احزاب کمونیست کارگری مفهوم متناقضی بنام “جنبش سرنگونی” را ساخته پرداخته اند که ظاهرا متشکل از اپوزیسیون های بورژوائی و کارگری جمهوری اسلامی و هدفش سرنگون کردن آن است.
جنبشهای سیاسی نظیر نهضت تنباکو، نهضت عدالتخواهی در انقلاب مشروطه و جنبش ملی کردن نفت، بنا به تعریف مطالبه یا مطالبات مشخصی در چارچوب حاکمیت سیاسی موجود دارند و بهمین دلیل بدون نفی حاکمیت اظهار وجود و فعالیت میکنند. از سوی دیگر به رغم نفی حکومت محمدرضا پهلوی از سوی بخش قابل توجهی از توده زحمتکش و همزمان طبقات خرده/بورژوا، ما به این نتیجه نرسیدیم که انقلاب ۵۷ یک جنبش سرنگونی بود. در ادامه، نفی حکومت اسلامی همزاد انقلاب ۵۷ بود اما ما نمیتوانیم اعتراضات مجاهدین خلق پس از ۳۰ خرداد ۶۰ را همتراز با فعالیتهای مارکسیسم انقلابی در گونی “جنبش سرنگونی” بریزیم چرا که پایه نظری مارکسیسم انقلابی مخالفت با موجودیت جمهوری اسلامی بمثابه حاکمیت سرمایه داری و پایه اجتماعی اش کارگران بود. در شرایط انقلابی موجود آنزمان، فعالیتهای مارکسیسم انقلابی تلاشی برای بقدرت سیاسی رساندن کارگران بود.
جنبش سرنگونی اما بنا بتعریف مدعیانش تفاوتی بین نفی حاکمیت از سوی كارگر و کارفرما، مجاهد، کمونیست، سلطنت طلب و اصلاح طلب دیروز قائل نمیشود. مدعی است جنبش سرنگونی میتواند حداقل یکربع قرن در دل حاکمیت موجود فعالیت پیوسته ای داشته باشد. بعبارت دیگر جنبش سرنگونی حتی توهم طلب برانداختن رژیم از خود رژیم حاکم را در خود هضم میکند، مانند حمایت از نامه معروف به ۱۴ معصوم به خامنه ای و درخواست استعفا از او! مادام که ریاکاری نباشد، هر گونه که این تناقض تفسیر شود، هدفش برانداختن حكومت، که بزبان ماركس در مانیفست چنین بیان شده: «قدرت سیاسی، كه به بیان درستش، قدرت سازمان دیده شدۀ یك طبقه برای سركوب طبقه دیگر است»، نیست.
مخرج مشترک اعضای جنبش سرنگونی در ضدیت شان با حاکمیت، چگونگی مدیریت یا بعبارت دیگر مخالفت با رژیم است، نه با فلسفه وجودی حكومت بمعنی ابزار سركوب طبقاتی. بعنوان مثال سكولاریستها خواهان مدیریت غیر مذهبی حاكمیت سرمایه داری هستند و بالطبع مخالف مدیران جاری، یعنی مخالف ملایان و نهادها و ساختارهای مذهبی هستند. جمهوریخواهان مدعیند كه آنها خواهان مدیریت دمكراتیك حاکمیت سرمایه داری هستند و به این ترتیب با ساختارهای استبدادی حاکمیت سرمایه داری مخالفند. طیف متلونی از ناسیونالیستها بدنبال مدیریت فدرالی حكومت سرمایه داری هستند و با تمركز قدرت در دست دولت مركزی مخالفند و قس علیهذا. مخرج مشترک جنبش کارگری بضرر کارگرانی تمام میشود که منافعشان در خلع ید از حاكمیت (دیكتاتوری) سرمایه داری است. اگر چه کارگر نیز با مدیریت و ساختار حکومتی مخالف است اما مخالفت او با حكومت در درجه اول مخالفتی با حاكمیت سرمایه است. فرم و مدیریت حکومت، حتی نوع شورائی آن، ثانویه است.
از منظر جنبش سرنگونی هر خواستی فراتر از سرنگونی رژیم باعث از هم پاشیدگی جنبش است چون هیچ فصل مشترک دیگری بین اجزا متضاد آن وجود ندارد. پس جنبش سرنگونی جنبشی ذاتا همه با هم بمنظور سرنگونی رژیم در تطابق با خواست جناح راست آن است. بعبارت دیگر جنبش سرنگونی بنا بتعریف جنبشی بورژوائی است. کارگران و سوسیالیستها بمحض پذیرش مفهوم “جنبش سرنگونی” اتوریته آن را به اپوزیسیون بورژوائی میسپارند. پس “جنبش سرنگونی” بعنوان موجودیتی فراطبقاتی واقعیت عینی ندارد. آنچه واقعیت دارد جنبش ضد رژیمی اپوزیسیون بورژوائی است که کارگران به آن تمکین کرده اند. اگر آنچه منصور حکمت در سال ١٣٧٨ ‘جنبش سرنگونی’ خواند مترادف با عروج صف مستقل چپ دانشجوئی و کارگری در میان هیاهوی دوم خرداد بود، امروز “جنبش سرنگونی” زنجیری بر پای صف مستقل كارگر و جنبش سوسیالیستی است. بدنه معترضین انتهای دهه هفتاد شمسی در ادامه خود دچار انشقاق شد. بخشی از آنها ‘دانشجویان آزادی و برابری’ طلب را تشكیل دادند و بخش دیگر به اپوزیسیون دولتی و یا بورژوازی سر به غرب پیوستند. بعبارت دیگر آن جنبش هم در اولین رودروئی با حکومت به صفوف متضاد المنافع تجزیه شد.
امروزه، در فردای خیزش های كارگری ۹۶ تا کنون، صحبت از “جنبش سرنگونی” بحثی رو به عقب است. اپوزیسیونهای راست و چپ بورژوائی با علم كردن “جنبش سرنگونی”، “نهضت براندازی”، “نه به جمهوری اسلامی” و مشابه آن تلاش میكنند جنبش سوسیالیستی كارگری را از اعلان علنی هویت مستقل خود محروم، آنرا به زیر پرچم ضد رژیمی اپوزیسیون بورژوائی بكشانند.
درست برخلاف اپوزیسیون بورژوائی، ما احتیاجی به آنها برای اعلام ضدیت با جمهوری اسلامی نداریم بلکه به صف مستقل كارگری نیاز داریم. اتحاد ما اتحاد طبقاتی مان و قدرت ما جلوگیری از التقاط جنبش بورژوائی با جنبش سوسیالیستی كارگری است. در عین حال، توهم نداریم كه اپوزیسیون ضد رژیمی بورژوائی با جمهوری اسلامی زاویه دارد. متمدنانه ترین برخورد اپوزیسیونهای مختلف جمهوری اسلامی با یكدیگر و رو به توده مردم، اقرار به اختلاف مان است. اقرار به این امر است كه در عین حال كه هر دو اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند اما احزاب و یا شخصیتهای بورژوا و سوسیالیست هیچ نقطه اشتراک آشتی پذیری در دیدگاه و عملكردشان ندارند. آنها حتی از نظر ابعاد و عمق مفهوم خلع ید از حاکمیت اختلافات جدی دارند. نه تنها همه با همی در كار نیست كه همه با هم كار خلع ید از حكومت جمهوری اسلامی را غیر ممكن میكند.
***