه‌ی مدنی زندگی می‌کنند و در یک کلام سوژه “کاپیتالیزه” شده است؛ دقیق‌تر این‌که به‌یُمن همین وضعیت است که آحاد بشری خود را در قامت سوژه ادراک می‌کنند. در این سطحِ اساسیْ هیچ تفاوتی بین یک دختر بدحجاب یا شل‌حجاب طبقه متوسطی با یک دخترحجاب‌استایلی یا به‌اصطلاح شیک‌حجاب، حجاب‌لاکچری‌های مرفهی که چادر را با کوله‌پشتی روی آن و با کتانی‌شان سِت می‌کنند، وجود ندارد؛ چندان فرقی بین پرسه‌زن‌های اندرزگو با بچه‌خوش‌تیپ‌های دانشگاه امام صادق یا میزبان و میهمانان حاضر در برنامه‌های تلویزیونی‌ای چون جهان‌آرا وجود ندارد.

مهسا امینی دچار حادثه‌ای شد که تحت روال خشونت‌آمیزی که در دوایر انتظامی و امنیتی معمول است، چندان مورد عجیبی نیست. برخورد گاردهای شهرداری با دست‌فروشان در معابر شهری نیز واجد سطوح بالایی از خشونت است. از رئییس‌جمهور و کابینه‌اش تا رئیس و نمایندگان مجلس و تا مجری‌ها و کارشناسان برنامه‌های تلویزیونی همگی داغ‌دار دخترخانم جان‌باخته شدند و ادبیات دیپلماتیک مزورانه را خوب اجرا کردند. تاکنون، تمامی عوامل فوت این فرد توسط مراجع ذی‌ربط و پزشکان ناظر نفی شده است، طوری‌که مایه تعجب می‌شود که پس اصلاً چرا مرگی اتفاق افتاده است. به‌هرحال، حادثه‌ای مبتنی بر یک روال خشونت‌بار انتظامی رخ داده است. این حادثه بر یک بستر مشخصی رخ داده و تبعات آن، که دامن‌گستر شده و در حد یک شورش تمام‌عیار خود را به منصه ظهور رسانده، نیز بر همان بستر مشخص قابل تحلیل و تبیین است و دلالت‌های معین سیاسی آن را نیز بر همین بستر است که می‌توان فهمید.

اگر که تجاوزِ اصلی قدم‌نهادن در ساحت خیال و تصویر سوژه است، خیالِ نفس خودفرمان، لذا بیهوده نیست که هر مداخله‌ی گشت ارشاد را باید در سطح تجاوز درک کرد؛ و بیهوده نیست که گفته شود اگر این روزها دو سوی نزاع، ج.ا.ا و سرنگونی‌طلبی، چنین با هم در تقابل‌اَند، چنین در تصورند که طرف مقابل تجاوزگر است: جنگ تصویرها، جنگ دو ساحت خیالین، و لذا نزاعی آیینی و سخت.[۳]

***

حجاب دال سیالی است که سالیانی درازی‌ست حول خود نبردی ایدئولوژیک را بینِ از سویی گفتمان رسمی جمهوری اسلامی و از سویی دیگر گفتمان سرنگونی‌طلبی رقم زده و دلالت سیاسی آن را زمینه‌ی مادیِ مشخص فعلی متعین می‌سازد. حجاب دالی است که پیشاپیش بر این بستر می‌تواند دلالت یابد و مسئله‌ای‌ست که تعیین تکلیف‌های سترگ نیروهای متقابل و متعارض با هم، بر سر آن است که رخ می‌دهد. این‌که بر سر مرگ دختر جوان مسافری در تهران در حین بازداشتش توسط یگان گشت ارشاد نیروی انتظامی، چنین نزاع مدهش و عظیمی درگرفته است و نیروهای متعارض را وارد نزاعی تا سرحد مرگ و زندگی کرده است را می‌توان چنین خوانش کرد که یک خشم فروخورده و نارضایتیِ عامِ حاصل از اَشکال گوناگون ظلم، به این بهانه، به یک‌باره فوران کرده و همه‌گان را با خود برده است. لیکن موضوع کاملاً وارون است: این سیالیت و محوریت دال حجاب است که هرکسی را با هر نارضایتی‌ای حول خود سازمان داده و به خیابان کشانده است. این دال سیال که از دلالت می‌گریزد، خود نقطه‌ی آژیدن همه‌ی نارضایتی‌ها شده است و از این‌قرار، جبهه‌ی گسترده‌ای که از قبل بر سر حجاب اختیاری وجود داشت را گسترده‌تر و فزون‌تر ساخته است. در زنجیره‌ی دلالی شورش کنونی، این دال حجاب است که کانون به‌هم‌آمدن و آژیدن تمامی دال‌های نارضاییِ دیگر شده و به‌همین دلیلْ دلالت نهاییِ این زنجیره در نزد این دالْ گرفتار است.[۴] باید دید این دال حجاب از کدام شکاف است که سیالیت یافته است. هیچ ذاتیت و پیش‌داده‌گی در دالی چون حجاب وجود ندارد که گفته شود حقانیت و پیش‌داده‌گی‌ای در آن وجود دارد. این شکاف وضعیت و گرایش‌های برآمده از آن و لذا نیروهای مادی و سیاسیِ صیرورت‌یافته از آن است که سیالیت این دال را موجب شده و نزاعی را حول آن پیش می‌برند.

در نوشته‌های پیشین تبیین شد که دو شکافْ برسازنده‌ی وضعیت‌اَند: تضاد کارمزدی و سرمایه و نیز شکاف جمهوری اسلامی ایران (ج.ا.ا) با امپریالیسم آمریکا و توضیح داده شد که دومی برسازنده‌ی سوبژکتیویته‌ی اپوزیسیون و رانه‌ی سرنگونی‌طلبی و اپوزیسیونیسم است. درخصوص خیزش‌های بی‌پیرایه‌ی دی‌ماه ۹۶ و آبان‌ماه ۹۸ چنین رفت که نه خودِ مبارزه‌ی طبقاتی بل‌که سرریز تروماتیک شکاف طبقاتی و تضاد کارمزدی و سرمایه بودند که بر بستر عملیات شکاف ج.ا.ا و امپریالیسم آمریکا و بر زمینه‌ی “افول هژمونیک” امپریالیسم آمریکا، می‌توانستند منجر به “انهدام بی‌معنای اجتماعی” گردند. لذا با ابتنا بر این خیزش‌های بی‌پیرایه، کار حوزه‌ای به‌منزله‌ی یک جنگ موضعیِ مشخص، به‌مثابه‌ی پراتیکی سازمانده‌ـ‌سیاسی تقریر گشت.

توضیح داده شد که شکاف بین ج.ا.ا با امپریالیسم آمریکا، رانه‌ی جنبشی برای بازگشت و آرام و قرارگیری در آغوش امپریالیسم است که تحت عنوان جنبش سرنگونی‌طلبی صورت‌بندی شد که از وهله‌های مشخصی چون استحاله‌گرایی دوم خردادی، انقلاب مخملی ۸۸ و براندازی فعلی گذر کرده است. گذشته از این توضیحات، همین شکاف است که خودویژگی‌های ج.ا.ا را قابل تبیین می‌سازد: تجسد حکومتی و تن‌یابیِ سیاسیِ مقاومت در مقابل بازگشت به مدار امپریالیستی، می‌شود همان هسته‌ی سخت قدرت یا همان به‌اصطلاح بیت رهبری. بدین سبب است که این زایده‌ی حکومتی که بر پیکره‌ی دستگاه ج.ا.ا نضج یافته، سیبل استحاله‌گرایی دوم خردادی و انقلاب مخملی ۸۸ بوده و در براندازی فعلی نیز نقطه‌ی کانونی هجوم است.

این درست است که حجاب اسلامی تمایزی را بین جمهوری اسلامی آمریکاستیز و خطوط ضدِّامپریالیست دایر می‌کرد، لیکن بیش‌وپیش از همه، تثبیت فرهنگی یک شکاف سیاسی بود؛ شکافی که پاییدن سرمایه در ایران در کوران انقلاب ۵۷، بدون آن ناممکن بود. تثبیت فرهنگی شکاف ج.ا.ا و امپریالیسم آمریکا، خود را در افتراق و تمایزی فعال بازنمایی کرد: حجاب و پوشش اسلامی. لذا حجابْ پیشاپیش تثبیتِ به شکلِ فرهنگیِ یک شکاف کاملاً سیاسی‌ست و از این ره‌گذر و در وضعیت مشخص ایران امری‌ست سراپا سیاسی، و تقلیل آن به صِرف رَویه‌ای فرهنگی‌ـ‌ایدئولوژیک یا دل‌خواست حاکمان مسلمان و یا خواهش امت حزب‌الله[۵]، اغماض از همین سویه‌ی اساسی‌ست: سویه‌ی سیاسی.

از همین‌روست که بی‌حجابی، بدحجابی یا شل‌حجابی در ج.ا.ا ، تهاجم فرهنگی و لذا اقدامی سیاسی‌ـ‌امنیتی قلمداد می‌شود. خیلی ساده: یک زن بدحجاب، سنسورهای امنیتی سیستم را به صدا درمی‌آورد که اقدامی سیاسی و علیه امنیت ملی انجام شده است. برای مقابله با جرمی امنیتی‌ـ‌سیاسی که چنین متکثر و حادث و در جای‌جای کشور می‌تواند انجام شود یک دم‌ودستگاه عریض و طویل در مصوبه‌ی جلسه ۴۲۷ مورخ ۱۳/۱۰/۱۳۸۵ به‌خط شده است و  نیز یک بازوی اجراییِ پاکار، در آن: گشت ویژه‌ی ارشاد. برخلاف تصور برخی که عمل این گاردها را عملی اخلاقی‌ـ‌فرهنگی و امر به معروف و نهی از منکر تلقی می‌کنند، راست این است که اقدام آن‌ها مشخصاً اقدامی‌ست امنیتی و به همان میزان جدی و خشن. بی‌حجابی یا بدحجابی، نه تخلف، بل‌که جرم است و آن‌هم جرمی با دلالت سیاسی مشخص.

گفته شد که ج.ا.ا نظام سرمایه‌داری متعارفی است و خوانش‌هایی چون عدم تعارف ج.ا.ا تاکجا خوانش‌هایی صرفاً گفتمانی‌ـ‌ایدئولوژیک، دموکراسی‌خواهانه و غیرپرولتری هستند. این‌که عنوان شود چون ج.ا.ا نظامی‌ست متعارف، پس می‌شود آن را بدون قانون پوشش حجاب نیز تصور کرد، دقیقاً وهله‌ی شکاف و تثبیت فرهنگی این شکاف سیاسی را در مقوله‌ی حجاب نمی‌بیند.[۶] آری، به‌همان‌اندازه که پروسه‌ی افول هژمونیک امپریالیسم پیش رود، به‌همان‌اندازه نیز دلالت پروامپریالیستی عدم رعایت قانون حجاب نیز کم‌رنگ‌تر می‌شود و به‌همان‌اندازه هم رواداری ج.ا.ا در این‌خصوص بیش‌تر. قطعاً دولت‌های خواهان بازگشت به مدار امپریالیستی‌ای چون دولت خاتمی و روحانی، تساهلی لیبرالی به بدحجابی داشتند، چراکه دقیقاً خود در مسیر دلالت سیاسی این بدحجابی بودند؛ لیکن رواداری حاصل از کم‌رنگ‌شدن دلالت سیاسی بدحجابی، از جانب دقیقاً دولت‌های محورمقاوتی ارزانی خواهد شد، اما این نیز بدون کشاکش نخواهد بود. دراین خصوص لازم است به گفته‌های کسانی چون عماد افروغ و علی‌اکبر رایفی‌پور و عزت‌الله ضرغامی بیش‌تر دقت کنیم[۷]. حجاب نه تنها تاکنون محل نزاع و مکان تعیین تکلیف پوزیسیون و اپوزیسیون بوده است، زین پس نیز محل نزاع محور مقاومتی‌های سنتی و مدرن خواهد بود.

***

تثبیت فرهنگی یک شکاف سیاسی، یک خروج بورژوایی از مدار امپریالیستی، همان اندازه اقدامی‌ست بورژوایی[۸] که تحرکات مبتنی بر فسخ این تثبیت، خواست حجاب اختیاری یا لغو حجاب اجباری، کنشی‌ست بورژواـ‌امپریالیستی. واضح است که یک کمونیست هم‌دلی‌ای با حجاب اسلامیِ ج.ا.ا ندارد، لیکن، به دلایل پیش‌گفته، تبدیل این هم‌دلی به مطالبه‌ای اجتماعی و ایفای نقش سیاسی در این میان، همان اقدامی‌ست که باید از آن امتناع کرد. کمونیست‌ها با تحلیل لنینیستی وضعیت، فعلِ سیاسی طبقاتی‌ـ‌پرولتریِ منبعث از شکاف کارمزدی و سرمایه را پراتیک می‌کنند و در مقابل کشیده‌شدن تبعات این تضاد به درون مغاکِ شکاف ج.ا.ا و امپریالیسم آمریکا دست به‌عمل می‌زنند و این دو، رئوس کلی عملیات کمونیستی در ایران کنونی هستند.

وظیفه‌ی کمونیستی دایر است بر ممانعت از احاله و فروکاهی مسئله‌ی زنان طبقه‌ی کارگر، هم زنان کارگر و هم زنان خانواده‌های کارگری، به سطح فمینیسم. زنان طبقه‌ی کارگر متحدان راستین این طبقه‌اند. بازتولید و بازتولید نسلی کالای نیروی کار بر پایه‌ی خانواده اساس ستم طبقاتی رواداشته شده به این زنان است و این مرز ساختاری کاپیتالیسم را هیچ سطحی از فمینیسم و حقوق (پیشاپیش بورژوایی) زنان قابلیت گذر ندارد.[۹] مرزهای سازمان‌دهی کمونیستیْ زنان طبقه‌ی کارگر را نیز دربرمی‌گیرد و شکل صحیح خود را می‌طلبد. سرمایه‌داری کارهای خانگی مبتنی بر بازتولید را تنها به صنعت بدل کرده است، کمونیسم آن‌ها را اجتماعی خواهد کرد:

ما در برآوردن نیازمندی‌های برنامه‌ی خود برای انتقال وظایف خانه‌داری و تعلیماتی از خانه‌های انفرادی به جامعه کاملاً جدی هستیم.[۱۰]

[۱] به‌طور مثال بنگرید به نوشته‌های افرادی چون نرگس ایمانی، پرویز صداقت، مجید فنایی، هه‌ژبین شاهو و … در تارنگاشت نقد اقتصاد سیاسی، و نوشته‌های افرادی چون عادل مشایخی و فرشید مقدم سلیمی در تارنگاشت دموکراسی رادیکال.

[۲] «ما نمرده بودیم»، مهدی تدینی، سایت ایران امروز. یک جمله از این نوشته‌ی کوتاه نمونه‌نماست: »مردمی که چندین سال پیاپی تورم چندده‌درصدی کمرشان را شکسته و سفره و جیبشان را به تاراج برده، در تجمعات و اعتراضاتشان یک شعار «معیشتی» نمی‌دهند! در برابر این مناعت‌طبع نباید سر تعظیم فرود آورد؟». هم‌چنین بنگرید به مقاله‌ی نمونه‌واری دیگر، «تزهایی درباره‌ی جنبش “ما”» از کریم آسایش (منتشره در سایت اخبار روز) که در آن نویسنده شورش فعلی را مرکب از دو بخش مبتنی بر فریاد (محرومان) و مبتنی بر خواست (آرزومندان) می‌داند که بخش دوم همان طبقه‌ی متوسط است.

[۳] صالح نجفی کردوکار خیالین مسأله‌ی حجاب را تصدیق می‌کند، اما ناتوان از تشخیص وهله‌ی سیاسی مشخص‌اش، آن را حلقه‌ی مفقوده‌ی اقتصاد و سیاست، برای تحرک سراسری تمامی طبقات و اپوزیسیون و نارضایی‌ها ارزیابی می‌کند. آری، هیچ کس از پیش به اندازه‌ی وی، به‌لحاظ نظری، ظرفیت مطالبه‌ی رفع حجاب اجباری را در بالفعل‌کردن قوه‌ی سرنگونی‌طلبیِ موجود در جامعه‌ی مدنی ایران و به‌خط کردن نیروهای سرنگونی‌طلب ادای دین نکرده است. (بنگرید به مصاحبه‌ی رحمان بوذری با صالح نجفی با عنوان «رفع حجاب اجباری: حلقه‌ی مفقوده‌ی پیوند اقتصاد و سیاست، درباره‌ی اعتراضات ۹۶، سازماندهی و فعالیت سیاسی، منتشره در تارنگاشت تز یازده)

[۴]رفیق وحید صمدی، در کامنتی در سایت تدارک در زیر نوشته‌ی «جامعه‌ای بی‌دفاع: پیرامون تراژدی قتل مهسا» رفیق بهمن شفیق فحوایی را عنوان می‌دارد که برطبق آن این وهله‌ی سیاسی مطالبه‌ی عام حجاب اختیاری اغماض شده و لذا “امپریالیستی‌بودن” را که درخوردِ خیزش‌های بی‌پیرایه‌ی ۹۶ و ۹۸ نبوده برای این شورش کنونی نیز متصف می‌داند. درست است که به دلیل افول هژمونیک امپریالیسم و افول جهانی لیبرالیسم، توانش بروز سیاست پرولتری بالاتر رفته است، لیکن این موضوع به معنای فسخ جنبش سرنگونی‌طلبی پروامپریالیستی نیست.

[۵] بنگرید به مقاله‌ی «سرسختی بیش‌ـ‌انقلابی . تدبیر حاکمیت انقلابی» از مهدی گرایلو، منتشره در تارنگاشت مجله‌‌ی هفته.

[۶] به‌طور مثال بنگرید به صفحه‌ی توئیتر رفیق سعید آقام‌علی.

[۷] همین‌طور است گفته‌های افرادی چون علی علیزاده، رضا رخشان، مهدی گرایلو و امید دانا، به‌عنوان محور مقاومتی‌های حاضر در فضای مجازی.

[۸] مقابله با این تثبیت را قطعاً یکی از وظایف کمونیست‌ها و مبارزین طبقاتی آن دوره‌ی انقلابی باید دانست و این سنجه را می‌بایست درخصوص قضاوت درباره‌ی جریانات و سازمان‌های آن دوره، مدِّنظر داشت. لیکن پس از تثبیت آن و نیز پس از مرگ انقلاب ۵۷ و تکوین دولت بورژوایی ج.ا.ا خارج از مدار امپریالیستی، دیگر مقابله با حجاب اجباری نیروی خود را از شکاف ج.ا.ا و امپریالیسم آمریکا می‌گیرد.

[۹] در این خصوص بنگرید به «مارکسیسم و ستم بر زنان»، مقدمه‌ی دیوید مک‌نالی و سوزان فرگوسن بر کتاب «مارکسیسم و ستم بر زنان: به‌سوی نظریه‌ای یگانه» نوشته‌ی لیز وُگل، با ترجمه‌ی سلیس رفیق توران فروزنده، نشریافته در سایت افق روشن. کتاب لیز وُگل نیز به تازگی با ترجمه فرزانه راجی منتشر شده است.

[۱۰] به نقل از لنین در «خاطرات من از لنین: کلارا زتکین»، انتشارات سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، اردیبهشت ۵۸، ص ۳۶.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate