احمد فردید؛ ورژن ایرانی هایدگر

در آمد

قبل از آن که خم بشویم روی این امر که احمد فردید که بود و چه می گفت،بهتر است مروری اجمالی داشته باشیم روی این امر که هایدگر که بود و چه می گفت و چرا در ایران نسخه ایرانی شده اش توانست بیش از نیم قرن دوام بیاورد.

مارتین هایدگر که بود 

هایدگر در سال ۱۸۶۹ در خانواده‌ای کاتولیک در جنوب غربی آلمان به دنیا آمد. پدر او فریدریش خادم کلیسا بود.‌هایدگر الاهیات را از سال ۱۹۰۹ در دانشگاه فرایبورگ آغاز کرد و بعد از آن به فلسفه روی آورد. فعالیتش همواره تحت تأثیر استادش ادموند هوسرل بود. از مهم‌ترین کتاب‌های او در فلسفه هستی و زمان است. او در این کتاب به نقد تاریخ فلسفه غرب که به تعبیر‌‌هایدگر همان تاریخ متافیزیک است، پرداخته‌است و در پی طرح افکندن هستی‌شناسی تازه‌ای است که خود آن را هستی‌شناسی بنیادین می‌خواند؛ چرا که نزد او تاریخ متافیزیک، تاریخ غفلت از وجود و افتادن در ورطه موجودانگاری است. وی از اعضای حزب نازی و نمایندهٔ این حزب در دانشگاه فرایبورگ بود. 

تکنولوژی

‌هایدگر نگاهی نقادانه و منفی به تکنولوژی داشت.او معتقد بود نتیجه متافیزیک مدرن علم و صنعت است که در آن هیچ خیر و برکتی نیست. تکنولوژی نشانه قهر الهی ست که کره زمین را ویران می‌کند. بشر سروصدای ماشین را به جای ندای حق گرفته است.

هایدگر در ایران

باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا اندیشه های هایدگر در بخشی از جامعه فرهنگی ایران خریدار داشت.این نزدیکی در کجا بود و چرا.

 آیا‌ هایدگر و آن دسته از ایرانیانی که بر آموزه های این متفکر آلمانی تأکید می ورزیدند راه رهایی را به مردم نشان دادند یا آن ها را در چاه ویل فلاکت رها کردند،به این مهم خواهیم رسید،کافی ست نگاه کنیم و ببینیم ما کجايیم و دیگران کجا.

دو ویژگی در‌هایدگر بود که در دهان سنت گرایان ایرانی خوش می آمد :

۱- نقد رادیکال از سنت متافیزیک غربی 

۲-فراهم کردن مقولاتی برای دفاع از سنت های نظری غیرمتافیزیکی و هم افقی با سنت های پیشاسرمایه داری در ایران. 

هم‌ هایدگر از نقد متافیزیک و هم فردید از مفهوم غربزدگی درکی متافیزیکی و وجودشناختی داشتند.یعنی آن چه در این میان مورد نقد بود نحوه مواجهه خاصی با وجود و هستی بود که خود را در سنت متافیزیک غربی آشکار می ساخت و به بسط کامل سوبژکتیویسم، غفلت از مسأله وجود و نهایتاً نیهیلیسم منتهی می شد.

در دهه چهل شمسی آل‌احمد غربزدگی را که آبشخوری‌هایدگری داشت از فردید گرفت و از گفتمان غربزدگی به منزله ابزاری ایدئولوژیک برای نقد و مبارزه با حکومت پهلوی بهره برد. در اندیشه وی مفهوم غربزدگی فردید، که قالبی برای نقد‌هایدگر از سنت متافیزیک غرب بود، به مدرنیزاسیونی میان تهی تنزل یافت.اعتراض او به هجوم فرهنگی سرمایه داری به برج و باوری فئودالی جانشین درک متافیزیکی و انتولوژیک ‌هایدگر و فردید از مفاهیمی چون غرب، غفلت از وجود و متافیزیک‌زدگی شد. 

این گفتمان و این رویکرد به غرب و غربزدگی به زعم فردید در شکل گیری اندیشه کسانی چون علی شریعتی، سید حسین نصر، رضا داوری، داریوش شایگان، احسان نراقی، غلامحسین اعوانی، عباس معارف، محمد مددپور، شهرام پازوکی، محمدرضا ریخته‌گران، مرتضی آوینی، محمد رجبی و بسیاری دیگرموثر بود.

 بعد از انقلاب نیز اندیشه‌های‌هایدگر بر کسانی چون حسین بشیریه و دیگر افرادی از این دست  که تریبون های دانشگاهی در اختیار آن ها بود بی تاثیر نبود.

کاربرد ایدئولوژیک از گفتمان غربزدگی در فضای بعد از انقلاب استمرار یافت و گفتمان غربزدگی به منزله بخشی از ایدئولوژی و گفتمان قدرت سیاسی در ایران درآمد که بیشترعلت سیاسی و ایدئولوژیک برای از میدان بدر کردن مخالفین سیاسی و ایدئولوژیک شان داشت.

احمد فردید که بود

آیا احمد فردید روشنفکری دیوانه بود آن گونه که  که آرامش دوستدار می گفت یا قانقاریای اخلاقی و مالیخولیای سیاسی بود آن گونه که عبدالکریم سروش از او یاد می کرد. 

سید احمد مهینی یزدی همانگونه که در پسوند نام خانوادگیش یزد آمده است در یزد بدنیا آمد و در مورد سال تولدش اختلاف هست اما در فاصله سال های ۱۲۸۳تا ۱۲۹۱ بدنیا آمده است .در سال ۱۳۱۸  به خاطر علاقه به واژه فره ایزدی خود را فردید و بدون تبار سیادت، از خود سید احمد فردید ساخت.

از دوازده سالگی شروع به آموختن فرانسه کرد. در شانزده سالگی از یزد به تهران آمد. سال ۱۳۰۷ از دبیرستان دارالفنون دیپلم گرفت و سال ۱۳۱۴ از دانشسرای عالی تربیت معلم لیسانس علوم تربیتی گرفت.  

نخستین نوشته اش در مورد هانری برگسون، فیلسوف فرانسوی ست که منتقد تجدد مادّی‌گرای غربی بود؛ که ضمن رد کردن عقلانیت و علم جدید تفکر شهودی را می‌ستود.

و این در حالی بود که دکتر ارانی اندیشه های  برگسون را برای فکر ایرانی مضرّ می دانست  و بر این باور بود اندیشه های بر گسون عقل‌گریزی و تاریک‌اندیشی و خرافه‌گرایی قرون وسطایی‌ را دامن می زند.

فردید بعد از جنگ دوم جهانی به فرانسه و آلمان رفت تا به تحصیل فلسفه معاصر اروپایی به ویژه اگزیستانسیالیسم و فلسفه مارتین‌هایدگر فیلسوف آلمانی بپردازد؛ ولی پس از سال‌ها اقامت در اروپا موفق به اخذ هیچ درجه تحصیلی نشد.

در اروپا از برگسون فاصله گرفت وبه مارتین هایدگر نزدیک شد. و رفته رفته یک هایدگری تمام معنا شد.

در چهل و پنج سالگی به ایران باز گشت و برای تدریس به دانشگاه تهران دعوت شد.احسان نراقی در هیئت امنای دانشگاه از حامیان او بود و پس از انتصاب فضل‌الله رضا به ریاست دانشگاه تهران و سرپرستی سید حسین نصر به دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی، مدرک دکترای او تأیید و به رتبه استادی ارتقا یافت.

فردید در دهه پنجاه در دانشگاه تهران به طرح اندیشه هایدگر در درس‌گفتارهای خود در رشته فلسفه دانشگاه تهران پرداخت.

جلسه‌های فردیدیه

محفل فردیدیه که با محوریت او شکل می گرفت حلقه روشنفکران غرب ستیزبود.این غرب ستیزی دو علت داشت :نخست کودتا بر علیه دولت ملی دکتر مصدق و نقش امریکا و انگلیس در این براندازی و دوم مدرنیته آمرانه ای که سرمایه داری وابسته در پیش گرفته بود و برج و باروی سنت را با خطر فروپاشی روبرو کرده بود. 

فردید از این فضا استفاده کرد و برای خود محفل فلسفی تشکیل داد که محور اصلی آن محفل مخالفت با تمدن غرب و پشت کردن به علم و تکنیک غرب بود.

محفل فردید، بزودی توجهاتی را جلب کرد.سیدحسن نصر و احسان نراقی که هر دو رگه هایی از غرب ستیزی داشتند و در دانشگاه تهران تدریس می کردند، از نفوذ خود استفاده کردند و کرسی استادی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را به او سپردند.غرب ستیزی در آن مقطع، شعار مناسبی بود که بسیار از نیروهای فکری بعضاً متعارض را به هم متصل می کرد.طرفه آن که این دو مشیر و مشار دفتر فرح پهلوی بودند.

فردید حدود ۲۰ سال فرصت داشت در محفلی که بنابه گفته داوری اردکانی سخنگوی تمام بود و شنونده اش بعضی از اهل نظر و استادان فلسفه بودند نظرات خود را تبلیغ کند.ایده هایی که اثرات خود را در دهه های بعد نشان می داد و داد.

با نگاهی به بعضی از کسانی که در این جلسات شرکت می کردند می توان به فهم این داستان رسید که فردید در حال پاشیدن چه بذری بود.

رامین جهانبگلو،شاهرخ مسکوب،داریوش شایگان،ابوالحسن جلیلی، داریوش آشوری، رضا داوری اردکانی، حمید عنایت، نجف دریا بندری، غلامحسین ساعدی از جمله کسانی بودند که پای صحبت های او می نشستند و هرچند همه با او یکدل و یک فکر نبودند اما خواه ناخواه تاثیراتی می گرفتند.

مفهوم غربزدگی

یکی از مفاهیم بر ساخته فردید مفهوم غرب زدگی بود که بزودی پر آوازه شد.اما این فردید با آن زبان پیچید‌ه‌اش نبود که این تعبیر را رایج کرد، بلکه جلال آل احمد با قلم همه‌فهم‌اش بود که مفهوم فلسفی غرب‌زدگی را از فردید گرفت و در قالب نقدی بر طرح مدرنیزاسیون آمرانه و استبدادی پهلوی دوم در آورد، نقدی که البته بیشتر رنگمایه سیاسی-اجتماعی داشت تا فلسفی-عرفانی.

به گفته آل احمد در ابتدای کتاب، او این مفهوم را از فردید گرفته بود اما شرحی که جلال از این مفهوم داد، ارتباطی با فردید نداشت. 

از نظر فردید روی گرداندن از غرب و غرب زدگی و شفا یافتن از این بیماری به معنای بازگشت به دامان شرق و معنویت آن بود که در عرفان نظری و فرهنگ تصوف می بایست جست که آن هم خود را حقیقت باطنی اسلامی می دانست.  

تاریخ غربزدگی

چند سال قبل از عزیمت فردید به غرب، فخرالدین شادمان، کتابی با عنوان ؛تسخیر تمدن فرنگی، نوشته بود که روند پیشرفت تمدن غرب در جوامع شرقی و آسیایی را مورد نقد و هشدار قرار داده بود. سر منشا غربزدگی از این کتاب است.

و در واقع تخم لقی بود که شادمان در دهان امثال فردید و جلال آل احمد و علی شریعتی و دیگران شکست هر چند منظور شادمان از غربزدگی چیز دیگری بود.

غرب‌زدگی در نزد فردید

اندیشه غرب زدگی نزد فردید با مفاهیم بسیاری نظیر نیست انگاری، یونانیت و ادوار تاریخی و مکر لیل و نهار ارتباط داشت. بر این اساس غرب‌زدگی پوسته‌ای فردیدی و محتوایی کاملاً هایدگری داشت.این اصطلاح را خود فردید وضع کرده‌ بود و شیفته آن بود. 

غربزدگی نزد فردید معنایی کاملاً وجود شناختی داشت و برابر بود با غفلت از وجود.غرب در نزد او به معنای مرگ تفکر حضوری و اقبال کردن به علم حصولی معنا می شد که همان غفلت از وجود بود.مفهوم غرب همان مفهوم متافیزیک بود؛ و غرب‌زدگی به معنای غلبه تفکر متافیزیکی بر هر گونه تفکر شهودی، قلبی و معنوی و حضوری بود.

فردید و جلال

فردید با برساختن مفهوم غربزدگی نقش به‌سزایی در شکل‌گیری نوعی نگاه به غرب داشت و این مفهوم بر نویسندگانی نظیر جلال آل‌احمد نیز تاثیر گذاشت.

جلال آل‌احمد تا آخر عمرش دوست و همنشین فردید بود و بلاشک از وی تأثیر زیادی پذیرفت. فردید نیز بار‌ها در سخنان خود از جلال آل‌احمد یاد می‌کرد و گرچه به وی انتقاداتی نیز داشت، اما در حوزه تفکر انتقادی نسبت به عالم مدرن نوشته‌های جلال بی‌شک از فردید تاثیر پذیرفته است. 

غرب‌زدگی، در خدمت و خیانت روشنفکران، ارزیابی شتابزده و سفر به ولایت عزرائیل با الهام از اندیشه های فردید نوشته شده است.

جلال در سال ۴۸ در گذشت و فرصت نیافت تا تحقق اندیشه هایش را با گوشت و پوست درک کند و ببیند حکومتی بر خاسته از سنت و ضد غرب و ضد مدرنیته چگونه حکومتی می تواند باشد.

اما فردید حکومت اسلامی را درک کرد و آن را در تئوری‌پردازی خود دخیل کرد.پروپاگاندای چند ساله اش به میوه نشسته بود و شاگردان و مریدان و هوادارانش از کار پردازان حکومت بودند.

طبق فلسفه علم‌الاسماء الهی که ایده اصلی فردید بود، انقلاب اسلامی بروز یکی از اسمای الهی در زمان جدید بود.

فردید و سیاست

ایده اصلی فردید که نوعی بازآفرینی معنویت شرقی در پسا تاریخ بود با ایدئولوژی ناسیونالیستی استبدادی نظام شاه در یک راستا بود.از همین رو فردید کوشید نوعی فلسفه شاهنشاهی برای حزب تازه تأسیس رستاخیر بنویسد که راه بجایی نبرد.

در آستانه قیام ۵۷ به تعبیر داریوش آشوری،فردید صد و هشتاد درجه چرخید و می‌خواست ایدئولوگ اسلام و جمهوری اسلامی بشود.در حالی که آن چنان پای بند به مناسک مذهبی نبود.

فردید در سال ۱۳۵۸ در حالیکه حدود ۷۰ سال از عمرش می‌گذشت فعالیت سیاسی اجتماعی قابل توجهی را آغاز کرد. وی در ارتباط با مساله تدوین قانون اساسی فعالیت زیادی کرد.او برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس شورای اسلامی نامزد شد.فدائیان اسلام از نامزدی او حمایت کردند.

ولی در هیچ‌ یک از دو انتخاب رأی لازم را به‌دست نیاورد و با ۲۰۱ رای خبرگان و ۶۰۰۰ رای برای مجلس شورای اسلامی ناکام ماند.

در فاصله سال های ۷۳-۱۳۵۸ نقد فردید به غرب و دعوت او به بازگشت به شرق معنوی، که پیش از قیام۵۷ به هیچ عنوان دلالتی سیاسی و دینی نداشت، رنگ اسلامی و سیاسی به خود گرفت.

و جز این اندیشه های فردیدالهام‌بخش  کسانی مثل رضا داوری اردکانی، مرتضی آوینی، یوسفعلی میرشکّاک و شهریار زرشناس شد که به پشتوانه نهادهای حکومتی توانستند عرصه فرهنگی جامعه را در دست بگیرند.گفته می شود ایده تهاجم فرهنگی  ایده‌ای بود که تحت تأثیر افکار احمد فردید شکل گرفت .

اندیشه های فردید که در بخشی از کارپردازان حکومت اسلانی ته نشین شده بود به تقابل حکومت دینی با غرب در وجه سلبی ش که مرگ برامریکا و اسرائیل بود مشروعیت تئوریک می داد.   

فردید و گارد های نخستینش از ورود مستقیم به حوزه  سیاست ابا داشتند اما نسل دوم فردیدیان مثل  آوینی و مددپور از مشوقین ورود به حوزه سیاست بودند.

اندیشه فلسفی فردید پس از ورود به حوزه سیاست و الزامات عملی آن، به نفع حکومت اسلامی بود و توانست گفتمان رقیب انقلاب اسلامی را به خوبی تقریر کرده و مواجهه انقلاب اسلامی با گفتمان غرب در حوزه اندیشه را برای هواداران حکومت تئوریزه کند.

نسل دوم فردیدیان

پس از قیام ۵۷ عده ای از آن جمله غلامحسین ابراهیمی دینانی،مرتضی آوینی، محمد مددپور، سید عباس معارف و بسیاری از جوانان به دور او گرد آمدند.

درگیری ها و خشونت ها و نیز شروع جنگ، فضایی مساعد برای رشد اندیشه های غرب ستیزانه فردید فراهم کرد.و او به ناگاه و بدون هیچ سابقه مبارزاتی، در زمره مدافعان  انقلاب اسلامی قرار گرفت و طیفی جدید ازهواداران حکومت اسلامی را گرد خود جمع کرد که از آن جمله می توان به رضا داوری اردکانی، علی لاریجانی، محمد رجبی دوانی، یوسفعلی میرشکاک، سهیل محمودی و مهدی صادقی فرزند شیخ صادق خلخالی اشاره کرد.

فردید برای محو آثار تمدن غربی نه تنها فعالیت های فکری مثل تغییر متون دروس دانشگاهی بلکه درجه ای از خشونت برای حذف آن لکه های فرهنگی را نیز تجویز می کرد و به این ترتیب برآتش تندروی های سال‌های اول انقلاب می دمید. سال‌ها بعد عبدالکریم سروش او را تئوریسین خشونت نامید.

سیره و سیرت فردید

گفته می شود  در کلاس‌های درس و محافل علمی به دیگران می تاخت  و به آن‌ها برچسب ماسونی، یهودی و غربزده می زد. اگر موقعیت و شرایط اقتضاء می کرد، از فحش های آن چنانی  نیز ابایی نداشت.

گاهی که آرام تر می شد، شیوه های مودبانه تری برای  تخریب رقیبان به کار می بست. مثلا خود او ادعا کرده که در نامه ای به آیت الله خمینی :هشدار دادم که سروش با ترویچ افکار کثرت گرایانه کارل پوپر، انقلاب اسلامی را منحرف خواهد کرد.

 درباره اصل تعلق و تقید فردید به اسلام، حرف و حدیث هایی وجود داشت. حالا فردی مثل او که تا قبل از انقلاب، می خواست کاندیدای حزب رستاخیز برای ورود به مجلس شورا شود، چگونه دغدغه اسلام و انقلاب گرفت، پرسش تامل برانگیزی بود که پاسخ نمی داد. 

ناچیز بزرگ

فردید همه نوشته های نویسندگان زمانه خود را بی رحمانه به نقد می کشید، اما خود او اهل نوشتن نبود.گفته می شود از نوشتن هراس داشت هرچند مریدانش می گفتند او عمدتا نمی نویسد تا حرف او به جای کاغذ بر دل‌ها نشیند از این رو، فقط حرف می زد و به فیلسوف شفاهی و سقراط ایران مشهور بود.  محمد مدد پور، یکی دیگر از شاگردان فردید، مجموعه این درس گفتارها و یا حرف‌های پراکنده او را در قالب کتابی با عنوان ؛ دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمانی، تدوین کرده بود، لحن فردید در این کتاب به قدری هتاکانه و زننده بود که هیچ ناشری، حاضر به چاپ آن نمی شد. او به راستی که بود؟ خود او می گفت من هیچی نیستم و یک ناچیز بزرگم.

فردید چه می گفت

فردیداز همان آغاز با تمدن غرب زاویه مشخصی داشت .آشناییش با اندیشه های هایدگر به این زاویه دامن زد.

 مباحث هستی شناسانه هایدگر و نقد او به متافیزیک و تکنولوژی غربی، مورد اقبال فردید قرار گرفت. 

هایدگر در کتاب ؛پرسش تکنولوژی، این تفکر پوزیتیویستی که علم به معنی حرکت از مجهول به معلوم است را به نقد می کشید و می گفت:  تکنولوژی ابزاری برای آشکار کردن مجهولات و چیزهای مخفی نیست و اگر سیطره پیدا کند خودش می تواند با چیزها ارتباط پیدا کند و ماهیت آن‌ها را تغییر دهد. به عبارتی ساده تر، تکنولوژی وسیله ای برای کشف حقیقت نیست، بلکه می تواند حقیقت را قلب کند و یا خودش به جای حقیقت  بنشیند و موجود جای وجود را بگیرد.

حکمت انسی و موعودگرایی

 فردید میان تفکر هایدگر با اندیشه های عرفانی محی الدین عربی ( فیلسوف اسلامی قرن ۶ هجری)، رابطه ای قائل شد و کوشید تا از اندیشه هایدگری، قرائت و تفسیر  شرقی و عرفانی ارائه کند. از ترکیب این ها، حکمت انسی را پدید آورد تا آن را به جای علم و فلسفه غربی بنشاند.علم در فلسفه غرب پدیده ای حصولی یا اکتسابی است. در حکمت انسی فردید علم پدیده ای حضوری و شهودی شد. براساس این برداشت، جوامع شرقی مثل ایران دیگر نیازی به علم  و تکنولوژی غربی و پیمودن راه آن‌ها ندارند.

به نظر او علوم اسلامی و انسانی ذیل تمدن یونانی شکل گرفته و از علوم دوره قبل آن، چیزی را جذب و دریافت نکرده است به همین دلیل غرب زده است. این غرب زدگی از دوران مشروطه به بعد تاریخ، فلسفه و ادبیات ایران را تسخیر کرده است.

 ایده تغییر علوم انسانی که در دهه شصت تا امروز تکرار می شود برگرفته از همین دیدگاه فردید بود.

دوری و نزدیکی فردید و آل احمد

فردید مفهوم غربزدگی یعنی یونان زدگی را وارد ادبیات سیاسی ایران کرد و جلال آل احمد از این مفهوم برداشت ژورنالیستی داشت و جز این جلال بر خلاف فردید که برای شرق و غرب محدوه ای جغرافیایی قائل نبود غرب را محدوده خاص جغرافیایی در زمان امروز یعنی آمریکا و اروپا تعریف کرد که به دنبال استثمار جوامع غیر غربی هستند. 

اما در این امر که صنعت و تکنولوژی، نماد سلطه تمدن غربی است، اشتراک نظر داشتند.

در زمینه ضدیت با تکنولوژی جلال تحت تاثیر فردید بود و فردید از استاد خود هایدگر جلوتر بود و به عبارتی مثل هایدگر پست مدرن نبود بلکه افکار او متعلق به جامعه سنتی و ماقبل مدرن بود.

 در عین حال، هر دوی آن‌ها با ذات غرب مشکل داشتند و غرب را به خوب و بد تقسیم نمی کردند در نزد آنان غرب کلیتی یکپارچه داشت و میان تکنولوژی، صنعت، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر آن، امکان جدایی نبود. و همه آن‌ها قابل نقد و شایسته رد و فروگذاری بودند. نفی ارزش‌های دموکراتیک در تمدن غرب و همسان گرفتن آن با بمب اتم و تسلیحات نظامی، از مشخصه های اقتدار گرایی در تفکر فردید بود که در ایران قبل و بعد ازسال ۵۸ هوادارانی داشت.فردید بر این باور نبود که غرب چیزهای خوب و بد را توامان دارد و ما می توانیم خوبی هایش را بگیریم و بدی هایش را رها کنیم.

ویژگی ها و اهمیت فردید

احمد فردید کتابخوان و کتاب شناس بی نظیری بود و به دلیل تسلطش به زبان های خارجی، اغلب کتاب های فلسفی را به زبان اصلی خوانده بود و بسیاری از آثار مهم منتشر شده در غرب را شناسایی می کرد و برای مترجمان ایرانی می فرستاد.

 مسلما تمدن غرب کمی ها و کاستی های بسیاری داشت  اما این کمی ها بمعنای این نبود که این تمدن شر مطلق است آن گونه که فردید می پنداشت .شاید اگر فردید نگاه معقول تری به غرب داشت حرف های او می توانست  هشدار مناسبی برای چگونگی نزدیکی ما به غرب باشد.

فردید همچنین، استعدادی عجیب در لغت شناسی و واژه شناسی و درک تبار واژه ها داشت. بسیاری از مفاهیم عمیق و محوری مثل ؛ پدیدار شناسی، هرمنوتیک و مرگ آگاهی را وارد واژگان فارسی کرد و بر فرهنگ نامه های بسیاری حاشیه نوشت هرچند هیچ کدام را آماده چاپ نکرد.  داریوش آشوری واژه شناس معاصر، از شاگردان فردید بود و از دانش لغت شناسی او بهره های بسیار برد.

 شکی نیست که شناخت او از تمدن غرب سطحی نبود، اما نفرت او از غرب اجازه نمی داد نگاهی درست و دقیق به غرب داشته باشد.اشتباه فردید و ریزه خواران سفره اش در آن بود که از دریچه سنت و با استفاده از نظریه های پست مدرن به نقد مدرنیسم می پرداختند در حالی که پست مدرنیسم و پست مدرنیست هایی همچون هایدگر، خودشان مرحله ای از مدرنتیه بودند و نقد کمی ها و کاستی های تمدن غرب باز گشت به گذشته و جوامع پیشا سرمایه داری نبود.

 ضدیت با  تکنولوژی و انتقال این بد فهمی به شاگردانش در سال های ۵۸ ببعد با مصادره کارخانه ها و تعطیلی و فروش آن ها به غیر و بی توجهی به سرمایه گذاری های زیر بنایی برای  صنعتی کردن کشور ضربه ای مهلک به توسعه صنعتی کشور زد .

فردید در فاصله سال های ۵۸ تا ۷۳نزدیک به ۱۸ سال فرصت داشت تا با سنگ محک روزگار راستی و ناراستی اندیشه های خودرا به قضاوت بنشیند و داوری کند اما او فاقد این پتانسل  و بصیرت برای داوری در مورد خود بود .نزدیک به چهار دهه ایده هایی را آنقدر تکرار کرده بود که در تمامی اکسون ها و دندریت های مغزش رسوب کرده بود او هایدگری بود که تا به آخر براین باور بود که اشتباهی نداشته است و اگر اشتباهی هم بوده است از پایورانی بوده است که درک درستی از ایده های او نداشته اند.

میراث او؛خشونت گرایی ،غرب ستیزی و ستیز با علوم انسانی کمر بنیه علمی کشور را شکست   و ذهن و زبان بخشی از جامعه تحصیل کرده ما را آلوده خود ساخت.

فردید در نگاه دیگران

عبدالکریم سروش فردید را دارای ذهن و زبانی پریشان می دانست که تئوریسین خشونت بود ونخستین اشاعه گر یهودی ستیزی در ایران بود.

رضا داوری اردکانی یکی از شاگردان فردید از تسلط  ومهارت او در ترجمه متون فلسفی یاد می کند. واین که  فردید سیاسی نبود و کاری با سیاست نداشت اما به سیاست توجه داشت و پرسش‌های تازه او مهم بود و این که فلسفه را نقد می‌کرد و از شعر و ماهیت آن می‌گفت صاحب نظر بود می‌پرسید و می‌فهمید و به دشواری می‌فهماند.

داریوش آشوری فلسفه فردید را فاقد انسجام می دانست و در مقاله‌ای به نام اسطوره فلسفه در میان ما، فردید را به ضعف شخصیت و دانش متهم می‌کرد.

 احسان نراقی فردید پس از انقلاب را دچار چرخش فکری و تغییر موضع می دید و به یکی از دوستانش گفته بود که فردیدفره ایزدی را در وجودآیت الله خمینی دیده‌است.

مهدی فدایی مهربانی فردید را فیلسوفی با فراز و نشیب یا تناقضات جدی می دانست و در واقع گفتن جملات و عبارات متناقض را یکی از مشخصات بارز فردید می دید  که به آراء وی خصلتی نیچه وار داده‌است.

بیژن عبدالکریمی بر این باور بود که فردید زودتر از همه به ما این خودآگاهی رسید که سیطره غرب اجتناب ناپذیر است و سکولاریسم ونیهلیسم تمامی وجود مارا گرفته است و مواجهه با غرب نباید صرفاً سیاسی و ایدئولوژیک باشد.

اما نگاه سرتاسر منفی فردید و سید حسین نصر به تکنولوژی باعث شد در ایران اهمیت توسعه تکنولوژیک درک نشود چرا که اگر ایران به قدرت تکنولوژیک دست نیابد، به منزله یک ملت بزرگ و صاحب اقتدار از صحنه روزگار محو خواهد شد.  

نسل دوم فردیدیان

گارد های نخست فردید کسانی چون ابوالحسن جلیلی، حمید عنایت، شایگان ،داریوش آشوری و رضا داوری اردکانی  بودند

در دهه شصت و با تحولی که در نظریات فردید رخ داد، شایگان و آشوری از وی فاصله گرفتند.و حلقه دوم فردیدیان شکل گرفت که بیشتر کسانی بودند که پست های کلیدی و فرهنگی داشتند؛ رضا داوری‌اردکانی ،محمد مددپور، سیدعباس معارف و سیدمرتضی آوینی ،

اینان تلاش کردند با اتکا به تریبون هایی که در اختیار داشتند به موضوعات مهمی چون هنر ،فلسفه ،گذار به مدرنیته ،تایخ فلسفه و اندیشه غرب،تکنولوژی و هنر تکنولوژیک وبطور کل در حوزه های مختلف علوم انسانی هم چون اقتصاد، علوم سیاسی، عرفان، فلسفه و حتی علم فیزیک تأملات و آثاری داشته باشند و ناگفته پیداست خوانش هایدگر از ذهن و زبان مغشوش فردید و ترجمه آن با روایتی مغشوش تر و هم صدا با سیاست روز چه آش در هم جوشی خواهد شد به شکلی که آدمی در قد و قواره رضا داوری اردگانی فیلسوف این جماعت بعد از سی سال اذعان می کند حرف هایی منباب سیاست زده است که غلط بوده است و پس می گیرد .اما آنانی که باد می کارند از این امر مهم غافلند که پر کردن ذهن و روان جامعه با فرضیه هایی این چنینی چه اثرات طولانی مدتی  وسخت جانی خواهد داشت.

حلقه آوینی  

سید مرتضی آوینی در نقد غرب متأثر از فردید بود.او در دهه تقابل فکری با سروش روزگاری که  سردبیر نشریه سوره بود وظیفه اصلی خود را افشای انحرافات فکری عقاید لیبرال مآبانه سروش و شاگردانش در حلقه کیان می دانست.

آوینی خطر تفکر سروش و محمد مجتهد شبستری، را که قائل به مجاز بودن تجدید نظر در شریعت بودند را زمینه مناسبی برای فعالیت روشنفکران سکولار می دانست که می توانند تضاد های دینی و سیاسی را دامن بزنند.

 شهریار زرشناس و یوسف‌علی میرشکاک از همراهان سیدمرتضی آوینی محسوب می‌شدند.  

 آثار فردید

آثار به‌جا مانده که عمده آن شامل ۱۸ تألیف، ۱۹ ترجمه، ۱۱ تقریر، ۴ مصاحبه، ۳۱ سخنرانی مکتوب‌شده، ۳ میزگرد و مناظره مکتوب‌شده و ۴ گردآوری گزیده مطالب است.

کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان درس‌هایی از فردید است که توسط محمد مددپور، از نوار پیاده شده و همراه با مؤخره‌ای مفصل از خود مددپور، تحت عنوان حکمت انسی و علم ‌الاسماء تاریخی: تفصیل بعد از اجمال، منتشر گردیده است. 

کتاب دیگر با عنوان آراء و عقاید سید احمد فردید یا مفردات فردیدی، حاوی سخنان فردید است که توسط سید مصطفی دیباج منتشر شده است.

اما مهم‌ترین اثری که در تبیین و دفاع از نظام فکری فردید منتشر شده، از سید عباس معارف است.

کتاب نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی او که قرار بود در سه مجلد تدوین شود و فقط یک مجلد آن منتشر گردید، نما و شمایی از تفکر فلسفی و عرفانی فردید را نشان می‌دهد.

درگذشت فردید

فردید در صبح روز سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۷۳ در گذشت.

داریوش آشوری از شاگردان سابق او نوشت: با مرگ احمد فردید دفتر یک دوران از تاریخ فکر و روشنفکری در این کشور بسته شد.

 نگرش در ماهیت و معنای تاریخ ماست که او را سزاوار داشتن عنوان فیلسوف می‌کند.

این ادای دین یک شاگرد به یک استاد اما بما نمی گوید این دوران ما را به کجا رساند و چرا ما امروز اینجائيم  و بودن مان در این موضع و وضعیت تاریخی  از چه روست  و فردید و نقش شاگردانش از جمله جلال آل احمد و داریوش شایگان و رضا داوری اردکانی و علی شریعتی در این وضعیت چه میزان بوده است . 

حاصل کار چه بود

گفتمان بی حاصل غربزدگی که مشت در تاریکی کوفتن و‌خشت بر آب زدن بود نتوانست در بیش از چهار دهه کشور را وارد ریل توسعه و پیشرفت کند و سفره زحمتکشان و طبقه متوسط خالی و خالی تر شد. 

ضدیت با مدرنیته و تکنیک نه تنها باعث توجه به وجود نشد ،نه تنها به معنویت جامعه و شنیدن صدای حق کمکی نکرد  بلکه سفره خالی و جامعه تهی از صنعت و توسعه اخلاق و معنویت جامعه را به قهقهرا برد و حاصل کار بر آمدن فضایی بودکه  گفتمان مبارزه با غربزدگی به ضد خودش تبدیل شد و موجبات بسط روند غربزدگی و استقبال شدید از فرهنگ غرب را فراهم ساخت و فشار بر جامعه با اتکا به ابزار حکومتی نتوانست بخش فرهنگی جامعه را به تمکین وا دارد و سکولاریسم و گرایش به غرب رشد چشم گیری پیدا کرد. 

باز گشت به سنت و بومی گرایی که روزگاری برند انقلاب و رادیکالیسم در دانشگاه ها و مراکز فرهنگی بود با برند عقب ماندگی وارتجاع پس زده شد و تمسک قدرت سیاسی به منطق اتوریته و ابزارهای اجرایی و بوروکراتیک نیز نه تنها هیچگونه تأثیری بر روند رشد سکولاریسم، و روند نزدیکی با غرب نداشت بلکه زمینه را برای طغیان بخش وسیعی از جامعه، به خصوص جوانان و دانشگاهیان، علیه گفتمان غربزدگی و خشم، نفرت و انزجار از این گفتمان را فراهم ساخت.

خشم، کینه، نفرت و انزجار عمومی بخش وسیعی از جامعه، از جمله روشنفکران از گفتمان غربزدگی و هرگونه دعوت به بازگشت به سنت یا تکیه بر سنت تاریخی، بومی‌گرایی یا بازگشت به خویش امری کاملاً قابل درک است .

اما باید دید راه اصولی کجاست و ما چگونه می توانیم نسبت درستی با غرب سیاسی و فرهنگی که دو وجه از یک پدیده است بگیریم تا بتوانیم از سنت گذاری درست و کم هزینه به مدرنیته داشته باشیم و با پی ریزی پایه های محکمی در نظر و عمل جامعه را آماده کنیم وارد ریل توسعه شود .توسعه ای که به شکاف طبقاتی ما دامن نزند و در یک تعادلی منطقی مارا از عقب افتادگی بیرون بیاورد..

منابع

۱- محمدرضا ضاد. فردید نامه: نگاهی به زندگی و آثار و افکار سیداحمد فردید،  

۲- داریوش آشوری، اسطوره فلسفه در میان ما 

۳- هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید، محمد منصور هاشمی،   

۴-بررسی روشنگرانه اندیشه‌های مارتین‌هایدگر، والتر بیمل،ترجمه بیژن عبدالکریمی،  

۵-هستی و زمان، نوشته مارتین‌هایدگر، ترجمه سیاوش جمادی،  

۶-سیدابراهیم نبوی (۱۳۷۸)، فردید، در خشت خام (مصاحبه با احسان نراقی)، تهران: جامعه ایرانیان، 

۷-هایدگر و اندیشه‌هایش در رابطه با روشنفکران دینی در ایران. فصلنامه سیاست دانشگاه تهران.

۸- درس گفتارهای سید احمد فردید، ج اول، بنیاد حکمی و فلسفی فردید 

۹- نگاهی به زندگی، آثار و اندیشه‌های سید احمد فردید، بیژن عبدالکریمی، مؤسسه حکمت و فلسفه

۱۰-داوری اردکانی: جهان به فلسفه و تفکر نیاز دارد 

۱۱-حکمت فردیدی تحلیل و نقد حکمت اُنسی و علم‌الاسماء تاریخی سیداحمد فردید، مقاله‌ای از محمد فنایی اشکوری

۱۲-زندگی نامه سید احمد فردید؛سایت همشهری آنلاین اسفند ۱۳۸۷

 ۱۳-غربزدگی ،جلال آل احمد

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate