هر از گاهی شمس الدین امانتی، «برگی از تاریخ….» را برای درج در دیدگاه ارسال می کند که صمیمانه از او تشکر می کنم.
متن ارسالی این برگ در زیر آمده است، اما می خواهم فرصت را غنیمت شمرده و به نکته ئی که در متن به روشنی بیان نشده، اشاره ای کوتاه داشته باشم.
دولت های حاکم بر مردم ستمدیده بدون شک، یکی از ریشه های فساد و ظلم هستند، و می بایست از ریشه کنده و سوزانده شوند.
اما باعث و بانی ستمی که بر مردم (مثلا ایران، یا یمن، یا فلسطین، و….) روا می شود، فقط و فقط دولت و نظام حاکم نیست. نظام حاکم (مثلا جمهوری اسلامی)، بمثابه ابزار (نیروی اجرایی) «ظالم» همیشگی است.
پیش از جمهوری اسلامی، آنچه در ویتنام و کره اتفاق افتاد ، و امروز در ایران و فلسطین و یمن و عراق و سوریه و اوکراین روی می دهد، ریشه در جای دیگر دارد.
باید به زبان ساده، به کارگر، و عموما به مردم بگوییم که دشمن اصلی «جهانخواران و صهیونیسم» است، در غیر اینصورت، به آنها آدرس اشتباهی داده ایم. ناخواسته سعی کرده ایم با بیرون کردن مجری و «ابزار»ی که در دست «ظالم» است (کارفرما)، خود، ستمدیدگان و مردم را به لحاظ ذهنی خشنود کنیم که دستاوردی داشته ایم (بدون شک سرنگونی نظام حاکم، یک دستاورد عظیم است)، اما به ریشه نپرداخته است.
من با آن معلم شجاع و «کمونیست» بسیار موافقم که کارفرما (دولت) دستاورد عرق جبینی که کارگر می ریزد را به حساب های بانکی خود سرازیر می کند؛ همچنانکه امروز، هرگونه اعتراض به سختی معیشت، گرانی، بی عدالتی و… با زور و «کتک» پاسخ داده می شود؛ اما اینهمه «کتک» خوردن ها باید ثمری داشته باشد. «کتک» خوردن های سالهای ۵۶ و ۱۳۵۷ ثمری نداشت. چرا که هدف فقط شاه و نظام سلطنتی بود.
شاهزاده رضا پهلوی اخیرا از زبان برخی شعار دهندگان تکرار کرد که «دروغ میگن آمریکاست، دشمن ما همینجاست». این آدرس اشتباهی دادن است. دشمن دیروز و امروز و فردا و همیشه تا روز پیروزی «کاوه ها و ستمدیدگان»، کسی نیست بجز «جهانخواران و صهیونیسم»، اما ابزار و نیروی اجرائی آنها، دیروز رضا شاه و محمدرضاشاه بود، و امروز نظام جمهوری اسلامی است.
بدون شک، با قطع کردن دست «دشمن اصلی»، ضربه ای مهیب به دشمن وارد می شود، اما نباید فراموش کنیم که «دشمن» یک اختاپوس است. با قطع این دست «مکنده خون ستمدیدگان»، هفت دست و پای «مکنده» دیگر دارد، و تا بخواهیم آن هفت دست را هم قطع کنیم، این دست قطع شده دوباره رشد می کند.
۴۳ سال از عمر این نظام جنایتکار می گذرد. و دست «مکنده»ئی (نظام سلطنتی) که قطع شده بود در حال جان گرفتن و رشد است (رضا شاه روحت شاد). چرا؟ چون دشمن اصلی توانسته با شعارهای انحرافی، اذهان را از خود منحرف و به سوی «ابزار» (مجری) معطوف کند.
من به آن معلم، و درسی که به کارگران می داد، احترام می گذارم، اما بر این باورم که (پاسدار ضد کمونیست) دست «مکنده» دشمن اصلی، به معلم شجاع فرصت نداد تا درس سوم، که نتیجه گیری و مادر تمام دروس است را به کارگران بدهد. مادر دروس یک جمله بیشتر نیست. باید سر اختاپوس نشانه گرفته شود.
باشد تا برسد روزی که بهرنگی ها، و دیگر اساتید که رسیدن به حکومت مردمی هدفشان است، بتوانند درس آخر را به پایان برسانند.
با هم برگی از تاریخ… ارسالی شمس الدین امانتی را که در زیر آمده مرور کنیم.
علی ناظر
۹ تیر ۱۴۰۱
۳۰ ژوئن ۲۰۲۲
برگی از تأریخ تقدیم به خانوادههای زندانیان سیاسی:
جعفر ابراهیمی، آنیشا اسداللهی، رسول بداقی، محمد حبیبی، حسن سعیدی، رضا شهابی، اسکندر لطفی، شعبان محمدی، کیوان مهتدی، مسعود نیکخواه.
مطلبی را که ملاحظه میکنید، گزارش رفیق کارگر ما از جریان اخراج معلمی آگاه و انقلابی از کارخانه ای در تهران، در تأریخ ۱۳ آذر ۱۳۵۹.
(برگرفته از خبرنامه کومه له)
شمس الدین امانتی. ۳۰ / ۶ / ۲۰۲۲
چندی پیش از طرف نهضت سواد آموزی، معلمی را برای تدریس کارگران، به کارخانه ما فرستادند. درسهائی که این معلم بکارگران میداد جنبهٔ طبقاتی داشت و تضاد کار و سرمایه را برای کارگران بیان میکرد.
برای تدریس قبل از نهار یک ساعت وقت گذاشته شده است، ۲۰ نفر از کارگران در این کلاس درس میخوانند، معلم درس های اول و دوم خود را با عبارات زیر شروع میکرد:
درس ۱ : کاوه کار دارد، کاوه در کارخانه سماور میسازد، ساسان کارندارد. او در کارخانه کارفرما است، کاوه با ساسان دوست نیست،
درس ۲ : ما کار میکنیم. کار ما سخت است. ما از کارمان رنج می بریم. کارفرما کار نمیکند. کارفرما از کار ما سود فراوان می برد. او خون مارا می مکد. او دشمن ما است. ما او را نابود میکنیم.
از همان روزهای اول دو جاسوس عضو انجمن اسلامی کارخانه که این درسها را روی تخته سیاه دیدند، بدنبال پیدا کردن مدرکی بودند که معلم ما را اخراج کنند و بالا خره به سپاه پاسداران نزدیک بمحل کارخانه گزارش دادند و یک روز بعد، در حالیکه درس دوم معلم تمام شده بود، یکنفر پاسدار وارد غذاخوری شد و خطاب به کارگران گفت:
«معلمی که از طرف نهضت سواد آموزی معرفی شده بود کمونیست است و من متأسفم تا حالا کارگران متوجه نشدند. از این ببعد کارگران باید هشیار باشند و کسانی که تازه وارد اینجا میشوند پشناسند.
این درسهائیکه معلم میداده کمونیستی است، هیچکس تخته سیاه را پاک نکند این مدرک است.
یکی از کارگرانی که درس میخواند گفت «کجای این حرفها بد است، ما مگر کار نمی کنیم، مگر کارفرما حق ما را نمی خورد و خون ما را نمی مکد و ….. .»
جاسوس عضو انجمن اسلامی گفت «ما به برادران پاسدار گفتیم که، هنگام خروج او را دستگیر کنند و پیاورند.»
«منظور معلم از کارفرما دولت است، چون ما کارفرما نداریم و کارخانه ملی شده است و برای این است میگوئیم او کمونیست است.»
کارگران حرفهای او را قبول نداشتند، خصوصآ آنهائی که درس می خواندند.
پاسدار گفت «اگر او را اینجا بیاورند من با او صحبت میکنم و اگر او حرف حق زد همین جا کمونیست خواهم شد و الا او را به سپاه میبرم و اینقدر کتکش می زنم که نفسش بالا نیاید.» اما پاسدار تنها به قسمت آخر صحبتش عمل کرد. روز بعد شنیدیم که معلم را دستگیر کرده و به زندان برده اند.
امروز با یکی از کارگران صحبت میکردیم، مسئلهٔ معلم پیش آمد، کارگر میگفت:
«راستی چرا این معلم را گرفتند، واقعآ حرفهایش درست بود. مثلآ من کار میکنم و کار من سخت است و کارفرما کار نمی کند و زندگی راحتی دارد.»
هم اکنون نیز با گذشت ۴۳ سال از دستگیری و زندانی کردن این معلم انقلابی و کمونیست، کارگران، فرهنگیان، مردم آگاه، انقلابی و معترض به تمامیت رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، با توجه به زمینه رشد بحران سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ….. در ایران، همزمان با اعتراضات اخیر در اغلب شهر های بزرگ و کوچک، رژیم جمهوری اسلامی در عرصه های گوناگون از مبارزه طبقاتی را ناچار به عقب نشینی کرده اند.
این روند از مبارزهٔ طبقاتی کارگران، فرهنگیان و سایر اقشار تحت ستم، زمینه پیروزی نهائی بر نظام سرمایه داری حاکم بر ایران را مهیا خواهد کرد.