پرویز شاپور و فروغ فرخزاد

اشاره

کتاب خواندنی صاحب شناسنامه۶۷۸ نوشته محمد قراگزلو که تاملی ست در شعر و اندیشه ی فروغ  با آن که به کرات و مرات بر نازنین بودن شاپور تاکید می کند بهانه ای شد تا خم بشوم روی نامه های فروغ و ببینم شاپور در نامه های فروغ چه انعکاسی دارد

موضوع مهمی که در تمامی کتاب هایی که در مورد زندگی فروغ نوشته شده مغفول ماندن حق پرویز شاپور است.

در زندگی فروغ و بر آمدن و فروشدنش از دختری احمق و احساساتی بقول خودش به شاعر و فیلم سازی درجه یک نخستین قربانی شاپور بود و قربانی دوم کامیار و قربانی سوم خود فروغ. هرچند فروغ نام یافت و عزت یافت.اما این نام وعزت چیزی از ارزش قربانیان این داستان کم نمی کند.

شکسته شدن قلب و غرور

فروغ روحی نا آرام داشت این نا آرامی از یک سو ریشه در بیماری دو قطبی ش هیپو مانیاک داشت با دو سوی شیدایی و افسردگی  واز سویی دیگر فروغ دختری بلند پرواز و گستاخ و بی پروا بود که کد های اخلاقی و خانوادگی را به چیزی نمی گرفت.

فرومایگان

جامعه بعد از کودتا جامعه ای دور شده از آرمان بود. شکست آرمان های برابری طلبانه و دموکراتیک و لگد مال شدن آرمان های یک ملت بزیر پای مشتی نظامی و رجاله باعث شد که مشتی موجودات فرومایه به کرسی های فرهنگی جامعه خودرا نزدیک کنند. دولت بر آمده از کودتا جز این چیزی نمی خواست.

این که دختر جوانی با روحی نا آرام و یک بیماری عصبی زمینه ای برای چاپ شعرش مورد سوءاستفاده فرومایگانی چون خدایار و کسمایی نامی قرار بگیرد امری دور از انتظار نیست .

یک فراموشی

در تمامی نقد ها و بررسی هایی که د رمورد بر آمدن و فروشدن فروغ انجام شده است کسی به این نکته اشاره نکرد که بهای بزرگ شدن فروغ را دروهله نخست پرویز شاپور داد،کسی که هم قلبش شکست و هم غرورش.

در شعر افسانه تلخ در کتاب اسیر یک سال قبل از جدایی از شاپورفروغ از رابطه با فردی دیگر یاد می کند

و از شاپور در همین شعر می خواهد اورا ببخشد این شعر ۶ ماه قبل از جدایی از شاپور سروده شده است( کتاب اسیرشعر باز گشت)

همگانی شدن این رابطه هم قلب پرویز را شکست و هم غرورش را به حدی که بقول کامیار از خجالت نمی توانست فاصله اداره تا خانه سرش را بالا کند .

غرور شاپور بعنوان یک مرد و همسر از دو سوی شکسته شده بود هم از سوی فروغ  که همسرش بود و دوستش می داشت و هم از سوی مشتی فرومایه و رجاله قلم بدست که با سوء استفاده از سادگی و حماقت فروغ  به ساحت خانواده او تعرض کرده بودند و آنقدر بی شرم بودند که این تعرض را باعث افتخار خود می دانستند و این فرومایگی را در ننگین نامه های شان بشکل پاورقی مکتوب می کردند.

پرویز شاپور که بود

در قم بدنیا آمد در ۵ خرداد ۱۳۰۲ و در تهران در گذشت .

اقتصاد خوانده بود در دانشگاه تهران و کارمند وزارت دارایی بود.

شهرتش بجز همسر فروغ بودن  نوشتن نوشته هایی کوتاه بود بنام کاریکلماتور .

کاریکلماتور کلمهای ترکیب یافته از کاریکاتور و کلمه است که شاملو این نام را برای اولین بار بر برخی از نوشتههای پرویز شاپور نهاد. تولد کاریکلماتور در ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ در نشریه خوشه به سردبیری احمد شاملو بود.

 در طراحی و سیاه قلم هم دستی توانا داشت .

تا سی سالگی چیزی ننوشت و از آن ببعد در روزنامه های محلی خوزستان چیز هایی می نوشت و از سال ۱۳۳۷ با مجله توفیق همکاری داشت در دهه ۴۰ نیز با شاملو در نشریه خوشه همراه بود  و از آن ببعد ۱۲ کتاب دارد

پس از جدایی از فروغ، شاپور ازدواج نکرد و تا آخر عمر همراه با پسرش کامیار و برادرش خسرو در یک خانه قدیمی زندگی میکرد. وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوض زاده تهران بستری شد و سرانجام در سن ۷۶ سالگی در ساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت  

نامه های فروغ

چاپ نامه های فروغ با هر بهانه و دلیلی عملی غلط بود .باید به حریم خصوصی آدم ها احترام گذاشت و هنرمندان را در نوشته های علنی و مکتوب شان قضاوت کرد

نباید از یادبرد که یک شاعر در قد و قامت فروغ نه اسوه اخلاق بود و نه الگویی برای زندگی و مبارزه .فروغ را باید در چارچوب همان چند کتاب شعر و چند فیلم سینمایش دید و ارزیابی کرد.

زندگی فروغ دچار نوسان های شدید عاطفی بوده است نوسان هایی که یک پایش در بیماری دو قطبی هیپو مانیاک او بود ویک پایش در ساده لوحی و حماقت ها و بلند پرواز ی ها او

اما تمامی این نوسانات ربطی به خواننده آثار فروغ ندارد. چاپ نامه های فروغ به گلستان عملی بغایت احمقانه بود و نه تنها کمکی به درک فروغ و شعر هایش نمی کرد و نمی کند بلکه او را در حد موجودی ضعیف و آدمی مبتذل پائین می آورد .

 باچه ضرورتی و چه نیازی وچه بهانه و دلیلی لازم است که ما بدانیم فروغ قربان صدقه بند کفش مجسمه تفرعنی بنام گلستان می رفته است .

 بر ملا کردن رابطه فروغ با گلستان و نزول او در حد یک زن ضعیف النفس که می خواهد کفش گلستان را واکس بزند و یا بند کفش او راببندد در حالی که سوی دیگر این رابطه تنها یک زن را می بیند که به او محبت می کند و هیچ چیز دیگری برای او ندارد و انتخاب او بعنوان دوست یا معشوقه را بی ربط با شاعریش می داند و بر این باور است که فروغ چیزی برای دادن به او نداشت و نه فکرش و نه شعرش فاقد نکات مهمی بودند و این رابطه را حتی عشق هم بحساب نمی آورد.باد زدن این رابطه چه گره ای از هزاران گره کور شده روزگار مارا باز می کند. نامه هایی که در اوج نوسانات روحی و شکننده فروغ نوشته شده اند .

داستان سیلی خوردن فروغ

چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت

و با نگاه نواخت

و با نوازش از رمیدن آرامید

به تیر های توهم مصلوب گشت

 وجای پنج شاخه انگشت های تو 

که مثل پنج حرف حقیقت بودند 

چگونه روی گونه های او مانده است 

نخست انگشت اتهام به سوی پرویز شاپور نشانه رفت .خدا مراد فولادی می نویسد هم پرویز و هم شاپور پنج حرفند .نام پرویز شاپور مانند یک سیلی روی گونه فروغ باقی مانده بود (مقاله فروغ از نگاه دیگر)

فرزانه میلانی در کتاب فروغش از گلستان می پرسد: مقصود فروغ از این پنج انگشت های تو چیست 

گلستان می گوید :گفته جای پنج انگشتی که تو سیلی زدی مانده

میلانی می پرسد :سیلی می زدید به فروغ

گلستان می گوید :یک مرتبه زدم 

میلانی می پرسد :یادتان می آید چرا زدید

می گوید:نه یادم نیست، نه 

تصویر شاپور در نامه های فروغ 

نامه های فروغ به شاپور تحت نام نخستین طپش های عاشقانه با کمک کامیار پسر فروغ  و عمران صلاحی رو نمایی شد.این نامه ها در سه بخش طقبه بندی شده اند قبل از دواج ،بعد از ازدواج و بعد از جدایی.تا زمانی که فروغ برای تحصیل به رم  می رود. بر ما معلوم نیست که فروغ نامه های دیگری به شاپور نوشته است یا نه.

اشکال چاپ این نامه ها در این است که نامه های شاپور وصل آن نیست.معلوم نیست چه بلایی سر نامه های شاپور که علی القاعده در نزد فروغ بود آمده است .

این نامه ها در سه بخش طبقه بندی شده اند.

در بخش نخست که پیش از ازدواج است فروغ دختری ست دبیرستانی و ۱۶  ساله که به شاپور ۲۷ ساله عشق می ورزد و می خواهد با ازدواج با او از محیط خشک و بی عاطفه خانوداگی بگریزد که در مجموع ۱۶ نامه است.

نامه های زندگی مشترک

فروغ در سال ۱۳۱۳ بدنیا آمد و در سال ۱۳۳۰ازدواج کرد و در سال ۱۳۳۴ ازشاپور جداشد و کامیار در خرداد ۱۳۳۱ بدنیا آمد

نامه های این دوره که ۲۲ نامه است برمی گردد به در گیری های شاپور با فروغ و رابطه های خلاف عرفش و شعر هایی که بر این روابط مهر تایید می زد و در آخر  به جدایی کشیده شد.  

نامه های بعد از جدایی 

شکی نیست که روابط بی حساب و کتاب فروغ  و نوشتن شدن پاورقی هایی مبنی بر این روابط و شعر های اروتیک آن سه دفتر تنها کار فروغ را به آسایشگاه رضاعی نکشاند باید دید چه ضربات مهلکی بر روح و روان شاپور زد و برخورد شاپور از پس این ضربات با فروغ چیست.

این نامه ها نشان می دهد که شاپور چه انسان نازنینی بوده است و تا آخرین لحظات که این نامه ها روایت می کنند او با فروش فرش خانه اش سعی می کند از فروغ حمایت کند تا او بتواند برای تحصیل به ایتالیا برود .نگاه کنیم

نامه شماه ۱

من همه چیز را مدیون توهستم و تورا تنها تکیه گاهم می دانم .

اگر می توانی همان طور که گفتی به من کمک می کنی بنویس که کی اقدام می کنی. دوستت دارم.

نامه شماره ۲

نمی دانم چه طور از تو تشکر کنم و بتوانم خوبی های ترا جبران کنم

برای تسریع در کارهای من یک اجازه نامه کتبی برای مسافرت من بنویس و به تصدیق کلانتری برسان و برای من بفرست ..خیلی عجله کن   تورا می بوسم.

نامه شماره ۳

امروز رفتم منزل شما مادرت کفت برایش نوشته ای قالی ها را بفروشد.

من وضع ترا خوب می دانم و از درآمد تو و از قرض هایت خبر دارم .من همیشه مزاحم تو بوده ام حالا دیگر نباید روی شانه های تو مثل بار سنگینی کنم.

تو می خواهی بمن کمک کنی در حالی که مقداری قرض داری و این قرض ها هم باز من برایت تولید کرده ام

نامه شماره ۴

امروز دو نامه از تو رسید .برای من جواب دادن به محبت های تو مشکله.پرویز تو زیادتر از حد استطاعت ات به من کمک کرده ای .من می دانم که تو بخاطر من مقدار زیادی به قرض هایت اضافه شده و همه جا هم می گویی فروغ مهرش را بمن بخشید در حالی که این طور نیست  کاش مهرم را بتو می بخشیدم .

وقتی بتو فکر می کنم حس می کنم که برای من دیگر هیچ چیز وجود ندارد که بتوانم آن را جایگزین عشق تو کنم

تنها تو هستی که چشم های تو از فرسنگ ها راه دور نگران من است

من برای تو جز مزاحمت و مغشوش کردن وضع زندگیت هیچ حاصلی ندارم .

من به کسی بد کردم که مثل فرشته ها پاک بود.پرویز من نمی توانم به تو بفهمانم که چقدر در مقابل تو خودرا حقیر و کوچک می بینم .

من دوستت دارم .نه برای این که بمن کمک می کنی ،نه برای این که مواظبم هستی ،نه برای این که بمن پول می دهی .نه پرویز برای این که فهمیده ام که خوب هستی و عظمت روح تورا هیچ کس نمی تواند داشته باشد

اگر کسی بتواند دوباره بمن خوشبختی ببخشد تو هستی نه دیگری

نامه شماره ۵

دلم می خواست یک بار دیگر ترا می بوسیدم و یک بار دیگر در چشم های تو نگاه مهربان ونوازنده ات را تماشا می کردم

پرویز وجود تو باز زندگی مرا روشن کرده .حس می کنم که امید به دوستی تو در من نیرو و حرات تازه ای بوجد می آورد

از وقتی تورا دوباره دیدم حالم فرق کرده تو می توانی در هر حال مایه خوشبختی من باشی.

هرجا که باشم مال توهستم

نامه شماره ۶

فکر می کنم که چقدر می توانم در مقابل انسانیت تو مقاومت و پایداری کنم

پرویز تو می خواهی با خوبی هایت مرا از پای در آوری

وقتی نزدیکان من بمن کوچکترین توجهی ندارند و تو که از من ظاهراً دور هستی و من در مقابل تو موجودی هستم که طبعا نباید دیگر اورا دوست داشته باشی هنوز این قدر بفکر من هستی و از نارحتی های من ناراحت می شویی  دلم می خواهد خودم را روی پاهای تو بیندازم .

پرویز نامه های تو تنهایی را از زندگی من می راند .حس می کنم که زیر این آسمان کبود در یک گوشه دور افتاده موجودی بمن فکر می کند و زندگی من برای تو ارزشی دارد و می خواهد به لب های من گرمی و پرتو لبخند را ببخشد

تو حاضری زندگی ات را در راه موجودی فدا کنی که جز خود خواهی و دیوانگی هیچ کاری نمی تواند انجام بدهد .وقتی می بینم تو مرا با این صمیمت دوست داری وهوز آغوشت می تواند پناهگاه من باشد دلم می خواهد بمیرم.

نامه شماره ۷

این نامه را می نویسم تا از تو به سبب کوشش و فداکاری که در سلامتی من ابراز داشتی تشکر کنم.

من ترا تنها کسی می دانم که می توانم به او از صمیم قلب اعتماد داشته باشم و دردم را با او در میان بگذارم.

نامه شماره ۸

گمان نمی کنم فراموش کرده باشی که بمن گفته بودی هر وقت کمکی خواستم به تو مراجعه کنم

من احتیاج به ۵۰۰ تومان پول دارم

نامه شماره ۹

هیچ کس نمی تواند باور کند که همین برای من کافی ست که فکر کنم شب های درازی در آغوش تو تا صبح خوابیدم و قلب تو روی سینه من تپیده بعد از تو هیچکس را نمی توانم دوست داشته باشم

وقتی پاکی و صفای قلب ترا بیاد می آورم ریا و دو رویی دیگران بیشتر در نظرم جلوه می کند 

آن روز که با عشق خود بمن خوشبختی دادی قدر ترا ندانستم و مثل دیوانه ها دنبال حرف های پوچ و مبتذل رفتم

پولی را که فرستاده بودی هنوز نگرفته ام .آرزویم این است که روز ی بتوانم با همه بدی هایم به خوشبختی تو کمک کنم.

نامه شماره ۹

هیچ وقت خاطره تو از قلبم بیرون نمی رود

روی باز گشت بطرف ترا ندارم

هیچ چیز دیگر نمی تواند بعد از تو مرا به طرف خود جلب کند حتی شعر.که فکر می کردم همه جا های خالی زندگیم را پر خواهد کرد حالا در نظرم حقیر و بی معنی جلوه می کند

پرویز بخدا با همه دیوانگی هایم دوستت دارم .شاید به حرف من بخندی و بگویی چه طور ممکن است زنی که مردی را دوست دارد به آن مرد خیانت می کند.ولی با این همه من دوستت داشتم تصور دوری از تو همیشه قلبم را می لرزاند.

بعد از تو محال است دیگر بتوانم مردی را با آن کیفیت دوست داشته باشم و خوشبختی و آرامش در زندگی من با رفتن تو مثل خورشیدی غروب کرد .

من این جدایی را خواستم نه برای این که آزاد باشم بلکه برای آن که خودرا مستحق آن عشق و خوشبختی که تو بمن دادی نمی دانستم من خودم را نبخشیدم من گناهم را نبخشیدم.

یاد آن روز هایی می افتم که ترا داشتم ترا باقلب پاک و مهربانت

نامه شماره ۱۲

پرویز من نمی دانم با چه زبانی از محبت های تو تشکر کنم اگر تو نبودی من نمی توانستم به هیچ کس تکیه کنم.

من همیشه دوستت دارم

تو روحت خیلی بزرگتر و پاک تر از آن است که با روح من بیامیزد

حالا که میروم جای خالی ترا در کنار خود می بینم .

همیشه یاد تو و یاد عشقی که نثارم کردی و آغوش گرمی که  برایم گشودی هستم

خوبی هایت رنجم می دهد 

دلم می خواست پیش از رفتن تورا می دیدم .

نامه شماره ۱۵

اگر می دانستی چقدر ترا دوست دارم و چقدر اینجا شب و روز به یاد تو هستم شاید برایم نامه می فرستادی .

هرگز گذشته را فراموش نمی کنم روزهای اهواز شاید هرگز دیگر نتوانم نظیر آن ها را در زندیگیم بوجود بیاورم .

نامه ۱۶

الان یک هفته است که در رم هستم.

دلم برای تو تنگ شده است هیچ وقت خوبی های ترا فراموش نمی کنم هرقدر بیشتر میان مردم فرو می روم بیشتر دوری ترا احساس می کنم و بیشتر در می یابم که چقدر نسبت به تو حق ناشناس وبی گذشت بوده ام.

دلم می خواست تو بودی و ترا روی سینه ام فشار می دادم و دو مرتبه به اهواز بر می گشتم و زن خوبی می شدم

دوستت دارم واز رفتار گذشته ام شرمسارم

نامه شماره ۱۷

پرویز من در اینجا بیاد تو هستم.کتابی که فرستادی رسید اما نامه ای داخل آن نبود سخت اندوهگین شدم.

پرویز رم قشنگ است

به تو فکر می کنم به تو به حرف های تو به چشمان تو به خنده های تو به گردش هایی که باتو رفته ام به لحظاتی که با تو گذرانده ام .

مثل این است که کنارم نشسته ای ،گودی چشم هایت را که دوست داشتم و لب هایت را که می بوسیدم و موهایت را که می شستی و صاف می شد خیلی قشنگ بود و دزدکی به تو نگاه می کردم که مبادا بفهمی و خودت را بگیری

برایم جز تو کسی دوست داشتنی نیست 

به یاد شب ها و روز ها و دقایقی می افتم که در وجود تو غرق می شدم و تو دستم را می گرفتی و دنیای زیبایی را که ساخته بودی نشانم می دادی 

همین قدر که بدانم یادم هستی و فراموشم نکرده ای کافی ست

نامه شماره ۱۸

سه ماه است که اینجا هستم.الان سه ماه است که مریض هستم.

مرا ببخش. من عوض شده ام .پرویز گذشته را فراموش کن.

با من دوست باش من نمی خواهم به دیگری تکیه کنم من می خواهم همیشه ترا داشته باشم 

فقط یک نامه برایم بنویس

من نمی توانم رابطه ام را با گذشته ام قطع کنم من همیشه خودم را مال تو می دانم

برایم نامه بنویس ..

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate