شلیر رسولی و مهسا امینی قربانیان جامعه سرمایه داری

در طی روزهای اخیر خبرهای تکان دهنده در مورد کشتن زنان و قربانیان جامعه مردسالار و مذهبی تحت حاکمیت رژیم سرمایه داری اسلامی ایران نفس ها را در گلو حبس کرده است. شلیر رسولی ۳۶ ساله اهل روستای چشمیدر مریوان ساکن شهر مریوان که دارای ۲ فرزند در روز ۱۲ شهریور ماه از ترس تجاوز، خود را از پنجره طبقه دوم خانه یک مرد متجاوز به پایین پرتاب کرد و جانش را از دست داد. مردی که به دروغ به شلیر گفته بود که همسرش مریض است و جهت کمک به او نیاز دارد. اما وقتی او به خانه فر متجاوز می آید متوجه می شود همه نقشه بوده و قصد تعرض و تجاوز را به او داشته، شلیر برای اینکه هیچ چاره ای برای در برابر مهاجم ندارد ناچار می شود از پنجره ساختمان خود را به پایین پرتاب کند. او  بر اثر جراحات شدید در بیمارستانی در شهر سندج بستری می شود که متاسفانه در روز پنج شنبه ۱۷ شهریور در اثر جراحات زیاد جان خود را از دست می دهد. 

مهسا امینی با نام اصلی «ژینا» دختری ۲۲ ساله از شهر سقز در استان کردستان می باشد که خانوادگی با برادر و دختر خاله اش به تهران مسافرت کرده بودند. حدود ساعت شش عصر روز سه شنبه ۲۲ شهریور ماه در تهران نزدیکی ایستگاه مترو در بزرگراه حقانی که همراه برادرش بود توسط ماموران گشت ارشاد به علت وضعیت پوشش خود دستگیر می شود. به برادرش می‌گویند: مهسا را فقط برای یک تعهد گرفتن ساده به ساختمان وزرا می‌بریم برادرش که به وزار می‌رسد پیکر بی‌جان خواهرش را با آمبولانس از ساختمان بیرون می‌برند. مهسا امینی اکنون در حالت کما در بیمارستان کسری بستری است.  پزشکان می گویند او هم زمان دچار سکته قلبی و مغزی شده و مرگ مغزی شده  است.

در طى یک ماه اخير كشتن زنان و دختران به يكى از سر تيتر اخبار و رسانه ها در دل جامعه و كوچه و بازار تبديل گشته است. زهرا صدیقی همدانی معروف به «ساره» ۳۱ساله اهل نقده و الهام چوبدار ۲۴ساله اهل ارومیه به اعدام محکوم شده اند. البته سهیلا شریفی، شهروند ۵۲ ساله اهل ارومیه و متهم دیگر همین پرونده است، که همچنان در انتظار حکم به سر می‌برد. این دو نقر کنشگر جنسیتی هستند و به فساد فی الارض از طریق ترویج همجنسگرایی و فعال جامعه همجنسگرا و فراجنسیتی، و ارتباط با رسانه های معاند جمهوری اسلامی از سوی دادسرای عمومی ارومیه متهم شده و حکم اعدام گرفته اند. 

«سپیده قلیان»، از روز جمعه ۱۸ شهریور در اعتصاب غذا است، در پی وخامت اوضاع جسمی به بیمارستان طالقانی منتقل شده است. سپیده در اعتراض به عدم رسیدگی مسئولان به درخواستهای مکرر خود و خانواده اش مبنی بر انتقال به زندان سپیدار اهواز، به عنوان زندان نزدیک به محل زندگی خود، دست به اعتصاب غذا زده است. 

زینب جلالیان، متولد سال ۶۱ در روستای «دیم قشلاق» شهرستان ماکو در استان آذربایجان غربی است. او اسفند ماه ۱۳۸۶ در کرمانشاه بازداشت شد. پس از ماهها نگهداری در سلول انفرادی اداره اطلاعات این شهر و تحمل شکنجه‌های شدید جسمی و روحی، توسط دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» و «محاربه» به اعدام محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد. او سال‌هاست که از بیماری چشم رنج می‌برد اما از هرگونه معالجه محروم شده است.

آمار گسترده ی قتل هاى خاموش و پنهان از اين دست كه زنان جامعه را با هر بهانه اى نشانه گرفته خيلى بيشتر از آمارهاى اعلام شده در رسانه هاى خبرى است. زمينه هاى كشتن زنان و تعرض به نصفى از جمعيت جامعه را بايد در متن جامعه و سيستمى سیاسی اقتصادی كه زنان را نه به عنوان يك انسان، بلكه با  واژه های آذين بندى فرهنگی و سنت هاى عقب افتاده بر گرفته از قوانین و اعتقادات متحجر مذهبی از دل يك جامعه ى طبقاتى به عنوان یک ابزار تولید مورد بررسی قرار داد، که متعاقب همین قوانین به جنايت قانونمند و عريان با نام شرف و ناموس در روبناى كنش هاى جامعه، جنایات متعددی را رقم می زند. حاكميت زورمدارانه و فرهنگ و قوانين برگرفته از دل جامعه طبقاتى در يك لباس شرعى با نام دين و مذهب از هيچ جنايتى دست بردار نیست. دو ماده از قوانین متحجر قانون مجازات اسلامی ایران از جمله ۲۲۰ و ۶۳۰ در واقع و بدون هیچ اما و اگر به مردان اجازه میدهد که دست به کشتن و قتل زنان بزنند، دقیقن این را به ما نشان میدهد که قوانین مجازات اسلامی در ایران نه تنها بازدارنده این قتل ها و جنایات نیست بلکه برعکس زمینه اصلی را برای دست زدن به هر جنایتی علیه زنان و دختران جامعه را با توسل به قانون مجازات اسلامی به عنوان یک امر عادی فراهم کرده است. در همین راستا و از این زاویه باید گفت در جامعه ای که زنان به دلایل متعددی برای خلاصی از شرایط غیر انسانی در دل خانوادهایشان به طلاق روی می آورند که فضای مرسالاری و مذهبی پدران و پسران خانواده را  در جامعه بی ناموس معرفی میکند، در جامعه ای که رابطه و علاقه ی میان دختران و پسران  رگ گردن با نام غیرت مردانه خانواده را جریحه دار و باعث انواع و اقسام تعرض به زنان می شود، در جامعه ای که فقط به دلیل کمترین سوظنی در رابطه با اعمالی که در دل جامعه مردسالار مذهبی و طبقاتی آن را عمل غیر شرعی قلمداد میکنند و مردان خانواده با شعار دفاع از شرف و ناموس  دست به کشتن زنان و دختران میزنند، در جامعه ای که ایستادن و مقاومت در برابر ازدواج و حجاب اجباری، ناموس مردان و پسران خانواده را لکه دار جلو میدهند خروجیش نهایتن به قتل و جنایت منتهی می شود. واقعیت اینست تا هنگامی که فضای مردسالاری که در دل جامعه از طرف قانون و حاکمیت نهادینه شده، باید انتظار چنین جنایات عریان و خاموشی هم بود به این معنا که افکار پوسیده و مذهبی مردسالار در یک جامعه طبقاتی در یک هم پیوندی در ساختار زیربنایی و روبنایی، با قوه ی قهریه دولتی، سیستماتیک فضای را فراهم میکنند تا با هر نامی از جمله شرف و ناموس، عفت و پاکدامنی حُجب و حَیا دست به جنایت های سفید بزنند.

مسئلەایی که روز به روز با توجه به سیستم سرمایه داری اسلامی حاکم در ایران در حال تولید و بازتولید بوده و سیر صعودی بخود میگیرد، پدیده ایی سبعانه که ریشه در فرهنگ مردسالارانه دارد، فرهنگی که مستقما از سیستم اسلامی حاکم بر ایران تغذیه میکند و بایستی با نقد رادیکال و ریشه ایی، نگاه جامعه رو به ریشه این پدیده متحجرانه متوجه کرد. فرهنگ موجود در جامعه، همواره در طول تاریخ مطابق با فرهنگ طبقه‌ی حاکم بوده است. تغییر در فرهنگ تنها از رهگذر تغییر در روابط و نیروهای تولید در سطح زیربنا امکان‌پذیر است. مادامی که چنین سیستم ضد انسانی بر سر کارباشد ما شاهد تکرار تراژیک چنین اعمال وحشیانه ایی خواهیم بود. این جنایات توسط رژیم سرمایه داری اسلامی ایران و متحجر در شرایطی رخ می دهد که اعتراضات و اعتصابات هر روزه ی کارگران یعنی مزدبگیران از جمله معلمان، بازنشستگان و دیگر اقشار فرودست جامعه بر کف خیابانها ادامه دارد و از یک زندگی ابتدایی انسانی که حق بلامنازعشان است، محرومند. بحران های اقتصادی و سیاسی حاصل اش چیزی جز؛ فقر و فلاکت توده ای، تن فروشی، افزایش آمار اعتیاد، بیکارسازیهای گسترده، گسترش و تعمیق فاصله ی طبقاتی، نبود امنیتن شغلی، حبس فعالان کارگری، مشکلات محیط زیست از جمله آلودگی هوا و نبود آب آشامیدنی، جادهای ناآمن بین شهری، تولید و باز تولید گسترده ی ستم و تبعیض جنسی، قومی، نسلی و فرهنگی را در بر نداشته است. نیز بر این امر آگاهیم مشکلات عدیده ایی، نفس ها را در گلوی میلیون ها انسان کارگر و زحمتکش جامعه، حبس نموده است و عرصه یک زندگی انسانی عاری از هر نوع تبعیض طبقاتی را بر مردم ایران تنگ تر کرده است. این در حالی است هر روز شاهد اختلاس کارگزاران و مقامات دولتی و غیر دولتی با ارقام های میلیاردی سرسام آور هستیم که از خود خبرگزاری های رسمی دولت ایران رو به جامعه انتشار می یابد.

در چنین شرایطی بسترهای سازمان یابی و مبارزه بی اما و اگر با پدر سالاری و مرد سالاری در مبارزات روزمره ی زنان فراهم است.داگر ما کمونیست ها می خواهیم تاریخ ساز باشیم و نقش مهمی در اتفاقات پیش رو داشته باشیم، باید از این فرصت ها برای سازماندهی و سازمانیابی تمام و کمال بهره بگیریم. زیرا با سکوت و عدم اعتراض، دخالت نکردن بموقع و کوتاه آمدن و سازش نسبت به چنین مسئلە حساسی از جانب جنبش های پیشرو، و جریانات رادیکال ‌ما را محکوم به تکرار تاریخ زورمداران و حاکمان سرمایه خواهد کرد. بایستی خیابان را به عرصەایی برای مبارزه و اعتراض به این مسئله کرد و سکوت جامعه را نسبت به آن بشکنیم. مطمئنن این حرکت ها و خیزش ها می تواند، با سازمان یابی های سراسری همراه با دیگر جنبش های اجتماعی در سطح سراسری تبدیل شود و می تواند استراتژی روشن، انقلابی و سوسیالیستی را نه تنها برای طبقه ی کارگر بلکه برای همه ی آنهایی که به نوعی تحت ستم اند به بار بنشانند. به باور من در چنین عرصەهای مهمی است که آلترناتیو سوسیالیستی را در پس سرنگونی رژیم سرمایه داری اسلامی ایران بیش از پیش برجسته میکند و افکار عمومی را به سمت چنین بدیلی معطوف خواهد کرد.

۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲

۲۵ شهریور ۱۴۰۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate