ریشه های عینی ظهور رضا خان
این دوران مصادف است با کشف گسترده و استخراج صنعتی نفت در کرانههای ایرانی خلیجفارس، همچنین دورانی که این طلای سیاه ارزش ویژه خود را در جریان جنگ جهانی اول به اثبات رسانده و اهمیت جهانی یافته است. البته انگلستان پیش از آغاز استخراج صنعتی نفت ایران در منطقهای که امروز به نام عربستان سعودی میشناسیم، مشغول بهرهبرداری از منابع نفتی شده بود. درنتیجه کارشناسان امور نفتی در منطقه حضور داشته و مناطق اطراف سفرههای نفتی عربستان را جستجو میکردند. اسنادی که پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ توسط لنین افشا شد، نشان میدهد که دولتهای انگلیس و روسیه طی قراردادی محرمانه عملاً ایران را بین خود تقسیم کرده بودند. طبق این قرارداد شمال ایران به روسیه واگذار شد و منطقه جنوب تحت نفوذ انگلستان قرار گرفت. قدرت دولت به منطقه مرکزی ایران محدود میماند. با این احوال، اگرچه قرار بود که پس از این تقسیم، دولت مرکزی به حال خود رها شود، اما در عمل هر دو دولت انگلیس و روسیه تلاش میکردند که دامنه نفوذ خود را در دربار گسترش دهند. دربار مرکز توطئهچینیهای اینان بود، بخشی از وزرا و درباریان از مطامع روسیه پشتیبانی میکردند و بخشی دیگر سنگ منافع انگلیسها را به سینه میکوبیدند؛ در واقع آن دو نقشی بهجزت ضعیف دولت مرکزی در جهت تقویت منافع خودشان بازی نمیکردند. این نیروها در مناطق نفوذ خود ارتش و سیستم اداری ویژه خود را داشتند؛ مستشاران روسی به شمال اعزام میشدند و کلنلها و سربازان انگلیسی در جنوب جولان میدادند. در این میان حکام محلی که در واقع همان تیولداران و زمینداران بزرگ بودند، طرف یکی از آن دو را گرفته و تحت حمایت آنان به تاختوتاز در منطقه میپرداختند.
ارتش روسیه پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به دستور حکومت شوراها، خاک ایران را ترک کرده و حزب کمونیست به دستور لنین، بهصورت یکطرفه قرارداد محرمانه فوق را ملغی اعلام کرد، اما ارتش قزاق طرفدار تزار نیکلای مخلوع همچنان درایران باقی ماند. رضاخان یکی از دستپروردگان همین ارتش بود. او از درون ارتش ضدانقلابی قزاق ظهور کرد؛ اما علیرغم خروج نیروهای روسی از شمال و ابطال قرارداد، انگلیسیها کماکان به حضور خود در جنوب ایران ادامه دادند. آنان ارتش قزاق را زیر بالوپر خود گرفته و اقدام به تجدید نظرهایی در سیاستهای منطقهای خود کردند. اینک خطر اصلی، خطر کمونیسم ارزیابی میشد و انگلیسیها تلاش میکردند که احتمال گسترش انقلاب اکتبر به ایران را به حداقل برسانند. عجیب نیست که ناگهان انگلیس که تا چندی پیش طرفدار تز دولت مرکزی ضعیف برای حفظ سلطه خود در جنوب ایران بود، پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تغییر سیاست داده و نیاز به تشکیل یک دولت مرکزی قوی در ایران برای مقابله بانفوذ شوروی را در دستور روز قرار میدهد؛ دولتی متمرکز و قدرتمند، درعینحال طرفدار انگلیس.
بنابراین، طرح کودتای رضاخان و سید ضیاء در جهت تحقق این سیاست نوین و بهمنظور جلوگیری از گسترش انقلاب سوسیالیستی به ایران، سازماندهی میشود و سرانجام دولت مرکزی نیرومندی به رهبری شخصیتی نظامی و خشن، مانند رضاخان به قدرت میرسد. رضاخان ارتش واحد، زبان واحد و دستگاه قضایی واحد را سازماندهی میکند. اگرچه همین تغییرات، در صورت ظاهر همانند دوران شکلگیری دولتهای مدرن بورژوایی در اروپا اتفاق افتاد، اما درواقع، این تغییرات نتیجه منطقی جنگ طبقاتی طبقه جدید علیه فئودالیسم و رشد و گسترش بورژوازی در جامعه نبود، تغییری بود تحمیلی و از بالا بدون وجود پایههای اجتماعی لازم در ساختار جامعه. در جامعه ایران هیچگاه طبقه بورژوازی انقلابی شکل نگرفته بود، و این جامعه به علت وجود ساختار وجه تولید هزارساله آسیایی، هرگز دوران فئودالیسم کلاسیک را از سر نگذرانده بود.
یکی از وظایف اصلی این دولت دست ساخت جدید بورژوایی غلبه بر وضعیت ملوکالطوایفی موجود و کنترل مرزها بود که درنتیجه آن سرکوب ملیتها در مناطق مرزی آغاز شد، این سرکوب تنها به سرکوب نظامی محدود نماند و در ابعاد فرهنگی نیز گسترش یافت. ازآنجاکه زبان دیوانسالاری (بوروکراسی) کشور درگذشته زبان فارسی بود، این زبان بهمثابه زبان رسمی کشور تعیین شد (در دوران وجه تولید آسیایی زبان بوروکراسی دولتی حتی در هندوستان و مرزهای چین نیز فارسی بود)؛ بنابراین استدلال میبایست تمام مناطق مرزی نظیر کردستان، آذربایجان، بلوچستان، ترکمنستان و غیره که ملیتهایی مختلف با زبانها و پیوندهای تاریخی متفاوت برای هزاران سال در آن زیست کرده بودند، اینک تغییر زبان داده و به فارسی بنویسند و سخن بگویند؛ تخطی از این فرمان سرکوب شدید توسط دولت مرکزی را به ارمغان میآورد. زبان مدارس و ادارات بهاجبار به فارسی تغییر میکند و دولت مرکزی هنگام اجرای همه این اقدامات حمایت انگلیسیها را پشت سرخود دارد. جالبتوجه است که دولت انگلستان که تا صباحی پیش برای حفظ منافع خود شیخ خزعل را در جنوب تقویت میکرد، در این دوره برای تقویت دولت مرکزی، خود از مبتکرین سرکوب قیام خزعل میشود.
مسئله ملّی در ایران
مفهوم ملت در اروپا پس از طی پروسه طولانی رشد مناسبات کالایی، ایجاد بازار واحد ملی و زبان واحد و سرانجام تشکیل دولت ملّی شکل گرفت. امّا، این روند در ایران، به علت غلبه طولانی وجه تولید آسیایی بر مناسبات تولید تا دوره امپریالیسم صورت نپذیرفت. این مناسبات، برای اولینبار در دوره رضاشاه، آن هم از بالا و بهزور قوای نظامی و حمایت نظامی و سیاسی امپریالیسم بر جامعه ایران تحمیل شد. مسلماً چنین پروسه جبر و زوری که بدون درنظرگرفتن نیاز وحدت ملی بر اساس زبان، فرهنگ و محدوده جغرافیایی در صدد تشکیل یک دولت فراگیر ملی، تحت سلطه فارسها بود، منجر به تقویت احساسات ناسیونالیستی در درون ملل تحت ستم میشد. مللی که زبان، فرهنگ و دیگر وابستگیهای قومی آنان بهشدت سرکوب و انکار شده و اقتصاد آنان در سطح نازلی نگاهداشته شده است. آنان ازنظر نظامی تحت کنترل قرارمی گرفتند. مناطق سکونت آنان بیشتر به شهرکهای اشغالی شباهت داشت. این ملل از حق شرکت در تصمیمگیریهای مربوط به خود محروم بود و سیاستهای اقتصادی و اجتماعی آنان از مرکز تعیین میشد. چنین وحدت ملی معنای عینی پدیده ستم ملی بود. ستمی هنوز بر اساس ایده کهن استبداد آسیایی، اما این بار در پوسته یک دولت مدرن بورژوایی که توسط امپریالیسم بر جامعه تحمیل شده است.
دولت «مدرن» سرمایهداری و نقش روحانیت
این دولت دست ساخت امپریالیسم از همان ابتدا بر پایه سرکوب بنا گذاشته شد، و نقش آن برپایی ایرانی متحد، یا بهتر است بگوییم، برقراری یک وحدت ملی اجباری تعیین شده بود. این دولت علاوه بر سرکوب ملل تحت ستم، وظیفه مبارزه بر علیه هرگونه حرکت مستقل کارگران و زحمتکشان را نیز برعهده داشت.
این دوران همچنین شاهد شکوفایی مالکیت ارضی در اکثر نقاط ایران به شمار میآید. رضاخان خود با تصرف جبری زمینها، بهویژه در مازندران و گیلان، مبدل به یکی از بزرگترین ملاکان ایران میشود. به سخن دیگر، فردی که با قصد ایجاد جامعه مدرن بورژوایی و مدرنیسم در ایران پا به میدان گذاشته بود، خود تبدیل به بزرگترین ملاک کشور شده و نشان میدهد که تا چه اندازه ماهیت چنین دولت بورژوایی ساختگی و تقلّبی است. ما در این دوره شاهد پدیده جدید دیگری نیز هستیم. روحانیون که درگذشته گاه زائده دربار و درباریان بودند و گاه تا حد مخالفت جدی و علنی با آن پیش میرفتند، اینک تنها به لایهای انگلی، تحت نظارت و کنترل دولت مرکزی تبدیل شدهاند. آنان نهتنها ضعیف و رانده نشدند، بلکه تقویت شدند و امکاناتی کنترل شده و محدود، مانند درآمد اوقاف، به آنان اختصاص یافت تا ساکت بمانند و منتظر بنشینند تا درزمان لازم به نجات دستگاه حاکمیت بشتابند. بدین ترتیب رضاشاه طی این دوره نهتنها توانست دستگاه قضایی، آموزشی و مالیاتی مدرن خود را سازمان دهد، بلکه کنترل روحانیت شیعه را نیز در دست گرفت. جامعه چه در این دوره و چه در دوران سلطنت محمد رضاشاه شاهد افزایش تعداد روحانیون و ملأها در سطح کشور است؛ اما این نقش بهمرور زمان تغییر مییابد. اینک آنان دیگر چون گذشته بهمثابه دلالان حکومتهای محلی عمل نمیکردند. آنان منابع درآمد ویژه خود، املاک موقوفه و مساجد و تکایای محلی را داشتند که مالا این منابع مالی منجر به کسب قدرت بیشتر و استقلال گستردهتری میشد؛ قدرت و استقلالی که آنان را قادر میساخت تا در پارهای از موارد برای گرفتن امتیازات بیشتر از هیئت حاکمه، مخالفت کرده و به چانهزنی بنشینند. این پدیده باعث شد که در دوره رضاشاه قشر روحانیت چندین بار مورد تهاجم قرار بگیرد، اما باتوجهبه ماهیت انگلیاش توانست از سرکوبها جان بدر برده و به حیات خود ادامه دهد. آنان هیچگاه نابود نشدند. سرکوب معمولاً موقت بود و آنان پس از مدتی، درزمان مناسب مجدداً سر برمیآوردند.
پس از سرنگونی رضاشاه و اشغال ایران توسط متفقین، روحانیون مجدداً سربلند کردند. دوران اولیه سلطنت محمدرضا شاه نشان داد که دستگاه روحانیت شیعه نهتنها در خلال سرکوب رضاخانی از بین نرفت، بلکه بهمراتب قویتر و نیرومندتر هم شده است. این بار دستگاه روحانیت شیعه بهعنوان شریکی برابر برای سرکوب کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به کمک شاه آمد. درواقع همکاری مستقیم روحانیت، مشخصاً آیتالله کاشانی بود که کودتای منجر به بازگشت مجدد شاه را به فرجام رسانید. در این دوران سرمایهداری جهانی نیز وارد مرحله نوینی میشود. (۱)
به طور خلاصه، امپریالیسم در دوران محمد رضاشاه، دیگر خواهان تنها صدور سرمایه به معنای کلاسیک آن نیست، در این دوره آنان بیشتر دست به صدور وسایل تولید میزنند. چرا که انقلاب تکنولوژیک این دوران هرروزه تکنولوژی جدیدتری عرضه کرده و وسایل تولید کهن را از چرخه تولید خارج میکند. بحران سرمایهداری در این دوران آمیزهای از بحران اضافه تولید کالا، و بحران اشباع ماشینهای قدیمی تولیدکننده کالاست که بهترین راهحل این بحران صدور هر دوی آنان به کشورهای عقبافتاده و حاشیهای است.
با این توضیحات، اکنون بهتر میتوان دلایل علاقهمندی امپریالیسم به رشد سرمایهداری در کشورهای عقبافتاده را در این دوران فهمید. اگر آنان درگذشته تلاش میکردند که مناسبات سرمایهداری را در سطح روابط دلالی نگاهداشته و از بورژوازی داخلی تنها بهعنوان عاملین خریدوفروش کالاهای تولیدی مصنوع غرب در بازار داخلی استفاده کنند؛ اینک درصدد ارتقا آنان به سرمایهداران تولیدکننده داخلی بهمنظور استفاده از نیروی کار ارزان و افزایش ارزش اضافی، همچنین خلاصی از انباشت صنایع کهنه در کشور متروپل هستند.
پدیده «اصلاحات ارضی» و «انقلاب سفید» در سال ۱۳۴۱ ترجمان دقیق این تغییر کارکردی امپریالیسم جهانی است. سهام کارخانهها به زمینداران سابق فروخته میشود و حکومتهای محلی، استانداریها و شهرداریها، مقدمات ایجاد کارخانهها را تسریع و تسهیل میکنند. آنان متولی آمادهسازی مقدمات لازم برای جذب این وسایل تولیدی اشباع شده خارجی درایران هستند. نگاهی گذرا به محتوای ۱۳ اصل رفرم انقلاب سفید شاه ثابت میکند که همه این تغییرات در خدمت هدف بالا بوده است. بدیهی است که این نوع سرمایهداری در بستر تفکرات وجه تولید آسیایی بهسرعت انحصاری میشود. به سخن دیگر، همانند دوران تیولداری در وجه تولید آسیایی، در این دوره ما شاهد خادمان دربار هستیم که امتیاز تولید بخشهایی از صنایع وسایل مصرفی (یخچال و بخاری و تلفن و غیره) بهعنوان صله خوشخدمتیهای خود دریافت میکنند. ظهور «صد خانواده» که اغلب از ایادی درباری هستند، آغاز میشود؛ اما این بار آن تیولداران، به یکباره و از بالا تبدیل به سرمایهداران عمده ایران شدهاند. این امر به انحصاری شدن تولید و نهایتاً اشباع سریع آن منجرمی شود.
این سرمایهداری فاقد قدرت دستیابی به تکنولوژی دستاول و مستقل است. آنان خریداران تکنولوژی دستدوم، یا بنجلهای غرب هستند. اگرچه انتظارمی رفت که قیمت تولید در این جا، باتوجهبه سطح نازل دستمزدها پائین باشد، اما به دلیل عدم وجود عوامل زیربنائی تولید و عقبماندگی اقتصادی در سطح جامعه، بسیار بالا است. دستمزد ارزان تنها بخش کوچکی از مخارج تولید را تشکیل میدهد. درنتیجه چنین تولیدی قابلیت رقابت در بازار جهانی را نداشته و به محدوده بازار داخلی محدود میماند و دچار بحرانهای مداوم انباشت تولید و بیکاری میشود. این صنعت تنها با اتکا به زدوبندهای پشت پرده، سوبسیدها و ارتش قادر به حفظ موقعیت انحصاری خود است. ازاینرو برخلاف ظهور و قدرتگیری بورژوازی در اروپا، مبارزه بورژوازی برای کسب حقوق دمکراتیک در جامعه ابداً مطرح نیست.
دولت تحمیلی پهلوی با اتکا به این مناسبات تحمیلی و بحرانزا بهتدریج به سمت «مدرنیزه» شدن حرکت کرد. این جامعه اگرچه پیراهن «مدرنیسم» را بر تن کرده است، اما جوهره تفکر استبداد آسیایی خود را همچنان حفظ کرده و بر همان اساس عمل میکند.
جمهوری اسلامی نیز پس از سوارشدن بر موج انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به بازتولید همان مناسبات، اما این بار با ظاهری نوین ادامه داد، عمامه روحانیون جای تاج شاهنشاهی را گرفت اما درعمل هیچگونه تغییری در ماهیت دولت سرمایهداری تحمیلی اتفاق نیفتاد.
انحصارات بزرگ مانند دوره شاه هنوز در اختیار یک گروه خاص قرار گرفته و تنها تفاوت تبدیل «۱۰۰ خانواده» دوران شاه، به «۱۰۰ خانواده» حکومت آخوندها است! آمار و اطلاعات منتشره توسط خود ارگانهای دولتی نشان میدهد که ۸۰ درصد انحصارات تولیدی، تجاری و ساختوساز یا در دست آخوندها، آقازادهها حکومتی و بازاریها و یا تحت تسلط بنیادهای وابسته به سپاه پاسداران و یا دفتر رهبری است.
بدیهی است که چنین ساختار دیوانسالار و انحصارطلبی هرگز قادر به تحقق مطالبات بورژوا دمکراتیک در جامعه نخواهد بود. چنان که دیدیم تغییر رژیم از سلطنت به جمهوری اسلامی، بدون امحای کلیه مناسبات تولیدی کهن، تغییری در ساختار جامعه پدید نیاورد؛ بنابراین هیچ رژیم دیگری در آینده، اعم از لیبرال دمکرات، سوسیال دمکرات، سکولار و غیره که هنوز خواهان حفظ مناسبات سرمایهداری است، نمیتواند بهبودی در شرایط فعلی پدید آورد و تنها با تحدید حقوق دمکراتیک مردم قادر به ادامه حیات خواهد بود.
اینک سؤال از نیروهای بهاصطلاح لیبرالها، سکولارها و سوسیال دمکرات ایرانی که میخواهند مدل دموکراسی بورژوازی غربی را برای جامعه ما الگوبرداری کنند، این است که چگونه میتوان از طبقه بورژوایی که تنها میتواند با اتکا به اعمال دیکتاتوری برای حفظ انحصارات دولتی (یا به شکلی تیولداری جامعه پیشا سرمایهداری) به حیات خود ادامه دهد، انتظار دموکراسی داشت؟ علاوهبرآن چگونه میتوان بدون برنامهریزی هدفمند و درازمدت، اقتصاد ایران را که اینک پس از چهل و چند سال، دچار مشکلات عدیده و فراوانی است، از این ورطه نجات داد و به شاهراه پیشرفت هدایت نمود؟ چنین تغییری تنها در سایه اقتصادی برنامهریزی شده سوسیالیستی، آنهم طی چند دهه و خارج از مدار مناسبات سرمایهداری امکانپذیر است. جهان سرمایهداری مدرن امروز کاملاً متفاوت با جوامع سرمایهداری اولیه ۳۰۰ سال پیش است. جهش تکنولوژیک در کشورهای عقبافتاده اگر نگوییم غیرممکن، بسیار دشوارتر شده است. روال تکامل سرمایهداری از دوک نخریسی به ماشین بخار و سپس کشف نیروی برق و اینک عصر کامپیوترها و هوش مصنوعی بیش از ۳۰۰ سال به درازا کشید. چگونه بورژوازی علیل و ناقصالخلقه ایران در این آشفتهبازار سرمایهداری و در میان اینهمه رقابتها میتواند برنامهریزی این جهش را سازماندهی کند. این سرمایهداری، خود زائدهای از سرمایهداری امپریالیستی بوده و بنا به تقسیمکار جهانی اجرای نقش ویژهای را برعهده دارد. علاوهبرآن، بورژوازی ایران بنا به ماهیت انگلی خود، چه در دوره شاه و چه امروز همیشه خواهان انباشت سریع سرمایه، یا بهتر است بگوییم ثروت بدون دردسر بوده که تنها از طریق دزدی، کلاهبرداری و رانتخواری امکانپذیر است. این طبقه تمایلی به تولید ندارد. بورژوازی ایران بیریشه و بیاصلونسب است، طبقهای است که تنها با اتکا به دلالی و پولهای بادآورده دزدی و رشوهگیری و زدوبند با دولت ارتزاق میکند. بورژوازی ایران به شکلی تحمیلی و بر اساس نیازهای سرمایهداری جهانی وا امپریالیسم از دل وجه تولید آسیایی (۲)، با مشخصه فرهنگی دیکتاتوری و تفکر خان خانی پیشا – سرمایهداری ظاهر شد و هیچگاه قادر به ایجاد شکوفایی اقتصادی نخواهد بود. این سیستم تنها با اتکا به سرکوب و ارعاب و کشتار قادر به حفظ قدرت است. به سخن دیگر، این طبقه هرگز قادر به قراری دمکراسی درایران نخواهد بود. این امکان فقط در صورت گسست ریشهای از امپریالیسم و سرمایهداری جهانی تحقق میپذیرد، وظیفهای که تنها با پیروزی انقلاب سوسیالیستی به سرانجام میرسد. تنها انقلاب سوسیالیستی است که میتواند مسائل ریشهای جامعه مانند مسئله ارضی، مسئله ملّی، مسئله زنان، مسئله دمکراسی و غیره را سامان دهد، و هیچ دولت ناقصالخلقه و تحمیلی ساخته دست امپریالیستها، به شهادت تاریخ، نمیتواند این وظایف را به انجام رساند، همان گونه که رضاخان نتوانست و یا رژیم شاه و «انقلاب سفید» وی که نتوانست مسئله ارضی را حل کند. اصلاحاتی که تنها به کمک حل بحران مازاد تولید و مازاد سرمایه امپریالیسم، پس از جنگ دوم جهانی شتافت و آنان را نجات داد.
«انقلاب سفید شاهنشاهی» تودههای روستا را از زمین جدا کرد تا بتواند بهمثابه نیروی کار ارزان در شهرها استخدام شوند؛ اما در عمل هم تولید روستا و هم تولید شهرها را نابود کرد. نقشه تمامی این اصلاحات توسط بنیاد فورد (۳) وابسته به سازمان «سیا» ریخته شد، نقشهای ژنریک که در کشورهای دیگر ازجمله در آمریکای لاتین و آسیا هم به مورد اجرا گذاشته شد.
بنابراین اصلاحات ارضی به معنی دقیق کلمه هیچگاه درایران صورت نگرفت. تقسیم حدود ۶۰ درصد اراضی بین کشاورزان نهتنها خللی به منافع اساسی زمینداری بزرگ درایران وارد نیاورد، بلکه کارایی این قطعات کوچک را به دلیل افزایش هزینه واحد تولید کاهش داده و موجب نابودی تولید کشاورزی گردید. ازاینرو ما در این دوران شاهد مالکیت کلان در کنار مالکیتهای خردی هستیم که اندکاندک در حال نابودی و یا تبدیل به شرکتهای زراعی سرمایهداری هستند. در چنین شرایطی تنها با ملی کردن و تحت کنترل قراردادن یک دولت کارگری (نماینده اکثریت جامعه) کلیه این اراضی است که میتوان سرمایههای لازم برای سرمایهگذاری در تولید کلان کشاورزی صنعتی را آزاد کرد.
تجربه انقلاب ۱۳۵۷ و حرکتهای ماقبل آن بهخوبی نشان داد که راهحلهای خرده بورژوایی اساساً پاسخگو نیستند، خرده بورژوازی ایران نیز پاسخگو نیست. خرده بورژوازی ایران تاریخاً عادت به خدمتکاری گرایشهای ارتجاعی جامعه دارد. لایههای فوقانی خرده بورژوازی در تمامی دوران تاریخی ایران، همیشه گروه ضربت ارتجاع بوده است؛ بنابراین، حتی اگر این خرده بورژوازی، صادقانه خواستار برقراری دموکراسی بورژوایی در جامعه ایران باشد، راهحل دیگری بهجز پیوستن به طبقه کارگر و تلاش در جهت اضمحلال و نابودی سیستم سرمایهداری و دولت حامی آن در پیشروی خود ندارد. برقراری دموکراسی، حتی در حد بورژوایی آن به جز از طریق سرنگون کردن این دستگاه دولتی سرمایهداری و خلعید از هیئت حاکمه سرمایهداری موجود امکانپذیر نیست. با وجود اینان، انتظار دموکراسی، حتی در حد بورژوایی آن را هم نمیتوان در ایران داشت.
مردم در تمام ادوار تاریخی خواستار دموکراسی بودهاند و نبرد امروز در ایران در جهت تحقق این خواست جریان دارد. برقراری دموکراسی یعنی تعدیل قدرت دولتی و اعمال قدرت اکثریت مردم (یا اردوگاه کار). دولتی که ماهیت سرکوبگرش طی چهل و چند سال گذشته بهروشنی نشان داد که آنان هیچگاه مدافع حقوق مردم و برقراری دموکراسی نبودهاند. کسب و استقرار حقوق دموکراتیک در جامعه تنها از خلال نبرد طبقه کارگر و متحدینش امکانپذیر خواهد بود. تنها تولیدکنندگان یعنی کسانی که مجبور به فروش نیروی کار خود هستند که میتوانند پاسخی درخور برای نفی استثمار و ایجاد رفاه عمومی در جامعه بدهند.
مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz
خرداد ۱۴۰۱
یادداشت ها:
(۱) رجوع شود به مقاله «پیدایش امپریالیسم»، مرحله چهارم: عصر سرمایهداری پسین
(۲) رجوع شود به مقاله وجه تولید آسیایی
(۳)
https://www.jstor.org/stable/25482637