چرا شناخت “ذهن” ضروری شده است؟

مفهوم کانشسنس Consciousness اغلب مترادف مفاهیم ذهن Mind و آگاهی Awareness (از وجود درونی و بیرونی) بکار برده میشود.

در حال حاضر نمیتوان تعریف علمی ای از کانشسنس بدست داد چرا که از نقطه نظر علمی این پدیده هنوز بزرگترین رمز و راز حیات قلمداد میشود اما شاید بتوان به کمک درک عام از این پدیده ادعا کرد که کانشسنس تمام آنچیزی است که ما به عنوان موجود زنده و مشخصا انسان تجربه میکنیم، یعنی تمام حواس پنجگانه و احساساتی نظیر عشق و نفرت، شادی و ترس، آگاهی و خودآگاهی، هوش، اراده، سلیقه، علاقه، نبوغ، خلاقیت، نفس یا “من”. مجهولیت کانشسنس در جامعه بشری خود را در اسطوره هائی بنمایش میگذارد که بشر از هنگام پایین آمدن از درخت تولید کرد. برخی مدعیند کانشسنس ابزار تولید زبان گویشی در میان هومو ارکتوس ها در حدود ۲ میلیون سال بود. زبان گویشی روابط اجتماعی میان انسانها را به سطح بالاتری برد چرا که دستهای انسان برای شکار و فعالیت‌های روزمره اش را بیشتر آزاد کرد. زبان مستلزم سطحی از انتزاع است، انتزاع و درک انتزاع ناشی از فعل و انفعالات مغز است که در کانشسنس بازتاب می یابد. توضیح وجود و نه لزوما علت وجود کانشسنس سه مکتب فلسفی مختلف را از یکدیگر متمایز میکند: ماتریالیسم از تالس تا مارکس، فلسفه دوگانه روح و جسم از دکارت تا امروز و ایده آلیسم از افلاطون تا کانت. البته هر یک از این شاخه های فلسفی به اجزا ریزتری تقسیم می‌شوند که بنوبه خود در مورد چگونگی کارکرد کانشسنس نظرهای متفاوتی دارند. مشخصا ماتریالیستها در حداقل سه زیر مجموعه متفاوت فکری به توضیح کانشسنس یا ذهن میپردازند که بنظر من ماتریالیسم مارکس معتبرترین توضیح و با دستاوردهای علمی امروز همخوانی دارد. بهرحال فلسفه عامل فعال شدن تحقیقات بسیار پر خرج امروز برای شناخت علمی کانشسنس نبوده است.

در حدود دو دهه اخیر مطالعه کانشسنس بصورت تصاعدی از حیطه کلاسهای فلسفی به دانشکده های روانشناسی، روانکاوی، بیولوژی و نورولوژی، فیزیک کوانتم و ریاضی کشانده شده، همچنین موضوع آزمایش و تحقیق کمپانیهای غول پیکر تولید نرم افزار نظیر گوگل و مایکرو سافت شده است. علت این امر نیاز به کاربرد کانشسنس مصنوعی در تکنولوژی است. آنچه تا امروز تحت عنوان هوش مصنوعی یا AI, Artificial Intelligence به بازار عرضه شده است بزعم اغلب فلاسفه ماتریالیست، نورولوژیستها، فیزیک و ریاضی دانان، هوش نیست چون تکنولوژی بکار برده شده در تولید هوش مصنوعی پایه محاسباتی دارد در حالیکه عملکرد کانشسنس غیر محاسباتی است. کانشسنس ناشی از فعل و انفعالات نورو بیولوژی در مغز است اما خود کانشسنس در سطح دیگری بروز پیدا میکند که نمی‌توان زیر میکروسکوپ برد یا با کمک الگوی کامپیوتری محاسبه کرد‌.

نسبت کانشسنس به بیولوژی را اغلب با نسبت رطوبت آب و ترکیب اتم‌های اکسیژن و هیدروژن مقایسه میکنند‌. رطوبت آب را نمیتوان در درون اتمهای تشکیل دهنده آب یعنی اکسیژن و هیدروژن یافت بلکه رطوبت کیفیتی است که تحت شرایط خاص محیطی و تنها هنگامیکه تعداد زیادی از مولکولهای آب بوجود آمده باشند، ‘برآمده’ میشود یا بعبارتی حاصل تبدیل کمیت به کیفیت است. از سوی دیگر اگر کانشسنس قابل محاسبه و لاجرم پیش بینی میبود، ما تنها روبات‌هائی می‌بودیم که تصمیماتمان از پیش با طراحی نوع معین ساختار نورو بیولوژیکی مغزمان به ما دیکته شده بودند و باین اعتبار نه تنها رفتار و عملکردهای شخصی ما بلکه تاریخ بشر، برخلاف آنچه مارکس نتیجه فعالیت انسان می‌دانست، دترمینیستی میبود. راجر پنروز محقق فیزیکدان و ریاضی شناس این عرصه میگوید برای شناخت کانشسنس ما به یک فیزیک جدید نیاز داریم. او مدعیست از آنجا که ماده در بنیادی ترین شکل خود با فیزیک کوانتوم قابل شناخت است ولی در اجسامی با ابعاد بزرگ و قابل رویت تابع فیزیک کلاسیک هستند، پس نوع سومی از فیزیک وجود دارد که حائلی بین حالتهای کوانتم و کلاسیک ماده است. نتیجه میگیرد که در آن حائل فیزیکی کوانتم به کلاسیک تبدیل می‌شود. این فیزیک حائل هنوز برای ما شناخته شده نیست. او مدعی است با شناخت آن فیزیک ما میتوانیم به کانشسنس دسترسی پیدا کنیم. این بهرحال نظریه ای است.

شناخت کانشسنس باقرار اغلب صاحبنظران علمی این حیطه تابعی از شناخت مغز است. تلاش برای شناخت علمی مغز همیشه موضوع کار فلسفه و علم بوده است اما تا بامروز این شتاب خیره کننده را بخود ندیده بود چرا که چشم انداز تولید محصولات کنکرت و قابل عرضه به بازار از آن وجود نداشت. اما از آنجا که کاربرد تکنولوژی “هوش مصنوعی” در محصولات روزمره قرار است مین استریم شود، بنظر میاید شناخت کارکرد مغز از کانال مشخص شناخت کانشسنس به یک ضرورت تبدیل شده است.**

________________________________________

یادداشتهای عباس گویا

https://goo.gl/OkX13O

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate