در حاشیه مبارزات ایرج فرزاد در دفاع از کمونیزم کارگری

مقدمه:

در مباحث بطور مفصل وضعیت بحرانی جنبشی که زمانی بنام کمونیزم کارگری اغاز شد را توصیف کردم(۲) فکر نمی کنم ایرج فرزاد هم بعنوان یک منفرد که مدعی حمایت از این جنبش است منکر باشد که الان حزبی وجود ندارد که این جنبش را نمایندگی کند.

اگر بپذیریم که منصور حکمت  هرگز این جنبش را بدون تعیین مادی در حزب نمی فهمید منطق حکم می کند بپذیریم که اوضاع این جنبش اینقدر وخیم است که بتوان براحتی بحران این جنبش را بعنوان فرض گرفت و اگر دلسوزی باید کرد باید این باشد که دلایل این بحران را شکافت و به جامعه شناساند. این مسیر از دید من منطقی است.

از دید من که در ارشیوهائی هم ارائه شده(۲) اینست که بررسی بحران کمونیزم کارگری نمی تواند بدون نقد همه جانبه اندیشه و سیاست منصور حکمت بدون نقد لنینیزم یواشکی که به رغم نفی بسیاری از پراتیکهای لنینی همچنان خود را لنینیست می نامد و بدون بازنویسی برنامه ابترناتیو واقعی و نه سوسیال دموکراتیک ، امکان پذیر نمی باشد.

خوب اینها سر خط هائی است که من سالهاست در اثارم بهش پرداخته ام .ادعای من اینست که نسل دیگری از کمونیزم با استفاده از تجارب کمونیزم کارگری منصور حکمت نیاز است و این کمونیزم نسل چهارمی با تلاشی گسترده  میسر است و نه با انکار و انکار و حمله به جلو و نه با لیچار گفتن ها به مخالفان و “بریده خواندن” همه انها! 

متدهای لنینی زدن مخالف هوچی بازیها و کافر خواندنها و تداوم فرهنگ چپ ایرونی یک قدم هم کارساز نیست و ان می کند که ما شاهدش هستیم چه در احزاب خواهر مدعی و چه در منفردینی که در گوشه نشسته اند و مدعی هستند “بقیه منحرف هستن ما خوبیم” و مدعی امام زاده منصور حکمت ماندن.

در این میان نوشته های ایرج فرزاد در دوره اخیر بنظر می اید تابلوی تمام قد یک استیصال و ناامیدی توام با خشم از دست دادنهای مکرر است. بسیاری وقتی به گوشه زندگی افتند به جلو حمله می کنند نه از روی قدرت بلکه از روی استیصال. در این مقاله من اشاراتی به متد ایرج فرزاد می کنم تا اثبات کنم نوشته های اخیر او ربطی به متدهای کمونیزم کارگری منصور حکمت ندارد یا اینکه ایشان مدعی است که منصور حکمت هم مثل ایشان با همان فرهنگ مخالفان را می نوازاند!

(۱)ردیف کردن الفاظ تخریبی و فاقد محتوی منطقی برای ایجاد جو:

اجازه بدهید بطور مستند ۳ نوشته اخیر فرزاد را بکاویم ببینیم ایشان به مخالفانش چه گفته. من اینجا به مضمون مخالفت نمی پردازم توجه کنید.هیچ مقدار “حق به جانبی” نباید باعث شود ادم به مخالف سیاسیش لیچار بپراند.پرتاب لیچار علامت استیصال است:

اول: خطاب به سامان کریمی   (۱)

” سامان کریمی کارگر پناه ریاکار است ..سیمای مسخره و مضحک دارد ..مرغ پخته را به خنده وا می دارد..خروس بی محل است…هپروت ترین است(؟!)..حرافترین دلقکهاست..بی شهامت است…لذم فریب خورده است که اختیار از خود ندارد..جهاد اکبر می کند..تزکیه نفس می کند ..شهید شده ..حراف است…”

دوم: خطاب به محسن حکیمی (۱)

“حامد خاکی اکادمیسیسن نمای مارکس شناس است..نسبتش به مک کارتیزم می رسد..عوامفریب است..دشمن طبقه کارگر است..مارکسیست علنی است..”

سوم:خطاب به حامد خاکی(۱)

” از ارابه کمونیسم کارگری به لابلای علفها پرتاب شده(؟!)..عقب مانده و مستاصل است و وامانده…. سرنوشتش مثل  آن سرباز ژاپنی در جنگل گرفتار است  (۱) -این یکی رمزی است ما لازم نیست بدانیم!”

چهارم:خطاب به رضا مقدم  (۱)

چرا هر یک به دنبال “بیزینس”  و امر شخصی تان رفتید؟…شما در راستای آوردن طبقه به جای حزب، نه بنگاه معاملات ملکی، نه درس و درس و مشق و دکترا گرفتن، نه ادبیات مستهجن با عنوان “ادبیات کارگری”، نه شرکت مقاطعه کاری و پیتزا فروشی قانونی و یا با کار سیاه، که طی سالها زندگی در غرب دستکم تلاش کرده اید که به زبان کشور محل اقامت تان، خود را به “طبقه” کشور مربوطه وصل کنید و بشناسانید. 

 اگر چنین نیستید، چنین نبوده اید و نمیخواهید چنین باشید، این بساط عوامفریبی را جمع کنید و به این دوروئی و فساد اخلاقی و سیاسی نقطه پایانی بگذارید. “طبقه” بدون شما و فارغ از سم پراکنی های شما راحت تر مسیر واقعی مبارزه اش را پی میگیرد. شما عوامفریب و کلاه بردارید، و “عوام فریبان بدترین دشمنان طبقه کارگر اند”

(۲) چه کسانی از ارابه کمونیزم کارگری به علفها نیفتادند”؟

خواننده ملاحظه می کند که ایرج فرزاد خودش را شهسواری می بیند که درون ارابه کمونیزم کارگری نشسته و بقیه ادمها ازش افتاده اند تو علفها! (که خوشبختی است چون نیفتاده اند روی سنگها!)

سوال اینست که از دید ایرج فرزاد جز خودش کس دیگری تو ارابه هست یا نه؟ خوب این سوال کاملا منطقی است.احزاب موجود که خیلی وقت است افتاده اند تو علفها! که اگر این نبود که اقا ایرج تو اون احزاب بود! 

بعدش؟ از میان منفردین کی هست تو ارابه؟ نکند تنها شهسوار ارابه نشسن خود ایرج فرزاد است؟ اما اگر اینست ایرادش چیست؟ واقعا اگر این منطق ایرج فرزاد را ادامه بدهیم به چه نتیجه می رسیم؟

(۳)”سقوط بقیه از ارابه کمونیزم کارگری یا بحران کمونیزم کارگری”؟

ایرج فرزاد مثل بسیاری چپهای ایرانی کلیت بحران کمونیزم ایرانی را هنوز نمی بیند و فقط مدعی است “بقیه از اربه افتاده اند و حا زده اند و سنگر خالی کرده اند و خیانت کردند و خود را در مقام دفاع از قداست امامزاده کمونیزم کارگری می بیند.

اینحور روانشناسی بواقع روانشناسی استیصال است.روانشناسی ساختن واقعیت در ذهن و انکار واقعیت بیرون ذهن! به اینکار می گویند توهم سازی.

سود این “واکنش دفاعی” چیست؟ طبیعتا باید سودی برای سازنده توهم داشته باشد.

من معتقدم ادمی که خودش را تنها ساکن ارابه کمونیزم کارگری می بیند  بنوعی ارامش می رسد. بجای بازنگری در انچه مقدس می بیند و خودشکنی و نقد تمامی تاریخ خود ، بهتر است ادمها بیایند توهمی بسازند و اساس واقعیت تغییر یافته که بحران باشد ندیده بگیرند.

خوبیش اینست که ایرج فرزاد که بواقع در انزواست و فقط منتظر “داخل ایرانست” که دست بالا بزند و حزب بسازد، مدعی شود که منصور حکمت در جائی بجز ذهن او نمایندگی نمی شود. او بواقع منصور حکمت را در خاطرات خود اسیر می کند تا نه خودش یا کس دیگر اجازه نداشته باشد به حتی جزئی از اندیشه او تردیدی داشته باشد.

لذا مبارزات ایرج فرزاد تبدیل می شود به افشای خائنین به منصور حکمت! دقیقا همان که ایرج فرزاد این روزها وظیفه خود می داند.

(۴) ایا بطور واقعی گرایشاتی که از حکمتیزم جدا شدند همه رادیکالتر هستند؟

  در اینجا تاکیید دارم که عبور از منصور حکمت یا نقد او مثل هر گرایش کمونیستی ایرانی لزوما قدم به جلو نبوده و نیست.

حتی جداشدگان از حزب توده هم لزوما کمونیست تر نبودند  یا جدا شدگان از قدائیزم.به همین منطق جداشدگان از منصور حکمت هم لزوما رادیکالتر نیستند و طیف  گسترده ای را تشکیل داده اند و می دهند.

تنها بخشی از مخالفین نظریات منصور حکمت هستند که توان عبور از او به سمت کمونیزم رادیکالتر را دارند.

لذا نقد همانها که ایرج فرزاد هم نشانه گرفته می توانست از سر رادیکال و منطقی انجام شود .اما ایرج فرزاد به مرور زمان به جمعی پیوتسته که سنتهای چپ ایرانی را دنبال می کند.با حمله به جلو با زیر سوال بردن فردی ادمها با لیچار گفتن اساس امکان رادیکال منصور حکمت را منکر است.

در ذهن ایرج فرزاد برنامه دنیای بهتر اساسا قابل تغییر نیست و دور منصور حکمت باید امام زاده ای ساخت و بقیه را با معیار منصور حکمت سنجید!

این سنتها  را من اتفاقا در منصور حکمت ندیدم و منصور حکمت را اولین قربانی چنین حامیانی دانسته ام.

انچه مهم است در بررسی نوشته های ایرج فرزاد بواقع ناامیدی و انزوا و استیصال اوست . او در حالی به جنگ مخالفان کمونیزم کارگری می رود که بحران همه جانبه این نوع کمونیزم را نمی بیند و به “شکار” مخالفین کمونیزم کارگری می پردازد! کاری عبث و بی نتیجه برای فردی که دیگر نزدیک بازنشستگی سیاسی است!

منابع بیشتر:

(۱)مقالات اخیر ایرج فرزاد و مبارزاتش در دفاع از کمونیزم کارگری:

یک “شهید” دیگر , سامان کریم در آغاز راهی که پیشینیان طی کردند

www.azadi-b.com/?p=23783

تئوریهای “وارداتی” آقای محسن حکیمی

www.azadi-b.com/?p=23113

در لابلای انبوه کلمات قصار

www.azadi-b.com/?p=22846

سالها پس از “انتقال طبقاتی”

www.azadi-b.com/?p=21420

(2)برخی آثار این نویسنده در موضوع کمونیزم کارگری و نقد به منصور حکمت

: بیست سال پس از منصور حکمت و تداوم بحران در بازماندگانش

www.azadi-b.com/?p22241

نگاهی به آرشیو نقد برنامه دنیای بهتر بعد از ۸ سال

www.azadi-b.com/?p=13320

در حاشیه آرشیو نقدها به لنینیزم از موضع کمونیزم مدرن و آزادیخواه

www.azadi-b.com/?p=13634

منصور حکمت و ازادی بیان

www.azadi-b.com/?p=2951

عبور از منصور حکمت توسط جنبش کمونیزم کارگری به چه معناست و چه اهمیتی دارد؟

www.azadi-b.com/arshiw/?p=79795

کمونیزم نسل چهارم، و لزوم درک مدرنیته با دیدگاه سوسیالیستی

www.azadi-b.com/arshiw/?p=67282

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate