بازخوانی وقایع از ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ تا «رعد فتحی حازم»

برخی از سایت های خبری-سیاسی، خبرهایی از عملیات «رعد فتحی حازم» در تل آویو گزارش کرده، و برخی دیگر زبان گزیده و سکوت اختیار کرده اند، گویی اتفاقی نیفتاده است. آنچه رعد فتحی حازم انجام داد، یک فراخوان به خیزش مسلحانه علیه اشغالگری بود.
بنا به آنچه در سایت های وابسته به جمهوری اسلامی منتشر شده، او فردی باورمند به اسلام، و مجری احکام آن ایدئولوژی بود. بنا به نگاه همکیشان و خانواده او که تعدادی از آنها طی چند سال گذشته توسط سربازان اسرائیلی به قتل رسیده اند، رعد فتحی حازم یک «شهید» است، که برای آزادی جان فدا کرده است.
شخصا، از او شناختی ندارم. او می تواند به لحاظ ایدئولوژیک، همسنخ داعش و یا طالبان و القاعده باشد، و یا می تواند «مجاهد»ی باشد که برای رهایی از یوغ حکومتی نژادپرست به حد استیصال رسیده و دست به این عملیات زده و یا اینکه با تکیه به داده های ایدئولوژیکی که به آن باور دارد، به عنوان پیشتاز مردم ستم کشیده پرچم شورش به دست گرفته و وارد تل آویو شده و آن کرده که کرد. تاریخ مشخص می کند که رعد فتحی حازم به کدام دسته فکری نزدیک بود.
اما دو نکته را می دانم.
اسرائیل با اشغال روزمره هر چه بیشتر از سرزمین مردم فلسطین، پیش چشم و با رضایت سازمان ملل و آمریکا و روسیه و چین و انگلستان و آلمان و فرانسه، بسیاری از مردم در سطح جهان را به خشم آورده و عملیات حازم بدون شک باعث شعف بسیاری از مردم فلسطین و خارج از فلسطین شده است.
نکته دوم اینکه، جهان استثمارگر، همیشه اجازه داده تا در پیش چشم و زیر نظرشان، جنایت تا حد اعجاب آفریده شود، ولی هرگز خود را باعث و بانی و مقصر ندانسته اند.
نمونه بارز آن، جنایتی است که یازده سال پیش در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ رخ داد.
در زیر سه مطلب آمده است.
چه افسرده حال است آنچه رقم می خورد، و چه دردناک که استثمار از مردم ستم کشیده در سطح جهان، و جنایت به شنیع ترین شکل ادامه خواهد داشت؛ مخصوصا وقتی که فرهیختگان، صاحبان جراید، و نیروهای رادیکال زبان در دهان مخفی می کنند که نکند زبان سرخ سر سبز دهد بر باد، و هر آنچه کاشته شده برباد رود.
علی ناظر
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
۱۰ آوریل ۲۰۲۲
——————————-
  برگرفته از سایت دیدگاه
با سلام و عرض تسلیت به آزادیخواهان، خانواده جانباختگان، سازمان مجاهدین خلق ایران، و مردم ستمدیده و شریفی که بیش از سی و دو سال از مبارزه برای رهایی و استقلال مام وطن گامی به عقب ننشسته است. درود بیکران به چنین ملت شریفی.
در این لحظه که هنوز سوگواری برای فقدان فرزندان عزیز خلق خاتمه نیافته، و هر لحظه بر تعداد جانباختگان افزوده می شود نوشتن چنین متنی برای نگارنده دردناک است. در چنین لحظاتی که دوستان و یاران اشک ریزان غم دل بازگو می کنند، و درد جانکاه فقدان افسران خلق را با سکوت سنگین خود شیون می زنند، و کمتر انسانی است که از جنایتی چنین صعب به خشم نیامده باشد، امیدوارم که محتوای این نوشتار آنگونه که مقصود است ارزیابی شود، و خلق ستمدیده مرا بخاطر این گستاخی در این لحظات پر تألم ببخشاید.
 
شیون مرگ بر…
در این نوشتار، بارها خواهید خواند که جهانخواران و مالکی و رژیم مقصرند، و این جنایت بخشودنی و فراموش شدنی نیست. لعن و نفرین عکس العمل طبیعی و نوعی تظلم خواهی است. محکوم کردن جنایت هم به همچنین. در چنین لحظات ملتهبی آنچه که باید مورد توجه قرار بگیرد نگاهی خردمندانه به این جنایت است، و بررسی آنچه رخ داده است. شعار مرگ بر امپریالیسم، مالکی، خامنه ای و….. از این مشکل گرهی نمی گشاید، و درد را درمان نمی کند.
نپرداختن به آنچه رخ داد، و آنگونه که رخ داد می تواند در طولانی مدت اذهان را به انحراف بکشاند.
 
سالگرد جنایت
۸ سال پیش در چنین روزهایی، سایت دیدگاه که در آغازین سالهای فعالیت خود بود، خبر ناگوار حمله هوایی نیروهای اشغالگر به مقر مجاهدین در عراق را گزارش کرد. در آنروز هم، همچون امروز تمام نهادهای سیاسی با بیانیه ها و اطلاعیه های خود ابراز همدردی و انزجار کردند. در آن دوران، به این همدردی مشترک پاسخی درخور داده نشد، و نطفه همبستگی ملی که می توانست شکل بگیرد، شکل نگرفت.
 
آنچه در زیر می آید سخنی تازه نیست. محتوای آن را بارها و در انشاء و فورمتهای مختلف نوشته ام. پیش از اشغال عراق در سلسله نوشتار «مجاهدین امر به وظیفه، امر به نتیجه» موقعیت کنونی را ترسیم کردم. بارها نوشته ام که بدون همبستگی ملی و شراکت تمام نیروهای سرنگونی طلب، کار به جایی نمی رسد. به مخاطرات پیش روی مجاهدین در اشرف بارها اشاره کرده ام. در این ۸ سال نه پوشش هوایی جنگنده های آمریکایی را راه حل می دانستم، و نه چهره بزک کرده اوباما مرا گول زد. امروز هم این یادداشت را تنها از سر دلتنگی برای آنها که جانباختند می نویسم و لاغیر.
 
می خواستم کوتاه بنویسم، اما نشد.  بنابراین، اگر نوشته های پیشین مرا مطالعه کرده اید، وقت خود را صرف خواندن این یادداشت نکنید. این نوشته بیشتر برای تسکین دل خودم است.
 
بلاتکلیفی
دلیل عمده که مجاهدین در چنین موقعیتی قرار دارند، بلاتکلیفی حقوقی آنها است. اگر استاتوی ساکنین اشرف «پناهنده سیاسی» فرض شود، آنها باید در یک رابطه مستقیم و مدنی خواستهای خود را با دولت و کشور عراق بیان بکنند. ولی اگر استاتوی پناهنده سیاسی نداشته باشند و استاتوی آنها افراد تحت الحفاظه (کنوانسیون ژنو) باشد، ساکنین باید در تماس مستقیم با نیروهای اشغالگر بوده و مسئولیت امور آنها بعهده آمریکا باشد. در این شق بخصوص، این نکته مبهم بی پاسخ می ماند که نیروهای عراقی در اشرف چه می کرده اند، و چرا یونامی عکس العمل لازم و بموقع نشان نداده است. تا این ابهام حل نشود، و تا زمانی که موقعیت حقوقی ساکنین تعیین تکلیف نشود، درب بر همین پاشنه خواهد چرخید.
از سوی دیگر می بایست با حقایق آنگونه که هست مواجه شد. اول، تمایل و سرسپردگی مالکی به پیشبرد اهداف رژیم اسلامی، و دوم خصلت «آمریکا» در قتل عام ملتها (ویتنام، عراق، افغانستان، و….). با درنظر گرفتن این دو واقعیت نباید از آنچه در ۱۹ فروردین ۹۰ رخ داد، تعجب کرده و انتظار تکرار آن در آینده ای نزدیک را نداشته باشیم. کودکانه است اگر تصور کنیم که روزی مالکی حقوق ساکنین را به رسمیت بشناسد، و یا آمریکا به تعهدات خود پایبند مانده و نیروهای خود را در اشرف تا سرنگونی جمهوری اسلامی نگاه بدارد. تعیین تکلیف با این واقعیات، نقشه راه ساکنین اشرف را مدون خواهد کرد.
 
دفاع از حق
مجاهدین نزدیک به ربع قرن است که در عراق زندگی کرده و اشرف خانه و کاشانه آنها شده است. اشرف پهنه زمینی بود که به شهری زیبا با امکانات تکنولوژیکی، بهداشتی و رفاهی تبدیل شده است. این تغییر و شهرسازی یکشبه و آسان نبوده است. ساکنین اشرف با صرف ساعتها کار بدنی طاقت فرسا اشرف را ساخته اند. در کنار این ساختمان ها و خیابان ها که شهر اشرف نام گرفته، یارانی که در راه مبارزه برای آزادی خلق ایران جان باخته اند،  در آرامگاه خود (قطعه مروارید) خفته اند. این آرامگاه یک سند تاریخی است. نابودی آن نابودی یک سند است. مالکی با تن دادن به خواست رژیم اسلامی، می خواهد این سند را نابود کند، و این تازگی ندارد. همیشه ظالمان حاکم، در اولین گام حکمرانی به تخریب اقدام می کنند. مجسمه ها را به زیر می کشند، کاخ ها را در هم می شکنند، و کتابخانه ها را می سوزانند. دیکتاتور ها، اسناد را تخریب می کنند تا تاریخ را بازنویسی کنند. به ویرانگری های مرتجعین و جهانخواران در عراق و افغانستان دقت کنیم، آثار تاریخی به تل خاکی بدل شده اند. مورخین گزارش داده اند که در گذشته های دور بارها محل دفن حسین بن علی، به امر امثال توکل عباسی، شخم زده شد، و بر آن آب انداختند یا ساختمان بنا شد. شورای ملی مقاومت در اطلاعیه خود گزارش می کند که «نیروها[ی عراقی] در یک اقدام ضد انسانی و ضد اسلامی, مزار مروارید متعلق به ساکنان اشرف را به اشغال در آورده و بخشهایی از آن را تخریب کرده اند».
 
پس از اشغال عراق، و پذیرش آمریکا که اینان «افراد تحت الحفاظه» هستند، حداقل امکان رفاهی که می بایست به آنها تعلق بگیرد برخورداری از حق پناهندگی و ادامه زندگی در اشرف است. اما، اشغالگران به اصول پایه و تعهداتی که آنها را به کنوانسیون ژنو ملتزم می کرد، متعهد نماندند.  جهانخواران موجودیت اشرف، و حقوق ساکنین آن را در سلسله معاملات رذیلانه به تاراج گذاشتند. فریبکارانه بر ماندگاری ساکنین در اشرف اصرار می ورزیدند تا بتوانند در پشت پرده وقاحت و رذالت، با رژیم اسلامی بهتر و پر سودتر معامله کنند.
 
حامد البیاتی سفیر عراق در ملل متحد، به شورای امنیت می گوید که ساکنین اشرف «پناهنده» هستند. مفهوم پناهنده سیاسی، برخلاف آنچه بسیاری از دولتمردان عراقی می خواهند القا کنند، مترادف با سکوت و بی عملی نیست. پناهنده سیاسی می تواند، و باید علیه دلیلی که او را به پناهندگی واداشته فعالیت کند. می تواند و باید برای سرنگونی نظامی که او را به پناهندگی واداشته اقدام کند. هیچ دولت و کشور میزبانی نمی تواند تحت هیچ شرایطی، پناهنده سیاسی را از حق فعالیت سیاسی منع کند. هیچ دولت و قانونی نمی تواند و نباید پناهنده سیاسی را از ابراز نظر در باره احزاب سیاسی در کشور میزبان منع کند؛ و یا پناهنده سیاسی را از ابراز نظر مستقیم در روند کشورداری (کشور میزبان) پرهیز دهد. پناهنده سیاسی یک انسان سیاسی است، و نمی تواند و نباید پوزه بند بر دهان زند، تا حق حیات در کشور میزبان را پیدا کند.

اما در ۱۹ فروردین ۹۰ مشاهده می کنیم که پناهنده ای که تحت الحفاظه هم است، برای حفظ حریم خود و حق حیات، مجبور می شود تا در مقابل خودروی نظامی بایستد و جان بسپارد. آمریکا و انگلیس که در رأس نیروهای اشغالگر صدام را کناری زدند، و میلیونها عراقی را بی خانمان کرده، و یا کشتند، اشغال را با این وعده مجازی آغاز کرده بودند که می خواهند به عراق دموکراسی هدیه کنند. اگر برای لحظه ای این دروغ آشکار را باور کنیم، آنها می بایست به «حق پناهندگی» ساکنین اشرف احترام گذاشته و حقوق آنها را در چارچوب همان «دموکراسی» به رسمیت بشناسند – حتی اگر فعالیت سیاسی «پناهنده» بتواند در روابط عراق با رژیم اسلامی تأثیر منفی داشته باشد، به لحاظ حقوقی عراق نباید حق فعالیت ساکنین اشرف را پایمال کند.
 
قانون
از سوی دیگر، اگر بخواهیم ماندگاری در اشرف را تنها (تکرار می کنم، تنها) به بهره مند شدن از حق پناهندگی خلاصه کنیم، ناچاریم که به شرایط پناهندگی در کشور میزبان هم پایبند باشیم. نمی توان گفت که «من به این کشور پناهنده شده ام اما قوانین آن را به رسمیت نمی شناسم».
 
هرچند شهر را ساکنین اشرف ساخته اند. هرچند که عرق و خون مبارزان خلق در ساختار تک تک آجر های آن نهفته است، اما اشرف در عین حال، شهری است در خاک عراق؛ و پناهندگان سیاسی در عراق ملتزم به پیروی از قوانین آن کشور هستند، حتی اگر آن قوانین از سوی رژیمی دیکتاتور و مردم ستیز اجرا بشود. به همان نسبت که پناهنده سیاسی می بایست از حقوق شهروندی، و پناهندگی برخوردار باشد، کشور میزبان هم از یک سری حقوق کشورداری برخوردار است. قوانین می بایست به مورد اجرا گذاشته شود. یکی از این قوانین کشورداری، ورود و خروج نیروی انتظامی به شهر است. ایجاد پاسگاه های پلیس در نقاط مختلف شهر، و رتق و فتق امور شهر بنا به خط وزارت کشور (میزبان) است. اینها بر مبنای قانون اساسی کشور میزبان تدوین شده اند. در اینجا مهم نیست که دولت مالکی دستور از رژیم اسلامی می گیرد، و یا اینکه وزارت کشور را عناصر وابسته به قدس اداره می کنند و یا…..
باید پذیرفت که احترام به حقوق بشر، حق پناهندگی، و یا قوانین کشورداری جاده ای است دو طرفه.
 
البته این مبحث تا زمانی کارکرد دارد که، همانطور که در بالا آمد، «بخواهیم ماندگاری در اشرف را تنها (تکرار می کنم، تنها) به بهره مند شدن از حق پناهندگی خلاصه کنیم».
 
اما واقعیت این است که ساکنین اشرف به معنی اخص کلمه «پناهنده سیاسی» نیستند. استاتوی ساکنین اشرف موقعیت حقوقی عناصر خلع سلاح شده ای است که تحت پوشش کنوانسیون ژنو است.
 
این استاتو (عنصر خلع سلاح شده) موقعیت حقوقی ساکنین اشرف را در مداری دیگر بازتعریف می کند. این موقعیت ویژه حقوقی، هم ساکنین اشرف و هم دولت عراق را به ایجاد تفاهم، و حل سیاسی مشکلات موجود ملتزم می کند. اگر دولت عراق، و نیرو های اشغالگر ادعا دارند که به قانون پایبندند و تنها خواست آنها اجرای قانون است، باید خود را مکلف به احترام به توافقات پیشین با ساکنین اشرف هم بدانند. نادیده گرفتن این حقوق، ساکنین اشرف را به ایستادن در مقابل خودروی نظامی (خودکشی)، و دفاعی آنچنانی  وا می دارد.
 
اما بارها ثابت شده که آنها به هیچ قانون و توافق و تفاهمی پایبند نیستند.
 
فرجام نهایی
مسعود رجوی در پیام  ۱۳ آبان ۱۳۸۸ خود بر این نکات تأکید می کند:
 
الف – مجاهدان اشرف از طرح دولت کنونی عراق برای انتقال به کشور ثالث در کشورهای عضو اتحادیه اروپا یا ایالات متحده آمریکا استقبال نموده و به آن ملتزم شده اند
ب – مشروط بر اینکه مسأله داراییها و اموال آنان در اشرف که تماماً حاصل هزینه ها و کار ۲۳ساله خود آنهاست و بیش از ۲۰۰میلیون دلار است، [و] ث – براساس مواد ۵۲ و ۵۳ کنوانسیونهای لاهه [می باشد] حل و فصل شود
 
حامی جنایت
تقاضای دول اروپایی و وزارت دفاع و خارجه آمریکا از عراق برای خویشتنداری در سرکوب مؤکد این واقعیت است که آنها با سرکوب موافقند اما حدت و شدت آن را مقبول نمی دانند. چه بیشرمانه! از ساکنین اشرف که قربانی این تهاجم وحشیانه هستند می خواهند که خویشتنداری کنند. خویشتنداری از چه عملی؟ دبیرکل ملل متحد در نوامبر ۲۰۱۰ بدون توجه به عمق بحران گفت «طرفین را به خویشتنداری و همچنین احترام به حقوق بشر و استانداردهای انسانی فرا خوانده است. » در ۲۰ فروردین ۹۰، «کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، روز شنبه با انتشار بیانیه‌ای با اشاره به درگیری‌های روز جمعه میان نیروهای عراقی و ساکنان اردوگاه اشرف، خواستار خویشتنداری دو طرف و تلاش برای یافتن «راه‌حلی مسالمت‌آمیز و پایدار» برای این مساله شده است.»
کلیه کسانی که از «دوطرف و یا طرفین» خواسته اند تا خویشتنداری کنند، شریک جرم و خواهان سرکوب ساکنین اشرف هستند. این ریاکاران اگر براستی نگران اوضاع و بحران حاضر بودند، می بایست بر حق پناهندگی و یا استاتو «تحت الحفاظه» ساکنین و در نتیجه محکوم کردن بی چون چرای مالکی اصرار ورزیده و برای پیشگیری از چنین جنایتی اقدام می کردند. آنان در ۱۹ فروردین ۹۰، پس از اولین شلیک، می بایست نیروهای خود را جهت توقف کشتار به صحنه گسیل می داشتند. اینچنین نکردند، چون نمی خواستند که بکنند.
 
نه انسان فروشی آنها قابل بخشش است، و نه شراکت آنها در این جنایت فراموش شدنی است.
 
تکرار می کنم، آنچه در اشرف رخ داد، همراه با چنین موضعگیریهای شرم آوری، بیانگر یک واقعیت است، جهانخواران و عراق حقوق ساکنین را به رسمیت نمی شناسند، و نخواهند شناخت، و دور نخواهد بود که دوباره در راستای خشنودی رژیم اسلامی به کشتار خود ادامه دهند.
 
فریب و وعده های تهی
زمین اشرف از خون مجاهدین رنگی دیگر گرفته است. آنهایی که فریاد می زدند، هیهات منا الذله، به پیمان خود وفادار ماندند، و از حقوق انسانی خود جانانه دفاع کردند.  اما مورخین گواهی می دهند که حسین بن علی، پیشوای عقیدتی همین جانباختگان مجاهد، بی پروا به چنین موضع و شعاری نرسید. بنا به گزارش تاریخ نویسان وقتی دشمن بر سر راه او صف آرایی کرد، حسین داهیانه اعلام کرد که حاضر است راه خود را کج کرده و به حجاز و یا دیاری دیگر سفر کند. مورخان می نویسند که این تصمیم نه از سر ترس و یا برای عافیت اندیشی بود. اگر به حسین امکان خروج داده می شد، تغییر مسیر را شرم و ذلت تعبیر نمی کرد، و فریاد نمی زد هیهات منا الذله. برای او راه خروج آماده نشد. و بنا به گزارش راویان، واقعا راهی برای او جز رویارویی باقی نگذاشتند.
 
پیش و پس از قبول خلع سلاح، وعده های پوچ و تهی سّیاس های انسان فروش غربی، مجاهدین را فریب داد. ریاکاران غربی همچون گرگ در لباس میش، مجاهدین را متقاعد کرده بودند که اگر آمریکا خود را به قوانین متعدد بین المللی کتبا متعهد کند (با ساکنین توافق کتبی امضا کند)، خودش مجبور به تضمین امنیت آنها خواهد شد. تاریخ ده سال گذشته گواهی می دهد که چنین نبوده و اینبار هم چنین نشد.
پیش از، و در آستانه اشغال عراق، مجاهدین اعلام بیطرفی کرده بودند. به آنها وعده داده شده بود که مورد تعرض قرار نمی گیرند، اما مقرهای مجاهدین در مرز ایران بمباران شد، آمریکا و هم پیمانانش در آنروز، همچون اینبار و مرداد ۱۳۸۸ تعهد سپرده بودند، اما به تعهد خود پایبند نماندند. ۵۱ مجاهد در بمباران سال ۸۱، ۱۱ سلحشور در مردادسال ۸۸، و اینبار در سال ۹۰، تا به این لحظه ۳۶ فرزند خلق، بخاطر این عدم تعهد، جان باخته اند. به آنهایی که بر اثر نبود خدمات پزشکی، سرطان و کمبود دارو در این ۸ سال گذشته جانباخته اند نمی پردازم.
 
آمریکا مسئول اصلی این جنایت، نوری مالکی مجری این جنایت ، و رژیم اسلامی بهره بر این معامله ننگین است. تکرار می کنم. آمریکا مسئول اصلی این جنایت است و نوری مالکی مجری آن. اذهان را منحرف نکنیم. آمریکا مسئول این جنایت است. لازم نیست شعارهای دهان پر کنِ ِ مرگ بر آمریکا و امپریالیسم بدهیم، اما این واقعیت را هم کتمان نکنیم که آمریکا مسئول این جنایت است.
 
شهادت هدفمند
مجاهدین، پیش از این از تعهد خود به راهکار ستارخان، و سرسپردگی به آرمان حسین بن علی بسیار گفته اند. شکی نیست که تعارف نکرده اند، و به این راه باورمند بوده و هستند، و حاضرند بهای آن را هم بپردازند. اما، هم ستارخان و همسنگرانش، و هم حسین و یارانش در مصافی استوار ایستاده بودند که توان دفاع از خود را هم داشتند. شاید به لحاظ کمّی کمتر از دشمن بودند، اما بی سلاح هم نبودند. حتی حماس و حزب الله هم که بر مواضع خود مصر بوده اند، همیشه امکان مقابله بمثل را داشته اند.  آنچه در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ مشاهده شد، جنایتی بود وصف ناپذیر. انسانهایی خلع سلاح شده می بایست در برابر خودرو، آتش گلولهء تیربار از خود دفاع کنند. جنگی نابرابر. حمله ای وحشیانه و علیه بشریت. این «دفاع» نه راه ستارخان، و نه راه حسین است.
شکی نیست که اگر ۱۹ فروردین دیگری پیش روی باشد، ساکنین اشرف باز هم در برابر گلوله و آتش خواهند ایستاد. آنها با خلق، آرمان و رهبری عقیدتی خود، پیمان بسته اند که حماسه بیافرینند، بایستند، و ایستاده چون سرور عقیدتی شان – حسین بن علی، جان ببازند. اما، آیا «شهادت» هدف غایی مجاهدین است؟ بنا به شناخت من از مجاهدین، پاسخ به این سوال منفی است. نه به این شکل. حسین شمشیر به دست «شهید» شد. تنها هواداران گاندی بودند که بدون اسلحه قلع و قمع می شدند چرا که به مبارزه منفی باور داشتند.
 
عدم اعتماد
زمان آن رسیده تا توجه این مجاهدان وطن پرست به صلح حدیبیه و صلح حسن معطوف شود.
 
به واقعیات دقت کنیم. وزیر دفاع آمریکا در کشور حضور دارد. ناظران آمریکایی که شب ۱۸ فروردین برای مونیتور موقعیت ساکنین به اشرف آمده بودند، با وجود اینکه آرایش نظامی نیروهای عراقی را مشاهده کرده بودند، صحنه را برای اجرای جنایت ۱۹ فروردین ۹۰ ترک کردند. دو سال پیش همین ناظران چشمان خود را بستند تا جنایت مرداد ۸۸ اجرا شود. چگونه می شود از این ناظرانی که مجری سناریوهای جنایی از پیش نوشته شده هستند، انتظار داشت که در ماه ها و سالهای پیش رو امنیت ساکنین اشرف را تضمین کنند؟ چه اعتمادی به این ناظران و یونامی است؟
 
اینها مهیا کننده زمینه برای جنایت اند، و تقاضای اینان برای خویشتنداری نمکی است بر زخم، تا مرهمی بر جراحت.
 
شیعیان معاویه را بسیار لعن می کنند، اما همین معاویه وقتی با حسن صلح کرد، رفاه و امنیت حسن و ایل و تبار او را هم تضمین کرد، و به این تعهد پایبند بود. اما آمریکا و شرکاء ثابت کرده اند که نه به صلح پایبندند، نه به قوانین بین المللی، و نه به انسانیت. انسان فروشانی هستند که انسانیت را به حراج گذاشته اند. این عدم تعهد، نه منحصر به خصلت آقایان اوباما و بوش، و یا به تفکر باز ها و کبوتران مربوط می شود. این خصلت غریضی جهانخواران است.
 
اشک تمساح
سکوت معنی دار اوباما و دولتش و دیگر دول اروپایی در چند ساعت اول جنایت مالکی، مؤکد حمایت آنها از این جنایت است. ساعتها پس از شروع کشتار، دشمنان انسانیت بالاخره مجبور به تعیین موضع می شوند. دفتر وزیر خارجه انگلستان اعلام کرد که « عمیقا متأسف است. ما به‌خاطر جانهای از دست رفته و جراحتها کاملاً متأسفیم»، «۳۰تن از نمایندگان کنگره در نامه‌ای به کلینتون حمله جنایتکارانه به اشرف را محکوم کردند»، « وزارت امور خارجه آمریکا با صدور بیانیه یی اعلام کرد دولت آمریکا از کشته و زخمی شدن ساکنان در کمپ اشرف عمیقا آشفته خاطر شد»
این ریاکاران دروغ می گویند چنانکه وقتی خانم مریم رجوی از سازمان ملل و نیروهای آمریکایی می‌خواهند تا «لااقل به معالجه و درمان مجروحانی که احتیاج به رسیدگی فوری پزشکی دارند اقدام کنند»، اراذل یونامی بجای دخالت فوری و اضطراری، بیشرمانه از نوری مالکی قصاب توقع رحمت دارند « یونامی مقامهای عراق را به تامین کمکهای انسانی و خدمات پزشکی برای ساکنان قرارگاه فراخواند»، در اطلاعیه ۳۵ شورای ملی مقاومت آمده «نیروهای عراقی در انتقال مجروحان به بیمارستان کارشکنی ونیروهای آمریکایی در تخلیه مجروحان اقدامی نمی‌کنند»، وزیر فرهنگ و مهاجرت کانادا « ما از حمله به ساکنان اشرف و جان باختن شماری از آنان بسیار نگران هستیم. کانادا این موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهد.» و….).
در رابطه با این سری نگرانی ها (اشک تمساح ها) حامد البیاتی، سفیر عراق در سازمان ملل متحد خطاب به شورای امنیت گفت: « “آنها به ایران بازگردانده نخواهند شد؛ آنها پناهنده هستند و ما درتلاشیم که کشور سومی را برای فرستاندن آنها به آنجا پیدا کنیم.” […] وی به خبرگزاری فرانسه گفته است که عراق از کشورهای اروپایی خواسته بود که ساکنان اردوگاه اشرف را بپذیرند اما تاکنون بغداد پاسخ مثبتی از این کشورها دریافت نکرده است.»
 
اگر بخواهیم ارزشی برای سخنان حامد البیاتی قائل بشویم، با این پرسش روبرو می شویم که چرا کشورهای اروپایی «پاسخ مثبتی» نداده اند. چرا به پیام ۱۳ آبان ۱۳۸۸ مسعود رجوی پاسخ مثبت ندادند؟ چرا امروز، آقای وزیر مهاجرت کانادایی بجای ابراز نگرانی بی بو و خاصیت، موقعیت ساکنین اشرف را در راستای متفاوت حقوق بشری بررسی کرده و حداقل به بیماران سرطانی و مجروحین این جنایت، اجازه ورود به کانادا نمی دهد؟ جهانخواران، کاسبکارانه منافع خود را در ادامه حیات رژیم اسلامی می بینند.
 
صلح رادیکال
به چند نمونه تاریخی اشاره می کنم.
·       در ۱۹ دیماه ۱۳۶۱ طرح صلح به امضای مشترک آقای رجوی و طارق عزیز رسید. هدف این طرح «انجام مطالعات و مشورتهای جامع به منظور دستیابی به یک صلح عادلانه» بود. از تاریخ امضای این طرح، تا نوشیدن جام زهر توسط خمینی، جنگ بمدت ۶ سال ادامه داشت، اما مجاهدین به این طرح پایبند ماندند.
·       در آنروز که شیراک می خواست با رژیم اسلامی به توافقات تجاری-سیاسی برسد، فرانسه مجاهدین را تحت فشار قرار داده بود که از فعالیت سیاسی دست بردارند. آقای رجوی در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵، فرانسه را به قصد عراق ترک کرد. همبستری آن روز شیراک با رژیم اسلامی کمتر از همخوابی امروز مالکی با خامنه ای نبود.
·       لنین جنگ را نفرت انگیز و عامل آن را امپریالیسم می‌پنداشت و از زمان شروع جنگ ژاپن و روسیه لنین مردم روسیه را تشویق به انقلاب می نمود. این کار تا آغاز جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) ادامه یافت. در ۱۹۰۵ بين روسيه و ژاپن جنگي درگرفت كه به شكست روسيه انجاميد، و میلیونها نفر کشته و مجروح شدند. در مارس ۱۹۱۸، بنا به خواست لنین قرارداد صلح «برست لیتوسک» بین نمایندگان بلشویکها و آلمان، به امضا رسید. روسيه کشورهای لهستان، استوني، لاتويا، ليتواني، فنلاند و اوكراين را تسليم كرد. روس ها قبول كردند به تركان عثماني زمين و غرامت بپردازند. بهاي صلح لنين از دست دادن ۳۴ درصد جمعيت و ۳۲ درصد از بهترين زمين هاي كشاورزي روسيه بود. او اين تحقير را پذيرفت چون می دانست ادامه جنگ موجودیت انقلاب را زیر سوال خواهد برد.
·       در سلسله نوشتارم «اصولی کیست» (اواخر ۱۳۸۷) با بیان این واقعیت که «مجاهدین در قرارگاه اشرف گرفتار شده اند. کشورهای اروپایی و آمریکا نام آنها را با لجاجت از لیست تروریستی خارج نمی کنند. با وجود اینکه سلاح های خود را تحویل داده اند سران دولت عراق هر روز ساز جدیدی کوک می کنند. اوباما بر مذاکره بی قید و شرط با جمهوری اسلامی پافشاری می کند. خلاصه اینکه نه اوضاع سیاست بین الملل به نفع آنها است و نه شرایط مبارزه قهرآمیز که با آن انس داشته و به آن باور دارند. چنین نیرویی در چنین شرایط بغرنج چه می تواند بکند؟» به دو صلح حدیبیه و صلح حسن اشاره کردم (بخش نخست [۲۴ دی ۱۳۸۷] ، بخش دوم [۵ بهمن ۱۳۸۷] ، بخش سوم [۱۹ بهمن ۱۳۸۷]، بخش چهارم [۱ فروردین ۱۳۸۸] ).
در آنجا این نکته برجسته شده بود که در صلح حدیبیه محمد صلاح جنبش را در رد «دگماتیسم» و پذیرش صلح دید، بنا به باور بسیاری از اسلام شناسان، «صلح حسن» هم در همان راستا بود. بنا به گزارش مورخان، حتی حسین بن علی «در مجموع ۵ یا ۶ بار پیشنهاد صلح و بازگشت و جلوگیری از جنگ را داد».
پیش از این نوشته ام که ماندگاری در اشرف، و جانباختن محتمل افسران خلق شایان تقدیر است اگر به سرنگونی قطعی و فوری جمهوری اسلامی منجر شود. اما با توجه به سرعت رویدادها در خاورمیانه و تبانی روزافزون آمریکا و آلمان و … با رژیم، همانطور که چند روز پیش هشدار داده بودم، شواهد امر حاکی از این است که دشمنان انسانیت، آمده اند تا کار را یکسره کنند، مگر اینکه نام مجاهدین از لیست تروریستی خارج شود. تنها در این شرایط است که اوضاع به نفع ساکنین اشرف خواهد چرخید.
 
کوتاه ترین مسیر
از زاویه دیگری به این مبحث بپردازم. آقای مسعود رجوی در مراسم انتخاب خانم رجوی برای پست رئیس جمهور دوران انتقال، خطاب به ایشان گفت که ما شما و ارتش و همه چیز دیگر را برای ایران و آزادی ایران می خواهیم (نقل به مضمون). در همین راستا و با توجه به توانمندی بالای افرادی که در اشرف گردآمده اند، خلق ایران هم ساکنین اشرف را برای همان منظور می خواهد. اگر نام مجاهدین از لیست خارج شود و اگر از مسافرت ساکنین اشرف به کشور های اروپایی ممانعت نشود، نقش آفرینی آنها خارج از محیط بسته و محدود اشرف بسی بیشتر خواهد بود. کشور عراق باید حق سفر برای ساکنین اشرف را به رسمیت بشناسد. این می تواند اولین گام در هماهنگی سیاسی بین طرفین باشد.
آنچه در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ رخ داده می بایست بمثابه اهرم فشاری بر کشورهای اروپایی استفاده شود تا امکان ورود و خروج و اقامت ساکنین اشرف در اروپا، کانادا و آمریکا هر چه سریعتر به رسمیت شناخته شود.
حمایت آقایاناستراون استیونسون رئیس هیأت رابطه با عراق در پارلمان اروپا، یوناس گار استوره، وزیر امور خارجه نروژ، سناتور دیرک کلاس از بلژیک، و….. اگر به خروج نام مجاهدین از لیست، پایان محاصره اشرف، و امکان سفر بدون قید و شرط ساکنین اشرف به غرب (مخصوصا بیماران و مجروحین) منتهی نشود، تنها تعارفی تهی است که فقط کودکان را خوشحال می کند.
 
اصل سرنگونی
هر فرد و نیرویی، بزرگ یا کوچک، مقیم عراق یا اروپا، می بایست به این سوال پاسخ دهد که برای او «اصل» کدام است (مثلا ایجاد زمینه برای سرنگونی نظام اسلامی)؟
 
خواست به ادامه حیات در اشرف تصمیمی است که در منتها الیه باید توسط خود ساکنین گرفته شود. در اینکه آنها ساکن اشرف هستند و می بایست از کلیه حقوق پناهندگی برخوردار باشند شکی نیست. در اینکه آنها باید با توجه به کنوانسیون ژنو تحت الحفاظه باشند هم شکی نیست. در اینکه آنها صاحب اختیار جان و زندگی خودشان هستند و دیگران نباید برای روش زندگی و مبارزه آنها نسخه بپیچند هم شکی نیست. عکس العمل های شخصیتها، سازمانهای سیاسی و مدافعان حقوق بشری (ایرانی) در ۱۹ فروردین ۹۰، بر این واقعیت تأکید می کند (مراجعه شود به ستون اسناد سایت دیدگاه). با وجود اختلافات ژرف نیروهای سیاسی با مجاهدین، همگی (از رضا پهلوی تا چریک فدایی و توفان و اکثریتی و حقوقدانان جنبش سبز…) متوفق القول جنایت ۱۹ فروردین ۹۰ را محکوم کردند. جنایتی چنین سعب را نمی توان محکوم نکرد. شایان ذکر اینکه در برخی از این پیامها از مجاهدین خواسته نشده که اشرف را ترک کنند، و در برخی دیگر به ماندگاری در اشرف تشویق نشده اند.
 
تشریح استراتژی
این تصمیم ساکنین اشرف است. اما مجاهدین بعنوان نیرویی مردمی و سرنگونی طلب که در پیچ و خم پروسه سرنگونی نظام اسلامی فعال است، ملتزم به توضیح است که چرا برای ماندگاری در اشرف اصرار دارد. حمایتهای خلقی از ساکنین اشرف افزایش می یابد اگر مجاهدین اهداف کوتاه و درازمدت خود برای ماندگاری در اشرف را تشریح کنند.  
در گردهمایی سال گذشته در پاریس سیاستمداران خارجی متعددی شرکت کرده و از مجاهدین حمایت کردند، اما هیچکدام از آنها نتوانستند از جنایت ۱۹ فروردین ۹۰ پیشگیری کنند. به این باور داشته باشیم که حمایت خلق ایران کم هزینه ترین، مطمئن ترین و پایدارترین حمایت است.
ظواهر امر بر این نکته تأکید دارد که شعار های زیبا و پایبندی جانفشانه به این شعار ها نتوانسته در پروسه سرنگونی عملا مؤثر واقع شود. آیا در ورای ظواهر امر، منطقی برای ماندگاری وجود دارد که مفهوم صلح حدیبیه و حسن را خارج از دستور کار نگاه می دارد؟ پرواضح است که من به مضمون آن دو ماجرای تاریخی اشاره دارم و میدانم موقعیت اشرف را نباید با شرایطی که در حدیبیه و زمان معاویه بود، یکسان دانست.
 
جنایت ۱۹ فروردین ۹۰ مجاهدین را موظف می کند تا با توضیح و تشریح روشن و شفاف، دلیل اصرار خود در ماندگاری در اشرف را بیان کنند. برای ماندگاری در اشرف نیروی انسانی، انرژی و زمان هنگفتی هزینه شده است، ظاهرا این انرژی می توانست در راستای خروج مجاهدین از لیست تروریستی و نتیجتا تسریع سرنگونی بکار گرفته شود. با توجه به آنچه در اشرف رخ داده، سیاستمداران و حامیان خارجی مجاهدین می بایست در این راستا حداکثر کوشش خود را بکنند.
 
شک ندارم که اگر اسم مجاهدین از لیست خارج نشود، فاجعه انسانی ۱۹ فروردین ۹۰ در چشم اندازی نه چندان دور تکرار خواهد شد. اگر ۱۱ نفر در مرداد ۸۸ و  ۳۶ نفر در فروردین ۹۰ جانباختند (امکان جانباختن تعدادی از مجروحین بالا است)، در مصاف بعدی قتل عامی وصف ناپذیر خاک اشرف را برای همیشه رنگین خواهد کرد. باید برای پیشگیری از چنین قتل عامی راه حلی سیاسی فورموله شود.
 
مقصود خود را خلاصه می کنم. زمان آن فرا رسیده که تمام کوشش برای خروج نام مجاهدین از لیست تروریستی بکار گرفته شود. پیروزی در آن مصاف بسی سودمندتر و کم هزینه تر از آنچه در اشرف رخ می دهد، خواهد بود. رهایی مجاهدین از این برچسب، راه مؤاخذه حقوقی نوری مالکی به جرم جنایت علیه انسانهای بی سلاح را هم هموار می کند؛ و به ساکنین اشرف امکان سفر به خارج از عراق را می دهد.
 
هدف اصلی و غایی مجاهدین سرنگونی جمهوری اسلامی است.
 
باید کوتاه ترین مسیر انتخاب شود.
علی ناظر
۱۹ فروردین ۱۳۹۰
 
———————————
 
/۰۱/۱۹
 برگرفته از سایت مجاهدین
حماسه ۱۹ فروردین ۹۰
«روز شنبه بیستم فروردین سال۱۳۹۰، حدود ساعت پنج و نیم بامداد، در حالی‌که، در بیمارستانی که دو سرباز مثل یک زندانی مواظب من بودند، به‌دنبال درخواست اهدای خون از این و آن بودم، تا زندگی صبا را نجات دهم، سرباز سوم رسید و گفت دخترت مرد! به شتاب به داخل بخش RCU بیمارستان عدنان خیرالله در بغداد برگشتم رنگ صبا سفید شده بود، و همه علائم روی صفحه خاموش شده بودند، و اثری از حیات نبود. این نقطه پایان یک تلاش ۱۴ساعته بود، از وقتی که صبا در یورش وحشیانه نیروهای مالکی به کمپ پناهندگان بی‌سلاح اشرف قسمت بالای پایش مورد اصابت قرار گرفت و شاهرگ و استخوان اصلی‌اش شکست، من تمام سعی‌ام را کردم که ذره‌یی احساس انسانی در جلادانی که مالکی به‌عنوان دکتر و محافظ بر ما گماشته برانگیزم تا شاید صبا زنده بماند، اما به‌زودی متوجه شدم که آنها یک تونل جهنمی‌ درست کرده‌اند تا هر کس را که در صحنه نتوانسته‌اند به‌قتل برسانند در این تونل تحت نام درمان او را زجرکش و تمام‌کش کنند».
(از نامهٔ رضا هفت برادران، پدر مجاهد شهید صبا هفت برادران به ارگانهای حقوق بشری. ۶اردیبهشت ۹۰)
***
 
یورش برای شکستن اسطورهٔ اشرف
در سال۹۰، دو سال پس از قیام۸۸ و ۶سال مانده به قیام ۹۶، مجاهدین در قرارگاه اشرف، واقع شده در استان دیالی عراق، نبردی چنگ در چنگ با هیولای استبداد دینی داشتند. حکومت وقت عراق به نخست‌وزیری نوری المالکی تماماً دست‌نشانده و حلقه ‌به‌ گوش خامنه‌ای بود و از سوی او مأموریت داشت که مجاهدین را در اشرف پایدار قلع و قمع نماید. نیروی قدس سپاه پاسداران به سرکردگی پاسدار قاسم سلیمانی معرکه‌گردان بود و در انجام هر جنایت در سرزمین رافدین دست بازداشت.
خامنه‌ای وقوع قیام در ایران را ناشی از ایستادگی مجاهدین و توان الهام‌بخشی آنان به قیام‌آفرینان می‌دانست بنابراین باید از هر طریق ممکن اقدام می‌کرد تا اسطورهٔ الهام‌بخش اشرف را در هم بشکند و این باروی بلند آزادگی را به‌زیر کشد. از این رو هر بار با یک بهانه، به اشرف یورش می‌برد تا با به‌خون کشیدن مجاهدین به این خواستهٔ جنایتکارانهٔ خود دست یابد. بهانهٔ مضحک این‌بار «غصب زمینهای کشاورزی شمال اشرف از سوی مجاهدین»! بود.
 
نبردی نابرابر با درس‌های ماندگار
نیروهای آمریکایی مستقر در اشرف، درست در شب ۱۹فروردین ۹۰ اشرف را بدون اطلاع به مجاهدین ترک کردند. نوری المالکی و نیروی قدس سپاه پاسداران که این را چراغ سبزی برای حمله تلقی می‌کردند. در سپیده‌دم ۱۹فروردین، درست در ساعت ۰۴۴۵ یورش همزمان هاموی‌ها و زرهپوش‌ها به ساکنان بی‌دفاع اما مصمم و مقاوم اشرف آغاز شد. مجاهدین متر به متر ایستادگی کردند و برای حفاظت از باروی شرف، با مهاجمان تا دندان مسلح جنگیدند. در این نبرد نابرابر ۳۶مجاهد خلق بر خاک افتادند و خونشان زمینهای شمالی اشرف و آسفالت خیابان ۱۰۰ و ۴۰۰ را به‌خون آغشت. ۸تن از این قهرمانان، زنان مجاهدی بودند که با شجاعتی ستودنی در پشت ایستگاه برق احرار در اشرف جنگیدند و درس‌های ماندگار به مهاجمان دادند. مجاهدان شهید: «صبا هفت‌برادران، شهناز پهلوانی، مهدیه مددزاده، آسیه رخشانی، فائزه رجبی، نسترن عظیمی، مرضیه پورنقی، فاطمه مسیح». صبا را همه می‌شناسیم. او کسی بود که آن جملهٔ ماندگار را گفت و خود را با آن به قاب جاودانگی سپرد: «ما تا آخرش ایستاده‌ایم. ما تا آخرش می‌ایستیم».
 
«هر دو باید آزمایش پس می‌دادیم»
یادآوری بخش‌های دیگری از نامهٔ پدر مجاهد او، رضا هفت برادران، به راستی آتش بر جان می‌ریزد. مزدوران خامنه‌ای و مالکی حتی هنگامی که صبا در پیش چشمان او در حال جان دادن بود، در پی به ندامت‌ کشاندن آنها بودند.
«در بعقوبه وقتی پزشکان گفتند صبا باید فوری به بغداد اعزام شود، این کلمه فوری، دستاویز ایجاد صحنه دیگری از شقاوت جلادان مالکی شد. همان افسر عراقی که به او رائد یاسر می‌گفتند، نزد من آمد و برای نجات جان صبا گفت از مجاهدین جدا شو همین الآن بهترین امکانات را برای درمانش فراهم می‌کنم. و بعد تو و او را به بهترین کشورها مثل فرانسه یا هرجا که تو بخواهی می‌فرستم.
یاد اوین و بازجوییهای سال۶۰ افتادم.
صبا هم از کودکی با در و دیوار زندان آشنا بود. با صدای شکنجه می‌خوابید و با صدای شکنجه بیدار می‌شد… حالا صبای تیر خورده با من بعد از این‌که نصف روز برای مداوا از اشرف تا بعقوبه ما را سردوانده‌اند و در حالی که هر لحظه در اثر خون‌ریزی داخلی مثل شمع در جلوی چشمانم آب می‌شود، باید بار دیگر، هر دویمان آزمایش پس می‌دادیم، اما پاسخ ما را امام حسین با هیهات مناالذله از پیش داده بود».
 
حقانیت یک تصمیم
۶ساعت نبرد متوالی سینه‌های بی‌سپر، قلب‌های داغ و پرشور و دستان خالی با هاموی‌ها و زرهپوش‌ها، مسلسل‌ها و تفنگ‌های نارنجک‌انداز اشرف را به منطقهٔ جنگی تبدیل کرده بود. هدف خامنه‌ای و مالکی برای تسلیم و نابودی مجاهدین آشکارا شکست‌خورده بود. از نبرد ۳۵۰ مجروح مجاهد خلق به جا ماند. ۱۸۰تن از آنان گلوله خورده بودند و از روی ۲۲نفر نیز هاموی (خودرو زرهپوش آمریکایی) عبور کرده بود.
اگر یک‌بار دیگر برگردیم و تاریخ را تکرار کنیم، بی‌گمان مجاهدین در دفاع از اشرف درنگ نخواهند کرد. ممکن است این به ذهن بزند که چرا به‌خاطر یک تکه خاک در سرزمین بیگانه سینهٔ خود را در برابر گلوله و تیغ و تبر سپر کردند. آری می‌شود این را گفت ولی هدف خاک نبود. مالکی زمینهای کشاورزی تسخیر شده در شمال قرارگاه اشرف را به کشاورزان فرضی نداد، آنها را به مزدوران نیروی قدس داد تا در آنها بچرند و کسب و کار مرگ را پیش ببرند. نه مشکل خامنه‌ای و نه مالکی زمین نبود، مشکل آنها مجاهدینی بود که با ایستادگی خود در ۶ و ۷مرداد ۸۸ به الگویی برای جوانان شورشی ایران تبدیل شده بودند. اشرفی‌ها با رنج و خونشان راهی را گشودند که اشرف را به تهران وصل کرد و بذر قیامهای دی۹۶ و آبان ۹۸ را در نهاد ناآرام جامعه ایران کاشت.
آن رسمی که صبای قهرمان آن را خروشید، کمانه کرد و به قلب شهرهای ایران پرتاب شد، درها را کوبید، بر لبها تکرار گشت، آینه در آینه تابید و به شورش و قیام برانگیخت.
در سالگشت حماسهٔ فروغ اشرف با تکرار نام قهرمانان خالق آن، یک‌بار دیگر بر رسم ایستادگی تا به آخر برای سرنگونی استبداد دینی پای می‌فشاریم و با صبا هم‌سوگند می‌شویم.
———————
 
۱۹ فروردين ۱۴۰۱ – ۱۲:۳۰ 
  برگرفته از سایت تسنیم
در سالگرد هلاکت ۱۳ نظامی صهیونیست در اردوگاه جنین، یک جوان دیگر از این اردوگاه رعب و وحشتی کم سابقه را به جان صهیونیست‌ها انداخت و باعث شد بیش از یک هزار نظامی صهیونیست برای یافتن او بسیج شوند.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم رسانه‌های فلسطینی در گزارش‌های مختلفی به شخصیت این جوان فلسطینی پرداختند.
رعد فتحی حازم جوان ۲۹ ساله و فارغ التحصیل رشته کامپیوتر مجری عملیات خیابان دیزنکوف در تل‌آویو بود که منجر به هلاکت ۲ صهیونیست و زخمی‌شدند حدود ۱۵ نفر دیگر شد.
او در بامداد اولین جمعه از ماه مبارک رمضان ساعتی بعداز انجام عملیات خود که تل‌آویو را به شهر اشباح تبدیل کرده بود، در حالی که از یکی از مساجد شهر یافا خارج می‌شد، در درگیری با نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
فتحی خازم پدر این شهید که خود سابقه اسارت در زندان‌های رژیم صهیونیستی را در کارنامه خود دارد در مورد پسرش رعد گفت: او بسیار با اخلاق بود نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و فرزند صالحی برای والدینش بود.
پدر در مورد فرزندش شهیدش افزود: او متخصص کامپیوتر و فن‌آوری اطلاعات بود، هوش سرشاری داشت و به شخصیت با وقار و با اخلاق معروف بود.
وی افزود: آخرین بار چند روز پیش دور سفره افطار همدیگر را دیدیم در حالی که او امروز بعد از نماز صبح و با زبان روزه در حین خروج از مسجدی در یافا به شهادت رسید.
پدر شهید در مورد هدف فرزندش از انجام عملیات شهادت طلبانه گفت: ملت فلسطین به دنبال آزادی است، به دنبال نماز گزاردن در مسجد الاقصی است، به دنبال آن است که در این مسجد بدون ترس و نگرانی سر به سجده بگذارد، به دنبال آزادی است به دنبال خلاصی از مجوزهای ذلت بار کار است.
او تاکید کرد به پیروزی و آزادی (فلسطین) اطمینان کامل داشته و اردوگاه جنین را نوک پیکان مقاومت توصیف کرد.
یادآوری می شود دو دایی (شهید رعد) یکی در عملیات فدائی در لبنان و دیگری در درگیری با نیروهای ویژه رژیم صهیونیستی در انتفاضه اول به شهادت رسیده بودند.
محمود السعدی دیگر دایی شهید رعد هم تاکید کرد، خواهر زاده اش در بیستمین سالگرد درگیری اردوگاه جنین و در سالگرد کمینی که منجر به هلاک ۱۳ نظامی صهیونیست شد به شهادت رسیده است.
السعدی تاکید کرد: ما برای مبارزه آمده‌ایم و تا آزادی مسجد الاقصی و بیرون راندن اشغالگران تسلیم نخواهیم شد.
لازم به ذکر است براساس آخرین آماری که رسانه‌های صهیونیست آن را ظهر امروز جمعه منتشرکردند، هفت صهیونیست مجروح این عملیات همچنان در بیمارستان بستری هستند که حال دست کم یک نفر از آنها بسیار وخیم و جراحات تعداد دیگری از آنها هم شدید است.
بیشتر بخوانید
 
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate