آقای پهلوی در این سخنرانی، بحث خود را بطور زنده ارایه کرد و به سوالات تنی چند از شهروندان ایرانی نیز پاسخ داد (۱). ایشان در این مصاحبه مطبوعاتی، به امر لزوم و امکان نفی حاکمیت مذهبی ایران تاکید کرد و به خواست اجتماعی-تاریخی ساکنان ایران در برقراری آزادی و دموکراسی نیز، به تفصیل پرداخت. در اینکه منافع یک شاهزاده میلیاردر، من شاه نزاده کارگر معلول بازنشسته و همچنین اکثریت عظیم ساکنان ایران، در نفی حاکمیت ایدیولوژیک-توتالیتر و تبعیض زای کنونی ست، شکی ندارم.
سعی می کنم در کوتاهترین شکل ممکن تفاوت نظرات و منافعم را با آقای پهلوی در مورد آینده ایران مطرح کنم. چه خود ایشان در همین مصاحبه مطبوعاتی، بر لزوم تصحیح و تکمیل دایمی نظرات سیاسی تاکید کرد و شاید طرح نظرات من نوعی، کمکی به ایشان و دیگر دوستداران استقرار آزادی و دموکراسی در ایران کند و من نوعی نیز بتوانیم به سهم خود کمک کنیم تا با بررسی و نقد نظرات خود و دیگران، از تجربه شکست های مسلسل انقلاب مشروطیت و انقلاب ملی کردن صنعت نفت و انقلاب مظلوم بهمن ماه درس گیریم و از تکرار مجدد فاجعه ای دیگر، به همت جامعه مدنی سازمان یافته ایران جلوگیری کنیم و چرخه معیوب از چاله بیرون آمدن و در چاه افتادن را برای همیشه دراین فلات پهناور و ثروتمند، از چرخش بیندازیم!
نخستین مشکل من با آقای پهلوی و هم طبقه ای های ایشان، در پوپولیسم عوامفریبانه ای ست که شکل حکومت مناسب برای آینده ایران را به آینده ای نامعلوم و «انتخاب آزاد» مردم موکول می کند. گویی انتخاب آزاد «مردم» همواره حجت و اصلح الصالحات است. درست برعکس، تاریخ نشان می دهد که انتخاب مردم همواره اصلح الصالحات نیست که هیچ بلکه، انتخاب آزادانه مردم و دیدن «آزادانه» عکس آقای خمینی در ماه و «پنداشتن آزادانه» آدولف و دوچه و پل پت و دیگر دیکتاتورها بمثابه «ناجیان ملت»، همواره «حجت» یک فاجعه اجتماعی-تاریخی بوده است!
اینبار نیز «انتخاب آزادانه» مردم در بازگشت به رژیم شاهنشاهی در ایران، نه تنها راهگشا و حلال مشکلات تاریخی جامعه ایران نخواهد گردید بلکه به فرض بازگشت «آزادانه» به سلطنت، با نظامی غیردموکراتیک، نالاییک و سراسر تبعیض در ایران روبرو خواهیم گردید!
آقای پهلوی در بیانات روشن خود برای آینده ایران، از «رسالت» هم میهمان خارج از ایران هم صحبت می کند. اما من نوعی نه چنین «رسالتی» برای خود و نه برای دیگر شهروندان برابرحقوق دهکده کوچک جهانی قایل نیستیم و معتقدیم با پیشرفت علم و تکنولوژی و بویژه انقلاب جهانی دیجیتال، دوران خدا و شه و قهرمان و به عبارت دیگر «خرافات» و «رهبری» و «رسالت» و از این قبیل «حقوق ویژه» برای اشخاص حقیقی و حقوقی، در سراسر جهان بسر آمده است!
آقای پهلوی در جایی دیگر از همین مصاحبه می گوید، امروز شهروندان ایران را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
– دسته اول کسانی که در راه کنار زدن حاکمیت عقب مانده و کاهل مذهبی گام برمی دارند
– دسته دوم ایرانیانی که به تداوم حاکمیت مذهبی یاری می رسانند
خب بی تردید این تقسیم بندی از نظر من هم درست است چه خندق بین حاکمان صاحب سرمایه و محکومان فاقد سرمایه آنچنان درمورد مشخص ایران عریض و طویل وعمیق شده است که با هیچ ترفندی نمیتوان درمیان این دو قطب متخاصم بی طرف ماند و به زندگی ادامه داد!
اما آیا درک شاهزاده پهلوی صاحب سرمایه و من شاه نزاده فاقد سرمایه، از مجموعه کسانی که به تداوم حاکمیت مذهبی ایران یاری می رسانند، یکی ست؟
برای درک بهتر خوب است ببینیم در طول چهل و چند سال گذشته چه کسانی، چرا و چگونه به بقای حاکمیت مذهبی ایران یاری رسانده اند؟
خب در این بررسی تردیدی نیست که مافیاهای ثروت و قدرت و مزدوران رنگارنگ مسلح آن، عامل اصلی اقتدار چهل و چند ساله ناجمهوری نااسلامی، از طریق سرکوب مداوم اقشار گوناگون اجتماعی بوده اند و هستند.
پاسخ من به این سوال منفی ست و بر این باورم که بخشی از مخالفان حاکمیت مذهبی کنونی، عامل دیگری هستند که بصورت یک «ذوج نیرو» بکمک حاکمیت مذهبی ایران آمده اند و آب بر آسیاب حاکمیت مذهبی ایران می ریزند و به تداوم حاکمیت مذهبی ایران؛ برغم منافع متضاد خود با این حاکمیت؛ یاری می رسانند!
حال ببینیم این مخالفان که برغم تضاد منافع و مخالفت، به بقای حاکمیت مذهبی ایران یاری می رسانند چه کسانی هستند؟
یکم: همه کسانی که از طرفی با سکوت در مقابل کلان سیاست های جنایتکارانه دولت های امپریالیستی، اعم از شرقی و غربی و شمالی و جنوبی؛ در منطقه و بویژه کشورهای همسایه ایران؛ سکوت کرده اند و از طرف دیگر با «لابی گری» (می توانید بخوانید قول حفظ منافع این دولت ها در آینده ایران) با همین دولت های متجاوز امپریالیستی و در ضدیت با حاکمیت مذهبی ایران، مبلغ رشد شوینیزم ایران پرست تبعیض گرا بر بستر ضدیت با حاکمیت مذهبی ایران، و بطور مثال طرح شعارهایی همچون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شده اند!
دوم: آن دسته کسانی که مورد حمایت راست ترین جناح های میلیتاریستی امپریالیستی هستند و با طرح شعارهای ضربا زورا و تبلیغ لزوم اعمال خشونت مردمی در مقابل خشونت دولتی، کلاشنیکوف بردوش، خواهان مقابله به مثل با حاکمیت مذهبی ایران هستند و به عبارت روشنتر، در تدارک جنگ داخلی و بالکانیزه کردن ایران هستند!
خب اگر آقای پهلوی درست بگوید و ساکنان ایران و شهروندان خارج از کشور به دو دسته فوق تقسیم شوند، خود آقای پهلوی؛ که تافته جدا بافته ای از دیگر ایرانیان نیست؛ در کجای این دسته بندی قرار می گیرد؟
طبیعتاً آقای پهلوی شایسته ترین کسی ست که می تواند به این نظر مطروح در مصاحبه اخیر در مورد خود پاسخ دهد و در مورد جایگاه شخص خود نیز با ادله تعیین تکلیف کند. اما تا آن روز، من نوعی هم حق دارم نظرم را در مورد واقعیت نقش سیاسی آقای پهلوی، بتحریر درآورم.
از نظر من آقای پهلوی بخاطر جوانی و عدم تجربه یک زندگی اجتماعی طبیعی، که محصول موقعیت طبقاتی و زندگی اشرافی یک شهزاده میلیاردر در تبعید است، از مکانیسم رابطه متقابل اندیشه فرد و عمل اجتماعی در جوامع گوناگون، کم بهره است. بعبارت دیگر ایشان این نکته را درک نمی کند که در ایران، آن دوران سپری شده است که بنام دموکراسی، در میان دو صندلی سلطنت و جمهوری بتوان نشست!
ایشان به این نکته توجه ندارد که اگر اصل؛ طبق ادعای خود ایشان؛ بر استقرار «آزادی و دموکراسی» در ایران است، عدم روشنایی در خواست شخص ایشان برای آینده ایران و موکول کردن این مهم به آینده و احاله شکل حکومت به انتخاب آزاد «مردم»، برغم ظاهر بس دموکراتیک، در گوهر فرسنگ ها با دموکراسی و حاکمیت مستقیم مردم بمثابه صاحبان اصلی قدرت، فاصله دارد . همان فاصله ای که بین حاکمیت مستقیم توده ها از ۲۴ بهمن ماه ۱۳۵۷ تا ۱۲ فروردین ماه سال بعد و دیدن آقای عکس خمینی در ماه فاصله دارد!
آقای پهلوی جهت تداوم ابهام و روشن نکردن نظر خود در مورد شکل مناسب حاکمیت آینده ایران، بارها سعی کرده است نشان دهد که سلطنت مشروطه در انگلستان و سوید و نروژ و هلند از جمهوری های چین و روسیه کره شمالی آزادترند و دموکراتیک تر تشریف دارند!
گیریم چنین باشد که هست، آیا مسولیت شهروندان خارج از کشور؛ که البته ایشان آنرا «رسالت» خود و پیروان خود می دانند؛ تنها طرح لزوم نفی حاکمیت مذهبی کنونی و پیروی از شعار «وحدت کلمه و بحث بعد از مرگ شاه» است و پرداختن به جایگزین مناسب و ممکن و توجه به امر «مشارکت جمهور مردم مساوی الحقوق» در قدرت، چرا امروز نالازم است و به دوران بعد از نفی حاکمیت مذهبی ایران و به آینده ای نامشخص بازمی گردد؟
پاسخ من نوعی در درسگیری از تجربیات تاریخ بشر و تجربه زنده شکست انقلاب بهمن ماه، همانا لزوم رفع ابهام و تدقیق پروژه اجتماعی-اقتصادی-سیاسی ممکن و مناسب برای آینده ایران با چند فوریت است. از نظر من هر ناروشنی در خواست اشخاص حقیقی و حقوقی برای آینده ایران و همچنین در پیش گرفتن روش های مبارزاتی پرهزینه، باعث سردرگمی و یاس اجتماعی می شوند و غیرمستقیم به حاکمیت مذهبی ایران در تداوم حاکمیت خود یاری رسانده است، یاری می رساند و یاری خواهد رساند!
اگر چنین است پروژه روشن و ممکن برای کشور ثروتمندی با غنای فرهنگی ایران چیست؟
به عبارت دیگر عدم توجه به هریک از مقولات فوق و عدم تثبیت و تقویت و بتبع آن بازتولید هر مقوله، در کوتاه مدت باعث تضعیف و نفی دیگر مقولات لازم برای استقرار آزادی و دموکراسی خواهد گردید.
در این نوشته بی مناسبت نمی بینم به این نکته نیز اشاره کنم که با گذشت زمان، مفاهیم «جمهوری و دموکراسی و لاییسیته» نیز تعمیق یافته و متحول و متکامل شده اند و حداقل های اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیوست های آن نیز همواره به روز می شوند. با گذشت زمان، جمهوری های متمرکز یکی پس از دیگری جای خود را به جمهوری های غیرمتمرکز می دهند تا حاکمیت جمهور مردم را عملی تر سازند. جهت مشارکت گسترده تر توده ها در سرنوشت خود، با گذشت زمان و با پیشرفت های علمی و بویژه انقلاب ارتباطات، دموکراسی نمایندگی از طریق مجالس عوام و اعیان، جای خود را می تواند به اشکال عالی تری از مشارکت دایمی توده ها از طریق انجمن ها و کمیته ها و شوراها و مجالس محلی و مرکزی، و به عبارتی «دموکراسی مستقیم» دهد!
تاریخ سده گذشته نشان می دهد که دخالت هر توهم و کیش و مسلک در امور اجتماعی، گاه فاجعه بارتر از دخالت «دین در دولت» بوده است. ایدیولوژی فاشیسم و سوسیالیسم توتالیتر، بارها در نقاط گوناگون جهان، میلیون ها قربانی از خود بجا گذاشته اند. تجربه تکامل جامعه بشر و پیشرفت علم و فناوری و نهایتا انقلاب ارتباطات، زمینه زمینی ساختن جوامع مدنی بر پایه علم و دوری از توهمات دوران ماقبل تاریخ بشر و تضمین مشارکت حداکثری توده های مردم در «دموکراسی مستقیم» را فراهم ساخته است!
پس شاهزاده رضا پهلوی و دیگر آزادیخواهانی که براستی خواهان تسهیل و تسریع استقرار آزادی دموکراسی و آبادانی در ایران از طریق انتخاب آزاد و دوره ای و مخفی و مستقیم تمامی مسولان مملکتی بوسیله ساکنان مساوی الحقوق ایران هستند، شایسته است از ایجاد ابهام در حداقل های لازم جهت استقرار پایدار آزادی و آبادی، تحت حاکمیت جمهور مردم ایران خودداری کنند.
آموزگار تبعیدی فرانسه، پانزدهم خردادماه ۱۴۰۱