مبارک باد سالروز تاسیس سازمان راه کارگر!

انقلاب مرده بدنیا آمده بود، اما فریادهای انقلابی همچنان فریاد میشد، شوق و شعف پیروزی، میلیونها انسانی را که سایه خدا را محو کرده بودند، آنچنان مست کرده بود که نمیدانستند بر فراز دستهایشان، نه فرشته ای از رحمانیت و عدالت، بلکه دایناسورهای قرون گذشته از قبرستانهای تاریخی برخاسته، با زرق وبرگ لوفل لوشاتویی پاریسی ،زبان چرب ونرم مثلثی از بیق و رسانه های بین المللی ، به قدرت پرتاب شده اند. در آن  روزهای پرتلاطم، حوادث با سرعتی باور نکردنی میگذشتند. مردمانی که تنها تجربه ی سیاسی نزدیک شان ، یک ربع قرن پیش ، با کودتای ۲۸مرداد به بن بست رسیده بود . انقلاب آنقدر تداوم پیدا نکرد، و  بحث ها و گفتکوها آنچنان شکل نگرفت که تصویرهای روشنی از آینده ، از نظام سیاسی  ورابطه مردم با قدرت ،نهادها واحزاب واتحادیه ها وسندیکاها شکل گیرد. استبداد محمد رضا شاهی وسکوت وسانسور بیست وپنج ساله ،مانع از آن شد که تجربه ی روشنی از قدرت وآگاهی سیاسی و اجتماعی شکل گیرد.  به این لحاظ در خوش بینانه ترین  ارزیابی  ،مردمان ایران تصویرهای ساده وآسانی  از سیاست ، دمکراسی ، عدالت ، احزاب ،  قدرت ،رهبری  و… داشتند. آنان پیچیدیگی های اوضاع را درنیافته بودند و نتوانستند  سازمانها ونهادهای مستقل خود را شکل دهند. آنان به نقش خود ومنافع طبقاتی وتشکلها ی طبقاتی ، صنفی ، مدنی و سیاسی خود پی نبرده بودند.  دراین اوضاع بود که  وقایع با سرعتی باور نکردنی شکل گرفت؛ سرنگونی  رژیم محمدرضا پهلوی ، قیام بهمن ۵۷، شکست انقلاب وتصرف قدرت توسط  روحانیت شیعه برهبری آیت الله خمینی  ، اعدامهای پشت بام مدرسه رفاه،‌ حذف همه مخالفان حکومت اسلامی از دایره قدرت  ، غالب شدن دستگاه شرع وقصاص  با نام دادگاههای انقلاب، سرکوب زنان وتظاهرات پرشور اسفندماه ۵۷  ،نوروز خونین سنندج ، سرکوب خلق عرب و…همه وهمه نزدیک به یکسال اتفاق افتاده بود . شوک ناشی از این اتفاقات ، شادی پایان استبداد شاهی،نبود تجربه وخرد سیاسی ، مانع از آن بود که سیاست حکومت برخاسته از شکست انقلاب برای سامان دادن یک حکومت توتالیتر وفاشیستی  بدرستی فهمیده شود. در زمانه ای که همچنان  شور وشوق انقلابی  وبحثهای داغ  درون وکنار دانشگاهها و مدارس ،ستادهای نیروهای انقلابی ودمکرات در شهرها،  شوراهای کنترل کارگری، کمیته های محلی یاری رسانی ،یاری رسانی به مناطق محروم توسط جوانان انقلابی  برقرار بود ؛ روزنامه ها ونشریات وکتابها به شکل وسیعی پخش میشد؛  روزهایی که جهان، دورانی از جنبشهای بزرگ رهایی بخش را پشت سرمیگذاشت.  در بحبوحه چنین شرایطی ، بحث بر سر شکست انقلاب ، حاکمیت برآمده از آن،  کاست حکومتی وجنبش فاشیستی اسلامی ، به تلخی بعنوان رویکردی افراطی رد میشد. در این شرایط هشدارهای ما نادیده گرفته میشد وسوال اینکه قدرت دردست کیست؟ بی جواب می ماند. ماهها تلاش برای گفتگو ووحدت با دیگر سازمانهای موجود خصوصا سازمان فدایی به بن بست رسید. تنها راه برای ما ، اعلام موجودیت سازمان راه کارگربود. بدین ترتیب سازمان ما درچهارم تیرماه ۱۳۵۸ متولدشد.

سالهاست راه کارگریها، چهارم تیرماه را  بعنوان سالروزتولد سازمان راه کارگر جشن میگیرند. در شرایطی سازمان ما اعلام موجودیت کرد که انقلاب بزرگ مردمان ایران، بزرگترین انقلاب خیابانی جهان، رژیم محمدرضا پهلوی را سرنگون کرده بود، شور وشوق پیروزی سریع وسرنگونی ژاندارم خاورمیانه ، نه فقط همه ی مردمان ایران ، بلکه بسیاری از مردمان جهان را شگفت زده کرده بود. پیرمردی آفتابه بدست از نجف، با معجزه ای از جنس انقلاب و بندوبست های گوادلوپی وچهره سازیهای رسانه های امپریالیستی ، باهزینه ی فداکاری ها وجان های بسیارمردمان به پاریس واز آنجا با پروازی تاریخی ،با اسکورت میراژهای فرانسوی ولشگری از مشاوران وجاسوسان به تهران رسید ؛ دهن دولت بختیار زد،دولت تعیین کرد، قول نفت وبرق و اتوبوس مجانی و مقام انسانیت داد؛ شیفتگان به قدرت را مست کرد ودرصحنه ی مستی مردمان، سردستگاه قضایی مستقل را برید، حقوق زنان را سلب، اقلیت های دینی نظیر بهائیان  را محدورالدم  ، سایه وحشت اسلام ناب محمدی را با شعارهای « مستضعف پناهانه، بهشت گونه« بر ایران برخاسته علیه استبداد فردی سامان داد.  

در چنین روزهایی ،زندانیان سیاسی آزاد شده اززندانهای اوین وقصروعادل آباد و…که سالهای طولانی از عمرو جوانیشان را بخاطر مبارزه برای آزادی و برابری وهمبستگیهای انسانی در زندانهای آریامهری گذرانده بودند، پس از بحثهای طولانی و گفتگوهای متعدد به این نتیجه رسیدند که تشکیل سازمان راه کارگررا اعلام کنند. بسیاری از فعالین و کادرهای قدیمی سازمان فدایی ، مجاهدین مارکسیت ، ستاره سرخ ، گروه فلسطین ، رازلیق و دیگر فعالین قدیمی چپ سازمانی را بوجود آوردند که با انتشار “فاشیسم ، کابوس یا واقعیت” ، شکست انقلاب ۵۷ را فریاد میکرد. “انقلاب مرد ،زنده باد انقلاب” ،شعاری بود که ما را از دیگران متمایز میکرد. ما خلاف جریان شنا میکردیم . جریانی بودیم که گامهای فاشیسم را میشنیدیم و کابوسی را که برای مردم ما ساخته و پرداخته میشد را به شیوه ای دقیق تحلیل میکردیم. بسیاری بر این باور بودند که انقلاب پیروز شده و بلوک “خرده بورژوازی و لیبرالها” به رهبری خمینی ضد امپریالیست ، امپریالیسم آمریکا را از ایران بیرون انداخته است. برخی براین باور بودند که انقلاب ادامه دارد و اسلامی شدن انقلاب را در نیافته بودند. توهم به روحانیت و نقش آن دریافته نشده بود. برای بسیاری خمینی در ماه بود . دیو بیرون رفته بود و فرشته در آمده بود. انقلاب اسلامی پیروز شده بود و در تلاش استقرار حاکمیت عدل علی بود. 

در زمانه ی مستی توده ای و توهم  عمومی نسبت به هژمونی روحانیت وخمینی بر انقلاب ۵۷، ما از زایمان پردرد انقلاب ، مرده گی آنقلاب ۵۷ را فریاد زدیم.  راه کارگر باید متولد میشد و شکست انقلاب را فریاد میکرد.چرا که  زایمان پردرد انقلاب ، نوزادی عجیب الخلقه آفربده بود که تمام دستاوردهای انسانی و دمکراتیک و مدنی مردم ایران را نشانه گرفته بود. بسیاری ما را چپ افراطی میدیدند که محدودیتهای “خرده بورژوازی سنتی” را نمی بینیم . بیشتر آنان علیه باصطلاح لیبرالها بودند تا روحانیت ؛ خطر اصلی را دولت بازرگان و لیبرالهای موتلف با روحانیت میدیدند . کاست حکومتی اما با هوشیاری بالا وائتلاف ها و بند و بست های فراوان با لیبرالها و ملیون ، قدرت را در دستان خویش تحکیم میکرد. اعدامهای سریع و بی محاکمه ، سرکوب تظاهرات زنان ، حمله نوروز به سنندج ، سرکوب ماهیگیران انزلی ، سرکوب خلق عرب توسط تیمسار مدنی و… هیچکدام نتوانسته بودند افکار عمومی را به تهدید بالقوه تحکیم یک حاکمیت فاشیستی هوشیار کند. اما خمینی و کاست روحانیت با استفاده از همه اهرمهای قدرت و مساجد وتکایا و حسینه ها و بازار ، جای پای خود را تحکیم میکرد . آنان در سازمان دادن “مستضعفان و پابرهنگان” ، و استفاده از همه تجربیات و بسیاری از کادرهای اطلاعاتی و نظامی دولت پیشین ، با قدرت پیش میرفتند. کاست روحانیت با سازمان دادن سرکوب همه مخالفین ، عروج ضد انقلاب اسلامی و تحکیم قدرت مطلقه خویش را سازمان میداد. کابوس فاشیسم و استبداد نعلین به صدا در آورده بود. حکام شرع با شمشیر قوانین شریعت وارد میدان شده بودند و فضل الله نوریها وکاشانی ها ونواب صفوی ها نامهای میادین و خیابانها را از آن خود میکردند تا نشان دهندکه اگر سایه شاه رفته است ،روح خدا با حزب الله و ثارالله و انصارش جایگزین آن شده است!

 

روحانیت از همان اولین روزها با اعدامهای وحشیانه در فراز بامهای مدرسه رفاه و بیدادگاههای خلخالی کار خود را آغاز کرد. در کنار آن با سازمان دادن چماقداران اسلامی علیه مخالفین و خصوصا زنان و با شعار” رو سری یا توسری”و ممنوعیت ورود زنان بی حجاب به ادارات ، مدارس ، کارخانه ها و کارگاهها ،و لغو قانون مدنی خانواده اولین گام را برای سازمان دادن آپارتاید جنسی در کشور برداشت. در کنار آن با سرکوب شوراهای کنترل کارگری، سرکوب شوراهای بیکاران، بستن نشریات آیندگان و پیغام امروزو نشریات مستقل ، هجوم وحشیانه به کردستان و قتل عامهای قارنا و ایندرقاش و پاوه و سنندج وسقز و مهاباد و…تمامی رویاهای شادمانه مردم دربیرون رفتن “دیو و آمدن فرشته” را نقش برآب کرد. واکنش مردم در بسیاری از شهرهای بزرگ و مناطق ملی ، نظیر کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان ، دانشگاهها در حال شکل گیری بود. این مقاومت باعث شد که حکومت جدید برآمده از انقلاب به موضعی تدافعی افتد. شکست درکردستان و ترکمن صحرا و دانشگاهها و بسیاری از شهرهای بزرگ در حال اتفاق بود. در این فاصله بود که انقلاب دوم خمینی و بالماسکه ضدامپریالیستی اش به اجرا درآمد. انقلابی بزرگتر از انقلاب اول برای خمینی و تحکیم قدرتش در حال وقوع بود. نعمتی که نهضت آزادی و لیبرالها را از حکومت به بیرون پرتاب کرد. سپس نعمت الهی دیگری بوقوع پیوست . آغاز جنگی هشت ساله برای آباد کردن قبرستانها. در این اوضاع بود که بزرگترین سازمان چپ ایران بدام انقلاب دوم خمینی افتاد و پذیرفت که آیت الله خمینی رهبر مبارزه ضدامپریالیستی مردم ایران است. سازمان فدائیان خلق برهبری فرخ نگهدار در دام هاله کیانوری افتاد و” معجزه انقلاب دوم” ، بزرکترین سازمان مخالف رژیم اسلامی را به گروگان “مبارزه ضدامپریالیستی ” خمینی و پوپولیسم مستضعفان رژیم جدید تبدیل کرد.

تولد سازمانی که فاشیسم اسلامی را واقعیتی عینی میدید و کابوس برآمده از تحکیم قدرت آن را پیش بینی میکرد. سازمانی که مبارزه ضد امپریالیستی را جدا از میارزه طبقاتی نمیدید و ضد امپریالیسم اسلامی را ارتجاعی و ضدمردمی ارزیابی میکرد. پیروزی کاست روحانیت را شکست انقلاب ایران میدانست و خواهان واژگونی رژیم ضدانقلابی بر آمده از انقلاب بود.سازمانی که وظیفه چپ را سازمان دادن توده زحمت و کار میدانست ؛ چپ را پرچمدار مبارزه برای آزادی و برابری ؛ انقلاب را کار توده ها میدانست و علیرغم ارج گذاشتن به فداکاریهای بزرگ چریکهای فدایی خلق ، نقد مشی جدا از توده را گامی اساسی برای پیوند دادن چپ به چنبش اجتمایی میدانست؛ کار و وظیفه نمیتوانست بدون فداکاریهای بزرگ وتلاشهای نظری وتئوریک فراوان به پیش رود. انتشار پنج جلد کتاب “فاشیسم ،کابوس یا واقعیت”، انتشارنقد رویزیونیسم، نقد سوسیال امپریالیسم و تئوری های مائوئیستی و انتشارمنظم وهفتگی نشریه راه کارگر آغازاین راهپیمایی طولانی بود. در سرکوب خونین دهه ۶۰ سازمان ما با تجدید سازمان نیروهای خود در داخل و کردستان و بلوچستان و…و در تبعید کوشید از طریق رادیوی صدای کارگر،نشریات ریکای کریکار ، پیام کارگر،کاری کار، زندگی نوین ،نظم نوین ،کارگر به پیش ،الکاده والحریه ، ندالکادئین، به پیش ،راه آهن و…. صدای بی صدای کارگران و مزدبگیران، صدای زندانیان سیاسی و خانواده های جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم وزندانیان سیاسی ، صدای ملیتهای محروم وزحمتکش ایران باشد.

در این راهپیمایی طولانی ،انبوهی از زنان و مردان شریف در سازمان ما در جریان فعالیت برای آزادی و سوسیالیسم ، برای سرنگونی رژیم آدمخوار اسلامی دستگیر ، زندانی ، شکنجه و اعدام شدند. یاد عزیز همه آنها را گرامی میداریم و همچنان با همه وجود برای سازمان دادن اکثریت عظیم برای اکثریت عظیم خواهیم کوشید. ما همچنان بر این باوریم که چپ ایران باید حول مشترکات و با پذیرش تنوعات حول اتحاد بزرگ هواداران آزادی و سوسیالیسم ، برای سازمان دادن کارگران و همه مزدبگیران ، برای سرنگونی این رژیم سرمایه داری اسلامی متحد شود و تمام هم خویش را صرف سازمان دادن بلوک انقلابی کارگران و زحمتکشان کند. بدینگونه است که ما یاد هزاران انسان شریفی را که برای آزادی و سوسیالیسم سرفراز بر چوبه دار شدند را گرامی خواهیم داشت.

باید  اذعان کنم که دراین مسیر  و راهپیمایی طولانی ، علیرغم دستاوردهای فکری و نظری ومقاومت  درخشان در مقابل هیولای حاکم  شده بر ایران ، علیرغم تلاشهای متعدد برای سازمان دادن اتحاد بزرگ هواداران سوسیالیسم وآزادی، تنگ نظریها و محدودیتهای فکری وتشکیلاتی  باعث شدند که سازمان ما با انشعابات وتصفیه های متعددی روبرو شود . به سهم خود از همه  ی کسانی که از این سیاستهای فرقه ای ،سکتاریستی و بورکراتیک  رنج برده اند پوزش میخواهم وبراین باورم که پس از انشعابی که دهسال پیش بر سازمان ما تحمیل شد، سازمان راه کارگر تلاش کرد که از این سیاستهای بورکراتیک  فاصله گیرد ،ازاین اشتباهات پند گیرد ، از خود به صراحت انتقاد کند  و تلاش کند که منافع جنبش کمونیستی وکارگری را برمنافع خرد فرقه ای و ایدئولوژیک  ارجح شمارد، وتلاش کند که همه ی نحله های جنبش کارگری و کمونیستی را که برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی، برای سازمان دادن و متحد کردن جنبش کارگری ، برای درهم شکستن دولت بورژوایی ، برای سوسیالیسم از هم اکنون مبارزه میکنند را گرد آورد و با همدلی وهمراهی با دیگراحزاب و سازمانها وگروههای چپ انقلابی وکمونیستی ، آلترناتیوی سوسیالیستی و قابل مشاهده ودسترس بوجود آورد. گرچه در آغاز راهیم اما نتایج این تلاشها ، بتدریج خودرا در اتحاد عملها ی پایدار و ایجاد یک کانال تلویزیونی مشترک نشان میدهد. باید این را هم اضافه کرد که در شرایطی که انقلاب دیگری با جنبشهای بزرگ مطالباتی در حال آغاز شدن است، تلاشها برای به «ماه بردن فرشته » دیگری توسط رسانه های امپریالیستی ،نهادها وستادهای نظم جهانی سرمایه ،برای مقابله با خواست وتلاش رادیکال وجمعی جنبش کارگری و چپ جریان دارد، میبایست تجربه تلخ انقلاب ۵۷ وسرانجام وحشتناک ویرانگر وخونین آنرا از نظر دور نداشت، ومانع از تکرار آن تجربه خونبار وادامه سیکل استبداد شیخ وشاه ونمایندگان خدا شد.این پیامی است که نسلهای تازه که تجربه ی ما را نداشته اند، با ما وتجربه ی ما آشنا نیستند باید از آن بهره گیرند.

باردیگر به همه راه کارگریها و همه هواداران آزادی و سوسیالیسم  چهل سالگی راه کارگر را تبریک میگویم و آرزوهای شادمانه برایتان دارم. اینک که این کلمات را مینویسم چهره ها و خاطره ها و نامهاست که درمقابلم رژه میروند. میدانم برای تک تک شما نیز این چنین است. شما که با آنان زیسته اید ، زجر کشیده اید ، مبارزه کرده اید، رویاهایتان را تقسیم کرده اید ، نامهایشان را برگزیده اید و امیدها و آرزوهای آنان را برای نبرد نهایی در پرچم هایتان حک کرده اید. امید که دست در دست هم آینده را با امیدهای شادمانه و انسانی بسازیم و شاهد تحقق خواسته ها و آرزوهایمان باشیم..

علی دماوندی  تیرماه ۱۴۰۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate