«سعید قاسمینژاد» که دبیرکلِ «دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال ایران»، عضو ارشد ققنوسِ مفقود و فرشگرد مرحوم بود، و عضو پیوستهی پژوهشی و مشاور ارشد امور ایران در «بنیاد دفاع از دموکراسیها» هست در گفتوگویی در مورد «نوپهلویگرایی» با علیرضا کیانی که در شمارهی سوم فصلنامهی «فریدون» در فروردین ۱۴۰۱ منتشر شده است، میگوید: «باید عقل سلیم و حکمت عملی داشت. فرض کنید حالا این جمهوری اسلامی سقوط کرد. وضعیت مشابه وضعیتی است که ما در اواخر دوره قاجار داشتیم که رضاشاه آمد. شما یک کشور دارید که از نظر بینالمللی در انزوا است، شما یک کشور دارید که جریانهای اسلامگرای مسلح در آن قدرتمندند، شما یک کشور دارید که از نظر اقتصادی در وضعیت بسیار ناجوری است، آیا عقل عملی حکم میکند که شما بگویید فاشیستها، تجزیهطلبها، اسلامگراها، کمونیستهای انقلابی باید حق داشته باشند مملکت را پاره پاره کنند؟! یا عقل سلیم حکم میکند که این نخبگان دور هم جمع شوند، یک توافقی حول حد و مرزهای نظام سیاسی کنند برای اینکه بتوانند کشور را پیش ببرند؟ نخبگانی که ایران را دوست دارند، نخبگانی که دنبال توسعه هستند، نخبگانی که دنبال آزادیها هستند، نخبگانی که دنبال رفاه هستند، نخبگانی که رواننژند نیستند، این واقعیتها را میبینند. اگر میخواهند کشور را اداره کنند و دوباره بسازند باید امنیت داشته باشند که این احزاب فعال و آزاد بخواهند آنها را ترور کنند، کودتا کنند، آدم بکشند. در چنین شرایطی که نمیشود کار کرد.
باید آن چهار گروه که گفتم را از نظام سیاسی حذف کرد…(ص ۲۱) به باور من نخبگان سیاسی اعم از چپ و راست و لیبرال و ملیگرا با هم توافق کنند ممنوعیت این احزاب را در قانون اساسی بگنجانند و مردم اگر به این قانون اساسی رای دادند که خب چه عالی. مردم اگر بعدا هم خواستند که مثلا احزاب اسلامگرا اجازه فعالیت سیاسی پیدا کنند طبیعتاً باید برود مسیر قانونی برای تغییر قانون اساسی را طی کند. حرف من اما این است که از الان باید اجماعی از نخبگان درست کرد برای گنجاندن اینها در قانون اساسی.»(ص ۲۳)
خب! بیایید کمی روی این «عقل سلیم و حکمت عملی» خم شویم و پیام اصلی را دریابیم.
در ابتدا از اینکه یک «فاشیست پهلویمآب» برای فاشیستهای دیگر خط و نشان میکشد و اساساً مگر هیچ فاشیست ایرانیای باقی مانده است که در بیعت با منتظرالسلطنه نباشد، میگذریم! از اینکه «امنیت» کلیدواژهی سرکوب است هم میگذریم، همچنین از این شوخی که گویا چون این رضا همنامِ آن رضا است، «پس» این دوران مشابه وضعیتِ آن دوران است هم میگذریم! چه بسا در پروسهی تبدیل و تبدل از دانشآموختهی لیبرال به یک نئوفاشیستِ قهار، اقتصاد سیاسی کشک میشود و پشم!
پیام اصلی اما اینجاست؛ «باید آن چهار گروه که گفتم را از نظام سیاسی حذف کرد».
از منظر این حضرات، «شورای ملی مقاومت ایران» و طیفهای همسو با آن چون حزب سبزهای ایران، سازمان خبات کردستان ایران و… جز کدام گروه محسوب میشوند؟!
از منظر این حضرات، شش حزب و سازمانِ متشکل در «شورای همکاری احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست» جز کدام گروه محسوب میشوند؟! احزاب و سازمانهای چپ و کمونیستِ خارج از این شورا چطور؟! دهها محفل، رسانههای مستقل و شخصیتهای منفرد چپ و کمونیست چطور؟!
از منظر این حضرات، «مرکز همکاری احزاب کردستان ایران»(متشکل از چهار حزب کردی) و طیفهای همسو با آن چون پژاک، کومهله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- شاخهی ابراهیم علیزاده) و… جز کدام گروه محسوب میشوند؟! کنگرهی ملیتهای فدرال، جبههی متحد بلوچستان و… چطور؟!
از منظر این حضرات، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز، جاما، ملی- مذهبیها و… جز کدام گروه محسوب میشوند؟!
تکلیف دهها اتحادیه، سندیکا، شورا و… چیست؟!
و…
پاسخ تمامی این پرسشها اما مشخص است. تولهساواکیِ ایرانشهر با اشاره به مقطع انقلاب ضدسلطنتی بهمن ۵۷ و پیشنهادِ «ابروکمانی» مبنی بر دستگیری، تبعید و زندانِ سران و عواملِ این جریانها «حُکم حکومتیِ مزین به اوامر ملوکانه» صادر فرمودند که «ولی با توجه به آن تجربه من فکر میکنم آن طرح بازداشتِ چند هزار نفر از سران و عوامل این جریانها و فرستادنشان به یک جای دور و نگهداشتنشان در زندان میتوانست یک ایده بسیار مناسب باشد. یعنی اگر دوباره در ایران آزاد فردا مشکلی به این شکل پیش بیاید نباید مماشات کرد. باید قاطع بود. به نظرم درس خوبی است که راه را برای بلافاصله بعد از براندازی و اینکه چه باید کرد هم نشان میدهد.»(ص۳۰)
باری! با یک حساب سرانگشتی در «ایران آزاد فردا»(!) بیش از ۵۰ حزب، سازمان و تشکلِ شناسنامهدار و بالطبع اعضا و هوادارانشان و همچنین هزاران شخصیت منفرد سیاسی -از منتهیالیه چپ تا منتهیالیه راست به جز فاشیستهای پهلویمآب، مرعوبشدهگان و مقهورشدهگانِ شاهزاده آزادیخواه و دموکرات(!) و یکی دوجین تواب و پشیمان و…- «همه با هم» باید از نظام سیاسی حذف شوند. چرا که «راهحل یک توافق عمومی است بر سر اینکه چه کسانی میتوانند در این نظم سیاسی رقابت کنند، و چه کسانی نمیتوانند.»(ص ۲۳) مهمتر آنکه به باور علیرضا کیانی «این خاک هنوز خیلی آماده ایدههای لیبرالگرایانهی سیاسی نیست.»(ص ۲۲) و چه بسا لازم شود تا همچون کودتای سپتامبر ۱۹۸۰ در ترکیه بیش از ۵۰۰هزار نفر را بازداشت کرد، دهها نفر را در خیابان اعدام خیابانی کرد و صدها نفر را زیر شکنجه کُشت.(ص ۲۲) یا «پروژهای که در کره جنوبی بعد از جنگ جهانی دوم انجام شد را عملی کرد.»(ص ۲۳)
اگر فاشیسم مذهبی متناسب با قانون اساسی سال ۵۸، حذف فراقانونیِ «همه با هم» را مرتکب شد، فاشیستهای سکولار وعدهی قانونیتِ حذفِ «همه با هم» را میدهند.
خب! تا اینجا «همه با هم» رهسپار «خاوران» شدیم! یک مسأله اما همچنان روی میز است؛ «شما چطور میخواهید با یک جریانی که هنوز زیر بار این نمیرود که انقلاب ۵۷ مصیبت بوده و فاجعه بوده، کار کنید؟!»(ص ۲۶)
توجه داشته باشیم این تبصره معطوف به کسانیست که «میتوانند در این نظم سیاسی رقابت کنند». از اینرو توبه میبایست «احراز» شود، کفِ ابراز ندامت و احراز توبه به پیشگاه همایونی را هم با رأفت ملوکانه مرحمت فرمودند تا پهلویگراهای شرمگین شیرفهم شوند. و لذا اگر پهلوی اول و دوم، و خمینی ملعون و خامنهای مفلوک راهکارِ «توبه اجباری» را در پیش گرفتند، پهلوی سوم با توجه به «نوگرایی»اش به تلفیقِ اجبار و اختیار روی آورده است. علی برکتالله!
و بدینسان آزادیِ وعده دادهشدهی تولهساواکیها معنا میشود!
📌 پیشنهاد میکنیم حتماً این مصاحبه را مطالعه کنید و از شدتِ جعل، تحریف، وارونهنمایی و تناقصهایاش غرق شگفتی و شعف شوید.
عجب باد سفاهتی میوزد!