کمونیسم شورایی

کمونیسم شورایی

۱۹۸۷

مارک شیپ وی

برگردان:کاوه دادگری

کمونیسم شورایی  تئوری مبارزه و انقلاب طبقه کارگر است که معتقد است ابزاری که کارگران برای مبارزه با سرمایه داری، سرنگونی آن و ایجاد و اداره جامعه کمونیستی به کار می برند، شوراهای کارگری خواهند بود.

از لحاظ تاریخی، شوراهای کارگری (یا «سوویت»، از کلمه روسی به معنی شورا) برای اولین بار در سال ۱۹۰۵ در روسیه به وجود آمدند. در آن سال، کارگران در بسیاری از مناطق صنعتی دست به اعتصاب توده ای زدند. در غیاب هر گونه تشکل صنفی گسترده، این اعتصابات توسط کمیته هایی از نمایندگان منتخب از کف کارخانه سازماندهی شد. در جایی که کارگران چندین صنف یا صنایع همزمان در اعتصاب بودند، نمایندگان کمیته های اعتصاب جداگانه اغلب در ارگان های مرکزی گرد هم می آمدند تا مبارزه را متحد و هماهنگ کنند. معروف‌ترین نمونه آن، شورای سن پترزبورگ بود که در اکتبر ۱۹۰۵ تشکیل شد. شوراها علاوه بر  مبارزه بر سر مسائل اقتصادی، مانند محدود کردن طول روز کاری، مطالبات سیاسی مانند تشکیل مجلس موسسان را مطرح کردند. .

رویدادهای روسیه در سال ۱۹۰۵ تأثیر قابل توجهی بر انقلابیون اروپای غربی و به ویژه آلمان گذاشت. اما در این مرحله، شوراها هنوز به عنوان مهمترین ویژگی مبارزه در نظر گرفته نشده بودند. آنتون پانه‌کوک، نظریه‌پرداز برجسته کمونیسم شورایی که نوشته‌هایش اساس این گزارش را تشکیل می‌دهند، بعداً یادآور شد که در آن زمان شوراها «به سختی به‌عنوان پدیده‌ای خاص مورد توجه قرار گرفتند».[۱] در عوض، این اعتصابات توده‌ای سال ۱۹۰۵ بود که بیشترین تأثیر را برجای گذاشت، همانطور که در گزارش معروف رزا لوکزامبورگ در سال ۱۹۰۵، که عنوان اعتصاب توده‌ای نام داشت، و تنها یک اشاره زودگذر به شوراها داشت، مشخص می‌شود.[۲]

برای انقلابیونی مانند پانه کوک و لوکزامبورگ از «جناح چپ» حزب سوسیال دموکرات آلمان (SPD) اعتصاب توده‌ای یکی از اولین نشانه‌های مهم اشکال جدید سازماندهی و مبارزه منطبق با تحولات جدید درون سرمایه‌داری بود. پس از جنگ جهانی اول، این شناخت به نظریه ای تبدیل شد که استفاده طبقه کارگر از پارلمان و اتحادیه های کارگری را متعلق به دوره ای می دانست که سرمایه داری هنوز یک سیستم در حال گسترش بود و کارگران می توانستند اصلاحات اساسی را به دست آورند. با این حال، از حدود اوایل قرن به بعد، با ورود سرمایه داری به بحرانی که منجر به جنگ جهانی اول شد، گرفتن هرگونه امتیازی از طبقه حاکم به جز از طریق اقدام در مقیاس توده ای برای کارگران دشوارتر شد. علاوه بر این، پایان گسترش سرمایه داری چشم انداز سرنگونی انقلابی نظام را نیز گشود، و این دوباره وظیفه ای بود که اشکال جدید کنش توده ای بهتر از روش های پارلمانی و اتحادیه های کارگری قدیمی با آن سازگار می شد.

هنگامی که شوراهای کارگری در روسیه پس از انقلاب فوریه در سال ۱۹۱۷ دوباره پدیدار شدند، از نقطه‌ای که در سال ۱۹۰۵ به آن رسیده بودند، پیشی گرفتند و خود را به عنوان رقیب اقتدار دولت معرفی کردند و سپس (یا در آن زمان به نظر می رسید) خود در انقلاب اکتبر قدرت را به دست گرفتند.پانه کوک نوشت: «اکنون کارگران اروپای غربی به اهمیت آنها پی برده بودند».[۳] در جزوه ای که در ژوئیه ۱۹۱۸ تکمیل شد، یکی دیگر از کمونیست های برجسته شورایی، هرمان گورتر، در مورد شوراهای روسیه نوشت:

«طبقه کارگر جهان در این شوراهای کارگری سازمان و تمرکز، شکل و بیان آن را برای انقلاب و برای جامعه سوسیالیستی یافته است.»[۴]

تحت تأثیر انقلاب روسیه و انقلاب آلمان در سال بعد، گروه‌های مختلف انقلابی کوچکی که از SPD به دلیل حمایت آن از جنگ جهانی اول جدا شده بودند، خود را در  حزب کمونیست آلمان (KPD) متشکل کردند که با اکثریت آرا در کنگره موسس در سال ۱۹۱۸به اتخاذ مواضع ضد پارلمانی و ضد اتحادیه‌های کارگری رای دادند. وقتی به این دوره اشاره می‌کنیم، این اکثریت ضد پارلمانی و ضد سندیکایی را برای راحتی می‌توان «کمونیست‌های چپ» نامید، زیرا در آن زمان به نظر می‌رسید که دیدگاه‌های سیاسی آن‌ها نسخه‌ای «افراطی‌تر» از «ارتدوکسی» یعنی بلشویسم لنین و انترناسیونال سوم،باشد.

با این حال، خیلی زود  تفاوت های تاکتیکی، اختلاف  بین کمونیست‌های چپ و بلشویک‌ها را به اوج خود رساند. در طول سال ۱۹۱۹ اکثریت کمونیست چپ با مانورهای بوروکراتیک از KPD اخراج شد و در آوریل ۱۹۲۰ خود را در حزب کمونیست کارگران آلمان (KAPD) متشکل کرد. KAPD یکی از گروه‌هایی بود که لنین در بحث خود علیه کمونیسم «چپ»، بیماری بچه گانگی (۱۹۲۰) به آن حمله کرد.[۵]

انتقادات لنین بلافاصله توسط هرمان گورتر در نامه ای طولانی “نامه سرگشاده به رفیق لنین” که در تابستان ۱۹۲۰ نوشته شد، پاسخ داده شد. گورتر پیش از این در کار خود در سال ۱۹۱۸ در مورد انقلاب جهانی، پیش فرض اصلی “نامه سرگشاده” را بیان کرده بود. استدلال کرده بود که «شرایط انقلاب اروپای غربی، به ویژه در انگلستان و آلمان، کاملاً متفاوت با انقلاب روسیه است و قابل مقایسه با آن نیست.»[۶] گورتر استدلال می‌کرد که در روسیه طبقه کارگر توانسته بود برای سرنگونی طبقه حاکم ضعیف با دهقانان متحد شود. از سوی دیگر، در اروپای غربی، طبقه کارگر هیچ متحد طبیعی نداشت و با طبقه حاکم بسیار قدرتمندی روبرو بود. بنابراین تمام تاکتیک‌های مبارزه طبقاتی در اروپای غربی باید افزایش قدرت، خودمختاری و آگاهی طبقاتی کارگران را هدف قرار می‌داد. تاکتیک های مورد حمایت لنین و انترناسیونال سوم – مانند شرکت در پارلمان و اتحادیه های کارگری، و اتحاد با احزاب سوسیال دموکرات به هیچ وجه به تحقق چنین معیارهایی نزدیک نبود. به گفته گورتر:

«از آنجایی که انترناسیونال سوم به این واقعیت اعتقاد ندارد که در اروپای غربی پرولتاریا به تنهایی خواهد ایستاد، از رشد ذهنی این پرولتاریا که هنوز از هر نظر عمیقاً درگیر ایدئولوژی بورژوایی است غفلت می‌کند ؛و تاکتیک‌هایی را برمی‌گزیند که پرولتاریا را در شرایط برده وار و اطاعت از ایده های آزارنده ی بورژوایی به طور کامل تنها می گذارد.

جناح چپ [در مقابل] تاکتیک های خود را به گونه ای انتخاب می کند که در وهله اول ذهن کارگر آزاد شود.»[۷]

در ابتدا، KAPD، همراه با گروه‌های همفکر خود از کشورهای دیگر، برای دیدگاه‌های خود در انترناسیونال سوم مبارزه کرد، و معتقد بود که «هر کسی که می‌خواهد انقلاب اروپای غربی را بر اساس تاکتیک‌ها و در مسیر انقلاب روسیه انجام دهد، صلاحیت انجام آن را ندارد.»[۸] اما در این مبارزه با موفقیت مواجه نشد و در سال ۱۹۲۱ پس از کنگره سوم، انترناسیونال را ترک کرد.

اندکی پس از آن، بخشی از KAPD (به اصطلاح «گرایش اسن») تلاش کرد تا یک انترناسیونال جدید، چهارم (کارگران کمونیست) راه اندازی کند. با توجه به بازگشت موج انقلابی پس از جنگ، چنین سرمایه‌گذاری محکوم به شکست بود، اما انترناسیونال چهارم (یا  KAI)هنوز از این جهت جالب است که تلاش برای تأسیس آن باید با نقد انترناسیونال سوم، دولت روسیه،و انقلاب روسیه توجیه می شد.

 «مانیفست چهارمین انترناسیونال کمونیستی» (نوشته شده توسط گورتر در سال ۱۹۲۱) استدلال می کرد که انقلاب روسیه یک «انقلاب دوگانه» بوده است: در شهرها، یک انقلاب کمونیستی طبقه کارگر علیه سرمایه داری، و در روستاها، انقلاب دهقانی و سرمایه داری علیه فئودالیسم. این دوگانگی متناقض و متضاد در سال ۱۹۲۱ با ارائه سیاست اقتصادی جدید به نفع منافع دهقانی-سرمایه داری حل شد. از آن پس «حکومت شوروی» از خدمت به منافع طبقه کارگر دست برداشت؛ به یک دولت سرمایه داری تبدیل شده بود. از آنجایی که انترناسیونال سوم به منافع دولت روسیه گره خورده بود، خیلی زود به یک نهاد سرمایه داری تبدیل شد. از این رو نیاز به تشکیل انترناسیونال کارگری جدید است.[۹]

در حالی که گورتر انقلاب روسیه را یک «انقلاب دوگانه» توصیف می‌کرد – بخشی کمونیستی، بخشی سرمایه‌داری – سایر کمونیست‌های چپ در نقد خود فراتر رفتند. در سال ۱۹۲۱، پانه کوک استدلال کرد که «انقلاب روسیه یک انقلاب بورژوایی است، مانند انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹».[۱۰] با گذشت زمان این دیدگاه در میان کمونیست های چپ غالب شد. در سال ۱۹۲۳ گورتر به نظر می رسید که تز “انقلاب دوگانه” خود را رها کرده بود، زیرا او استدلال کرد که «بلشویک ها حتی در مرحله اول، انقلابی و به اصطلاح کمونیستی خود، شخصیت بورژوایی خود را نشان دادند».[۱۱] یکی دیگر از کمونیست های چپ، اتو روله، به این نتیجه رسیده بود که انقلاب روسیه حتی قبل از پانه کوک یا گورتر یک انقلاب سرمایه داری بوده است، و در سال ۱۹۲۴ نیز نوشت که انقلاب روسیه «آخرین انقلاب در خط انقلاب های بزرگ بورژوایی» بوده است. [۱۲]

پس از آن، اصطلاح “کمونیسم چپ” به طور فزاینده ای تکرار شد. آنچه در ابتدا به نظر می رسید اختلاف نظر بر سر تاکتیک های انقلاب طبقه کارگر در روسیه و اروپای غربی بود، اکنون به عنوان تفاوت های اساسی بین روش های انقلاب سرمایه داری در روسیه و انقلاب کمونیستی در اروپای غربی درک می شود.

انقلابیونی مانند گورتر، روله و پانه کوک انقلاب روسیه را به عنوان یک انقلاب «بورژوایی» تحلیل کردند که منجر به استقرار سرمایه داری دولتی شد. برای طبقه کارگر اهمیت ماندگار انقلاب روسیه نه در نوع جامعه ای که آن را به وجود آورده بود، بلکه در اشکال کنشی بود که کارگران روسیه در طول انقلاب به کار بردند:

«روسیه به کارگران اروپایی و آمریکایی محصور در ایده‌ها و رویه‌های اصلاح‌طلب نشان داد که اولاً چگونه یک طبقه کارگر صنعتی با اقدامات توده‌ای عظیم اعتصابات وحشی می‌تواند قدرت دولتی منسوخ را تضعیف و نابود کند؛ و دوم اینکه چگونه در چنین اقداماتی اعتصاب می‌کند. کمیته‌ها به شوراهای کارگری، ارگان‌های مبارزه و خودمدیریتی تبدیل می‌شوند و وظایف و مسئولیت های سیاسی را به دست می‌آورند.»۱۳]]

بنابراین، از طریق تأکید مرکزی آنها بر شکل شورا، آنهایی که قبلاً «کمونیست‌های چپ» نامیده می‌شدند به عنوان «کمونیست‌های شورایی» شناخته شدند.

در آغاز دهه ۱۹۲۰، KAPD    ادعا کرده بود یش از ۴۰۰۰۰ نفر عضو دارد. ۲۰۰۰۰۰ کارگر دیگر در “سازمان های کارخانه ای” انقلابی ضد سندیکایی زیر چتر اتحادیه عمومی کارگران آلمان( (AAUD در اتحاد نزدیک بودند. با این حال، همانطور که در مورد هر سازمان کمونیستی فعال خارج از دوره های آشفتگی انقلابی ، این تعداد به طور پیوسته در طول دهه ۱۹۲۰ کاهش یافت، به طوری که در دهه ۱۹۳۰ کمونیست های شورایی تنها به عنوان گروه های کوچک و پراکنده تبلیغاتی، عمدتاً در آلمان و هلند وجود داشتند. گروه هلندی کمونیست های بین المللی (GIG)، که در سال ۱۹۲۷ تشکیل شد، مجله Rätekorrespondenz (“مطابقات شورا”) را منتشر کرد. این مجله به عنوان وسیله‌ای برای بسیاری از بحث‌های نظری مهم عمل کرد، که بسیاری از آنها توسط مهاجران انقلابی آلمان در ایالات متحده آمریکا که انتشار مکاتبات شورای بین‌المللی (که بعداً به نام مارکسیسم زنده و سپس به عنوان مقالات تازه شناخته شد) در سال ۱۹۳۴ آغاز شده بود، مطرح گردید. این مجله توسط پل ماتیک، عضو سابق KAPD ویرایش شد و همکارانش شامل روله، پانه کوک و کارل کورش بودند. این گروه در آمریکا تا حدودی با طولانی‌ترین سازمان کمونیستی شورای بریتانیا، یعنی فدراسیون کمونیست ضد پارلمانی، ارتباط داشت.   APCF (تشکیل شده در ۱۹۲۱) به طورمتوالی روزنامه منتشر کرد که بهترین و آخرین آنها همبستگی (۱۹۳۸-۱۹۴۴) بود. در طول جنگ جهانی دوم، آنتون پانه‌کوک چیزی را نوشت که احتمالاً شناخته‌شده‌ترین بیان ایده‌های کمونیستی شورایی، یعنی شوراهای کارگری است، و تا زمان مرگش در سال ۱۹۶۰ به مقاله‌های خود در مطبوعات انقلابی ادامه داد. در ایالات متحده، پل متیک تعدادی از مقالات منتشر کرد؛ کتاب‌های پس از جنگ که عمدتاً به نقد مارکسیستی اقتصاد بورژوایی می‌پردازد. «کمونیسم ضد بلشویکی» او (۱۹۷۸) ثمرات یک عمر تعهد به جنبش انقلابی را گردآوری کرد.[۱۴]

پرسش های نظری

در بررسی ایده‌های نظری اصلی کمونیسم شورایی، در نظر گرفتن این نکته مفید است که کمونیسم شورایی در ابتدا در تقابل با برخی روندهای مسلط در جنبش کارگری موجود، به‌ویژه در درون سوسیال دموکراسی و سندیکالیسم پدید آمد. در واقع، ایده‌های کمونیست شورایی وقتی از این زاویه مورد بررسی قرار می‌گیرند، شاید به آسانی قابل درک باشند.

بنابراین، از یک جهت، کمونیسم شورایی را می توان نقدی بر استفاده از پارلمان و اتحادیه های کارگری به عنوان سلاح در مبارزه طبقاتی دانست. در نوشته‌های اولیه‌اش، آنتون پانه‌کوک این‌ها را کاملاً رد نکرد. متن او در مورد تفاوت‌های تاکتیکی در جنبش کارگری (۱۹۰۹) استدلال می‌کند که بحث‌های پارلمانی و تبلیغات در طول مبارزات انتخاباتی می‌تواند برای «روشن کردن کارگران درباره وضعیت طبقاتی‌شان» استفاده شود. سازمان‌های اتحادیه‌های کارگری می‌توانند حس انضباط، همبستگی و آگاهی طبقاتی جمعی را القا کنند. انگیزش برای اصلاحات همچنین می تواند آگاهی طبقاتی و قدرت سازمانی کارگران را افزایش دهد.[۱۵] با این حال، این ارزیابی از ارزش پارلمان، اتحادیه کارگری و انگیزه رفرمیستی نشان‌دهنده دیدگاهی است که کمونیست‌های شورایی از آن همه اشکال مبارزه را ارزیابی می‌کردند، دیدگاهی که پانه‌کوک در شوراهای کارگری خلاصه کرد:

«اینجا معیار هر شکلی از عمل، برای تاکتیک‌ها و روش‌های مبارزه، برای اشکال سازمان‌دهی است: آیا آنها قدرت کارگران را افزایش می‌دهند؟ برای حال، اما مهم‌تر از آن، برای آینده، برای هدف عالی. از بین بردن سرمایه داری؟»[۱۶]

همانطور که دیدیم، هرمان گورتر در بحث خود با لنین استدلال کرده بود که تمام تاکتیک های انقلابی باید در جهت افزایش قدرت، خودمختاری و آگاهی طبقاتی کارگران باشد. این دیدگاه مشترک پانه کوک بود، و بر اساس چنین معیارهایی بود که کمونیست های شورایی روش های قدیمی سوسیال دموکراسی را رد کردند. بنابراین، در سال ۱۹۲۰ پانه کوک مخالفت خود با استفاده از پارلمان را به شرح زیر خلاصه کرد:

«فعالیت پارلمانی پارادایم مبارزاتی است که در آن فقط رهبران به طور فعال درگیر هستند و خود توده ها در آن نقش فرعی ایفا می کنند. این شامل نمایندگان فردی است که نبرد اصلی را انجام می دهند؛ این امر ناچار است این توهم را در میان توده ها برانگیزد که دیگران می توانند مبارزه خود را برای آنها انجام دهند».

…مشکل تاکتیکی این است که چگونه می‌خواهیم ذهنیت سنتی بورژوایی را که قدرت توده‌های پرولتری را فلج می‌کند، ریشه کن کنیم. هر چیزی که به تصورات دریافتی قدرت جدیدی بدهد مضر است. سرسخت ترین و غیرقابل حل ترین عنصر در این ذهنیت، وابستگی به رهبرانی است که توده ها آنها را برای تعیین سؤالات کلی و اداره امور طبقاتی خود رها می کنند. پارلمانتاریسم ناگزیر تمایل به مهار فعالیت خودمختار توده‌ها دارد که برای انقلاب ضروری است».[۱۷]

قبل از جنگ جهانی اول، پانه‌کوک نیز با تأکید بر آگاهی طبقاتی و فعالیت خودمختار، از فعالیت اتحادیه‌های کارگری انتقاد کرده بود. او در باره اتحادیه ها چنین استدلال کرد:

«به نظر می‌رسد که موفقیت یا شکست به ویژگی‌های شخصی رهبران، به مهارت استراتژیک آنها، به توانایی آنها در خواندن درست موقعیت بستگی دارد؛ در حالی که شور و شوق و تجربه خود توده‌ها به عنوان عوامل فعال در نظر گرفته نمی‌شوند»[۱۸]

«موفقیت جنبش‌های توده‌ای به ظرفیت آن‌ها برای کنش خودمختار، شوق خاموش نشدنی آنها برای نبرد، و جسارت و ابتکار توده‌ها بستگی دارد. اما دقیقاً این ویژگی‌ها، شرط اولیه مبارزه برای آزادی هستند که توسط تجارت سرکوب و نابود می‌شوند. نظم صنفی» [۱۹]

کمونیسم شورایی علاوه بر نقد روش‌های پارلمانی و سندیکالیستی از منظر خود رهایی طبقه کارگر، به‌عنوان مخالفی با ایده‌های مسلط در مورد اینکه سرنگونی سرمایه‌داری شامل چه مواردی  و چگونه  انجام می‌شود، ظاهر شد. در این باره در سال ۱۹۳۸ پانه کوک نوشت:

«بسیاری هستند که انقلاب پرولتاریا را به عنوان یک سلسله مراحل متوالی در نظر می‌گیرند: اول، فتح دولت و نصب یک دولت جدید، سپس سلب مالکیت طبقه سرمایه‌دار توسط قانون، و سپس سازماندهی جدید فرآیند تولید»[۲۰]

این مفهوم غالب در انترناسیونال دوم سوسیال دموکرات بود. به طور مشابه، مفاهیم طرح‌واره‌ای از انقلاب در جنبش سندیکالیستی نیز حاکم بود، که عمدتاً به ایجاد تدریجی اتحادیه‌های صنعتی در درون سرمایه‌داری، سرنگونی طبقه حاکم توسط اعتصاب عمومی، و سپس سازمان‌دهی مجدد جامعه توسط اتحادیه ها مربوط می شد.

کمونیست های شورایی این عقاید را رد کردند. پانه کوک در «شوراهای کارگری» نوشت که «پیروزی یک رویداد، پایان دادن به مبارزه و ورود به  دوره بازسازی بعدی نخواهد بود»،[۲۱] و همچنین شامل یک سری «رویدادهای متوالی متفاوت» نمی باشد.[۲۲] از نظر پانه کوک:

«انقلابی که طبقه‌ی کارگر به وسیله‌ی آن چیرگی و آزادی را به دست می‌آورد، یک رویداد منفرد با مدت محدود نیست، بلکه یک فرآیند سازمان‌دهی و خودآموزی است که در آن حال کارگران به تدریج، در حال رشد و سپس در طی مراحل و جهیدن هستند. آنان جهش می کنند، نیروی خود  را برای غلبه بر بورژوازی، نابودی سرمایه داری و ایجاد سیستم جدید تولید جمعی افزایش می دهند»[۲۳]».

این ایده  که انقلاب  یک فرآیند است برای کمونیسم شورایی  یک ایده مرکزی است، و ما را مستقیماً به بررسی ایده‌های کمونیستی شورایی در مورد آگاهی و سازماندهی طبقاتی می‌کشاند، که پانه‌کوک در سال ۱۹۰۹ آن را «آن دو ستون قدرت طبقه کارگر» توصیف کرد.[۲۴] از نظر کمونیست‌های شورایی، انقلاب شامل کنش توده‌ای اکثریت عظیم طبقه کارگر است. این یکی از نکات اصلی اختلاف کمونیست های شورایی و بلشویک ها بود. در باره ی انقلاب کمونیستی پانه کوک در سال ۱۹۳۸ نوشت:

«[انقلاب کمونیستی] نمی تواند توسط توده‌ای ناآگاه و پیروانی متکی به حزبی که خود را رهبری خبره معرفی می کند ، به دست آید. تنها در صورتی می‌توان به آن دست یافت که خود کارگران، کل طبقه، شرایط،،راه‌ها و ابزار مبارزه‌شان را درک کنند؛ زمانی که همه بدانند و  قضاوت بکنند که چه  عملی بایستی انجام دهند. هر یک از آنها باید خودشان عمل کنند، خودشان تصمیم بگیرند، از این رو خودشان فکر کنند و درک کنند»[۲۵].

همانطور که این قسمت به خوبی نشان می دهد، کنش توده ای از آگاهی توده جدایی ناپذیر است، و کمونیست های شورایی پیوسته تأکید می کردند که آگاهی طبقاتی گسترده یکی از شرایط ضروری خود رهایی طبقه کارگر است. با این حال، این بدان معنا نیست که کمونیست‌های شورایی فکر می‌کردند که آگاهی طبقاتی گسترده پیش‌شرط اساسی انقلاب است، اگر این بدان معناست که اکثریت طبقه کارگر باید قبل از هرگونه اقدام انقلابی، کاملاً آگاه باشند، تأکید در کمونیسم شورایی به سمت معکوس چنین رابطه ای بین آگاهی طبقاتی و کنش طبقاتی گرایش می داشت. همانطور که پانه کوک بیان می کند، مبارزات کارگران «آنقدرها نتیجه  آغاز رشد معنوی آن ها نیست».[۲۶] کمونیست‌های شورایی، مطابق با ایده‌شان از انقلاب به‌عنوان یک فرآیند، استدلال می‌کردند که آگاهی طبقاتی عمومی و گسترده تنها می‌تواند محصول مشارکت فعال کارگران در خود مبارزه طبقاتی باشد. رزا لوکزامبورگ در گزارش خود از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه استدلال کرده بود که «درجات بالای آموزش سیاسی، آگاهی طبقاتی و سازماندهی» که طبقه کارگر برای موفقیت مبارزاتش به آن نیاز داشت، «با جزوه ها و اعلامیه ها» به دست نمی آید. آن فقط توسط مکتب سیاسی زنده، با مبارزه و در مبارزه، در جریان مداوم انقلاب ایجاد می شود».[۲۷] تصور لوکزامبورگ توسط کمونیست های شورایی مشترک بود. در سال ۱۹۲۷ پانه کوک استدلال کرد که آگاهی طبقاتی:

«از کتاب‌ها یا از طریق دوره‌های تئوری و شکل‌گیری سیاسی آموخته نمی‌شود، بلکه از طریق تمرین زندگی واقعی مبارزه طبقاتی آموخته می‌شود. درست است که قبل از عمل، و همچنین پس از عمل، نظریه را می‌توان در مفاهیمی بیان کرد که دانش سازمان‌یافته را ارائه می‌کند. اما، برای توسعه به معنای واقعی، خود این دانش باید در مدرسه سخت تجربه به دست آید، تجربه ای سخت زیسته که ذهن را در گرمای کامل نبرد شکل می دهد… فقط از طریق تمرین آن است. مبارزه علیه سرمایه داری … که پرولتاریا به طبقه ای انقلابی تبدیل می شود که قادر به تسخیر نظام سرمایه داری است»[۲۸].

کمونیست‌های شورایی به موازات این دیدگاه که آگاهی طبقاتی گسترده از دخالت فعال توده‌ای در مبارزه طبقاتی به جای «تغییر ساده مردم از طریق تبلیغات به عقاید سیاسی جدید» [۲۹] پدید می‌آید، همچنین پیش‌بینی می‌کردند که سازمان طبقه کارگر، دومین شرط اساسی انقلاب کمونیستی نیز به همین شکل بوجود می آید. از طریق سازماندهی تدریجی طبقه کارگر در آمادگی برای اقدام انقلابی واحد و قاطع، نمی توان انقلاب را از قبل آماده کرد. در سال ۱۹۱۲ آنتون پانه‌کوک از این نگرش انتقاد کرد که معتقد بود انقلاب «یک رویداد در آینده، یک آخرالزمان سیاسی است، و تنها کاری که باید انجام دهیم این است که با جمع‌آوری نیرو و جمع‌آوری و حفاری نیروهایمان برای نمایش نهایی آماده شویم». [۳۰] در برابر این نگرش او این دیدگاه را مطرح کرده بود که:

«تنها با مبارزه برای به دست گرفتن قدرت است که توده‌ها می‌توانند گرد هم آیند، عمل کنند و به سازمانی تبدیل شوند که قادر به گرفتن قدرت باشد»[۳۱]

او این دیدگاه را در شوراهای کارگری تکرار کرد:

«نیروهای کارگری مانند ارتشی هستند که در طول نبرد جمع می شوند! آنها باید با خود جنگ رشد کنند»[۳۲]

در اینجا ایده‌های پانه‌کوک منعکس‌کننده ی فرمول‌بندی روزا لوکزامبورگ از رابطه بین مبارزه طبقاتی و سازمان در اعتصاب توده‌ای بود: «سازمان نیروها را برای مبارزه مهیا نمی‌کند، اما مبارزه، در درجه‌ای رو به رشد، افراد را برای سازمان مهیا می‌کند».[۳۳] در سال ۱۹۲۰ پانه کوک استدلال کرد که سازمان های انقلابی توده ای (مانند «اتحادیه بزرگ» یا «اتحادیه های صنعتی» که سندیکالیست ها به دنبال ایجاد آن بودند) نمی توانند:

«خیزش برای آمادگی و احساس انقلا بی وعمل انقلابی برای زمان پیشِ رو درون یک نیروی کار هنوز منفعل در زمان آینده: این شکل جدید خود-سازماندهی  را تنها می‌توان در فرآیند انقلاب، توسط کارگرانی که مداخله‌ی انقلابی انجام می‌دهند، راه‌اندازی کرد»[۳۴]

 یکی از مثال‌هایی که پانه‌کوک در شوراهای کارگری به کار برد، ایده‌های کمونیست‌های شورایی در مورد سازمان را به خوبی نشان می‌دهد. در ایالات متحده آمریکا در دهه ۱۹۳۰، حضور تعداد زیادی از کارگران بیکار (و بنابراین بالقوه اعتصاب شکن) به این معنی بود که “هر گونه اعتصاب منظم علیه کاهش دستمزد غیرممکن می شد، زیرا کارگاه ها پس از ترک توسط اعتصاب کنندگان، بلافاصله توسط  جمعیت بیکار خارج جایگزین می شد. «برای غلبه بر این مشکل، کارگران تاکتیک اشغال را در پیش گرفتند، یعنی اعتصاب کردند، اما در محل کار ماندگار شدند». کارگران همچنین دریافتند که با اشغال محل کار به صورت دسته جمعی، نیروی کار اعتصابی دیگر «در خیابان ها و خانه ها… به افراد بی بند و بار از هم جدا تبدیل نمی شوند» و دیگر لازم نیست اعتصاب ها «با درگیری مداوم با پلیس  برای استفاده از خیابان ها و مکان ها به منظور اجتماع همراه باشد». همانطور که پانه کوک اشاره کرد، تاکتیک اشغال، که تقریباً به عنوان یک نتیجه جانبی، همبستگی و مشارکت فعال اعتصاب کنندگان را افزایش می داد، آگاهانه پیش از مبارزات واقعی برنامه ریزی نشده بود: «این تاکتیک توسط تئوری ابداع نشد، بلکه در برابر نیازهای عملی  به طور خودانگیخته به وجود آمد؛تئوری نمی تواند بیش تر از  آن چه رخ می دهد علل و پیامدهای آن را توضیح  دهد.»[۳۵] باز هم، در اینجا تداومی بین ایده های کمونیست های شورایی و رزا لوکزامبورگ وجود دارد، زیرا در سال ۱۹۰۴ لوکزامبورگ استدلال کرده بود که «تاکتیک های مبارزه» توسط انقلابیون «اختراع» نمی شود، اما عبارت بودند از:

«نتیجه یک سلسله اقدامات  خلاقانه ،بزرگ و مترقیانه در جریان مبارزه طبقاتی، تجربی و غالباً عنصری… ناخودآگاه مقدم بر خودآگاهی است، منطق فرآیند عینی تاریخی از منطق ذهنی سخنگویانش پیشی می گیرد».[۳۶]

بنابراین سازمان و آگاهی طبقاتی از طریق یک رابطه دیالکتیکی به هم پیوند خورده اند. اشکال جدید مبارزه و سازماندهی به صورت خودجوش به وجود می‌آیند؛ به این معنا که از قبل آگاهانه برنامه‌ریزی نشده‌اند و به عنوان پاسخی عملی به مشکلاتی که کارگران در جریان مبارزات با آن‌ها مواجه هستند پدید می‌آیند. با این حال، هنگامی که این اشکال جدید پدید آمدند، می‌توان آن‌ها را به طور گسترده‌تر شناخت و گروه‌های دیگر از کارگران می‌توانند بر اساس الگوی آنها عمل کنند.

برای جمع بندی این ایده ها، از دیدگاه کمونیست شورایی، فرآیند انقلابی را می توان به عنوان فرآیندی در نظر گرفت که در آن طبقه کارگر به طور مداوم ایده های جدید و اشکال جدید سازماندهی را در پاسخ به مشکلات عملی که در جریان مبارزه ی طبقاتی با آن مواجه است، اتخاذ می کند. هنگامی که کارگران مبارزه علیه حملات طبقه حاکم را آغاز کردند، ضرورت غلبه بر مشکلات عملی که در جریان مبارزه پدیدار می شوند، کارگران را به سمت درک این موضوع سوق می دهد که اشکال موجود سازمانی دیگر برای وظایف آنها مناسب نیست، و باید اشکال جدیدی ایجاد شود. در جریان تشدید مبارزات، هر گام عملی رو به جلو توسط طبقه کارگر در جهت پیگیری جدی مطالبات خود، در جهت سرنگونی نظام موجود و سازماندهی مجدد جامعه در راستای منافع خود طبقه کارگر،آنان را هدایت می کند. همانطور که پانه کوک در سال ۱۹۲۰ بیان کرد:

«توده‌ها بدون اینکه به طور اعتقادی کمونیست باشند، مسیری را که کمونیسم به آنها نشان می‌دهد، بیشتر و بیشتر دنبال می‌کنند، زیرا ضرورت عملی آنها را به آن سمت  می برد».[۳۷]

این یک فرآیند خطی نیست. پیشروی ها و عقب نشینی ها به دنبال یکدیگر می آیند. با این حال، گرایش اساسی به سمت کمونیسم است، در صورتی که بدون در نظر گرفتن هیچ دلیل دیگری جز این که اتکا به ایده های منسوخ و اشکال سازماندهی همواره به شکست منجر می شود، در حالی که پذیرش ایده های جدید و اشکال جدید موفقیت هایی را به همراه دارد. پانه کوک در کتاب خود، لنین به عنوان فیلسوف (۱۹۳۸) این مفهوم را بر اساس یک «نظریه دانش» بنیادی استوار کرد:

«انسان بر اساس تجربیات خود تعمیم ها و قوانین طبیعی را به دست می آورد که انتظاراتش بر آنها استوار است. آنها به طور کلی درست هستند، همانطور که بقای او گواه است. اما گاهی اوقات ممکن است نتایج نادرستی گرفته شود،توأم با شکست و نابودی . زندگی فرآیندی مستمر از یادگیری، سازگاری و رشد است. تجربه ی عملی آزمون سخت درستی  یک تفکر است»[۳۸]

شوراهای کارگری و کمونیسم

این شرح اساسی از کمونیسم شورایی را می توان با شرح نقش شوراهای کارگری در تئوری کمونیستی شورایی کامل کرد. همانطور که در مورد ایده های کمونیست های شورایی در مورد آگاهی و سازماندهی طبقاتی بود، تاکید آنها بر شوراهای کارگری نیز در چارچوب مفهوم مرکزی انقلاب به عنوان یک فرآیند به بهترین شکل درک می شود. اگر انقلاب یک فرایند است، نه مجموعه ای از رویدادهای متوالی اما مجزا، پس نتیجه می شود که باید یک شکل سازمانی واحدی وجود داشته باشد که طبقه کارگر بتواند در تمام مراحل مبارزه از آن استفاده کند. با کمی طرحواره می توان گفت که از آنجایی که کمونیسم مبتنی بر مالکیت مشترک و کنترل دموکراتیک ابزارهای تولید و توزیع است، سازمان هایی که انقلاب کمونیستی را انجام می دهند باید سازمان هایی باشند که برای تحقق این هدف نهایی مناسب باشند. همانطور که پانه کوک در سال ۱۹۳۸ نوشت:

«از آنجایی که مبارزه طبقاتی انقلابی علیه بورژوازی و ارگان‌های آن از تصرف دستگاه تولیدی توسط کارگران و کاربرد آن در تولید جدایی‌ناپذیر است، همان سازمانی که طبقه را برای مبارزه خود متحد می‌کند، به‌عنوان سازماندهی فرآیند تولیدی جدید نیز عمل می‌کند. [۳۹]

بنابراین، سازمان‌هایی که طبقه کارگر برای مبارزه با سرمایه‌داری از آنها استفاده می‌کند، به یک معنای پیش فرض شده،تشکیلاتی هستند که برای ساخت و اداره جامعه جدید کمونیستی به کار می‌روند.

کمونیست‌های شورایی معمولاً انتظار داشتند که شوراهای کارگری از جنبش‌های اعتصابی توده‌ای بیرون بیایند که در آن کارگران به جای واگذاری آن به سازمان‌های موجود مانند اتحادیه‌های کارگری، هدایت مبارزه‌شان را به دست خود بگیرند. همه اعتصاب‌کنندگان در مجامع توده‌ای منظم گرد هم می‌آیند تا مبارزه را به بحث بگذارند و سازماندهی کنند، و کمیته‌های اعتصابی را انتخاب کنند که اعضای آن نمایندگانی باشند که توسط مجامع عمومی مأمور شده‌اند و پاسخگو باشند و هر زمان که بخواهند می‌توانند فراخوانده و جایگزین شوند. در جاهایی که مراکز اعتصاب از نظر جغرافیایی پراکنده بودند، یا با پیوستن سایر بخش‌های طبقه کارگر به جنبش اعتصابی، نمایندگان کمیته‌های اعتصاب جداگانه در ارگان‌های مرکزی گرد هم می‌آمدند تا مبارزه را متحد و هماهنگ کنند.

مطالبات جنبش تا حدی که شروع به جذب بخش‌های گسترده‌تر و گسترده‌تری از طبقه کارگر کرد، از نقطه شروع اولیه خود پیشی گرفت و به سمت بیان منافع طبقه کارگر به عنوان یک کل گرایش داشت. در عین حال، در نتیجه به خطر افتادن منافع کل طبقه کارگر، مجامع عمومی برای همه دست اندرکاران مبارزه – انقلابیون، خانواده ها و بستگان اعتصاب کنندگان، ساکنان جوامع اطراف، بیکاران باز خواهد بود. ، و غیره.

در یک بازه زمانی نسبتاً کوتاه، مجامع عمومی و کمیته‌های اعتصاب محلی و مرکزی با وظایفی غیر از پیگیری مطالبات «اقتصادی» مواجه خواهند شد. به عنوان مثال، آنها ممکن است مجبور شوند بولتن ها یا روزنامه ها را منتشر کنند تا اطلاعات را منتشر کنند؛ همه را به طور کامل از آنچه در حال رخ دادن است مطلع کنند؛ و با تبلیغاتی که توسط طبقه حاکم انجام می شود مبارزه کنند. آنها همچنین ممکن است مجبور شوند برای دفاع از خود در برابر حملات نیروهای مسلح طبقه حاکم، شبه نظامیان را تشکیل دهند و مبارزه را به وضعیت تهاجمی ببرند. بنابراین، از طریق این اقدامات و سایر اقدامات ضروری، کمیته‌های اعتصاب وظایف سیاسی را انجام می‌دهند و در این فرآیند به شوراها یا شوراهای واقعی کارگری، ارگان‌های قدرت طبقه‌ی کارگر، رقیب اقتدار دولت سرمایه‌داری تبدیل می‌شوند.

دیری نپایید که کارگران برای تامین نیازهای مادی خود با نیاز به سازماندهی مواد غذایی و منابع تغذیه و سایر خدمات ضروری، که عملکرد عادی آنها توسط جنبش اعتصابی فلج می شد، مواجه می شدند. در جایی که کارخانه‌ها و محل‌های کار توسط کارگران اشغال می‌شد، برخلاف تمام مقاصد طبقه مالک سلب مالکیت می‌شد و تولید و توزیع برحسب نیاز کارگران مجدداً آغاز می‌شد. در اینجا تصمیمات فنی، اجتماعی و سیاسی در دستور کار قرار می گیرد: روش های تولید، چه چیزی و به چه مقدار تولید شود، اساس توزیع در صورت کمبود و غیره. کارگران دقیقاً با همان ابزاری که در طول مبارزه از آنها استفاده می کردند، علایق خود را در همه این مسائل ابراز می کردند: از طریق مجامع توده ای و کمیته های نمایندگان قابل فراخوان. به عبارت دیگر، «شوراهای کارگری که به عنوان ارگان‌های مبارزه رشد می‌کنند، در عین حال ارگان‌های بازسازی نیز خواهند بود».[۴۰]

دیدن ارتباط بین این سناریوی مختصر و موضوع «سوسیالیسم غیربازاری» دشوار نیست، زیرا در وضعیتی که در بالا توضیح داده شد، همه ویژگی‌های اساسی یک جامعه غیربازاری وجود دارد، هرچند در ابتدایی‌ترین و جنینی‌ترین شکل آن. : دارایی اقلیت سرمایه دار سلب مالکیت شده و اکنون در مالکیت مشترک کارگران است. اقلیت سرمایه دار دیگر در مورد استفاده هایی که ابزار تولید استفاده می شود تصمیم گیری نمی کند، بلکه با بحث و تصمیم گیری دموکراتیک تعیین می شود که در آن همه کارگران شانس مساوی برای مشارکت دارند. ثمرات تولید بر اساس نیازهای ابراز شده توسط کارگران توزیع می شود، نه بر اساس ملاحظات سرمایه داری مبادله، سود و بازار. این تولد جامعه‌ای بدون پول است که مبتنی بر مالکیت مشترک و کنترل دموکراتیک بر منابع جهان است، یعنی سوسیالیسم غیر بازاری یا کمونیسم (که هر دو اصطلاح به یک معنا هستند).

کمونیسم شورایی و شوراگرایی

طرح فوق از نقش شوراهای کارگری در انقلاب کمونیستی، نقطه شروع مناسبی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف این جریان است. اگرچه شرح قبلی به صورت حدس و گمان بیان شده است، اما این تصور گمراه کننده ای از کمونیسم شورایی می دهد. کمونیست های شورایی همواره عقاید خود را در تجارب و مبارزات واقعی طبقه کارگر به محکمی ریشه دوانده اند و خود شوراها بارها در دوره های مختلف و شرایط مختلف در اوج مبارزات طبقاتی به وجود آمده اند. اگرچه همیشه با تمام جزئیات دقیق با طرح کلی که در بالا ترسیم شد مطابقت ندارد – برای مثال، شوراهای انقلاب آلمان در سال ۱۹۱۸، به جای یک جنبش اعتصابی توده ای، از فروپاشی آشکار قدرت دولتی در پی شکست آلمان در جنگ به وجود آمدند. در موارد متعدد، اقدامات طبقه کارگر از الگوی توصیف شده پیروی کرده است.

حتی خارج از تقدس کاتولیک واری پانتئون «نقاط عطف» – مانند روسیه ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷، و آلمان ۱۹۱۸ – مواقع دیگری وجود داشته است که مبارزات کارگری گرایشی به ظهور شکل شورایی نشان داده است، حتی اگر در نهایت شکست خورده باشد،اما پتانسیل خود را نشان داده است. اعتصابات توده ای جولای-آگوست ۱۹۸۰ در لهستان نمونه ای از این موارد است. این مبارزه گسترده با اعلام دولت مبنی بر افزایش قیمت مواد غذایی آغاز شد. کارگران لهستانی با درخواست افزایش دستمزدها پاسخ دادند، و از آنجایی که به خوبی می‌دانستند که اتحادیه‌های کارگری بخشی از دولت هستند، خودشان کنترل اعمالشان را در دست گرفتند و در مجامع توده‌ای برای انتخاب نمایندگانی که پاسخگوی آنها و قابل فراخوان هستند گرد هم آمدند. کارگران به جای مبارزه جداگانه، مبارزه خود را گسترش دادند و متمرکز کردند. در چندین منطقه کمیته‌های اعتصاب بین کارخانه‌ای (MKS) تشکیل شد که توسط نمایندگانی از چندین محل کار مختلف تشکیل گردید. MKS علاوه بر مذاکره با دولت، گروه‌هایی از کارگران را برای دفاع از کارخانه‌های کشتی‌سازی و کارخانه‌های اشغال‌شده تشکیل داد و تأمین غذا، نیرو و سایر خدمات ضروری را به میزان محدودی سازمان‌دهی کرد. به عبارت دیگر، آنها برخی کارکردهای سیاسی و اجتماعی را فراتر از محدوده خاستگاه «اقتصادی» خود به عهده گرفتند.

بنابراین، کمونیسم شورایی این شایستگی قطعی را دارد که مبتنی بر چیزی است که واقعاً وجود دارد و نمی‌توان آن را ریشه‌کن کرد، در غیاب انقلاب: مبارزه مداوم در درون سرمایه‌داری بین طبقه‌ی سرمایه‌دار و کارگر. انقلاب را چیزی نمی‌داند که در سطحی کاملاً متفاوت از مبارزات روزمره کارگران، کاملاً بی‌ربط، به آن رخ می‌دهد. کمونیسم را به عنوان یک ظرفیت نهفته در مبارزه روزمره می بیند که از همین مبارزه بیرون خواهد آمد. بنابراین، برای کمونیست‌های شورایی، «جنبش کمونیستی» تنها معدود گروه‌های سازمان‌یافته کارگرانی نیستند که از قبل آگاهی طبقاتی دارند. «جنبش کمونیستی» همچنین «جنبش به سوی کمونیسم» است، گرایش واقعی نهفته در مبارزات کارگری در درون سرمایه‌داری، که در واقع همان چیزی است که در وهله اول باعث پیدایش گروه‌های سازمان‌یافته از انقلابیون می‌شود.

بر اساس تئوری کمونیستی شورایی، شوراهای کارگری سازمان های انقلابی هستند. آنها سازمان های توده ای دائمی طبقه کارگر نیستند. آنها در مواقع بحران شدید سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی پدید می آیند، زمانی که کارگران خود را مجبور می بینند که امور را به دست خود بگیرند. تنها هدف آنها نفی اقتدار یک طبقه و نصب قدرت طبقه دیگر بر هر جنبه ای از جامعه است. اگر در این کار موفق نشوند، شوراها معمولاً با شکست جنبشی که آنها را به وجود می آورد از بین می روند. به عبارت دیگر، وقتی منبع و رگ حیات آنها، ابتکار، نشاط و خلاقیت طبقه کارگر تخلیه شود. هر گونه تلاش برای حفظ موجودیت دائمی خارج از دوره های انقلابی، ماهیت شوراها را تغییر می دهد: یا آنها کارکردهای غیرانقلابی را به عهده می گیرند (مثلاً مذاکره با طبقه حاکم “از طرف” کارگران) یا در غیر این صورت به گروه های کوچک تبلیغاتی مدافع و مبتنی بر یک برنامه سیاسی تبدیل می شوند.

بنابراین به نظر می رسد که پتانسیل پیدایش شوراهای کارگری با یک شرایط مقتضی مرتبط باشد: فروپاشی «نظم» سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی موجود. در سال ۱۹۲۰ پانه‌کوک نوشت که «فروپاشی اقتصادی قوی‌ترین محرک انقلاب است.»[۴۱] در آن زمان، تعداد بسیار کمی از انقلابیون صادقانه (به دلایل واضح) باور نداشتند که سرمایه‌داری در حال گذراندن سختی‌های مرگ است و به زودی تقریباً از بین خواهد رفت. خود پانه کوک این دیدگاه را نداشت، اما اهمیت نسبی که او برای شرایط فروپاشی اقتصادی قائل بود دقیق به نظر می رسد. در مفهوم انقلاب به مثابه یک فرآیند، پیگیری مطالبات کارگران است که تقریباً بطور اجتناب ناپذیر آنها را به اقدامات انقلابی سوق می دهد. این ممکن است در دوره‌های بحران سرمایه‌داری که به نظر می‌رسد طبقه کارگر می‌تواند اساسی‌ترین خواسته‌های خود را با سازماندهی مجدد کامل جامعه برآورده کند، قابل انتظار باشد. به عنوان مثال، مبارزه کارگران لهستان از اعتراضات طبقه کارگر در مورد ناتوانی آن در به دست آوردن یکی از اساسی ترین نیازهای مادی خود – غذا – سرچشمه می گیرد، اما این موضوع اولیه به زودی با شروع مبارزه برای به چالش کشیدن جنبه های گسترده تر و گسترده تر جامعه موجود فراتر رفت. با این حال، چنین بحران های عمیقی ویژگی دائمی سرمایه داری نیست. همچنین دوره‌هایی از شکوفایی و شکوفایی نسبی برای بخش‌هایی از طبقه کارگر وجود دارد. در چنین دوره‌هایی به نظر نمی‌رسد که منطق رویدادها به یک جهت انقلابی منجر شود، زیرا نظام سرمایه‌داری ظرفیت بیشتری برای ارضای خواسته‌های مادی دارد که کارگران بر آن تحمیل می‌کنند. در چنین مواقعی، شرایطی که منجر به یک مبارزه انقلابی و شوراهای کارگری شود عملاً وجود ندارد.

این وضعیت  به این موضوع می انجامد که چگونه مدافعان شوراهای کارگری باید خود را در دوره هایی که ظهور شوراهای کارگری و انقلاب دورنمای فوری به نظر نمی رسد سازماندهی کنند. این موضوع مورد بحث بی‌پایان گروه‌های انقلابی است که در سنت کمونیستی شورایی ایستاده‌اند. از «نظریه پردازان» کمونیسم شورایی که تاکنون ذکر شد، اتو روله و هرمان گورتر نظرات کاملاً متضادی در مورد نقش «حزب کمونیست شورایی» داشتند، در حالی که پانه کوک یک موقعیت متوسط ​​را اشغال کرد.

به نظر می‌رسد دیدگاه‌های روله در مورد احزاب سیاسی به‌طور قاطع با تجربه احزاب پارلمانی توده‌ای انترناسیونال دوم شکل گرفته است. جدایی او از حزب سوسیال دموکرات SPD  که زمانی وی نماینده این حزب در رایشتاگ بود، منجر به طرد بی‌رویه همه احزاب سیاسی شد. از نظر روله، همه احزاب سیاسی بنا به تعریف «بورژوا» بودند. در سال ۱۹۲۴ او نوشت که «مفهوم حزبی با شخصیت انقلابی به معنای پرولتاریا بی معنی است» [۴۲].در پایان ۱۹۲۰،هواداران روله بخش هایی از KAPD را که به آن تعلق داشتند برای پیوستن به سازمان های محلی کارخانه ها منحل کردند.          روله با جدایی سازمان اقتصادی و سیاسی مخالف بود و طرفدار یک سازمان واحد و انقلابی در محل کار بود. به همین منظور او در تشکیل یک جدایی از AAUD به نام اتحادیه عمومی کارگران آلمان – سازمان واحد (AAUD-E) در سال ۱۹۲۱ تأثیرگذار بود.

گرایشی که روله نمایندگی می کرد به شدت مورد مخالفت گورتر قرار گرفت، او نوشت که «سازمان کارخانه برای آگاهی اکثریت عظیم پرولتاریا، برای دستیابی به آزادی و پیروزی کافی نیست».[۴۳] وضعیت طبقاتی کارگران در کارخانه‌های منفرد ممکن است مانع از آن شود که دید وسیعی از کل وضعیت سیاسی داشته باشند. بنابراین برای پیشروترین و روشن بین ترین کارگران انقلابی حیاتی بود که خود را در یک حزب سیاسی کمونیستی جداگانه متشکل سازند، تا به عنوان «یک قطب‌نمای روشن و ثابت قدم نسبت به کمونیسم» عمل کنند و «راه را به توده‌ها در همه موقعیت‌ها نشان دهند، نه تنها در گفتار، بلکه در اعمال».[۴۴] این حزب به دنبال تصاحب قدرت خود نیست. گورتر قویاً به ظرفیت کارگران برای رهایی از خود باور داشت و در واقع به دلایلی که در «نامه سرگشاده» خود به لنین بیان کرد، استدلال کرد که در غیر این صورت در اروپای غربی انقلابی وجود نخواهد داشت. همانطور که کارگران بیشتر و بیشتر به ایده های کمونیستی دست یافتند، طبقه کارگر، سازمان های کارخانه و حزب در یک موجودیت واحد ادغام می شوند،[موجودیتی] که دارای سطح آگاهی طبقاتی یک سانی هستند و می توانند جامعه را بازسازی کنند.

به نظر می‌رسد که پانه‌کوک بین این دو موقعیت متزلزل شده است، بدون اینکه روی یکی از این موقعیت‌ها و یا روی هر دو دیدگاه اتکا کند. این شاید با توجه به طولانی بودن دوره مشارکت او در سیاست انقلابی، و تغییر شرایط عینی که در آن ایده های خود را مطرح کرد، تعجب آور نباشد. در سال ۱۹۲۰ پانه کوک از مفهوم نقش حزبی مشابه نقش گورتر حمایت کرد:

«کارکرد یک حزب انقلابی عبارت است از تبلیغ  یک درک روشن و پیشروانه است، به طوری که در سراسر توده ها عناصری از آگاهی ایجاد شود که بدانند چه باید کرد و قادر به قضاوت در باره  موقعیت ها برای خود باشند. و در جریان انقلاب، حزب باید برنامه، شعارها و دستوراتی را مطرح کند که توده‌های فعال از پیش خود آن‌ها را درست می‌شناسند، زیرا در می‌یابند که اهداف خود را در مناسب‌ترین شکل خود بیان می‌کنند و از این رو به وضوح بیشتر به هدف می‌رسند؛ بنابراین حزب به رهبری مبارزه می‌رسد». [۴۵]

با این حال، در دهه ۱۹۳۰، پانه کوک در جهت مخالف حرکت کرد و سئوال روله از همه احزاب سیاسی مانند حزب SPD را تکرار کرد: «خود عبارت «حزب انقلابی» یک تناقض در خود اصطلاح است.»[۴۶] در این مرحله پانه کوک احزاب را به عنوان سازمان هایی که به دنبال قدرت برای خود بودند تعریف کرد. بنابراین آنها با خود رهایی طبقه کارگر ناسازگار بودند. انقلابیون با ایده های مشابه ممکن است گرد هم آیند تا به بحث و تبلیغ بپردازند، و کارگران را از طریق مناظره آزاد با گروه های دیگر “روشن کنند”، اما اینها را نمی توان “احزاب” به معنای “قدیمی” سازمان های قدرت طلب نامید.[۴۷]

بعداً، در سال ۱۹۴۷، به نظر می‌رسید که پانه‌کوک به موقعیت اصلی خود بازگشت و همان وظایفی را که در دهه ۱۹۳۰ انجام داد، به گروه‌های سازمان‌یافته واگذار کرد، اما اهمیت آن‌ها را در رابطه با اقدامات طبقه کارگر در کل ارتقا داد:

شوراهای کارگری ارگان اقدام عملی و مبارزه طبقه کارگر هستند، وظیفه احزاب ایجاد قدرت معنوی آن است. کار آنها بخشی ضروری در خودرهایی طبقه کارگر است [۴۸]

بنابراین، کمونیست‌های شورایی نظرات مختلفی را در مورد مسئله حزب مطرح کرده‌اند، از رد همه احزاب به‌عنوان ذاتاً«بورژوایی» توسط روله گرفته تا تأکید گورتر بر نقش حیاتی حزب به‌عنوان «مغز پرولتاریا، چشم آن، هدایتگر آن». [۴۹] با این حال، به طور کلی، تمرکز اصلی کمونیست‌های شورایی بر شوراهای خود کارگران، حزب سیاسی را به نقش محوری کمتری اختصاص داده است. شوراها توسط هیچ حزبی ایجاد و کنترل نمی شوند. آنها آفرینش خودجوش و مستقل طبقه کارگر هستند که همه کارگران در شرایط مساوی در آن شرکت می کنند.

با این حال، اگر این تأکید بر خودمختاری و خودانگیختگی طبقه کارگر به حد افراطی نامعقول کشیده شود، می تواند به دو خطر منجر شود: اول، انکار هرگونه ضرورت یا دلیل برای هر سازمان سیاسی متمایز از اکثریت طبقه کارگر، و دوم، فتیش کردن هر شکل سازمانی که به طور خودجوش و مستقل توسط طبقه کارگر ایجاد می شود. در مجموع، این خطرات به چیزی تبدیل می‌شود که به «شورا‌گرایی» معروف شده است، یعنی تأکید توخالی و فرمالیستی بر شوراهای کارگری که محتوای کمونیستی شورا را کاملاً نادیده می‌گیرد.

مطمئناً می توان گفت که بدون فعالیت خودسازماندهی اکثریت عظیم طبقه کارگر نمی توان سرمایه داری را سرنگون کرد و جامعه کمونیستی را نمی توان به وجود آورد. اما این به خودی خود شرط کافی برای استقرار کمونیسم نیست. اگر مبارزه طبقاتی به وضعیتی تبدیل شود که در آن کارگران سازماندهی جامعه را به دست خود بگیرند، منطقی به نظر می رسد تصور کنیم که این امر نیز با آگاهی متناظر، در سطح آگاهی سیاسی، از مسائل مهم همراه باشد.اما [با توجه به] پیامدهای اعمال آنها اگرچه ممکن است این امر محتمل به نظر برسد، اما شواهد کافی وجود دارد که نشان می‌دهد این امر اجتناب‌ناپذیر نیست. اگرچه در مبارزات طبقه کارگر به ندرت جدایی مطلق بین فرم و محتوا وجود دارد، اما هیچ تضمینی آهنین برای وحدت فرم و محتوا نیز وجود ندارد.

می توان تصور کرد که کارگران می توانند به طور خودجوش، تنها برای ایجاد نوعی سرمایه داری خودگردان ابزار تولید را در زمان بحران سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی تصاحب کنند،. («شورایی‌ها»، در واقع، هیچ چیز بدی در این نمی‌بینند و مواردی را که به نظر می‌رسد واقعاً اتفاق افتاده است، تحسین کرده‌اند.) بنابراین، شرط اضافی ضروری که باید با خودسازماندهی گسترده طبقه کارگر همراه باشد، آگاهی کمونیستی گسترده است. از این واقعیت است که نیاز حیاتی برای کمونیست های شورایی ایجاد می شود که سازمان های سیاسی از نوع توصیف شده توسط گورتر و پانه کوک اولیه را تشکیل دهند و بر اساس تعهد به هدف جامعه سوسیالیستی غیر بازاری به عنوان تنها جامعه بدیل طبقه کارگر برای نظام سرمایه داری موجود در سراسر جهان، تهییج و تبلیغ کنند..

مداخله ی کمونیست شورایی در مبارزات طبقه ی کارگر – مشارکت، حمایت و تبلیغ آنها، و تلاش برای تعمیق و گسترش آنها – باید از چشم انداز تعهد به چیزی کمتر از هدف نهایی کمونیسم نباشد. این به معنای دفاع از هدف نهایی، حتی در مخالفت با اقدامات و نگرانی های فوری طبقه کارگر، در صورت لزوم می باشد؛ همانطور که KAPD به وضوح فهمید:

«در جریان انقلاب، توده ها دچار نوسانات اجتناب ناپذیر می شوند. کمونیست، حزب، به عنوان سازمان آگاه ترین عناصر، خود باید تلاش کند که تسلیم این نوسانات نشود، بلکه آنها را اصلاح کند. از طریق شفافیت و اصولی بودن شعارهایشان، وحدت گفتار و کردار، ورودشان به مبارزه، درستی پیش‌بینی‌هایشان، آنها باید به پرولتاریا کمک کنند تا سریع و کامل بر هر نوسانی غلبه کند. حزب کمونیست باید در سراسر فعالیت خود آگاهی طبقاتی پرولتاریا را توسعه دهدا، حتی به قیمت این که یک لحظه در مخالفت با توده‌ها قرار گیرد. تنها بدین ترتیب حزب در جریان مبارزه انقلابی اعتماد توده‌ها را به دست می‌آورد و به آموزش انقلابی وسیع‌ترین عده دست می‌یابد».[۵۰]

قبلاً بحث شد که بین سازمان و آگاهی طبقاتی رابطه دیالکتیکی وجود دارد: که اشکال جدید سازمان در نتیجه برنامه ریزی زیرکانه برای آینده پدید نمی آیند، اما هنگامی که چنین اشکال جدیدی پدید آمدند، نمونه آنها می تواند گسترش یابد و تأثیر آگاهانه ای در جریان اقدامات کارگران در مبارزاتی که پس از آن رخ می دهد،اعمال نماید. به عنوان بخشی از این روند دیالکتیکی، به عنوان پیوندی بین مبارزات واقعی طبقه کارگر و درک او از همه پیامدهای این مبارزات است که گروه های سازمان یافته از انقلابیون که در سنت کمونیست شورایی ایستاده اند، مثبت ترین و حیاتی ترین نقش خود را اجرا می نمایند.

پانویسها و منابع:

[۱] آنتون پانه کوک، شوراهای کارگری (۲-۱۹۴۱) (کمبریج، ماساچوست: ریشه و شاخه، ۱۹۷۰) ص. ۸۳.

[۲] رجوع کنید به رزا لوکزامبورگ، اعتصاب توده‌ای، حزب سیاسی و اتحادیه‌های کارگری (۱۹۰۶) (لندن: مرلین، بدون تاریخ)

[۳] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۸۳.

[۴] هرمان گورتر، انقلاب جهانی (۱۹۱۸) (گلاسکو؛ دفتر اطلاعات و تحقیقات سوسیالیستی (اسکاتلند)، ۱۹۲۰) ص. ۶۱.

[۵] V. I. لنین. مجموعه آثار، ج. XXXI (مسکو: پیشرفت، ۱۹۹۶) ص ۱۷ به بعد.

[۶] گورتر. انقلاب جهانی، ص. ۵۱.

[۷] هرمان گورتر، “نامه سرگشاده به رفیق لنین”، دردنات کارگران، ۱۱ ژوئن ۱۹۲۱. “نامه سرگشاده” (که امروزه بیشتر به عنوان “پاسخ به لنین” شناخته می شود) در روزنامه دردنات کارگران منتشر شد. کمونیست های چپ در بریتانیا که بین ۱۲ مارس و ۱۱ ژوئن ۱۹۲۱ در اطراف سیلویا پانکهورست جمع شده بودند.

[۸] همان، ۴ ژوئن ۱۹۲۱.

[۹] «مانیفست انترناسیونال کمونیستی چهارم» در بین ۸ اکتبر و ۱۰ دسامبر ۱۹۲۱ در Dreadnought کارگران منتشر شد.

[۱۰] Anton Pannekoek، ‘Sovjet-Rusland en het-Europeesche Communisme’، در De Nieuwe Tijd (1921)، ترجمه شده در S. Bricianer، Pannekoek and the Workers’ Councils (Saint Louis: Telos, 1978) ص. ۲۲۹.

[۱۱] هرمان گونر، انترناسیونال کارگران کمونیست (۱۹۲۳) (لندن؛ ۱۹۷۷) ص. ۴.

[۱۲] اتو روله، از بورژوازی تا انقلاب پرولتری (۱۹۲۴) (گلاسکو/لندن: دیدگاه های انقلابی/بازتولید سوسیالیستی، ۱۹۷۴) ص. ۸.

[۱۳] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۸۶.

[۱۴] برای شرح دقیق‌تر کمونیست‌های شورای آلمان در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، و از گروه‌هایی که آنها در کشورهای دیگر تحت تأثیر قرار دادند، به Denis Authier و Jean Barrot، La Gauche communiste en Allemagne (19I8-1921) (پاریس: Payot) مراجعه کنید. ، ۱۹۷۶)، به ویژه صص ۱۸۹-۲۱۶ و ۲۲۱-۳۰.

[۱۵] رجوع کنید به Bricianer, 1978, pp. 73-117.

[16] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۱۰۴.

[۱۷] آنتون پانه‌کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک‌های کمونیستی (۱۹۲۰)، در مارکسیسم D. A. Smart، Pannekoek and Gorter’s Marksism (لندن: پلوتون، ۱۹۷۸) صفحات ۱۱۰-۱۱ (تاکید در اصل).

[۱۸] Anton Pannekoek, Tactical Differences In the Worker’ Movement, in Bricianer, 1978, p. 105.

[19] Anton Pannekoek, ‘Gewerkschaftsdisziplin’, Bremer Burger-Zeitung (18 اکتبر ۱۹۱۳)، ترجمه شده در Bricianer, 1978, p. 132.

[20] پانه کوک، «تذکرات کلی در مورد مسئله سازماندهی»، در مارکسیسم زنده، IV: 5 (نوامبر ۱۹۳۸)، تکثیر شده در Bricianer، ۱۹۷۸، ص. ۲۷۳.

[۲۱] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۵۴.

[۲۲] همان، ص. ۱۰۸.

[۲۳] همان، ص. ۹۱.

[۲۴] Pannekoek, Tactical Differences In the Worker’ Movement, in Bricianer, 1978, p. 87.

[25] آنتون پانه کوک، لنین به عنوان فلسفه (۱۹۳۸) (لندن: مرلین، ۱۹۷۵) ص. ۱۰۳.

[۲۶] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۹۸.

[۲۷] لوکزامبورگ، اعتصاب جمعی، ص. ۳۲.

[۲۸] Anton Pannekoek, ‘Prinzip und Taktik’, Proletarier, 7-8 (1927) ترجمه شده در Bricianer, 1978, pp. 241-2.

[29] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۳۵.

[۳۰] پانه کوک، «نظریه مارکسیستی و تاکتیک‌های انقلابی»، در Die Neue Zeit، XXXI (1912)، ترجمه شده در اسمارت، ۱۹۷۸، ص. ۵۲.

[۳۱] همان، ص. ۵۲.

[۳۲] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۹۱.

[۳۳] لوکزامبورگ، اعتصاب جمعی، ص. ۶۲.

[۳۴] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، ۱۹۷۸، ص. ۱۱۶.

[۳۵] پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۷۲.

[۳۶] رزا لوکزامبورگ، “مسائل سازمانی انقلاب پرولتری” (با عنوان اصلی “مسائل سازمانی سوسیال دموکراسی روسیه”)، در لنینیسم یا مارکسیسم (گلاسکو: فدراسیون کمونیست ضد پارلمانی، ۱۹۳۵) ص. ۱۴.

[۳۷] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، ۱۹۷۸، ص. ۹۵.

[۳۸] پانه کوک، لنین به عنوان فیلسوف، ص. ۱۷.

[۳۹] Pannekoek، “نظرات عمومی در مورد مسئله سازمان”، در Bricianer. 1978، ص. ۲۷۳.

[۴۰] پانه کوک. شوراهای کارگری، ص. ۵۴.

[۴۱] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، ۱۹۷۸، ص. ۹۴.

[۴۲] رول، از بورژوازی تا انقلاب پرولتری، ص. ۲۶.

[۴۳] هرمان گورتر، سازمان مبارزه طبقاتی پرولتاریا (۱۹۲۱)، در اسمارت، ۱۹۷۸، ص. ۱۵۹.

[۴۴] KAPD، «تزها در مورد حزب» (ژوئیه ۱۹۲۱)، در دیدگاه‌های انقلابی، ۲ (بدون تاریخ) ص. ۷۲.

[۴۵] پانه کوک، انقلاب جهانی و تاکتیک های کمونیستی، در اسمارت، ۱۹۷۸، ص ۱۰۰-۱.

[۴۶] Anton Pannekoek, ‘Partei und Arbeiterklasse’, Rätekorrespondenz, 15 (مارس ۱۹۳۶) ترجمه شده در Bricianer, 1978, p. 265.

[47] رجوع کنید به پانه کوک، شوراهای کارگری، ص. ۱۰۱.

[۴۸] ​​آنتون پانه کوک، «پنج تز در مورد مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه داری»، در مدافع جنوبی شوراهای کارگری (مه ۱۹۴۷)، به نقل از Bricianer، ۱۹۷۸، ص. ۲۶۷.

[۴۹] گورتر، سازمان مبارزه طبقاتی پرولتاریا، در اسمارت، ۱۹۷۸، ص. ۱۶۳.

[۵۰] KAPD، «تزهای مربوط به حزب»، در دیدگاه‌های انقلابی، ۲، ص ۷۲-۳.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate