قبل از هر چیز لازم است معانی، تفاوت و رابطهی مفاهیم تبلیغ و ترویج را از دیدگاه کمونیستی توضیح داد. به همین منظور به سراغ تجارب حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی میرویم. «تبلیغ وسیلهای است برای تأثیر گذاشتن بر تودهها، سلاحی است در مبارزهی بین طبقات و احزاب آنها. تبلیغ، گسترش دادن یک ایده یا شعار است که تودهها را به حرکت برمیانگیزد. تبلیغ سیاسی همواره خصلت طبقاتی دارد. تبلیغ را میتوان از طریق بحثها، سخنرانیها، سخنرانی در میتینگها، از طریق رادیو و تلویزیون، مقالات روزنامه، هنرهای گرافیک (پوستر، کاریکاتور، نمودارها، نقاشیها، مجسمهسازی و از این قبیل) و سینما و تئاتر انجام داد. حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تبلیغ را در آموزش کمونیستی کارگران، برای بالا بردن سطح آگاهی سیاسی آنها، برای توضیح دادن معنی وقایع جاری به تودههای کارگر، و برای بسیج و سازماندهی آنها به خاطر انجام دادن تکالیفی که رویاروی حزب، طبقهی کارگر و خلق قرار دارد، به کار میگیرد. مؤثر بودن تبلیغ از طریق رابطهی صحیح بین حزب، طبقه و تودهها یعنی از طریق مبنای علمی آن معنی میگردد. تبلیغ، پیوند تنگاتنگی با ترویج دارد. پلخانف تفاوت بین آن دو را چنین تعریف کرد: “مروج، ایدههای بسیاری را به یک یا چند فرد معدود منتقل میکند! اما مبلغ یک یا چند ایدهی معدود را به تودهی عظیمی از مردم منتقل میکند.” ایدههایی که تبلیغات حزب کمونیست ارائه میکند به دلیل اینکه منافع حیاتی مردم را بیان میکنند همدردی و حمایت تودههای مردم را جلب میکنند. تبلیغ کمونیستی با محتوای والای ایدئولوژیک آن متمایز میشود. لنین خاطرنشان ساخت: “بدون یک محتوای روشن و اندیشیدهی ایدئولوژیک، تبلیغ به سطح عبارتپردازی کاهش مییابد.”» [۱]
به این ترتیب، صحبت از کافی نبودن تبلیغ به این معنا نیست که از تبلیغ کمونیسم یا تبلیغ شورا دست بکشیم، بلکه اهمیت موضوع در پاسخ دادن به این سوال است که چگونه میتوان تبلیغ اصول کمونیستی را به آرزوها، نیازها، امیدها و هراسهای همین امروز تودههای کار و زحمت پیوند داد و نقطهی شروع مناسب برای تبلیغ کدام است؟ «آیا هیچ ضرورتی دارد که برای بهتر راه یافتن به میان تودهها به منظور ایجاد جبههی متحد و سازماندهی جبههی خلق، کمتر دربارهی کمونیسم سخن بگوییم؟ برعکس، باید هرچه بیشتر دربارهی کمونیسم، دربارهی قدرت شوراها و دربارهی اصول خود صحبت کنیم. اما تنها در شرایط مناسب باید تجربیات بلاواسطه، نیازها و خواستههای تودهها را نقطهی شروع تبلیغ خود قرار دهیم و باید سؤالات را زنده و روشن و بدون پیچیدهتر ساختن این سؤالات با توضیحات و پیچ در پیچ طولانی و بدون طرح مسائل غامض تئوریک پاسخ گوییم. در کار تبلیغ از ملموس ترین مسائل تودهها، مسائلی که حکم مادهی منفجره را دارند و مستقیما به وسیله ی تودهها قابل فهم باشند، استفاده میکنیم.» [۲]
تبلیغ مؤثر در جهت رشد و توسعۀ آگاهی طبقاتی کارگران با یاری آنها در نبرد برای حیاتیترین احتیاجاتشان به ثمر مینشیند. به عبارتی تبلیغ بدون حضور مستقیم کادرهای مروج در کار، زندگی و مبارزات روزمرهی کارگران، بدون جمع بندی، درسگیری، بررسی نقاط ضعف و قوت سازماندهی و فرموله کردن این تجارب در هر دورهی مبارزاتی، دقت و پویایی خود را از دست میدهد. روشن است که چنین تبلیغ زنده و با نفوذی بیش از هر چیزی به ارتباط هدفمند و ارگانیک با کارگران و افزایش تعداد کادرهای پیشرو در میان تودهها از طریق کار ترویجی و مبارزهی سازمانیافته بستگی دارد. بنابراین ما همواره باید ترویج و تبلیغ را مکمل هم سازیم، به درستی رابطهی بین آن دو را برقرار کنیم و هر دو را تکامل بخشیم و ارتقاء دهیم.
با این تفاسیر میتوان گفت اگر چه تبلیغ کمونیستی یا تبلیغ مفاهیم شورا و شوراگرایی از امور روتین احزاب و فعالین کمونیست میباشد، اما رسالت ما کمونیستها صرفا تبلیغات نیست. «کارگران و به طريق اولی اتحاديه به جای آنکه خود را تا سطح يک دسته کُر مشوق پايين آورند، بايد برای ايجاد تشکيلات مستقل حزب کارگران، هم به شکل مخفی و هم به شکل علنی به موازات (انجمنهای) دمکراتهای رسمی بکوشند و اتحاديه بايد هر يک از کمونهای خود را به مرکز و هسته انجمنهای کارگری مبدل سازد تا بتوان در اين (انجمنها) فارغ از نفوذبورژواها درباره موضع و منافع پرولتاريا بحث و گفتگو کرد.» [۳] به عبارتی حزب پیشروان طبقهی کارگر هرگز نمیتواند یک دستگاه تبلیغاتی صرف باشد. امکانات تبلیغاتی احزاب کمونیست هیچگاه قدرت رقابت با امکانات تبلیغاتی بورژوازی و امپریالیستی را ندارد. ما کمونیستها در یک رقابت صرفا تبلیغاتی و قائم به ذات، بازندهی حتمی خواهیم بود. اگر چنین است پس نقطه قوت ما در چیست؟ چطور می توانیم برد تبلیغاتی رسانهها و نیروهای کارگری را در مقابل رسانههای دست راستی بالا ببریم؟
همهی ما میدانیم که سیاست رسانههای دست راستی بر کنترل و فریب دادن «تودههای بیشکل» و معترضی است که به صورت «پراکنده» و در «فقدان سازمان و عناصر آگاه» عصیان میکنند. به عبارتی تا زمانی که تودهها به صورت بیشکل و سازمان به پا خیزند، خطر هدایت و رهبری آنها توسط بورژوازی و فاشیستها به قوت خود باقی است. ما نمیتوانیم صرفا با تبلیغات، نفوذ دلاری و رسانهای جبههی راست را خنثی کنیم. اگر چنین است لازم است کمونیستها برای کسب پیروزی نهایی و تقویت برد تبلیغاتیشان بر صداقت و دلسوزی در فعالیت عملی و داشتن برنامهای مدون (کوتاهمدت، میان مدت، بلند مدت) در جهت سازماندهی کارگری-تودهای متمرکز باشند. به عبارتی هرگز به حرکتهای خودانگیخته و فاقد سازمان، و حرکتهای محافل فعالین اکتفا نکنند و کل این پتانسیلها را در خدمت سازماندهی بدنهی کارگری در سازمانهای تودهای-طبقاتی به کار گیرند. در حقیقت در کنار فعالیت روتین تبلیغاتی، به کار تدریجی و ترویجی (کادر پروری) و ایجاد تشکلهای محل کار و زیست در میان تودهی وسیع زنان و مردان کارگر و زحمتکش متمرکز شوند. از آنجا که کمونیستها منافعی جدا از منافع طبقهی کارگر جهانی ندارند، از آنجا که تمام تلاش کمونیستها در خدمت برچیدن اشکال مختلف ستم ملی، جنسیتی، سیاسی و طبقاتی قرار میگیرد، از آنجا که کمونیستها در هر لحظه منافع و مصالح کارگران و ستمدیدگان را -نه فقط در فردای انقلاب، بلکه همین امروز- نمایندگی میکنند، از آنجا که کمونیستها در این مسیر کل واقعیات را به کارگران میگویند و تحت هیچ شرایطی به هیچ دروغ و فریبی در برابر کارگران متوسل نمیشوند، از آنجا که همهی این خصوصیات در طول زمان و در پراتیک کمونیستها برای تودههای کارگران ثابت و هویدا میشود؛ به همهی این دلایل نقطه قوت ما کمونیستها در مقابل رسانه، پول و سلاح بورژوازی، در صداقت، آگاهگری، ترویج و کادرسازی و کار سازماندهی است که تحت ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک با کارگران به نتیجهی مطلوب میرسد. تنها در این شرایط است که میتوان جدال تبلیغاتی با بورژوازی را نیز به سود طبقهی کار و زحمت به سرانجام رساند.
از سوی دیگر، سطح تشکل یابی روشنترین و دقیقترین معیار و شاخص در اندازهگیری سطح آگاهی هر جمع و محفلی است که به مبارزهی طبقاتی اعتقاد دارد. جدا از آنکه فردگرایی لیبرالیستی، کیش شخصیت و چهرهسازی از بیماریهای جنبش کارگری هستند؛ مصاحبههای پر تب و تاب رسانهای، برگزاری آکسیونهای محدود و پر سرو صدا، صدور بیانیه یا سردادن شعار نیز هر چند سطحی از آگاهی را نشان میدهند اما هرگز نشانگر پیشرو بودن هیچ فرد و محفلی نیست. آگاهی صورتبندی نظریهمند سطح عمل یا تشکلیابی کارگران است که متناسب با سطح عمل مقاومت ورزانه و تشکلیابی کارگران منکشف میشود (بروز و ظهور میباید). دانش تئوریک، آگاهی انتقادی-طبقاتی و رادیکال بودن زمانی کاربرد دارد که به یک نیروی مادی و تودهای در جهت تغییر انقلابی تبدیل شده باشد. «سلاح انتقاد یقینآ نمیتواند جایگزین انتقاد بوسیله اسلحه شود. قهر مادی را باید بوسیله قهر مادی سرنگون کرد. ولی تئوری هم به مجرد اینکه توده گیر شود به قهر مادی مبدل می گردد. تئوری زمانی به یک نیروی مادی تبدیل می گردد که توده های مردم را جلب کرده باشد… تئوری زمانی در مردم تحقق می یابد و توده را جلب می کند که نیازهای آنها را برآورده سازد. یعنی زمانی که رادیکال شده باشد. رادیکال بودن یعنی دست به ریشه مسائل بردن و برای انسان، ریشه همان انسان است.» [۴] «برای آن که آگاهی کمونیستی در مقیاس تودهای ایجاد شود و همچنین برای رسیدن به هدف، باید خود تودهها در مقیاسی عظیم تغییر کنند و این تغییر، تنها با جنبش عملی و انقلاب رخ می دهد.» [۵]
کار یک کمونیست به عنوان عنصر آگاه و سازمانده این نیست که «با تبلیغ و دستورالعمل صادر کردن» انتظار داشته باشد تودههای کارگر «به صورت خودبخودی» و اتوماتیک سازمانیابی شوند یا متوجه گردند که «شورا خوب است» پس شورا ایجاد کنند. تبلیغ مفهوم و ایدهی شورا نقطه شروع مناسبی برای مبارزه نیست، در مقابل پاسخ دادن به نیازهای کار، زندگی و مبارزات روزمرهی کارگران مناسبترین نقطه برای شروع پیکار طبقاتی است. کارگران در ساحت کار و زندگی و در میدان مادی مبارزه به ایدهها و مبلغان ایدهها اعتماد میکنند. تودهی کار و زحمت جلب نیرویی میشود که در برابر نیازهای مادی کار و زندگیاش پاسخگو باشد و آلترناتیو ارائه دهد، تودهی طغیان کرده جلب نیرویی میشود که بهتر بتواند به نیازهای مبارزاتیاش پاسخ دهد یعنی بهتر بتواند راههای خودسازماندهی را به او نشان دهد و در مسیر عبور و ارتقاء از خیزش خودانگیخته به جنبش سازمانیافته قدم به قدم و نقشهمند یک گام جلوتر از بقیه حرکت کند. تشکیل شورا یا هر تشکل دیگری محصول تبلیغات یکی دو جین روشنفکر جدا از طبقه و پرت افتاده از تودهها نیست. هر گاه بحرانهای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی به نقطهای برسد که کارگران و رنجبران راه دیگری جز مبارزه نداشته باشند، هر گاه پیشروان کارگری در تلاش برای پاسخ دادن به ضروریترین نیازهای کار و زندگی زحمتکشان با بدنهی رنجبران ارتباطی مدام و ارگانیک برقرار کنند، هر گاه کارگران و ستمدیدگان متحد این طبقه حول مطالبات ضروری و مشخصی گرد هم جمع شوند و جلسات و تجمعهای تودهای منظم و مستمر خود را سازمان دهند؛ ضرورتهای فعالیت متحدانه و سازمانی در یک روند تکاملی و در پروسهی اعتلای مبارزه، با لحاظ کردن سطح توازن قوای مشخص اشکال مختلفی از تشکل (شورا، کمیته، سندیکا و…) را به صورت مخفی، نیمهمخفی و علنی ایجاب میکند. کارگران در چنین پروسهای و بنا به تحلیل مشخص از شرایط مشخص تصمیم میگیرند که چه شکلی از سازمان را در دستور کار قرار دهند. نفس ایجاد شورا به تنهایی و به صورت یک هدف در خود، انگیزه یا نقطه شروع مناسبی برای مبارزهی کارگران نیست، بلکه شورا خود محصول شروع مبارزهی طبقاتی است که بنابر ضرورت شکل میگیرد.
برای آنکه بتوان در لحظهی مناسب شوراهای سراسری کارگران و زحمتکشان را به وجود آورد و شوراها به عنوان یک تشکل و ابزار اعمال قدرت کارگران در کنار قدرت بورژوایی، قدرت دوگانه را تشکیل دهند باید از قبل ملزوماتی را فراهم آورد و تدارکاتی را تامین کرد. این ملزومات از جمله رشد آگاهی طبقاتی در میان تودههای وسیع، پرورش یافتن صدها و هزاران کادر پیشرو در صفوف زحمتکشان، متشکل شدن کارگران در تشکلهای محل کار و زیست و ایجاد حزب پیشروان طبقهی کارگر است. همچنان که میبینیم ترویج و سازماندهی از اهمیت حیاتیای در تدارک دیدن انقلاب برخوردارند. «اساسی ترين مسئله ما اين است که هيچ تغييری در جهت بهبود اوضاع امکان ندارد مگر اينکه توده ها از لحاظ سياسی آگاه، کاملا هشيار و واقعاً مصمم باشند… . مادام که توده ها مشتاق، از لحاظ سياسی آگاه، کاملا هشيار، فعال، مصمم و مستقل نباشند مطلقاً در هيچ زمينه ای چيزی انجام شدنی نخواهد بود.» [۶]
واضح است که تحمل ایجاد شوراهای کارگری در سطح سراسری از سوی بورژوازی حاکم معنایی جز به پیروزی رسیدن انقلاب ندارد. بعلاوه آمادگی کارگران برای به دست گرفتن قدرت سیاسی از نشانههای بی چون و چرای انقلاب است که در ازدیاد نمایندگان سیاسی کارگران و رشد کمی و کیفی تشکلیابی کارگری متجلی میشود. «انقلاب، بدون یک بحران ملی عمومی که هم استثمارشوندگان و هم استثمارگران را در بر گیرد غیر ممکن است. در نتیجه، برای پیروزی انقلاب باید کوشید که اولاً اکثریت کارگران آگاه، متفکر و از لحاظ سیاسی فعال، به طور کامل به ضرورت انقلاب پی ببرند و آماده باشند در راه آن جان ببازند. ثانیاً، طبقات حاکمه به آنچنان بحران دولتی دچار شده باشند که حتی عقب ماندهترین تودهها را نیز به سیاست جلب نمایند. نشانهی هر انقلاب واقعی آن است که عدهی نمایندگان قادر به مبارزهی سیاسی در بین تودهی زحمتکش و ستمکشی که تا آن زمان در بیحالی به سر میبردند، به سرعت ده برابر و یا حتی صد برابر شود و دولت را تضعیف نماید و سرنگونی سریع آن را برای انقلابیون ممکن گرداند.» [۷]
اگر قبول داشته باشیم که شورا به عنوان یک «سازمان سیاسی و سراسری» در جهت کسب قدرت سیاسی و به عنوان «ابزار اعمال قدرت کارگران» در مقابل قدرت رو به افول بورژوازیی حاکم سربرمیآورد، پس شورا نه با اتکا به تبلیغ و تشویق، به شکل پیشوقت، با میانبر زدن یا ارادهگرایانه، بلکه در شرایطی ممکن میگردد که «قدرت دوگانه» -موقعیت انقلابی- بوجود آمده باشد. موقعیت انقلابی شرط لازم -نه شرط کافی- تشکیل شوراهای واقعی همچون یک تشکل است اما دیگر شرط به پیروزی رساندن انقلاب یا ایجاد شوراها «آمادگی طبقهی کارگر» -یعنی وجود تشکلهای تودهای و کارگری، تعدد کادرهای کمونیست و موجودیت حزب پیشروان پرولتاریا- است.
با این وصف، امر کمونیستها تبلیغ، تهییج یا تشویق کارگران پراکنده به اعتراض و عصیان نیست. کارگران نه بر اثر کفزدنهای دستههای کُر، بلکه در نتیجهی بحران و فشارهای هر دم فزآیندهای سیاسی-اقتصادی مناسبات سرمایهداری از رخوت و بیاعتنایی سیاسی فاصله میگیرند، طغیان میکنند و به میدان مبارزه کشانده میشوند. اما تا زمانی که این تودههای بیشکل و معترض با پیشتازی کارگران کمونیست در سازمانهای کارگری-تودهای متشکل نشوند، تا زمانی که به تدریج و به صورت نقشهمند صدها و هزاران کادر سازمانده در صفوف کارگران پرورش نیابند، بورژوازی با اتکا به امکاناتی که دارد قادر به مصادره یا منحرف کردن سازش ناپذیرترین خیزشها نیز خواهد بود. بنابراین تفاوت یک کمونیست با دیگر فعالین نه در تشویق کارگران به اعتراض، بلکه در تلاش آگاهانهای است که در جهت ارتقای آگاهی و ایجاد سازمانهای طبقاتی به کار میگیرد. هیچ تشکلی بدون پیشاهنگی عناصر و کادرهای سازمانده و بدون وجود یک برنامهی دقیق و مرحلهبندی شده بوجود نمیآید. در واقع لازمهی ارتقا پیدا کردن از تبلیغ شورا و شوراگرایی «به مثابهی یک مفهوم»، به شورا یا کمیتههای کارگری-تودهای «به مثابهی یک تشکل واقعی»، عمل آگاهانهی (پراکسیس) کادرهای سازمانده و داشتن برنامهای مدون در جهت سازماندهی اشکال مختلف تشکل است.
تجربه نشان داده است که کارگران و تودههای پراکنده -اگر چه خشمگین، عصیان زده و معترض باشند- ممکن است به بازیچهی قدرت پول، سلاح، رسانههای امپریالیستی و در یک کلام به بازیچهی دست سیاستهای سرمایهداری جهانی و منطقهای تبدیل شوند. ولادیمیر لنین آموزگار جهانی طبقهی کارگر در این مورد مینویسد: «کارگر پراکنده هیچ نیست، کارگر متشکل همه چیز است.» و رفیق جانباخته شاهرخ زمانی، از رفقای پیشرو سازمانده که حضورش حتی در زندان تحمل نشد و توسط جنایتکاران و مستبدین جمهوری اسلامی به قتل رسید در این مورد مینویسد: «کارگران پراکنده، ناآگاه، و فاقد تشکیلات و قدرت ایستادگی، به بازیچۀ سیاست بازان تردست که همیشه از میان طبقات حاکم به موقع برای استفاده از فرصت های مناسب پیدا می شوند مبدل خواهند شد. در شرایط تسلط ایدئولوژی سرمایه داری و خودبیگانگی، فقر، ناآگاهی و رقابت درونی کارگران، و همچنین سیاست های برنامه ریزی شدۀ سرکوب و فریب مادی و معنوی دولت های سرمایه داری، کارگران در مبارزه برای رهایی از بهره کشی و دیکتاتوری سلاحی جز آگاهی طبقاتی و تشکیلات در دست ندارند، به قول لنین، طبقۀ کارگر تنها در اثر آن که وحدت فکری اش را از راه اصول سوسیالیسم با وحدت مادی سازمانی که میلیون ها زحمتکش را به صورت ارتش طبقۀ کارگر متحد می سازد، تقویت یابد می تواند به نیروی شکست ناپذیر تبدیل شده و نقش واقعی خود را در انقلاب ایفا کند.» کار یک کمونیست فقط تهییج اعتراضات خودانگیخته یا تبلیغ هدف نهایی نیست، بلکه امر خطیر یک کمونیست این است که پیشنیازها و ملزومات ایجاد تشکل پایدار و فراگیر (شورا، کمیته، سندیکا و…) را فراهم کند، کمبودها، موانع و انحرافات فکری مسیر تشکلیابی تودهای را بررسی و فرموله کند، به فکر راهچاره برای رفع کاستیها باشد و در یک کلام هر چه بیشتر به متشکلتر شدن و هدفمندتر شدن مبارزات تودهای کارگران و زحمتکشان غیر پرولتری یاری برساند. یگانهی نیروی رهایی بخش که میتواند سوسیالیسم را متحقق کند پرولتاریا و تودههای کارگر و زحمتکشی هستند که در تشکلهای محل کار و زندگی سازمانیافته باشند. مهمترین رسالت حزب پیشروان طبقهی کارگر در کنار کار روتین تبلیغی، کمک به پرورش دادن کادرهای پیشرو و سازمانده، تدوین برنامههای دقیق ایجاد اشکال مختلف تشکل در کارخانه و خیابان، و در یک کلام متحد و آماده کردن کارگران و کمونیستها برای به پیروزی رساندن انقلاب است..
زنده باد تشکلیابی کارگری و تودهای!
زنده باد حزب پیشروان طبقهی کارگر!
منابع و مآخذ:
[۱]: تبلیغ (آژیتاسیون)، آ. اس. رود
[۲]: ترویج بیشتر و تبلیغ بیشتر، ای. میشتر
[۳]: خطابیه کمیته مرکزی به اتحادیه کمونیستها، کارل مارکس و فردریش انگلس
[۴]: مقدمه بر نقد فلسفه حقوق هگل، کارل مارکس
[۵]: ایدئولوژی آلمانی، کارل مارکس و فردریش انگلس
[۶]: خصلت و اهميت جدل ما بر عليه ليبرالها، ولادیمیر لنین
[۷] ولادیمیر لنین